امر به معروف و نهی از منکر

مقام معظم رهبری:

«امر به معروف و نهی از منکر که در واقع به نوعی زیربنای همه‌ی حرکات اجتماعی اسلام است که «بِها تُقامُ الفَرائِض»؛ امربه‌معروف یعنی همه‌ی مؤمنان در هر نقطه‌ای از عالم که هستند، موظّفند جامعه را به‌سمت نیکی، به‌سمت معروف، به‌سمت همه‌ی کارهای نیکو حرکت دهند؛ و نهی از منکر یعنی همه را از بدی‌ها، از پستی‌ها، از پلشتی‌ها دور بدارند. هرکدام از این چهار شاخص به‌نحوی ترجمان ساخت و هندسه‌ی نظام اسلامی است.»
(۱۳۹۴/۰۱/۰۱)

جلسه اول ؛ مراتب گستردگی من!
1- بقاء موجودات؛ گستردگی منِ آنها
هر قدر که موجودی قوت و قدرت داشته باشد که اطراف خودش را از صنف خودش بکند بقاء آن موجود بیشتر شکل می گیرد و هر موجودی که نتواند خودش را حفظ کند و توسعه دهد، کم کم ضیق و تنگ تر و کوچک تر می شود تا این که از بین رود.
 
2- تفاوت انسان با بقیه موجودات در گستردگی من
در نظام حیوانات و گیاهان و جمادات، «من» شان با «تن» شان، خیلی نزدیک به هم است. اما به انسان که می‌رسیم، این حقیقت لطیف تر سه مرحله ی سابق است. انسان گاهی اگر شهرش یا مملکتش مورد تعرض قرار بگیرد، مملکتش را خودش می‌بیند، « من » اش، گسترده تر می‌شود.
 
3- تفاوت احکام، به تفاوتِ گستردگی منِ هر انسان
تمام احکامی که برای انسان است، برای کسی که «من» اش را «تن» اش می بیند یکسان است. برای کسی که «من» اش را به گستردگی عالم دنیا می بیند به گونه ای است و برای کسی که «من» اش تا حضرت أسماء الهی جلو رفته و از چشم خدا به همه ی هستی و خودش نگاه می کند، «من» اش و احکام اش یک طور دیگری می‌شود.
 
4- حقیقت انسان؛ منِ او
آنچه که حقیقت انسان را تشکیل می‌دهد، «منِ انسان»، و دیدگاهی است که «من» را شکل می‌دهد.
1- منِ فطری
یک مرتبه از «من» هم، «منِ» فطری است که گسترده تر از «منِ» حولِ کلمة الله است. هرچند ظاهر اظهار می‌کند که من خدا را قبول ندارم، اما فطرت در وجودش نمرده، هرچند غبار گرفته. این هم یک مرتبه از من است و یک مرتبه از رابطه و گستردگی «من»، شامل آن هم می‌‎شود.
 
2- رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ ؛ جذب حداکثری
لذا پیغمبر از میان همین کفار و مشرکین بت پرستی که در مکه و مدینه بودند جذب کردند و این ها را مؤمن کردند. پس اگر می‌خواستند «من» شان را به گستردگی آنها نبینند، و آن
نظام دعوت را برای آنها نداشته باشند و با آنها مهربان نباشند، «وَلَو كُنتَ فَظًّا غَليظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِكَ» فقط نسبت به مؤمنین نبوده. در مورد مؤمنین که «رُحَماءُ بَينَهُم» بودند. اما اینکه تونستند این رابطه را برقرار کنند، « رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ » باشند، نسبت به آنها بودند.
 
3- «منِ» عالی؛ شمول دارد
«منِ» عالی، اگر آن بغض ها درکنارش نباشد، از کاستی ها و نقص ها و بدی ها، آنجا خوب و بد با هم یکی می‌شود. خوبی که وجود است و بدی که عدم است، این عدم ها، از انسان کاسته نمی‌شود، اگر بغض به بدی نباشد.
1- لایه های مختلف وجودی انسان
انسان لایه های گوناگونی دارد و فقط نظام مادی، لایه ی وجود او نیست، تا که فقط از منظر نظام مادی و تن به این نگاه بکند! بلکه نظام های مراتب وجودی اش ؛مرتبه ی مثال، مرتبه ی عقل و…، اینا همه جزو لایه های وجود انسان است.
 
2- توسعه «من»، بر اساس تمامی لایه ها
انسان وقتی میخواهد حرکت کند، توسعه ی «منِ» او، باید بر اساس تمام لایه های وجودی اش شکل بگیرد تا بتواند به آن اوج «من» برسد.ۀ
 
3- حرکت به سمت «منِ» عالی
انسان در مسیر حرکتش، به سمت خودش حرکت می‌کند. اما کدام خودش؟! «منِ» عالی اش. نه «منِ» سافل، که خودخواهی شود. حرکت به سمت «منِ» سافل و حدود بیشتر آن، می‌شود تکبر!
 
4- «منِ» عالَم؛یک حقیقت واحده
همه ی انسان ها، بلکه همه ی هستی و عالم وجود، «منِ» عالی شان یک حقیقت واحده است. اگر هستی به سمت من عالی اش حرکت می‌کند، یعنی دارد به سمت یک واحدی حرکت می‌کند. در این مسیر، کثرت ها دارد ریخته می‌شود. نقاط افتراق دارد کم می‌شود.
1- فرار از نقص = شوق به کمال
نقص یعنی حد، نقص یعنی کینه، نقص یعنی دشمنی، نقص یعنی تعارض. وقتی یک فطرتی در وجود انسان است که فرار از نقص می‌کند، یعنی دارد فرار از دشمنی ها، کینه ها و کثرت ها می‌کند. یعنی فطرتِ فرار از نقص هم که ملازمِ فطرت شوق به کمال است، باز هم انسان را به سمت وحدت حرکت می‌دهد.
 
2- حقیقتِ فطریِ معروف و منکر
همین مسأله ی فطرت شوق به کمال و فطرت فرار از نقص را روی بحث امر به معروف و نهی از منکر بیاورید. امر به معروف، حقیقتش فطرت شوق به کمال است، و نهی از منکر، حقیقتش فطرت فرار از نقص است.
 
3- تأثیر نوع نگاه در نوع بیان
اگر نگاه انسان به بدش باشد، به عنوان اجتماع، نوع نگاه امر به معروف و نهی از منکر کاملا متفاوت می‌شود، تا انسان اینها را بیگانه از خودش می‌بیند. هر چند دلسوز باشد ولی بیگانه ببیند، نوع بیان به گونه ای ست که بیگانه ببیند. اما اگر خودی ببیند، نوع بیان به گونه ی دیگری می‌شود.
 
4- نوع نگاه به فاسق
درست است که کار بد صورت گرفته و بغض نسبت به کار بد لازم است، اما نسبت به شخصی که این کار بد را انجام داده، تعبیر روایات ما این است که ما نمی‌توانیم او را به سادگی فاسق بخوانیم. فسق عملی داشت در عمل، اما محبت به او به عنوان یک مؤمنی که خطائی از او صادر شده، باعث می‌ شود «من» او توسعه پیدا کند.
1- «منِ» انسان به اندازه «دین»
اگر انسانی «من» اش به بزرگیِ «منِ» دینش شد، که «دین» او شد «من» او، حقیقت توحید شد «منِ» وجودِ او، خب هرجا که به توحید، آسیبی رسیده باشد، منعی برای توحید باشد، به او آسیب رسیده و برای او، منع پیش آمده است.
 
2- توصیه ای به مربیان
برای کسی که کارشناس نظام فرهنگی است و قرار است برنامه ریزی فرهنگی کند، نباید مسأله را به آن مرتبه ی نازلش، محدود کند. این در برنامه ریزی فرهنگی حتما لازم است.  نه اینطور که آخرین رتبه را اول بگوییم که غلط است. چون باعث از بین رفتن استعداد ها می‌شود؛ و نه اینکه طولی اولین رتبه را بگوییم که دیگر امکان عبور برایش نباشد. یعنی وقتی می‌خواهد از مرتبه‌ی ظاهر به مرتبه‌ی باطن برسد، ببیند راه بن بست است.
 
3- احکام دین؛ از انجام تا رسیدن به حقیقتشان
این کاری را که انبیاء الهی به عنوان احکام دین برای ما بیان کردند، که در نظام حسی، با همه‌ی زمان و مکان و حدود و شرایط فیزیکی، قابل انجام است، یک حقیقتی است که حد زمانی و مکانی و به طور کلی این حدود مادی را ندارد؛ و همانطوری که انسان آنها را انجام می‌دهد، او را به مسیر حقیقی احکام، می‌کشاند.
1- حسابرسی با امام
حساب کسانی که امام دارند، با امام آنهاست و جداگانه حسابرسی نمی‌شوند، چون حقیقت تمام وجودشان، محو در امام شدن و مطیع امام شدن بوده است. چه کافر، چه مؤمن. وقتی مطیع در امام بوده، حقیقت وجودی‌اش، ظهور همان امام است.
 
2- حقیقت جامع، در نگاه اجتماعی
این مسأله در اجتماع هم جریان دارد. یعنی اجتماع به سمتی حرکت می‌کند که ظهور امام باشد. آن حقیقت جامع امر به معروف و نهی از منکر، در این نگاه اجتماعی، کامل خودش را نشان می‌دهد.
 
3- تحقق غایت خلقت
در این روایت شریف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: « مَن أمَرَ بِالمَعروفِ و نَهى عَنِ المُنكَرِ فهُوَ خَليفَةُ اللّهِ في الأرضِ » یعنی غایت خلقت، با امر به معروف و نهی از منکر، محقق می‌شود.
1- شأن خلیفه‌ی خدا
خدای سبحان در رأس آمرین به معروف و ناهین عن المنکر است. که خلیفه‌ی او قرار است جانشین او در این مسأله باشد. چون خلیفه، شأنی جز مستخلف اش ندارد و همان شأن را بروز می‌دهد.
 
2- ضرر؛ مانع امر به معروف
امام باقر علیه السلام می فرماید: در آخرالزمان قومی می آیند که تبعیت می‌کنند از کسانی که اهل ریا هستند، اهل قرائت قرآن هستند، اهل تمسک به اعمال هستند، اما امر به معروف و نهی از منکر را واجب نمی‌دانند. آن ظواهری که بی دردسر است را می پذیرند، «إلاّ إذا أمِنوا الضَّرَرَ»، اما شرطشان این است که از ضرر خالی باشد. امر به معروف و نهی از منکر واجب است، اگر ضرر نداشت! مگر می‌شود بی ضررِ بی ضرر باشد؟!
 
3- مذاق جامعه اسلامی
جامعه وقتی به این سمت می‌رود، مذاق اش عوض می‌شود به فرد گرایی. اساس اسلام بر این است که کثرت های مردم به وحدت برسد، با هم دیده شود، اما
آن فرهنگ شیطانی، بر فرد گرایی است که مقابل جمع است. با این فرهنگ، می‌گوید اگر ضرر به تو رسید، آنجا رواست که حتی نمازت را هم رها کنی.
1- عقاب جمعی
اگر امر به معروف و نهی از منکر تمام شد، غضب خدا بر آن جامعه تمام می‌شود. این عقاب، شامل همه می‌شود. چه آنهایی که اهل منکر بودند، چه آنهایی که ناهی از منکر نبودند. ولی اهل منکر هم نبودند.
 
2- نجات نهی کنندگان
خدای سبحان همۀ اینها را عذاب، کرد غیر از آن کسانی که نهی می‌کردند. فقط ناهیان از منکر را نجات داد. نه آنهایی که سکوت داشتند! ساکتین فتنه و فتنه‌گران، هر دو مورد عذاب قرار گرفتند. فقط ناهین از فتنه، نجات پیدا کردند.
 
3- عاقبت سهل‌انگاری
یک عده ای به صورت بوزینه و خوک از قبور محشور می‌شوند. چرا؟ چون سهل انگاری کردند نسبت به معاصی. اهل بدی و معصیت نبودند. بلکه مداهنه در معاصی با ‌معصیت‌کاران داشتند.
یک عده اهل معصیت، یک عده ای اهل امر به معروف و نهی از منکر، یک عده‌ی سومی هم هستند. که می‌گویند: معصیت‌کاران را رها کنید، موعظه‌ی اینها، فایده ای ندارد.
لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا، چون قطعا مورد عذاب الهی هستند. اما (آمرین به معروف) به این دسته، چه جوابی می‌دهند؟
1- أحدیت؛منشأ دین اسلام
دینی که مبدأیت اش، از «أحدیت» نشأت می‌گیرد، با ادیان دیگری که از «واحدیت» نشأت می‌گیرد، کاملا متفاوت است. نه تفاوت به تباین. تفاوت به مراتب است. البته اما همه‌ی احکام دین اسلام از مرتبه‌ی «أحدیت» نشأت گرفته و به مرتبه ی «احدیت» دعوت می‌کند.
 
2- حرکت به سمت أحدیت
راه جلوی پای یک مسلمان و مؤمن در نگاه اسلام، به سمت «أحدیت» است. هرچند علم تفصیلی به این مسأله نداشته باشد. اما دین، طوری دارد او را رشد می‌دهد،
که به آن سمت حرکتش می‌دهد. روح همه‌ی احکام و جزئیاتش در مکتب اسلام، خیلی متفاوت است از مذاهب و ادیان دیگر.
 
3- ایجاد یک حقیقت واحد
این نگاه اجتماعی در دین ما، عظمتش با در هم‌ تنیدگی اش، با اخلاقش و اعتقاداتش، یک حقیقت را ایجاد می‌کند، که هر فرعی از فروع این دین، می‌خواهد ما را به آنجا متصل کند. با آن، افق ایجاد می‌شود.
۱- ولایت مؤمنان بر یکدیگر
ولایت هر شخصی بر شخص دیگر، مردو‌د است، مگر به اذن الهی. از جمله‌ی جاهایی که صریحا به آن اجازه داده شده که وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ، ولایتی است که در دایره‌ی امر به معروف و نهی از منکر محقق می‌شود.
 
۲- امر به معروف؛ فضولی یا نجات؟!
اگر انسان، به دنبال نجات مجروح و بیماری را که در جایی افتاده، باشد، آیا این فضولی حساب می‌شود در کار او؟! این که می‌خواهیم نجاتش بدهیم، فضولی حساب ‌شود؟!
همه مورد مدح قرار نمی‌دهند کسی را که این کار را بکند؟! که او رو برساند به بیمارستان یا تلفن بزند تا اورژانس بیاید یا هر نحوی که امکان پذیر است برای نجات او اقدام بکند. آیا این فضولی و دخالت بی‌جا است؟
 
۳- حاکمیت مردمی
اما اینکه حاکمیت فعال مردمی به گونه ای باشد که لحظه به لحظه نسبت به اطراف خودشان، محیط خودشان، دور و بر خودشان، حساسیت داشته باشند. این، حاکمیت با نشاط مردمی است.
 
۴- نشاط اجتماعی؛ درمان غم و اندوه
یعنی هر چقدر این اجتماع ها با هم ارتباطشان، نشاطشان، بیشتر می‌شود، آن سنگینیِ فشاری که روی هر فرد هست، آن غمی که روی دوشِ فرد گرایی و آن تنها بودن ایجاد می‌شود، برطرف می‌شود.
1- اساس امر به معروف و نهی از منکر
اساس امر به معروف و نهی از منکر با عبادت خداست، که عبادت خدا ملازم با نفی طاغوت است. عبادت خدا یعنی ولایت الهی و احکام الهی فقط جاری باشد.
این امر به معروف است و نهی از منکر هم یعنی اینکه هیچ طاغوتی حاکمیت نداشته باشد.
 
2- امر به معروف؛ یک مفهوم عینی
بحث امر به معروف و نهی از منکر، یک بحث غائب نیست. بلکه یک بحث حاضر و در صحنه است. نه اینکه ما داریم به عنوان یک مفهوم انتزاعی آن را می‌خوانیم؛ بلکه به عنوان یک مفهوم دینی که مصداق پیدا کرده.
 
3- عظمت امر به معروف و نهی از منکر
تا عنوان امر به معروف و نهی از منکر می‌شود نگاهمان را، فقط به یک مصداق های جزئی و فرعی منحصر نکنیم، که همه‌ی این عظمت بخواهد بیاید در یک مسأله ی فرعی.
 
4- قدرت امر به معروف و نهی از منکر
ببینیم آن روز ابتدای پیروزی انقلاب تا امروز را که چقدر در جهان قدرتمند تر شدیم، بواسطه‌ی همین امر به معروف و نهی از منکر و پشتیبانی از مظلومان در سراسر عالم.
1- مؤمنِ بی ایمان!
حضرت می‌فرمایند: مؤمنی که کاری به امر به معروف و نهی از منکر نداشته باشد، این مؤمن، خارج از ایمان است. مؤمن است! اما خارج از ایمان است!
 
2- ویژگیِ جامعۀ ایمانی
اگر جامعه ای این‌گونه شد، غیر قابل نفوذ می‌شود. ولایت مؤمنان بر هم‌دیگر، رخ می‌دهد. در این صورت، از همه بیشتر،کسانی که کار دست آنها هست، یا مسئولیتی
دارند، محتاج امر به معروف و نهی ای منکر، هستند. کار اینها بر عده‌ی زیادی اثرگذار خواهد بود.
 
3- اثر سوء تکبر
اگر کسی با تکبر خواست امر به معروف و نهی از منکر کند، حتما بی اثر شده و اثر سوء می‌گذارد و بلکه آن کسی را که منکری انجام می‌داد یا معروفی را ترک کرده بود، بیش‌تر سوق می‌دهد به سمت منکر. و این مسأله، اثر فعل او حساب می‌شود. پس باید با کمال مهربانی، با کمال عطوفت (امر به معروف انجام داد). مؤمنان هستد که “بَعضُهُم اَولیاءُ بَعض” هستند.
1- دفاع جمعی در حیوانات
یک ‌حیوان از فرزندش دفاع می‌کند. بعضی از حیوانات، دفاع از هم نوع می‌کنند و نسبت به نوعشان و آن جمعی که با همدیگر هستند، نسبت به هم حساسیت دارند، دفاع جمعی دارند.
 
2- اما در نظام انسانی
ما در نظام انسانی دائم دم بزنیم که هر کسی سرش در لاک خودش باشد. خدا می‌گوید من عالم حیوانات را هم اینطور قرار ندادم. این ارزش است که از اینجا آغاز شده و در عالم انسانی باید اعظم این مرتبه در نظام امر به معروف و نهی از منکر که ولایت مؤمنان، بعضی بر بعضی دیگر است (باشد). خب این چقدر تفاوت ایجاد می‌کند، تا وقتی که هر کسی سرش در لاک خودش باشد.
 
3- نگاه کلان به مسأله امر به معروف
اول امر به معروف و نهی از منکر را در آن دایره‌ی وسیعش ببینیم. آن کسی که می‌خواهد نهی از منکر شود، اگر روی آورد به یک اقدام پرخاشگرانه، مثل بد حجابی،
آن هم اگر دید که من نگاهم جامع است، کامل است، اساس مسأله با همه‌ی عظمتش دیده شده، اما در عین حال، این(بدحجابی) هم به عنوان جزئش دیده شده، نه اینکه رها شود! خود این نوع دغدغه، با این نگاه حرکت کردن، تأثیر هدایتگری ایجاد می‌کند.
 
4- محبت؛ اساس امر به معروف
آن شدت محبت است که امر و نهی را به دنبال می‌آورَد. اصلا حساسیت در امر و نهی اساسا بر اساس محبت است. چرا؟ چون بیگانگی و بی‌توجهی، مربوط به بغض است و بی‌تفاوتی. آن‌جایی که دایره‌ی محبت است، حساسیت هست.
1- نگاهِ جهانی شدن احکام الهی
انسان باید حساسیت اش به پیاده شدن حکم خدا، طوری باشد که همه‌ی زمین را ببیند. اخبار عمومی را داشته باشد. دنبال راهکاری برای گسترش حکم الهی در همه جا باشد.
 
2- مسیر دل کندن از دنیا – انسانِ آخرتی – اثر معنوی امر به معروف
اگر کسی در مسیر امر به معروف و نهی از منکر قرار گرفت، خودِ این از اسباب دل کندن از دنیا می‌شود. خود این اسباب دل کندن از دنیا، انسان را آخرتی می‌کند.
 
3- حکم خدا = لقاء خدا
اگر نگاه انسان این باشد که حکم خدا، لقاء خداست، هر حکم خدایی که پیاده شود، بیان شود، قلب به آن میل پیدا کند، محبت به دیگران در او ایجاد کند، یعنی لقاء خدا را برای دیگران ایجاد کرده، علاوه‌ی بر خودش. معروف حقیقی خود خداست و همه‌ی اینها شئون او هستند.
 
4- امر به معروف در نظام اسلامی
جامعه ای که حکم خدا دارد در آن پیاده می‌شود، اسم خدا در آن زنده می‌شود، جامعه‌ی اسلامیِ ایران است. اینطور نیست که امر به معروف و نهی از منکر ، ترک شده باشد! قوه‌ی قضائیه این همه پرونده را دارد به ثمر می‌رساند، اینها، امر به معروف و نهی از منکر است. این که جامعه دائماً قانون گذاری می‌شود و دنبال اجرای آن هستند، این امر به معروف و نهی از منکر است. همه‌ی اینها اقامه‌ی حدود الهی است.
1- غضب الهی در ترک امر به معروف
اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، غضب الهی اینجا محقق می‌شود. چون همه‌ی حدود الهی با او محقق می‌شود، ترک او، غضب الهی را به دنبال دارد.
 
2- آمر به معروف؛ خلیفه‌ی خدا
اگر کسی امر به معروف و نهی از منکر کرد، « فَهُوَ خَلِيفَةُ اللهِ فِى اَرْضِهِ »، چون کار خدا امر به معروف و نهی از منکر است. « إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ ». اگر کسی هم به این کار چنگ زد، او نیز خلیفه‌ی الهی در زمین می‌شود. چون همان کار خدا را کرده است.
 
3-نهی از منکر، مقدم بر امر به معروف و تحقق آن
نهی از منکر، عمومیتش بیشتر است. (چون) منکر، شیوعش بیشتر است. ولذا نهی از او هم اقدامش که زمین خوردن حکم خداست (مقدم است). جایی که حکم خدا زمین بخورد و پامال شود، یا جایی که اقامه شود، فرمود آنجایی که پامال دارد می‌شود، مقدم است آن حفظ شود تا اقامه شدنش! نه این که رها شود، اما اقامه شدن، پس از این است که جلوی آن زمین خوردن گرفته شود، تروک و نهی ها محقق شود، بعدا به مراتبی آن اثبات ها ایجاد شود.
1- ایجاد جامعه و اقامۀ احکام الهی
اقامه‌ی صلات، مظهر تمام روابط با خداست. عبادات. ایتاء زکات، پر کردن خُلل و فُرَج اجتماع است از فاصله ها. پس یک حکم در رابطه با خدا، یک حکم در رابطه با اجتماع. و امر به معروف و نهی از منکر، ایجاد جامعه و اقتضاء حاکمیت، بر این اساس که همه‌ی احکام الهی پیاده شود.
 
2- ابتغاء مرضات الله؛ بالا تر از فی سبیل الله
ما یک مرتبه‌ی «فی سبیل الله» داریم، یک مرتبۀ « ابتغاء مرضات الله » داریم. « ابتغاء مرضات الله »، اوج مسأله است.
 
3- نگاه الهی به امر به معروف – حکم خدا
گاهی کینه‌ی شخصی من است؛ یک کسی رو می‌بینم خصوصیات خوبی دارد، من به اسم امر به معروف و نهی از منکر، میخواهم عقده ام را با او، خالی بکنم. این یک طور است. یک جایی انسان می‌بیند که این حکم الهی، حکم خوبی است، دنبال این است که یک حکم خوب، پیاده شود. خب این هم به گونه ای است. اما یک موقع می‌بیند حکم خداست. دلش برای خدا می‌تپد.
1- فطرت به هم ریخته!
این انسان اگر دید منکری را دوست دارد، اگر دید معروفی رو دوست ندارد، معلوم می‌شود نظام فطرت اش به هم ریخته است. این در نظام فردی، و در نظام اجتماعی هم اگر جامعه ای از نظر فرهنگی به جایی رسیدند که معروف، منکر شد و منکر، معروف شد، یعنی این جامعه، نظام فطری اش به هم ریخته شده است.
 
2-رفع حوائج مؤمنان توسط یکدیگر
همه‌ی کسانی که کوتاهی کرده باشند در این که جامعه یا افراد جامعه محتاج به این شدند که کافری به آنها محبت یا احسان کند، همه‌ مقصّر اند در میلِ قلبی ای که این مؤمن، نسبت به آن کافر، پیدا کرده است. اینگونه نیست که بگوییم به من چه ربطی دارد! میخواست علاقه پیدا نکند! ما باید (حوائج آن مؤمن را) مرتفع می‌کردیم، تا به آن کافر احتیاج پیدا نکند.
 
3- محبت؛ اساس جذب قلوب
« جُبِلُت القُلوب، علی حُبّ مَن أحسَنَ إلَیها ». این را خدا برای مؤمنان فرصت قرار داده و به آنها یاد داده که این فرصتی برای جذب قلوب است. حتی اگر جامعه‌ی مؤمنین، نسبت به غیر مؤمنین می‌خواهند جاذبه داشته باشند، تأثیرگذار باشند، راهش احسان به آنهاست، کمک به آنهاست، نگاه محبت آمیز به آنهاست، خیرخواه بودنِ نسبت به آنهاست.
1- تحقق اخوّت
آن اعتصام جمعی، کنار هم جمع شدن، محورش علاوه بر اون محبت و اخوّتی که مطرح کردند، پایبندی به آن اخوت، چگونه امکان پذیر است؟ آن اخوت چگونه محقق می شود؟ با امر به معروف و نهی از منکر.
 
2- تنفر جمعی و اقدام جمعی
همه باید از منکر، تنفر داشته باشند. یعنی اگر یک منکری محقق شده، عده ای هم قیام و اقدام کردند برای برطرف شدنش،
آن عده‌‌ای که آن کار را کرده‌اند، « هم المفلحون ». فلاح مربوط به آنهاست طبق آیه‌ی شریفه. اما بقیه نباید بی‌تفاوت باشند!
بقیه هم باید نسبت به این منکری که محقق شده بود و عده ای برای برطرف کردنش، اقدام کردند و برطرف شد، تنفر قلبی در وجودشان،
و حتی اگر در مرتبه‌ی لسانی، اظهارش لازم است.
 
3- منکر تمام نشدنی!
هیچ جایی نیست که منکر پایان پذیرفته باشد! منکر خاص چرا ! اما آیا این منکر خاص برداشته شد، منکر برداشته شده؟ یا فقط این مورد برداشته شده؟
ده ها، صد ها، هزار ها، میلیون ها منکر باقی است، که نسبت به اینها هم باید اقدام شود.
1- مرتبۀ اول؛ عمومی
دو جور امر به معروف و نهی از منکر لازم است. یک مرتبه از امر به معروف و نهی از منکر، مخصوص همه است.
یعنی همه‌ی مسلمان ها موظف به امر به معروف و نهی از منکر هستند.
 
2- مرتبۀ دوم؛ تخصصی
ما در نظام انسانی دائم دم بزنیم که هر کسی سرش در لاک خودش باشد. خدا می‌گوید من عالم حیوانات را هم اینطور قرار ندادم. این ارزش است که از اینجا آغاز شده و در عالم انسانی باید اعظم این مرتبه در نظام امر به معروف و نهی از منکر که ولایت مؤمنان، بعضی بر بعضی دیگر است (باشد). خب این چقدر تفاوت ایجاد می‌کند، تا وقتی که هر کسی سرش در لاک خودش باشد.
 
1- عدم تذکر دائمی؛ سبب فراموشی
این یک سنت است در وجود انسان یعنی چیزی که در ذهنش شکل گرفته، و می‌خواهد این معلوم در وجودش بماند، اگر تذکر دائم به خودش داده نشود، عمل مطابق اش شکل نگیرد، کم کم فراموش می‌شود، کم کم دور تر و دور تر و دور تر می‌رود،
تا اینکه دیگر از آن ذهن فعال انسان خارج می‌شود.
 
2- مقدمات اعمال انسان
چهار مرحله است. تصور، تصدیق به فایده، شوق مؤکّد، اراده. انسان فاعل مختار است و مقدمات هر فعلی که می‌خواهد انجام دهد، باید این سه مرحله طی شود تا اراده دنبال آنها بیاید تا بشود چهارمین مرحله.
 
3- تأثیر داده های دروغ
شیاطین هم کاملا این سیر رو می‌شناسند. در مرتبه‌ی تصور، ابتدا دخالت می‌کنند. یعنی داده های زیادی را که داده های کذب، دروغ و غلط باشد را برای ما قرار می‌دهند تا وقتی مکرر یک داده‌ی کذبی داده شد، کم کم انسان، احساس این که این صدق است، می‌کند.
 
4- انفعال و سکوت؛ نتیجۀ تزلزل در مرتبۀ تصدیق
کسانی که در تصدیق به فایده متزلزل می‌شوند، به سکوت کشیده می‌شوند. می‌گویند که اینجا ما نمیدانیم چکار باید بکنیم. تشخیص را از اینها در مرتبه‌ی داده ها می‌گیر‌د، به طوری که در تصدیق به فایده، متزلزل شوند، که به سکوت کشیده شوند. (شیطان) به همین مقدار هم راضی است.
1- داده ها و اراده ها
نقش داده ها در اراده ها کاملا آشکار است. اگر داده های فراوان صورت گرفت و کذب و رطب و سمین و غلط آنها کاملا آشکار نشد، آن‌وقت در تصمیم گیری، یا به تصمیم غلط می‌رسد، یا اگر به تصمیم غلط نرسد، به عدم تصمیم می‌رسد.
 
2- لایه های درونی
شیطان کاری می‌کند که کم کم داده ها از درونی ترین لایه های شخص، شکل بگیرد که از بیرون دیده نشود. اما ما وقتی در مقام
دفاع می‌خواهیم برخیزیم، مجبوریم این شخصی را که شکل گرفته از بیرون با او مقابله کنیم تا درون او را نسبت به آن داده بکوبیم
تا این اصلاح شود.
 
3- ضربه از درون
اگر هنرمندان یا بعضی افراد دیگر را به‌کار می‌گیرند، کاملا هوشمندانه است و خودشان سعی می‌کنند کمتر به این تصمیم مقابل برسند.
و هرگاه آنها از مقابل آمدند پدافند ما قوی بوده. اما اگر از درون آمدند، این پدافند ضعیف می‌شود.
 
1- مجهول مطلق
مجهول مطلق مورد طلب نیست. مجهول مطلق که می‌گوییم، برای من، به نسبت به من، آنکه هیچ اطلاعی از آن ندارم، مورد اراده‌ی من هم قرار نمی‌گیرد که اگر چیزی بخواهد مورد اراده قرار بگیرد، حتماً باید وجهی از علم نسبت به او صورت گرفته باشد.
 
2- رشد در مسیر علم
انسان وقتی که با علم حرکت را آغاز می‌کند، دائماً به مرتبه‌ی بالاتری از علم هم می‌رسد، از آن مرتبه‌ی اجمالی، به مرتبه‌ی تفصیل هم می‌رسد.
 
3- رابطۀ علم و عمل
 هر چقدر این علم، قدرت و قوت و شدتش و آن نیازی که انسان از این علم برایش حاصل می‌شود بیشتر باشد، سرعت حرکت انسان، قوت حرکت انسان، همه‌ی این‌ها دائر مدار آن علم است.
 
4- بلد طیّب
بلد طیب، آن علم {صالحِ} انسان است. بلد طیب فقط شهر بیرونی نیست. انا مدینة العلم، این بلد طیب این مدینه علم،«وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا»
که از او فقط خار و خاشاک، از او فقط یک چیزهای بی ارزش و بیهوده سر می‌زند.
1- جنگ مدیریت ادراکات
تمام مسائلی که ما امروز مبتلا هستیم به آن، در جنگ‌های امروز، جنگ مدیریت ادراک است دیگر. یعنی چه کار می‌کنند؟
در تصورات ما دخالت می‌کنند، تصورسازی می‌کنند برای ما.
 
2- واردات خاص، برای تصمیمات خاص
اما گاهی تصمیم بر این است که تصمیم گیری خاص انجام بدهند. آن جایی که می‌خواهند تصمیم گیری خاص انجام بدهند،واردات خاص، با انگیزۀ خاص، در یک هدف خاص وارد می‌شود، که آنجا کاملاً می‌توانند مدیریت ادراک را به نحوی که این تصمیم را بگیرد جامعه.
این در اغلب افراد جامعه سرایت دارد.
 
3- توهم عدم تأثیرگذاری داده ها
ما فکر می‌کنیم همۀ‌ما همان خاصی هستیم که داده ها هرچه هم وارد شود،
تأثیری در وجود ما نمی‌گذارد. ما می‌تونیم تا آخرین لحظه تصمیم درست رو بگیریم.
 
1- تعاکس و اثر متقابل علم و عمل
پس اگر علمی به عمل کشیده نشد، این یک اثر محدودی دارد،اگر به عمل کشیده شد اثرش قوی می‌شود، تثبیت می‌شود تا ملکه می‌شود و دوباره آن عمل، علم را تثبیت می‌کند، بالاتر می‌برد، فراخ‌تر و وسیع‌ترش می‌کند.
 
2- عمل، معلم است.
علم به عمل دعوت می‌کند، عمل هم وقتی انجام می‌شود، بهترین معلم است برای انسان.
خیلی تعبیر زیبایی‌ست! معلم یعنی تعلیم می‌دهد، پس عمل هم معلم است.
 
3- عمل؛ نشان از مبدأیت درونی
اگر یک عمل از انسان سر زد که این عمل غلط بود، نشان می‌دهد که این مبدأ در وجودش حتماً است اولاً،
که این مبدأییت حالا آشکار شده، ثانیاً تقویت هم شد. از این به بعد امکان ظهورش بیشتر می‌شود
 
1- زوال معروف، نتیجه عدم تذکر و عمل به آن
اگر فرهنگ اجتماعی، اگر اجتماعی -چه افرادش چه فرهنگش- یک امر خیری را در اجتماع دیدند،یک فرهنگ صحیحی در اجتماع غالب بود، اگر یادآوری به این نشود،
تذکر به این داده نشود و اگر عمل به این نشود، ترک عمل بشود، این معروف زائل می‌شود.
 
2- یادآوری و عمل
«يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ»، یعنی تذکر، یادآوری.
«أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ»، یعنی انجام عمل معروف و مانع را مانع شدن، منکر را مانع
 
3-سرایت سنت های فردی به اجتماع
1- بالاترین معروف؛خدای سبحان
بالاترین معروف، خدای سبحان است که تعبیر روایت هم داریم و لذا حرکت به سوی خدای سبحان هیچ گاه تمامی ندارد.پس هیچ گاه امر به معروف و نهی از منکر پایانی ندارد، چون معروف و منکر پایانی ندارد.
 
2- تفاوت «فرهنگ قیام به قسط» و «تحقق قسط»
قیام به قسط و فرهنگ قیام به قسط یک چیز است،این‌که قسط محقق شود یک چیز دیگری است. “لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ”؛ مردم فرهنگ قیام به قسط در وجودشان باید زنده شود.
 
3- نگاه نیرو سازیِ قرآن
گاه قرآن یک نگاه نیرو سازی است؛ یک نگاه کادرسازی است. فقط یک کار نمی‌خواهند محقق شود.
 
1- امر به معروف؛ یک وظیفۀ عمومی

در نظام امربه‌معروف و نهی از منکری که ما می‌خواهیم انجام بدهیم، قرار بر این نیست که یک عده‌ای بیایند تکلیف را از بقیه بردارند. بله، باید یک عده‌ای ممحّض باشند برای این‌که زمینه‌سازی کنند، رفع موانع کنند، تعلیم معروف و منکر را بدهند اما اساس این است که این معروف و منکر و امر به معروف و نهی‌ازمنکر عمومی باشد؛ که اگر عمومی شد، همه هم فردشان حیات پیدا می‌کند با این کار، و هم هر کسی که دفاع از دین کرد، پای دین می‌ایستد.

 
2- فرهنگ سازی ،کادر سازی ، نیرو سازی
لذا در نگاه قرآنی و نگاه روایی ما فرهنگ‌سازی این مسأله اساس است. آن‌هایی که در خارج باید محقق شود، آن‌ها یک کاری است که تعریف می‌شود تا یک رزمایشی باشد برای این کار مهم؛ که فرهنگ‌سازی و کادرسازی و نیروسازی است که همه مردم آمر به معروف و ناهی از منکر باشند
 
1- جواب شبهه
عده ای می‌گویند خیلی از مسائل فردی است و به‌لحاظ فردی از جهت دینی ما حق نداریم دخالت کنیم! بگذاریم آزاد باشد!
 
2- تفکیک گناه جهری و مخفی
کسی که نسبت به آن جاهایی‌که حکم خدا جهری زمین می‌خورد و محقق نمی‌شود، تا جایی‌که مخفی این حکم رعایت نمی‌شود، متفاوت است.
 
3- کمترین مرتبۀ ایمان!
می‌فرماید اگر کسی فقط در قلبش متغیر شد ولی به زبان و دست نکشید، إِنَ‏ ذَلِكَ‏ أَضْعَفُ‏ الْإِيمَان‏. این کمترین مرتبه ایمان است.
 
4- ملاک زنده بودن
پس ما ببینیم که چقدر مردیم چقدر زنده‌ایم. به مقدار حساسیت انسان زنده است و به مقدار عدم حساسیت مرده‌ است.
یک اجتماع ممکن است اجتماع میت باشد، یک اجتماع ممکن است اجتماع حی باشد.

5- صبرِ مقتدرانه!
یک موقع این صبر را صبر ضعف نبینیم! صبر انفعال نبینیم که ناامید شویم! این صبر، صبر توانمندی است! صبر فعال است! صبر اقتدار است!

جامعه‌ای که مقتدر است صبر می‌کند تا این که آن کثیف از خبیث و از طیب جدا شود.

 

1- سکوت؛ مشارکت در گناه
ما من قوم یکون بین اظهرهم،نیست قومی در بین شما که در جلوی چشمان­شان گناه کنند در حالی که قدرت دارند او را منع کنند. پس قید را دیدید که اولاً گناه آشکار باشد، ثانیاً قدرت طرف مقابل، «ثم لا یغیّرون علیه»؛ این­ها نسبت به او هیچ تغیری نشان ندهند و نهی از منکری نکنند، نزدیک است عقابی که شامل حال آن فرد عاصی که در جلوی دیگران گناه می­کند شامل همه­ی آن کسانی هم که ساکت هستند بشود.
 
2- تأویل اشتباه آیه
بعضی خواستند این آیه را تأویل ببرند که «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ»؛ یعنی کاری به کسی نداشته باشید و هر کسی حواسش به خودش باشد. این آیه را تأویل بردند!
 
1- تلازم ظهور معصیت با عمومیت عذاب
ظهور معصیت با عمومیت عذاب تلازم دارد، اگر ظهور پیدا کرد و آشکار شد، عذاب عمومیت پیدا می‌­کند.
 
2- نتیجۀ سکوت صالحین 
پس گاهی عده­ی کمی از صالحین در مقابل جمعیت زیادی از معصیت­کارها هستند که اگر صالحین در این­جا سکوت کنند، اقلش این است که در عذاب دنیایی شریک هستند، اما آن­جایی که صالحان، کثیر هستند و غیرصالحین که فاسدند قلیل هستند و صالحان در مقابل این­ها نایستند، آن وقتی است که خدا اجازه می­دهد عموم و خصوص هر دو در این آتش بسوزند. اکثریّت به پای اقلیت بسوزند چون جلویش را نگرفتند.
 
1- حرکت به سمت جامعه­‌ی امام زمان(عج)
وقتی که به سمت جامعه­‌ی امام زمان(عج) حرکت می­کنیم از آن مواقعی است که حرکت به سمت جامعه­ی امام زمان حرکت به سمت محو شدن و محق شدن نفاق است. در زمان ظهور وقتی قیام حضرت محقق می­شود و استقرار می­‌یابد فقط یا مؤمن هست یا کافر، در رجعت هم فقط یا مؤمن هست یا کافر، غیر از این­ها، یعنی نفاق، در رجعت معنا ندارد. این­ها مهم است! آن سنت محوضت که عرض کردیم دارد می­رود نفاق یک برزخ بین ایمان و کفر است، ظاهر ایمان است و باطن کفر است
 
2- عقوبت و عذاب دنیایی شامل کسانی که قادر به امر به معروف و نهی از منکر بودند اما نکردند!
 
3- مقدم بودن گناه های اجتماعی نسبت به فردی، به دلیل عمومیت عذاب
 
1-  بیان یکی از موانع مهم و جدی ترک امر و نهی
عن الحسن العسکری علیه السلام فی التفسیر المنسوب الیه عن آبائه عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی حدیث قال لقد اوحی الله الی جبرییل و امره ان یخسف ببلد یشتمل علی الکفار و الفجار.
به جبرییل امر آمد که برو و این بلد را زیر و رو کن تا عذاب نازل شود. «فقال جبرییل یا رب اخسف بهم الا بفلان الزاهد»؛ مقصود شما این است که این بلد را زیر و رو کنم الا فرد زاهدی که در آن هست و آدم خوبی است؟ «لیعرف ماذا یامره الله فیه»؛ جبرییل می­خواست بشناسد که نظر خدا چیست نه این که بخواهد امر خدا را تخصیص بزند و در مقابل نص اجتهاد کند. می­خواست بفهمد مقصود خدای سبحان در این­جا همین است، سؤالی بود، استیضاح برای این بود که مقصودش معلوم شود. «فقال اخسف بفلان قبلهم»؛ اول او را بگیر! «فسأل ربه قال یا رب عرفنی لم ذلک و هو زاهد عابد قال مکنت له و اقدرته»؛ من به او قدرت و مکنت دادم، حرفش خریدار داشت، مردم با همه­ی بدی که داشتند او را قبول داشتند، «مکنت له و اقدرته فهو لا یامر بالمعروف و لا ینهی عن المنکر و کان یتوفر علی حبهم فی غضبی»؛ حتی این مردم را دوست داشت با این که می­دید این­ها مورد غضب خدا هستند.
 
2- بیان دیگری از تفکیک گناه سری و علنی و نتیجه و عاقبت گناه علنی
 
1-  راه خنثی کردن نقشه دشمن
اگر ما می‌بینیم که در یک نظام اجتماعی، دشمن به دنبال معارضه و مبارزه با ما است، راه خنثی کردن نقشه دشمن چیست؟ رابطه‌های بین مؤمنین، اگر هر قدر محبت‌ها، رابطه‌ها خوب بوده بیشتر بشود، ارتباطات هر چقدر هم خوب بوده قوی‌تر بشود. قوت ارتباطات بین مؤمنین که این از آن حالت شرکت در یک نماز جماعتی که کنار هم جمع می‌شوند، اما در عینی که ابدانشان کنار همدیگر است نفوسشان و ارواحشان ربطی به هم پیدا نکرده به ظاهر، نسبت به هم پیوندی ایجاد نکردند در نظام روحی و نظام محبتی، می‌آیند نماز را می‌خوانند و می‌روند، کاری به کار همدیگر ندارند.
 
2- اتحاد نفوس
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ»[۴] که وقتی نفوس با هم ارتباط پیدا می‌کنند آن موقع بنیان مرصوص می‌شود. البته هر گاه اتحاد نفوس باشد حتماً اتحاد ابدان هم است؛ اما هرگاه اتحاد ابدان باشد آیا اتحاد نفوس است؟ نه، به عنوان یک علت معده و مقدمه می‌تواند دایره اتحاد ابدان منجر به اتحاد نفوس بشود، اما علت تامه نیست. ولی اتحاد نفوس علت تامه‌ای برای اتحاد ابدان است.
1-  نفوذ  دشمن
دشمن برای اینکه بتواند در یک اجتماعی نفوذ بکند، غالب افراد آن اجتماع را به سمت تفرق در امیال، تفرق در اعمال می‌کشاند و آن خطر را جامعه ابتدا احساس نمی‌کند تا حساسیت لازم در مقابل این تفرق را پیدا بکند، چون جامعه اگر یک شوکی به آن وارد بشود در مقابل شوک گاهی مقاومت دارد اما اگر فشاری کم‌کم به او وارد بشود که این احساس فشار زیاد نباشد، عکس العمل جدی هم در مقابل این فشار ندارد چنانچه هر فردی هم همین گونه است. با این نگاه با اختلافات تفرق در اعمالی که ایجاد می‌کند، این تفرق اعمال که خیلی‌اش مشهود است، می‌بینید که ابتدا تغییرها خیلی نامحسوس و کم است که در نظام عملی هم است اصلاً در اعتقاد هم دخالت نمی‌کند، نمی‌آید مبنای شما را مورد مداقه و نقد قرار بدهد بلکه در این نظام عملی
 
2- اختلاف در ابدان می‌تواند معد باشد برای اختلاف در نفوس و ارواح
انسان عمل سویی را انجام می‌دهد، این عمل سو را اصرار بر آن می‌کند، وقتی اصرار بر این عمل سو می‌کند شک در ولایت برایش ایجاد می‌شود. اصرار بر این عمل سو، ادامه می‌دهد بر این اصرارش، شک در نبوت ایجاد می‌شود. بر این عمل سویش اصرارش را ادامه می‌دهد شک در توحید ایجاد می‌شود. یعنی از یک اختلاف عملی منجر می‌شود به اختلاف در تمام مبانی؛ نه فقط در ولایت که بگوییم حالا ممکن است که ایمان و اسلام مثلاً تفاوت باشد، نه فقط در ولایت تا نبوت که بگوییم نه حالا در این مرتبه هم انبیای الهی همه «تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا»[۷] نه حتی تا اینجا هم قانع نمی‌شود تا شک در توحید ایجاد بشود که از ربقۀ الاهیت اصلاً خارج بشود، تا این مرتبه از یک کار عملی شروع می‌شود.
1- اتحاد در ابدان اولین مرحله برای مقابله با دشمن است؛ اتحاد در ابدان چیست؟
روابط متکرر محبت آمیز که نمادی از او در همان امر به معروف و نهی از منکر بود، نماد دیگرش در ارتباطات اجتماعی و احسان و کمک به همدیگر است. دیدن مردم و دیگران و مومنان به عنوان خود. اگر ما می‌خواهیم حیله دشمن خنثی بشود و دشمن بلکه پشیمان بشود از حرکتی که کرده، نه فقط خنثی بشود بلکه یک سرمایه بشود برای ما؛ چون در حالت عادی این انگیزه کمک به ارتباطات دیگران برای انسان حدودی از انگیزه است، اما وقتی دشمن در مقابل قرار می‌گیرد، تحلیل حیله او برای انسان درست روشن بشود که او چه کار می‌خواهد بکند با ما، اگر این تحلیل شد ،مقابل عزم دشمن حتماً باید عزمی صورت بگیرد، جهادی صورت بگیرد، حرکت جهادی می‌شود. اگر حرکت جهادی شد آن موقع دیگر نمی‌شود در حد سابق این روابط را حفظ کرد، بلکه باید روابط در یک حد روابط چی باشد؟ روابط متعالی، روابطی که در حالت عادی شکل نگرفته، در حالت جهاد شکل‌گرفته
 
2- باید جلوی نفاق و تفرقه را گرفت!
ما باید جلوی تفرق را بگیریم تا منجر به اختلاف نشود. الان دشمن در مرتبه تفرق بین مؤمنین است. الان در اجتماع ما مرحله‌ای که دشمن دارد طی می‌کند مرحله تفرق است. ولی غایت دشمن فقط این تفرق نیست، به دنبال اختلاف است که آن اختلاف در مبانی اگر شکل گرفت و آن نهادینه شد که بعضی از آثارش، بعضی از آن تلنگرهایش دارد آشکار می‌شود که دارد به مبانی منجر می‌شود که اگر ما دیرتر اقدام بکنیم و اختلاف در مبانی شکل بگیرد، آن موقع اختلاف در مبانی، هزینه درمانش و تحققش خیلی سخت می‌شود.
 
1- هزینه های سنگین باید درس عبرت شود!
ببینید زمانی که امام حسین علیه السلام قیام کرد، تفرق در ابدان منجر به اختلاف در مبانی شده بود. یعنی نوع نگاه دین داری اصلاً به گونه‌ای بود که مردم زیر پرچم یزید و معاویه زندگی کردن را دینداری می‌دیدند. مبانی‌شان، اختلاف در مبانی این را دینداری می‌دید. هیچ کدام از این دیداری‌شان ناراضی نبودند. تا حضرت آمد که این اختلاف را بردارد، یک شهادتی مثل امام حسین علیه السلام و یارانش را می‌طلبید تا اختلاف در مبانی جلویش گرفته بشود. اما در مرتبه اختلاف در ابدان، این مرتبه مجاهدت سنگین که به دنبالش این همه هزینه می‌خواهد را نمی‌شود. اگر ما این کار را نکردیم، در مرتبه بعد این کوتاهی ما دنبالش چی را می‌طلبد؟ یک هزینه سنگینی که نظیر آنچه که، به اصطلاح یک نمونه‌ای از آن چیزی که در کربلا محقق شده.
 
2- از درون خودمان شروع کنیم.

اگر ما می‌خواهیم حرکت را آغاز بکنیم از «قُوا أَنْفُسَكُمْ» از درون خودمان ابتدا، «وَأَهْلِيكُمْ» بعد خانواده، بعد «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» نزدیک‌ترین‌ها، حالا این عشیره اقربین گاهی به لحاظ همکاران و دوستان و گاهی نه، همان خلاصه ارحام و فامیل می‌شود همه اینها را شامل می‌شود و بعد نسبت به مردم عمومی این توسعه پیدا می‌کند. منتها می‌تواند « قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ» را ابتدا انسان تمرکزش را روی این قرار بدهد اما رابطه‌اش را با مراتب بعدی، لایه‌های بعدی آغاز کرده باشد تا اگر در بحران هستیم؛ اگر در حالت عادی باشیم این رابطه رابطۀ پسندیده‌ای است اما وقتی در بحران هستیم باید آن رابطه گسترده‌تر را هم شکل بدهیم اما تمرکزمان روی آن هسته است که این شکل بگیرد و این هرچه قوی‌تر بشود اثرش در محبت گسترده‌تر می‌شود.
این را بدانیم محبت یک امر فطری است و چون یک امر فطری است و قلوب بر محبت تنیده شده است، اگر رابطه‌ها بر اساس محبت و بغض واحد، بغض سر جایش محفوظ است آن بغض طرد دشمن است.

 
1- منشاء برداشته شدن ان حسرت و تفرقه چه چیزی بود؟
این محبت بین مومنین بود که «وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» در دوره طولانی بین شما عداوت حاکم بود به طوری که اهالی مکه نسبت به همدیگر آن حالت اطمینان را نداشتند و خروج از مکه به هر جایی که می‌خواستند بروند با دشمنی‌ها و کینه‌ها و ربودن‌ها و غارتها همراه می‌شود « إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ »که پیغمبر اکرم۹ که آمد هم در مکه و هم در مدینه آن اخوت و پیمان اخوت را ابتدا در مکه بین مومنان مکی و بعد هم در مدینه بین مهاجر و انصار بین مکی و مدنی مهاجر و انصار پیمان اخوت را برقرار کرد و یک کار کاملا استراتژیکی و اسم آن راهبردی بگذارید در خلاصه نگاه تمدنی اسلام بود که این پیمان هم کمتر به آن توجه شده است و باید روی آن کار شود و فقط یک بحث ظاهری نیست که عنوان برادری صدق کند بلکه حقیقت برادری باید پیاده شود حتی به طوری که در ابتدای کارپیغمبر اکرم۹ برای این پیمان اخوت احکامی قرار داده‌اند به طوری که ارث هم در ابتدای کار محقق بود چنانچه در روابط نسبی ارث در کار است در این رابطه اجتماعی که محقق شده بود ارث، ابتدا درکار بود و همچنین حتی در جنگ ها وقتی شهادت برای بعضی از اینها حاصل می‌شد مانند جنگ احد، هر دو برادر را در یک قبر دفن کردند که اینها هر کدام یک تدبیری از جانب پیغمبر اکرم ۹بود که آن عقد اخوت را آثار برای آن ببیند نه فقط یک امر اعتباری ظاهری باشد که تحلیل هرکدام از اینها جای خود را می‌طلبد و حال ما می‌خواستیم مقدما « فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ»که این تعبیر در اینجا خیلی نگاه زیباست و دائماً باید انسان متذکر باشد تا این نگاه برای ان ذکر باشد.
 
2- «وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ »
 
1- رابطه الفت و ارتباطات ظاهری
« فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» یعنی خدا بین شما را الفت ایجاد کرده و آن هم «بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» که ریشه است و نمی فرماید:« الف بینکم» ممکن بود یک ارتباط ظاهری را شامل بشود که الفت ظاهری باشد اما « فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» عمق آن الفت را آشکار می‌کند وقتی که مرتبه اعتقاد، قلب را رسوخ داشت این قل را شامل می‌شود که آن الفت مرتبه ظاهر که ابدان باشد به طریق اولی الفت بین‌شان حتما سرایت دارد چنانچه کسی حقیقتاً از جهت معرفتی، کسی معرفت و یقینش بالا و عمیق باشد و در رابطه ظاهری و بدنی و رفتار ظاهری کشیده می‌شود چون «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ »
 
2- تمام کسانی که امروز تخطی کردند…
تمام کسانی که امروز تخطی کردند از ورود به عرض بیت المقدس که اطاعت حضرت موسی را نکردند گفتند ما اینجا نشسته‌ایم و تو با خدا با آنها بجنگید و آنها را بیرون کنید و تا آنها بیرون نرفتند ما وارد نمی‌شویم تمام آنها از ورود به عرض بیت المقدس محروم شدند تا آنها همه از بین نرفتند، نسل بعدی متولد نشد و رشد نکرد تا این محقق نشود ورود به عرض مقدس محرومیت آن برای آنها حتمی بود لذا آن کسانی که در قلوب بودند و مورد تکلیف بوده است و این امربه آنها توجه پیدا کرده بودند و آن تخطی کردند ورود به عرض بیت المقدس پیدا نکردند و خیلی زیباست نشان می‌دهند که یکی فرهنگ‌سازی جدیدی در آن دوره شکل گرفت که از آن کسانی تازه متولد شدند برای اینکه دوران و عقاب و مورد عذاب بودند و بلکه آن تنبه برای آنها ایجاد شود و به آن عذاب تی و فرهنگ‌سازی مبتلا شدند و فرزندان اینها با آن تنبه امکان ورود را پیدا کردند که نشان می‌دهند که یک نسل فرهنگ سازجدیدی شکل گرفت که این نسل فرهنگ ساز جدید آمادگی ورود را داشتند
1- شرط کار واحد
 تعریف کار واحد در این جاست که قلوب با هم ارتباط پیدا کند به طبع قلوب ابدان در کنار هم قرار می‌گیرد ابدان در کنار هم قرار گیرند، قلوب به هم نزدیک می‌شوند دائما این رفت و آمد باعث می‌شود وحدت اجتماعی و عظم ملی قوی‌تر می‌شود حال پیامبر اکرم اخوت بین مسلمانان را یکی دیگر از کارها بود که در ضمن این که یک امر اعتبار این نبود بلکه شراکت در کل زندگی انصار برای مهاجر محقق می‌شود و تمام زندگی آنان و مال و ثروت و زمین و خانه و اینها با هم شریک می‌شدند با این کار، یک کار خیلی زیبایی که الفت ایجاد می‌کند برای کسی که این کار را رها کرده و هیچ چیزی ندارد، بیاید پیش کسی که آن هم به اندازه خودش نیز چیزی نداشته است، انصار در مدینه سخت زندگی می‌کردند و در رفاه نبودند و گاهی در تامین مایحتاج خودشان در حد ضروری لازم هم نبود اما یکدفعه این کار تقسیم می شود و با خانواده دیگری نیز شریک می شوند و این خیلی ایثار می‌خواهد و خیلی این کار در بقا و دوام یک جامعه مفید است و کسی که از این دنیا بگذرد و کسی که حاضر باشد به خاطر اخوت و این ارتباط را برقرار کند این کار خیلی رسوخ ایجاد می کند، و یک پیوند تمدنی عظیم محقق می‌کند که این فرهنگ گسستنی نیست و این آثار آن سال‌های بعد ظاهر می‌شود
 
2- نمونه های ایجاد هدایتگری
در دوران حضرت موسی کلیم: نگاه کنید وقتی موسی می‌خواهد اعتماد به نفس ایجاد کند و به مردمش قدرت بدهد آنجا امر الهی را« أَن تَبَوَّءَا لِقَومِكُمَا بِمِصرَ بُيُوتا » [۹] به خانه سازی شروع کنید و این ها مهاجر بودند و حالت عشیره‌ای و چادر نشین بودن در اطراف شهر ساکن بودند اجازه سکونت در شهر را نداشتند لذا در قران دارد که« أَن تَبَوَّءَا لِقَومِكُمَا بِمِصرَ »در مصر در شهر خانه‌سازی را شروع کنید اولاً در شهر باشد دوما خانه سازی را شروع کنید و خانه سازی یک اعتماد به نفس ایجاد می کند که من این جا ساکن هستم من اینجا هستم من اینجا ریشه دارم من اینجا در واقع مرتبط هستم من اینجا به عنوان یک کسی که ریشه ندارد و هر لحظه بخواهد از این جا رانده شود به جای دیگری رانده شود، من نیستم. دقت کنید این ها در روحیه مردم چقدر فرق می‌کند یک کسانی که در چادر زندگی می کنند و در اطراف شهر هستند و تا وقتی که در درون شهر به صورت خانه سازی و آن هم«وَٱجعَلُواْ بُيُوتَكُم قِبلَة»[۱۰] این خانه سازی شما گره بخورد با یک امر حقیقت عظیم است یعنی ارتباط با خدای خود از طریق همین خانه سازی محقق شود همچنان که کشتی نوح، کشتی نجات بود مچنانکه مضیف خانه ابراهیم: مضیف خانه هدایتی بود همچنان که سد ذوالقرنین در زمان نزدیک به حضرت ابراهیم خلیل:بود که ذوالقرنین مسافرتی می‌کرد، و از جمله یکی از سفرهای آن آنجایی بود که آنها آمدند گفتند که یاجوج و ماجوج به ما حمله می‌کنند همه زحمات و جان و مال ما را مورد پایمال قرار می دهند ما حاضریم هر چقدر شما پول می‌خواهید بدهیم تا سدی بین ما و آنها بسازیم ذوالقرنین می‌گوید من پول نمی‌خواهم من می‌خواهم شما در این کار شریک باشید، خودتان اقدام کنید و من صنعت این کار را یاد دارم، کار را یاد دارم و مدیریت کار می‌کنم اما نیرو از شما باشد با اینکه لشکر عظیمی داشت و لشکر عظیم می‌توانست این کار را با سرعت بیشتر نیز انجام دهد اما کار را برای مردم تعریف کرد تا تعریف کار برای مردم باعث چه چیزی می شود؟ این کار هدایت‌گری ایجاد کند
 
1- جریان سازی انقلاب اسلامی
حالا اگر ما به جریان انقلاب اسلامی برگردیم امام رحمة الله وقتی انقلاب پیروز شد چند کار تعریف کرد تا حول آن کار پیوندهای اجتماعی شکل بگیرد ابتدا می‌بینید حضرت امام جهاد سازندگی را ایجاد می‌کند و رفتن جوانان را به روستاها و کمک به محروم‌ها به عنوان یک فعل، به عنوان یک کار می‌گوید انجام دهید وقتی که امام رحمت الله بعد از جهاد سازندگی، بسیج مستضعفین را شکل می‌دهد که مردم در ایجاد امنیت کشورشان دخیل باشند مردم برای قدرت نمایی در میان کشور دخیل باشند یکپارچکی باشد نه سپاه به تنهایی و نه ارتش به تنهایی این کار را انجام دهد بلکه بسیج سازندگی که این بسیج سازندگی یا همان بسیج مستضعفین، بعد از این ماموریت‌های مختلفی ایجاد می‌کرد که می توانست در هرعرصه‌ای بروز و ظهور پیدا کند یا نظیر کمیته امداد امام خمینی رحمت الله که از برکات وجودی امام بود و یک کار را تعریف کرد رسیدگی به محرومین بالخصوص به ویژه و یا حساب صد امام، که بنیاد مسکن بود و ساخت مسکن برای محرومین و مستضعفین و امثال اینها بود ببینید کار تعریف کردن کار است که مردم حول آن جمع شوند و در زمان مقام‌معظم‌رهبری ایشان سالیانی هستند که سال را برای آن عنوان قرار می‌دهند که این عنوان سال، یک امر است و یک کار است یک تعریف کار است اما ما یاد نداریم و آن طوری که ایشان می‌خواهد بلکه یک شعار می شود.
 
2- « فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ »
وقتی آن سبک زندگی مردم آن محسوس زندگی مردم تغییر کرده است آنجا آمد و روشی و قالبی را به کار گرفت و ان قالب چه چیزی بود؟ و آنجا گفت چه کسی حاضر است که« قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ» ما حاضر هستیم و بعد به تعبیر مرحوم علامه این است که، آنها را پیش خودش قرار داد و این عده کم را آورد حضرت عیسی :با سخنرانی، مشکل مردم که سبک زندگی تغییر کرده است حل نمی‌شود بلکه باید دینداری در افراد دیندار را ببینند ، دیده شدن دینداری قدرت تغییر پیدا می کند نه شنیدن دینداری. لذا آنها را که محدود بودن در کنار خودش آورد مدتی با حضرت عیسی :زندگی کردند خوردن خوابیدن نشستن برخاستند. برخوردها و رفتار حضرت عیسی با دیگران دیدن و از جمله مباحثی که ذکر کرده‌ایم، خود اینها چه کردن که تا تعلیم پیدا کردند. بعد این ها کانونهای متراکم دینداری شدند و این ها در شهرها گذاشتند برای حل مسئله برای اینکه سبک زندگی مردم که التقاطی شده بود کفر امیز شده‌ بود. و تقلیدی شده بود. و با رفتار کافران مخلوط شده بود تغییر را این طور قرار داد و این قالب است و معلوم است که قالب است روش است یعنی نشان می‌دهد که چگونه حرکت کرد به عنوان یک قالب معرفی می کند .
 
1- اهمیت اشتراک حین اختلاف
 
2- اسباب اشتراک در نظام مصداق و مفهوم
1- آثار تحکیم روابط
2- جامعه مثل بدن انسان است.
3- اتحاد دشمن در باطل

صوت و متن کامل جلسات

تفسیر المیزان قرآن کریم

تفسیر المیزان، جلسه 816

جلسه 816 شرح تفسیر المیزان، توسط حضرت استاد عابدینی

تفسیر المیزان قرآن کریم

تفسیر المیزان، جلسه 815

جلسه 815 شرح تفسیر المیزان، توسط حضرت استاد عابدینی

تفسیر المیزان قرآن کریم

تفسیر المیزان، جلسه 814

جلسه 814 شرح تفسیر المیزان، توسط حضرت استاد عابدینی

تفسیر المیزان قرآن کریم

تفسیر المیزان، جلسه 813

جلسه 813 شرح تفسیر المیزان، توسط حضرت استاد عابدینی

تفسیر المیزان قرآن کریم

تفسیر المیزان، جلسه 812

جلسه 812 شرح تفسیر المیزان، توسط حضرت استاد عابدینی

تفسیر المیزان قرآن کریم

تفسیر المیزان، جلسه 811

جلسه 811 شرح تفسیر المیزان، توسط حضرت استاد عابدینی

تفسیر المیزان قرآن کریم

تفسیر المیزان، جلسه 810

جلسه 810 شرح تفسیر المیزان، توسط حضرت استاد عابدینی

تفسیر المیزان قرآن کریم

تفسیر المیزان، جلسه 809

جلسه 809 شرح تفسیر المیزان، توسط حضرت استاد عابدینی

تفسیر المیزان قرآن کریم

تفسیر المیزان، جلسه 808

جلسه 808 شرح تفسیر المیزان، توسط حضرت استاد عابدینی

تفسیر المیزان قرآن کریم

تفسیر المیزان، جلسه 807

جلسه 807 شرح تفسیر المیزان، توسط حضرت استاد عابدینی

تفسیر المیزان قرآن کریم

تفسیر المیزان، جلسه 806

جلسه 806 شرح تفسیر المیزان، توسط حضرت استاد عابدینی