بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

در بحث شریفِ آیه صدوچهارم سوره آل عمران[1] بودیم که مباحث مختلفی را گذراندیم و شاید این باب مباحث زیادی را هم به دنبال دارد اما وارد شدیم به متن تفسیر المیزان و قسمتی از آن را در محضر دوستان بودیم. خیلی با حسرت عبور می‌کنیم از خیلی از مباحثی که باقیمانده و انشاالله بلکه امیدی باشد و عمری باشد در آیات دیگری در محضر دوستان باشیم.

در این آیه شریفه، مرحوم علامه فرمودند که تجربه قطعیه نشان می‌دهد آن معلوماتی که انسان ذخیره می‌کند در وجودش اگر یادآوری نشود و به عمل کشیده نشود فراموش می‌شود و زائل می‌شود این یک نکته. نکته دوم فرمودند که ما شک نداریم این که هر عملی از علم نشأت می‌گیرد، هیچ عملی نیست مگر اینکه قبلش انسان تصوری از آن کرده باشد تا به دنبال او تصدیق به فایده‌اش و بعدش شوق مؤکد و بعد عمل و اراده از او نشات بگیرد. چیزی را که من ندانم مثل اینکه یک مجهولی است که تا به حال برای من هیچ وجهی از علم برای او پیدا نشده، مثلاً اگر تصور بکنید یک میوه‌ای در آفریقا باشد که تا به حال شما راجع به او حتی نشنیده باشید، اسمش را هم ندانسته باشید، تا به حال در ذهنتان هم هیچ چیزی از او نباشد هیچ اراده‌ای هم نسبت به او ندارید طلبی هم ندارید چون خبری از او ندارید، مجهول مطلق مورد طلب نیست.

مجهول مطلق که می گوییم برای من، به نسبت به من، آنکه برای من هیچ اطلاعی از آن ندارم، مورد اراده من هم قرار نمی‌گیرد که اگر چیزی بخواهد مورد اراده قرار بگیرد حتماً باید وجهی از علم نسبت به او صورت گرفته باشد. بله انسان وقتی به دنبال چیزی حرکت می‌کند ابتدا ممکن است آن معلومش و آن تصورش اجمالی باشد، وقتی به آن می‌رسد به تفصیلش برسد خب این معلوم است، شما از اینجا راه می‌افتد می‌خواهید بروید تهران، مثلاً یک تصور اجمالی از تهران دارید اگر تا به حال ندیده باشید، اما وقتی می‌رسید به تهران، تصور اجمالی‌تان پس تبدیل می‌شود به تصور تفصیلی. خب بله این سر جایش محفوظ است که انسان وقتی که با علم حرکت را آغاز می‌کند، دائماً به مرتبه بالاتری از علم هم می‌رسد، از آن مرتبه اجمالی به مرتبه تفصیل هم می‌رسد و لذا ممکن است تفصیلش برای انسان طلب بالاتری را ایجاد بکند برای مرتبه بالاتر، ممکن است تفصیلش برای انسان نفرت ایجاد بکند چون فکر می‌کرد این خوب است رفت به سمتش بعد دید نه، آنچه که فکر می‌کرد نیست جور دیگری است، کامل‌تر شد علمش؛ لذا نسبت به آن نفرت پیدا بکند و از او بیزار بشود نسبت به آن معلومی که ابتدائاً داشت.

چنانچه در خیلی از مسائل زندگی ما در عالم دنیا این است که یک چیزی را ابتدا تصور می‌کنیم فکر می‌کنیم برایمان خوب است. فکر می‌کرد خیلی خوب است اما رفت دید نه آن نتیجه‌ای که می‌خواست که نبود، ضرر هم برایش زد.[2] سرمایه‌گذاری می‌کند در فلان جا، با علم به اینکه این سودآور است؛ بعد می‌بیند تمام سرمایه‌اش هم از دست رفت و کاملاً برایش خلاصه نفرت آور می‌شود. خب این در زندگی دنیا که صدق و کذب بردار است و معلومات انسان ممکن است همه‌اش مورد تأیید قرار نگیرد قطعاً جاری است و ساری است و گریزی از آن نیست؛ چون علم علمِ حصولی است علم علمِ حضوری نیست که مطابقت با معلوم، تطابق تام باشد و جدایی نباشد.

خب این دومین نکته که علم اَمام عمل است[3] یا که علم دعوت می‌کند به عمل[4] و هر عملی از علم نشأت می‌گیرد و لذا اگر عمل از علم نشأت می‌گیرد هر چقدر این علم قوی‌تر باشد، هر چقدر این علم قدرت و قوت و شدتش و آن نیازی که انسان از این علم برایش حاصل می‌شود بیشتر باشد، سرعت حرکت انسان، قوت حرکت انسان، همه این‌ها دائر مدار آن علم است. اگر علم بود مثلاً به اینکه حالا انسان در گرسنگی یا تشنگیِ شدید لیوان آبی را ببیند این علم با شوق تمام انسان را به سمت لیوان آب می‌کشاند اگر عطشش شدید باشد. حالا اما اگر انسان سیر است اما هوس کرده حالا یک شکلاتی هم، شکلات را که می‌بیند این هم علم است و برایش حرکت را به دنبالش ایجاد می‌کند اما حالا نشد هم نشد ضرری به او نخورده، یک تفننی و تنوعی بوده، این هم علم است اما این شدت را ایجاد نمی‌کند؛ بلکه انگیزه ایجاد می‌شود اما حالا یک مانع کوچک بخورد، یک چیزی صدایش بکنند حواسش پرت می‌شود آن را رها می‌کند. اما اگر این نیاز شدیدش باشد هر صدای دیگری را نمی‌شنود یا اعتنا نمی‌کند، چون نیاز ضروری‌اش را باید اشباع بکند. ببینید اینها مرتبه علم است، هر چقدر این علم شدیدتر باشد آن تاثیرگذاری اش در نقطه عمل و اراده و انگیزه قطعاً شدیدتر می‌شود.

تعبیر ایشان این است که، دومین نکته این است که ما شک نداریم که عمل در جمیع شئونش دائر مدار علم است. با قوت علم، عمل قوی می‌شود[5] و با ضعف علم، عمل ضعیف می‌شود. با صلاح علم، عمل صالح می‌شود و با فساد علم، عمل فاسد می‌شود. گاهی در حقیقت آن علم این است که می‌خواهد ضرری به کسی بزند، می‌خواهد یک فسادی را انجام بدهد، نعوذبالله می‌خواهد معصیتی را انجام بدهد، این هم علم می‌خواهد، این هم تصور قبلی می‌خواهد؛ این فساد را به دنبالش می‌آورد، آنجا می‌خواهد خدمتی به دیگری بکند، صلاحی را به دنبالش می‌آورد. ببینید هر کدام از اینها همه اینها از علم نشات می‌گیرد.

پس نقطه مرکزی وجود انسان برای عمل نقطه علمش است، منتها این علم خودش یک عرض عریض و دامنه وسیع دارد که از آن مرتبه تصور شروع می‌شود تا مرتبه تصدیق به فایده تا شوق مؤکد، که همه اینها آن وقت نتیجه علم می‌شود. آن مرتبه تصورات، گاهی تصورات متعارض هم ما در علم داریم؛ یعنی من یک کاری که می‌خواهم انجام بدهم گاهی تصورات مختلفی حول او شکل گرفته که بعضی‌هایش مویدش است، بعضی‌هایش ناقصش است، بعضی می‌گوید این کار را نکن بعضی می گوید این کار را بکن. اگر این غلبه کرد بر او، این کار برای انسان در نظام وجودی‌اش میل به آن ایجاد می‌شود، اراده به آن شکل می گیرد. اما اگراینها در حد حیرت انسان را باقی گذاشت، یعنی انسان در مرتبه شک که این کار را انجام بدهد یا ندهد، مرجحی پیدا نشد، حتماً این عمل محقق نمی‌شود در مرتبه‌ای که شک مساوی باشد. بله اگر یک طرف به هر دلیلی ترجیح پیدا کرد آن به همان مقدار ممکن است با قوت یا ضعف به عمل کشیده بشود.

لذا تعبیر ایشان این است که خدای سبحان این آیه این بیان را دارد که که بلد طیب، آن علم انسان است بلد طیب، بلد طیب فقط شهر بیرونی نیست، بلد طیب که انا مدینة العلم، این بلد طیب این مدینه علم، بلد طیب که علم صالح است[6] اگر علمی خبیث بود، اگر علمی بود که به آن عمل ناصالح و به بدی و شقاوت انسان را می‌خواست کینه بود در آن به شقاوت انسان را می‌خواست سوق بدهد از او فقط خار و خاشاک، از او فقط یک چیزهایی بی ارزش و بیهوده سر می زند،[7] درخت طیب نیست، شجره طوبی نیست که این چه باشد؟ این قرار داشته باشد، این در حقیقت چه باشد؟ دائماً، این دائم ثمر دارد،[8] این آن اعمال است که از یک علمی که از شجره طیب نشات گرفته، اُکلش آن ثمراتش آن اعمال هستند که علم منشأ عمل است و عمل ثمره علم است و به این جهت هم چنان که اینجا می‌فرماید به اذن رب نباتش آن نموش آن چیزی که او نشات می‌گیرد از این شجره طیب دائماً به انسان می‌رسد،[9] آن هم به اذن رب که در طریق وجودی عالم، هستی عالم است که به اذن رب است که از او فقط بیهوده سر می زند.[10]

خب این در حقیقت دو مقدمه را ایشان می‌چیند، مقدمه سوم را ضمیمه می‌کند با آن که مقدمه سوم این است؛ این مقدمه دوم خیلی طول و تفصیل دارد ما جلسه گذشته یک قدری به آن پرداختیم که تمام مسائلی که ما امروز مبتلا هستیم به آن در جنگ‌های امروز جنگ مدیریت ادراک است دیگر، یعنی چه کار می‌کنند؟ در تصورات ما دخالت می‌کنند، تصورسازی می‌کنند برای ما، وقتی که شما تصورات زیادی را یک جهت برای کسی ایجاد کردید، وقتی می‌خواهد تصور بکند آن مسئله را، یک دفعه می‌بیند صد تا تصور چی شده؟ از یک سمت بعد پنج تصور از سمت دیگر می آید. ناخودآگاه انسان کثرت واردات، ناخودآگاه برای عموم انسان‌ها این است که کثرت اخبار در یک جهت، میل او را به سمت آن جهت چه کار می‌کند؟ سوق می‌دهد. نمی‌گوییم بی اختیار می‌شود، اما چه بوده؟ در خود ورودی که اجازه داده اینها وارد بشوند اختیار داشت یا نداشت؟ من اجازه می‌دهم که اینها وارد بشوند در وجود من، اختیار دارم یا ندارم؟ عمل اختیاری است. اگر بعد از اینکه وارد شدند حالا تأثیر بیشتری می‌گذارند در اینکه اراده من چه باشد، نمی‌توانم بگویم اینجا من دیگر دیدم صد تا خبر این طرف است پنج تا خبر آن طرف است به اصطلاح ترجیح برای صد تا خود به خود ایجاد شد. می‌گوید نه، تا آن وقتی که داشت اینها وارد وجودت می‌شد، اختیاراً خودت وارد کردی، کسی تحمیل بر تو نکرد. آوردند تا دم مجرای وجودی ادراکی‌ات، اما چه کسی اجازه داد این‌ها وارد بشوند؟ خودت اجازه دادی، نمی‌توانی بگویی که من در حقیقت مضطر شدم، مجبور شدم، اطلاعات زیاد من را مجبور کرد، هیجانات مرا مضطر کرد، از خود بی خود شدم. می‌گوید قبل از آن که تا به این مرحله برسد، آیا اختیار داشتی یا نداشتی در ورودی‌هایت؟ تو اجازه دادی اینها بیایند حالا هیجان زده‌ات کرده‌اند.

در هیجان زدگی ممکن است انسان، نمی گوییم باز هم مجبور می‌شود، اما ممکن است اختیار به آن نحو حالت آرامش نباشد، انسان به اصطلاح آن مشوقاتی در وجودش ایجاد بشود که به سرعت سوق پیدا کند و تصمیم بگیرد. لذا به ما می گویند وقت غضب زود تصمیمی نگیرید، وقت غضب صبر کنید، چون آنجا انسان از حالت تعادل خارج است و تصمیماتش به حالت تعادلی نیست. پس کار دشمن این است که در مبدأ تصورات ما شروع کند داده‌های زیادی را ایجاد کند که تا داده‌ها تأثیر بگذارند در اراده‌ها که نقش داده‌ها در اراده‌ها یک نقش تأثیرگذار زیاد است.

لذا انسان نمی‌تواند بگوید بگذار اینها بیایند، بعد وقتی خواستم اراده بکنم آن موقع تصمیم می‌گیرم چه کار بکنم. می‌گوید آن موقع می‌توانی تصمیم بگیری، اما تصمیمت ناشی می‌شود نشات می‌گیرد، تأثیرگذار این داده‌هایی که قبلاً بوده در آن. لذا نمی‌توانی آنجا هم بگویی پس صد تا این طرف بود، پنج تا آن طرف بود، خود به خود انسان سوق به آن صد تا پیدا می‌کند. نه، نهی شده انسان در اینکه اجازه بدهد هر چیزی وارد وجودش بشود، این نهی اثرش این است که وقتی این وارد وجود شد، روی تصمیمات بعدی و اراده‌های بعدی انسان قطعاً تاثیرگذار است؛ به خصوص اگر در جایی مدیریت ادراک از جانب دشمن یا شیطان کنترل شده هم باشد، یعنی داده‌هایی کنترل شده.

جایی انسان کثرت داده‌ها از تصمیم انسان را بازمی دارد، جایی انسان کثرت داده‌ها انسان را به تصمیم خاصی وا می‌دارد. پس دو تا متفاوت است؛ گاهی کثرت داده است پراکنده، متفاوت، هزاران داده در یک موضوع از جاهای مختلف، دروغ و راست، تا چه بشود؟ تا انسان از تصمیم گیری بماند، حتی ممکن است هزار داده راست پیش بیاید، اما هزار داده راست باعث می‌شود انسان چه بشود؟ قدرت تصمیم گیری از دستش برود، متحیر بشود. مثل اینکه شما می‌روید در یک فروشگاهی که صدها مثلاً کالا از یک چیزی که به اصطلاح شما نیاز دارید آنجا باشد. مثلاً می‌خواهید یک آبمیوه گیری بخرید ببینید صد نوع آبمیوه گیری باشد. انسان به تحیر می‌رسد، این با آن. این‌هایی که می‌روند خواستگاری زیاد، درست است؟ آخرش به تحیر می‌رسند بالاخره چه کار بکنند؟ این یک مزیت داشت آن یک مزیت داشت، او یک مزیت داشت، او یک نقصی ..، او یک نقصی داشت، او یک بعد می‌بیند چه کار بکند؟ آخرش به تصمیم صحیحی نمی‌تواند برسد. و اگر هم انتخاب بکند آخر، با رضایت کامل نیست و بلکه با اشتیاق کامل هم نیست، یعنی فعلش هم..؛ همیشه هم در زندگی‌اش شاید حسرت‌هایی که اگر آن می‌شد چه می‌شد؟ اگر آن یکی می‌شد چه می‌شد، این هم تازه چی است؟

پس ببینید داده‌ها در حدی در اراده به نحو مثبت تأثیر می‌گذارد، از حدش که بگذرد همین اطلاعاتی که انسان پیدا می‌کند، تصورات خودش چه می‌شود؟ مخل در تصمیم می‌شود. لذا کار این است اگر می‌خواهی یک امتی را یک جامعه‌ای را از تصمیم گیری و اراده و قدرت اراده باز بداری اطلاعات زیاد در دسترسشان قرار بده، شدت اطلاعات، کثرت اطلاعات قدرت تصمیم را پایین می‌آورد. این تا جایی است که می‌خواهد قدرت تصمیم بیاید پایین، اما گاهی تصمیم بر این است که چه کار بکنند؟ تصمیم گیری خاص انجام بدهند. آن جایی که می‌خواهند تصمیم گیری خاص انجام بدهند، واردات خاص با انگیزه خاص در یک هدف خاص وارد می‌شود، که آنجا کاملاً می‌توانند مدیریت ادراک را به نحوی که این تصمیم را بگیرد جامعه. این در اغلب افراد جامعه سرایت دارد. ممکن است خواصی از افراد جامعه مسلط بر وارداتشان باشند و مسلط بعد از اینکه وارد شد بتوانند در تصمیم گیری‌شان، اراده‌شان، اغتشاشی و تحیری در آن ایجاد..؛ خیلی خاص!

اما اشکال کار این است که همه ما فکر می‌کنیم که همان خاص هستیم، همه ما فکر می‌کنیم همان خاص هستیم. یک بنده خدایی بود خیلی سال پیش دانشگاه عاشق شده بود و بعد بحث در این بود که من به او می‌گفتم بابا، خلاصه حالا به جهاتی منعی داشت نمی‌شد، آن خانم یکی دیگر را می‌خواست. خلاصه به هر جهتی منعی داشت نمی‌شد. این گفت حاج آقا نمی‌شود کسی از عشق بمیرد؟ گفتم چرا! خدایی‌اش می‌شود، سابقه هم داشته، اما خیلی خیلی خیلی نادر است که یک کسی عاشق بشود این قدر این عشق شدید بشود تا مرحله مرگ هم این را ببرد. چرا شده خیلی! گفت حاج آقا من همان هستم. و هر کسی که عاشق می‌شد، احساسش این است که من همان هستم که تا آخر مرحله عشق مردم خاص هستم. این باور کنید، هر کسی بله اتفاقاً آن بنده خدا نشد و دو سه ماه گذشت و آن دختر ازدواج کرد و بعد من یک مدتی بعدش دیدم که این آقا هم دارد با خانمی که گرفته بود داشتند از دانشگاه می‌آمددن. یکهو من را دید. البته مریض شد ها! حتی من رفتم یادم است سوپ دهانش می‌ذاشتند نمی‌خورد، تا اینجا شدید هم بود، ساده نبود، اما مردنی هم نبود. این جور هم نبود که مردنی باشد، به بیمارستان هم کشید اما مردنی نبود، یعنی ساده‌ام، نه مردنی.

حالا در این نگاه هم ما فکر می‌کنیم همه‌مان آن کسی هستیم که داده‌ها هر چی هم وارد بشود، همان خاصی هستیم که در تأثیر در وجود ما نمی‌گذارد، ما می‌توانیم تا آخرین لحظه تصمیم درست را بگیریم. من مثال زدم که این لانه زنبور وقتی که زنبورها بعد از اینکه گرده‌ها را رفتند آنجا صید کردند و شکار کردند می‌خواهند برگردند دو تا سرباز دم درشان هستند چه کار می‌کنند؟ بو می‌کشند، هر کدام از این‌ها بوی آن گرده‌های مناسب را ندهند اجازه ورود به آن‌ها نمی‌دهند، آنجا که یک حیوانی است، کنترل‌شده است، نمی‌شود هر داده‌ای را وارد کندو کرد. نمی‌شود این کندوی وجود ما، این محل وجود، نمی‌شود هر چیزی را اجازه داد وارد بشوند. مثال هایشان هم اگر یادتان باشد جلسه گذشته همان شُرَحبیل را زدیم و همچنین چهل قسامه ای که وقتی که آن سگ‌های اوهب پارس کردند، درست است؟ به اصطلاح آن وعیدی که ترسی که برای آنها ایجاد کرده بودند که همسران پیغمبر که یکی از شما بر شتر سرخ مو سوار می‌شود و بعد در مقابل وصی من قرار می گیرد و نا به حق است و علامتش هم این است که سگ‌های اوهب بر او پارس می‌کنند، این خلاصه در آنجا که رسیدند سگ‌های اوهب هم پارس کردند و این آمدند پرسید اینجا کجا است؟ گفتند اوهب است، بعد گفت پس من دیگر نمی‌آیم. حالا دیگر بالاخره این مقدار واضح و آشکار شده بود. چهل تا قسامه آوردند، عبدالله بن زبیر آورد جلویش قسم خوردند که اینجا اوهب نیست. بعد از اینکه یقین کرده بود ها! اما چهل تا قسامه، کثرت! کثرت آمدند قسم خوردند، گفت خب پس برویم، ادامه بدهید.

یعنی کثرت اخبار وارده، همان 50 خبری که به شُرَحبیل دادند یا این چهل تا قسامه که در اینجا آمدند یا نظایر این در تاریخ و امروز انسان را از تصمیم صحیح به تصمیم غلط می‌کشاند. امروز حالا چه کار کردند؟ با پیام‌های زیاد، با نمی‌دانم حالا اسمش را می‌گذارند چی چی فالوور می‌گذارند یا تأیید چی اسمش آقا؟ توییت می‌کنند، لایک می‌کنند، نمی‌دانم این چیزهایی که می گویند، این‌ها می‌توانند یکی را به تصمیم برسانند، می‌توانند یکی را چه کار بکنند؟ به تصمیم برسانند که این‌ها اخبار است که فکر می‌کند دیگر همه الان همین جوری است، همه همین طلب را دارند و این هم در حقیقت باید اجابت بکند، چون همه محبوبهایش دارند این را از او می‌خواهند، همه محب‌هایش دارند این را از او می‌خواهند. وقتی این جوری است ناخودآگاه قلب انسان و دل انسان کشیده می‌شود به آن تصمیم. باید مراقب ووردی هایمان باشیم که حالا دیگر این فرصتش نیست.

بعد می‌فرماید اصل سوم حالا من این را گذشتم از آن، ولی باید یک وقت مفصل که گاهی در مرحله تصورات کثرت واردات ایجاد می‌کنند، گاهی در مرحله تصدیق به فایده نحوی از دخالت را ایجاد می‌کنند در وجود انسان، معارض ایجاد کنند. گاهی در مرتبه به شوک موکد هم که می‌رسد انسان را رها نمی‌کنند، آنجا نحوی از دخالت را می‌خواهند ایجاد کنند تا شوق مؤکد ضعیف بشود، یا در حقیقت نیمه‌راه رها بشود. مانع برای شوق مؤکد ایجاد می‌کنند که شوق مؤکد مانع مؤکد در مقابلش ایجاد بشود تا معارض پیدا بکند، تا این معارض چی ایجاد بشود از بیرون یا از درون؟ مانع رسیدن این به اراده بشود. اراده در نهایت محقق نشود. این‌ها همه مراحلی است که جای خودش می‌طلبد بحث دقیقی هم است امروز هم خیلی ابتلایش شدید است. لذا ورودی‌های اطلاعات و داده‌هایی که بی ربط و بی چیز انسان فکر می‌کند می‌خواند فقط، تمام اینها دارند می‌روند یک جایی می‌نشینند و اینها دیگر از بین رفتنی نیستند و انسان وقتی می‌خواهد یک چیزی را، فعلی را اراده بکند، تمام داده‌های مرتبط با او بی ربطِ، کم ربطِ با ربطِ، محبوبِ، مبغوضِ …، هر چی که است ناخودآگاه در صفحه ذهن انسان منتها با شدت توجهی که این پیدا می‌کند ردیف می‌شوند اینها و یک جا می‌بینی این آن چنان تاثیری می‌گذارد باورش هم نمی‌شد. اگر می‌توانست این‌ها را بفهمد تأثیر اراده آن هر کدام از این‌ها چقدر است در وقت تصمیم، آن موقع معلوم می‌شد چقدر حساس است که هر چیزی را اجازه ندهیم وارد بشود. مراقبت در ورودی‌هایمان را داشته باشیم که این پنج نهر وجود انسان که پنج حس ما هستند که یکی‌اش گوش است، یکی‌اش چشم است، لامسه است، بویایی و شامه است اینها، هر چیزی را اجازه ندهیم وارد بشوند از طریق اینها.

و خب بعد می‌فرماید اصل سوم. درست است پس اصل اول این شد که اگر انسان می‌خواهد در حقیقت آن به اصطلاح حقیقتی که برای او نافع بماند، باید یادآوری بکند هی آن را و عمل بکند تا این بماند. دومی این بود که هر عملی از علم نشات می‌گیرد، سومی این است که علم و عمل در هم تعاکس دارند، اثر معکوس دارند، یعنی چه؟ یعنی علم در عمل تأثیر می‌گذارد، دوباره این عمل در علمِ مرتبه بعد اثر می‌گذارد، یعنی این سلسله و زنجیره دائماً چه می‌شود؟ تکرار می‌شود. پس اگر علمی به عمل کشیده نشد این یک اثر محدودی دارد، اگر به عمل کشیده شد اثرش قوی می‌شود، تثبیت می‌شود تا ملکه می‌شود و دوباره آن عمل علم را چه کار می‌کند؟ تثبیت می‌کند بالاتر می‌برد، فراخ‌تر و وسیع‌ترش می‌کند. این هم اثر سوم.

بعد تعبیر ایشان این است که علم اقوی داعی و دعوت کننده به عمل است. اقوی است یعنی اثر اصلی مربوط به این است که درست است که اقوی داعی است به این جهت که گاهی میلهای انسان، شهوت‌های انسان هم چیست؟ تأثیر دارد. لذتی که انسان از یک چیزی قبلاً شنیده یا لذتی که موهوم است برایش، فکر می‌کند که این لذت را دارد، این‌ها هم علم است البته، این‌ها هم هیچ کدام از غیر علم نیست. حتی انسان اگر در جایی می‌داند مثلاً سیگار کشیدن دکتر می‌داند ضرر دارد، اما می‌کشد؛ چرا؟ یک علم دیگر خفی در وجودش است که آن مزه لذت این را چشیده مثل معتادها، می‌دانند ضرر دارد بعد از این که در دوران ترک قرار می‌گیرند؛ اما آن لذت دائماً این را چه کار می‌کند؟ مایل می‌کند به این که به این سمت برود، درست است؟ این تعارض دو علم است. منتها یکی از آن علم‌ها گاهی به عمل هم قبلاً کشیده شده، که آن چی بوده؟ اعتیاد بوده و آن استعمال مواد مخدر یا مثلاً سیگار بوده، میلش را هی چه کار می‌کند؟ بیشتر اثرگذار می‌شود. بعد می‌بینید در تعارض بین این دو تا این غلبه می‌کند. گاهی انسان فکر می‌کند یک علم دارد ضرر سیگار است، آن یک علم را فکر نمی‌کند، آن علم مخفی است، آن علم به عنوان.. اگر بیاید در صحنه تعارض با علم بالضرر، علم بالضرر غلبه می‌کند بر آن؛ اما در آن صحنه نمی‌آید. آن در صحنه عمل در حقیقت چه کار می‌کند؟

انسان می‌داند در صحنه شجاعت، شجاعت خیلی ارزش است و شجاعت داشتن شجاع بودن یا سخاوت خیلی در حقیقت بهره انسانی است، اما وقت عمل که می‌رسد یک علم دیگری در وجودش چه کار می‌کند؟ همان جور که عرض کردم گفت که شیطان وقتی که انسان دست می‌کند در جیبش تا صدقه را بدهد چه کار می‌کند؟ هفتاد تا شیطان به دست انسان و آن پول و آن جیب آویزان می‌شوند تا آن دست نیاید بیرون، تا اگر می‌آید بیرون هی کوچکش کند، هی به اصطلاح یکی یکی کمش کند، هی در حقیقت بگردد آن یکی را پیدا بکند، درست است؟ تا آن مثلاً سکه را به جای.. آن سکه کوچکتر را به جای بزرگتر. یعنی شیطان می‌چسبد به این تا این بیرون نیاید،[11] تعبیر دقیقی است ها، که آن هم علم است ها، اما این هم یک مرتبه از علم است.

پس سوم این است که علم و عمل در هم تعاکس دارند؛ علم به عمل دعوت می‌کند، عمل هم وقتی انجام می‌شود بهترین معلم است برای انسان.[12] خیلی تعبیر زیبایی! معلم یعنی تعلیم می‌دهد، پس عمل هم معلم است. در عینی که عمل از علم نشئت گرفته، خود عمل می‌شود دوباره چی؟ معلم؛ اقوی. یعنی هیچ معلمی مثل معلم عمل در وجود انسان تأثیر نمی‌گذارد.

لذا شیطان به دنبال ایجاد یک مبدأ علمی برمی آید اما اگر در جایی ببیند که بخواهد آنجا وقتش را صرف بکند وقت از دست می‌رود، در عمل می‌آید این را چه کار می‌کند؟ قلقلک می‌دهد، در عمل در حقیقت او را، در مرتبه احساسات و عواطف او را منحرف می‌کند. وقتی در مرحله احساسات و عواطف منحرف شد، حالا عملش می‌شود معلمش برای علمش، یک علم تثبیت شده ایجاد می‌شود حالا. حالا عمل بعدی‌اش آن وقت قوی‌تر از این علم نشئت می‌گیرد. حواسمان باشد هر عملی به راحتی از ما سر نزند. اگر یک بار عملی سر زد، تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام این است که اگر یک عمل از انسان سر زد که این عمل غلط بود، نشان می‌دهد یک مبدأییتی در وجود این دارد که این مبدأییت حالا آشکار شده، از این به بعد امکان ظهورش بیشتر می‌شود، امکان ظهورش چه می‌شود؟ تا به حال که ظهور پیدا نکرده بود، ممکن بود این اصلاً این مبدأ نباشد یا باشد ضعیف باشد. اما وقتی به ظهور رسید به عمل رسید، نشان می‌دهد که این مبدأ در وجودش حتماً است اولاً، ثانیاً تقویت هم شد، اگر دفعه قبل با احتیاط انجام داد، حالا چون تقویت شده آن علم انگیزه بیشتری در این مرتبه ایجاد می‌کند که به عمل بعدی کشیده بشود، مگر این که توبه به انسان ملحق بشود جبران محقق بشود تا تلخی در حقیقت این جبران شیرینی او را از بین ببرد؛ درست است؟ شیرینی او را از بین ببرد وگرنه اگر شیرینی‌اش بماند، تلخی به آن ملحق نشود، هی شیرین‌تر می‌شود.

خب بعد می‌فرماید که این نکته تا اینجا. حالا از اینجا ایشان آن نتیجه اصلی را بگیرد در بحث امر به معروف. تا این سه تا مقدمه مقدمه بود برای این بحث که می‌گوید این را در یک نگاه فردی دیدید، حالا سرایت بدهید از نگاه فرد به اجتماع، یعنی چی؟ یعنی می‌گوید در نظام اجتماعی آن چیزی که در نظام اجتماعی وقتی که نگاه می‌کنند یک خیری معروفی در نظام اجتماعی است، اگر اجتماع این خیر و معروف..، مطابق اصل اول، اگر اجتماع این خیر و معروف را یادآوری نکنند و عمل به آن نکنند، این چه می‌شود این خیر و معروف؟ منسی می‌شود فراموش می‌شود زائل می‌شود. اگر اجتماعی، فرهنگی، فرهنگ یکی از چیزهایش این است، اگر فرهنگ اجتماعی، اگر اجتماعی چه افرادش چه فرهنگش یک امر خیری را در اجتماع دیدند یک فرهنگ صحیحی در اجتماع غالب بود، اگر یادآوری به این نشود، تذکر به این داده نشود و اگر عمل به این نشود، ترک عمل بشود، این در حقیقت معروف چه می‌شود؟ زائل می‌شود. در نظام فرد اینجوری بود، در نظام.. . آن وقت می‌گوید در نظام اجتماعی اگر این بخواهد این عمل یادآوری بشود و عمل به آن بشود چه جوری می‌شود؟ در نظام فرد این بود که من در نظام فردی‌ام یادم باشد به خودم هی تذکر بدهم که این عمل خیر بیاید هی بالا، سطح مراجعه‌اش نرود در سیستم کامپیوتری اینترنتی برود هی عقب، هر چه مراجعه کمتر باشد می‌رود عقبتر دیگر، دیرتر در حقیقت، درست است؟ در نظام کامپیوتری مگر اینجور نیست هر چی کمتر مراجعه به آن بشود هی در حقیقت آن می‌رود چی؟ آن‌هایی که مراجعه بیشتر بشود می‌آید جلو. در نظام وجودی انسان همینجوری است، اگر مراجعه شد هی در حقیقت چی می‌شود؟ می‌آید بالاتر، نزدیک‌تر، دسترس‌تر، تاثیرگذارتر. در نظام اجتماع هم می‌گوید یادآوری‌اش به این است که افرادی که در این اجتماع هستند، هم به خودشان یاد بیاورند و هم این که اگر کسی می‌خواهد این را در حقیقت مورد تعرض قرار بدهد، این را در حقیقت مورد انکار قرار بدهد، حتماً باید در مقابل او چه کار بکنند؟ یادآوری بکنند او را، یادآوری بکنند فرهنگ را، مانع بشوند از نسیان او. یعنی امر به معروف، نهی از منکر از یک راهِ اصلاً بدون این که بخواهد به نگاه اسلامی و دینی الان نگاه بکند دارد چه کار می‌کند؟ در نظام تحلیل فطری جامعه‌ها که یک جامعه فرهنگی که دارد و فرهنگ صحیحی است، اگر می‌خواهند نسیان نشود فراموش نشود، زائل نشود، راهش این است که چه کار بکنند؟ یادآوری آن معروف را دائم بکنند، عمل به آن معروف. چون در نظام فرد هم همینجور بود می‌گوید عمل به آن معروف و یادآوری معروف اینگونه است که انسان چه کار بکند؟ اگر در اجتماع یک عضوی خاص در حقیقت این را فراموش بکند یادش بیاورند، اگر خواست مقابلش عملی انجام بدهد، مانعش بشوند، چون عمل هر کدام از اینها عمل اجتماع است، درست است؟ فراموشی هر کدام از اینها فراموشی اجتماع است، تأثیر دارد. هر یک نفر که در جامعه این را فراموش بکند این در حقیقت یک مرتبه از فراموشی برای آن واحد اجتماعی است.

 ولذا دائماً وظیفه همه است که این فرهنگ اجتماعی را که صحیح و معروف است را حفظ بکنند با یادآوری و چی؟ و در حقیقت مانع شدن از انجام خلافش، که اگر اجازه بدهند خلاف آن هم محقق بشود آنجایی است که این چی شده؟ ترک شده و خلافش هم محقق شده. محقق شدن خلافش باعث می‌شود این رو به زوال بیشتری برود، سرعت زوال.. . مانع مقابل در به اصطلاح معارض پیدا بکند، معارض پیدا کردن او را به زوال می‌کشاند.

پس باید هم عمل به او محقق بشود امر به معروف و هم نهی از منکر بشود که مانع برایش ایجاد نشود، درست است؟ هم تذکر داده بشود،[13] پس «يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ» یعنی تذکر، یادآوری، «أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ» یعنی انجام عمل معروف و مانع را مانع شدن، منکر را مانع شدن. چه قدر زیبا در بیان عبور از فرد به اجتماع تحلیل فرد و بعد احکام فرد را به اجتماع سرایت دادن، این تطابق فرد با اجتماع، این تطابق تکوین با تشریع، این‌ها در نظام کد است کلید است، به عنوان یک مسئله ساده نیست که اینجا ایشان استفاده.. . این‌ها روش‌های عملی القای معارف است که شما وقتی این را در یک جامعه‌ای که هنوز در حقیقت دین هم در آنجا سرایت نکرده، تحلیلش را بکنی، اصلش را از شما می‌پذیرند که این اصل یک اصل صحیحی است. کاری به قبول دین ندارم.

لذا تعبیر بعضی بزرگان و مفسرین این است که بحث «يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ» که در اینجا آمده این اصل بین المللی اسلام است، امر به معروف، نهی از منکر اساسش اصل بین المللی اسلام است، یعنی در نگاه جهانی مقبولیت دارد، وقتی عرضه بشود.. . حالا اگر که بگوییم که موضوع خیر و معروف کدام یکی می‌شود مسئله‌اش چی است، ممکن است آنجا اختلاف باشد در بعضی‌اش که وجدانی و فطری مثلاً دورتر باشد، بدیهی نظری و کسبی باشد، اما اصل مسئله مقدمات چه می‌شود؟ متفق علیه است و همین می‌تواند پایه حرکت و ارتباط باشد، تا آنجایی که هیچ ارتباطی امکان پذیر نباشد و هیچ پایه‌ای ریخته نشده باشد. این روی روش ایشان است که برمی گرداند مسئله را تحلیل کرد به مسئله فردی، از درون انسان یک راهی را حرکتی را تبیین کرد و بعد او را سرایت داد به مسئله اجتماعی که اجتماع هم چون قائل است ایشان که روح جمعی یک چی است؟ یک حقیقت واحدی است که حیات دارد اجل دارد، زندگی دارد که حالا این خودش یک بحث جالبی است سر جای خودش. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

[1] وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

[2] عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ

[3] العلم امام العمل

[4] العلم یهتف بالعمل

[5] یقوی بقوة

[6] وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ

[7] وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا

[8] تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها

[9] يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ

[10] وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا

[11] الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ

[12] فالعلم أقوى داع إلى العمل

[13] يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 811” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید