بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

در محضر آیه 105 سوره آل‌عمران بودیم که جلسه گذشته آغاز شد « بسم الله الرحمن الرحیم وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ  وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ »[1] هرچه انسان باید به آیات قرآن دقت بیشتری می کند. تعجب انسان از اینکه چقدر قرآن به روز و در صحنه است. که به طور مثال  همین امروز نازل شده است و برای شرایط ما خیلی شدیدتر می‌شود این که در روایات می‌فرمایند:« يَجْرِي كَمَا يَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ كُلَّمَا جَاءَ فِيهِ تَأْوِيلُ شَيْ‏ءٍ مِنْهُ»[2] هر روز طلوعی دارد مثل خورشید که هر روز طلوع می‌کند و هر روز طلوع دارد قرآن، آیات اش هر روز طلوع دارد با این نگاه که« يَجْرِي كَمَا يَجْرِي الشَّمْسُ» که شمس هر روز طلوعی دارد مثل خورشید هر روز طلوعی دارد و طلوع هر روز خورشید برای مردم آن روز، به روز است غایب نیست حاضر است و انگار برای اینها خورشید فقط محقق شده است و این ها روزشان را روشن کنند و حاجتشان را برآورده کنند قرآن کریم  « يَجْرِي كَمَا يَجْرِي الشَّمْسُ» دائما مثل خورشید طلوع دارد و لذا ما باید حواسمان باشد که چگونه بتوانیم مصادیقی که امروز به آن مبتلا هستیم، از آیات قرآن تطبیق اش را پیدا کنیم؟تا این تطبیق وظیفه ما را مشخص کند با این نگاه در آن آیه شریفه که می‌فرماید:« وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا» بعد از اینکه در آیه 103 فرمود:« وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا »[3] و به حبل الهی چنگ بزنید و آن هم « وَلَا تَفَرَّقُوا »همه به حبل واحد و آن هم با اتحادتون چنگ زدن به آن حبل واحد آنچنان باشد که هر کسی نگاه می‌کند آن وحدت و یگانگی را ببیند و هیچ تفرقه و تفرقی در این اعتصام در کار نباشد و بعد هم ملاک این اعتصام را آن محبت و اخوت ذکر کردند که تعبیر قرآن این بود که « وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ » [4]که با « فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ » بعد حسرت را برداشت.  که عداوت و دشمنی  تفرقه و کثرت را برداشت .منشاء برداشته شدن ان حسرت و تفرقه چه چیزی بود؟  این محبت بین مومنین بود که «وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» در دوره طولانی بین شما عداوت حاکم بود به طوری که اهالی مکه نسبت به همدیگر آن حالت اطمینان را نداشتند و خروج از مکه به هر جایی که می‌خواستند بروند با دشمنی‌ها و کینه‌ها و ربودن‌ها و غارتها همراه می‌شود « إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ »که پیغمبر اکرم9 که آمد هم در مکه و هم در مدینه آن اخوت و پیمان اخوت را ابتدا در مکه بین مومنان مکی و بعد هم در مدینه بین مهاجر و انصار بین مکی و مدنی مهاجر و انصار پیمان اخوت را برقرار کرد و یک کار کاملا استراتژیکی و اسم آن راهبردی بگذارید در خلاصه نگاه تمدنی اسلام بود که این پیمان هم کمتر به آن توجه شده است و باید روی آن کار شود و فقط یک بحث ظاهری نیست که عنوان برادری صدق کند بلکه حقیقت برادری باید پیاده شود حتی به طوری که در ابتدای کارپیغمبر اکرم9 برای این پیمان اخوت احکامی قرار داده‌اند به طوری که ارث هم در ابتدای کار محقق بود چنانچه در روابط نسبی ارث در کار است در این رابطه اجتماعی که محقق شده بود ارث، ابتدا درکار بود و همچنین حتی در جنگ ها وقتی شهادت برای بعضی از اینها حاصل می‌شد مانند جنگ احد، هر دو برادر را در یک قبر دفن کردند که اینها هر کدام یک تدبیری از جانب پیغمبر اکرم 9بود که آن عقد اخوت را آثار برای آن ببیند نه فقط یک امر اعتباری ظاهری باشد که تحلیل هرکدام از اینها جای خود را می‌طلبد و حال ما می‌خواستیم مقدما « فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ»که این تعبیر در اینجا خیلی نگاه زیباست و دائماً باید انسان متذکر باشد تا این نگاه  برای ان ذکر باشد در اینجا دائما یک کار را نسبت به نظام و مردم  می‌دهد« وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ» بلافاصله کار مردم،  اعتصام را چه با چه چیزی تعریف می‌کند ؟ «بِحَبْلِ اللَّهِ» به حبل الهی« وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ»  یعنی ارتباط این اعتصام باشد و به دنبال این خدای سبحان می‌فرماید که« وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ » بعد که این را می‌شمارد تمام را از علت فاعلی می‌شمارد یعنی من این کار را کردم و خدا می‌فرماید و اینکه  از راه علت فاعلی مسائل را تحلیل می‌کند یک بحث  بسیار عظیمی است که گره خوردن فاعلی کار است با خداست دیدن رابطه عمیق فاعلی از جانب خداست نه اینکه یک امر قابلی از جانب ما باشد بلکه یک امر فاعلی با فاعلیت الهی است لذا به دنبالش می‌فرماید:« إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» عداوت را به خود اینها نسبت می‌دهد و شما عدو بودید اما خدای سبحان:« فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» خدا تالیف بین قلوب شما را ایجاد کرد پس هر کمالی که در اجتماع ایجاد می‌شود چه در نظام اجتماعی چه کمالی که در فرد در نظام فردی محقق شود حتما این کار گره خرده آن را با خدا را باید دید، باید مطرح کرد، باید گفتمان کرد، یعنی به گونه‌ای باشد که این دائما گفتگو است و این امر از جانب خداست تکرار شود تا ایجاد فرهنگ شود وقتی این فرهنگ شد، خود به خود در قشر بعدی نسل بعدی که می‌آید ادبیات گفتمانی آن با همین ادبیات شکل می‌گیرد مثل‌ها و اشعار و تمام آن چیزی که فرهنگ را شکل می‌دهد فرهنگ آداب و اخلاق و رفتار را شکل می‌دهد از این گفتمان نتیجه می‌شود پس مهم است که این ادبیات درست شکل می‌گیرد و این دائما در قرآن کریم و این تذکر و این نوع بیان، دائما تکرار می‌شود تا این  ادبیات محقق شود پس بیانی این است که در « فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» خدا  بین شما را الفت ایجاد کرده و آن هم «بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» که ریشه است و نمی فرماید:« الف بینکم» ممکن بود یک ارتباط ظاهری را شامل بشود که الفت ظاهری باشد اما « فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ»  عمق آن الفت را آشکار می‌کند وقتی که مرتبه اعتقاد، قلب را رسوخ داشت این قل  را شامل می‌شود که آن الفت مرتبه ظاهر که ابدان باشد به طریق اولی الفت بین‌شان حتما سرایت دارد  چنانچه کسی حقیقتاً از جهت معرفتی، کسی معرفت و یقینش بالا و عمیق باشد و در رابطه ظاهری و بدنی و رفتار ظاهری کشیده می‌شود چون «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ »[5] که هر عملی مطابق شاکله شکل می‌گیرد اگر این فرد است شاکله فردی آن سبب عملش می‌شود و از آن شاکله است و اگر در اجتماع است و آن فرهنگ اجتماعی، شاکله اجتماع می‌شود که آن شاکله مبدا اعمال می‌شود و پس باید نگاهمان در رفتارهایی که در اجتماع محقق می‌کنیم( 10:00) به گونه‌ای باشد که فرهنگ ساز شود یعنی آن نگاه تمدنی و فرهنگ ساز بودن را اگر امروز انسان آن را مقصد قرار دهد گاهی پنجاه سال بعد جواب می‌دهد و گاهی سی سال بعد جواب کامل می‌دهد البته گاهی در حقیقت در بحران‌ها ، در هیجان‌ها حتی سرعت نتیجه هم محقق می‌شود اما به طور عادی و فرهنگ سازی خیلی تدریجی است و شاید یک نسل طول بکشد تا این فرهنگ شکل بگیرد وقتی خدای سبحان به قوم بنی اسرائیل دستور ورود به عرض مقدس داد و آنها تخطی کردند و اطاعت نکردند. منتها تعبیر این است « يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ أَرْبَعِينَ سَنَةً »[6] چرا چهل سال باشد؟ چهل سال نماد یک نسل است و یک نسل از بین می‌رود و نسل دیگری کاملا جدید به تدریج محقق شده است لذا روایات ذیل همین« يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ أَرْبَعِينَ سَنَةً » آنجا می‌فرماید آن روایات خیلی زیباست می‌فرماید: تمام کسانی که امروز تخطی کردند از ورود به عرض بیت المقدس که اطاعت حضرت موسی را نکردند گفتند ما اینجا  نشسته‌ایم و تو با خدا  با آنها بجنگید و آنها را بیرون کنید و تا آنها بیرون نرفتند ما وارد نمی‌شویم تمام آنها از  ورود به عرض بیت المقدس محروم شدند تا آنها همه از بین نرفتند، نسل بعدی متولد نشد و رشد نکرد تا این محقق نشود ورود به عرض مقدس محرومیت آن برای آنها حتمی بود لذا آن کسانی که در قلوب بودند و مورد تکلیف بوده است و این امربه آنها توجه پیدا کرده بودند و آن تخطی کردند ورود به عرض بیت المقدس پیدا نکردند و خیلی زیباست نشان می‌دهند که یکی فرهنگ‌سازی جدیدی در آن دوره شکل گرفت که از آن کسانی تازه متولد شدند برای اینکه دوران و عقاب و مورد عذاب بودند و بلکه آن تنبه برای آنها ایجاد شود و به آن عذاب تی و فرهنگ‌سازی مبتلا شدند و فرزندان اینها با آن تنبه امکان ورود را پیدا کردند که نشان می‌دهند  که یک نسل فرهنگ سازجدیدی شکل گرفت که این نسل فرهنگ ساز جدید آمادگی ورود را داشتند و البته  جای کار بیشتر و دقت‌های بالاتری را می‌طلبد  اما بیان این است که « فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا » خدا شما را با نعمت خودش، برادر قرار داد و بازهم با نگاه نتیجه برای آن محقق شد اما با نعمت رب« فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ » به نعمت الهی « إِخْوَانًا »  فعل  شما « عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ»[7]  شما بر لبه آتش بودید  باز این نسبت «عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّار» به فعل خود اینها چنانچه آنجا«  إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً »  فعل  خود این ها نسبت داد  اما « فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا» و خدا شما را نجات داد نجات را به چه کسی نسبت می‌دهد به فاعلیت الهی نسبت می‌دهد و چقدر این لطیف است که  چقدر این فرهنگ در ادبیات انسان شکل بگیرد که هر کمالی با نگاه الهی و ارتباط الهی می‌داند می‌دانید اثرش چه می‌شود ؟من اگر کمال را دیدم اما مرتبط ندیدم به این کمال حد زدم  زیرا حدش من است زیرا کمال خود دیدم  اما اگر کمال را با ان کمال خدا بدانیم  و به آن حد نزدم و این کمال اتلاقی است و کمال از جانب فاعلیت حضرت حق است این کمال با آن کمال الی ماشاءالله و بین زمین و آسمان و فاصله بین آنهاست بین ملک و ملکوت چقدر فاصله بین آنهاست که این کمال ملکی می‌شود اگر به خود نسبت دادم  و اما اگر این کمال را به خدا نسبت دادند کمال ملکوتی می‌شود تفاوت ملک و ملکوت و در روایات می‌فرماید: مثل چه چیزی است؟ مثل انگشتری در بیابان‌هاست و اما انگشترها در بیابان‌ها چه نسبتی پیدا می‌کند  این کمال تاثیر  همین نسبت را پیدا می‌کند.اگر در اجتماع و فرهنگ یاد گرفته شد که این نگاه باشد کمال را او ایجاد می‌کند کمال که از او نشات می‌گیرد مطابق اوست« قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ» به فعل حق نیز جریان دارد که شاکله حق و آن حقیقت کمالی نامتناهی و اطلاقی است عملی که از او نشات می‌گیرد فعلی که از خدای سبحان نشات می‌گیرد مطابق شاکله است و عملی که از من نشات می‌گیرد و مطابق من شاکله من است هرچقدر هم مومن باشد حد دارم اما خدای سبحان بی‌حد و اندازه لذا عمل را به او نسبت دادن، بی‌اندازه کردن عمل است و مطلق کردن عمل است و این اطلاق بی‌اثر نیست این اطلاق در نظام وجودی انسان هم حتی در نظام ظاهر تاثیر دارد اگر انسان به مقدار نظام ظاهری هم در حقیقت توجه داشته باشیم دنبالش می‌فرماید:« كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»[8] بعد دنبالش آیه امربه معروف است که آیه بسیار زیبایی است بعد که رابطه امربه معروف و نهی منکر به عنوان روش اعتصام مطرح کرد که اگر شما می‌خواهیم به آن معتصم باشیم به حبل واحد روش و راه آن چیست؟ راه آن امربه معروف و نهی ازمنکر است که محور اعتصام را معرفی کرد که محور اعتصام براساس امر به معروف و نهی از منکر است.

یک بحث بسیار دقیقی است که شاید در جلسات چند جلسه گذشته تذکر دادیم یا نه انبیاء الهی برای اینکه مردم را به مسیر هدایت الهی بکشانند، کار تعریف می‌کردند و مردم را حول یک به سمت خدا می‌کشاندند و با وجود این کار اجتماع را اجتماع می‌کردند و مردم را واحد می‌کردند اجتماع را شکل می‌دادند، مثلا ببینید چند مثال من بزنم برای اینکه مسئله واضح شود و  تفصیل آن در جای خودش بحث می‌شود. از انبیاء اول که شروع کنیم نوح :بعد از اینکه قرار شد بعد از نهصد سال عذاب نازل شود وقتی بود که اجتماع مؤمنین باید تقویت می‌شد وحدت مؤمنین باید تقویت می‌شد و پنجاه سال در آن دوران سخت بعد از نهصد سال به کشتی سازی و قبل آن به درختکاری که آن درختکاری مقدمه این کشتی سازی بود تا درختانی که بار بیایند و مقدمه شود برای ساخت کشتی که از آن چوپها می‌خواهد استفاده کنند که در آن دورانی که امکان لغزش و ریزش بود با تعریف یک کار که حول آن کار هم جمع بشوند تا به ثمر برسد و ابتدا درختکاری و بعد هم ساخت کشتی که آن درختکاری ممکن بود در آن نظام فردی هم محقق شود اما کشتی سازی باید در نظام جمعی محقق می‌شود و باید یک حرکت یک حرکت جمعی صورت می‌گرفت. لذا این یک کاری بود در عین که خدای سبحان می‌توانست مثل سلیمان نبی: نجات این قوم را در یک مثلا که حرکت فرش پرنده‌ای و تخت پرنده‌ای، و سیله‌ای که با باد حرکت کند و انتقال به این طرف و آن طرف داشته باشد اما موکول کرد به ساخت کشتی، که این کشتی را می‌توانست نوح نبی: خودش در این حقیقت با قدرت ماورایی این کشتی را بسازد اما با کمک تمام مردم حتی کافران که در آن دوره بودند، اجرت به آنان داد تا آنان در ساخت کشتی دخیل شوند تا انگیزه برای ورود به کشتی پیدا کنند.  اینها خیلی زیبا و لطیف است و  اگر از نوح نبی: می‌رسیم به جریان ابراهیم خلیل: در جریان ابراهیم خلیل: که ایشان ثروتمند بود و هم به واسطه همسر ساره  ثروت زیادی به ارث برده بود و در اختیار ابراهیم خلیل:بود.  دامپروری و کشاورزی  وسیعی را شکل داد. به طوری که وقتی خواستند ابراهیم: را تبعید کنند ابراهیم: خواست اموال منقول‌اش را ببرد تازه آن غیرمنقول که زراعت‌ها بود هیچ. اموال منقول ببرد دولت نمردی گفتند اگر ابراهیم: اموالش را ببرد در اینجا  با شکست اقتصادی مواجهه می‌شوند یعنی تشکیلات دولتی که نمرود بود با همه عظمت‌اش در مقابل قدرت اقتصادی که ابراهیم: ایجاد کرده بود در سطح اجتماعی نفوذ پیدا کند وقتی دیدند می‌خواهد اموالش را ببرند، دیدند با یک شکست اقتصادی و یک شوک اقتصادی غیر قابل تحمل مواجهه می‌شوند لذا فرعون (20:00) دستور داد اموال ابراهیم: را مصادره کنند تا خودش به تنهایی برود و ابراهیم: در دادگاه حاضر شد و گفت عمر من را به من برگردانید که صرف تهیه اموال و محقق کردن این اموال کردم.  عمر من را به من برگردانید اموالم مال شما باشد. من عمرم صرف اینها شد و اینها جزای عمر من است و جوابی در دادگاه برای فعل فرعون و فعل مصادره نداشت مجبور شدند اجازه دادند که ابراهیم خلیل: با اموالش که بیش از پنج هزار خادم در کشاورزی و دامپروری داشت که این رقم، رقم کمی نیست در آن دوره‌هایی که گاهی شهرهای بزرگی نبوده است و حرکت کرد و خارج شد و اینها ادامه را بگذارم در کنار تبعیدی که شده است دوباره کار جدیدی تعریف می‌کند و کار جدید ابراهیم خلیل: این است که چون به او گفته بودند در هیچ عمرانی حق نداری فرود بیای و آنجا ساکن شوی رفت کنار یک چهارراه ترانزیتی آنجا در حقیقت اتراق کرد و یک مضیف خانه به پا کرد که در آنجا هر کسی از هر طرفی می‌خواست به کشور دیگری برود از این چهارراه عبور می‌کرد یعنی از عراق و سوریه و حجاز و اردن و فلسطین و مصر را هرجا می‌خواستند برود جایی را انتخاب کرد و کاری را در نظر گرفت که در آنجا چه باشد ارتباط با عموم در آنجا امکان‌پذیر باشد و اینها خیلی زیباست و هرچقدر آدم در فعل انبیاء نگاه می‌کند خدایا تو چقدر این انسانهای لطیف را برای هدایت ما آن هم با آن زحمت و مشقت همه طور تبعیدش هم می‌کنند باز هم به دنبال هدایت است بیرونش کردند نمی‌گوید من مال و ثروت دارم و می‌روم به سراغش می‌گوید من مال و ثروت را صرف هدایت مردم می‌کنم تا مردم هدایت شوند از ابراهیم خلیل: عبور کنیم و به یوسف صدیق :می‌رسیم، یوسف صدیق: در وقتی که در هرکجا قرار گرفت در همانجا عمران و آباد و کار تعریف کرد اگر در زندان بود اگر وقتی بود که بعد از جریان آن خواب دیدن وقتی که آن خواب را تعبیر کرد خودش را به عنوان حفیظ امین معرفی کرد که بتواند آن سررشته بحرانی را که قحطی بود و می‌خواست هفت سال قحطی بیاید و او را کسی به این راحتی نمی‌توانست اداره کند خودش را عرضه کرد به عنوان حفیظ امین که وزیر اقتصاد شود و بتواند آنجا با سیلوسازی و ذخیره‌سازی گندم و گندم کاری وسیع در دوران هفت سال اول و این جریان در هفت سال دوم اداره قحطی و اداره مدیریت بحران شهری که خیلی مدیریت است آن هم نه مدیریت شهری بلکه مدیریت کشورها و شهرهای مجاور که همه مبتلا شدند و همه حوائج را از اینجا رفع می‌کردند خوب ببینید این یک کار شد تعریف سیلوسازی و تعریف ذخیره‌سازی و گندم کاری بود، انبیاء این کار را کردند و نبی به عنوان هدایتگری دست به یک کار زد و همین کارش سبب هدایت شد و باعث شد وقتی مردم ثمره این کار را دیدند آن وقت به دین توحید یوسف: گرویدند از یوسف نبی: و  حضرت یوسف: صدیق عبور کنیم و دوران حضرت موسی کلیم :می‌رسیم  که در دوران حضرت موسی کلیم: نگاه کنید وقتی موسی می‌خواهد اعتماد به نفس ایجاد کند و به مردمش قدرت بدهد آنجا امر الهی را« أَن تَبَوَّءَا لِقَومِكُمَا بِمِصرَ بُيُوتا » [9] به خانه سازی شروع کنید و این ها مهاجر بودند و حالت عشیره‌ای و چادر نشین بودن در اطراف شهر ساکن بودند اجازه سکونت در شهر را نداشتند لذا در قران دارد که« أَن تَبَوَّءَا لِقَومِكُمَا بِمِصرَ »در مصر در شهر خانه‌سازی را شروع کنید اولاً در شهر باشد دوما خانه سازی را شروع کنید  و خانه سازی یک  اعتماد به نفس ایجاد می کند که من این جا ساکن هستم من اینجا هستم من اینجا ریشه دارم من اینجا در واقع مرتبط هستم من اینجا به عنوان یک کسی که ریشه ندارد و هر لحظه بخواهد از این جا رانده شود به جای دیگری رانده شود، من نیستم.  دقت کنید این ها در روحیه مردم چقدر فرق می‌کند یک کسانی که در چادر زندگی می کنند و در اطراف شهر هستند و تا وقتی که در درون شهر به صورت خانه سازی و آن هم«وَٱجعَلُواْ بُيُوتَكُم قِبلَة»[10] این خانه سازی شما گره بخورد با یک امر حقیقت عظیم است  یعنی ارتباط با خدای خود از طریق همین خانه سازی محقق شود همچنان که کشتی نوح، کشتی نجات بود  مچنانکه مضیف خانه ابراهیم: مضیف خانه هدایتی بود همچنان که سد ذوالقرنین در زمان نزدیک به حضرت ابراهیم خلیل:بود که ذوالقرنین مسافرتی می‌کرد،  و از جمله یکی از سفرهای آن آنجایی بود که آنها آمدند گفتند که یاجوج و ماجوج به ما حمله می‌کنند همه زحمات و جان و مال ما را مورد پایمال قرار می دهند ما حاضریم هر چقدر شما پول می‌خواهید بدهیم تا سدی بین ما و آنها بسازیم ذوالقرنین می‌گوید من پول نمی‌خواهم  من می‌خواهم شما در این کار شریک باشید،  خودتان اقدام کنید و من صنعت این کار را یاد دارم،  کار را یاد دارم و مدیریت کار می‌کنم اما نیرو از شما باشد با اینکه لشکر عظیمی داشت و لشکر عظیم می‌توانست این کار را با سرعت بیشتر نیز انجام دهد اما کار را برای مردم تعریف کرد تا تعریف کار برای مردم باعث چه چیزی می شود؟ این کار هدایت‌گری ایجاد کند و آن سد علامت ظهور شد که هر گاه اختلالی در آن سد ایجاد شد آخرالزمان هست و نزدیک ظهور است هر کاری که تعریف می‌کردند به هدایت و به ارتباط با خدا گره خورد کار ظاهری بود و خانه‌سازی بود و بنا کردن سد بود در حقیقت آنجا که کشاورزی و دامپروری بود،  هرکدام سیلو سازی و ذخیره سازی گندم بود ولی همه اینها به امر الهی پیوند می‌خورد  تا این ها اثر می گذاشت برای اینکه مردم به سوی خدا هدایت شوند پس می‌تواند هر کاری به سمت خدا کشیده شود بله حواریون و حضرت عیسی: و خود پیغمبر اعظم9 وقتی که حضرت به مدینه آمدن اولین کاری که انجام دادند مسجد سازی بود و اینکه همه مردم در ساخت مسجد  شرکت کنند و همه در ساخت مسجد کمک و همراهی کند و همینطور زمین مسجد را طوری انتخاب کردند که طوری که مردم در حول آن کار گرد هم بیایند و جمع شوند و این کار باعث اجتماع قلوب می‌شود باعث اعتصام به حبل الهی می‌شود و از این کار محبت ایجاد می‌شود وقتی مردم  در کنار هم  قرار می‌گیرند و یک کار واحد را شکل می‌دهند و قلب ها به هم متوجه می‌شود و مرتبط می شود و کینه‌ها زدوده می شود هرچی جدایی و عدم ارتباط باشد کینه‌ها و فاصله ها بیشتر می شود،  و مسائل جزئی حل نمی شود و تبدیل به مشکلات کلی  و کلان می‌شود و دو نفری که با هم اختلاف دارند اگر مجبور شوند که کنار هم بیایند این رفع می‌شود اما اگر این ها کنارهم نیامدند و مدام فاصله آنها بیشتر می‌شود.

 تعریف کار واحد در این جاست که قلوب با هم ارتباط پیدا کند به طبع قلوب ابدان در کنار هم قرار می‌گیرد ابدان در کنار هم قرار گیرند، قلوب به هم نزدیک می‌شوند دائما این رفت و آمد باعث می‌شود وحدت اجتماعی و عظم ملی قوی‌تر می‌شود حال  پیامبر اکرم9 اخوت بین مسلمانان را یکی دیگر از کارها بود که در ضمن این که یک امر اعتبار این نبود بلکه شراکت در کل زندگی انصار برای مهاجر محقق می‌شود و تمام زندگی آنان و مال و ثروت و زمین و خانه و اینها با هم شریک می‌شدند با این کار، یک کار خیلی زیبایی که الفت ایجاد می‌کند برای کسی که این کار را رها کرده و هیچ چیزی ندارد، بیاید پیش کسی که آن هم به اندازه خودش نیز چیزی نداشته است،  انصار در مدینه سخت زندگی می‌کردند و در رفاه نبودند و گاهی در تامین مایحتاج خودشان در حد ضروری لازم هم نبود اما یکدفعه این کار تقسیم می شود و با خانواده دیگری نیز شریک می شوند و این خیلی ایثار می‌خواهد و خیلی این کار در بقا و دوام یک جامعه مفید است و کسی که از این دنیا بگذرد و کسی که حاضر باشد به خاطر اخوت و این ارتباط را برقرار کند این کار خیلی رسوخ ایجاد می کند، و یک پیوند تمدنی عظیم محقق می‌کند که این فرهنگ گسستنی نیست و این آثار آن سال‌های بعد ظاهر می‌شود و حالا اگر ما به جریان انقلاب اسلامی برگردیم امام رحمة الله وقتی انقلاب پیروز شد  چند کار تعریف کرد تا حول آن کار پیوندهای اجتماعی شکل بگیرد ابتدا می‌بینید حضرت امام جهاد سازندگی را ایجاد می‌کند  و رفتن جوانان را به روستاها و کمک به محروم‌ها به عنوان یک فعل، به عنوان یک(30:00) کار می‌گوید انجام دهید وقتی که امام رحمت الله بعد از جهاد سازندگی، بسیج مستضعفین را شکل می‌دهد که مردم در ایجاد امنیت کشورشان دخیل باشند مردم برای قدرت نمایی در میان  کشور دخیل باشند یکپارچکی باشد نه سپاه به تنهایی و نه ارتش به تنهایی این کار را انجام دهد بلکه بسیج سازندگی که این بسیج سازندگی  یا همان بسیج مستضعفین، بعد از این ماموریت‌های مختلفی ایجاد می‌کرد که می توانست در هرعرصه‌ای  بروز و ظهور پیدا کند یا نظیر کمیته امداد امام خمینی رحمت الله که از برکات وجودی امام بود و یک کار را تعریف کرد رسیدگی به محرومین بالخصوص به ویژه و یا حساب صد امام، که بنیاد مسکن بود و ساخت مسکن برای محرومین و مستضعفین و امثال اینها بود ببینید کار تعریف کردن کار است که مردم حول آن جمع شوند و در زمان مقام معظم رهبری ایشان سالیانی هستند که سال را برای آن عنوان قرار می‌دهند که این عنوان سال، یک امر است و یک کار است یک تعریف کار است اما ما یاد نداریم و آن طوری که ایشان می‌خواهد بلکه یک شعار می شود و دولت ابتدا یک جلساتی حول این شعار می‌گذارند و کمیسیونی در مجلس تشکیل می‌شود و بعد از دو ماه که گذشت نصیحا ینصیحا می‌شود.

 در حالی که نگاه شان این است که اگر این امر آنچنان جریان‌سازی شود  و جریان‌های مردمی این کار را به دست بگیرند و دولت پشتیبانی کنند مردم در عرصه بیایند و صدا و سیما برای جریان‌سازی این حرکت بسیج شوند. اگر این کارها در این سال ها هر مسئله‌ای که شکل می‌گرفت این جریان مردمی‌سازی می‌شد و می‌توانست با اقشار مختلف مردم مثل« وَٱجعَلُواْ بُيُوتَكُم قِبلَة »در مصر و بعد « وَٱجعَلُواْ بُيُوتَكُم قِبلَة »اگر ان شکل می‌گرفت آنجایی که توجه به تولید ملی بود آنجایی که اقتصاد مقاومتی بود و آنجایی که شعارهای مختلفی بود که ایشان  فرموده بودند جریان سازی عمومی و حرکت‌های مردمی مانند سد سازی ذوالقرنین می شود مثل مضیف خانه حضرت ابراهیم: و دامپروری و سیلو سازی حضرت یوسف :تصدیق میشد اگر این حرکت شکل می‌گرفت آن پیمان اجتماعی و حرکت اجتماعی و  روابط اجتماعی و وحدت اجتماعی و عظم ملی شکل می‌گرفت و بعد به دنبال این اختلاف و انحراف شکل نمی‌گرفت و تفرقه و اختلاف جایی است که،  این ارتباطات پیش نیامده است کار تعریف نشده و هر کسی در حقیقت هرکسی به سمت خودش می‌کشد نگاه کنید ما نگاهمان به آیات قرآن، خواندن و ثواب بردن است وگرنه من این سالهایی که زده‌ام از قرآن کریم است به عنوان یک آیت و الگو دارد بیان می کند نه به عنوان تاریخ. به عنوان«یَجری کَما تَجرِی الشَّمسُ» نه به عنوان یک امر تاریخی گذشته منفصل و می‌فرماید که در روایات ماشاالله هر اتفاق در امت‌های گذشته پیش آمده است چه از جانب انبیاء چه از آن به فساق ظالمین غاصبین بین انها در امتحان خواهد شد و همه آنها باید در امت خاتم تکرار شود حتی  باید اینجا تکرار شود حتی تعبیر می کند اگر سوسماری در لانه‌ای خزیده  به صورت جزئی این در امت تکرار خواهد شد موارد را ذکر می‌کند که اینها هم  که حتی همین جزئیات نیز تکرار خواهد شد اگه این نگاه را با این نگاه ببیند پس تاریخ حیات زندگی ماست قرآن روش زندگی ما را بیان کند با نگاه ببین چقدر انسان می‌تواند از راه حل و نتایج را درس بگیرد زیرا راه‌حل‌ها ارائه شده و نتیجه دیده شده است یک امری است که یک راه حل یک موقع است و نمی‌داند که به نتیجه می‌رسد یا نه می‌گوید راه حل ارائه شده است در زمانی که نتیجه نیز محقق شده است و معلوم است که چطور اجرا شد چطور به نتیجه رسید و نتایج تا چه حدی بود و چطور نتایج در ادامه به هم ریخته است و چه چیزی به نتایج آسیب زده است

و همه اینها در قرآن آمده است آنقدر که لازم بوده آمده است و بعد تتمه آن در روایات ما بیان شده است و تفصیل آن داده شده است اما نگاه ما به عنوان اینکه ما محتوا را از دین بگیریم ما قالب را با عقل خودمان به دست می آوریم  به عنوان مثال ما می‌خواهیم یک کتاب بنویسیم قالب از خودمان شروع می‌کنیم و بعد محتوا را از دین می‌گیریم اما قالب با محتوا باید سازگار باشد در فکر می‌کنند که اگر بخواهم قالب را از دین  بگیریم اخبارگری می‌شود اجتهاد در به دست آوردن قالب از قرآن و سنت اشد بدست آوردن از قرآن و سنت است. یعنی اگر کسی بخواهد محتوا را از قرآن و سنت به دست بیاورد مرتبه از اجتهاد را می‌پذیرد اگر بخواهد قالب را از قرآن به دست بیاورد اشد اجتهاد را می‌طلبد چون به دست آوردن محتوا سابقه طولانی در این چند هزار سال دارد اما به دست آوردن قالب از قرآن این سابقه را ندارد هنوز بکر است و چون بکر است از ابتدای کار است چون حاکمیت که تشکیل شده باشد قالب‌ها را برای محتوا می طلبد، نبوده است و ضرورت آن هم پیش نیامده است درحال حاضر که ضرورت پیش آمده است کار بسیار سخت شده است و لذا فراری هستند اگر قرآن کریم می‌فرماید: « يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ  إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ »[11] اگر بیست عدد باشید بر دویست عدد جلو می‌روید  چون صابر هستید. و اگر صد عدد بر هزار نفر جلو می‌روید. ما از استفاده می‌کنیم برای اینکه یک به دهم است یکی در مقابل ده عدد  است. ولی اینطور نیست  خود قالبی که در اینجا بیست عدد ذکر شده است چرا عدد بیست ذکر شده است؟ بیست با عدد دویست که عدد سختی است می‌توانست بگوید یک به ده باشد. اگر یکی باشد ده عدد و یا بیست عدد باشید هزار عدد می‌شوید، این عدد رندی است. اما چرا عدد بیست را می آورد؟ عدد بیست در این جا دخیل در کار است و روی این باید کار کرد و عدد صد، دخیل است و بعد می بینید که می‌گویند« الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا »[12]دید که شما ضعف دارید و قدرت صبر کمالی را ندارید. بعد« فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ  وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ»[13] عدد را تغییر می‌دهد باز نمی‌آید بگوید بیست عدد، چهل عدد می‌شود صد عدد، دویست عدد شود که همان عدد را تکرار کند چرا در اینجا عدد تغییر می‌کند؟ چرا اینجا با آنجا متفاوت است؟ این معنا میشود که هر مرتبه از کمال و صبر دسته‌ها و حرکت‌های اجتماعی که می خواهد،  که شکل بگیرد عددهای این دسته ها می‌توانند با هم متفاوت تاثیر گذار باشد و آن عدد دخیل است بیست و صد و صد و هزار که در اینجا باید دسته‌های مجتمع‌تری باشد وقتی صبر کمتری است آن جمعیت بیشتری که پایین‌ترین آن صد در نظر گرفته می شود و سقف آن هزار در نظر گرفته می شود آنجا کمترین آن بیست دیده می‌شود و سقف آن صد دیده می‌شود و اینها خیلی زیباست اگر ما به آن دقت کنیم و باور کنیم که قرآن قالب را هم نیز بیان کرده است و این قالب در کنار محتوا است و این قالب‌ها  به آنها توجهی می‌شود یا در آنجایی که حضرت عیسی :در حال حاضر گفته شده و در همین آیات هم گفته شده است که « فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ »[14] وقتی آن سبک زندگی مردم آن محسوس زندگی مردم تغییر کرده است آنجا آمد و روشی و قالبی را به کار گرفت و ان قالب چه چیزی بود؟ و آنجا گفت چه کسی حاضر است که« قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ» ما حاضر هستیم و بعد به تعبیر مرحوم علامه این است که،  آنها را پیش خودش قرار داد و این عده کم را آورد حضرت عیسی :با سخنرانی،  مشکل مردم که سبک زندگی تغییر کرده است حل نمی‌شود بلکه باید دینداری در افراد دیندار را ببینند ، دیده شدن دینداری قدرت تغییر پیدا می کند نه شنیدن دینداری. لذا آنها را که محدود بودن در کنار خودش آورد مدتی با حضرت عیسی :زندگی کردند خوردن خوابیدن نشستن برخاستند. برخوردها و رفتار حضرت عیسی با دیگران دیدن و از جمله مباحثی که ذکر کرده‌ایم،  خود اینها چه کردن که تا تعلیم پیدا کردند. بعد این ها کانونهای متراکم دینداری شدند و این ها در شهرها گذاشتند برای حل مسئله برای اینکه سبک زندگی مردم که التقاطی شده بود کفر امیز شده‌ بود. و تقلیدی شده بود. و با رفتار کافران مخلوط شده بود تغییر را این طور قرار داد و این قالب است و معلوم است که قالب است روش است یعنی نشان می‌دهد که چگونه حرکت کرد به عنوان یک قالب معرفی می کند در سوره آل عمران آیه ۵۲  آمده است و در سوره صف به دنبال آن می فرماید:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ(40:00) آمَنُوا كُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ »[15] خطاب به مومنان زمان پیغمبر 9است وظیفه همه شماست که انصار الهی باشید« كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ  » عیسی بن مریم از حواریون و در ادامه می فرماید« فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَتْ طَائِفَةٌ  فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ»[16] غلبه و نتیجه با این محقق می شود ما همه مقدمات را مطرح کردیم که وارد تتمه آیه ۱۰۵ شویم.  و خدای سبحان که  آن مقدماتی که لازم بود که در بسته باهم برای آیه« وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا »[17]که ید واحد را می‌خواهد بیان کند همچنان که« وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ» ید واحد را مطرح می‌کند و مقام معظم رهبری فرمودند که ید واحد لازم است برای اینکه  حرکت هایی که دشمنان ما  غافلان و جاهلان و منافقان شکل داده‌اند و یک ید واحد می‌خواهد  اما ید واحد را چه طوری بیان کنیم آیا فقط تعریف و بیان است؟  گاهی تعریف کار است  باید از کدام اینها یا همه اینها در جای خودشان مناسب خودشان استفاده شود و ید واحد و اعتصام به حبل الهی شکل بگیرد.

[1] آل‌عمران،آیه105

[2] محمدبن الحسن صفار؛ بصائر الدرجات  الكبري في فضائل آل محمد(ع)،  محقق محمد سيد حسين معلم،  قم : المكتبه الحيدريه،1381، ج2، ص203.

[3] آل‌عمران، آیه103.

[4] آل‌عمران، ایه 103.

[5] اسراء، آیه 84

[6] مائده، آیه 26.

[7] آل عمران، آیه 103.

[8] آل عمران، آیه 103.

[9] یونس، آیه 87.

[10] یونس، آیه 87.

[11] انفال، آیه 66.

[12] انفال، آیه 66.

[13] انفال، آیه 66

[14] آل‌عمران، ایه 52.

[15] صف، ایه14.

[16] صف، ایه14.

[17] آل‌عمران، ایه105.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 815” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید