بسم الله الرحمن الرحیم

و الحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام علی محمد و آله الطاهرین، و اللعن الدائم علی اعدائهم أجمعین إلی یوم الدین.

در محضر آیه­ی صدو چهارم سوره­ی آل عمران بودیم که: «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[1]، که عرض کردیم این آیه شرح آیه­ی «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»[2] است که آن اعتصام به حبل را دارد بیان می­کند. در انتهای جلسه­ی گذشته نکته­ای را متذکر شدیم که بنا بود روایات آن نکته را عرض کنیم که فرصت نشد در آن جلسه تمام روایات را دربیاوریم و در محضر دوستان باشیم. نکته این بود که در امر به معروف و نهی از منکر این مسأله مطرح است که اگر منکر در خفا محقق شود آن­جا بحث این نیست که وجوب بر دیگران ایجاد شود که منکر را نهی کنند. اما اگر علنی و آشکار باشد موضوع کاملاً متفاوت می­شود و یک حیثیت عمومی پیدا می­کند. مثلاً اگر کسی در خانه­اش نزد بیگانه رعایت حجاب نکرد، این یک بحثی است که در حریم خانه­اش رعایت نکرده است، یا این که از خانه که بیرون آمد رعایت نکرد. این یک نگاه دیگری می­شود، مثلاً در ماشین که نشست رعایت نکرد. یا رعایت انصاف را در خانه بین اهل خانه نکرد و کسی هم از درون خانه به او شکایت نکرد، چون اگر شکایت کنند علنی می­شود، اما نه! در درون خانه انصاف را رعایت نکرد و کسی هم شکایت نکرده است، ورود ابتدایی ما به این مسأله دلیلی بر آن نیست مگر این که یا در بیرون آشکار شود و اثر بیرونی بگذارد یا شکایتی از درون صورت بگیرد که حقی ضایع شده است تا به حق رسیدگی شود. پس اگر آن منکر خفی انجام شود که آن خفا امر را شخصی می­کند آن­جا در حقیقت وجوب نهی از منکر در بسیاری از اوقات شامل حالش نمی­شود و آن شدتی را در رابطه با ترک از نهی از منکر فرمودند در آن­جا مورد شمول نیست به قرینه­ی روایاتی که الآن در محضرش هستیم. این روایات دو دسته هستند؛ دسته­ای از طریق عامه روایت شده است و دسته­ای از طریق خاصه. دسته­ی عامه را ما ابتدا عرض می­کنیم منتها سعی می­کنیم سرعت بحث به گونه­ای باشد که إن شاء الله این روایات بیشتر دیده شود تا نتیجه­ی بهتری گرفته شود و کمتر در آن سعی می­کنیم که نکات زیادی را بگوییم بلکه نکات را بیشتر از خود روایات بهره­مند می­شویم. «در المنثور عن جلیل البجلی قال سمعت النبی صلی الله علیه و آله و سلم یقول ما من قوم یکون بین اظهرهم رجل یعمل بالمعاصی و هم امنع منه و اعز»[3]؛ نیست قومی در بین شما که در جلوی چشمان­شان گناه کنند در حالی که قدرت دارند او را منع کنند و سلطه دارند و اعز و عزیز هستند و این جور نیست که ذلیل باشند و قدرتی نداشته باشند، «هم امنع منه»؛ این­ها از آن کسی که گناه کرده است امنع هستند، قدرتمندتر هستند و اعز هستند. پس قید را دیدید که اولاً گناه آشکار باشد در بین دیگران و جلوی روی­شان، ثانیاً قدرت طرف مقابل، این دو تا را در این روایت شریف می­فرماید. «ثم لا یغیرون علیه»؛ این­ها نسبت به او هیچ تغیری نشان ندهند و نهی از منکری نکنند، «الا اوشک ان یعمهم الله منه عقاب»؛ نزدیک است عقابی که شامل حال آن فرد عاصی که در جلوی دیگران گناه می­کند شامل همه­ی آن کسانی هم که ساکت هستند بشود. این «اوشک» یعنی این­ها با این سکوت­شان خودشان را داخل در شمول عذاب می­کنند.

روایت دیگری که ابن­عباس نقل می­کند که «قیل لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أ تهلک القریه و فیهم الصالحون؟»[4]؛ آیا می­شود قریه­ای هلاک شوند و در بین آن­ها افراد صالحی هم باشند؟ آن­جا دارد که «قال نعم! فقیل لم یا رسول الله؟!»؛ پیامبر فرمودند بله! پرسیده شد که آن صالح چرا عذاب می­شود؟! «قال تهاونهم»؛ او در حقیقت با آن­ها مهاونه کرده است و با آن­ها مدارا کرده است، «تهاونهم و سکوتهم عن معاصی الله عز و جل»؛ این کوتاهی و سستی و سکوتش او را داخل در عذاب این­ها کرده است. حالا این که عذاب شامل آن صالح می­شود و او هم به عذاب گرفته می­شود آیا عذابی که از جانب خدا بیاید شامل حال کسانی شود، همه در عاقبت هم یک جور می­شوند؟ بعداً داریم که نه! یعنی این عذاب در دنیا جرم او، که سکوتش است، را تطهیر می­کند، اما این عذاب جرم عاصی را تطهیر نمی­کند بلکه آن عذاب، آغاز عقاب او است و بقیه­ی آن در آخرت ادامه پیدا می­کند. اما نسبت به آن کسی که ساکت بوده است عذابش همینی است که در دنیا مبتلا شد و از بین رفت، ولی در آخرت معلوم نیست که سرنوشتش با سرنوشت آن­ها یکسان باشد. در بعضی از اوقات همین مقدار کفایت می­کند و تطهیر می­شود، بستگی به نوع کاری که از او می­آمده است و ترک کرده است دارد. گاهی سکوتش به نحوی بوده است که تأیید آن­ها و رضای به آن­ها محسوب شده است، گاهی هم سکوتش از باب احساس عجز و آن حالت سستیش بوده است. فرق می­کند، پس گاهی همین عذاب برای سکوتش کفایت می­کند و گاهی سکوتش به گونه­ای است که این عذاب آغازی برای اوست و ادامه دارد و در ادامه هم باز این مورد عقاب است. هر چند نهایتاً عقاب این با عقاب بقیه یکسان نیست، ولی امکان ادامه داشتن عقاب این در آخرت باز هم وجود دارد هر چند در دنیا هم عقاب شد و اگر مراتب داشت و کسی مرتکب مرتبه­ی سبکش شده بود همین مقدار کفایت می­کند. سکوت اقلاً شراکت با این­ها در عذاب دنیا است. این اقلش است اما این که نهایتش چه قدر است به مرتبه­ی این که این سکوت چه قدر تأیید کار آن­ها بوده است و چه قدر به آن طرف مقابل در عملش جرأت و جسارت داده است. گاهی اگر سکوت این می­شکست او هیچ جرأتی نداشت و گاهی نه! اگر سکوت این می­شکست او باز هم این کار را انجام می­داد اما در عین حال این وظیفه­اش را انجام داده بود. این­ها مراتب مسأله است که در روایت هم به این­ها اشاره شده است.

در روایت دیگری دارد که «ما ترک قوم الجهاد فی سبیل الله الا ضربهم الله بذل»[5]؛ اگر قومی جهاد فی سبیل الله را ترک کردند خدا ذلت را بر آن­ها می­زند. «ضربهم الله بذل»، مثل سکه که ضرب می­شود ثبات پیدا می­کند، مثل این که چیزی را به پا کردن است، ضرب و زدن مثل خیمه­ای است که به پا می­شود، مثل سکه­ای است که زده می­شود که یک نحوه از ثبات در آن هست. غیر از این که عذاب شامل­شان می­شود تعبیر این است که «ضربهم الله بذل»؛ ذلت برای این­ها ثابت می­شود. مثل «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّهُ وَ الْمَسْكَنَةُ»[6] در رابطه با یهود، که ذلت و مسکنت برای این­ها دایماً قرار داده شده است. به خصوص با فعل ماضی که در حقیقت می­آید این دوامش و استقرارش را بیشتر می­رساند، کأنه از اول برای این­ها این گونه قرار داده شده بود. در این­جا هم می­گوید «ضربهم الله بذل»؛ یعنی خداوند ذلت را برای این­ها که ترک جهاد کردند قرار داد. «و ما أقر قوم المنکر بین اظهرهم الا عمهم الله بعقابهم»[7] (پایان دقیقه­ی 10:00) در آن­جا جهاد بود که ترک کنند ذلت بر آن­ها زده می­شود و در این­جا اگر منکر در بین قومی اظهار و دیده شود ولی این­ها سکوت کنند و این سکوت این­ها استقرار آن را به دنبال داشته باشد «الا عمهم الله بعقابهم»؛ یعنی عقاب عمومیت پیدا می­کند، شامل آن عاصی علنی می­شود و شامل این­ها هم خواهد شد. «و ما بینکم و بین ان یعمکم الله بعقاب من عنده الا ان تأول هذه الآیه علی غیر امر بالمعروف و لا نهیا عن منکر»؛ یعنی بعضی خواستند این آیه را تأویل ببرند که «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ»[8]؛ یعنی کاری به کسی نداشته باشید و هر کسی حواسش به خودش باشد. این آیه را تأویل بردند! در حالی که مرحوم علامه طباطبایی هم در المیزان در انتهای تفسیر آیه می­فرماید بعضی­ها این را مخالف با امر به معروف و نهی از منکر گرفتند در حالی که یکی از معانی این آیه این است اگر اجتماعی با همدیگر هوای همدیگر را داشتند و نسبت به هم حساسیت­های­شان قوی بود به طوری که صدق «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم» نه بر تک­تک افراد، بلکه بر مجموع صدق می­کند، «علیکم انفسکم» یعنی حواس­تان به جمع­تان باشد که شما اگر حواس­تان به اجتماع و خودتان به عنوان جمع مؤمنین بود «لا یضرکم من ضل اذ اهتدیتم»؛ هیچ کسی از بیرون به شما نمی­تواند این ضربه را بزند. چنانچه در مورد وقتی که جریان غدیر محقق شد آن­جا آیه نازل شد که «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ»[9]؛ دیگر شما از بیرون نترسید! کفار از دین شما مأیوس شدند، «فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ»[10]؛ از آن­ها نترسید، باید ترس از من داشته باشید. خشیت از مراتب ایمان است که ممکن است از درون شما نبودن ایمان آن تفرقه را ایجاد کند و آن تزلزل را ایجاد کند. چه قدر بحث دقیق و زیبا است؟! این­جا هم اگر قومی حواس­شان به خودشان بود، اهل ایمان اگر هوای همدیگر را داشتند و «علیکم انفسکم» صدق کرد آن وقت «لا یضرکم من ضل اذ اهتدیتم»، هیچ کس از بیرون نمی­تواند به شما ضرر بزند. اگر شما اهل هدایت و رعایت بودید از بیرون شما مورد آسیب قرار نمی­گیرید. این وعده­ی الهی است و وعده­ی خیلی عجیبی است. این هم بر اجتماعات مؤمنانه­ی کوچک صدق می­کند و هم بر جمع­های اجتماعی بزرگ مانند یک کشور یا مثل یک بخشی از عالم صدق می­کند. همه­ی این­ها را می­تواند شامل شود. خب این هم یک روایت شریف بود که این­ها روایات عامی است که داریم ذکر می­کنیم.

در روایت دیگری دارد که ام سلمه نقل می­کند که از پیغمبر شنیدم «یقول اذا ظهرت المعاصی فی امتی»[11]؛ اگر گناه در امت من آشکار شد، باز این­ها همه ظهور معصیت است، «عمهم الله بعذاب من عنده»؛ عذاب الهی شامل همه می­شود، یعنی ظهور معصیت با عمومیت عذاب تلازم دارد، اگر ظهور پیدا کرد و آشکار شد عذاب عمومیت پیدا می­کند. «فقلت یا رسول الله أ ما فیه الصالحون؟»؛ یعنی در بین این­ها انسان­های صالحی نیستند؟ «قال بلی قلت فکیف یصنع باولئک؟»؛ پیامبر فرمود بله هستند، گفت پس اگر عمومیت عذاب است پس آن­ها چه می­شوند؟! «قال یصیبهم ما اصاب الناس»؛ همان چیزی که عذاب مردم است شامل حال آن­ها هم می­شود، «ثم یصیرون الی مغفره الله و رضوان»؛ صالحان در آخرت «یصیرون الی مغفره الله و رضوان» می­شوند. عرض کردم شمول عذاب دنیایی نسبت به صالح و غیرصالح در زمانی که معصیت ظاهر شود عمومیت دارد، قدر متیقن است. اما بیش از این، نسبت به آخرت، بستگی دارد که سکوت این صالح در بین این­ها چه قدر تأثیر داشت. اگر می­توانست جلوگیری کند و مانع شود فرق می­کند و شریک است و معاونت در اثم پیدا کرده است. معاونت در اثم غیر از آن­جایی است که او وظیفه­اش بیان بود اما اگر هم می­گفت این­ها دست برنمی­داشتند اما وظیفه­اش را انجام داده بود. آن کسی که سکوت کرد در آن­جایی که تأثیر ایجاد نمی­کرد، چون سکوت کرده است در عذاب آن­ها شریک می­شود اما در آخرت نجات پیدا می­کند و این نکته، از این روایت شریف استفاده می­شود.

در روایت دیگری دارد که «قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إن الله لا یعذب العام بعمل الخاصه حتی تعمل الخاصه بعمل تقدر العامه ان تغیره و لا تغیره»[12]؛ یک تعبیر دقیقی است. یک عامه و خاصه داریم که منظور از خواص اهل شعور و درک و عالمان هستند و عوام یعنی عموم مردم. اما در این­جا مقصود از عامه و خاصه این نیست، عامه و خاصه این است که یک جایی را در نظر بگیرید که عموم مردم مرتکب گناهی شوند و یک خواصی هستند، مثل همین که گفتیم در بین­شان صالحانی بودند و عده­ی کمی بودند اما مانع نشدند، این هم یک بحث است که در این­جا این را هم نمی­خواهد بگوید. می­خواهد بگوید اگر در جایی عموم مردم اهل صلاح هستند و عده­ی خاص کمی اهل گناه هستند. آیا گناه این عده­ی کم شامل حال عموم هم می­شود با این که آن­ها عام و اکثر هستند؟ موضوع بحث این­جا است. دقت کنید که چند تا عنوان عام و خاص را عرض کردم تا موضوع بحث روشن شود. نقل می­کند که پیغمبر فرمود: «إن الله لا یعذب العام»؛ عموم مردم که اکثر هستند، «بعمل الخاصه»؛ به عمل عده­ی کمی که قلیل هستند اما آن­ها گناه می­کنند. تا چه وقت این گونه است؟ «حتی»؛ حتی غایت است، یعنی مطلق نیست که هیچ گاه این گونه نیست. می­گوید تا آن موقعی که «حتی تعمل الخاصه بعمل تقدر العامه ان تغیره»؛ عموم مردم می­توانستند جلوی این­ها را بگیرند، «و لا تغیره»؛ اما این عموم اقدام نکردند. اگر عموم اقدام نکردند و عده و درصد کمی در این­جا این کار را کردند، بقیه هم این کار را نکرده بودند اما چون می­توانستند جلوی این­ها را بگیرند و نگرفتند عذاب شامل همه­ی این­ها می­شود. تهدید خیلی جدی است! می­گوید اکثریت یک جامعه خودشان را حفظ کردند اما فقط خودشان را حفظ کردند و متعدی نبودند که دیگران را هم حفظ کنند، «علیکم انفسکم» نسبت به جامعه را ایجاد نکردند، خودشان اهل صلاح بودند، اکثریت اهل صلاح بودند اما یک عده در بین این­ها اهل فساد بودند، گفتند ما به این­ها چه کار داریم؟! رهای­شان کنیم. این­ها کم هم بودند. اما می­گوید اگر این اکثریت می­توانستند جلوی آن اقلیت را بگیرند و نگرفتند آن وقت عقاب شامل همه می­شود. پس گاهی عده­ی کمی از صالحین در مقابل جمعیت زیادی از معصیت­کارها هستند که اگر صالحین در این­جا سکوت کنند اقلش این است که در عذاب دنیایی شریک هستند، اما آن­جایی که صالحان کثیر هستند و غیرصالحین که فاسدند قلیل هستند و صالحان در مقابل این­ها نایستند «فذلک حین یأذن الله فی هلاک العامه و الخاصه»؛ آن وقتی است که خدا اجازه می­دهد که عموم و خصوص هر دو در این آتش بسوزند، اکثریت به پای اقلیت بسوزند چون جلویش را نگرفتند. ببینید از هر کدام از این روایات چه قدر کار برمی­آید؟! راه است دیگر! نگاه کاربردی است که تکلیف هر انسانی را در هر جا که هست مشخص می­کند، از یک محله گرفته تا یک کشور تا یک کشوریکه در آن حکومت اسلامی است تا یک کشوری که در آن حکومت اسلامی نیست، هر جایی  را دارد با بیانش نشان می­دهد که وظیفه­ی هر کسی در هر جایی چگونه باید باشد.

روایت دیگری می­فرماید که از پیغمبر شنیدم «یقول ما من رجل یکون فی قوم یعمل فیهم بالمعاصی یقدرون علی ان یغیروا علیه فلا یغیروا الا اصابهم الله بعذاب من قبل ان یموتوا»[13]؛ حتماً عذاب دنیایی است، «من قبل ان یموتوا» یعنی حتماً این عذاب در دنیا بر این­ها وارد می­شود. در روایت دیگری که ابی رقاد نقل می­کند «قال خرجت مع مولای و انا غلام»؛ می­گویم من همراه آقایم بودم در حالی که نوجوانی بودم. مولا ممکن است پدرش باشد و ممکن است مولایی باشد که او بنده­اش بوده است و این برده جوان بوده است (پایان دقیقه­ی 20:00) «و انا غلام فدفعت الی حذیفه»؛ به حذیفه بن یعمان رسیدیم. حذیفه بن یعمان از اصحاب و تابعین و یاران ویژه­ی امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، بعضی می­گویند جزء ارکان یاران امیر مؤمنان بوده است. حتی یکی از آن کسانی است که در آن هفت نفری که حضرت زهرا سلام الله علیها برای تشییع شبانه اجازه دادند حذیفه بوده است. یعنی جزء ارکان است و خاص و ویژه است که معروف به حذیفه منافق­شناس بوده است. علتش هم این بود که پیغمبر کسانی را که قرار بود پیغمبر را در آن تنگه ترور کنند، اسم­های آن­ها و نسل­شان و عاقبت منافقین و همه­ی اسماء منافقین را به حذیفه تعلیم داده بود. لذا حذیفه منافق­شناس بود، مثل خذیمه بن ثابت که می­گویند ذوالشهادتین بود، هر کدام از این­ها یک عنوان و مدالی داشتند، مدال حذیفه منافق شناسیش بوده است و همراه امیرالمؤمنان علی علیه السلام بوده است و بچه­هایش هم در جنگ­ها در کنار امیرالمؤمنین شهید شدند، سه تا پسر داشته است که اقلاً دو تا از آن­ها در کنار امیرالمؤمنین به شهادت رسیدند، یعنی خانواده­شان خانواده­ی ولایی بوده است. می­گوید «و دفعت الی حذیفه و هو یقول»؛ به حذیفه رسیدیم و حذیفه این را می­گفت: «ان کان الرجل لیتکلم بالکلمه علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فیصیر منافقا»؛ اگر کسی یک حرف­هایی را در زمان پیغمبر می­زد و یک کلمه، یک بار، یک چیزی را می­گفت بعضی از این چیزهایی که الآن در میان شما عادی شده است، آن موقع اگر کسی یک بار می­گفت می­گفتند او منافق است و تمام! مهر نفاق بر او می­خورد. «و انی لاسمعها من احدکم فی المقعد الواحده اربعه مرات»؛ گاهی یک جا نشستیم و یک جلسه است طرف چهار بار به زبان­های مختلف دارد این حرف­ها را تکرار می­کند اما کسی عنوان منافق را به او نمی­دهد. بعد در ادامه می­گوید: «لتامرن بالمعروف و لتنهون عن المنکر و لتحاظن علی الخیر»؛ چرا امر به معروف نمی­کنید؟! چرا نهی از منکر نمی­کنید؟! یعنی ترک امر به معروف و نهی از منکر به کجا می­کشاند؟ به جایی که نفاق عادی می­شود. آن چیزی که قبلاً یک کلمه از آن گفتن موجب خوردن مهر نفاق بر گوینده­ی آن می­شد و همه حساس می­شدند و مرزهای حساسیت نسبت به بدی و نفاق زیاد بود، این مرزها حالا عادی  و کمرنگ شده است به طوری که چهار بار در یک جلسه از کسی شنیده می­شود و کسی او را منافق نمی­شناسد، مرزها کمرنگ شده است، چون امر به معروف و نهی از منکر کمرنگ شده است. پس یکی از آثار امر به معروف و نهی از منکر این است که مرزهای نفاق پررنگ می­شود و حساسیت به نفاق زیاد می­شود. اگر حساسیت به نفاق زیاد شد منافق کم می­شود و نفاق نمی­تواند زیاد حیات داشته باشد. چه قدر زیبا است؟! جامعه­ای که در آن نفاق کمرنگ باشد مرز یا ایمان باشد یا کفر باشد حرکت خیلی ساده­تر است، چون نفاق است که از درون مؤمنین را مثل موریانه می­خورد. لذا جایی که نفاق باشد در آن­جا رشد و حرکت خیلی سخت می­شود. لذا وقتی که به سمت جامعه­ی امام زمان حرکت می­کنیم از آن مواقعی است که حرکت به سمت جامعه­ی امام زمان حرکت به سمت محو شدن و محق شدن نفاق است. در زمان ظهور وقتی قیام حضرت محقق می­شود و استقرار می­یابد فقط یا مؤمن هست یا کافر، در رجعت هم فقط یا مؤمن هست یا کافر، غیر از این­ها، یعنی نفاق، در رجعت معنا ندارد. این­ها مهم است! آن سنت محوظت که عرض کردیم دارد می­رود نفاق یک برزخ بین ایمان و کفر است، ظاهر ایمان است و باطن کفر است. ولی در سنت محوظت که انسان به سمت قیامت و ظهور دارد حرکت می­کند اگر درست به وظیفه عمل شود دایره­ی نفاق کمرنگ­تر می­شود، هر چند نفاق می­خواهد خودش را پنهان­تر کند اما با حساسیت نسبت به نفاق دایره­ی نفاق آشکار می­شود، حساسیت به نفاق زیاد می­شود لذا می­بینید که نفاق رو به کمتر شدن و محق می­رود. این هم یک بحث دقیقی است. اگر جامعه­ی مؤمنین وظیفه­شان را درست انجام دهند نفاق در آن کمرنگ می­شود. یکی از علایمش این است. لذا می­گوید «و لتحاظن علی الخیر» که همان مضمون آیه است که «يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»، منتها در این­جا تقدم را «لتامرن بالمعروف و لتنهون عن المنکر و لتحاظن علی الخیر»؛ همان را دارد بیان می­کند. «او لیسحتنکم الله جمیعا بعذاب»؛ اگر این کار را نکردید همه گرفتار عذاب می­شوید، آن عذاب سُحت شامل همه­تان خواهد شد. «او لیامرن علیکم شرارکم»؛ یکی از آثار ترک امر به معروف و نهی از منکر این بود که عقاب می­آید یکی دیگرش این است که شرار شما بر شما حاکم می­شود، اشرار حاکم می­شود. «ثم یدعو خیارکم فلا یستجاب لکم»؛ بعد می­گوید اخیار را دعوت می­کنند ولی دعوت اجابت نمی­شود.

شاگرد: آدرس­های روایات را بفرمایید.

استاد: در این کتاب امر به معروف و نهی از منکر تمام آدرس­ها با صفحاتش را نوشته است. این­ها مربوط به مجامع روایی عامه است. حالا روایات شیعه را خواستم بخوانم آدرس­هایش را عرض می­کنم.

این­جا دارد اگر «خفیت الخطیئه لم تضر الا صاحبها»[14]؛ اگر گناه پنهان باشد ضررش فقط به صاحبش است، «و اذا ظهرت فلم تغیر»؛ اگر گناه را آشکار کرد و کسی بر او تغیری ایجاد نکرد، «ضرت العامه»؛ به همه ضرر می­زند. پس اگر می­خواهیم دنبال حل مسأله­ی امر به معروف و نهی از منکر باشیم باید از گناهان اجتماعی آغاز کنیم بعد به گناهان فردی برسیم. گناهان اجتماعی مقدم هستند چون عذاب­شان عمومی است، چون همه را شامل می­شود، چون عذابش فراگیرتر است، نتیجه­اش فراگیرتر است. از این­جا در حرکت اجتماعی باید شروع کرد. نکات زیادی در روایات هست و هر کدامش نکته­ای دارد که بعضی از این روایات قصه­ی مفصلی دارد منتها حیف است که نمی­رسیم بخوانیم.

یک تکه از یک روایتی را می­خوانم که «فقال الله تعالی یا عذیر!»، عذیر همان کسی است که «فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ»[15]. «یا عذیر! زعمت انی حکم عدل لا اجور بین عبادی و کذلک»؛ ای عذیر! تو فکر کردی که من حَکَم عدلی هستم که به هیچ کسی ظلم نمی­کنم و من هم هستم: «و ذلک انا»، خدا دارد به او می­گوید. «و زعمت انی اعذب العامه بذنب الخاصه و الاصاغر بذنب الاکابر»؛ فکر کردی که من کسی هستم که عموم را به خاطر عده­ی کمی عذاب می­کنم و کوچک­ها را به گناه بزرگترها می­گیرم، «یا عذیر! انی لا اعذب العامه بذنب الخاصه»؛ من اکثریت را به خاطر گناه اقلیت عذاب نمی­کنم، «حتی یعمل المنکر جهارا»؛ مگر آن که آن اقلیت گناه عمومی و علنی انجام دهند، بله! در این­جا عذاب می­کنم. ببینید دارد تعلیل می­کند. پس اگر عده­ای در جامعه گنه­کار بودند ولی خفاءً، تکلیف عذابی نمی­آید. نمی­گوییم جامعه تکلیف ندارد، جامعه تکلیف دارد، باید مردم را رشد دهد، اما عقاب الهی در این­جا نمی­آید. می­فرماید که «انی لا اعذب العامه بذنب الخاصه حتی یعمل المنکر جهارا و لا یامروا و لا ینهوا»؛ عامه هم امر به معروف و نهی از منکر نکردند، «فاعذب الخاصه بالذنوب و المعاصی»؛ آن اقلیتی که گناه کردند را به خاطر گناهان­شان عذاب می­کنم، «و اعجلهم الی النار»؛ آن­ها را به سوی آتش می­رانم، «و اعاقب العامه بذنب الخاصه»؛ آن عموم و اکثریت را هم به خاطر گناهان آن اقلیت عقاب می­کنم، «حین ترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و هم یقدرون علی ذلک»؛ زمانی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند در حالی که بر آن توانایی داشتند، «فاذا کان یوم القیامه حاسبتهم باعمالهم»؛ اما در روز قیامت اعمال خودشان را محاسبه می­کنم، یعنی این عذاب، عقاب دنیایی­شان بود. «و کان الذین عجلت لهم العقوبه فی الدنیا لما ترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر» را با اعمال­شان محاسبه می­کنم، «و اما الاصاغر»؛ اما بچه­ها در یک جامعه که مورد عقاب بزرگترها می­خواهند قرار بگیرند چه می­شود؟ می­گوید «اما الاصاغر فاقبضهم بآجالهم قبضا لطیفا الی راحته»؛ می­گوید اگر آن عذاب می­آید و کوچک­ها هم هستند، کوچک­ها قبض روح می­شوند (پایان دقیقه­ی 30:00) قبض شدن این­ها «بآجالهم» است، چون آن­ها تکلیف و کوتاهی نداشتند، که البته آن هم «قبضا لطیفا». پدرم موقعی بمباران این بچه­های یمنی را می­دید می­گفت فکر کنم این بچه­ها که زیر این بمباران و آوارها می­مانند و این گونه می­شوند خدا کاری می­کند که این­ها موقع رفتن درد نمی­کشند. حالا در این­جا هم همین بیان است که «فاقبضهم بآجالهم قبضا لطیفا»؛ یعنی با یک لطافتی! فرق می­کند بزرگترهایی که جرمی داشتند و کوتاهی کردند با کوچک­هایی که جرمی نداشتند و کوتاهی نکردند. هر دو مورد قبض قرار می­گیرند اما این­ها قبضا لطیفا است. قبض لطیف یعنی مثل این است که این­ها ادراک الم را در این قبض روح نمی­کنند که بخواهد برای­شان تطهیری شود و عقابی باشد. این هم خیلی زیبا است! این­ها نکاتی است که ورای عالم دنیا است که ما می­بینیم، یک نگاه دیگری و از یک منظر دیگری است. «قال عذیر کذلک انت الهی»؛ عذیر گفت خدایا! سزاوار تو همین است، تو خدا هستی و خدایی سزاوار این است. این­ها روایات عامه بود.

یکی از روایات خاصه این است که «عن الحسن العسکری علیه السلام فی التفسیر المنسوب الیه عن آبائه عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی حدیث قال لقد اوحی الله الی جبرییل و امره ان یخسف ببلد یشتمل علی الکفار و الفجار»[16]؛ به جبرییل آمر آمد که برو و این بلد را زیر و رو کن تا عذاب نازل شود. «فقال جبرییل یا رب اخسف بهم الا بفلان الزاهد»؛ مقصود شما این است که این بلد را زیر و رو کنم الا فرد زاهدی که در آن هست و آدم خوبی است؟ «لیعرف ماذا یامره الله فیه»؛ جبرییل می­خواست بشناسد که نظر خدا چیست نه این که بخواهد امر خدا را تخصیص بزند و در مقابل نص اجتهاد کند. می­خواست بفهمد مقصود خدای سبحان در این­جا همین است، سؤالی بود، استیضاح برای این بود که مقصودش معلوم شود. «فقال اخسف بفلان قبلهم»؛ اول او را بگیر! «فسأل ربه قال یا رب عرفنی لم ذلک و هو زاهد عابد قال مکنت له و اقدرته»؛ من به او قدرت و مکنت دادم، حرفش خریدار داشت، مردم با همه­ی بدی که داشتند او را قبول داشتند، «مکنت له و اقدرته فهو لا یامر بالمعروف و لا ینهی عن المنکر و کان یتوفر علی حبهم فی غضبی»؛ حتی این مردم را دوست داشت با این که می­دید این­ها مورد غضب خدا هستند. مثل این می­ماند که مرید می­خواست، با این­ها مسامحه می­کرد و اظهار محبت به این­ها هم می­کرد، نه تنها امر به معروف و نهی از منکر نمی­کرد. خیلی حرف سختی است! برای ما گاهی پیش می­آید که ممکن است احساس کنیم با کسی محبتی داریم اگر چیز بدی از او می­بینیم می­گوییم حالا به او نگوییم ممکن است ناراحت شود یا ارادتش از من بریده شود یا به من بی­توجه می­شود. این را دارد به عنوان نمونه­ی عالی ذکر می­کند و هر کسی باید تطبیقش را در خودش پیدا کند. بعد می­گوید آن را اول بگیر! چون با این که نسبت به این­ها مکنت و قدرت داشت «لا یامر بالمعروف و لا ینهو عن المنکر و کان توفر علی حبهم فی غضبی»؛ در عین حال که من نسبت به این­ها غضبناک بودم او آن­ها را دوست داشت. «فقال یا رسول الله کیف بنا و نحن لا نقدر علی انکار ما نشاهده من منکر»؛ ما چه کار کنیم اگر آن­جایی که قدرت نداریم و منکر را مشاهده می­کنیم؟ «فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لتأمرن بالمعروف و لتنهن عن المنکر او لیعمنکم عقاب الله ثم قال من رأی منکم منکرا فلینکر بیده ان استطاع»؛ اگر کسی منکر را می­بیند ابتدا با یدش، «فان لم یستطع فبلسانه فان لم یستطع فبقلبه»؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر هیچ گاه قطع نمی­شود. اقلش این است که در مرتبه­ی قلب کینه­ نسبت به بدی باید باقی بماند، نفرت از بدی باقی بماند و انکار قلبی داشته باشد و الا اگر در این مرتبه نماند کم­کم این هم کشیده می­شود. «فحسبه ان یعلم الله من قلبه انه لذلک کاره»؛ این اقلش است که بداند دایماً مرزش کمرنگ نمی­شود و نسبت به آن بدی کاره و ناراحت است.

شاگرد: آن زاهد در دلش هم انکار نمی­کرده است؟

استاد: نشان می­دهد که اگر به دلش هم انکار نمی­کرده است نسبت به این­ها محبت داشته است، ممکن است در دلش نسبت به بدی ناراحت بوده باشد اما نسبت به آن­ها ابراز محبت می­کرده است، نه برای جذب­شان به دین خدا تا هدایت شوند، بلکه برای این که مریدش باقی بمانند.

شاگرد: دنبال هوای نفسش بوده است.

استاد: به هوای نفسش برمی­گردد با این که زاهد و عابد بوده است. لذا امیرالمؤمنین می­فرماید بعضی­ها به زهد دست می­زنند تا دل مردم را به سمت خودشان مایل کنند. خدا رحم کند! انسان از دنیا بگذرد به خاطر این که مردم خوشش­شان بیاید. این دیگر خیلی حسرت و خسران است.

در روایت بعدی می­فرماید که «عن مصعده بن صدقه عن ابی عبد الله الصادق علیه السلام قال قال امیرالمؤمنان علیه السلام ان الله لا یعذب العامه بذنب الخاصه اذا عملت الخاصه بالمنکر سرا»[17]؛ اگر گناه آن قلیل سری باشد، «من غیر ان تعلم العامه»؛ عامه خبردار نشوند و پنهانی انجام دهند. پس ببینید این هم یک مرز دیگر است! این مرزش چه بود؟ یک موقع سِرّا و پنهانی است، بقیه هم خبردار شدند اما بیرون این کار را نکردند، علنی نبوده است، این یک نوع است. یک موقع سرا است و بقیه هم خبردار نشدند، این خیلی خفی است، در این­جا هیچ کسی تکلیفی ندارد. اما آن­جایی که سرا است و دیگران خبردار شدند تکلیف هست ولی عقاب نیست. دقت کنید! این ها هر کدام یک حکمی دارد. بعد می­فرماید: «سرا من غیر ان تعلم العامه»؛ آن­جا هم که خبردار نشوند و گناه مخفی باشد به گونه­ی دیگر است. پس نباید تفحص کرد تا ببینیم چه کسی گناه می­کند و چه کسی گناه نمی­کند. اما اگر گناه خفایی هم که در خانه بوده است آشکار شود به صورتی که بیرون بفهمند، این یک حکم دیگر دارد و راه دیگری را می­طلبد. آن­جایی هم که در آن­جا بوده است و کسی نفهمیده است یک وظیفه و تکلیف دیگری بر دوش این­ها است و این­ها اصلاً خبر ندارند و از این گناه هم اصلاً اطلاع پیدا نکردند، «فاذا عملت الخاصه بالمنکر جهارا»؛ آشکار و علنی این کار را کردند «فلم تغیر ذلک العامه استوجب الفریقان العقوبه من الله»؛ همه مستحق عقاب هستند.

در روایت بعدی می­فرماید: «عن هارون بن مسلم عن ابی عبد الله الصادق علیه السلام فی حدیث انه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ان المعصیه اذا عمل بها العبد سرا»[18]؛ اگر عبد معصیت را سری انجام داد، «لم یضر الا عاملها»؛ این معصیت ضرر نمی­زند الا به عامل و انجام دهنده­ی آن. «و اذا عمل بها علانیه و لم یغیر علیه»؛ اگر علنی انجام داد و دیگران هم هیچ کاری نکردند و تغیری برایش نداشتند به همه ضرر می­زند. بین این­ها هم مراتب است. پس یک جایی است که به خودش ضرر می­زند، یک جایی هم به همه ضرر می­زند، بین این­ها هم مراتب است، جایی که در حقیقت ممکن است عده­ای به آن­ها ضرر بخورد و عده­ای نخورد، یک عده­ای بگویند و یک عده­ای نگویند. مراتب محفوظ است و دو طرفش را دارد می­گوید. بعد امام صادق علیه السلام می­فرماید: «و ذلک انه یذل بعمله»؛ این تعبیر دقیقی است. حضرت می­فرماید چرا وقتی جهاری و علنی شد- تعلیل است در این­جا- این همه ضرر می­زند؟ می­گوید چون با این کار علنیش دین را ذلیل کرده است، حکم دین را جلوی همه بر زمین زده است. این، جواب آن کسانی است که می­گویند تکالیف شخصی است و عمومی نیست، حتی در اجتماع. اگر حکم دین در جامعه زمین خورد حکم خدا در بین عموم ذلیل شده است، مردم می­بینند حکم خدا زمین خورده است و هیچ کسی هم باکش نباشد. «یذل بعمله دین الله»؛ با عملش دین خدا را ذلیل کرده است. حرف خیلی سنگینی است! «و یقتدی به اهل عداوه الله»؛ آن وقت الگو می­شود برای کسانی که دشمن خدا هستند که آن­ها هم به این دامن بزنند، که دشمنان ما هم این را ترویج می­کنند و آن وقت عمومیت پیدا می­کند. این تعلیل، تعلیل خیلی عمیقی است. لذا کسانی که می­گویند حکم شخصی است چرا به این نگاه توجه نمی­کنند که حکم خدا در جلوی چشم دیگران دارد زمین می­خورد و دیگران ساکت باشند و کاری نداشته باشند و بگویند عیبی ندارد و عمل شخصی است. من عمداً این باب را با تفصیلش خواندم تا جواب شبهاتی باشد که امروز بعضی­ها دارند مطرح می­کنند.

در روایت دیگری می­فرماید از امام صادق علیه السلام، محمد بن سنان، عقاب الاعمال «قال ما اقر قوم بالمنکر بین اظهرهم لا یغیرونه الا ان اوشک ان یعمهم الله عزوجل العقاب من عنده»[19]؛ همه را شامل شود اگر این­ها تغیر نداشتند.

شاگرد: اصل گناه را می­فرماید و این که چه گناهی باشد تفاوتی ندارد؟

استاد: این فعلاً نسبت به اصل گناه است و الآن با این که گناه چه باشد کاری ندارد، فعلاً اصل گناه است. حتی این­جایی که دارد در حقیقت تعلیل می­کند که «یذل بعمله دین الله» هر گناهی است که الآن هیچ کاری به این یا آن گناه ندارد. یعنی اگر گناه علنی شد حکم خدا زمین خورده است. چه گناهی حالا؟ مراتبش مراتب زمین خوردن است، اصلش است، الآن قدر متیقنش را دارد بیان می­کند، هر معصیتی که علنی شود. روایات دیگر را خود دوستان مطالعه کنند از امالی صدوق، خصال، کافی، معانی الاخبار، که در این­ها عمومیت گناه است و بعضی از این­ها در حقیقت گناهان اقتصادی و بعضی فرهنگی است و همه را شامل می­شود و بعضیش را ذکر هم می­کنند. إن شاء الله خدای سبحان همه­ی ما را نسبت به گناهان حفظ کند. آقای بهجت را خدا رحمت کند! می­فرمودند خدا کند که ما به گناه مبتلا نشویم، اگر به گناه مبتلا شدیم فقط گناه فردی باشد، اگر مبتلا به گناه اجتماعی شدیم مربوط به یک زمان باشد. ایشان می­فرمود پناه می­بریم به خدا که مبتلا به گناه اجتماعی شویم که زمان­های زیادی را شامل شود که همه­ی این­ها اعمال انسان می­شود و در پرونده­ی انسان ثبت می­شود. خودش در دنیا حضور ندارد ولی دایماً پرونده­اش دارد سیاه می­شود. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.                     ­

[1]– آل عمران/ آیه 104.

[2]– آل عمران/ آیه 103.

[3]– تنبیه الخواطر و نزهه نواظر، ج2، ص198.

[4]– المعجم الکبیر للطبرانی، ج11، ص270.

[5]– کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج3، ص8447.

[6]– بقره/ آیه 61.

[7]– وسالئل الشیعه، ج16، ص137.

[8]– مائده/ آیه 105.

[9]– مائده/ آیه 3.

[10]– مائده/ آیه 3.

[11]– مجمع الزوائد، الهیثمی، ج7، ص268.

[12]– همان.

[13]– سنن ابی داوود، ج4، ص1855.

[14]– نهج الفصاحه، ح203.

[15]– بقره/ آیه 259.

[16]– التفسیر المنسوب الی الامام العسکری علیه السلام، جلد1، ص480.

[17]– ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ج1، ص261.

[18]– ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ج1، ص261.

[19]– ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ج1، ص261.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 813” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید