بسم الله الرحمن الرحیم

این بحث احتیاج دارد دوستان وارد بحث بشوند. به پرسخ و پاسخ احتیاج دارد. لکن در ابتدای امر هم صبر کنند که یک کمی شکل بگیرد بعد سوال شود. بحث هم میخواهیم از جهت مفهومی منقح شود و هم جهت کاربردی اش روشن شود. بحث به این صورت هم کمتر انجام شده است. لذا اگر شکل بگیرد، میشود نگاه جدیدی در بحث معرفتی به امام زمان ایجاد شود. در کتب سابقین اشاره به این زیاد شده است. اما کسی که اشاره صریحی کرده است به این بحث، مرحوم علامه بوده است. البته منحصر نیست به ایشان. حتی در عارفان نزدیک هم این بحث مطرح بوده است، اما ایشان به این بحث تصریح کرده اند و بحث را کمی قرآنی تر و روایی تر مطرح کرده اند.

مرحوم علامه ذیل آیه 210 بقره، بحثی را مطرح میکنند و میفرمایند که بعضی آیاتی که وارد شده است، گاهی روایاتی ذیل این ها آمده است که آیه را تفسیر میکند به رجعت. یا قیامت. یا ظهور.

لذا مفسرین چون روایات متعدد وارد شده است، بعضی در اینجا روایات را متعارض دیده اند و بعضی را انتخاب کرده اند و بعضی را طرد کرده اند. بعضی متوقف شدهاند.

نظرات مختلفی پیش آمده است. ایشان میفرمایند شاید این روایات بیش از 500 روایت باشد. نمیشود طرح کرد. گاهی آنقدر از جهت سندی قوی است که نمیشود طرد کرد. پس راهی که میماند چیست؟ هرچند آنهایی که توقف کردند بهتر است از کسانی که طرح کرده اند.در این مسئله یک حقیقت واحده ای در کار است که وجه جمع بین این روایات است. یعنی آنچه در قیامت و ظهور و رجعت اتفاق می افتد یک حقیقت واحده ای است که آن حقیقت واحده میتواند تفسیر این آیات باشد که وقتی آنجا بیان میکند که این آیه ناظر به قیامت است را رجعت است یا ظهور است، میشود تفیسر واحدی از هر هس باشد. ایشان میفرمایند آن حقیقت واحده ای که هر سه اینها را در بردارد، ظهور توحید است. ایام الله ثلاثة. یکی یوم ظهور است. یکی یوم کره. و یکی یوم قیامت. تعبیر عظیم است. یوم یک بیان دارد در روایت و لیل یک بیان دارد. ایام الله، یعن یجایی که روز است و آشکار است سه روز است. کره همان رجعت است. یوم القیامة هم روز سوم است. در این سه روز یک حقیقت واحده ای به عنوان یوم اطلاق شده است.

ایام الله ثلاثة، یک کد است. معلوم میشود که یک حقیقت واحده ای درشان هست که این سه را متربط میکند. ارتباط این سه حقیقت با آن رویاتی که میفرماید این آیه راجع به ظهور است یا رجعت است یا قیامت است ،معلوم میشود که حقیقت یوم درش مطرح است. یوم بودن و ظهور داشتن و آشکارشدن است. آن حقیقتی که در آیات و روایات وارد شده است، آنجا روز ظهور توحید است. در قیامت قطعا توحید بارز است. بروز توحید است. نه ایجاد توحید. یعنی توحید و حقیقت وحدانیت حضرت حق، در تمام ایام الهی، از مبدئیت عالم تا منتها و معاد حقیقت توحید در کار است و غیر از خداوند موثری در کار نیست. در آن روز آشکار میشود که خداوند در کار است. نه اینکه در آن روز خداوند در کار باشد و در ایام دیگر در کار نباشد. هو القاهر برای همه آشکار میشود. تقطعت بهم الاسباب برای همه آشکار میشود. وقتی عذاب را میبینند، تقطع اسباب ایجاد میشود. اتکاء بر اسباب و توجه به اسباب برداشته میشود. دیگر کسی در آن روز خورشید را تابان نمیبیند. نور را از خورشید نمیبیند. زمین را بر پایه یک سری عللی که قبلا میدید استوار بودنش را نمیبیند. رسوخ کوه ها را بر اساس آ«چه تا حالا میدیده نمیبیند. لذا سیرت الجبال و کانت سرابا. سرابیت دیده میشود. اگر بحار فجر و سجرت، دکدک الجبال، تمام حقایقی که در روز قیامت برای عالم اتفاق می افتد، حقیقت این اتفاق در بروز و ظهوری است که ددر موثر بودن و ارتباط با خدا ایجاد میشود. یعنی تمام سلسله عللحاجب بودنشان برداشته میشود. نه اینکه در آن روز عالمویران میشود. مرحوم علامه میفرمایند. اینکه میفرماید در قیامت همه عالم دک میشود تمام عالم، همه عالم مندک میشود، همه عالم دک میشود و کوه ها نسف میشوند. مثل پنبه زده ویران میشوند. این تعبیری که در قرآن کریم نسبت به حقایق اشیاء شده است تعبیر بلندش همان سیرت الجبال و کانت سرابا. سراب بودن وجه عالم روشن میشود. آنچه ما عالم مدیدیدم، نه اینکه نیست.، این تعین ها مانع دیدن اطلاق بودند. آنجا تعین ها حاجب از دیدن اطلاق نیستند. یعنی برای هر کسی که از این عالم خارج میشود، مرگ برای او فرا میرسد، قیامت او، مرتبه ای اش محقق شده است. لذا تمامیت سببیت ها محقق شده است. مثل له ماله و وله و تمام آنچه برای او در عالم بوده است تمثل پیدا میکند و مبیند که کمک برای او نیستند. درلحظه مرگ مرتبه ای از سببیت ها روشن میشود. اینکه در نگاه او عالم ویران میشود، آیا در خارج از وجود  او هم اثری گذاشته است؟ بقیه در عالم بوده اند و زندگی شان ادامه پیدا کرده است.

همه آن تعینات باقی بوده است. اما برای کسی که رفته است، همه عالم تمام شده است و سراب بودنش آشکار شده است. دیگر برای او تحققی باقی نمانده است. این نگاه در قیامت برای همه محقق میشود و بعد هم معلوم نیست این نسل بشر، آخرین نسل بشر باشد. فیض الهی بقا دارد. این گونه نیست که این نسل بشر آخرین انسان هایی باشد… این بحث احتمالی است. روایاتی که وارد شده است در این بحث خودشان جای بحث دارند. اما اینکه این نسل بشر هم قیامتش قیام بکند برای همه، با قیام کردن قیامت این نسل، این عالم ویران بشود، دلیلی برایش نیست. چون فیض خداوند ادامه دارد و پایان ندارد. معلوم نیست که این هم اولین نسلی باشد که به این موطن رسیده باشد. پس دقت در این بحث که در قیامت حقیقتی که محقق میشود، در نگاه انسانهاست که توحید در وجودشان متجلی میشود. و این تجلی توحید، سراب بودن وجه تمام عالم آشکار مشیود. سراب بودن که آشکار شد، دیگر سلسله علل حاجب نمیشود. نه اینکه معدوم میشود. خود خداوند موجد سلسله علل است. مهلکش نیست. اما ما سلسله عالم برایمان حاجب است. آب ما را سیراب میکند. اما وقتی ابراهیم خلیل میفرماید یطعمنی و یسقین. آب را سیراب کننده نمیبیند اما از آب استفاده میکند. توجه به هر دو اینها سخت است. وقتی بیمار میشود سراغ طبیب میرود، اما شفا دهنده نمبیند. حاجب نمیشوند سلسله علل. در قیامت آن چنان ظهور توحید شدید است که تمام سلسله علل که در کار بودند، در عین اینکه هالک نیستند و منفی نیستند، در عین حال سلسله علل حاجب نیستند. مثل این میماند که کسی دستی را که دارد مینویسد اسناد بدهد به قلم، چقدر بقیه نگاه این را کوتاه میبینند؟ با اینکه حتما در کار است. اما اسناد اگر بدهند که این قلم دارد مینویسد، چقدر این نگاه قاصر و کوتاه است. اگر بگویند دست دارد مینویسد چقدر قاصر است. اگر گفتی جان دارد مینویسد چقدر این نسبت صحیح تر است؟ در این نگاه قلم دیده نمیشود. نگاهی که بر قلم قاصر باشد یا بر دست، خیلی کوتاه است نسبت به نگاهی که این جان را نویسنده میبیند.

اگر در قیامت میفرماید لا فیها شمس و لا قمر. اگر مندک میشود سلسله اسباب ،به خاطر این است که حقیقت وجود ربطی اینها، و اینکه ذاتشان فقیر است، این فقر ذاتی شان آشکار میشود. نه اینکه در آن روز ملک مخصوص خداست. د رهمه ایام برای خداست. لمن الملک الیوم. این یوم به لحاظ ظهور است که در آن روز هیچ نفس و جانی قدرت بروز اینکه برای غیر خداست را ندارد. اگر نسبت میداد ملک را به دیگری، مثل زمانی بود که نوشتن را به قلم یا به دست نسبت دهد.

حالا با توجه به این روایت که ایام الله ثلاثة که روز ظهور و رجعت و قیامت. مرحوم علامه فرمودند که بروز توحید اند اینها. سه مرتبه یک حقیقت اند. در روز قیامت به تمام حقیقتش آشکار میشود. بر مومن و کافر آشکار میشود. در روز رجعت مرتبه رقیقه اوست. در روز ظهور هم مرتبه رقیق تری از رجعت ایجاد میشود

اگر این حقیقت برای ما آشکار شد که این سه ناظر به حقیقت واحده ای هستند، روایات متعدد هر سه صحیح میشود و هیچ کدام طرد نمیشود. تعارضی نیتس. سه مرتبه یک واقعیت است

این آیات متعدد هم ناظر به قیامت میتواند باشد و هم رجعت و هم ظهور.

اگر در روز قیامت میفرمایند نور به شمس و قمر نیست. و یسعی نورهم بین ایدیهم، این حقیقت در روز رجعت هم به همین گونه است و در روز ظهور هم اگر میفرماید یستغنی الناس عن ضوء الشمس و القمر. اذن یستغنی الناس، خوب حرف صحیح است. ما در حجابیم. فکر میکنیم روشن شدن آسمان و واضح بودن به نور شمس است. وقتی این هندسه فکری که این انتسابات استبه هم بریزد، اگر یک دفعه حقیقت توحید آشکار بشود و تمام وجود انسان روابطش مختلف میشود. به این راحتی باقی نمیماند. اگر اختلال ایجاد شد، این فقط یک بحث مفهومی نیست. که ما فکر کنیم روز ظهور یک حقیقت ساده ای است که مومنین به حاکمیت میرسد و انتقام سالیان طولانی محرومیتشان را میخواهند بگیرند. این قدر این بحث سنگین است، هر قدر قیامت سنگین است تا ایجاد شود. چقدر وقایع قبل از قیامت سنگین است. دالان ظهور و رجعت میخواهد آماده کند برای قیامت. توحید محضد میخواهد محقق شود. به همین نسبت در روز ظهور، وقایع قبل از ظهور، سنگین است. آنچه قبل از قیامت محقق میشود آنقدر سنگین است که بسیاری از یقین ها به شک تبدیل میشود. چون میخواهد یک حقیقتی که انس دائمی انسان است به هم بریزد. ما انس گرفته ایم با سلسله اسباب. بعد از مرگ ما ارتباطی با آنها نداریم که به هم ریختگی را برای ما بگویند. وقتی کسی شنا بلد نیست، بیندازند در آب عمیق، میبیند تمام روابط قبلی اش به هم میریزد. در هوا نفس میکشید. وقتی در آب می اندازند چقدر عالم برایش تنگ میشود. یک دفعه انسان میخواهد وارد روابطی بشود که هیچ نسبتی ندارد. نه اینکه بیگانه است. نه. ما با وهم خودمان روابطی را چیده بودیم که اسباب در کار بودند. سلسله کثراات در کار بودند. این در عین اینکه برای یک موحد وحشت زاست. برای موحد توحیدی چقدر این سلسله کثرات وحشت زاست، برای ماتوحید وحشت زاست. برای یک مومن، کسی که در دنیا روابط کثیر را دراد، وحدت خیلی سخت و سنگین سات. تمام چینش های وجودی اش با کثرات سازگار بوده است. اگر بگویند تمام اینها سراب بوده است، یعنی زندگی انسان وهم و سراب بوده. یک دفعه تمام زندگی اش را داری ازش میگیردی. تمام خودش را داری میگیری. خودش را او اینطور تعریف کرده است. تمام بافته ها و یافته هایش می خواهد متزلزل بشود. این اذا زلزلت الارض زلزالها، این حقیقتا زلزله و به هم ریختن است. بغتة القیامة است. در ورایت دارد که بغبة الظهور هم شبیه بغتة القیامه است. ظهور هم ناگهانی است. کسی نمیتواند پیش بینی بکند که چه وقتی است.

آنچه در مورد قیامت و خصوصیات ذکر شده است، با این نگاه، یکد فعه روایات و آیات باب قیامت و رجعت و ظهور، همه مفسر هم میشوند. روایات و آیات باب قیامت خیلی زیاد است. در باب رجعت که روایات خیلی نادر و کم است. در باب ظهور کم است، اما آیات کمی تطیبق میشود به باب ظهور یک دفعه دست شما باز میشود در مورد تمام آیات و روایات سه باب. همه ناظر به هم بشوند و ناظر به هم بشوند. دست انسان در تفسیر وقایع و شناخت حقایق، غیر قابل قیاس باز میشود. غیر از اینکه ملاک دست انسان می آید. سه مرتبه یک واقعیت هستند. باید ملاک مسئله به دست بیاید تا حقیقت شناخته شود.

تعبیر روایت این است که اشرقت الارض بنور ربها. زمین به نور رب ارض روشن است. در زیارت جامعه داریم که اشرقت الارض بنورکم.  در روایت میفرماید وقتی جمع بین این دو را ایجاد کند، میفرماید رب الارض امام الارض. آنچه در قیامت که ظهور توحید است میخواهد محقق بشود، مرتبه ای اش میخواهد در ظهور محقق بشود. یوم تبدل الارض غیر الارض. که حقیقت ارض غیر از ارضی است که انسان میشناسد. ارض چه حقیقتی میشود د رانسان بعد الدنیا گفتیم. ارض تبدل پیدا میکند و سماوات مطویات. در روز ظهور تبدل ارض محقق میشود به مرتبه ای. حقیقت تبدل ارض، اشراق ارض به نورکم است.لذا ذیلش میفرماید استغنی الناس عن ضوء الشمس و القمر. ینی چی؟ یعنی مردم دیدنشان در آن روز بواسطه امام محقق میشود. یعنی خورشید دیگر نمیتابد. یا مردم میبینند که تابیدن خورشید از ااوست. اینکه خورشید ظهور او باشد و تابیدنش بواسطه ظهور او باشد، این خیلی عظمت میخواهد که حقیقت واحده ای که روح عالم است، اناسن بخواهد با روح عالم متحد بشود، خیلی تغییر و طهارت ایجاد شده است. انسان با روح عالم محقق بشود به جای جسم عالم. جسم عالم متلاشی نشده است. نگاه عبور میکند از جسم. میبیند که ااگر بخواهد بگوید این بدن نویسند هاست چقدر کوتاه است میگوید این جان نویسنده است.

میگویند مرحوم علامه داشتند در کوچه های خانه انصاری شیرازی عبور میکردند در اوایل جنگ.

کسی کمکشان میکرد که چاله ها و اینها زمین نخوردند.

ایشان فرمودند که مگر در روز به نور خورشید راه می رویم که در شب مشکل پیدا کنیم؟

خیلی سنگین سات. کسی که به نور اما حرکت میکند. یا در قیامت یسعی نورهم بین ایدیهم. اگر نور خورشید نباشد راه امکان پذیر نیست؟ یعنی حرکت آنها دیگر بر اساس نور خورشید نیست. اگر میخواهد جان آمده بشود برای اشرقت الارض بنورکم، و رب الارض امام الارض باشد و در قیامت بخواهد حقیقت توحید اشکار شود، در روز ظهور حقیقت ولایت آشکار مشیود. روح عالم که خلق اول و صادر اول یا مشیت الهیه، آن حقیقت میخواهد آشکار بشود. قبل از اینکه انسانب ه توحید محض برسد، باید انسان هم جانش آماده بشود، امکان ندارد به توحید محض کسی برسد، بغیر از اینکه به این برسد. لذا از اشراط الساعة، یوم الظهور است. اگر یک روز بیشتر از دنیا نمانده باشد، آنقدر آن روز طولانی میشود که ظهور محقق بشود.  یعنی شرط تحقق قیامت، ظهور است. این شرط تحقق قیامت ظهور است، نه اینکه مومنین به نوایی برسند و انتقام سلطه بیگانگان را بخواهند بیگیرند. این هم یکی از ظهور است است. نه آخرین مرتبه. آخرین مرتبه این است که میخواهد باب روح بودن نظام ولایت بر تمام وجود آشکار بشود. زدن این وزنه شرط است برای رسیدن به توحید. لذا زدن محبت انسان کامل که در انتهای حقیقت  محبت ها وجودی است، شرط زدن وزنه محبت الهی است. دیدن ظهور شرط دیدن توحید است.

کسانی که قبل از ظهور از دنیا رفته اند چطور؟ چطور به توحید میرسند؟ اگر امکان پذیر نیست، آنها چطور میشوند؟

در روایت حارثة ابن مالک نقل میکند، آنکه به شعر شد هاست، هر کسی قبل از اینکه از دنیا برود، من مومن او کافر قبلا، هر کسی که میخواهد از دنیا برود، باید رویت حقیقت ولایت بشود. میبیند. نه اینکه اشخاص خاصی را در کنار انسان های دیگر میبیند. حقیقت خیر محض را که واسطه در کمال او بود هاست. اگر دنبال خیر و اهل کمال بوده است،میبیند که عمری دنبال این بوده و داشته مصداقا اشتباه میگیرتفه است. اگر کسی خیّر باشد، ایمان میآورد و بعد از دنیا میرود. البته اگر کسی منکر بوده، با بغض میمیرد. ما میبینیم که او مرد. بغتة مرگ برش عارض شد و مرد. برای او یک وادی عظیم است. حقایقی میخواهد در آن موطن برایش محقق بشود. آن چنان عظیم است و سنگین است و آنچنان حقایقی آشکار میخواهد بشود که قبل از برزخ موطن ولایت برایش محقق میشود. یا میبیند که عالم و روح عالم اینها هستند و این در مخالفت با این بوده. یا میبیند که در موافقت بود هاست. یعنی حقیقت ظهور در آن موطن برایشان محقق میشود. لکن این ظهور در نظام فردی است. آن ظهور مرتبه ای عمومی است که برکات ویژه خودش را هم دارد. هیچ کسی نیست که قبل از رفتنش از این عالم، ظهور برایش محقق نشود. لکن یکی حقیقتی فردی است و یکی اجتماعی است

لذا از اینجا در مبانی ظهور، یک فرج شخصی داریم و یک فرج عمومی. فرج شخصی امکان پذیر است حتی در همین دنیا و قبل از رفتن. کسی که نظام ارتباطی و عدم غیبت برایش محقق شود، فرج شخصی در همین جا برایش محقق شده است. به تعبیر برخی بزرگان میفرمودند بعضی در همین عالم غیبت برایشان نیست.

از اینجا بحث دیگری که مطرح میشود این است که حقیقت غیبت چیست؟ یعنی چی غیبت؟ فلسفه غیبت از عظیمترین حقیایق وجودی مشود. تا به حال حضرات معصومین را که میدیدند از وجود ظاهری بهره مند بودند و وجود ظاهری را دخیل میدیدند. نظام اسم الظاهر بود. لذا امکا نداشت منافقی نزدیکتر باشد به پیامبر از مومنی. چون نظام ابدان در کار بود.

اما در ظهور اینگونه نیست. نظام ارتباط بر اساس حقایق و واقعیت هاست.

فلسفه غیبت که جزء عظیم ترین مراحل اوج بشریت است، غیبت عقاب بشریت نیست. طول کشیدن غیبت عقاب هست، اما اصلش جزء حقایق بشریت است. لذا همه انبیاء غیبت داشته اند. در کمال الدین صدوق هست. در دوره سلطه هر نبی ای غیبت بوده است. لذا دارد که سنت غیبت در امم گذشته، تمامش در امت ختمی هست. اصل غیبت رشد است. رابطه عالم وجود را با حقیقت روح امام معصوم میخواهند ببینند. خورشید پس ابر خیلی تحلیل دقیقی است. نفع میرسد به عالم وجود، اما خورشید دیده نمیشود. حقیقت استفاده و نفع هست. ارتباط و نفع دیدن، و رابطه بین ارواح دارد ایجاد میشود. لذا میفرماید که دوران غیبت خیلی سنگین است. عبادت در این دوران مساوی با عبادت در دوران ظهور نیست. آه شوقا الی لقاء اخوانی. ما مشتاق دیدن برادرانمان هستیم.

اصحاب میگویند مگر ما برادران شما نیستیم، میفرمایند شما اصحاب هستید. آنها برادران ما هستند که به یک نوشته هایی ایمان پیدا میکنند. نظام عقلی شان آنقدر عظیم است که ارتباط ایجاد میشود. تخطئه نظام بدن دارد میشود. سببیت ها از حجاب بدن عبور کند. این مقدمه دوران ظهور است. اگر غیبت نباشد، ظهور معنا پیدا نمیکند. این دوران کاملتر میکند نسبت به دوران غیبت.یعنی سیر عالم در دوران حضور و بعد در دوران غیبت، یک سیر کمالی اشتدادی است. لذا فلسفه غیبت از عظیمترین فلسفه های وجودی است.

با این نگاه میخواهیم هندسه ای را بچینیم. و مصایدق را تطبیق بکنیم. اینکه خورشید از مغرب طلوع میکند یا ….. یا قضاوت بر اساس نظام سلیمانی و داوودی است، یعنی چی؟ اگر میفرماید در زمان ظهور حضرت توبه معنا ندارد، یعنی چی؟ خیلی سنگین میشود بحث. تفاوت بین دوران قیامت حضرت و دوران استقرا رحکومت را داشته باشید. احکام ظهور برای دوران قیام نیست. دوران قیام برزخی است که میخواهد منتقل کند. این احکام برای دوران استقرار است.توبه در آن روز مقبول نیست. اگر کسی به گناه مبتلا شد، اگر گناه کرد، دنباله اش اعدام است. اگر در دوران قبل از ظهور، در دوران حضور یا غیبت، گناهی انجام بدهد که حدی دارد، حدش اجرا میشود. تا سه بار حد اجرا میشود. دفعه چهارم اعدام میشود. این سه بار بازدارندگی داشت. اگر جهالت و فقر و …. سبب این جرم بود هاست، با این بازدارندگی ها مانع شود. اما در دوران ظهور همه جهالت ها و فقرها برداشته شده است.

اگر میفرماید که شیطان ذبح میشود در دوران ظهور و در دوران قیامت هم دارد که شیطان ذبح میشود، مگر امکان گناه نیست؟ بعضی از روایات دارد که خود حضرت بواسطه خیانت عده ای کشته میشود. یعنی امکان گناه هست. لکن شیطان ذبح میشود. توبه مقبول نمیشود.مگر نمیگوییم تا وقتی جان به حناجر برسد توبه مقبول است. آیا استثناء است، یا اینکه اگر توبه مقبول نیست، یعنی اگر کسی د رآن دوره گناه کرد موفق به توبه نمیشود. چرا؟ آنقدر گناه بین و آشکار است گناه بودنش که اگر کسی گناه کرد، باید یک عناد شدید داشته باشد. اگر در رجعت میفرمایند که میز بین خوبی و بدی میخواهد مشخص شودو محض خوبی و بدی میخواهد برگردد. آنها که خلط عمل صالح و سیء دارند برنمیگردند، در ظهور چه معنا پیدا میکند. اگر سوال قیامت از خیر محض و شر محض است، در ظهور به چه معنا میشود. یک نگاه منظومه ای مرتبط بین قیامت و رجعت و ظهور. حقیقت واحده دیدن اینها در تمام احکام میخواهد محقق بشود.

کمتر مسئله ای است که اختصاص به یکی از این حقایق باشد. نفخ صور و … میبینم که در ظهور و قیامت هم می آید.

ایام الله ثلاثه نسبت به همه گذشتگان و آیندگان صدق میکند. در رجعت امکان برگشت هست. بحث ظهور هم لحظه رفتن باید محقق بشود. باب رسیدن به خدا از غیر از اینها امکان پذیر نیست. اما آن فرج عمومی و ظهور عمومی یک وعده الهی است که محقق میشود.ورود به برزخ برای ما زمانی است، اما برای کسانی که در برزخ هستند زمانی نیست. برزخ برای همه هست. دوره قبل از قیامت است. اگر به نفخ صور اول محقق بشود برای همه،  با کسی که ابتدا محقق شده، برزخ برایشان یکسان است. لذا کسی که اولین نفری بوده که وارد برزخ شده با کسی که آخرین نفر باشد، از جهت ورود به برزخ و خروج، اینطور نیست که برای یکی طول بکشد و برای دیگری طول نکشد.

برزخ جزء قیامت است. در الحاق گاهی تتمه دنیا شمرده شده است به خاطر بعضی احکام. و بعضی جزء قیامت شمرده اند.

تقطیع بین این سه مرتبه کار ماست. میشود دنیا و آخرت. و اگرنه یک حقیقت است.

قبلا گفته بودیم که تغییر در درون ایجاد میشود، لکن منافات ندارد با تغییر در بیرون

اما مرحوم علامه فرمودند که چه معنا دارد که در بیرون تغییر ایجاد شود. همانطور که کسانی رفتند و همه چیز در نظرشان مندک شد و عالم سرجایش هست. مورچه در خانه اش آب افتاد گفت همه عالم را آب برد. او فکر میکند زلزله ای سراسر عالم را فراگرفته است، لکن دیگران در کمال آرامش دارد زندگی میکنند.

کمالی که میخواهد محقق بشود چیست؟ تغییر در من، در مرگ ایجاد میشود یا نه؟

اگر لحظه مرگ برای اجتماعی یک جا برسد، چی میشود؟ برای اجتماعی همه این حقیقت محقق بشود.

کل شیء هالک. نه سیهلک.  مشتق حقیقت در حال است. قطعا نسبت به اینده مجاز است.

اما نسبت به حال و گذشته حقیقت است. پس کل شیء هالک یعنی همین الان.

همین آیه یکی از استدلال هاست.

اگر دلیل و قرینه ای نیست، بر حال و گذشته دلالت دارد.

کل من علیها فان. و یبقی وجه ربک. این کل من علیها که به لحاظ ذوی العقول است، فانی هستند. و وجه رب باقی میماند.

سیرت الجبال و کانت سرابا قرینه میشود که اگر خصوصیت ذاتی شیء را از شیء گرفته ای، یعنی هالک شده است. نورانیت را از شمس مییدید، وقتی از او ندیدی، یعنی مکور است. یعنی نور از او نبود. نه اینکه تکویر را به عنوان صفت به او نسبت بدهی. میبینید که نور از او نیست. شمس به لحاظ شمس، مکور است. مثل کل شیء هالک است. وقتی میبینید میفهمی که نور مال این نبوده است. و اذا النجوم طمست. طمس میشود. تاریک میشود. انکدار و طمس به نجوم که نور از آنها دیده میشود بر میگردد.

همان نحوه برهانی که حضرت ابراهیم اقامه کرد برای مردم، این را مردم در قیامت میبینند که ضدش بهش منتسب است. یعنی این خصوصیت برای او نبوده است. وجه رب است.

اینکه میفرماید از بین میروند، از بین رفتن در نگاه مهم تر و عظیمتر است و هزنیه بیشتری را دارد از جهت ما، یا فهم اینکه این یچزی نیست و هرچه که هست از اوست. در قیامت که توحید میخواهد آشکار بشود، با از بین بردن بقیه اشیاء توحید آشکار شود مهمتر است، یا اینکه همه چیز باشد، و توحید آشکار شود. کدام بالاتر است. همه چیز باشد و مشخص شود که اثر از اوست؟

کدام مرتبه بالاتری از علم است. اینکه همه چیز از بین بروند بروز است یا اینکه همه باشند بروز است. اگر همه از بین رفتند، میشود ایجاد توحید. تا حالا بقیه در کار بودند. خورشید میدرخشید. نجوم در کار بودند. اما اگر میفرماید در آن روز شهود و بروز و یافت است، یافت با از بین رفتن محقق میشود یا با بودن اینها ولی معلوم بودن اینها که هالکند محقق میشود؟

اینها هر کدام یواش یواش دارد…

اگر میگوییم امروز هم خداوند فقط در کار است با بودن تمام اسباب، کل شیء هالک. همین امروز اینگونه است. آن روز این میخواهد آشکار بشود که واحسرتا علی ما فرطت فی جنب الله. وا حسرتا که خودمان را با بقیه محشور دیدیم. مزرعه بودن دنیا اشکار میشود. هالک بودن آشکار میشود. توحید اشکار میشود. لذا اگر گفتیم با از بین رفتن نیست، امرزو هم امکان پذیر میشود. اما اگر گفتیم با از بین رفتن محقق میشود، امروز امکان ندارد.

اما اگر با بودن او همراه شد، امکان پذیر میشود. اینها تایید است. برهان نمی آوریم. بحث را به عنوان تایییدات ببریم جلو، بعد ببنییم که بیان قیامت برای امروز ماست. نه برای فردای ما. تبیین قیامت وظهور و رجعت، به خاطر این است که امروز امکان پذیر است. لذا امروز گفته اند. اگر برای ما اثر نداشت، برا ی ما نمیفگتند. و الا اینکه بعدا محقق میشود، امروز فایده ای نداشت.

اشکال ما این است که این را متوقف میکنیم.

بهترین بیانی که او فقط در کار است، بیان علت و معلول است. لکن ما متوقفش میکنیم و خرابش میکنیم.

بعد ربطی گفتنش ساده است. بعد ربطی یعنی هیچی نیست. در عین اینکه واسطه در فیض است، در عین حال هیچی نیست. بعد ربطی یعن یاین ذات منمهی است. در روز ظهور، حقیقتا امام در روز ظهور میشود ذاتی که مومنین میشوند ظهوراتش و شئوناتش. اگر روح عالم میمخواهد خودش را متجلی بکند و انسان ها به آن حققیت برسند، یک ذات میشود و ظهورات. نه ذوات. این حقیقت منکشف میشود یوم ندعو کل انسان بامامهم، میابند که ذاتشان منهمی در آن ذات سات. اگر راه یک طرفه است د ررجعت، برای همان شانیت محض است. چیزی که موهم استقلال باشد نیست. در عالم دنیا دو راه بود و موهم استقلال بود.

بودن جسم مانع فهم این حقایق کمالیه نیست.

نظام علیت موید این است که خدا د رکار است. لکن ما نظام علیت را طولی میبینیم. مباشر و حاضر نمیبینیم. چون ذات را عین فقر نمیبینیم. علت، علت برای این است و فقر نسبت به بالاتر هم دارد. نه، اگر عین فقر شد، آخرین مرتبه حاضر در این مرتبه است. یک ذات بیشتر نمیماند.

آنی که با مرگ محقق میشود. با آنچه برای عموم محقق میشود آثارش متفاوت است

در همین حیات دنیا هم محقق بشود، یعنی زندگی پس از او میخواهد ادامه داشته باشد. برا یکسی که در لحظه مرگ محقق میشود، یک لحظه است، اما روز ظهور، آغاز حیات انسانی است. یعنی حیاتی کهخداوند وعده داده است، میخواهد محقق بشود. نه فقط حاکمیت و خلافت است، ان الارض یرثها عبادی الصالحون، همانطور که لله میراث السماوات و الارض، یرثها عبادی الصالحون، یکی از مظاهر آن میشود. حکومت ظاهری هم میشود یکی از مراتب این حقیقت. ارض آن ارضی است که ارشرقت الارض بنورکم. این مسئله برای انسان انقدر سرمایه نیست که به خلافت در این ارض بشود. رسیدن به اشرقت الارض بنورکم محقق بشود. یعنی به نور آنها روشن بشود. این عظمتی است که میخواهد محقق بشود.

5 ستاره

100%
1 دیدگاه

4 ستاره

0%
0 دیدگاه

3 ستاره

0%
0 دیدگاه

2 ستاره

0%
0 دیدگاه

1 ستاره

0%
0 دیدگاه

توسط 01 کاربر

مرتب‌سازی بر اساس

  • تصویر آواتار

    سید مهدی

    اشتباه تایپ

    سلام
    من متن رو که میخوندم تعداد غلط های املایی زیاد بود اینو راحت با وورد میشه پیدا کرد و درست کرد
    خدا بهتون قوت بده
    یا حق

    1402/09/14

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

در این مورد یک بازخورد بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید