بسم الله الرحمن الرحیم
بیان روایت تعارف ندارد. یک شهید در جنگ بدر و احد، باید خیلی اخلاص داشته باشد تا در آن دوره توفیق شهادت پیدا کند. بعد میفرماید در دوران غیبت کسی که باقی بماند، برابر هزار شهید بدر و احد است.
اعظم الناس است ایمانا. اعجب الناس است ایمانا.
کمترین ثوابشان این است که…… شما به سر من ایمان آوردید. ایمان به ولایت در حالی که امام غائب است. این سر در زمان ظهور میشود علم. آنچه د ردوران غیبت سر است در دوران ظهور میشود آشکار. آنچه قبل از غیبت آشکار بود، این آشکاری یک مرتبه ظهور است….. بحث زیبایی است که آنچه در امروز شهادت است و آنچه غیب است، در قیامت برعکس میشود. مرتبه ای از این در دوران ظهور محقق میشود. یعنی آنچه الان غیب است، در دوران ظهور مشیود علن. .و آنچه آشکار است میشود غیب. بحث روایی زیبایی دارد. جینی این را در بحث انسان کامل آورده است.
شما به غیب من تصدیق کردید. فابشروا بحسن الثواب منی. حقا منکم اتقبل
از شما قبول میکنم. از شما می آمرزم. اگر نقصی هم هست، در مورد این ایمان مغرفت محقق میشود. این ایمان ممکن است با کاستی هایی هم همراه باشد، لکن چون شدت ایمان زیاد است، باعث جبران نقص میشود. به بواسطه شما باران میفرستم. اگر شما نبودید، عذاب نازل میشد.
در دوران انبیاء بواسطه ایشان است که عذاب برداشته میشود. آن وقت به اینها خطاب میشود که شما سبب رفع عذاب من هستید. تا شما هستید عذاب نمی اید. یعنی آن شهودی که انبیاء داشته اند، کسانی که در دوران غیبت ایمان دارند، نحوه شهودشان از آن سنخ میشود. نمیگوییم انبیاء هستند ها. رابطه شان با خدا وایمانشان با خدا در چه نسبتی است، رابطه اینها با نظام ولایت، همان نسبت است. در نظام تحلیل روایات معارفی مان ما هنوز تحلیل نکردیم.
من آمن بقیام حجت ما که انه الحق، این ایمان به غیب است.
این ایمان به غیب کجاست؟ همان مراتب و حقیقت…
نگاه کنید با آن منظومه مرحوم علامه چقدر ساده میشود. تاویل نیست دیگر. تفسیر میشود و بیان. استظهار میشود. اگر آن مبنا قبول شد، استظهار حساب میشود.
اینها در دوران غیبت منتظرند. در دوران ظهور مطیعند. اولئک اولیاء الله الذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون. ذیل این آیه، یک بار در قرآن، علامه میفرمایند این عالیترین مرتبه ایمان است. نه از کذشته حزن دارند و نه از آینده خوف دارند. نه قصوری از گذشته دارند و نه خوفی از آینده. چون موحدند. خداوند ولایت اینها را به عهده گرفته است.
من مات منکم علی فراشه و هو علی معرفت حق ربه و حق رسوله مات شهیدا…..؟؟؟
چون این منتظر بود، نیت داشت که هر وقت ظهور شد در خدمت باشد، واقعا نوی، این نیت جای این مینشیند که جلوی حضرت دفاع بکند.
وقتی اصحاب بدر و حنین کنار پیامبر بودند، فمرودند که اگر آنچه بر آنها بار میکنند را اگر بخواهند بر شما بار بکنند ،شما صبر آنها ر اندارید.
یک تعبیر زیبایی آمده است که صبر در دایره علم است. ج13 ص293. استشهاد به قرآن کرده است. چون قرآن را پیش حضرت امیر خوانده است، استشهادهایش که دلالتش هایش صحیح است، میخورد که کلام حضرت امیر باشد که در القاء تفسیر فرموده باشند. صبر در دایره علم است. در جریان موسی و خضر، آیا میذاری من تبعیت کنم تا به آن رشد برسم، موسی صبر بر علم در رابطه با این عالم را نداشته باشد. تعبیر خیلی زیباست. صبر در دایره علم است. انک لن تستطیع معی صبرا. و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا. یک اصل قوی و سنگین و دقیق است. ستدجدنی ان شاء الله صابرا. فعلم العالم که موسی نمیتواند صبر کند. پس اگر اتفاقی افتاد تو سوال نکن. خود موسی گفت اگر این دفعه مراقبت نکردم من را رها کن. روایت دارد که اگر موسی این را نمیگفت آن عالم او را تحمل میکرد.
صبر در دایره علم است. لم تصبروا صبرهم. شما صبر آنها را ندارید. یعنی معرفت آنها در مرتبه ای است که آن علم سبب صبرشان است. و معرفت شما با اینکه در سخت ترین لحظات کنار پیامبر ماندید، اما شما مرتبه علم آنها را ندارید. لذا صبر آنها را ندارید. ببینید چقدر زیبا بیان میکنند و چه دورانی است دوران غیبت که اوج علم است و لذا اوج صبر است. غیبت کجا اینجا به عنوان عقاب مطرح میشود. همه به عنوان دوره کمالیه است که از اسم ظاهر دارد به اسم باطن عبور میکند. توانایی های بدن دارد ازش عبور میشود.
در روایت بعد دارد که اعرف امامک، وقتی شناختی ،دیگر به تو هیچ ضرر نمیزند که این مقدم شد یا موخر شد. یعنی حقیقتی که میخواهد محقق شود، آن حقیقت در دایره ارتباط امام با ماموم است. اگر این را شناختی دیگر تقدم و تاخر ضرری برای تو ندارد. اینها هر کدام جای باز شدن دارد. ما فکر میکنیم که حتما و حتما باید فرج عمومی محقق شود تا انسان به کمالش برسد. و الا بیان زیبایی است که سوال وجودی اگر بر این باشد که تقاضای هدایت مرتبه فرج را بخواهد، اگر سوال وجودی این باشد و این محقق نشود ،بخل در فیاضیت حضرت حق. و چون بخل راه ندارد ،هر کسی در هر رتبه ای و در هر موطنی، تقاضای وجودی واقعی داشته باشد، اجابت شده است قطعا. این اجابت شدن قاعده میخواهد که با اینکه فرج نشده، لکن این محقق شده است. امکان ندارد که استعدادی باشد و تقاضای مرتبه را داشته باشد و اجابت نشود. استعداد تو به فعلیت میرسد. بله، اگر فرج ه ممحقق شود، این فضل علی فضل است. اما این فقط سبب به فعلیت رسیدن استعداد تو نیست. در رابطه تو با آن محقق مشیود. چقدر بیان عالی است. چقدر نگاه ما را عبور میدهد. در عین اینکه تقاضای آن فرج را داریم، باید در ارتباط محقق شود. نه اینکه من تکلیفی ندارم دیگر. همه باید زمنیه اجتماعی را فراهم بکنیم و هم باید رابطه فردی مان را حل بکنیم.
ان لصاحب هذا الامر غیبة لابد منها. این لابد نه یعنی لابد که ظالمین ایجاد کردند. این لابد الهی است. که رشد مردم در گرو آن است. یرتاب فیها کل کسی که خلل و نقص در اعتقادشان بود. همه به شک می افتند.
امری است که برای ما کشف آن برای شما اذن داده نشده است. گفتم وجه حکمت چیست؟
قال وجه الحکمة فی غیبة وجه الغیبات انبیاء گذشته که همه داشته اند. ان وجه الحکمة لاینکشف الا بعد ظهوره. وقتی ظهور محقق میشود تازه معلوم میشود که وجه حکمت چی بوده است. همانطور که وجه افعال خضر بیان نشد مگر بعد از افتراقشان. کار خضر بر چه اساسی بود. بر اساس نظام باطن بود. اردت ان اعیبها. بعد میفرماید اردنا. بعد فرمود اراد ربک. در سری کمالی موسی. در اولی میگوید من اراده کردم. بعد میگوید ما و خدا اراده کردیم.در آخری میگوید اراد ربک. خیلی تعبیرات سنگین و عالی است. یعنی سیر را هم ایجاد میکند. اول نقص میدید، کشتی را سوراخ کردن، به خودش نسبت میدهد. تازه موسی کلیم است. نبی اولوالعظم است. اما خداوند در مرتبه معرفتی دارد بالا میبرد. دارد غیبت امام را دارد تشبیه میکند به فعل خضر با موسی. خضر که در نظام باطنی رابطه با مسی برقرار میکرد و در آن رابطه بیان کرد، میگوید وجه غیبت آنقدر عظیم است که کشش ندارد مردم بفهمند. اما بعد از آن آشکار میشود. فصل اخیر غیبت ظهور است. وقتی ظهور محقق میشود، معلوم میشود که غیبت چه بوده است. چون ننتیجه غیبت ظهور است، وقتی ظهور محقق میشود، معلوم است که غیبت چه بوده است.
ان هذا الامر امرٌ من امر الله و سر و من سر الله و غیب من غیبت الله. چطور باید حضرت در عظمت یک امر اینطور بیان کند. امر من امر الله. امر من امر الله در مقابل له الخلق و الامر. قل الروح من امر ربی. از عالم امر است این مسئله. رجوع کنید به المیزان. قل الروح من امر ربی. جواب داده است اینجا. نه اینکه نمیفهمید. از عالم امر است.خلق نظام عالم جسمانی است و تقدیر است و او عالم قضا است. کن فیکون است. مرتبه کن الهی است. سر الهی است. خیلی تعبیر سر عظیم است. یعنی آشکار نیست. غیب من غیب الله. در عظمت تبیین غیبت …. نگاه ما باید حل بشود.
طول کشیدن غیبت به عنوان نقص البته مطرح است. در اثر عدم آمادگی ما طول بکشد بله، نقصان است.
نقل میکند که سیؤمی خلقه عنها، کوری برمیگردد به این طرف.اگر ان رابطه محقق نمیشود، برگشت میکند به نقص ما.
حضرت آیت الله بهجت میفرمودند کسانی در این دوران غیبت ندارند.
آیت الله بهجت میفرمودند که مطمئنا در نظام الهی غیبت حضرت جبران شده است و نقص در نظام الهی راه ندارد. لذا انی تارک فیکم الثقلین… با این نگاه و از این منظر سری را مطرح میکند. که تمسک به کتاب الله بدین گونه تمسک به ایشان میباشد چون جدایی بین اینها امکان پذیر نیست. لذا میفرمودند که این جبران شده است. کسی به قرآن رجوع کند به این نگاه، میابد حتما. از سنخ این است که رابطه های بدنی دیگر شرط نیست. در اذن دخول میفرماید اشهد انکم ترون مقامی و تسمعون و تردون سلامی و انک حجبت سمعی من کلامهم و فتحت باب فهمی بلذیذ مناجاتهم. یقین دارم که من را میبینند و جواب سلامم را میدهند. شما گوش من را از جواب آنها محجوب کردی، در قبال این جبران کردی این را، فتحت باب فهمی، درست است که گوش من نمیشنود، اما عظیمتر را محقق کردی، باب فهم من را به لذیذمناجاتشان باز کردی. اینکه اذن دادی، جبران آن است. همان تصحیح و بیان بحث غیبت است. سمع من جواب کلام اینها را نمیشوند اما باب مناجات من مفتوح است. این جزای سلام آنهاست. لذا جریان ابو هارون مکفوف را شنیده اید.
ابو بصیر با امام باقر بود، امام گفت از مردم بپرس که ابو جعفر را ندیدید، میگفتند ندیدیم. بعد ابو هارون مکفوف که کور است جواب داد. حضرت کنار ابابصیر بودند. او گفت حضرت کنارت ایستاده است. این نگاه دیگر نگاه آن ظاهری نیست. امامتی و ولایتی است. که در دوران حضرات هم اینگونه نبود که اگر با چشم میبینند، امام را ببینند. اینها جسم میبینند، امام نمیبینند. اویس میگوید اجد رائحة الجنة
ما در دوران بزرگی واقع شدیم. به مقداری که عظمت در این دوره است، ابتلا سنگین سات. با راحتی ایمان محقق نمیشود. اوج مسئله جایی است که میخواهد به ظهور نزدیک بشود. چون اسم الباطن میخواهد آشکار تر بشود، هرقدر به آن نزدیکتر بشویم، شدت بلاها و سختی ها بیشتر میشود.
و لنبولنکم بنقص من …… و بشر الصابرین. الذین …. استرجاع میکنند. توحید را آشکار میکنند. همه اینها مال این است…. صبر در دایره علم است. صبر در دایره این علم است که استرجاع میکنند. انا لله یعنی ما لکیت مطلقه حضرت حق ر ایافته است. میگوید خداوند دارد در مالش تصرف میکند. به من چه. چرا غصه بخورد. تصرف خدا در مالش موکول به اذن من نیست. ملکیت مطلقه است. تصرفش مجاز است. و انا الیه راجعون. همانطور که اذن داد این مال را و مالکیتش برداشته نمیشود، اذن برداشته میشود. این بیان این است که در عالم قیامت معدیت سببیت هم برداشته میشود.
پس دوران غیبت یکی از عظیمترین دوران بشریت است که انسان دارد در دالانی حرکت میکند که از مظهر اسم الظاهر میخواهد به الباطن حرکت کند. میخواهد به اوج برسد و دوران ظهور انسان را میخواهد آماده کند برای قیامت.
اگر سیر را اینطور ببینیم، میفهمیم که در کجای تاریخ ایستاده ایم. که احسب الناس ان یقول امنوا و هم لا یفتنون.
بحث خیلی دقیق است.
صدق باید از کذب جدا بشود. ادعای ایمان کفایت نمیکند. صدق باید از کذب جدا بشود.
یک تقریبا یک ششم آن چیزی بود که میخواستیم بیان کنیم.میخواهیم کلید بدهیم. بیش از 200 روایت در رابطه با بحث غیبت وارد شده که هر کدامش نکته ای دارد. هر کدام جا دارد دورانی برایش گذاشته شود. 70-80 تا را یادداشت کرده بودیم.
بحث قیامت برای پیامبر همین الان محقق است. و هیچ اتفاقی در عالم نیوفتاده است. کما بدأناکم تعودون. بدء و عود در وجود انسان است.
این را که در وجود ما محقق میشود را نباید برای مردم باین کرد. چون اگر اینطوری بگوییم فکر میکنند ذهنی است. الناس نیام، اذا ما توا انتبهوا. این کد است. چقدر فروع بریش مترفع میشود. در رابطه با این عالم خواب هستند. عالم خواب، عالم صورت هاست. ارتباط با صور است. میفهمد که ارتباط در اینها خیال بوده. لذا بیداری ایجاد میشود. صورت هایی که در خواب بوده ،برای این برداشته شده اند. اما در خارج بودند و برداشته شدند؟ یا نه، قائم به این بودند. دلایل را خود روایات و آیات خیلی زیبا چیده اند برای ما.
سیرت الجبال و کانت سرابا، میفرمایند این قرینه است بر تمام ایات دیگر.
اینکه ولد و مالش برایش تمثل پیدا میکنند، میگویند این را قرینه بگیرد ،همه چیز را حل میکند.
ولد اینجا نشسته است و هیچی حالی اش نیست که دارد چی میبیند. یعنی رابطه حقیقیه است که این داشت. اینها همه در دایره وجود انسان است.
علیکم انفسکم. حرکت در کمال و هدایت در وجود انسان است.
در ارتباط با مردم نباید اینها را گفت. نباید غلط هم گفت. باید همان ظاهر اولی را گفت. تلک الامثال نضربها للناس، و ما یعقلها… برای مردم در مرتبه مثل گفته میشود، اما عالم تعقل میکند. لب را او در می آورد. نمیشود این لب را برای مردم گفت. قرآن کلش مثل است.چون معقول را تشبیه کرده است به محسوس. در جلد سوم در ذیل محکمات و متشابهات میفرماید کل قرآن مثل است. چون با الفاظ آورده است. جایی که میفرماید مثل است.
زید بن حارثه میگوید همین الان جهنمیان را در جهنم و بهشتیان را در بهشت میبینم. بهشت واقعی را یافت. تبدل ارض محقق شده بوده است. واقع است. آنجا زمان نیست. دائره دایره زمان نیستکه بعدا محقق بشود. تبدل ارض در دایره زمان نیست. این قرائن همه دلالت دارد بر اینکه آن ظواهر حقیقتی است عالی.
منتها اگر به مردم بگوییم کشفنا عنک غطائک، میگوید پس ذهنیات است. لذا حضرات بهترین بیان را آورده اند، لکن قرینه را برای عالمان گذاشته اند.
اینکه حضرت فرمود این سری است که بعدا آشکار مشیود، نه اینکه برای هیچ کسی آشکار نیست. برای اولیاء معصومین و سایر اولیاء که آشکار است.
باب کمال برای هیچ کسی مسدود نیست.
در نظام عالم قیامت ذهن نیست. علم حصولی نیست. ذهن در کار نیتس.
مرحوم فیض میفرماید محسوس است و معقول. در علم الیقین آورده است. ذهن در کار نیست. تعبیر خیلی لطیفی را به کار میبرند.
این بحث از بحثهایی است که نباید بد خرجش بکنیم. انکار می آید.
جلد 2 المیزان ص108 لا مزاحمة بین …
آن نشئه این نشئه را ابطال نمیکند.
فلا شیء یدل علی ذلک من کتاب و السنة. دارد خلاف آنچه مرتکز ماست میفرمایند.
بله، ظاهر کتاب و سنت این است که بشر یعنی این نسل، سینقرض عن الدنیا. این نسل منقرض میشود. قبل از این یوم. این نسل منقرض میشود. لکن عالم سر جایش هست. استیناس میکنند به نشئه برزخ که آن نشئه، دنیا را دفع نمیکند. دنیا هم آن را دفع نمیکند.
بلا هایی که حضرت ولی عصر تحمل میکنند، در این دوران، از عوارض دوران غیبت است و باعث نمیشود که بگوییم غیبت منفعت ذاتی ندارد.
همانطور که بعث رسل که یک هدف اصلی است، آنهمه سختی برای انبیاء داشته است، لکن برای هدایت مردم بوده و هدف بوده است.
این می ارزیده است. نه اینکه ما می ارزیم که پیامبر بیاید. عالی صرف دانی نمیشود. اما این امر هدایت الهی، برای آنها هم کمال است. این بیابان گردی هم برای آنها کمال است.
منتها طول کشیدنش و اینکه کونوا لنا زینا و لا تکونوا لنا شینا، و اینکه اعمال ناصالح شما تیری است به قلب ما، این ها سرجایش هست.
دوران غیبت، دوران بلوغ انسان است. اوج این دوران، دوران ظهور است. دوران غیبت ممکن است کسی اصلا برایش غیبت نباشد و به مرتبه ظهور رسیده باشد. ممکن است کسی در دوران غیبت باشد، لکن در مرتبه حضور هم نباشد چه برسد به ظهور.
در قیامت روابط اجتماعی بر اساس اعمال سابقه در کار است. عمل جدیدی در کار نیست. اما اعمال سابق متجلی میشود. اعمال اجتماعی سابق هست. حب و بغض ها و شفاعت ها محقق است. متکئین علی سرر متقابلین. اجتماعات مومنین محقق است. عمل جدید در کار نیست. روابط اجتماعی اگر به معنای عمل جدید باشد بله، نیست.اگر با کسانی نبودم، طلبش را هم نداشتم، محقق نمیشود.
دوست دارم با پیامبر باشم، این محقق میشود. عمل جدید در کار نیست. روابط اجتماعی بر اساس رفتار سابق هست. اعمال سابق است که منفطر میشود.
در ظهور عالم دنیاست. فرق میکند با قیامت. در دوره ظهور افراد قوایشان به فعلیت میرسد. اما در دوره قیامت، فعلیت ها باز میشود. در دوره رجعت هم قوی به فعلیت میرسد. هنوز تتمه دنیاست. لذا قوا به فعلیت میرسد لکن بیانش متفاوت است با دنیا. دو راه در کار نیست در رجعت که اانسان انتخاب کند. شقی محض آمده و سعید محض.
در این مورد یک بازخورد بنویسید