بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دولت مهدوی(4)؛ آخرین دولت تجلی دولت تمام اسمای الهی در ظاهر و باطن و جمال و جلال الهی با نهایت ختم اسرارشان است به نور اسم جامع در حضرت قائم (عج)

در جلسه گذشته بحث تحت عنوان دولت مهدوی عج بود. سه بحث مهم را در لابه لای کلمات بیان کردیم که هر چند جا داشت هر کدام یک جلسه در ارتباط باهاش گفتگو بشود، اما در یک جلسه بیان شد.
یک بحث این بود که آنچه که برخورد حضرت است در آن دوره با دشمنان و دیگران، برخورد غیر مقارن است. این را توضیح دادیم که جنگ در دوران حضرت غیر مقارن است. نه مقارن. اینطور نیست که آنها اسلحه بکشند ما هم اسلحه بکشند. هرکسی بیشتر داشت بیشتر ببرد. جنگ غیر مقارن است. در مقابل توپ و تانک و اسلحه ما چیزی می آوریم که آنها ندارند. حضرت ابراهیم در جنگ با نمرود، او آتش به پا کرد. خدا آتش را سرد کرد. نیامد باد را مسلط کند بر آتش. آب را مسلط کند بر آتش. این میشد جنگ مقارن. حتی مثلا اسرافیل و میکائیل که آمدند و عرض کردند که اجازه بدهید یکی آب و دیگری باد را، حضرت فرمودند من تقاضایی از شما ندارم. آتش برد و سلام شد، این جنگ غیر مقارن بود. اینها فکر نمیکردند که آتششان خاموش بشود. آتش هست ولی برد و سلام. اثر آتش نیست. این جنگ غیر متقارن است. سحره فرعون آنچه یتخیل انها تسعی را به کار بردند. آنچه آنها داشتند تخیل کوشش و سعی و حیات را به کار بردند. موسی علیه السلام که عصا را انداخت، افک آنها را بلعید. سحر آنها باطل شد. نه اینکه ریسمان ها را خورد. اگر بخواهیم جنگ غیر متقارن را در زندگی انبیاء نگاه بکنیم، معجزات انبیاء از سنخ جنگ غیر متقارن است. معجزه بودن قرآن به لحاظ ادبیت و عربیت و معنایش یک جنگ غیر متقارن است. جنگی است که آنها با تمام سلاحی که داشتند، در مقابل این اسلحه ای که از درون سلاح اینها میجوشد… بلاغت و فصاحت را سلاح خودشان میدانستند. فصاحت و بلاغتی می آورد قرآن که آنها ندارند. معنا را در یک قالبی میریزند که آنها آن قالب را در آن حدی نمیدیدند که بتواند آن معنا را تحمل کند.
از یک جایی وارد میشود که در عین اینکه میشناسند و میبینند، برایشان قابل فهم و شناخت هست، ولی میبینند دستشان خالی است. هم باید بشناسند، هم دستشان خالی است. اگر نشناسند میگویند این هم سحر است. اما اگر بشناسند و دستشان خالی باشد، این شناختن و دست خالی بودن مهم است. چه در سحره فرعون و چه در جریان ابراهیم خلیل و چه… در تمام معجزات این یک بابی است که جای کار دارد. در زمان ظهور جنگ غیر متقارن میخواهد تمام جهاتی که انبیاء سابق داشتند بعلاوه محقق بکند. اگر اینطوری شد نمیخواهد در برابر توپ و تانک آتش به پا بکند. میخواهد آتش آنها را برد و سلام بکند. برود در اوج آتش آتش را برد و سلام بکند. این خیلی عجیب تر است. خیلی عظیم است. این باعث میشود کسانی که در آن دایره هستند، میشناسند آتش را، وقتی میبینند آتش برد و سلام است، تسلیم میشوند. مثل سحره فرعون که ایمان آوردند. اگر این نگاه را بکنیم…در جریان ظهور خیلی امر عظیم میشود. آنی که میشناسیم این است که در جریان ظهور هرچقدر از اینور توپ و تانک بیاورند ما هم باید توپ و تانکی بیاوریم تا غلبه بکنیم. لشکر کشی های حضرت را مطابق آنچه میدانیم میبینیم. نمیگوییم جنگ و شهامت و شهادت در کار نیست. اینها هست. اما سنخ برخورد حضرت از سنخی است که در معجزات انبیاء در دوران سابق پیش آمده است. منتها اینطور نیست که حضرت با معجزات بروند و کارها را بکنند و بقیه بنشینند. همانطور که در جنگ بدر و … ملائکه مسومین آمدند و جنگیدند، و کفار دیدند، دیدن کفار نسبت به ملائکه عقاب است. نسبت به مومنین این است که باید بجنگند. چون اگر میدیدند رها میکردند. ملائکه به وجود اینها قائمند. اگر اینها با استقامت باشند ملائکه نازل میشوند. اینها شل بشوند ملائکه نازل نمیشوند. چون استقامت داشتند ملائکه هم نازل شدند.
این بحث جنگ نامتقارن که عرض شد که زمان ظهور میخواهد محقق بشود. یکی از بحث های جدی است که در روایات باید ردش را پیدا کرد و خو باز کرد و نشان داد که جریان چطور میخواهد محقق بشود؟ چرا میراث انبیاء در دست حضرت است و همانکار را میکند. حضرت هم به کار میگیرد.
همه را دارد و به کار میگیرد. حضرات معصومین دیگر داشتند ولی مامور به به کار گیری نبودند. این بحث مهمی است که یکی از دوستان مقاله بکند. جنگ حضرت غیر متقارن است. سختی و کشته و مجروح و … هست درش. کوشیدن و جهاد است. اما از این سنخ است.
امام حسین علیه السلام همه قوای عالم می آیند خودشان را تحت اختیار ایشان قرار بدهند، ولی اذن پیدا نکردند. چون مامور به اظهار نبودند. در زمان انبیاء گوشه هایی از آن ظاهر شده است. گوشه هایی از سننی بوده است که اظهار شده است. اما یک جا و به طور کامل همه آنچه در قبل بوده را دارد به اضافه.
حضرت مظهر جامع جمیع اسماء است و مظهر اظهار و ظهور دولت آن اسم هم هست. نه فقط مظهر اسم جامع است، مظهر اسم جمیع اسماء است و ظهور دولت آن اسماء هم به عهده حضرت است. همه آنچه در قدرت و سلطه در تمام مراتب وجود، از بدن و نفس و قلب و عقل، این سلطه و سیطره در تمام مراتب وجود محقق میشود. آن هم با همه اسماء. دوره سلیمان نبی ظهوری از اسماء الهی بوده است. هر کدام ظهوری از اسماء الهی بوده است. در بعضی روایات دارد که فلان نبی مظهر چند اسم بود. تا میرسد به نبی ختمی که مظهر همه اسماء الهی است. ولی او مظهر همه این اسماء است و اظهار میکند. تعبیری که امیر المومنین دارد که و ما من علم الا و انا افتحه. و ما من سر الا اینکه حجت ما یختمه. نهایتش را محقق میکند. نهایت سر را محقق میکند. چون این نوع جنگ غیر متقارن از اسرار است. لذا تمام سر در زمان حضرت محقق میشود. جا دارد تفکر راجع بهش و گسترش مسئله.
شیطان هر نبی در حد همان نبی است، یک پله کمتر تا امکان شکست دادنش باشد.
قطعا در دوره ظهور انواع شقاوت ها به اوج خودش میرسد. آن هم انواع شقاوت ها در تمام جهات. چون تمام جهات میخواهد آشکار بشود، آنها هم باید در تمام جهات قوت داشته باشند. انواع نرم افزار های تقابلی در کار هست. لذا اینطور نیست که فقط یک جهت باشد. اما حسن این است که پهلوان آن استکه طرف مقابلش پهلوانی باشد که به زمین بخورد.
اگر ضعیف بودند انبیاء سابق هم میتوانستند. نیاز نبود کسی با این علم و با این سلطه بیاید. از جریانات مهم این است که دین هم در مقابل دین می آید. دجال صلیب بر گردنش است. نماد دین داری است. نماد دین داری است که منحرف شده است ولی مردم آن را دین داری میبیند. هم دین داری درش هست و هم قدرت طلبی. این باید زمین بخورد. ساقط بشود. کسی که عنوان دین داری دارد ساقط کردنش خیلی سخت است. لذا دارد که عیسی علیه السلام به جنگ دجال میرود. ظهور و بروز عیسوی حضرت در مقابل دجال باید خودش را نشان بدهد. آن را میخواهد تا در مقابل دجال غلبه محقق بشود.
در جریانات جنگ های حضرت وارد بشویم، اینکه در بعضی جاها خسف محقق میشود، این از انواع جنگ غیر متقارن است. کسی که خیلی متکبر میشود، جای نجاتی نیست، خسف جنگ غیر متقارنش است. دیگران هم میبینند. مثل غرق شدن فرعون در دریا. موسی علیه السلام نجنگید. دیدند که اینها عبور کردند. از طریقی که موسی اقدام کرده خواستند اقدام بکنند. وقتی همه در دریا قرار گرفتند غرق شدند.
الان غربی ها دارند انقلاب ما را مدل سازی میکنند. انقلابهای مخملی. که چطوری شروع بشود . چکار بکنند. چطور ممکن است از حرکت های ساده ای در کشورها بدون جنگ و خونریزی بشود یک حاکمیت را سرنگون کرد.
آنها چون نمیتوانند تضمین بکنند، هر یکی که میشود، دوباره انقلابی علیه انقلاب درست میکنند. خودشان راه می اندازند. اما باز سازی جریان انقلاب ماست. انقلاب ما یک حرکت نرم افزاری غیر متقارن با یک مستبد بود. تظاهرات بکنید شما شعار بدهید. میگفتند جنگ مسلحانه، امام میفرمود نه. قدرت داشت. هم کشته بیشتر میداد، هم میگفتند این غالب تر بود از جهت زور. این نفوذ در قلب ها نبود. جنگ غیر متقارن این است که در مقابل اسلحه او بدون اسلحه می آید. بعد اسلحه شکست میخورد.یا میفرماید محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر است. یعنی جنگ غیر متقارن. قاعده این است که شمشیر غالب است. میگوید نه. خون بر شمشیر غلبه میکند. رگه های اینها را پیدا کردن، اینها را به هم متصل کردن… امام میشود یکی از سرداران امام زمان. اگر سرداران امام زمان از این سنخ باشند. اگر 313 تا از اینها ایجاد شده باشد، هر کدام اینها با هم افزایی با هم و ارتباط با امام، چقدر میتوانند تاثیر گذار باشند. قدرت های مختلف هم دارند. اما امام یک کسی گفته بود من میتوانم سر صدام را حاضر بکنم. امام فرمودند دیگران هم میتوانند حاضر بکنند. دانشگاه جنگ قرار است ساخته بشوند. همه کادر سازی ما در دانشگاه جنگ شده است. هنوز داریم از کیسه جنگ میخوریم. آن چیزی که دشمن تحمیل میکند همان میشود سبب رشد و برتری که از این طریق استفاده میکنند.
-با اینکه خود حضرت تمامی ابزار جنگ نامتقارن را در اختیار دارند، حضور حضرت عیسی برای چیست؟
حضرت الیاس و حضرت خضر و … هم هستند. این خودش از ابزار حضرت است. حضرت موسی ابزار داشت. عصایش بود و سنگش بود. یتفجر منه اثنتا عشرة عینا. آن سنگ هم همراهش است. این سنگ آب و غذا را تامین میکند. میفرماید کسی چیزی برندارد.
حضرت عیسی وجودش معجزه بود. بدون پدر به دنیا آمده بود. دمش احیا کننده بود.
این جزء اسرار الهی هست که عیسی علیه السلام رفع شده است و ذخیره شده است چرا؟ جنگ مسیحیت با مسیحیت در زمان ظهور که عیسی به جنگ دجال میرود اسراری درش باشد که حتما نگاه عیسوی میتوانسته است زود به سر انجام برساند. وجود عیسوی در آنجا لازم است. وجود عیسی هم میشود جزء مواریث انبیاء که نزد حضرت است. نفس وجود حضرت عیسی معجزه است. این توهین به حضرت نیست. عصای موسی هم متحد است با موسی. خاتم سلیمان هم متحد است با سلیمان نبی. آنچه از سنن انبیاء است متحد است با وجود انبیاء. وجود انبیاء است. تعبیر دارد که عصای موسی را دزدیدند فکر کردند که هر کسی به دست بگیرد اژدها میشود. انگشتر سلیمان را دزدیدند فکر کردند دست هر کسی قرار بگیرد همه عالم تحت فرمانش قرار میگیرد. اما دیدند خبری نیست. این نگاه برای این است که در دوران حضرت موسی اگر قرار بود قوام معجزه به موسی باشد، مردم زمینه پرستش درشان زیاد بود. اجعل لنا الاها کما لنا آلهه. تا گوساله را قرارداد، همه قبول کردند. لذا معجزات موسی با وسائل بود. نفس موسی را نمیفهمدند. از ابزار میدیدند. نشان میدهد آن امت زمینه را نداشتند.
امت عیسی این زمینه را نداشتند، مبتلا شدند. گفتند اب و ابن و روح القدس است. معجزات عیسی بدون وسیله است. بدون ابزار است. اینها هر کدام سری دارد. لذا خود عیسی علیه السلام در نزد حضرت است. یکی از افتخارات عیسی علیه السلام این است که در خدمت حضرت است.
-آیا قرآن کفایت نمیکند؟
همه در مرتبه عقل نیستند. کودک قرآن نمیفهمد.
-در زمان پیامبر هم باید می آمد معجزات پیامبران سابق.
آنها باید در حد قرآن می آمدند اما نیامدند. در دوران ظهور همه معجزات را می آورند تا…
از خود آنجا آغاز میکنند. هر کسی درهر رتبه ای هست از همان موطن آغاز میکنند. تا قرآن میشود برای همه. وقتی اینها رسیدند به مرتبه ای که طول تاریخ میخواست برساند، اینها قصور کرده بودند و نرسیده بودند، در آن دوره زمانی طی الزمان میشود. همه معجزات اقامه میشود تا بهره مند بشوند از قرآن. قران هیمنه دارد، اما مربوط به کسانی است که این دوره را طی کرده باشند.
میرسند به این موطن، لذا وقتی همه به محضر قرآن میرسند میبینند این همانی است که تا به حال منتظرش بودند. ما هم باید طی مراتب بکنیم تا بتوانیم از قرآن استفاده بکنیم. ماها هم الان در محضر قرآن هستیم چه بهره ای داریم؟ ما هم افق فکری مان را اگر بخواهند محک بزنند معلوم میشود مربوط به مردم زمان کدام نبی است. ما هم باید عبور پیدا بکنیم تا آماده بشویم.

بحث دیگری که در جلسه گذشته به صورت فهرستی بیان کردیم این بود که همان روایتی که خواندیم که ما من علم الا اینکه من او را باز کردم و گشودم و فتح بابش کردم و سری نیست مگر اینکه قائم ما آن را ختم میکند سرش را.
جلسه گذشته با این بیان عرض کردیم که انبیاء کارشان انباء بود به عنوان تشریع و اولیاء کارشان بیان اسرار بود. انبیاء هم ولایت دارد هم نبوت. اگر هم انبیاء اسراری گفتند از حیث ولایتشان است. نه اینکه اسرار نمیگویند. از حیث نبوتشان نظام تشریع دارند. نوبت ختم میشود و تمام میشود، تشریع تمام میشود، به عنوان دین خاتم محقق است. احتیاجی به تکمیل این دین ندارد. نبوت با دایره تشریع تام تمام میشود. به این معنا که آن دین کامل آمد و در دسترس است. اما ولایت تمامی ندارد. ختم ولایت با ختم جهان همراه است. چون اسرار تمامی ندارد. هرچه از اسرار گفته بشود، فوق این سر بما لایتناهی اسرار است. چون اسرار ورود در وادی اسماء الهی است و نگاه به این آیه شریفه است که و ان من شیء الا عندنا خزائنه… بیان اسماء الهی که درک عقبه و خزائن عالم است به عهده ولی است. انبیاء کارشان بیان تشریع است. اگر انبیاء بیان اسرار هم دارند، از حیث ولایتشان است. چون انبیاء ولایت هم دارند. انبیاء دو حیث دارند. ولایت و نبوت. بیان ولایت در دوره ختم ولایت و خاتم ولایت که حضرت است، برای این است که قبل از این زمینه ظهور همه اسرار نبوده، در دوره حضرت تمام اسرار میخواهد آشکار بشود.
انبیاء از مخزن میگیرند و می آورند و نازل میکنند و میرسانند به عالم دنیا. بیان و انباء و تشریع. اولیاء دوباره این ظواهر ار میگیرند و میبرند تا عمق باطنش. کار ولی طبق بیان مرحوم علامه ایصال الی المطلوب است. کار انبیاء ابلاغ است. بیان است. کار انبیاء بیان است. انذار و تبشیر است. کار امام ایصال الی المطلوب است. میبرد به باطن و سر.
لذا اولیاء در دامن نبوت انبیاء همیشه نمود دارند. چون در دایره تشریع باید حرکت بکنند و از تشریع مردم را ببرند. همه اولیاء منتسب به انبیاء هستند. اوصیاء انبیاء هستند. همه در دامنه وجودی یک نبی ای ظهور پیدا کرده اند. پس حتما اولیاء و اوصیاء باید در دامنه انبیاء باشند. بیان اسرار در دایره تشریع محقق میشود. تشریع را نبی می آورد. نبی خاتم دین جامع و کامل را آورده است. اسرار دین توسط اولیائش بیان میشود.
ختم اسرار بحث ساده ای نیست. تجلی دولت اسماء الهی که امکان پذیر است و قابلیت دارد میخواهد در دنیا توسط حضرت محقق بشود. در هر دوره ای تجلی دولتی از دولت حضرت حق بوده است. در جایی که حق در محاق بوده تجلی اسمی از اسمائ الهی است. منتها به لحاظ مظلومیتی که آن حق داشته است وپایداری در مقابل این اوج فشار و ستم که مانده است. این ماندن خودش یک دولتی است که هیچ گاه کفر نتوانست حق را از بین ببرد. اما در جایی که همه اسماء الهی مظاهر پیدا بکنند، ظهور پیدا بکنند و تنافی هم با هم پیدا نکنند، چون مظهریت جامع است، همه اینها با هم ظهور پیدا میکنند. اسرار در این نگاه میخواهد محقق بشود. ما نمیدانیم یعنی چی. ما تصوری از اینکه اسماء الهی میخواهد در آن دوره محقق بشود، آن هم دولتش. یعنی آن اسم بکماله تجلی پیدا بکند، ظهور پیدا بکند، اینگونه نیست که فقط اسماء باطنیه حاکم باشند. تا آن موقع اسمائ باطنیه حاکم نبودند. در آن دوره اسماء باطنیه علاوه بر اسماء ظاهریه، به لحاظ تمام مراتب وجود انسان، تمام اسماء تجلی پیدا میکند. تمام اسماء طبق روایت اسم غیر متصوت، که روایت معروف و مفصلی است، میگوید اسمآء الهی چرا قرار داده شدند؟ لفاقة الخلق. نیازهای عالم که در نظر بگیرند، هر نیازی رافعش اسمی از اسماء الهی است. اگر آن دوره میشود اوج نیاز، لذا اوج تجلیات اسماء در رفع نیاز محقق میشوند. همه اسماء ظهور میکنند برای پاسخ به نیازها. تمام نیازهای مادی و… تا عقلی، تجلی پیدا میکند. اجابتش محقق میشود. همه اسماء که لفاقة الخلق بوده است، در کل زمان ها این اسمائ قرار داده شدند برای رفع نیاز ها، در آن دوره تمام نیازها یکجا جمع است. لذا همه اسماء تجلی میکنند برای رفع نیاز. بغیر از اینکه تمام نیازهای دوران گذشته است، نیازهایی است که تا به حال هم نبوده است. لذا ظهور میشود از اشراط الساعه. این هم بحث جدی ای است که چرا تمام اسماء میخواهند تجلی پیدا بکنند. علت جعل اسماء فاقه خلق بود. یکی از این پایه ها فاقه خلق نبود، ظهور هم پیدا نکرد. هر کدامش چهار رکن دارد. الله و تبارک و تعالی. الله اسم جامع است. تبارک میشود اسم جمالی و تعالی میشود اسم جلالی. بعضی تبارک و تعالی را وصف الله میگیرند. منتظرند که دوتای بعدی اش ذکر بشود. در حالی که تبارک و تعالی وصف نیست. دو اسم دیگر است که بعد از الله آمده است. الله و تبارک و تعالی. این سه تا اینطورند. این سه اسم هر کدام چهارتا رکن دارند. هر کدام سی ظهور دارند میشود 360 تا. به تعداد روزها یا رفیع الدرجات که نظام ترفیع انسانی است.
این نگاه که در دوره ظهور همه اسماء الهی میخواهند به ظهور برسند.
اگر همه این اسماء میخواهند ظهور بکنند آن هم با این اشاره که همه انبیاء اوج مرتبه شان مرتبه واحدیت بود. اما نبی ختمی مرتبه اش احدیت است. در رساله ذات اثبات میکنند. توحید هر نبی ای مربوط به خود آن نبی است که توحید واحدی است. اما نبی ختمی توحدش توحید احدی است. توحید احدی ظهورش در آخر الزمان.. باید ظهور به اسم واحدیت برسد، بعد برسد به توحیدی که تکثر جمیع اسمائی درش دیده نمیشود. توحید احدی. این میخواهد ظهور پیدا بکند که لمن الملک الیوم لله الواحد القهار. واحد که مرتبه واحدیت است وقتی ضمیمه بشود به قهار، میشود احدیت. واحد قهار یعنی احد. واحد با ضمیمه به قهار میشود احد. این تعبیر هم در روایات است هم مرحوم علامه در ذیل آیه بیان میکند. واحدیت مرتبه انبیاء بوده است. وقتی به قهاریت ضمیمه میشود، آن توحید احدی… توحید احدی اگر میخواهد محقق بشود، چقدر باید انسان ها رشد پیدا کرده باشند، چقدر باید کمال ایجاد شده باشد. چقدر باید فشارها را تحمل کرده باشند.
وقتی به ابراهیم خیلیل میرفرماید اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات… ابتلائات ابراهیم چی بوده است؟ از آتش که جزء اولین هایش بوده است. در 16-17 سالگی به آتش مبتلا شده است. تا 120 یا 170-180 سالگی ابتلائات بوده. ذبح فرزند در 100 سالگی بوده است. پس از ذبح فرزند میفرماید فاتمهن.
باید چقدر ابتلا محقق بشود و از سر بگذرد تا این مرتبه توحید زمینه اش در افرادی که پتک خورده اند و شرح صدر پیدا کرده اند … یک بحث وجودی است. باید برسند بهش. مفهومی نیست.
این هم از بحث های دقیقی است که اگر دقت بهش نداشهت باشیم… اگر همه اسماء میخواهد ظهور پیدا بکند، ما تاب دولت یک اسم را هم نداریم، چه برسد به همه اسماء. دولت یک اسم خیلی عظیم است. یعنی انسان را تا مرتبه خزائن آن اسم میخواهد ببرد.
آن وعده ای که ان الارض یرثها عبادی الصالحون یعنی این. صالحون میخواهند وارث زمین بشوند. صالحین در راس قدرت قرار میگیرند. اگر کسی گفت صالح به معنای الحقنی بالصالحین باشند که در ارتباط با ابراهیم خلیل آمده است، دعا میکند و بیان میشود که انه فی الآخرة لمن الصالحین، اگر کسی این را بگوید خیلی سخت میشود. یعنی اولیاء ختمی به حاکمیت میرسند. اما اگر گفتیم صالح یعنی اهل صلاح کار راحت تر میشود. آن را بخواهیم، تا رسیدن به او خواست ما باشد.
هدایت با ضلالت همراه است. اگر کنار الهادی المضل نباشد، هادی نیست.
دوتایش با هم کنار هم که می آید معنای دولت معلوم میشود.
گاهی قهاریت به عنوان انتقام است نسبت به ظالمین. گاهی در برابر واحدیت است که واحدیت را تبدیل به احدیت میکند. قهار گاهی کارش در مقابل ظلم است که ظالم را منکوب میکند. یک وقت قهار اتصال وترکیبش با واحدیت است. کثرت اسمائی را مندک میکند. نه اینکه از بین میبرد. تبدیل به آن حقیقت احدی میکند. قهارهست. منتها مثل توبه ای که ما میکنیم از معصیت. انبیاء از چی توبه میکنند؟ توبه برای آنها هم معنا دارد؟ اسمائی که به ظاهر می آید که در نگاه اولی باید یک نقائصی را جبران بکنند، جبران میکنند. اما در مراتب کمالی همان اسم در خزائن ظهور دیگری دارد. آن ظهورش جمع میشود با واحدیت و قهاریت. لذا نزاع بین اسماء نیست. اگر نزاعی در اسمائ هست که میگویند فیم یختصم الملا الاعلی. در چی اختصام میکنند؟ آن به لحاظ ربوبیت به عالم ماده است که سبقت بگیرند برای تدبیر.نه به لحاظ خودشان فی نفسه.
-ظهور کامل توحید در قیامت نیست؟
در زمان ظهور حالش محق قمیشود. در زمان قیامت ملکه اش است.
نمادی از احدیت محقق میشود. اما عالم کششش را ندارد که تماما محقق بشود. لبی تر میکنند مردم از احدیت. اما کجا این سلطه کامل محقق میشود؟ در قیامت. این را قبلا بیان کردیم به عنوان کلی که دولت تامه همه اسماء فقط در قیامت است. در مرتبه ظهور یک مرتبه نازله ای از او هست. یعنی باید یک لبی تر بشود. تمام این ساز و دهل ها که دارد زده میشود، برای لب تر کردن است. اینها آماده شدن در قیامت است.
در پاسخ: ما اینجا رشد را بالاترین کمال میبینیم. اما آن ثباتی که بعد از رشد محقق میشود اصل است. در قیامت آن مفتوح میشود و باز میشود. رشد برای تدریج عالم دنیا بود. اینجا نرسید به آن. ولی طلبش را داشت. در دوران ظهور باید لب تر کردنی بشود که همه حقایق در قیامت محقق بشود. استعدادی آنجا ایجاد بشود در ظهور که تمام حقایق در قیامت امکان تحققش محقق بشود. باید یک لبی از همه اینها تر بشود، حتی از دولت احدی.
-در مورد رجعت هم میگویند.
رجعت اختصاصاتی دارد که با ظهور متفاوت میشود. همه نیستند. طلبکارها برمیگردند. حقایقی که تزاحم عالم ماده مانع فعلیت او شده بود به فعلیت میرسانند. طلبکارها برمیگردند. اما نظام قیامت پس از رجعت است. آن لب ترکردن ها در نظام ظهور جدی تر میشود. استعداد سازی قویتر میشود. در رجعت یک راه بیشتر جلو راه نیست. ممومن و کافر محض برمیگردند. جلو مومن یک راه است و جلو کافر یک راه است. نه کافر مومن میشود در رجعت و نه مومن کافر میشود. اما در دوره ظهور هر دو راه هست.
محیی الدین یک بیان دارد که در عالم دنیا بی نهایت کمال و بی نهایت شقاوت امکان پذیر است. این فقط در دنیا امکان پذیر است. از اینجا که رفت راه یک طرفه میشود. بله، در یک طرفه بودنش میتواند سرعت کمال بعد کمال داشته باشد به لحاظ اعمالش. اما راه یک طرفه است. برگشت پذیر نیست. دو راه هم نمیشود.
-اگر حرکت به سمت محوضت است، چرا دنیا خودش محض نبوده است؟
عالم محض است. عالم صدق محض است. صدق یعنی محض. عالم معصوم است. صدق است. محض است. در عالم اختلاط نیست. اختلاط در ارتباط انسان با عالم است. پس از اینکه انسان میرسد، عالم تغییری نمیکند، نقاط علمی در عالم ثابتند. ما بر نقاط علمی عبور میکنیم. هسته اتم شکافتش از لحظه اول عالم همین اثر را داشت، الان کشف شده است. وقتی انسان به محوضت میرسد میفهمد که عالم محض است. میابد که عالم محض است. بوده است. و این میرسد به محوضت عالم. پس عالم محض است. انسان را هم دارد به سمت محوضت سوق میدهد. هیچ موقع جلو انسان را در محوضت نگرفته است. بلکه دارد سوقش هم میدهد.
-چرا انسان محض نیست از اول.
همه کمال این است که با اختیار به این محوضت برسد. همه کمال انسان… جلوه ای کرد رخش دید ملک، عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد. این اختصاص است که حرکت را اینطوری…
انسان وقتی حرکت میکند همه عالم را با خودش میبرد. وقتی انسان به محضوتش میرسد میبیند همه عالم باهاش هستند. همه اسماء باهاش هستند. وقتی همه عالم باهاش بود عظمت وجودی انسان در امامت بر همه عالم روشن میشود.
این هم بحثی دارد که در دولت مهدوی امامت نسبت به عالم محقق میشود برای انسان ها.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 76” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید