بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت يوسف(عليه‌السلام)

موضوع برنامه: سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم- حضرت يوسف (عليه‌السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 21-11- 96
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام مي‌کنم به دلهاي دريايي همه‌ي بيننده‌هاي خوبمان و شنونده‌هاي نازنين‌مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله در آستانه‌ي 22 بهمن ماه، بهار انقلاب اسلامي دلتان بهاري باشد. انشاءالله وعده‌ي ديدار همه ما فردا در راهپيمايي 22 بهمن، با حضور حماسي خودمان تجديد بيعت مي‌کنيم با آرمان‌هاي انقلاب اسلامي، امام راحل و شهداي انقلاب اسلامي که در بهار آزادي جايشان خالي است. حاج آقا عابديني سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام مي‌کنم به همه بينندگان و شنوندگان عزيز. بنده هم ايام پيروزي انقلاب اسلامي را تبريک مي‌گويم که بعد از حدود هزار و چهارصد سال که اسلام آن تجلي خودش را خوب نشان نداده بود، به خصوص با اين نگاه امام، اسلام ناب محمدي(ص) را قدردان باشيم و هرکدام از ما در راهپيمايي شرکت کنيم و به همين اندازه باعث قوت اسلام در بين اجتماع و جهان باشد، به همين اندازه هر اثر خوبي که از اين نشأت بگيرد پاي ما هم نوشته مي‌شود و ما هم شريک هستيم. انشاءالله اين انقلاب متصل شود به صاحب اصلي و به دست صاحب اصلي برسد، تمام برکاتي که از او نشأت مي‌گيرد به تک تک کساني که در استحکام اين نظام کوشيده باشند، برکاتش براي آنها هم به عنوان عمل صالح آنها نوشته شود.
شريعتي: انشاءالله فردا همه شاهد يک راهپيمايي با شکوه خواهيم بود و همه حضور پيدا خواهيم کرد. قرار هست امروز بخش اعظم قرعه کشي‌هاي سفر عتبات ما، زائرين کربلاي معلي مشخص شوند و خوشا به حال همه کساني که زائر امام حسين(ع) خواهند بود. قصه ما قصه‌ي حضرت يوسف(ع) بود، نکات خوبي را شنيديم. بحث امروز شما را مشتاقانه مي‌شنويم.
حاج آقا عابديني: (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله خداوند توفيق بدهد که همه ما از ياران و ياوران و بلکه سرداران حضرت باشيم.
بحثي که در محضر آن بوديم با سلام بر يوسف نبي و يعقوب نبي آغاز مي‌کنيم و از آن دو بزرگوار اذن مي‌خواهيم که وارد اين قصه شويم و انشاءالله بتوانيم به اين لطايفي که بيان مي‌کنيم عمل کنيم و سرمايه‌اي براي هدايتگري ما باشد. جلسه گذشته ما بحث تسويل و همان نفس مسوله که نفسي بود که اعمال بد را براي انسان ئزئين مي‌کرد. مرتبه بعد نفس أمّاره و مرتبه بعد که به کفر منجر مي‌شد را مفصل توضيح داديم.
يکي از نکاتي که امروز از همين مسأله باقي مانده بود، اين است که نفس مسوله اينقدر قوي است که همين ابتداي امر مي‌تواند با تزئين انسان را تا حد برادرکشي جلو ببرد. يعني اينگونه نيست که اين لغزش‌ها يک لغزش‌هاي کوچک باشد. وقتي نفس مسوله دست به کار مي‌شود و عمل بد را براي انسان تزئين مي‌دهد تا جايي پيش مي‌رود که انسان کر و کور مي‌شود. کر و کور شدن خيلي قواي ادراکي انسان را از کار مي‌اندازد لذا قدرت تصميم گيري انسان مطابق همان تزئيناتي مي‌شود که برايش داده شده است. خيلي وقت‌ها انسان در حالت بغض، غضب يا شدت علاقه‌ي به يک مسأله‌اي انسان کر و کور مي‌شود. وقتي کر و کور مي‌شود تصميماتي که مي‌گيرد تصميماتي است که بعدها اگر در حالت عادي قرار بگيرد فکر کند به آنها مي‌بيند که چه تصميم‌هاي عجولانه و بدي گرفته بود. گاهي يک لحظه انسان آنچنان در غضب يا در عشق شديد تصميمي مي‌گيرد که در هردو از آن حالت تعادل خارج است. لذا حواس ما باشد که نفس مسوله فقط يک کار کوچکي انجام بدهد، بزرگترين کارها و خطرناک‌ترين کارها از همين‌جا آغاز مي‌شود که برادران يوسف عظيم‌ترين کاري که کردند اين بود که مي‌خواستند برادر را بکشند. آن هم برادري که مي‌خواست اين همه برکات در عالم ايجاد بکند و به دست اينها مي‌خواست اين نسل قطع شود و اين از بين برود و اين کار نفس مسوله بود. حواسمان باشد که مراحل اوليه گاهي کوچک است. اگر آنجا جلويش را گرفتيم، که گاهي در قوه ادراکي انسان اين تسويل ايجاد مي‌شود، يعني يک چيز زشت را زيبا مي‌بيند و گاهي در کار عملي انسان، يک عمل زشتي را انسان زيبا مي‌بيند. گاهي در فکر است، آن فکر مبدأييتش خطرناکتر است. گاهي اين عمل هم عمل سنگيني است. گاهي هم هردو با هم است. يعني در فکر تزئين مي‌شود و بعد به عمل کشيده مي‌شود. اگر ما در هرکدام از اينها تا نفس دارد زاويه مي‌گيرد، چون انسان در ابتداي زاويه گرفتن مي‌فهمد. اين از برکات الهي است که «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس/8) يعني آدم مي‌فهمد دارد يک مقدار زاويه مي‌گيرد. اما بعد ديگر ادامه اينها را نمي‌فهمد. يعني خود برادرها اول که دور هم جمع مي‌شدند مي‌فهميدند کارشان زشت است لذا مخفيانه با هم گفتگو مي‌کردند. مي‌دانستند اين کار، کار درستي نيست. گاهي از هم خجالت هم مي‌کشيدند. همه يکدست هم نبودند. اما در گفتگو اين باعث مي‌شد که کم کم برايشان تثبيت شود و احساس کنند مُحق هستند. ابتدا وقتي نفس مسوله ايجاد مي‌شود، آدم خودش را مُحق نمي‌بيند. احساس شرمندگي، اين را خدا قرار داده به عنوان اينکه آغازي باشد که بشود جلويش را گرفت. لذا سعي کنيم اراده‌هايمان را قوي کنيم. گاهي اين رها بودن نفس انسان در مسائل مختلف باعث مي‌شود در مقابل نفس مسوله نتوان مقاومت کرد. سعي کنيم اراده‌هايمان را در همين مسائل جزئي، يعني ورودي‌هاي حواس پنج‌گانه‌مان را يک مقدار ارادي کنترل کنيم. همه اينها باعث مي‌شود قدرت اراده پيدا کند. مثلاً مي‌گويند: آدم چهل لقمه غذا مي‌خورد سعي کند 39 لقمه کند. يک لقمه کم کردن خيلي به انسان فشار نمي‌آورد. يعني از روي عادت چهل لقمه مي‌خورد، امروز سعي کند با اراده يک لقمه کمتر بخورد. يک عمل را ارادي انجام داد. انسان عادتاً وقتي در خيابان راه مي‌رفت همه چيز را نگاه مي‌کرد. اما سعي کند مثلاً اگر در پياده رو مي‌رود، چه لزومي دارد همه مغازه‌ها را نگاه کند. يک مقدار ورودي را کم کند.
بعضي دوستان پرسيده بودند: چطور با اين مقابله کنيم؟ راه مقابله با اين، يکي از طرق اصلي اين است که قدرت اراده انسان قوي‌تر شود تا اگر ابتدا زاويه را مي‌فهمد اراده بکند برگردد. در ماه رمضان خدا وجوب را قرار داده تا قدرت اراده انسان زياد شود،اما در ايام ديگر انسان اگر يک قدري به صورت درز گرفتن، مثلاً وقتي يک لباس صد سانتي ‌متر است يک سانتش را درز مي‌گيرند، چيزي حساب نمي‌شود. اين يکي از مسائلي است که آدم بايد حواسش باشد که در موقع افراط مسائل رواني قدرت تشخيص ضعيف مي‌شود. لذا حواسمان باشد آن موقع تصميمي نگيريم. صبر کنيم يک مقدار عادي شود و آن موقع تصميم بگيريم. قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ‏ اللَّه‏» (بقره/282) اگر تقوا پيشه کرديد و خود نگه داري کرديد، خدا هم تعليم به شما مي‌دهد. يعني خدا علمي را که نمي‌دانستيم به ما تعليم مي‌دهد. آن علمي که تعليم مي‌دهد مانع مي‌شود از اينکه انسان در اين تزئينات نفس مسوله بيافتد. پس پرهيزها و دقت کردن‌ها باعث مي‌شود انسان بتواند با نفس مسوله مقابله کند و جلويش را بگيرد.
گاهي هم خوب است که انسان در توسلاتش از خدا بخواهد که خدايا! من اگر به خودم واگذار شوم، شيطان بر من غلبه مي‌کند و قدرت مقابله ندارم. اما اگر پشتيبان من شما باشيد، دست مرا بگيريد، اين توسلات و تضرعات بسيار مؤثر است که خداي سبحان امداد کند به خصوص وقتي که انسان دچار تسويل مي‌شود و شيطان زينت مي‌دهد بفهمد و بدي‌اش را بهتر ببيند. لذا حواسمان باشد در توسلات و تضرعات هميشه اين را از خدا بخواهيم. مبدأ بسياري از ضررها مي‌شود اگر محقق نشود.
نکته ديگر اينکه ما خيلي وقت‌ها يک جايي که مشغول کار هستيم حالا چه رئيس باشيم، چه مرئوس باشيم، چه خدمتگزار باشيم، هرجا هستيم انسان خودش را در اثر يک تسويلاتي محق در بودنش مي‌داند. لذا وقتي محق مي‌بيند، خيلي از تخلفات را براي خودش حق مي‌بيند. مي‌گويد: من اين کار را به اينجا رساندم. من اين کار را انجام مي‌دهم به خصوص در مسئوليت‌ها! مثلاً حضرت علي در بصره استانداري داشت. اين استاندار اموال بصره را برد. بعد که بعضي اعتراض کردند چرا مي‌بري؟ گفته بود: من مجاهدت‌ها داشتم. من کارها کردم و اين حق من است. لذا گاهي مي‌بينيد که يک سرمايه‌اي را براي خودش مصرف مي‌کند و امکان نيست براي همه اينطور باشد و عمومي نيست ولي مي‌نشيند با تسويل توجيه مي‌کند که من حق دارم! من اگر نباشم اين دستگاه به هم مي‌ريزد. اگر وضع من مهيا نباشد، اينجا برقرار نمي‌ماند. تسويلات ايجاد مي‌کند و باعث مي‌شود بسياري از مشکلاتي که شروعش اختلاس کلان مي‌شود و مشکلات زياد مي‌شود، اولش مي‌گوييم: آدم‌ها اينطور نبودند که از اول اينها را بد نبينند، بد مي‌ديده ولي بعد نفس مسوله او را تزئين مي‌کرد براي خودش محق مي‌ديد و بعد که عادت کرد ديگر نفس أماره مي‌شود. ديگر مي‌داند بد هم هست انجام مي‌دهد. لذا اگر حواسمان را جمع نکنيم، فکر نکنيم ما ديگر به اين بدي‌ها مبتلا نمي‌شويم. خيلي خطرناک است يعني کار را عادي مي‌کند به طوري که اين همه مفاسدي که گاهي انسان ممکن است اطراف خودش ببيند و عده‌اي مبتلا شوند، مي‌بينيد در خود آدم هم زمينه‌اش به اين صورت هست. لذا بايد از همان ذره‌هاي اول و زاويه‌هاي اول جلويش را گرفت تا انشاءالله مبتلا نشويم. اين نفس مصوله از همه شايع‌تر است و شيطان از اين بيشتر استفاده مي‌کند. لذا خيلي کارايي دارد و شيطان در استفاده کردن از اين خيلي موفق است. حواسمان باشد در وقت‌هاي تزئيني که مي‌شود آن زوايه را تا مي‌بينيم راحت از اين عبور نکنيم.
هفته گذشته وعده داديم که بحث کذب را مطرح کنيم. چون در اين آيات قرآن آمده بود: «وَ جاؤُ عَلى‏ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ» (يوسف/18) با خون دروغ، يعني خون يوسف نبود. اما خون حيواني را بر او زدند و خدمت پدر آوردند. تعبيري که هست اين است که کذب پايدار نمي‌ماند. روابط جهان همه با هم پيچيده و مرتبط است. يعني اگر شما اين ليوان آب را از اينجا برداريد و آن طرف‌تر بگذاريد. تمام روابط اين با عالم تغيير کرده است. جاذبه‌هايي که ايجاد شده، تمام ارتباطات حتي در چينش و تجملي که ممکن است باشد، هر جا به جايي تأثير مي‌گذارد در نحوه‌ي اين ارتباطات و ديده شدن، لذا ديگر در جاي قبلي‌اش نيست. در جاي جديد هست. کذب يعني اينکه من کاري کنم يک شيء را در کنار همه هستي که همه با هم ارتباط دارند، جا به جايي که واقع نشده جا به جايي نشان بدهم. يک چيزي محقق نشده ولي اين را محقق شده نشان بدهم. اگر بخواهم اين کار را بکنم تمام هستي، چون همه روابط صدق هست، وقتي من اين کار را بکنم آنها همه تکذيب اين را مي‌کنند. من مي‌توانم چند تا کنار اين را دوباره آنها را با کذب غير از اين نشان بدهم. يعني نشان بدهم اين اگر آنجاست الآن اينجاست. تعريف کنم که آنجاست. بعد هم براي اينکه باور کنند ارتباطات اين را تعريف کنم که ديده شود. اما آن شواهد هم خودشان با شواهد ديگري همراه هستند و امکان ندارد جدايش کرد. اگر دو پايه اين طرف تر هم بيايم اينها را تغيير بدهم، در ذهنم، شاهد سازي کنم، دروغ بعد از دروغ بگويم، يعني يک دروغ انسان را به دهها دروغ مبتلا مي‌کند و اين دهها دروغ هم پاياني ندارد چون هرکدام از اينها با تمام روابط هستي ارتباط دارند. اگر پيگيري شود قطعاً معلوم مي‌شود اين کذب هست. اگر کسي اينجا نبوده و بگويد: من اينجا بودم، چون نبوده تمام روابط را تکذيب مي‌کنند. اين جاي ديگري بوده و با آنجا روابط داشته است. اينجا نبوده و همه اينها تکذيب مي‌کنند که اينجا نبوده است. حالا اگر چند تا شاهد هم درست کردي و گفتي: اين هم شاهد است من اينجا بودم. خود او و بودن او و گفتار او که شاهد بوده، چقدر پيچيده مي‌شود.
اگر نظام جهان را با اين نگاه ببينيم که همه هستي با هم مرتبط هست، هرجا بخواهيم دروغي بگوييم اين دروغ را هستي تکذيب مي‌کند. ممکن است در سال اول، سال دوم کسي باور نکند و يعقوب(س) باشد که «دمٍ کذِب» را مي‌شناسد و نشانه شناسي‌اش قوي است و همان‌جا مي‌گويد: اين امري است که تسويل نفس شما بوده است و بفهمد که دروغ مي‌گويند ولي بقيه بيست سال ديگر مي‌فهمند. بالاخره دروغ رسوا است که بگويند: يوسف زنده است. دروغ به هيچ وجه پايدار نيست. يعني اگر اين باور را کرديم که هر وجودي با تمام حقايق هستي ارتباط دارد، اگر بخواهيم به دروغ چيزي را که نيست در اين رابطه بگوييم: هست، از جاي خودش برداريم و جاي ديگري بخواهيم به دروغ نشان بدهيم. هر دو دسته ارتباطات اين را تکذيب مي‌کنند. هم آنجايي که نيست نمي‌شود گفت: هست. من کاري را نکردم بگويم: کردم. تمام شواهد دارد اين را تکذيب مي‌کند، هرچند خودم سرم را زير برف کرده باشم و بگويم: نمي‌بينم. اما اين دليل بر اين نيست که نباشد. اگر با اين نگاه به دروغ انسان نگاه کند، از اينکه به يک دروغ مبتلا شود، مي‌ترسد. چون اينها وقتي خواستند يک دروغ بگويند، به چند دروغ پشت سرش مبتلا شدند که خواستند بگويند: در حقيقت گرگ يوسف را خورده است. بعد مجبور شدند پيراهنش را به دروغ خوني کنند. مجبور شدند به پدر هم دروغ بگويند. تا اينکه به جايي مي‌رسد که رسوا شدند. بعد از بيست سال رسوايي درست است يوسف کريم بود، درست است پدر به روي اينها نياورد، ولي خودشان شرمنده نشدند که بيست سال دروغ گفتند؟ قرآن براي ما لحظه‌ها و صحنه‌هاي خاص را حکايت مي‌کند اما اينها بيست سال چطور مي‌ديدند پدر مي‌سوزد و دروغشان را تکرار مي‌کردند؟ دروغ بعد از دروغ، تکذيب پدر که کار تو اشتباه است. يوسف رفته و برگشتني نيست. دائماً اين ملامت را به پدر داشتند که ديگر يوسف برگشتني نيست. لذا انسان ممکن است يک سال بتواند يک دروغي را پنهان کند، اما دروغ پنهان نمي‌ماند.
شريعتي: يعني در واقع کذب و دروغ ما به نوعي رويارويي با تصديق تمام عالم هستي و کائنات است.
حاج آقاي عابديني: با تمام هستي است و همه هستي هم با آن مقابله مي‌کنند. ما مقابله مي‌کنيم و آنها هم با ما مقابله مي‌کنند. آنوقت چطور مي‌توانيم دوام بياوريم؟ به بزرگي گفتند: اين پول سهم امام و خمس است. شما رسيد يک ماه پيش را بدهيد. حضرت آيت الله حسن زاده فرموده بود: در محضر صدق محض که هستيد، دروغ مي‌گوييد؟ بعضي وقت‌ها دروغ در وجود ما عادي شده است. مي‌گوييم: راهش غير از اين نيست. فاکتورسازي‌هاي مختلفي که در خيلي جاها عادي شده است. رئيس مي‌گويد: فاکتور سازي کن. خوب اين دروغ است. اگر اين دروغ به انسان برگردد نتايجش يک ذره و دو ذره نيست. اين راهي مي‌شود که او دروغ گفتن را ياد بگيرد. کساني که به اين کارها تشويق مي‌کنند همه دارند دروغ ايجاد مي‌کنند. اگر حواسمان نباشد در آن ذره‌ها جلويش را بگيريم به جايي مي‌رسيم که ديگر جاي برگشت نداريم. اگر مي‌خواهيم جلوي دروغ را بگيريم، بايد جزء سالمش را سر جايش برگردانيم. يعني حقيقت را هرچه زودتر محقق کنيم. اگر امروز من دروغي گفته بودم، امروز اصلاحش کنم به اندازه يک دروغ، دو دروغ ضرر مي‌کنم. با هستي مقابله کردم. اما اگر بگذارم فردا، دروغ من کش پيدا کرده است و مقابله هستي با من شديدتر مي‌شود. وقتي آشکار مي‌شود آبروي من بيشتر مي‌رود. لذا سعي کنيم اگر در جايي دروغي گفته شده، به سرعت اصلاحش کنيم تا مقابله هستي با او شديدتر نشود.
شريعتي: اين تازه براي اين دنياست. اثري که در آن طرف دارد چگونه است.
حاج آقاي عابديني: آنجا دروغ گفتن هيچ جاي پنهان کردن ندارد. در زمان ظهور هم، عالم ظهور عالم صدق است. در بعضي روايت دارد، مؤمن کسي است که اگر زندگي او را در طبق بگذارند و بچرخانند، مردم زندگي او را ببينند باکي ندارد. امروز بگوييم: در اينترنت بگذارند! بگويند: همه زندگي‌اش اين است. باکي ندارد. يکي از کساني که از کشور فرار کرده بود، يک حرفي زده بود در رابطه با آقا و گفته بود: هرچه دنبال بهانه هستند که يک وصله‌اي را به ايشان بچسبانند، پيدا نمي‌کنند. اصلاً زندگي‌اش پاک است. يعني همان مؤمني است که زندگي‌اش کف دستش است و آشکار است. چيزي به آن نمي‌چسبد. زندگي مؤمن بايد اينطور باشد که در زمان ظهور اين است که اگر يک منافقي در دل سنگ خودش را مخفي کرده باشد، تعبير روايت اين است که آن سنگ داد مي‌زند که آن منافق درون دل من است، من را بشکنيد و اين را بيابيد. يعني اعضاء و جوارح انسان روز قيامت يکي از شاهدان هستند که دروغ‌هاي انسان را که کذب بوده، انسان مي‌گويد: از اينکه نزديک‌تر، اينها شهادت مي‌دهند عليه انسان که اين دروغ گفت. ديگر براي انسان هيچ چاره‌اي باقي نمي‌ماند. چون همين‌هايي که با آن انجام داده، خود همين‌ها شاهد هستند نه ديگري. آدم بايد از شوخي کردن دروغ هم بپرهيزد.
داريم که حواستان باشد گاهي شيطان دروغ را از راه شوخي ايجاد مي‌کند. آدم مي‌گويد: براي شوخي گفتم اما قبح آن ريخته مي‌شود. ديگر براي انسان عادي مي‌شود. سحري که ساحران براي فرعون کردند دروغ بود. لذا تعبير «اِفک» شد. عصاي موسي اِفک آنها را بلعيد. اِفک يعني دروغ، يعني اينها به دروغ يک صحنه‌اي که نبود نشان دادند هست. يعني اين ريسمان‌ها زنده نبودند ولي اينها را زنده نشان دادند. عصا و ريسمان‌هايشان زنده نشان دادند. ولي تعبير قرآن اين است که «تَلْقَفُ‏ ما يَأْفِكُونَ» (اعراف/117) عصاي موسي افک اينها را بلعيد نه ريسمان‌ها، دروغ اينها را آشکار کرد. واي از روزي که در جايي که سايه روشن وجود انسان است، خورشيد بتابد و لايه‌هاي ظلمت انسان آشکار شود که درونش چه خبرها بوده است. دروغ‌هاي انسان در زندگي آشکار شود. زندگي که بر پايه دروغ باشد زندگي سستي است و هر لحظه ممکن است فرو بريزد. چون ارتباطش با تمام هستي ارتباط کينه توزانه است. چون هستي با کسي که دروغ مي‌گويد کينه توزانه رفتار مي‌کند. چون اين دروغ است و مقابل اوست. غير از اينکه خود دروغگو هم نمي‌تواند، چون يک چيزي واقعيت نداشته، وقتي مي‌سازد هرچه هم در گفتن دقت مي‌کند، اگر چند بار گفته شود، با يک فاصله که بيافتد يک سري قرائن از يادش رفته، چون ديگر اينها دروغ بوده و در واقعيت نبوده که در ذهنش باشد. بعد مي‌گويند: دروغگو حافظه ندارد، يعني مجبور مي‌شود در دروغش، دروغ‌هاي ديگري مي‌گويد که اين دروغ را رسوا مي‌کند. مي‌خواهد اين را درست کند بعد مي‌بيند خرابتر مي‌کند.
يکي از بحث‌هاي ديگري که اينجا هست، بعد از اينکه جريان خبري که اينها به يعقوب گفتند که يوسف(س) کشته شده و گرگ او را خورده است، دارد يعقوب آنجا گفت: «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ‏» (يوسف/18) اين صبر جميل خيلي بحث جالبي است. صبر جميل يعني چه؟ اولاً «صبرٌ» را نکره آورده است. يعني خيلي طاقت فرسا است. در عربي وقتي نکره مي‌آيد عظمت مسأله است. يعني خيلي صبر سختي است چون از دست کساني اين واقعه اتفاق افتاده که فرزندان يعقوب و برادران يوسف بودند. اگر يعقوب مي‌خواست کسي به يوسف تعرض کند، مي‌خواست بفرستد کمک کنند، برادران را مي‌فرستاد. الآن چه کسي را کمک يوسف بفرستد؟ همين کساني که بايد کمک کار يعقوب باشند، همان‌ها ضربه زدند. لذا صبر در اينجا خيلي سخت است.
صبر جميل يعني چه؟ صبر يعني چيزي نمي‌گويم و کوتاه مي‌آيم. خداي سبحان قدرتي به انسان داده که آن قدرت اثرش اين است. انسان در مقابل هرچيزي که منافع حياتش را به خطر بياندازد، مقاومت کند. قدرت دفاع و مقابله دارد. اگر کسي بخواهد اين غريزه را سرکوب کند اين از نظام فطرت خارج شده است. لذا يعقوب نمي‌خواهد اين ظلم را بپذيرد. مرحوم علامه طباطبايي خيلي زيبا مي‌فرمايد: حقيقت صبر وقتي که انسان يکباره با حادثه و خبري مواجه مي‌شود که نظام وجودي اين را متزلزل مي‌کند. نظام وجودي در اثر شدت حادثه حالت تزلزل پيدا مي‌کند. صبر اين است که انسان به يک دژي وارد شود که ابتدا روي پاي خودش بايستد. استقامت پيدا کند. تا وقتي اين استقامت پيدا شد و روي پاي خودش ايستاد، حواسش جمع شد و به خودش مسلط شد، بعد از اين اقدام کند. پس اگر يک موقع با حوادث مواجه مي‌شويم اولين کاري که مي‌خواهيم بکنيم نبايد اقدام باشد. چون در آن حالت گاهي باعث مي‌شود تزلزل ما شدت پيدا کند. اول استقامت خودمان را، اين ساق ايستادن و بر پا ايستادن و مستقيم شدن، اين حالت بايد ايجاد شود، اين را صبر مي‌گويند. «فصبرٌ جميلٌ» صبر جميل يعني صبر بسيار سختي که خوب بودن صبر ديگر مثل واجب بودن صبر است. اينقدر اين حادثه هولناک و سخت است، به دست نزديک‌ترين افراد، يعني اگر افراد مي‌گفتند: به دست ديگران بوده براي يعقوب اينقدر سخت نبود.
مثلاً گاهي فرزند انسان شهيد مي‌شود، تحمل شهادت با توجه به حقايق براي پدر و مادر ساده‌تر است. يک موقع فرزند توسط دشمن کشته مي‌شود، اما توسط برادران انسان اين واقعه ايجاد شده باشد آن هم به دروغ و مي‌داند دروغ مي‌گويند. اين خيلي کار را سخت مي‌کند. لذا تعبيري که آمده اين است که انسان بايد حواسش جمع باشد که صبر تحمل بر آن شدت است. يعني شدت را تحمل مي‌تواند بکند. وقتي انسان به صبر پناه برد، صبر باعث مي‌شود بتواند تصميم صحيح بگيرد. بتواند نقشه درست بريزد که چه کار بکند. اين کار خيلي سختي است. ما معمولاً در مرتبه اول حوادث به صبر پناه نمي‌بريم. يعقوب(س) هجده سال صبر کرد و اين صبرش مراحلي داشت. ابتدا با ناله و گريه بود اما کم کم مورد نداي جبرئيل قرار گرفت از جانب خدا که ملائکه‌ي سماء هم از گريه‌هاي تو نالان هستند و برايشان سخت شده است. از آنجا بنا را بر سکوت و حزن گذاشت.
روزي يعقوب يک معبدي را براي خودش ساخت و آنجا مشغول عبادت رب مي‌شد با حزن بر يوسف، سکوت! ر بعضي از تاريخ‌ها آمده يک شب در حين عبادت خسته شد و خوابيد. يوسف را به اجمل وجه در خواب ديد. وقتي بلند شد ديد نيست تازه داغش تازه شد. يعني خداي سبحان مي‌خواست اين را برآشوباند که از اين حزن بيرون بيايد، تا اين مرتبه موفق شده بود حالا مي‌خواست دوباره تحمل کند. يک جايي يعقوب بر عابدي وارد شد. او گفت: چه شده اينقدر شکسته شدي؟ گفت: اندوهي که در زندگي من بوده است، تا از در خانه عابد بيرون آمد عتاب الهي است. يعقوب شکايت ما را که مي‌کني، براي ما اينها شکايت نيست. گفته: حزن و اندوه مرا شکسته کرده است. نگفت براي چه. اما از اولياي الهي، از انبياي گرامي حتي همين مقدار درد دل کردن نزد ديگران، نه شکايت از خدا، حق نداشتي! همان جا يعقوب به زمين مي‌افتد و گريه و زاري مي‌کند که خدايا اشتباه کردم ببخشيد. يعني توبه‌هاي انبياء از اين سنخ است. بعضي فکر مي‌کنند توبه انبياء از معصيت است. از ترک اولي است. اين ترک اولي نيست. براي ما ترک اولي حساب نمي‌شود که ما با ديگران درد دل کنيم. مي‌گويد: تو حق نداري، بايد اينقدر قطع عُلقه شود، حق نداري حزن خودت را ابراز کني.
گاهي ما فکر مي‌کنيم کاش جاي انبياء بوديم. اگر جاي انبياء بوديم بيچاره مي‌شديم. مگر به اين سادگي آن چيزي که آنها داشتند، قابل تحمل است. يک ذره پايشان را طبق اوامر الهي اين طرف‌تر مي‌گذاشتند، مورد عتاب شديد قرار مي‌گرفتند. با اين نگاه دقت کنيم که يعقوب چه مي‌کشيد. داريم که به يعقوب خطاب شد حق نداري اسم يوسف را هم ببري. حق نداري اسم يوسف را هم ببري. نقل است مي‌رفت در بازاري مي‌نشست. در مغازه يک شاگردي داشت نامش يوسف بود. وقتي او را صدا مي‌زد دلش به ياد يوسف مي‌افتاد و خوش بود. بعد به او خطاب شد: يعقوب حق نداري اين را هم بشنوي. اينکه مي‌گويد: «وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ‏» (يوسف/84) حزنش را ابراز نمي‌کرد. چشم‌هايش کور شد و سفيد شد. خيلي تحمل بالايي مي‌خواهد. در اين بيست سال يعقوب چه کشيده است نسبت به فراق کسي که محبوب الهي‌اش بوده است. بعضي مي‌گويند: شايد يوسف در دوران او بر يعقوب ولايت داشت، يعقوب بر اين تأثر داشته است. چنانچه پيغمبر اکرم اگر مشرکين مؤمن نمي‌شدند و ايمان نمي‌آوردند، حضرت غصه مي‌خورد. اين غصه خوردن در امر الهي صحيح است. غصه دنيايي نيست. اين کاري که يعقوب گذراند تا اين صبري که برايش پيش آمده است، دوران خيلي سختي بوده است.
شريعتي: هر بار عظمت حضرت يعقوب براي ما واضح‌تر مي‌شود که چقدر بايد کوه باشي و سعه صدر داشته باشي که بتواني اين داغ عظيم را تحمل کني. سلام و درود خدا بر تمام انبياي بزرگ الهي. اين هفته در برنامه به مناسبت ايام پيروزي انقلابي اسلامي از شهداي انقلاب اسلامي ياد مي‌کنيم. همه شهدايي که رفتند، انشاءالله با أباعبدالله الحسين محشور باشند. امروز صفحه 226 قرآن کريم، آيات 38 تا 45 سوره مبارکه هود را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ يَصْنَعُ‏ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ «38» فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ «39» حَتَّى إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ «40» وَ قالَ ارْكَبُوا فِيها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ «41» وَ هِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبالِ وَ نادى‏ نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ فِي مَعْزِلٍ يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ «42» قالَ سَآوِي إِلى‏ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ «43» وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «44» وَ نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ «45»
ترجمه: و نوح (به فرمان الهى) مشغول ساختن كشتى شد. (امّا) هر زمان كه اشراف قومش بر او مى‏گذشتند، او را مسخره مى‏كردند. (او) گفت: اگر شما ما را مسخره كنيد، ما (نيز) قطعاً همين گونه شما را مسخره خواهيم كرد. پس بزودى خواهيد دانست كه مجازاتِ خواركننده به سراغ چه كسى خواهد آمد و عذاب جاودانه دامن چه كسى را خواهد گرفت. (كفر و استهزا ادامه داشت) تا زمانى كه قهر ما آمد و تنور فوران كرد. ما (به نوح) گفتيم كه از هر زوج (حيوان و موجود زنده) يك جفت (نر و ماده) در آن (كشتى) سوار كن، و (همچنين) خانواده‏ى خودت را، جز (همسر و يكى ازفرزندان و) كسانى كه قبلًا در مورد آنها قول (عذاب) داده شده بود. و (نيز سوار كن) افرادى را كه ايمان آورده‏اند، (امّا) جز گروه كمى، كسى همراه او ايمان نياورده بود. و (نوح به مسافران كشتى) گفت: بر آن سوار شويد كه حركت و توقّفش با نام خداست. همانا پروردگار من آمرزنده و مهربان است. و آن (كشتى) آنها را از لابلاى امواجى همچون كوه پيش مى‏برد. (در اين هنگام) نوح، فرزندش را كه در گوشه‏اى قرار داشت صدا زد (وگفت:) اى پسرم! (ايمان بياور و) با ما سوار شو و با كافران مباش. (پسر نوح) گفت: بزودى به كوهى پناه مى‏برم تا مرا از آب حفظ كند. (نوح) گفت: امروز جز (براى افراد مؤمن) و كسانى كه مورد رحم قرار گرفته‏اند، هيچ حافظ (و پناهگاهى) در مقابل قهر الهى نيست. (در اين هنگام) موجى ميان آن دو جدايى انداخت و او (پسر نوح) غرق گرديد. و (بعد از آنكه طوفان و آب همه جا را فرا گرفت) گفته شد: اى زمين! آبت را فرو بَر، و اى آسمان! (از باريدن) بايست. (بدين ترتيب) آب فرو نشست و كار (قهر الهى) پايان پذيرفت و (كشتى) بر (دامنه كوهِ) جودى پهلو گرفت و (در اين هنگام) گفته شد كه (رحمت خدا از) قوم‏ستمگر دور باد! پس نوح پروردگارش را ندا داد و گفت: پروردگارا! همانا پسرم از خاندان من است و البتّه وعده‏ى تو (درباره‏ى نجات خاندانم،) حقّ است و تو بهترين داورانى.
شريعتي:قرار هست امروز قرعه‌کشي دوستان عزيزي که زائر کربلاي معلي هستند را انجام بدهيم. اشاره قرآني امروز را بشنويم.
حاج آقاي عابديني: آيات در جريان حضرت نوح و سيره تربيتي حضرت نوح بيان شد اما براي يادآوري اين نکته که براي خود من خيلي تأثير گذار بود، «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» است. وقتي کشتي مي‌خواست حرکت کند، حرکت دهنده کشتي «بسم الله الرحمن الرحيم» بود و آن نگه دارنده کشتي و متوقف کننده کشتي هم بسم الله بود. يعني به جاي اينکه لنگر داشته باشد براي ايستادن، به جاي اينکه موتور داشته باشد براي حرکت دهنده، موتور حرکت دهنده او بسم الله بود و آن لنگر نگه دارنده هم بسم الله بود. تعبير بسيار زيباست که اگر انسان با اين نگاه الهي که کُن انبياء، مقام کُن يعني اراده، يعني يکي از معجزات نوح در همين‌جا آشکار شد که با بسم الله، کشتي را که آنجا جاي غرق شدن هر چيزي بود که عالم را فرا بگيرد با بسم الله آن کشتي حرکت کرد و با بسم الله آن کشتي متوقف شد و از حرکت باز ايستاد. تعبيري که در بعضي کلمات اولياي الهي است که مي‌گويند: کُن عارف است. يعني مقام ايجاد است که عارف مي‌تواند با بسم الله ايجاد کند که نوح نبي با بسم الله ايجاد حرکت کرد و توقف کشتي را، اگر ما ارتباطمان با خدا قوي شود اسماء الهي کارآيي‌هايي دارند که ما از آنها غافل هستيم و خبر نداريم. از جمله همه ايجاد عالم به واسطه بسم الله الرحمن الرحيم است.
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم مي‌گوييم با همين «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» انشاءالله فردا يک اتفاق خوب را مردم ما رقم خواهند زد.
حاج آقاي عابديني: يعني انشاءالله حرکت کردند و حرکتشان را با بسم الله آغاز بکنند که اين جريان پيدا کند در طول تاريخ، اين کشتي راهپيمايي حرکت کند و فتح کند قله‌هاي ظلم و جوري که در مقابل کساني که مي‌خواهند ضربه بزنند.
شريعتي: انشاءالله به عصر ظهور حضرت ولي‌عصر برسيم و آرزوي قلبي همه ما اين است که باشيم و آن روزگار را ببينيم. در قرعه کشي گذشته که خدمت حاج آقاي فرحزاد بوديم پنج انتخاب داشتيم. يعني حدود دويست نفر از اسامي اعلام شد که انشاءالله همين ايام اعزام خواهند شد. امروز بقيه قرعه کشي را انجام خواهيم داد. حدود 245 هزار نفر براي عزيمت به کربلاي معلي ثبت نام کردند. خيلي از عزيزان پرسيدند: چطور مي‌توانند ثبت نام کنند؟ بايد منتظر باشيد انشاءالله بانيان خير حرکتي بکنند و همه دست به دست هم بدهيم شايد يک عرصه‌ي ديگري فراهم شود که بتوانيم دوستان بيشتري را عازم عتبات کنيم. امروز هفده انتخاب قرار هست صورت بگيرد و معرفي شود و بعد ما مجدد از همين استان‌ها قرعه کشي را انجام مي‌دهيم. بعضي از استان‌ها به واسطه‌ي حجم حضور مردم عزيز ما و ثبت نام آنها، چند بار در اين قرعه کشي اسامي اين استان‌ها هست. مثلاً اگر چند بار اسم استان خراسان رضوي درمي‌آيد، به واسطه‌ي تعدد دوستان عزيزي است که ثبت نام کردند.
اولين استان؛ استان سيستان و بلوچستان هست. استان دوم استان مرکزي است. استان سوم استان ايلام است. استان چهارم استان خراسان رضوي است. در هرکدام از اين انتخاب‌ها حدوداً چهل نفر هستند. استان پنجم استان کردستان است. استان کرمانشاه، استان زنجان، استان کرمان، استان آذربايجان شرقي، استان بوشهر، استان يزد، استان خراسان رضوي، استان اصفهان، استان فارس، استان البرز، استان چهار محال و بختياري، استان گلستان. به مناسبت 22 بهمن ما پنج انتخاب داشتيم. هفده انتخاب امروز انجام داديم. اين اسامي را انشاءالله روز دوشنبه در سايت قرار مي‌دهند. اسامي پرستاران عزيز که نفرات اعزامي به کربلاي معلي هستند هم در ايام ولادت حضرت زهرا(س) و روز مادر و روز زن، اعلام خواهد شد. حاج آقاي عابديني عزيز از 1 تا 250 يک عدد را انتخاب کنند و مبناي ما همان عدد خواهد شد. بعد 250 تا 250 تا جلو خواهيم رفت و دوستان نفرات را مشخص مي‌کنند.
حاج آقاي عابديني: به مناسبت 22 بهمن، عدد 22 را انتخاب مي‌کنم.
شريعتي: دوستان ما روز دوشنبه در سايت ما نتايج را قرار خواهند داد. حاج آقاي فرحزاد تأکيد کردند که انشاءالله اولويت افرادي باشند که دور و اطراف ما هستند و مي‌شناسيم. ادامه فرمايشات شما را مي‌شنويم.
حاج آقاي عابديني: در رابطه با صبر جميل صحبت مي‌کرديم. تعبير صبر جميل اين است که صبري است که درونش شکايت نباشد. شکايت مراتب دارد. شکايت اين است که شکايت از خدا نکنيم. اما اگر درد دل کرديم براي ما مانع ندارد. اما شکايت انبياء اين است که حتي درد دل هم براي ديگران نکنند. آنها اين هم حق ندارند در صبر جميلشان بکنند. از پيغمبر اکرم نقل شده است که خداي سبحان فرمود: «إِذَا وَجَّهْتُ‏ إِلَي‏ عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِي مُصِيبَةً فِي بَدَنِهِ أَوْ مَالِهِ أَوْ وَلَدِهِ» (الدعوات، ص 172) اگر مصيبتي بر مالش يا بدنش يا اولادش پيش مي‌آيد. «ثُمَّ اسْتَقْبَلَ ذَلِكَ بِصَبْرٍ جَمِيلٍ» اگر با صبر جميل برخورد کرد، تعبير خدا اين است که «اسْتَحْيَيْتُ مِنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» من روز قيامت براي او ميزان و حساب اعمال را قرار نمي‌دهم. نشان مي‌دهد اين خيلي سخت است. اينکه کسي بدون حساب و کتاب وارد بهشت شود مربوط به مخلصين است که آنها حساب ندارند. اما اينجا مي‌فرمايد: کسي که در دنيا برايش مصيبتي ايجاد شود، با صبر جميل با او مواجه کند و تحمل کند، نشان مي‌دهد تمام سختي‌هايي که مي‌خواهد در حساب و ميزان برايش ايجاد شود، اينجا خودش انجام داده است. به آن موطن رسيده که اين سختي‌ها را طي کرده است. لذا مي‌فرمايد: «أَنْ أَنْصِبَ لَهُ مِيزَاناً أَوْ أَنْشُرَ لَهُ دِيوَاناً» براي او بدون حساب و کتاب وارد بهشت مي‌شود. اين هم يکي از آثار صبر جميل است که چقدر عظمت دارد. لذا حواسمان باشد صبر جميل اين نيست که انسان گريه نکند، اگر مصيبتي بر او آمده گريه کردن مانعي ندارد. وقتي فرزند پيغمبر اکرم از دنيا رفت، گريه کرد و گفت: اين بکاء رحمت است. گريه رحمت غير از بکاء شکايت است. يعني اگر کسي دلش سنگ باشد، مصيبتي بر فرزندش پيش مي‌آيد دلش نشکند و گريه نکند اين سنگدلي است. اين صبر نيست. اين را پاي صبر نگذاريم. انسان رئوف و رحيم است. صبر جميل يعني شاکي نباشيم. منتهي يک مرتبه شکايت در بيرون ابراز کردن است. يک مرتبه شکايت اين است که در درون دل هم شاکي نباشد. انسان گاهي در دلش با خدا دعوا دارد چرا من؟ مرتبه بيروني‌اش که خيلي مهم است اين است که صبر کند. در مرتبه درونش هم انسان بايد کم کم کاري کند که درونش هم شاکي نباشد. بگويد: خدايا تو دادي، اگر من کوتاهي کردم که جداست، اما اگر بدون اراده و اختيار ما مسأله‌اي پيش مي‌آيد، مصيبتي پيش مي‌آيد.
وقتي موسي کليم از خدا سؤال کرد: خدايا گاهي در يک خانواده، ستون خانواده را مي‌بري. کسي که همه قوام اين خانه روي دوش او بوده است، مي‌توانستي در اين خانه پيرزن يا پيرمردي را ببري که بار خانه روي دوش او نيست. اگر برود اين خانه متزلزل نمي‌شود. ستون خانه که مي‌رود همه روابط به هم مي‌ريزد. خدا آنجا به موسي خطاب مي‌کند: موسي نمي‌خواهي من جانشين او در اين خانه باشم؟ موسي کليم مي‌گويد: «نعم الخَلف» چه جانشين خوبي، يعني تدبير امر آن خانه را در اين صورت خدا خودش مستقيم به عهده مي‌گيرد. صبر جميل اينطور است. يعني وقتي مي‌بينند يک نفر که ستون خانه است از بين مي‌رود، گاهي طرف احساس مي‌کند که ديگر پشت و پناهي ندارد اما اگر اين نگاه را داشته باشد، احساس مي‌کند پشت و پناهش قوي‌تر هم شده است. اگر تا به حال خدا به واسطه‌ي آن شخص اداره مي‌کرد بي واسطه الآن اداره مي‌کند و بي واسطه خيلي عظيم است. مرثيه اشکالي ندارد اما شکايت نباشد.
بعد از جريان صبر جميل اگر انسان باور کرد که خدا مالک است. علي الاطلاق هست به همه چيز انسان، صبر جميل راحت‌تر مي‌شود. مالک است، ما فکر مي‌کنيم مالک هستيم و يک چيزي را از دست داديم شاکي مي‌شويم. اما اگر بدانيم خدا مالک علي الاطلاق است، در ملک او تصرف کرده است، ما چه جهتي دارد که بتوانيم شکايت بکنيم و بخواهيم شکايت کنيم. اين مالک علي الاطلاق است که شکايت در آنجا ديگر راهي ندارد. با اين نگاه تازه انسان برايش تسهيل مي‌شود که اگر مي‌خواهد صبر کند، غير از آنکه حساب و کتاب از او برداشته مي‌شود، راضي شده به اراده الهيه و خيلي کمالات ديگر.
شريعتي: انشاءالله همه ما در عرصه‌هاي مختلف زندگي که نيازمند صبر هستيم، صبر جميل داشته باشيم و انشاءالله همه از آثار و برکاتش بهره‌مند شويم. فردا با يک مهمان ويژه در خدمت شما هستيم. ضمن اينکه از حاج آقاي قرائتي تقدير و تشکر مي‌کنيم قبول کردند که ما فردا از يکي از مبلغين خوب کشور آرژانتين دعوت کنيم که سالهاست در عرصه تبليغ در کشورهاي حوزه آمريکاي لاتين تلاش مي‌کنند و در واقع از رويش‌هاي انقلاب اسلامي هم هستند. انگيزه ايشان پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي و معنويت امام راحل دانستند. فردا بعد از راهپيمايي 22 بهمن خدمت شما خواهيم بود. مطمئن هستم راهپيمايي امسال هم مثل هرسال تماشايي خواهد بود و مردم ايران باز هم حماسه خواهند آفريد. حضور مردم اعلام خواهد کرد که ما همچنان پاي آرمان‌هاي شهداء و پاي نکاتي که مورد تأکيد مقام معظم رهبري هست خواهيم بود و گام‌هاي ما آنها را امضاء خواهد کرد. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عابديني: انشاءالله خداي سبحان قدم‌هاي ما را در تأييد دينش محکم‌تر و راسخ‌تر بگرداند. خدايا حاجت حاجتمندان را خودت با عزت برآورده به خير بگردان. براي جوانان ما شغل مناسب و زمينه کار و ازدواج مناسب برايشان فراهم بگردان. اين راهپيمايي را يک مشت محکم به دشمنان و يک عزت براي مؤمنين قرار بده.
شريعتي:
به استواري صبريم و بردباري کوه *** به رودهاي جهان رفته بي قراري ما
بهترين‌ها را براي شما آرزو مي‌کنم. «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت يوسف(عليه‌السلام)” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید