بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دولت مهدوی(2)؛ آخرین دولت محبت قلبها را به آخرین مراتب محبت خالص برای خدا می‌کند ، و لذا خدا وصفشان کرده که آن‌ها قومی هستند که «یُحِبُّهُم ویُحِبُونَهُ» بخاطر خلوص حبّ فِی الله در ارتباطات انسانی میان آن‌ها

روایت جلسه قبل نیمه کاره ماند. قبل از شروع بحث آن روایت را میخوانیم.
روایت از امام باقر علیه السلام بود در جریانی که هشام حضرت را احضار کرد. حضرت وارد شد، با دستشان سلام دادند. بدون اجازه هم نشستند. هشام هم توطئه کرده بود که تنقیص کنند حضرت را.
بعد از اینکه آنها چیزهایی گفتند. حضرت بلند شدند و شروع کردند به پاسخ دادند. فرمودند ملک ما مؤجل است. ملک شما معجل است.
تتمه روایت به نحوی مرتبط به بحث است. اما در عین حال چون شروع کرده بودیم، حیف بود که نیمه تمام بگذاریم.
لِأَنَّا أَهْلُ الْعَاقِبَةِ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ‏ فَأَمَرَ بِهِ إِلَى الْحَبْسِ فَلَمَّا صَارَ فِي الْحَبْسِ تَكَلَّمَ فَلَمْ يَبْقَ فِي الْحَبْسِ رَجُلٌ إِلَّا تَرَشَّفَهُ وَ حَسُنَ عَلَيْهِ
در بعضی نسخ حنّ الیه دارد.
زندانی های آن موقع بعضی شیعیان بودند.
فَجَاءَ صَاحِبُ الْحَبْسِ إِلَى هِشَامٍ وَ أَخْبَرَهُ بِخَبَرِهِ فَأَمَرَ بِهِ فَحُمِلَ عَلَى الْبَرِيدِ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ لِيُرَدُّوا إِلَى الْمَدِينَةِ وَ أَمَرَ أَنْ لَا تَخْرُجَ لَهُمُ الْأَسْوَاقُ
با اینها هیچ طعامی که بتوانند استفاده بکنند نباشد. تا در راه اذیت بشوند
وَ حَالَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ فَسَارُوا ثَلَاثاً لَا يَجِدُونَ طَعَاماً وَ لَا شَرَاباً حَتَّى انْتَهَوْا إِلَى مَدِينَةٍ
در نسخه مدین هست. به مدین رسیدند.
فَأَغْلَقَ بَابَ الْمَدِينَةِ دُونَهُمْ
درها را رو به اینها بستند تا وارد نشوند.
فَشَكَا أَصْحَابُهُ الْعَطَشَ وَ الْجُوعَ
یاران حضرت از گرسنگی و تشنگی به حضرت عرض گرسنگی و تشنگی کردند.
قَالَ فَصَعِدَ جَبَلًا أَشْرَفَ عَلَيْهِمْ
کوهی که مشرف باشد به شهر.
فَقَالَ بِأَعْلَى صَوْتِهِ يَا أَهْلَ الْمَدِينَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا أَنَا بَقِيَّةُ اللَّهِ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى‏ بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ
این صدایی است که حضرات هرجا در نگاه باطنی شان بخواهند دل ها را جذب بکنند میتوانند ولی بنا بر این نبوده است که با جذبه اینگونه اینها را جذب بکنند. اینجا یاران حضرت به اضطرار رسیدند. حضرت به خاطر آنها این کار را کردند.
قَالَ
راوی ابی بکر حضرمی است.
وَ كَانَ فِيهِمْ شَيْخٌ كَبِيرٌ فَأَتَاهُمْ فَقَالَ يَا قَوْمِ هَذِهِ وَ اللَّهِ دَعْوَةُ شُعَيْبٍ ع
مدین محل نبوت شعیب بود و عذاب هم برشان نازل شد به خاطر تطفیف. کم فروشی میکردند. معجزه شعیب میزان و مکیال بود. اینها همین را سبب کردند برای کم فروشی. اندازه گیری و سنجش را معیارش را حضرت شعیب آورد. با این کلک میزدند.
اگر قبلا مجبور بودند پیمانه ها را بگذارند در یک جا تا مساوی بشود، حالا پیمانه داشتند. پیمانه ها را از قدر استانداردش کوچک تر میگرفتند. این باعث میشود وقتی متر میکنند.
وَ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ تُخْرِجُوا إِلَى هَذَا الرَّجُلِ بِالْأَسْوَاقِ
اگرکالاهایتان را نبرید و نگذارید وارد بشوند
لَتُؤْخَذُنَّ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ فَصَدِّقُونِي هَذِهِ الْمَرَّةِ وَ أَطِيعُونِي وَ كَذِّبُونِي فِيمَا تَسْتَأْنِفُونَ فَإِنِّي نَاصِحٌ لَكُمْ
همین یکبار من را تصدیق بکنید. بعد از این تصدیق نکردید مهم نیست. این حرف من را گوش بکنید.
ندای شعیب یعنی ندای الهی.
قَالَ فَبَادَرُوا وَ أَخْرَجُوا إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَصْحَابِهِ الْأَسْوَاق‏
رفتند و پذیرایی کردند از حضرت.
در پاسخ: این شیخ کبیر ممکن است رجل غیبی باشد.

بحث در این بود که آخرین دولت که نامگذاری شده است برای دولت حضرت، وجه تسمیه آخرین دولت چیست. بحث شد که نگاهی که در این آخرین دولت می آید اینطور نیست که فقط بحث اقتصادی و ایجاد رفاه و عدالت باشد. فقط این نیست. اما حقیقتی که خدای سبحان میفرماید که اگر شما از یک فرد واحد و انسان واحد نبودید، من کافرین را خانه هایشان را سقفشان را از ذهب و فضه قرار میدادم و سردردی برایشان قرار نمیدادم، نشان میدهد که دنیا و ما فیها برای خدا ارزشمند نیست که بخواهد مومن را با آن گرامی بدارد. اما اگر دنیا مهیا نباشد و آماده نباشد، ممکن است مانعیت ایجاد بکند در کمالی که انسان میخواهد بهش برسد. در آخرین دولت هم از جهت اقتصادی قیام به قسط است که قطعا آنج هست، هم از جهات فوق مسئله اقتصادی.
الیه یصعد الکلم الطیب، و العمل الصالح یرفعه. کلم طیب صعود میکند. عمل صالح کلم طیب را اوج میدهد.
تعبیر مرحوم علامه زیباست. میفرمایند عمل صالح کارش ایجاد انقطاع است. انقطاع از علقه ها. کار کلم طیب رساندن است. کلم طیب میرساند، یعنی نگاه اتصال را ایجاد میکند. عمل صالح انقطاع را ایجاد میکند. یک اتصال داریم که حقیقتی که بالا میرود و به محضر ربوبی میرسد، حقیقت کلم طیب است. آنی که کمک میکند تا این برود و موانع و تعلقات را میکند از انسان و جدا میکند، عمل صالح است.دوتا غایت در این آیه برای عمل صالح و کلم طیب خدا در این آیه معین کرده است که عمل صالح هم در طریق کلم طیب قرار میگیرد. دولتی که در آخرین مرتبه میخواهد محقق بشود، دولتی است که هم بدنه اش عمل صالح است، هم نهایتش کلم طیب است. یعنی دولت اندیشه است. حقیقتش و افق نهایی اش دولت اندیشه است. یعنی چیزی است که فکر بشر باید به این اوج برسد. به این نهایت برسد. آن هم نه فقط در علم حصولی. در ناحیه علم حضوری که علم حضوری رساننده است.
-منظور از کلم طیب چیست؟
معنای عرفی عادی اولی اش اعتقادات است در مقابل عمل صالح. علمی است که انسان را به عمل میخواند.
مثل سوره ولاعصر است.
آمنوا که ایمان است و میشود کلم طیب. عملوا الصالحات میشود عمل صالح. تواصی به صبر در اعمال است و تواصی به حق در اعتقادات است
در دوره ظهور همه قرآن پیاده میشود. اعم از اوج اعتقااتی که در قرآن هست…
پس اگر در یک عبارت بخواهیم خلاصه بکنیم دوران ظهور و استقرار حکومت حضرت را، دوران پیاده شدن کامل حاکمیت قرآن است. چه در نظام تفکری و چه در نظام عملی. قرآن پیاده میشود. در آن روز قرآن به کلام می آید. به سخن می اید. حضرت سخن میگوید. قرآن تصدیقش میکند. کلمه و صدقه القرآن. تمام فعل و قول و کلام حضرت با قرآن تصدیق میشود. مردم این را میبینند. این دیه میشود. موید است به قرآن و قرآن زبان پیدا میکند. قرآن صامت نیست. مردم میبینند که قرآن گویاست. ناطق است. و تصدیق میکند حضرت را. نحوه اش چگونه است بحث دیگری است. دوران ظهور دوران تحقق قرآن است.دو رکن دارد. یکی نظام اعتقادی و ایمان است و یکی نظام عمل صالح است. این دو رکن به تمامه پیاده میشود. تمام آیایت قرآن در جایی که دعوت به عمل صالح میکند محقق میشود. در نظام معرفتی هم تمام آنچه در قرآن آمده محقق میشود. از طرف مقابل کسانی که مشرک و کافرند، نسبت به آنها هم پیاده میشود.
دل های مومنان آن روز هیچ علقه ای به کفار و مشرکین ندارند.
تا قبل از این یکی از مشکلاتی که در کل دوران بشریت بوده است این بوده است که مشرکین و کفار محبوب عده ای از مومنین هستند. باعث میشود دل های بعضی از مومنین نسبت به مظاهر حیاتی که در اینهاست آب باشد. طلب داشته باشد. رفات اینها را بطلبند.
یکی از آیاتی که در رابطه با جریان ظهور مطرح شده است، آیه شریفه سوره مائده است. من یرتد منکم عن دینه، یا ایها الذین آمنوا آمده است. خطاب به اهل ایمان است. عن دینه تفسیر شده است به ارتداد عملی نه فکری. یعنی به صورت فکری علاقه داری دبه زندگی کفار. میبینید خوشتان می آید. ارتداد اعتقادی نیست. ارتداد گاهی عملی است. عمل آنها در نظرش محبوب می آید و آنچه مربوط به خودش هست را نمیپسندد یا کنار گذاشته است.
یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه. علامت اینکه ارتداد عملی است این است که قومی که می آوریم نسب تهب مومنین ملائمند، با کفار سرسختند. با کفار هیچ ملائمتی ندارند. ارتداد را دارد معنا میکند. ارتداد این است که اینها با مومنین کوتاه نمی آیند. با مومنین بد اخلاقی میکنند. ولی نسبت به کفار میل دارند. کوتاه می آیند. اگر یک چیزی هم میبینند میگویند لابد مقصودشان این نبوده است. هی توجیه میکنند.
یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومة لائم. این حقیقت، یحبهم یحبونه در زمان ظهور محقق است. یکی از نکاتی که در زمان ظهور هست این است که ارتداد عملی در کار نیست. این علاقه خیلی از امکانات مومنین را مصرف خودش میکند. لذا اگر انسان بداند که ظهور نزدیک است، باورش بشود که ظهور نزدیک است، میل در درونش نسبت به امام زمان بیشتر میشود. البته تا وقتی که اعمال سخت نداشته باشد که برایش مشکل ایجاد بکند. هرچقدر بداند ظهور نزدیکتر ست، مثل وصال با معشوق میماند. نزدیک که بشود موانع کوچکتر میشوند. اگر این باور ایجاد بشود موانع کوچکتر میشوند. بریدن ها و قطع علقه ها شدیدتر میشود.
این یکی از علامت هایی است که …
مرحوم علامه فرموده اند هه الآیة الکریم تتحدث عن عصر الظهور. این نکته را بدانید که هر آیه ور روایتی که در مورد عصر ظهو راست، به نحو تشکیکی در قبل از ظهور افق تعیین کرده است. سمت و سوی حرکت مراتب تشکیکی اوست. او مقصد است. مراتب تشکیکی اش منازل راه هستند. این نگاه باید در همه نگاه در جریان مهدویت باشد که افق را که ترسیم میکند حتما منازل راه منازل تشکیکی در کار هست که منزلی بعد منزلی. سمت و سوی حرکت به سمت او باشد. روز به روز به سمت او حرکت بشود. منتظر اینکه یک دفعه حرکت بشود نمیشود باشیم. سمت و سوی حرکت به سمت افق نگاه است اگر میفرماید حقیقت این ایه در زمان ظهور محقق میشود که ارتداد عملی جلویش گرفته میشود، یحبهم و یحبونه. فقط خدا را دوست دارند. محبتشان تقسیم نشده است بین کفار و … . راه میل داشتن به کفار مانعیت ایجاد میکند برای تحقق دولت مهدوی.در مسیر و حرکت به آن سمت نیست. این آیه نشان میدهد که چه در منظر فردی و چه در منظر اجتماعی اگر میخواهیم افق مهدوی در نگاهمان ترسیم بشود و به آن سمت حرکت بکنیم، باید مراتب تشکیکی این را محقق بکنیم. یعنی هرچند گسست ما از حرکت های کفار و حرکت های کفار وحیات کفر شدیدتر بشود، پیوست ما به سمت حیات معنوی شدیدتر شده است. این آیه افق ترسیم میکند. کاربردی است. ایدئال نیست که منتظر باشیم کی محقق میشود. ایدئالی است که در حرکت امروز ما نقش دارد. دارد جهت زندگی ما را تعیین میکند. اینکه محبت کفار باشد و حیات کفار، خیلی چیزها را شامل میشود. فقط اینطور نیست که یک کافری را دوست داشته باشم.
دو سه موردش را عرض میکنم. یک کسی که دوست دارد آنجا زندگی بکند، اهل ایمان هم هست، ناخودآگاه محبت آنجا را دارد. در محیط مومنینی که ایمان را هم درست اجرا نمیکنند… یک وقت کسی برای ماموریت میرود، میرود که چیزی یاد بگیرد و برگردد… یک وقت میرود دنیا دیده بشود تا قدرت تبلیغ بیشتری پیدا بکند کسی حرفی ندارد. قدرت تبلیغ دین پیدا بکند، اشکال ندارد.
اما کسی میخواهد برود آنجا زندگی بکند. تفریحش را ببرد آنجا. پول خرج کردنش را ببرد آنجا.
آیه بعدی می فرماید
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿51﴾
و من یتولهم منکم، هر کدام از شما این ها را وی خودش قرار بدهد، میفرمایند منظور از این ولایت ولایت محبت است نه ولایت نصرت. یک وقت با یک کشور قرارداد میبندیم که دفاع بکنیم از دشمن مشترک. این اشکال ندارد. این ولایت نصرت است. ولایت محبت را آیه نفی کرده است.
آنها را ولی خودش را قرار داد، یعنی محبت پیدا کرد. این از آنهاست. یعنی عملا جزء یهود و لشگر یهود و نصاری حساب میشود. علاقه دارد به آنها. رفته در کشور آنها زندگی بکند. ولایت محبت ملحق میکند این را به آنها. واقعا ملحق میکند. توقع نداشته باشد در شفاعت و نجات.
ولایت محبت تو آنجاست.
این در همان دایره یحبهم و یحبونه است. این دولت مهدوی، این خصوصت و افق نگاه را ترسیم میکند. یعنی اگر مسیر حرکتمان را از افق دولت مهدوی به دست نیاوریم که فایده ندارد. یک چیز ذهنی میشود.
آیات دیگری که در ارتباط با دولت مهدی است…

نکته اش این بود که در دولت مهدوی میل ها به سمت جای دیگری نیست. مثل مصرف کردن کالای دیگران و علاقه داشتن. یک وقت انسان مجبور است و بغض هم دارد. اما نه. یک وقت انسان میبیند خوشحال میشود. محصول او را میبیند دوست دارد. این دوست داشتن کالا. آدم یک وقت مجبور است، میرود مصرف میکند. این میل ها انسان را از سمت آن نگاه الیه یصعد الکلم الطیب و العلم الصالح که هیچ اصطکاکی نباید همراهش باشد، با اصطکاک همراه میکند انسان را. هر میلی به کفار و کفر، میخواهد به کالایشان باشد، میخواهد در ارتباط با آنها باشد، به به و چه چه کردن از آنها باشد. اینها دور شدن از دولت مهدوی و دور شدن از ظهور است. یحبهم و یحبونه درش ناخالصی ایجاد کرده است. چرا در دروان ظهور حرکت سریعترین حرکت است؟ چون هیچ محبت ناخالص دیگری همراهش نیست.
حرکت همراه محبت است. و اسلک بی مسلک اهل الجذب. که این حرکت سرعت دارد. لا حول لی عن معصیت الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک. یعنی آنی که مانع ایجاد میکند نسبت به گناه محبت الهی است. گناه نکردن محبت را تشدید میکند. راه جلوگیری از گناه تشدید محبت الهی است
اگر راه های ارتباط با کفار، علاقه ها و مبحت ها و ولاء محبتی که نسبت به کفار هست هرچقدر از انسان کنده بشود، سرعت انسان به سمت خدا بیشتر میشود. گاهی آنقدر عادی شده است که انسان متوجه این محبت ها نیست. دنبال کنکاش بر این نیست. باورش نمیشود اینها مانعند.
بسیاری از عدم موفقیت ها و عدم وصولها و اصطکاک هایش مربوط به محبت هایی است که در وجودش ترکیب میشوند. نتیجه کار مجموع این محبت هاست.
ممکن است کسی غلبه بکند، اما میبینید چهار پنجم انرژی اش صرف غلبه شده است.
-کسی که آنجا به دنیا می آید چطور؟
کسی که آنجا به دنیا می آید، خوب است که میتواند تبلیغ بکند.
حب وطن در جایی است که جغرافیا با نظام جغرافیای معنوی همراه بشود. حب وطنی که با جغرافیای کفر باشد ممدوح نیست. دارد که در زمان ظهور جغرافیای کوفه، میل دلها به سمتش است. چون آنجا مرکز حکومت حضرت است. کوفه ارضی در مقابل ارض های دیگر نیست. چون مکینش حضرت است، دل ها به آن سمت است. اصل این است که جغرافیای ارضی وقتی ارزشمند است که همراه باشد با جغرافیای معنوی و الا اگر در مقابل جغرافیای معنوی باشد… اگر امکان تبلیغ باشد که انذر عشیرتک الاقربین. ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه… این خیلی مهم است.
یک کسی آدم خدمت آیت الله بهاء الدینی، از آلمان یا فرانسه، گفت نمیدانید آنجا چه نظمی چه …
آقای بهاء الدینی عصبانی شد، قرمز قرمز شد، رگ های گردنش متورم شد.فرمودند چرا نمیفهمی، بفهم، آن نظم حیوانی است. این نه آن است که اسلام آنجا پیاده شده است. آن برای بهره مندی بیشتر است. مثل گرگ ها میماند که تنهایی میروند شکار. همان ها با همان نظمشان میروند کشورهای شرقی مردمشان را میکشند. مالیات میدهند و رای میدهند و همین ها را انتخاب میکنند و اینها مردم کشورهای دیگر را میکشند. نظم را رعایت میکنند. نمیگوییم همه این نظام را رعایت میکنند، اما اینها دارند رای میدهند.
-کی رای میدهد؟ بدنه دارد رای میدهد. درست است که انتخابات مهندسی شده است، عده ای میتوانند شرکت بکنند، اما مردم شرکت نکنند با یک چالش مواجه نمیشوند؟
-دفع افسد به فاسد نمیشود کرد؟
همه شان افسدند. اوباما بهتر بود؟ بدتر بود، خطرناک تر بود، نیش را میزد . دست فولادی بود با دستکش مخملی.
همه شان کشته اند. اما درون خودشان… آنجا هم به همه شان رسیدگی نمیشود
این نگاه که ما میرویم نظم آنها را میپسندیم، این نظم حیوانی است. اسلام این را نخواسته است. اسلام ایثار را میخواهد در نظم. خدمت به همدیگر را می خواهد در نظم. نمیگوییم اینقدر بد است. اما افق نگاهمان را این قرار نمیدهیم که بیشتر بهره مندی بشویم.
حرف سید جمال اسدآبادی اشتباه است. مبدا نظم را نفهمید از حیوانیت است. برای بهره مندی بیشتر است.

اگر در آن دوره تکنولوژی هایی که الان هست و از غرب می آمد، در دوره حضرت باشد، چطور میشود. این را بعدا بحث میکنیم. مبانی و حرف ها و مقدماتش باید بیاید.
این بحث بحث جدی است و کاربردی هم هست. زندگی امروز ما را هم شکل میدهد. بحثی که الان داریم کلی تر است که هر چیزی که دل ما را نسبت به آنها درش ایجاد محبت بکند، دل ما را جذب بکند، آیه می فرماید که من یتولهم منکم فانه منهم. اگر دل رفت به هر دلیلی به سوی انها، زیباتر بودنشان، دلش خواست خلاصه کاش من یک دختر آلمانی میگرفتم، فرانسوی میگرفتم، این دل خواستم یک ولاء محبت اس. اینکه دلش بخواهد آنجا زندگی بکند ولاء محبت است.
اگر دو محصول میبیند، وقتی میبیند مارک دیگری دارد خوشحال میشود. این خوشحالی ولاء محبت است. یعنی درست است که ممکن است یک کشوری بهتر بساز و با استحکام بهتر بسازد، اما لازمه اش میل پیدا کردن نیست. استفاده کردن لزومی ندارد میل پیدا بکند.
پیغمبر میفرماید لا تجعل لفاجر علیّ یدا، فیحبه قلبی
خدایا کاری نکن که فاجری نعمتی به من بدهد، قرضی بدهد، امکان وارداتی را فراهم بکند، این ناخودآگاه میرود. ناخودآگاه دل آدم میرود وقتی به آن سمت شد.
اینکه آقا میفرمایند تولید ملی را انسان باید برایش ارزش قائل باشد، چون ناخودآگاه فیحبه قلبی میشود. حشر با آن چیز است. ارتباط با آن شیء است. ناخودآگاه دل به سمت محبوب ایجاد حب میشود درش.
این جلو محبت الهی را میگیرد. بردار مخالف میشود.
در دولت مهدوی حقیقتا محبتها یک کاسه میشود
یحبهم یحبونه اثرش این است که اذلة علی المومنین. تمام محبتش به سمت مومنین است
دوتا علامت برای ایجاد محبت الهی قرارداده است. شما خدا را دوست بدارید و خدا شما را دوست بدارد. راهش چیست؟ اذلة علی المومنین. مومن رابطه اش با خداست. نه مومن عالی. هر کسی که ادعای ایمان میکند. اگر میخواهی رابطه ات با خدا شکل بگیرد، این است که نسبت به کفار اعزة علی الکافرین باشد.
ص366 ج5 مرحوم علماه در المیزان بحث مفصلی کرده اند که چطور ارتباط با کفار انسان را باز میدارد از مسیر. تا حدود ص400.
اگر میخواهیم دولتی داشته باشیم که نزدیکتر باشد به حکومت حضرت، باید با کفار اینطور باشیم. محبت نداشته باشیم.
ولاء نصرت را نفی نمیکند. نه اینکه با آنها جنگ کنیم. دنبال این رابطه فی نفسه نباشیم. ولاء نصرت یعنی پیمان های بین المللی. اما ولاء محبت مانعیت ایجاد میکند. این ولاء محبت را…
چه در نظام فردی و چه در نظام اجتماعی و حاکمیتی. اگر انسان این راه برد را برای خودش برنامه ریزی بکند. از جزئیات شروع میشود. از لباسی که میپوشد، عینکی که میزند، تمام وسائل و ابرازش. هر کدام اینها برای انسان ایجاد محبت میکند. رابطه ایجاد میکند. انسان آن چیزی که ملکش است را دوست دارد. بهش علاقه پیدا میکند. وقتی چیزی را دوست دارد جزء شئونش میشود. این علاقه خود به خود ارتباط با همان لاتجعل لفاجر علی یدا. وابستگی و علقه این از او سرایت میکند به کسی که این را ساخته است. کسی که این را قرار داده است.
نگاه میکند با اینکه عادی شده است ساخت آمریکا یا فلان کشور، اما ناخودآگاه تمام اینها دارد ایجاد محبت میکند در وجودش. این ایجاد محبت مانعیت در حرکت و سلوک الی الله است. اگر این تابلو را قبول کردیم حرکت باید اینطور باشد. اگر به سمت دیگری داریم میرویم، دور میشویم.
وَ لَا تَجْعَلْ لِفَاجِرٍ وَ لَا كَافِرٍ عَلَيَّ مِنَّةً، وَ لَا لَهُ عِنْدِي يَداً، وَ لَا بِي إِلَيْهِمْ حَاجَةً، بَلِ اجْعَلْ سُكُونَ‏ قَلْبِي‏ وَ أُنْسَ نَفْسِي وَ اسْتِغْنَائِي وَ كِفَايَتِي بِكَ وَ بِخِيَارِ خَلْقِكَ.
این دعای صحیفه سجادیه است. دعای 21.
از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم نقل شده است.
سکون نفس من به تو باشد و خیار خلقت. یعنی مومنین. سکونت نفس در ارتباطات و حاجتمندی ها سکونت ایجاد میشود. اگر کفار بودند، سکون نفس در کفار میشود.
دوکار ایجاد میکند. مومن باید با این نگاه در صدد باشد تا تمام حاجات مومنین را دنبال تحققش باشد تا در کشور مسلمین ایجاد بشود. وظیفه ایجاد میکند. در صدد بربیاید تا حاجت و نیازهای مومنین را در داخل تولید بکند. یا از کشور اسلامی وارد بکند. این نگاه را یجاد بکند. این جزء مبانی کار نظام دولتی اش باشد. در نظام فردی اش هم خودش سعی بکند بیشترین تحذیر را در استفاده از اینها داشته باشد.
اگر هم استفاده میکند مراقب باشد در وجودش اثر نگذارد. باید مقابلش عملی ایجاد بکند تا این اثر در او ایجاد نشود. چون اثر میکند خلاصه.
کشور های اسلامی که معاند نیستند، نیاز نیست بغض داشته باشد انسان، اما انسان میداند که دستورات را پیاده نمیکنند. اما نسبت به دولت کفر، بغض و عداوت و کینه میخواهد. لاتتخذوا الیهود و النصاری اولیاء
مثل عربستان، یهود و نصاری حاکمند.
داماد ترامپ گفت ما تصمیم گرفتیم تا بن سلمان بیاید تا ولیعهدی.

خلاصه بحث این بود که دولتی که بشارت دده شده است حقیقتش و نگاه اصلی اش نگاه تمدنی این دولت است که یک نگاه جامع است که در نگاه اندیشه ای این دولت اوجش را نشان میدهد. همه دولت ها باید بیایند و آزموده بشوند و معلوم بشود اینها نجات دهنده نیستند. نمیتوانند نیازهای انسان را برطرف بکنند.
این که می آید آخرین تفکر است که یکی از آثارش این است که تمام نیازهای اجتماعی و فرهنگی را پاسخ میدهد. فکر انسان صعود میکند. توحید محض میخواهد پیاده بشود. انسان در مرتبه بدن نمیخواهد به رفاه برسد فقط. بلکه تمام نظام بدن مقدمه میشود رفاهش و عدم ظلمش تا نظام روحی انسان … خدا فقط عبادت بشود. محبت ها فقط و فقط به سمت خدا باشد. وقتی خدا را فقط موثر ببینند و بقیه را ببینند که مانع در مسیر هستند.
لذا اقتصاد هم اگر به رفاه منجر میشود آماده سازی برای این مرتبه است. هدف وسطی است. هدف نهایی رسیدن به توحید است.
کافی نیست. کافی بودنش در این است که به آن مرتبه برسد. فکرها را میخواهد به آخرین مرتبه کمالشان برساند.
استعداهای نامتناهی وجود انسان را میخواهد به کمال برساند.
در پاسخ: با حرکت عشق فعلیت ها محقق میشود. با توحید در محبت توحید در حرکت ایجاد میشود و رسیدن محقق میشود.
-فرمودید بعضی از این محبت ها ناخودآگاه است…
ولی مقدماتش اختیاری است. اما نتایجش گاهی غیر اختیاری است.
-در بعضی از اول از اول غیر اختیاری است
هیچ کدام از اینها به طور مطلق غیر اختیاری نمیشود. ممکن است سبب قریب باشد، نزدیک به فعلیت اشد، اما غیر اختیاری مطلق نداریم. مبدئیتش اختیاری بوده. یا اقتضاء قریب به فعلیت بوده است
حرکت غیر اختیار جزا ندارد. اینها غیر اختیاری نیست. ممکن است برود در لایه های عمیقتر.
ممکن است به جهت پدر و مادر نهادینه کرده باشند. برای فرزند غیر اختیاری باشد. اما عمل پدر میشود. با این نگاه اختیاری است. وبالش دامن پدر و مادر را میگیرد. اما ممکن است وبال فرزند را نگیرد. اما این محبت ها اختیاری است.
-بعد را برای فرزند ایجاد میکند؟
به مقداری که اختیاری باشد. هرچقدر اختیاری باشد بعدش شدیدتر میشود
اگر به جایی برسد که واقعا غیر اختیار باشد، بعد ایجاد نمیکند. مثل حرکات تکوینی. ولی معمولا غیر اختیاری نمیشو. مقابلش امکان پذیر است و میشود باهاش معارضه بکند.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 74” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید