بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احادیث در سنت محض شدن – طینت محض سعید یا شقی در مبدأ و رجوع به همان محض در امام سُعداء یا محض در امام اشقیاء، در مراتب ظهور و رجعت و قیامت

خداوند تبارک و تعالی سنتی دارد که عنوانش محض شدن است. انسان باید به سمت محض شدن حرکت بکند. چه محض شقاوت و چه محض سعادت. باید با محوضت انسان به قیامت بار بیابد. لذا در قیامت حقیقت محوضت کاملا خودش را مینمایاند. آخرین روایتی که جلسه گذشته داشتیم بهش میپرداختیم روایت کونوا کالنحل فی الطیر بود.

که پرندگان خیلی زنبور را خیلی حقیر میبینند، اما نمیدانند در جوف و باطن این چه حقیقتی است. اگر میدانستند او را زنده نمیگذاشتند. یعنی میخواستند آن را. لذا شیعیان ما از جهت باطنی آنچنان درونشان مملو از حقایق است و دیگران با آنها در حد ظاهر مرتبطند. درون اینها را نمیبینند. هرچند در بیرون آنها را کم و کوچک میبینند. اما درون اینها انباشه از حقائق و دقائق است که اینها هم با همان ظاهر با آنها برخورد میکنند نه با حقائقشان. تعبیر خیلی زیباست که مثل زنبور باشید که نمیخواهد عرض اندام زیاد داشته باشد در مقابل پرندگان تا خودش را به خطر بیندازد. بگوید در درون من چیست تا به او هجمه بیشتری بکنند و مورد هجمه قرار بگیرد. در اصول کافی بحثی داشتیم که باید حقایق را بیان کرد یا یک لایه ظاهری اش را برای دیگران گفت و حق تبلیغ آن را نداریم. وقت و زمان مسئله. این هم به آن مرتبط میشود.

37- ني، الغيبة للنعماني أَحْمَدُ بْنُ هَوْذَةَ عَنْ أَبِي هَرَاسَةَ الْبَاهِلِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِيِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ‏ كُونُوا كَالنَّحْلِ‏ فِي‏ الطَّيْرِ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ مِنَ الطَّيْرِ إِلَّا وَ هُوَ يَسْتَضْعِفُهَا وَ لَوْ عَلِمَتِ الطَّيْرُ مَا فِي‏ أَجْوَافِهَا مِنَ الْبَرَكَةِ لَمْ يَفْعَلْ بِهَا ذَلِكَ

دنبال این بودند که باطن او را بگیرند. یا با هلاکت او. یا مورد رصد قرار میگرفت و بین طیور عظیم میشد. این عظیم شدن هم خطراتی را به دنبال خودش دارد.

خَالِطُوا النَّاسَ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ أَبْدَانِكُمْ

مثل بقیه ارتباط داشته باشید. الناس که میگوید منظور اهل تسنن است در اینجا. با اهل تسنن که ارتباط دارید، نمیخواهد حقایق خودتان را بیان بکنید.

وَ زَايِلُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ وَ أَعْمَالِكُمْ

در رابطه های درونی خودتان و ارتباطات و اخوت بین مومنین قوی باشید، اما با اهل تسنن در همان لایه های ظاهری… چون فهم و شعور اینها در همان رتبه است. بیش از این نیست. بیش از این بخواهید تجلی بکنید مورد بغض قرار میگیرید. مورد هجمه و حمله قرار میگیرید.  همانطور که انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم، شیعیان و تربیت یافتگان اهل بیت هم همینطورند. با هر کسی اندازه جوف او و حوصله و منقار او برخورد دارند. او در این مرتبه است. اما با خودشان در حد حقایقشان. اخوت بین مومنین شدید است. اما روابط با دیگران در حد ابتدایی و مقداری که لازم است اجتماع حفظ بشود است.

فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا تَرَوْنَ مَا تُحِبُّونَ حَتَّى يَتْفُلَ بَعْضُكُمْ فِي وُجُوهِ بَعْضٍ

یتفل یعنی آب دهان انداختن. تا اینجا میرسید در دشمنی بین خودتان که سیلی زدن یک مرتبه اش است. آب دهان انداختن یک مرتبه اش است. انواع دشمنی ها مراتبش است.

وَ حَتَّى يُسَمِّيَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً كَذَّابِينَ

اینطور نیست که همه باطل باشند. اما آنقدر برداشت ها مختلف میشود و تضارب میشود، بعضی تا این حد جلو میروند که یا به حق باید آنها را کذاب دانست یا آنها جلو می افتند و اهل حق را کذاب میدانند.

در پاسخ: کذاب به کسی برمیگردد که صاحب نظر است. کذب عملی منظور نیست. اینکه مردم گاهی گناه میکنند مقصود نیست. تخطئه نگاه است. نشان میدهد بین عالمان است. نه بین عموم مردم. منتها به تبع عالمان، مردم هم دو دسته میشوند. عده ای پیرو این. عده ای پیرو آن.

وَ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْكُمْ أَوْ قَالَ مِنْ شِيعَتِي [إِلَّا] كَالْكُحْلِ فِي الْعَيْنِ وَ الْمِلْحِ فِي الطَّعَامِ

چقدر سرمه کم در چشم میماند؟ یا مثل نمک در طعام که آب میشوند و چیزی ازش پیدا نیست و قلیلش لازم است نه زیادش.

وَ سَأَضْرِبُ لَكُمْ مَثَلًا وَ هُوَ مَثَلُ رَجُلٍ كَانَ لَهُ طَعَامٌ فَنَقَّاهُ وَ طَيَّبَهُ ثُمَّ أَدْخَلَهُ بَيْتاً وَ تَرَكَهُ فِيهِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ عَادَ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ أَصَابَهُ السُّوسُ فَأَخْرَجَهُ وَ نَقَّاهُ وَ طَيَّبَهُ ثُمَّ أَعَادَهُ إِلَى الْبَيْتِ فَتَرَكَهُ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ عَادَ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ «1» أَصَابَ طَائِفَةً مِنْهُ السُّوسُ فَأَخْرَجَهُ وَ نَقَّاهُ وَ طَيَّبَهُ وَ أَعَادَهُ

مثل غذایی میماند که کسی آماده کرده است و آن را در یک جایی قرار داده است، بعد از مدتی که رهایش میکند، ظاهرش کپک میزند و کرم میگذارد، بعد این را تمیز میکند، اینها را جدا میکند. دوباره میگذارد. دوباره این ظاهر همینطور آلوده میشود، تا به جایی میرسد که مقدار معتنا بهی نیست که بخواهد کپک بزند. میگوید تا به اینجا میرسد.

وَ لَمْ يَزَلْ كَذَلِكَ حَتَّى بَقِيَتْ مِنْهُ رِزْمَةٌ كَرِزْمَةِ الْأَنْدَرِ

مقدار کمی باقی میماند که قابل اعتنا نیست.

لَا يَضُرُّهُ السُّوسُ شَيْئاً

کرم به آن ضرر نمیزند.

وَ كَذَلِكَ أَنْتُمْ تُمَيَّزُونَ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْكُمْ إِلَّا عِصَابَةٌ لَا تَضُرُّهَا الْفِتْنَةُ شَيْئاً.

آنقدر کم میشوند اینها و خالص میمانند که هیچ فتنه ای به اینها آسیب نمیزند. در درجه خالص بودن اینها به مرتبه ای میرسد که هیچ فتنه ای برای اینها آسیب نیست.

در پاسخ: نسبت شیعیان با مردم آن نسبت است که کالنحل فی الطیر. بین خود اینها همچنین اختلافاتی در پیش است. فکر نکنید که صفوه ای هستند در بین مردم، نحلید در بین طیر. تازه بین شما آزمایش ها الی ما شاء الله است. بین شما اندر باقی میماند. ندرت بعد از ندرت در خلوص.

22- ك، إكمال الدين أَبِي عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنِ ابْنِ بَزِيعٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْأَصَمِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُخْتَارٍ الْقَلَانِسِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَيَابَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا بَقِيتُمْ بِلَا إِمَامٍ هُدًى وَ لَا عَلَمٍ

نه پرچمدار و نشانه ای در کار است و نه امامی. علم بر پایی نیست. یعنی در غیبت است. امام هدی که ببینید نیست. در غیبت است.

يَبْرَأُ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ

بین شما اختلاف آنچنان میشود که بعضی از بعضی تبری میکنند. اختلاف در برداشت و نگاه زیاد میشود. به دشمنی میکشد.

فَعِنْدَ ذَلِكَ تُمَيَّزُونَ

این تمیز حقیقتش برگشت به نگاه میکند. برگشت به برداشت های دقیق و سنگین از دین میکند. خیلی ها منحرف میشوند از جهت معرفتی. لذا اعتقادات دچار تزلزل میشود.

وَ تُمَحَّصُونَ وَ تُغَرْبَلُونَ

اینها سه سنت است. میز، گاهی لمیز الله الخبیث من الطیب است. محص مرتبه بالاتر از آن است. غربال بین یک چیز است که مراتب دارد. ضعیفش را از قوی تمییز میکند. تمییز، جدا شدن حق از باطل، خبیث از طیب است. آن میز است. بعد محض است. بعد غربال است.

آن موقع هم از جهت تمایز بین شما این سنت ها و این اختلافات ایجاد میشود. و هم از جهت نظام بیرونی….

وَ عِنْدَ ذَلِكَ اخْتِلَافُ السِّنِينَ وَ إِمَارَةٌ مِنْ أَوَّلِ النَّهَارِ وَ قَتْلٌ وَ قَطْعٌ فِي آخِرِ النَّهَارِ.

علائم بیرونی هم تغییر میکند و شدت پیدا میکند.

عند ذلک اختلاف السنین را معانی مختلف کرده اند. گاهی گفته اند قحطی هایی می آید، اختلاف سنین یعنی سنین قحطی و سنین بهره مندی تا این باعث بشود حالت تمحیص ایجاد بشود. بعضی هم گفته اند حوادث خیلی شدت پیدا میکند. حوادث زیادی در یک سال واقع میشود. اختلاف السنین یعنی هیچ تشابهی نیست بین هر سال با سال دیگر. کان هر سال با سال دیگری اختلاف دارد و مختلف است. متفاوت است با وقتی که یک دولت پنجاه سال طول میکشید و ممکن بود یک تشابه طولانی درش باشد که گاهی هم اتفاقاتی درش افتاده باشد. صاحب قرن باشند بعضی در حکومت. نه. در آنجا اختلاف سنین است. علامتش هم امارة من اول النهار و قتل و قطع فی آخر النهار. اول روز امارتی تشکیل میشود. در آخر آن روز آن امارت ساقط میشود. کان آن امیر ساقط میشود. یعنی حکومت ها عاجل میشوند. تند تند عوض میشوند. یکی از علامت های آخر الزمان این است که دولت ها آجالشان کوتاه تر میشود. چرا؟ چون مردم میبینند اینها نمیتوانند، یا توقعات بالا میرود، جابجا میشوند. عوض میشوند. یا بگوییم به نحو همین انتخابات ها میشود که هر دوره ای کسی انتخاب میشود این هم میتواند از جمله مظاهرش باشد. میتواند جورهای دیگری هم باشد.

روایت شبیه این روایت زیاد داریم.

23- غط، الغيبة للشيخ الطوسي الْغَضَائِرِيُّ عَنِ الْبَزَوْفَرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنِ ابْنِ قُتَيْبَةَ عَنِ ابْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ‏ كُنَّا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَمَاعَةً نَتَحَدَّثُ فَالْتَفَتَ إِلَيْنَا فَقَالَ فِي أَيِّ شَيْ‏ءٍ أَنْتُمْ أَيْهَاتَ أَيْهَاتَ لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْيُنَكُمْ حَتَّى تُغَرْبَلُوا

آن قیام حضرت و آن نجات و آن حکومت صالحین به این سادگی نیست. باید غربال محقق بشود.

لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْيُنَكُمْ حَتَّى تُمَيَّزُوا لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْيُنَكُمْ إِلَّا بَعْدَ إِيَاسٍ

یعنی یک جایی میرسد که میگویید اگر بود می آمد. معلوم است که شدنی نیست. یاس ایجاد میشود. نه اینکه مایوس بشویم تا حضرت بیاید. یاس برای کسی است که از جهت اعتقادی ضعیف هستند. آنهایی که تا یک جایی هستند بعد امیدشان قطع میشود باید جدا بشوند. هر کدام از اینها یک عده ای را جدا میکنند. نه اینکه همه مایوس میشوند. عده ای با یاس جدا میشوند.

لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْيُنَكُمْ حَتَّى يَشْقَى مَنْ شَقِيَ وَ يَسْعَدَ مَنْ سَعِدَ.

باید آنی که شقی است به شقائش برسد و آنی که سعید است به سعادتش برسد. یعنی محض بشوند.

همه اینها مراحل تمحیص است.

یکی از بحث هایی که به بحث سنت تمحیص یا بحث محض شدن، محض شدن نتیجه تمحیص است. محض شدن نتیجه تمییز است. محض شدن نتیجه غربال است. این سنت محض شدن نتیجه سنت تمحیص و غربال و تمییز است. این روایتی که میخواهم عرض بکنم دلالتی از باب دیگر بر تمحیص است. اینجا میفرماید که آنچه که به عنوان حسنات… بحثی قبلا داشتیم که آنچه در قیامت محقق میشود، نازله اش در دوران ظهور هست. رابطه بین ظهور و رجعت و قیامت داریم. عرض کردیم به مناسبت ها باید مصادیق این سه تا را که مرحوم علامه فرمودند این سه مشترکند در اینکه …. قبلا بحثش را داشتیم که چرا مشترکند. خیلی مهم و کلیدی است در بحث ظهور. جزء کلیدی ترین مباحث است. یکی از مصداقهایش اینها روشن میشود. این سه تا یک حقیقت را… که ظهور توحید است. ظهور نازله رجعت است و رجعت نازله قیامت است. هرسه یک حقیقت را دارند بیان میکنند.

با توجه به این نگاه ما یک سنتی داریم در قیامت که الحاق کل فرع باصل است. تمام اعمال صالح در قیامت به ذوات صالح میرسد و اعمال ناصالح به ذوات ناصالح میرسد. در نگاه عادی این است که یک فاعل فیزیکی داریم و یک فاعل حقیقی. فاعل فیزیکی آنی است که من میبینم از شخصی یک عمل صالحی سر زد، یا از یک شخصی عمل ناصالحی سر زد. یعنی با چشمم قابل رویت است که این عمل از او سر زده است. جسمی میبینم مبدا فاعلیت فلان کار. عمل را منتسب میکنم به این فاعل. در نظام عادی و ظاهر درست است این انتساب. اما در نظام قیامت اینطوری نیست. در نظام قیامت فاعلیت فاعلیت حقیقیه است. یعنی نسبت هر عملی به فاعل حقیقی اش است. ممکن است در ظاهر فاعل فیزیکی عمل را انجام داده باشد. اما در قیامت هر حسنه ای به ذات حسن منتسب میشود. و هر سیئه ای به ذات سیئ منتسب میشود. امکان ندارد ذاتی سیء باشد و عمل صالح به او منتسب بشود. در دنیا ممکن است کسی آدم ناصالحی باشد اما به ظاهر یک کار صالحی ازش سر بزند. یا آدم صالحی باشد کار ناصالحی ازش سر بزند. هر دو اینها امکان پذیر است. اما در قیامت عمل ناصالح ملحق میشود به آدم ناصالح و عمل صالح منتقل میشود به انسان صالح. بعد میفرماید این من حکم الملکوت. ج5 بحار ص231 آمده است. در ج64 ص105 هم روایت دیگری آمده است شبیه به این است. این روایت شریف ناظر است به اینکه… در المیزان ذیل بحثی آمده است که عود عین بدء است. عود هر کسی، معادش عین ابتدائش است. همچنان که در ابتدا ما طینت داریم، طینت سعدا و طینت اشقیاء، الشقی من شقی فی بطن امه و السعید من سعد فی بطن امه، … یک بحث مفصل در طینت دارد، این بحث سعادت و شقاوت در بدء  و ابتدا، تناظر و تشابه دارد با بحثی که عرض کردیم که عمل صالح به صالح ملحق میشود و عمل ناصالح به ناصالح. کل فرع یلحق باصله. امکان ندارد یک عمل ناصالحی به آدم صالحی در قیامت محلق بشود. چون ارتباط و سنخیتی بین اینها نیست. اینی که المیزان آورده است روایت ج5 بحار است. اما مفصلش که در جلد 64 آمده است، از ص102 شروع میشود، روایت ج5 هم مفصل است. مرحوم علامه در ج8 المیزان ص104، قسمتی از روایت را آورده است.

و منها: ما دل على لحوق حسنات الأشقياء بالسعداء يوم القيامة و بالعكس‏

میفرمایند منها، یعنی یکی از ادله ای که دلالت میکند بر اینکه عود عین بدء است، این است که حسنات اشقیاء به سعدا میرسد. شقی بوده است. حسنه انجام داده است. اما این شقی در قیامت رابطه اش با آن شقی منقطع است، به کی ملحق میشود؟ به سعید میرسد و بالعکس. یعنی سیئات سعدا ملحق میشود به اشقیاء.

كما في العلل، بإسناده عن إبراهيم الليثي عن الباقر (ع)* في حديث طويل:

حدیث حدود چهار صفحه هست. اول آن شخص سوال میکند که من میبینم مومنینی هستند، شیعیان شما هستند، اعمال ناصالحی ازشان سر میزند، اولش از حضرت سوال میکند که میشود کسی شیعه باشد و عمل ناصالح ازش سر بزند؟ حضرت میفرمایند نه. در ج64.

أَخْبِرْنِي عَنِ الْمُؤْمِنِ مِنْ شِيعَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا بَلَغَ وَ كَمُلَ فِي الْمَعْرِفَةِ هَلْ يَزْنِي قَالَ ع لَا قُلْتُ فَيَلُوطُ قَالَ لَا قُلْتُ فَيَسْرِقُ قَالَ لَا قُلْتُ فَيَشْرَبُ خَمْراً قَالَ لَا قُلْتُ فَيُذْنِبُ ذَنْباً قَالَ لَا قَالَ الرَّاوِي فَتَحَيَّرْتُ مِنْ ذَلِكَ وَ كَثُرَ تَعَجُّبِي مِنْهُ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي‏ أَجِدُ مِنْ‏ شِيعَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‏ وَ مِنْ مَوَالِيكُمْ مَنْ يَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ يَأْكُلُ الرِّبَا وَ يَزْنِي وَ يَلُوطُ وَ يَتَهَاوَنُ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ أَبْوَابِ الْبِرِّ حَتَّى إِنَّ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ يَأْتِيهِ فِي حَاجَةٍ يَسِيرَةٍ فَلَا يَقْضِيهَا لَهُ فَكَيْفَ هَذَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مِنْ أَيِّ شَيْ‏ءٍ هَذَا قَالَ فَتَبَسَّمَ الْإِمَامُ ع وَ قَالَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ هَلْ عِنْدَكَ شَيْ‏ءٌ غَيْرُ مَا ذَكَرْتَ

تو دلت عقده دیگری هست که نگفته باشی؟ که سنگینی کرده باشد؟

قُلْتُ نَعَمْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ إِنِّي أَجِدُ النَّاصِبَ الَّذِي لَا أَشُكُّ فِي كُفْرِهِ يَتَوَرَّعُ عَنْ هَذِه‏ الْأَشْيَاءِ لَا يَسْتَحِلُّ الْخَمْرَ وَ لَا يَسْتَحِلُّ دِرْهَماً لِمُسْلِمٍ وَ لَا يَتَهَاوَنُ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ يَقُومُ بِحَوَائِجِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُسْلِمِينَ لِلَّهِ وَ فِي اللَّهِ تَعَالَى فَكَيْفَ هَذَا وَ لِمَ هَذَا فَقَالَ ع يَا إِبْرَاهِيمُ لِهَذَا أَمْرٌ بَاطِنٌ وَ هُوَ سِرٌّ مَكْنُونٌ

حضرت اول او را تشنه میکنند. بعد او اصرار میکند. حضرت بیان میکنند. از جمله حضرت استشهاد کرده اند به آیاتی. بعد طرف آنچنان برایش ملموس میشود، میگوید اینقدر مسئله واضح است و در قرآن ذکر شده است و من غافل بودم. حالا ان شاء الله دوستان رجوع بکنید.

در اینجا مرحوم علامه از این باب که میخواهند بگویند عود عین بدء است، استشهاد به قسمتی از این روایت میخواهند بکنند. بقیه اش را نیاورده اند.

ثم قال:

أخبرني يا إبراهيم عن الشمس إذا طلعت- و بدا شعاعها في البلدان أ هو بائن من القرص؟

قلت: في حال طلوعه بائن. قال أ ليس إذا غابت الشمس- اتصل ذلك الشعاع بالقرص حتى يعود إليه؟ قلت: نعم. قال: كذلك يعود كل شي‏ء إلى سنخه و جوهره و أصله

نگاه نکن در حالتی که پخش شده است و تفاصیل را میبینی، هر چیزی را به هر چیزی منتسب میبینی، یک فاعلیت عمومیه داری میبنی، یک نسبت های ظاهری داری میبینی. یک نسبت باطنی در کار است. نسبت ظاهری این است که این اقا این فعل را دارد انجام میدهد، آن کار را دارد انجام میدهد…

این خیلی قاعده عظیمی است. هر چیزی باید به اصلش رجوع کند.

– فإذا كان يوم القيامة نزع الله عز و جل سنخ الناصب- و طينته مع أثقاله و أوزاره من المؤمن- فيلحقها كلها بالناصب،

همه اثقال و اوزار را از مومن میگیرد و ملحق میکند به ناصب.

و ينزع سنخ المؤمن

آنی که مناسبت دارد با ذات ایمان که عمل صالح است

و طينته مع حسناته- و أبواب بره و اجتهاده من الناصب فيلحقها كلها بالمؤمن.

أ فترى هاهنا ظلما و عدوانا؟ قلت: لا يا ابن رسول الله. قال: هذا و الله القضاء الفاصل و الحكم القاطع، و العدل البين، لا يسأل عما يفعل و هم يسألون-

چرا لایسال عما یفعل بحثی دارد. سوال از آنچه انجام میشود از این است که تطابق با واقع دارد یا ندارد. از ما سوال میکنند که آیا فعل ما تطابق با واقع دارد یا ندارد. اما حقیقتی که فعل متن واقع است و واقع ساز است، واقع ساز است. متن واقع است. نه با واقع سنجیده بشود. واقعی غیر از او نیست. او لایسال عما یفعل. فعل او متن واقع است. لذا لایسئل. استثناء نیست. اصلا این موضوعا خارج از سوال است. چون سوال از کسی میشود که چرا این کار را کردی که با خارج و واقع تطابق دارد. آیا تطابق دارد کار تو با واقع؟ این سوال میخواهد. اما کسی که خودش متن واقع و خارج را دارد ایجاد میکند، همه چیز با او سنجیده میشود. از این واقع سوال نمیکنند که تو تطابقت با چیست. علم حضرت حق متن هستی است.

هذا يا إبراهيم الحق من ربك فلا تكن من الممترين، هذا من حكم الملكوت.

خیلی تعبیر زیبایی است. یک اصل اساسی است باید رویش بحث ها کرد.

قلت: يا ابن رسول الله و ما حكم الملكوت؟ قال: حكم الله و حكم أنبيائه- و قصة الخضر و موسى حين استصحبه فقال: إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً- وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً-

تو چون علم این موطن را نداری، صبر هم نمیتوانی بکنی. چون صبر در دائره علم است. اگر نباشد صبر معنا ندارد. چون تو علم این مرتبه را نداری، صبر این موطن را هم نداری. در نظام ظاهر هم همین است. صبر جایی است که علم معنا بدهد. صبر یک حقیقت علمیه است. یکی از ظهورات علم است. از انسان عالم نشات میگیرد. فاعل بالطبع نیست. فاعل بالقصدی است که نشات میگیرد از علم.

افهم يا إبراهيم و اعقل، أنكر موسى على الخضر و استفظع أفعاله-

عالم دنیا در جریان محض شدن بر اساس حکم ظاهر است. یعنی محض شدن در دنیا بر اساس حکم ظاهر است. یعنی باید ابتلائات پیش بیاید. باید شدت ها پیش بیاید. اختلافات پیش بیاید. انواع و اقسام سنت های الهی اینجا محقق بشود، تا محوضت محقق بشود. یشقی من یشقی و سعد من سعد. اما وقتی حاکمیت الهیه در یوم ظهور بعد از دوران قیام، در وقت استقرار حکومت حضرت و دوران رجعت و دوران قیامت محقق میشود، آنجا محض شدن طریق دیگری دارد در نظام باطن. در یوم الظهور که اسم باطن مرتبه ای اش ظهور میکند، در وقت استقرار حاکمیت حضرت که سیطره پیدا کرد، مرتبه ای از توحید میخواهد آشکار بشود و مرتبه ای از اسم باطن میخواهد آ شکار بشود. وقتی میخواهد این حقیقت باشد، آنجا قصه خضر است که آشکار میشود. حقایق محض شدن از راه اسم خضر است که محقق میشود. در عالم دنیا دوران غیبت و دوران قبل از غیبت از راه اسم الظاهر محض شدن باید محقق بشود. در دوران ظهور هم محض شدن داریم. اما محض شدن دوران ظهور با محض شدن دوران غیبت در طول هم است. در عرض هم نیست. یک نگاه نیست. قواعدش یکسان نیست. در طول همدیگر است. لذا در دوران ظهور این نگاه محض شدن تفاوت پیدا میکند. از سنخ نگاه خضر نبی میشود در آن دوران. دوران غیبت از دوران موسی علیه السلام است. قواعد نظام ظاهر حاکم است. محض شدن با ابتلائات محقق میشود. اما محض شدن در نظام ظهور و رجعت و قیامت هم ادامه دارد. اما در هر کدام قواعدی برای محض شدن محقق میشود. از جمله حکم ملکوتی که میفرمایند در قیامت محقق میشود. آنجا نظام عمل نسبت به افراد، آنچه در دوران دنیا و برزخ و مواقف طی کردند، موقع قیامت و وارد شدن به بهشت و جهنم که میخواهد محقق بشود، هر کسی که وارد میشود به بهشت یا جهنم محض محض است. یعنی دیگر نمیشود محوضت ها مختلف باشد. هرچند محض ها تشکیکی اند. اما محض محض اند. هم ظاهرا و هم باطنا. یعنی آنجا محوضت ظاهری و باطنی کاملا… لذا میگوید حکم ملکوتی هم اجرا میشود. لذا در وجود او فاعلیت نسبت به…. اگر بهشتی شده است، دیگر سیئه ای به او منتسب نیست. اگر جهنمی شده است حسنه ای دیگر به او منتسب نیست. فاعلش نیست واقعا در آنجا. چرا؟ آن کسی که ذات شقی است، اگر عمل حسنه ای از او نشات میگیرد، قطعا یک انسان سعیدی این را در مسیر او قرار داده است و اگر این عمل صالح که در مسیر او قرار گرفت، نتوانست با ذات او وارد بشود، با او ارتباطی برقرار نکرده است. هرچند از آن ذات صادر شده است به لحاظ نظام فیزیکی و ظاهری. اما نتوانست در وجود او تاثیری و رد پایی ایجاد بکند. برمیگردد فاعلیتش به کسی که مبدا اثر بود در وجود این.بر میگردد به کسی که این را در مسیر او قرار داد. تا به این برسد. اما چون این نتوانست استفاده بکند برمیگردد به خود او. اگر این استفاده هم میکرد به او میرسید. اما اینجا دیگر فقط فاعلش اوست. ذات نایافته از هستی بخش، کی تواند که شود هستی بخش؟ آنی که هیچ صلاحی درش نبوده است، وقتی عمل صالحی در رصد وجود او قرار میگیرد، این امکان ندارد که از او صادر شده باشد. منتهی چون عالم دنیاست، این را مفصل در صدر روایت بحث میکند که طینت ها مخلوط است، هم ملح اجاج است و هم عذب فرات است، و مخلوط است، صدر روایت خیلی زیباست. صدر روایت خیلی مهم است که طینت محض است ابتداء. بعد مخلوط میشود. خلط صالح و ناصالح و عمل صالح و غیر را ایجاد میکند. انبیاء و اولیاء نشات گرفته از طینت محضند بقیه از طینت مخلوط هستند. لذا باید محض بشوند. یا طینت عذب فرات بشوند یا طینت ملح اجاج. یک بحث دقیقی است.

حتى قال له الخضر: يا موسى ما فعلته عن أمري، و إنما فعلته عن أمر الله عز و جل‏

الحديث.

اینها همه اراده خدا بوده است. منتها در نظام باطن. با اینکه موسی شریعت دارد و اولوالعزم است. موسی احکام نظام ظاهر را کاملا میداند. لذا موسی باید اعتراض میکرد. با نظام ظاهر مخالف بود که قبل از اینکه این کودک به بلوغ برسد و رشد بکند و بخواهد کسی را از دین خارج بکند یا قتلی انجام بدهد، قبلش بکشند او را. خداوند تبارک و تعالی خیلی از جریاناتی که اتفاق می افتد در عالم و ماسببش را تصادف میبینیم، سببش را مریضی میبینیم، سببش را وقایع دیگر میبینیم، اینها همان نظام ما فعلته عن امری است که نظام الهی است که دارد تدبیر امر میکند. اما ما نسبت میدهیم به… به عزرائیل وقتی خطاب شد که تو مامور قبض ارواح میشوی، گفت این باعث میشود که من مورد لعن همه واقع بشوم. خداوند فرمود نه، تو خیالت راحت باشد، آنقدر مردم اسباب میبینند که از تو نمیبینند.میگوید این مریض شد، او چی شد، او چی شد. کسی شکی به تو نمیکند. خیالت راحت باشد.

بحث خیلی دقیقی است. این از آن روایات نابی است که بین جریان حکم ظاهر و حکم باطن …

أقول: الرواية تبني البيان على قوله تعالى: «لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ، وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى‏ بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ»: الأنفال: 37،

لیمیز الله الخبیث من الیطیب در نظام ظاهر با اعمال است و اختیار. این حکم اینطوری محقق میشود.در نظام ظهور و بعد از ظهور و قیامت، لمیز الله الخبیث من الطیب، جور دیگری محقق میشود. با نظاه ظاهر نیست. با حکم خضر است. ظهور و رجعت دالان قیامتند. اشراط الساعه هستند. همچنان که علائمی برای ظهور هست، از اشراط الظهور هستند، خود ظهور از اشراط الساعه است. از مقدمات قیامت است. انسان را دارد آماده میکند برای ورود به قیامت. لذا بعضی از احکام قیامت محقق میشود. از جمله احکامش این است که در آنجا بینه دیگر در کار نیست. شهود در کار نیست. قضاوت کردن بر اساس نظام باطن و حق و واقع است. حکم حکم داوودی و سلیمانی است.

اول میز خبیث از طیب است. در مرحله دیگری خبیث ها متراکم بشوند و با هم جمع بشوند و طیب ها بر هم متراکم بشوند. کی در جهنم وارد میشود؟ آن متراکم شده خباثت. اگر میخواهد متراکم شده در خباثت در جهنم وارد بشود، مقابلش متراکم شده در طیب وارد بهشت میشود که روایت هم این را دارد، آن موقع این آیه شریفه که یوم ندعو کل اناس بامامهم. یعنی حقیقتا یک ذات است که آن ذات امام است، چه در جانب شقاء و چه در جانب سعادت و بقیه طیب ها به ذات امام طیب ملحق میشوند و بقیه خبیث ها با ذات امام خبیث ملحق میشوند. لذا اگر دارد که در جهنم هفت نفر در اشد عذاب هستند که بقیه در جهنم فروع اینها و ظهورات اینها میشوند، یعنی امام خبیثان این هفت تا هستند که بقیه تابع اینها هستند. در بهشت همه انسان ها با حضرات معصومین هم جوارند. جوار دارند. آنجا که دیوار اینطوری نیست. جوار سنخیت و ارتباط است. امام میشود مرکز خباثت و مرکز طیب بودن. امام حق میشود طیب محض. بقیه طیب هایی هستند که تراکم پیدا کردند با او. شئون او شدند. فعل او شدند. در جانب خباثت هم امام خباثت. همه اینها محلق میشوند به او. این تراکم خباثت. همه اعمال بد موکول میشود به ذات خبیثی که آن هفت نفر هستند. تمام اعمال خوب موکول میشود به انوار طیبه طاهره که نبی گرامی اسلام و ذوات نوری حضرات معصومین علیهم السلام هستند که حتی انبیاء محلق میشوند به آنها. یوم جئنا من کل امة بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا. تو شهید بر آنها هم هستی. تو میزانی بر آنها. آنها ملحق به تو هستند و جزء شئون تو هستند. خیلی بحث با این نگاه که در عالم دنیا حرکت در میز باید چگونه باشد؟ با همین اطاعت پذیری است در نظام امام و شوق به امام و علاقه و محبت و ولایت. هرچقدر این ولایت، محبت، عمل مطابق دستور، هرچقدر شدیدتر بشود، این میز دارد شدیدتر میشود. اگر هم جایی از دستش خارج شد و عمل ناصالحی سر زد، این با فشار ها و سختی هایی که در دنیا یا در وقت نزع روح یا در برزخ یا بعد پیدا میکند، این عمل از او جدا میشود. این عمل او محسوب نمیشود. عمل اثر این بود که خبیثی سنت سیئه ای ایجاد کرده بود. و این بواسطه این سنت سیئه ای که او ایجاد کرده بود میل پیدا کرد به این عمل. درست است که این عمل انجام داد، اما این عمل به ذات این نچسبید. و عرض بود. با یک سری سختی ها و ابتلائاتی که در این دوره پیدا میکند از او جدا شده و ملحق میشود به ذاتی که سنخیت تام دارد. ذاتی برایش است. نه عرضی باشد. لذا اعمال برمیگردند به جایی که ذات مشابه و سنخ داشته باشد. متن روایت است. در نظام دنیا دارد نظام عمل را برای ما تبیین میکند که اگر هم به گناه مبتلا شد، به گونه ای ابتلا در وجودش راه پیدا بکند که عرض باشد. لذا سعی کند که ندامت در وجودش باشد نسبت به گناه. سعی کند حالت پشیمانی و طرد باشد در وجودش. که به ذات او راه پیدا نکند.

سوال: در بدء این طینت ها محض بودند. در عود هم محض میشوند. این مخلوط شدن چه ثمره ای داشته است؟

حقیقت انسان میشود این. تمام عالم وجود را حرکت داده و با خودش برده است. از خاک که مخلوط از این دوتا بوده است، حرکت میکند و محض میکند این را. این حرکت که از این خاک مخلوط که میشود اسفل سافلین که مخلوط شده است، از اینجا… لذا میفرماید لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم. ثم رددناه اسفل سافلین. الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غیر ممنون. این الا بعضی گفته اند منقطعه است. یعنی اینها داخل در اسفل السافلین نشدند. اگر استثناء متصل باشد، یعنی اینها داخل در عالم دنیا شدند، ولی خارج شدند. یا آن آیه شریفه میفرماید ان منکم الا واردها، کان علی ربک حتما مقضیا. ثم ننجی الذین اتقوا منکم. یعنی وارد شدند، جزناها و هی خامده. ما وارد شدیم به دنیا و آتش و جهنم، اما عبور کردیم در حالی که آن خاموش بود. لذا پیامبر فرمود که هر کسی شیطانی دارد همراه خودش. سوال کردند حتی شما یا رسول الله؟ فرمودند بله، اما شیطانی اسلم بیدی. شیطان در وجود من خاضع است. نظام عقلانیت من شیطان وجود را …. چنانچه سلیمان در نظام ظاهری آن مرده و شیاطین را خاضع کرده بود و به کار گرفته بود و برای او کار میکردن، نه فقط خاضع بودند عمل نامناسب در مقابلش انجام ندهند، بلکه عمل در راستایی که او میخواست انجام میدادند تا وقتی که سلطه سلیمانی بر آنها بود. لذا بعد از اینکه سلیمان رفت گفتند ما راحت شدیم. گفتند این خفت و حالت تحقیری که برای ما بود با وجود سلیمان، ما را تحقیر کرده بود، به بند کشیده بود در کار گرفتن.

سوال: کما بداناکم تعودون، بالاخره در عود یک چیزی اضافه شده است که در بدء نبوده است.

البته. آن عود حرکت درقوس صعود تمام تفاصیل را با خودش میبرد. یعنی در جایی که عود است، حالا بحثی دارد. ما نمیخواهیم آنها را وارد بشویم. علامه طباطبایی شش هفت دلیل می آورد. یکیش این است. که چرا عود مثل بدء است. خود این دلیل چند صفحه است.

این خالص سازی در نظام ظاهری طوری دارد محقق میشود و در نظام باطنی طور دیگری.

اگر اینجا یک چیزی از دست بدهیم، یک از دست دادن ساده نیست. تا قیامت این نظام را از دست داده ایم. اگر شناختیم، میفهمیم که چطور باید با گناه و غفلت برخورد بکنیم تا مبتلا به جدا شدن مطلق نشویم. مبتلا به حکم خضر نشویم. تا مبتلا به حکم موسی سلام الله علیه باشیم جای برگشت هست. چون نظام ظاهر است و حیات دنیاست. ولی در نظام ظاهر و حیات دنیا چه کنیم که مبتلا به حکم خضر نشویم که دیگر کلا در آنجا نظام باطن باشد و حکم فصل باشد. حکم ملکوت باشد. آن خیلی سنگین میشود. در روایت دارد که هر قتلی در عالم محقق میشود به پرونده قابیل هم اضافه میشود. چون سنت قتل را او پایگذاری کرد. خیلی سنگین است. آدم سنت گذاری به گونه ای بکند که هر عملی واقع بشود چه من بدانم و چه ندانم و چه من مقصودم این بود و چه نبود، همه در پرونده من نوشته بشود. چون التفات و توجه به لوازم کار لزومی ندارد. بلکه اینها جزء کار حساب میشود.

سوال: چطور سیئات ملحق میشوند؟ با اینکه وقتی مومن عمل سیء انجام بدهد در دنیا و برزخ با نظام تطهیری مواجه است؟

این عملی است که ایجاد شده است در خارج. نمیتواند بدون صاحب و مالک و فاعل باشد. همان وقتی هم که در دنیا ایجاد شده، این فواعل طولیه داشته است. یک فاعلش این بوده است. این مثل معد بوده است. این چوبش را هم میخورد. آن فاعلی که این بالذات ازش نشات گرفت، کسی بود که ذاتش شقی محض بود. سنت گذاری این فعل را داشت. این فعل او هم هست در این حال. همین الان که سیئات دارد نعوذ بالله از ما سر میزند، فعل فاعل ما نیستیم به تنهایی. بلکه تمام کسانی که دخیل بودند تا محیط و شرایط و فشار ها و سختی ها… یعنی اگر حاکم اسلامی کوتاهی بکند در حاکمیتش و اگر کوتاهی شد و فشار آمد به عده ای، در این فشار، عده ای در اثر این به گناه افتادند علاوه بر اینکه این سیئه مربوط به شخصی است که انجام داده بود مستقیما، مربوط به حاکمی که کوتاهی کرده بوه هم هست. بر خلافش هم هست. که اگر حسنه ای محقق میشود، هدایتی محقق میشود، اگر حاکمی زمینه این را ایجاد کرده بوده و با عمد دنبال این بوده است، آنجا جزء عمل او محسوب میشود. هرچند هزاران واسطه خورده است. الان تمام آنچه از حکومت اسلامی به عنوان نور و هدایت متشمی میشود، به پای امام رحمة الله علیه هم نوشته میشود.

در پاسخ: این جدا شدن سیئات از وجود صالح، حتما یک زحمتی دارد. این زحمتش همان عذاب های در دنیا یا در برزخ یا در مواقف اینها را جدا میکند از او. هرچقدر شل تر باشد رابطه، زودتر جدا میشود. اما این عمل بدون فاعل نمیماند در عالم. فاعلش در دنیا دیگران هم بودند، اما بعد از الحاق فرع به اصل میشود، فاعلش فاعل حقیقیه میشود فقط. آن محض شر میشود. یحمل اثقالا مع اثقالهم. اثقالی با اثقالشان جمع میشود. که ثقل هایی بوده است که از فواعل دیگر به ظاهر نشات گرفته بوده است.

سوال: در برزخ حکم خضری در جریان است دیگر؟

بله. منتها با همین نظامی که برزخ هم احکام دنیا را دارد و هم احکام آخرت را. به عنوان تتمه عالم دنیاست و مدخل عالم آخرت. بعضی از احکام دنیاست و بعضی از احکام آخرت.

سوال: نیت عمل خوب داشتن انسان های ناصالح چطور میشود؟ چون نیت جزء عمل است.

در عالم دنیا محض شدن خیلی سخت است. لذا ناصالح محض به این سادگی محقق نمیشود. لذا میبینید هنوز سو سوئش از هدایت در وجودش هست. دلش میخواهد. ولی کم کم همین هم از بین میرود. این نشان میدهد که حجت برش تمام است. که هنوز فطرتش کاملا از بین نرفته است.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 35” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید