بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان قرآن در سنت محض شدن برای تمییز خوبیها از بدی‌ها -و سنّت مداوله و گردش ایام برای پیروزی مؤمنین با کندن شرک و نفاقشان ومحض شدن ایمانشان

در دو جلسه گذشته در مورد بحث محض شدن صحبت کردیم. برای محض شدن و مطلق شدن البته خداوند تبارک و تعالی سنت هایی در عالم قرار داده است. سنت تمحیص، سنت تمییز، سنت غربال، سنت ایاس(نا امید شدن به ظاهر)، سنت محق(ازاله تدریجی کفر)، سنت ابتلاء(از سنت های مهم برای محض شدن و تمحیص) اگر تفحص بکنید در قرآن کریم و روایات، الی ما شاء الله از این بحث و سنت ها را فرموده اند. بعضی اش هم در همین روایات باب بهش اشاره شده است. لذا بحث محض شدن و مطلق شدن و جدا شدن و تمییز ایمان از کفر که کم کم باید مومن محض بشود و کفر محض بشود، دوران غیبت دورانی است که میخواهد این حقیقت را محقق بکند. یکی از ابتلائات مهمی که در دوران غیبت محقق میشود، همین محض شدن است که از اختلاط ها و ظاهر ها به باطن نفوذ پیدا میکند. در بسیاری از موارد منافق هم در این سنت وارد میشود، باطن منافق باید آشکار بشود. خیلی از انسان ها نعوذ بالله که در دایره ایمان هستند، نفاق در درونشان یا کفر وشرک در درونشان ریشه دار است که باید زائل بشود. اگر اینها زائل شد ایمان محض میشود. اگر در ابتلائات اینها زائل نشد بلکه ظهور کرد، باعث میشود قوت پیدا بکند. اگر قوت پیدا کرد به سمت محض شدن در کفر و نفاق و شرک میرود. این کم کم از ایمان جدا میشود. تا انسان در دنیا هست، به سمت محض شدن کفر و ایمان حرکت میکند. هرجایی هم که باشد، به سمت محض شدن ایمان و کفر حرکت میکند. بله، اگر از دنیا رفت، آنی که ایمان در وجودش بوده خوشابه حالش. آنی هم که ایمان و کفرش مخلوط بوده، باز هم بالاخره در مواقف این شرک و کفر و نفاق ازش زائل میشود. اما تا در دنیاست، حتی اگر در ظاهر به قله های ایمان هم رسیده باشد غیر از مخلصین، همه د رمعرض زوال آنچه داشتند هستند. یعنی ممکن است در دایره مخلِصین باشد. اما المخلصین فی خطر عظیم. احتمال اینکه سقوط بکنند هنوز در مقابل آنها قرار دارد. لذا این محض شدن در دنیا دائما در حالت تحقق است. ولی وقتی انسان از دنیا رفت، خط سیر متفاوت است. اگر توانسته بود ذره ای از ایمان را با خودش ببرد، بالاخره نجات شامل حال او میشود البته پس از مواقف و عقبات سنگین و سختی که در برزخ و قیامت طی میکند.

آیات بحثی که در این مسئله هست خیلی عظیم است. آیات این بحث خودش میتواند یک بحث خیلی عالی باشد. چندتا از آیات را اشاره میکنم. اگر کنار هم جمع بشود، سنت های الهی در این مسئله که یک بحث عظیم در نظام تربیتی و معاد و ظهور است، بسیار مهم و کارساز است.

لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ

مرتبه اول میز میز بین خبیث و طیب است.

وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ

در مرتبه بعد خبث ها متراکم میشوند و نورها متراکم میشوند

فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً

تراکم پیدا میکنند

پس اول خبث از طیب جدا میشود. در مرتبه دوم تراکم بین خبث و تراکم بین نور. ملحق میشوند به همدیگر و یکی میشوند. این دو مرتبه است. در بحث خوب و بد هم همینطوری است. گاهی انسان قوه تشخیص خوب از بد را دارد. گاهی انسان قوه تشخیص خوب از خوبتر و بد از بدتر را دارد.

این میزان دقیقتری در وجودش است. کسی که این قوت را دارد.

در اینجا هم با همین میزان همینطور میشود. ابتدا خبیث از طیب جدا میشود. در مرتبه بعد خبیث ها بر هم متراکم میشوند

فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿37﴾

وقتی تراکم خباثت شد، این قطعا جهنمی است. چون تراکم در خباثت است. جدا شدن هر خوبی از بدی و تجمع بدی ها در کنار هم و خوبی ها.

لذا در جهنم همه بدها در کنار هم و همه بدی ها در وجود انسان جمع شده است. آنجا کسی خوبی پیدا نمیکند. چون کسانی که به آنجا رفته اند محض بدی اند. هرچند محض بدی ها مراتب دارند، اما محض بدی اند. اگر خوبی هم داشته اند، جزای بعضی از اعمالشان در دنیا شده است که راحت هایی که داشته اند، یا عقاب های کمتری که در برزخ دیده اند یا در وقت احتضار. تصفیه شده است. تراکم در بدی شده است برای او. یا تراکم در خوبی شده با سختی هایی که دیده اند و آنها ریخته شده است.

پس در بهشت فقط سلام است و رحمت و خوبی. و در جهنم فقط خباثت است. هرچند جهنمی ها مراتب دارند. مرتبه ای از این حقیقت در ظهور میخواهد محقق بشود. بعد در رجعت.

أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا

این برای کسی است که ظلمات وجودی در وجودش شدت میگیرد. هیچ علامت هدایت در وجودش اثر گذار نیست. کسی که تراکم در خباثت پیدا میکند دیگر هیچ بینش برایش نیست. بصیرت برایش امکان پذیر نیست.

وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ ﴿40﴾

آیه شریفه نور که مراتب ظهور نور را میفرماید.

آیت الکرسی

اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ

کار خدا این است که اهل ایمان را دائما با اعمالشان و ایمانشان من الظلمات الی النور خارج میکند. دائم دارد از مرتبه ظلمت جدا میشود و به نور وارد میشود. این هم نظام تدریجی است.

رِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ

یعنی دائما دارند به سمت تاریکی مطلق حرکت میکنند.

أُولٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿257﴾

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ

فکر کردید خداوند تبارک و تعالی شما را رها میکند و آنهایی که اهل مجاهده هستند را از بقیه جدا نمیکند. این سنت الهی است که باید محض بشود. به صرف گفتن نیست. باید در عمل هم ظهور و بروز پیدا بکند.

وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لاَ رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿16﴾

در سوره آل عمران خیلی صریح است.

وَ لاَ تَهِنُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿139﴾

جریان جنگ احد است. وقتی مسلمانان شکست خوردند به ظاهر، خیلی حالت یاس برایشان حاصل شد. به طوری که یک حالت افسردگی …. چون در جنگ بدر با نیروی کمی توانسته بودند غلبه عظیمی با امداد ملائکه برایشان پیش آمد. حالا توقع داشتند در جنگ احد که تعدادشان هم بیشتر شده، غلبه قطعی تر باشد. در حالی که جنگ یک دفعه مغلوبه شد. به واسطه جریاناتی که پیش آمد. یک حالت یاس … سابقه نداشت برایشان شکست.

مرحوم علامه اینجا خیلی زیبا بیان کرده است. دارد تغییر میدهد نظام جنگ و پیروزی را. میگوید پیروزی در دائره غلبه بر دیگری نیست. زمینی به چنگ بیاورد از دیگری نیست. بتواند آنها را مغلوب کند به ظاهر نیست. بلکه پیروزی در دایره این است که ایمان رشد بکند. گاهی رشد کردنش با شکست است به ظاهر، گاهی با غلبه ظاهری است. گاهی با شکست ظاهری است. در دایره الهی پیروزی رشد ایمان است. لذا خداوند مداوله حکومت ها را ایجاد کرد هاست. دست به دست شدن حاکمیت ها را. این مداوله حاکمیت ها که انسان گاهی احساس میکند مداوله ایجاد شده است و از چنگ اهل ایمان چیزی خارج شده است و به جایی که نباید واقع شده است، خداوند میفرماید اصل پیروزی در جایی است که ایمان ها رشد میکند. ممکن است با مداوله باشد و دیگری در چنگ بگیرد. به ظاهر دیگری پیروز بشود، اما ایمان مومنین رشد کرد و بالا آمد. اینجا پیروزی برای مومنین محقق شده است. جریان امام حسین علیه السلام، امام حسین پیروز است. هرچند به ظاهر مغلوب بوده و شکست خورده است. خداوند میفرماید اینجا ایمان رشد کرده است. نسبت به کسانی که با این نهضت برخورد میکنند، رشد ایمان برایشان محقق میشود. در نظام الهی علامه میفرماید که و لا تهنوا و لاتحزونوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنین، پیروزی و علو و برتری دائر مدار ایمان است. اگر ایمان باقی باشد، رشد کرده باشد، علو هست. اگر ایمان رشد نکند، هرچند به ظاهر غلبه باشد، پیروزی محقق نشده است. ملاک پیروزی را از غلبه ظاهری و عددی، به غلبه ایمان میبرد. اگر اینطوری باشد میدانید چقدر مومنین در راحت قرار میگیرند در نظام الهی و نظام احسن الهی؟ دنبال این هستند که از هر واقعه ای چطور میشود ایمان را بالا برد. چه ایمان خودشان را و چه ایمان دیگران را. دنبال این نیستند که چه واقعه ای اتفاق افتاد و چی شد. دنبال این هستند که از این واقعه چطور میشود ایمان را بالاتر برد که پیروزی باشد. اینطور نیست که در جنگ احد 70 نفر از مومنین شهید شدند. این را شکست نمیبیند. میبیند اگر همین سبب بالاتر رفتن ایمان بشود، مردم تجربه جدیدی بکنند که باعث بشود توکل و ایمانشان بر خداوند شدت پیدا بکند. میگوید این پیروزی است و شکست نیست.

إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ

در جنگ بدر هفتاد نفر از آنها کشته شده بودند. یا میگویند 70نفر از آنها را اسیر کرده بودند. وقتی که قرار شد این اسرا یا کشته بشوند یا در مقابلش فدیه گرفته بشود تا آزاد بشوند، مسلمانان اصرار کردند که فدیه گرفته بشود. فقیر بودند. آنجا اخطار شد که این بعدا عقاب دارد. نه اینکه گناه باشد. جزایی دارد. قبول کردند جزایش را. جزایش این شد که بعدا 70 نفر از مسلمانان کشته شدند. خیلی نظام عظیمی است اگر اینها تحلیل درست بشود. خیلی از کارهای ما دنباله اش مسائلی می آید که مرتبط است در نظام علی با همدیگر ولی تشخیصش برای ما سخت است.

وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ

خدا سنت مداوله را قرار داده، چرخش بین حاکمیت ها و برتری ها. در یک جنگ این پیروز میشود و در جنگ دیگری او. خداوند سنت مداوله را ایجاد کرده تا ایمان بالا برود.

وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ وَ اللَّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ﴿140﴾

خدای تبارک و تعالی لیعلم الله. این لیعلم الله را مرحوم علامه خیلی زیبا تحلیل کرده است. در سنت مداوله که در اینجا بیان کرده است، یک نکته خیلی زیبایی را میفرمایند که لیعلم الله که آمده است، سنت دانستن خدا، یعنی بروز و ظهور در عالم خارج. لیعلم الله، علم الهی متن عالم است. خداوند که جهل ندارد به واقعه. یعنی در عالم خارج ظهور بکند این. محقق بشود. خیلی تبیین دقیقی است. المیزان ج4 ص28، أما قوله: وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا، فالمراد به ظهور إيمان المؤمنين بعد بطونه و خفائه، فإن علمه تعالى بالحوادث و الأشياء في الخارج عين وجودها فيه

یعنی این در خارج محقق بشود. نه اینکه خدا آگاه بشود بعد از اینکه نمیدانست. در آیات بسیاری این مطلب آمده است.

فإن الأشياء معلومة له تعالى بنفس وجودها لا بصورة مأخوذة منها نظير علومنا و إدراكاتنا و هو ظاهر،

علم حق به اشیاء متن عالم وجود است. لیعلم الله یعنی علم فعلی حق محقق بشود. یعنی تحقق علم فعلی حق در نظام عین. یعنی بروز آنچه در باطن بود در ظاهر.

و لازم ذلك أن يكون إرادته تعالى العلم بشي‏ء هي إرادة تحققه و ظهوره و حيث قال: وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا، فأخذ وجودهم محققا أفاد ذلك إرادة ظهور إيمانهم، و إذا كان ذلك على سنة الأسباب و المسببات لم يكن بد من وقوع أمور توجب ظهور إيمان المؤمن بعد خفائه فافهم ذلك.

وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكَافِرِينَ ﴿141﴾

خداوند تبارک و تعالی این سنت مداوله بین ایام را ایجاد کرده است تا مومنین محص بشوند و کافرین محق بشوند. تمحیص را گفته اند هو تخلیص الشیء من الشوائب الخارجه. هر چیزی که مخلوطی از خارج دارد، وقتی ازش جدا بشود، این را میگویند تمحیص. چون بعضی چیزها مراتبش باید بالا برود و جدا بشود از مراتب ضعیفش. گاهی از غیرش. گاهی از شوب خارجی است. گاهی باید از مراتب ضعیفش جدا بشود. در مرتبه اول جدا شدن از شوب خارجی است.اما پس از او خود آن داخلی هم باید مرتبه به مرتبه جدا بشود تا کاملتر ها بمانند. بعد از اینکه سنت تمحیص محقق شد، سنت غربال را داریم. غربال خارج نیست. خوب تر و کمتر خوب یک حقیقت واحده است. که باید محقق بشود تا ریزها از درشت ها محقق بشوند. تمییز همینطور. میگویند خروج از ما یخالف و محلق کردن به ما یوافق. هر کدام یک اثری دارد. سنت غربال مراتب ضعیف ازش دور شدن است. هر کدام یک سنت است. یک جور نیست. مترادف گویی نیست.

محق خیلی عظیم به کار رفته است. سنت محق یک مرتبه اش این است که در وجود، و ما یومن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون. هر کسی در مومنین در ضمن ایمانی که دارند، شرک هم همراهشان است. برای محض شدن باید این شرک ذره به ذره از وجود اینها محق بشود. یمحق الکافرین دو معنا پیدا میکند. یمحق الکافری که در وجود مومن است، یعنی کفری که در وجود مومن است که به لحاظ آن کفر کافر است. یمحق الکافرین، ذره به ذره. مرحوم علامه میفرمایند دو محق در اینجا بیان شده است. یک محق مرتبه کفری است که در وجود کافر است. در وجود همه ما هست. اعمال ناصالحی که از ما بروز میکند، ریشه اش کفری است که در درون ماست. این ظهور آن کفر است. میگوید سنت محق این است که باید با ابتلائات و شدت ها و سنت های مختلف الهی یکی یکی اینها از وجود انسان … بعضی از با توبه محق میشود. اگر با توبه محق نشد، با ابتلا محق میشود. اگر کسی با توبه محق کرد، آن ابتلا نمی آید. اگر با توبه محق نکرد، آن ابتلا می آید تا این محق بشود. توبه پیش گیری میکند از ابتلا. لذا میگویند اگر دیدید ابتلا دارد برایتان ایجاد میشود، استغفار کنید. که این راه را باز میکند. ابتلا آمده است تا انسان را متنبه بکند برگردد. اینها را زائل بکند. اگر این زائل کردن اختیارا بواسطه توبه محقق شد یا اختیارا بواسطه اعمال صالح دیگری که این را میتوانست کنار بزند محقق شد که فادرعوا بالحسنه السیئه، با حسنه سیئه را درع بکنند و دور بکنند، اگر اینها محقق شد… اگر نشد خداوند ابتلا ایجاد میکند. ابتلا یعنی آزمایش. گاهی با رخا است و گاهی با شدت است. عمدتا با شدت انسان تنبه پیدا میکند. رخا معمولا انسان را به بی حالی و رخوت و فراموشی و غفلت میکشاند. اما خداوند تبارک و تعالی برای بعضی قرار داده است. تنبهشان در حالت رخا محقق میشود. اما این کم است. در انبیاء عمدتا شدتها برای انبیاء است. سنت ابتلا برای جدا شدن از اغیار است. ابتلا حقیقتش برای جدا شدن از اغیار است. حقیقت مرگ جدا شدن از غیر است. آن هم یک سنت تمحیض است. سنت تمحیص است که انسان در لحظه مرگ دارد از اغیار جدا میشود. مرگ سنگینی اش این است که دارد از اغیار جدا میشود. جدا شدن از اغیار است. ابتلا هم جدا شدن از اغیار است. ابتلا نحوه ای از جدا شدن است. اگر گفته اند النوم اخ الموت، ورود به عالم برزخ است با نوم، لذا انسان با خود نوم میتواند درع بکند آن ابتلائاتی که برای احتضار میخواهد پیش بیاید. اگر رعایت بکند. ورودش به نوم با محاسبه قبل باشد. با توبه از آنچه با غفلت محقق شده است باشد، اگر ورودش به نوم با این حالت تمحیص محقق شد، مرگش با تمحیص است و سخت نیست و راحت است. خداوند آنقدر رتبه های متعددی را جلوی پای ما قرار داده است که ما به آخر نرسیم و بگوییم خدایا اگر زودتر گفته بودی ما به بیچارگی الان متبلا نمیشدیم. پس یکی از سنت های محق، نسبت به مومنین است که این سنت محق، محق کفر دارد در وجود مومن محقق میشود. غیر از آنکه سنت محق در کافر هم دارد ایجاد میشود. منتها در کافر که دارد ایجاد میشود به چه نحوی است؟ کفر دارد در وجودش میمیرد و محق میشود؟ نه. یمحق الکافرین به این معناست که کافر ذره ذره وجودش به لحاظ وعده الهی که وعده داده و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض که حرکت ارض به سمت حاکمیت صالحان است، کفر دارد روز به روز به سمت… بدون اینکه خودش بداند، هرچند در ظاهر غلبه ظاهری است، اما بدون اینکه خودش بفهمد دارد به دست خودش به سمت محق حرکت میکند و این سنت الهی است که مداوله برسد به حاکمیت مطلقه صالحین. غیر از اینکه اگر محق را در نسبت عمر کافر گرفتیم، کافر که فقط عمرش دنیا نیست. این با حرکت های خودش و مکر خودش دارد به سمت محق بعد محق حرکت میکند.

فالتمحيص هو تخليص الشي‏ء من الشوائب الخارجة، و المحق إنفاد الشي‏ء تدريجا و إزالته شيئا فشيئا،

این نسبت به مومن خیلی واضح است. که کفر در وجود مومن ذره به ذره آب میشود و از بین میرود. هر عمل صالحی که از مومن محقق میشود، هر ایمانی که به مومن اضافه میشود، هر حادثه ای که ایمان او را مضاعف میکند محق مرتبه ای از کفر در وجود اوست.

 و هذا التمحيص من حكم مداولة الأيام و مصالحها،

این مداوله ایام که حکومت ها دست به دست میشود، غلبه ها دست به دست میشود، چرخش در فقر و غنا ایجاد میشود، چرخش در سلامت و مرض ایجاد میشود، همه اینها مداوله است، مداوله خیلی مراتب دارد. فقط حاکمیت نیست. مداوله چه در نظام فردی، چه در نظام جمعی معنا پیدا میکند. در نظام فردی مثل صحت و مرض. در نظام جمعی مثل حاکمیت و غلبه. این حکم مداوله باید ایمان را مضاعف بکند. لذا اگر یک وقت میبینیم خلاف میل مومنین حاکمیتی بین مومنین محقق میشود، این با اینکه یک تهدید است، میتواند تبدیل بشود به یک فرصت برای مومنین که نوع ایمان و مرتبه ایمانشان را ، سنت مداوله یعنی سنت رشد. سنت بالا رفتن ایمان. باید ببینند چکار بکنند که ایمانشان مضاعف بشود. اگر این کار را کردیم نه فقط پیروز شدیم، رحمت الهی باعث میشود این مداوله برگردد. پس راه برگشتن به سمت حاکمیت بالاتر الهیه، این است که انسان حتی در جایی که خلاف میلش حاکمیتی محقق میشود، بفهمد که چه بکند که ایمانش مضاعف بشود.

در پاسخ: بعد از ظهور هم مداوله ها سنت خاص خودش را دارد. اولا در رجعت بعد از ظهور هست. دارد که در رجعت درگیری محقق میشود بین ایمان و کفر. گاهی کفر غلبه دارد و گاهی ایمان غلبه دارد. منتها غلبه کفر به نهایت نمیرسد. به نوعی که غلبه مطلق پیدا بکند. اما در روایت دارد که ایمان را به سمت محاق و نزدیکی به شکست میبرد، اما خداوند نجات میدهد. نمیگذارد به شکست منجر بشود. این هم مداوله است. چون میخواهند قوای وجودی کفار و مومنین به نهایت خودش بروز بکند. یک کافری که در یک زمانی مثل امروز واقع شده است در مقابل ولی الهی می ایستد، شقاوت بالاترش کی محقق میشود؟ وقتی در مقابل پیامبر خدا بایستد. این شقاوت بالاتر هست یا نه؟ در مقابل امام معصوم ظاهرا بایستد. آنجا این محقق میشود برایش. یعنی امام و نبی در اوج آن کمال باشد، بصیرت محقق باشد و این در مقابل  همه بصیرت بایستد. در مقابل همه بصیرت ایستادن کمال حماقت و ابلهی میشود. کمال بلاهت باید برای او محقق بشود. اینها در دوره رجعت محقق میشود. گاهی با غلبه ظاهری اولیه است و بعد شکست است.

در دوران قیام حضرت هم همینطور است. حضرت در بعضی موارد عقب نشینی میکند. آنجا خسف محقق میشود در بیداء. معلوم میشود که آنجا هم جنگ است. یوم العرق و العلق. روز عرق ریختن است و روز خون ریختن است. هم کار زیاد انجام میشود و هم جهاد زیاد واقع میشود. اینطور نیست که روز راحت و خوشی باشد. روز جنگیدن و کار کردن است. لذا دارد که در آن روز هر کسی مطابق بیست نفر کار میکند. نه فقط میجنگد. کشش هست در عالم برای این مسئله. اینطور نیست که بقیه بی کار بشوند. برای همه اشتغال هست. همه استعدادها به فعلیت میرسد. گاهی با کار زیاد و جلو تنبلی ایستادن سنت مداوله محقق میشود. یعنی کار زیادی که جلو راه انسان قرار میگیرد.

ما الان از چند درصد توانمان داریم استفاده میکنیم؟

قبلا تعریف کرده ام که آن جوانی که یک سال حال نداشت برای سحر بلند شود و سحری بخورد، نماز را هم با چشم بسته میخواند. سال بعد عاشق شده بود. دو ساعت قبل از اذان بلند میشد، غذای نامزدش را میبرد دم خوابگاهشان، به او میداد، برمیگشت غذای اطاق را میگرفت و سفره را می انداخت و ظرف ها را میگفت مهمان من هستید. کجا این قدرت بر عمل ایجاد شد؟ شوق و محبت قدرت عمل می آورد. ما الان چون با بی حالی کار میکنیم، حتی همین درس خواندمان، اگر یک شوق ضروری برایمان ایجاد شود که چقدر نیاز است، یا عبادات، مثلا اینقدر من تنبلم و بی حالم در عبادت، برای این است که شوق نداریم. اگر شوق بیاید، انسان قدرت پیدا میکند برایش خیلی هم راحت میشود. اصلا بیدار شدن در شب نه تنها سخت نیست، خیلی هم راحت میشود. اگر یک موقع خواب بماند خیلی سخت میشود برایش. لذا آیت الله حسن زاده نقل فرموده بودند که استاد ما از استادشان پرسیده بودند که شما چه کردید که چشمتان باز است و میبینید؟ گفته بود اینکه طبیعت کار است. شما چه کردید با خودتان که نمیبینید؟

خبر دادند که دیوانه ای دارد در جهت مخالف در جاده میرود، این هم داشت میشنید، گفت یک دانه نیست. تقریبا همه مردم دیوانه شده اند. ما نسبتمان اینطوری شده است. ندیدن شدن است اصل. اگر کسی ببیند میگوییم چه کرده است که دارد میبیند.

اگر شوق ایجاد بشود، شوق قدرت حرکت ایجاد میکند. در روز ظهور حضرت هر کسی مطابق بیست نفر کاری کار میکند. نه بیست نفر امروز. قدرت و شوق در کار ایجاد شده است. کارش مطابق هر کاری که هست. چه درس خواندن. چه بیل زدن. باید حرکت ما حرکت حبی باشد. و اسلک بی مسلک اهل الجذب. خدایا من را به سمت خودت حضرت بده با مسلک اهل جذب و محبت. یا و لا حول لی عن معصیتک الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک. من در وقت مواجهه با معصیت قدرت ندارم از معصیت چشم بپوشم الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک. مگر جایی که با محبت تو محشور باشم و من را محبت تو بیدار کرده باشد. آنجا قدرت پیدا میکنم. لذا سنت مداوله سنت بیدار کردن است. سنت ایجاد محبت است. انسان از خودش منقطع بشود، بگوید دنبال این بودیم، هرچه کردیم نشد. دست به دامن خدا بشود، از خدا تضرع بکندتا تحقق پیدا بکند. اگراینطوری شد، قدرت ایجاد میشود. محبت ایجاد میشود. برای انسان موانع کوچک میشود. بعد میبینید نتیجه محقق میشود. ایمان بالاتر رفته است. اگر دیدیم قدرت افتاد دست کسی که به نظر ما صالح نیست برای اداره جامعه، اگر در ما تضرع ایجاد کرد به جانب خدا محبت بالاتر ایجاد کرد که خدایا چه کنیم که این محقق بشود و برگردد حاکمیت توحیدیه الهیه، این هم باعث میشود ایمان ما بالاتر برود و هم برمیگردد و رجوع میکند و این حقیقت به نفع مومنین تمام میشود با این نگاه.

سوال: حکومت در طول تاریخ غالبا دست غیر اهل بوده است.

این هم خودش یک بحث مهمی است. اولا مومنین به تمام ایمان قد علم نکردند، و الا سنت الهیه بر این بوده است که هر کسی که زحمت میکشد نتیجه برایش محقق باشد. بر دایره ایمان باقی ماندن خیلی سخت است. ما الان چقدر کوتاهی داریم؟ مقام معظم رهبری در این پیامی که با حوزیان صحبت کرده بودند، نمایندگان فضلا حوزه، به اقل ما یمکن از حوزه قانع شده اند. میگویند خطری که من احساس میکنم نسبت به بحث متون درسی و …، آن ها الان نه. الان من این خطر عظیم را دارم احساس میکنم که حوزه را دارند از انقلاب جدا میکنند. حوزه باید انقلابی بماند. ایشان میفرمایند دانشگاه ها در طول نهضت های مختلف در کشور های مختلف، هیچ دانشگاهی انقلاب ایجاد نکرده است. دانشجو ها برای خودشان شخصیت انقلابی خوبی بودند. حداکثر تاثیر گذاری شان در دانشگاه ها بوده است. میتوانستند یک جرقه هایی بزنند. اما انقلاب را مثل حوزه که در یک مرکزیتی جمع میشوند بعد از آن مرکزیت پخش میشوند و در این پخش شدن و ارتباط میتوانند تمام مردم را بیدار کنند. آنجا ایشان نقل میکنند که وقتی شنیدم در یکی از روستاهای خمین تظاهرات علیه شاه برگزار شده است، فهمیدم که انقلاب قطعا پیروز است. چون عمومی شده است. با قرائنی که داشتند میدانسته اند که آنجا آخرین سنگرهایی است که اگر آنجا تظاهرت کرده اند، کانه تا عمق نفوذ کرده است. ایشان فرمودند الان خطر در انقلابی ماندن حوزه است. دنبال این هستند که از جهت بینش و تفکر و از جهت موضع گیری و عمل حوزه را از انقلاب جدا کنند. حوزه بی تفاوت بشود نسبت به انقلاب. هم از جهت بینش و تفکر دارند کار میکنند، همان حالت حاکمیتی نگاه به نظام اسلامی و نظام سیاسی اسلامی را جدا کنند از نظام اسلام، هم در نظام عمل طلبه فاضل احساس کند که هرچقدر اظهار نظرش نسبت به انقلاب کمتر باشد، حساسیتش کمتر باشد نسبت به انقلاب، محترم تر است. مقدس تر است. تقدس اقتضا میکند که انسان موضع گیری سیاسی نداشته باشد. اگر حوزه در حدوث انقلاب نقش اساسی داشته است، در بقاء انقلاب هم فقط حوزه است که  میتواند.. تعبیر زیبایی میکنند که

وَ أَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ ﴿68﴾

ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً

آنقدر از این آیه قشنگ استفاده میکند. میگوید یکی از تطبیقات و مصادیق این در حوزه است. که طلبه ها زنبورهایی هستند که وارد حوزه میشوند. نظام علمی و معنویتی که در حوزه هست، من الجبال بیوتا، بیتوته اش را آ«جا قرار بدهد. هر جای بلندی. بالای درخت. بالای بلندی ها. لانه بکنند. بعد از اینکه این کار را کردند. بتوانند حرکت به سمت سبل رب بکنند. یعنی با این استفاده ای که میکنند و غنی میشوند، بتوانند راه خدا را هموار بکنند. استفاده خیلی زیبایی میکنند.

یک روایت هم اینجا میخوانیم که امام مومن را به زنبور تشبیه میکند.

چه باید کرد اینجا. وقتی ایشان میگویند از این احساس خطر میکنم. این را برای نمایندگان طلاب و فضلا. مگر اینها چقدر تاثیر گذارند؟ کمترین تاثیرگذاری در اینهاست. نشان میدهد از شورای سیاست گذاری و … نا امید شدند که این اثر را داشته باشند. که آمده اند در بدنه حوزه که طلابند این را میخواهند. حتی از جامعه مدرسین نا امید شده اند. با اینها این مطلب را میفرمایند. نشان میدهد وظیفه ما به عنوان بدنه حوزه خیلی سنگین است. پیام را حتما بخوانید. احساس خطر و احساس تکلیف و احساس عمل بیشتر. انسان باید بعث پیدا بکند. بیدار بشود. قدرت حرکت پیدا بکند تاب داند اگر فردا سکوت کرد، برای یوم العرق و العلق آماده نشده است. امروز نوبت بعث طلاب است دوباره. بعث یعنی وقتی همه در حالت موتند، وقتی کسی بیدار است میگویند مبعوث شد. این بعث است. الان این حالت و این خطر را نسبت به حوزه احساس کردند و بیان کردند.

فإن تمييز المؤمن من غير المؤمن أمر و تخليص إيمانه بعد التمييز من شوائب الكفر و النفاق و الفسوق أمر آخر،

پس ابتدا جدا شدن مومن از کافر است. بعد از آن مومن باید شوائب کفر در وجود خودش را جدا کند. پس اول ذات مومن از ذات کافر جدا میشود. بعد در ذات مومن شوائب کفر از وجودش باید جدا بشود.

و لذلك قوبل بالمحق للكافرين،

سنت تمحیص با یمحق الکافرین در مقابل هم قرار داد.

فالله سبحانه يزيل أجزاء الكفر و نحوه من المؤمن شيئا فشيئا

اجزای کفر را از وجود مومن شیئا فشیئا محق میکند. نابود میکند.

حتى لا يبقى إلا إيمانه،

همانطور که در نظام مومنین این سنت محق دارد محقق میشود، در کل نظام وجود سنت محق نسبت به ایمان و کفر دارد محقق میشود. در نظام کل کفر رو به محق است. این وعده الهی است و ایمان رو به تحقق است. این خیلی وعده زیبا و عالی ای است که خداوند تبارک و تعالی سنتش محق کفر است در نظام کل و محق کفر است در نظام فردی که مومن است.

فيكون خالصا لله، و يبيد أجزاء الكفر و الشرك و الكيد من الكافر شيئا فشيئا حتى لا يبقى شي‏ء.

روایت زنبور این است:

37- ني، الغيبة للنعماني أَحْمَدُ بْنُ هَوْذَةَ عَنْ أَبِي هَرَاسَةَ الْبَاهِلِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِيِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ‏ كُونُوا كَالنَّحْلِ‏ فِي‏ الطَّيْرِ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ مِنَ الطَّيْرِ إِلَّا وَ هُوَ يَسْتَضْعِفُهَا

هیچ پرنده ای نیست در بین پرندگان الا اینکه وقتی زنبور را میبیند، خیلی زنبور برایش ضعیف است و همه او را ضعیف و کوچک و حقیر میشمرند. اعتنایی به او ندارند.

وَ لَوْ عَلِمَتِ الطَّيْرُ مَا فِي‏ أَجْوَافِهَا مِنَ الْبَرَكَةِ

چون به ظاهر این نگاه میکنند، این را ضعیف و کوچک میبینند. اما به باطن او نمیتوانند نگاه بکنند که در جوفش چی دارد. ایمان در درون مومن است. ایمان مخفی است. لذا شیطان وقتی میگوید خلقتنی من نار و خلقته من طین. انا خیر منه، نگاه ظاهری کرده است. میگوید در نظام وجود اینگونه باشید. مثل زنبور باشید مثل پرندگان. به ظاهر مردم انانیتی در شما نمیبینند. در رده انانیت های آنها. توهمات آنها.

لَمْ يَفْعَلْ بِهَا ذَلِكَ

اینقدر تضعیفش نمیکردند. اینقدر حقیر نمیشمردند او را.

خَالِطُوا النَّاسَ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ أَبْدَانِكُمْ وَ زَايِلُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ وَ أَعْمَالِكُمْ

با مردم با زبان و ابدانتان مخلوط باشید، اما با قلوب و اعمالتان همران باشید. یعنی در نظام قلب و عملتان خود را حفظ کنید در مراقبه. دلتان خوش نشود به تعریف مردم یا مرگ گفتن مردم. جوری نخواهید بکنید که مردم بخواهند به شما بگویند زنده باد. اعمالتان در درونتان باشید. اما در ظاهر با مردم رفتار خوش داشته باشید. این شما را حفظ میکند. تعبیر خیلی تعبیر زیبایی است.

فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا تَرَوْنَ مَا تُحِبُّونَ حَتَّى يَتْفُلَ بَعْضُكُمْ فِي وُجُوهِ بَعْضٍ

آنچه شما دوست دارید بهش برسید، بهش نمیرسید مگر اینکه به جایی میرسد که بعضی بر صورت بعضی دیگر میزنند. و اخم میکنند. مراتب زدن و برخورد. تا مومنین در مقابل هم قرار میگیرند. آنهایی که اظهار ایمان میکنند در مقابل هم قرار میگیرند و به هم خدشه وارد میکنند.

وَ حَتَّى يُسَمِّيَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً كَذَّابِينَ

هر کدام میگوید دیگری کذاب است. برای مومنین هم یک همچنین اختلاف ها و شدت هایی ایجاد میشود. علت دارد. اگر شد بحثش را هفته آینده در خدمت دوستان هستیم.

وَ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْكُمْ أَوْ قَالَ مِنْ شِيعَتِي [إِلَّا] كَالْكُحْلِ فِي الْعَيْنِ وَ الْمِلْحِ فِي الطَّعَامِ وَ سَأَضْرِبُ لَكُمْ مَثَلًا وَ هُوَ مَثَلُ رَجُلٍ كَانَ لَهُ طَعَامٌ فَنَقَّاهُ وَ طَيَّبَهُ ثُمَّ أَدْخَلَهُ بَيْتاً وَ تَرَكَهُ فِيهِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ عَادَ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ أَصَابَهُ السُّوسُ فَأَخْرَجَهُ وَ نَقَّاهُ وَ طَيَّبَهُ ثُمَّ أَعَادَهُ إِلَى الْبَيْتِ فَتَرَكَهُ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ عَادَ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ «1» أَصَابَ طَائِفَةً مِنْهُ السُّوسُ فَأَخْرَجَهُ وَ نَقَّاهُ وَ طَيَّبَهُ وَ أَعَادَهُ وَ لَمْ يَزَلْ كَذَلِكَ حَتَّى بَقِيَتْ مِنْهُ رِزْمَةٌ كَرِزْمَةِ الْأَنْدَرِ لَا يَضُرُّهُ السُّوسُ شَيْئاً وَ كَذَلِكَ أَنْتُمْ تُمَيَّزُونَ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْكُمْ إِلَّا عِصَابَةٌ لَا تَضُرُّهَا الْفِتْنَةُ شَيْئاً.

خلاصه بحث این بود که نظام محض شدن و تمحیص و تمحیض و غربال از قوی ترین نظام های الهی است که قدرت ایمان را مضاعف میکند برای مومنین. برای مومنین هر کدام از اینها که پیش بیاید، دایره ایمان او را زیاد میکند و هیچ کدام از اینها در دایره ایمان او خدشه ای ایجاد نمیکند. بلکه همه اینها میتوانند ایمان او را مضاعف بکنند. پس همه حوادث که از جانب خداوند پیش می آید یک نسبت با مومن پیدا  میکند، آن نسبتی که با مومن پیدا میکند کمال زاست. آن نسبتی که برای مومن ایجاد زوال بکند. ایجاد رخوت بکند، ایجاد سقوط بکند، از آن نسبت منتسب به شیطان است. از آن نسبت که ایجاد کمال میکند منتسب به خداست. پس در هر ابتلایی دو نسبت امکان پذیر است. یا نسبت به خدا پیدا میکند وقتی سبب ایمان بالاتر بشود. همان نسبت به شیطان پیدا میکند اگر سبب افت ایمان بشود، چه در نظام فردی و چه در نظام جمعی. در نظام جمعی هم اگر جامعه ای با یک ابتلا سقوط کرد، این ابتلا از شیطان بوده است. اگر جامعه ای با همان ابتلا کمال پیدا کرد، آن ابتلا منسوب به خداست.

هر ابتلایی امکان این را دارد که کمال زا باشد یا ساقط کننده باشد. اگر کمال زا بود منتسب به خداست. اگر ساقط کرد همین ابتلا منتسب به شیطان است. یعنی شیطان ولایت این ابتلا را به عهده گرفته است در وجود ما. اگر کمال ایجاد کرد، خداوند ولایت این ابتلا را در وجود ما به عهده گرفته است. بستگی دارد که ما خودمان را تحت رصد کدامیک از اینها قرار بدهیم.

اگر تحت رصد الهی قرار دادیم، همین ابتلا کمال ایجاد میکند. اگر تحت رصد شیطان قرار دادیم، یاس و بیحالی و رخوت و سقوط به دنبالش می آید.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 34” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید