بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احادیث سنت غربال – شدت فتنه ها و ریزش دو سوم مردم از غافلان و رسوایی سران فتنه که امام زمان با کشتن 70 نفر از این سران آتش فتنه را خاموش میکند

24- غط، الغيبة للشيخ الطوسي أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنِ ابْنِ قُتَيْبَةَ عَنِ ابْنِ شَاذَانَ عَنِ الْبَزَنْطِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع‏ أَمَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ الَّذِي تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْيُنَكُمْ

یعنی ظهوری که منتظرش هستید.

در بعضی روایات دارد که تمدون الیه اعناقکم

حَتَّى تُمَيَّزُوا وَ تُمَحَّصُوا

در جلسه پیش عرض شد که میز جدا کردن است. محص در مراتب یک حقیقت صاف شدن و پاک شدن است. تمحیص بالا رفتن عیار است.

وَ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْكُمْ إِلَّا الْأَنْدَرُ

الندرة بعد الندرة.

آنهایی که جدا میشوند جدا شده اند و تمام؟ یا نه. اینطور نیست که هیچ راه برگشتی برایشان نباشد.

ثُمَّ تَلَا أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ‏ «1».

منظور علم فعلی خداوند است. آیت الله بهجت میفرمودند که علم امام که در شب جمعه یا بعضی شب ها زیاد میشود، به معنای این است که از مرتبه علم الهی هر وجودی که میخواهد به عین بیاید، امضای امام را میخواهد. ازدیاد علم از علم به عین آمدن است. نه اینکه چیزی را نمیدانستند و بعد دانستند. حتی یعلم هایی که در قرآن می آید به این معناست. نه اینکه خداوند نمیدانست. به مرتبه عین بیاید.

26- غط، الغيبة للشيخ الطوسي سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عِيسَى الْعَلَوِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ (شاید همین بزرگواری باشند که در قم در خدمتشان هستیم)عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ‏ إِذَا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ مِنَ الْأَئِمَّةِ فَاللَّهَ اللَّهَ فِي أَدْيَانِكُمْ

دین ها به خطر می افتد. جای این است که دین داری ها تشدید بشود و اختلاف و شکوک در دینداری پدید بیاید.

لَا يُزِيلَنَّكُمْ عَنْهَا أَحَدٌ يَا بُنَيَّ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَيْبَةٍ حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْ كَانَ يَقُولُ بِهِ

شدیدترین امتحان ها برای من یقول به پیش می آید. یعنی اختلاف اساسی بین شیعیان پیش می آید.

یرجع یعنی در مقابل قرار میگیرند؟ شک درشان ایجاد میشود؟ شبهه برایشان ایجاد میشود؟ جدا میشوند در حالی که خودشان را محق میدانند یا جدا میشوند چون میبینند قدرت عملی بودن در اینجا را نداریم. مثلا دین دار بودن خیلی سخت میشود. میداند دین داری خوب است. اما توان ندارد که دیندار باشد. الان خیلی ها میدانند دین داری خوب است، اما حالش را ندارند. بعضی خودشان را دین دار میدانند و دینداری اهل دین را تخطئه میکنند و میگویند زیاده روی است. فعل خودش که راحت طلبی است را یحسبون انهم یحسنون صنعا.

یرجع، آیا رجوع علنی است یا مخفی است؟ رجوع با اقرار به عجز است یا با افتخار به این است که من  بر حقم.

همه اینها امکان دارد. از نظام عملی با اقرار به عجز آغاز میشود. این در مرز کسانی است که اهل ایمانند و کسانی که جدا شدند. هر لحظه ممکن است ملحق بشود به اهل ایمان، چون اعتراف دارد به اینکه کوتاهی دارد و دین آنی است که آنها دارند. از اینجا آغاز میشود. اما کم کم اینگونه نمیماند.

لذا آنهایی که مقابل حضرت می ایستند، اینطور نیست که از دین خارج شده باشند یا ادعا کنند که از دین خارج شده اند. بسیاری شان خودشان را دیندار میدانند. دین داران دیگر را افراطی میدانند.

این خیلی خطرناک است که آدم احساس نمیکند که از دین جدا شده است یا دین را به اقل برده است، بلکه دین را همین میداند که خودش قائل است بهش و دین داری اهل دین را افراط در دینداری میبیند.

یرجع هذا الامر من کان یقول به، همه این مراتب را شامل میشود. خیلی نادر است که کسی بگوید من تا حالا دیندار بودم، حالا میخواهم دین دار نباشم. عمده جدا شدن ها جدا شدنهایی است که خودشان را محق میدانند. دین را به آن تفسیر میکنند که به آنی که خودشان دارند انجام میدهند. یا افراط در دینداری میکنند و دینشان را بر حق میدانند. یا تفریط در دین داری میکنند و بقیه را خارج از دین میبینند مثل تسامحاتی که دیگران داشتند. میگفتند یک امر باطنی است. نباید خیلی به ظواهر توجه کرد.

در پاسخ: ناصبی علیه امام است. ناصبی نجات پیدا نمیکند. اما یکی از ابواب بهشت مخصوص کسانی است که اهل توحیدند، اما محب نیستند. نمیشناسند. اما مبغض هم نیستند. باب برای اینها هم بسته نیست. اما چطوری نجات پیدا میکنند بحث دارد.

یک مرتبه هم کسانی هستند که میدانند مقابل بر حق است، اما عناد میورزند.

بعضی نفاق عملی دارند، بعضی نفاق اعتقادی دارند.

نفاق عملی اگر ادامه پیدا بکند به نفاق اعتقادی کشیده میشود. به تکذیب منجر میشود.

إِنَّمَا هِيَ مِحْنَةٌ مِنَ اللَّهِ امْتَحَنَ اللَّهُ بِهَا خَلْقَهُ.

خداوند نمیخواهد اینها را بریزد. خداوند میخواهد رشد بدهد. منتها لازمه رشد این است که یک عده هم میریزند. یک عده توانایی پیدا نمیکنند و جا میمانند. همچنان که نسبت به انبیاء خداوند امتحانات سنگین دارد. بعضی میشوند نبی اولوالعزم. البته انبیاء همه اهل نجاتند.

این تشکیکی بودن را حفظ کنیم. همه با یک تیر رانده نمیشوند. بسیاری از جدا شده ها برمیگردند.

دارد که فرار کرده ها از جنگ احد دو دسته شدند. بعضی ها که داشتند فرار میکردند، یک دفعه، خداوند بهشان عنایتی کرد. تعبیر قرآن این است که امنه نعاسی آنها را اخذ کرد، یک پینکی، گفتند چکار داریم میکنیم؟ پیغمبر را رها کردیم و داریم در میرویم؟ این چرت و پینکی که یک جذبه الهی بود برای اینها، از جهت گناه و معصیت و جدا شدن، جدا شدنشان فرق میکرد با دسته دیگر. آنها رفتند که رفتند. اینها جبهه را پشت کردند. این خیلی گناه عظیمی است. اما برگشتند. اینها باز در آن مرتبه، خداوند توبه شان را قبول کرد.

بعضی از اینها که یرجع، بعد که میبینند اوضاع امن تر شد، آزمایش های سخت و سنگین محقق شد، حالا میشود در صحنه ماند و زنده ماند، اینها یواش یواش برمیگردند. عده ای هم نه.

در پاسخ: خدایا تجد من تعذب. این دعای شریف مربوط به امام سجاد علیه السلام است که در مقام لابه آنقدر خودش را کوچک میبیند میگوید خدایا لایق عذاب تو من هستم. اما تو رحمتت آنقدر وسیع است و اگر عذابت مظهر میخواهد که قسم خوردی لاملان جهنم من الکافرین من الجنة و الناس، دیگرانی که عناد دارند هم هستند. من با اینکه در طایفه رحمت تو نیستم، تو میتوانی من را عذاب نکنی و دیگران را عذاب نکنی.

27- غط، الغيبة للشيخ الطوسي الْأَسَدِيُّ عَنْ سَهْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ أَبِي بَصِيرٍ قَالا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ لَا يَكُونُ هَذَا الْأَمْرُ حَتَّى يَذْهَبَ ثُلُثَا النَّاسِ فَقُلْنَا إِذَا ذَهَبَ ثُلُثَا النَّاسِ فَمَنْ يَبْقَى فَقَالَ أَ مَا تَرْضَوْنَ أَنْ تَكُونُوا فِي الثُّلُثِ الْبَاقِي.

یذهب که اینجا آمده است، همان یرجع است. نه یعنی یقتل. نه کسانی که میمیرند. بعضی تعبیر کرده اند که میمیرند. بله، جنگ هایی برپا میشود، عده ای هم میمیرند. اما این یذهب همان یرجع است. جدا شدن است.

الناس دارد. یعنی در جمع مسلمانان.

میشود هم رحمانی تر بگیریم و بگوییم همه مردم. روایات دیگر میرساند که اگر یذهب در ابتدای امر باشد، خالصین خیلی کمند. اگر در اواخر راه باشد، خیلی زیاد میشوند. اما فقط آن خالصین نیستند.

مردم راه پیدا میکنند. خداوند میخواهد توحید حکومت پیدا بکند. مردم اهل اخلاص میشوند. خدا را میخوانند. اما با مرتبه خودشان.

حتی کسانی که اول ملحق میشوند، بعضی شبانه میرسند و بعضی صبح میرسند. روایت دارد. از آن 313 نفر.

-چرا بعضی نمیروند و بعضی کند میروند؟ چرا مقابل حضرت می ایستند؟

به خاطر تعلقات است. در جنگ خودمان رفتند، اما چقدر رفتند؟ به خود ما اگر بگویند جنگ است، چکار میکنیم؟

مثل آن قضیه مرحوم مجلسی یا مرحوم نراقی با آن صوفی که کشکولش را جا گذاشته بود. ما هم گاهی کشکولمان جا میماند.

در قرآن دارد که اغنیاء آمدند و عذر آوردند از رفتن به جنگ. معاف باشیم.

الان چرا جلو انقلاب می ایستند؟ اینها که مسلمان و اهل ولایت هستند. بعد از 1400 سال که حجاج ها حاکم بودند، پدر شیعه را در آوردند، یک حکومت اسلامی تشکیل شده است. جلویش می ایستند.

اینکه این انقلاب از رحمت حق است آشکار است.

28- غط، الغيبة للشيخ الطوسي رُوِيَ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع مَتَى يَكُونُ فَرَجُكُمْ فَقَالَ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ

فکر نکنید فرج ما راحت است

لَا يَكُونُ فَرَجُنَا حَتَّى تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا يَقُولُهَا ثَلَاثاً حَتَّى يَذْهَبَ الْكَدِرُ وَ يَبْقَى الصَّفْوُ.

تغربلوا، غربال کردن، یعنی ریختن به هم. زیر و رو کردن. گسستن همه تعلقات. بارها باید این گسسته بشود و زیر و رو بشود. تا اینکه کدر برود و صفو بماند. یمحق الکافر. گاهی خود کافر محق میشود، گاهی کفری که در وجود مومن است باید محو بشود. خیلی سخت است که و ما یومن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون، این شرک ها بخواهد جدا بشود. این شرک ها در جان ما ریشه  دوانده است. باور نداریم اینها شرک است. اینها بخواهد کنده بشود تغربلوا است ثم تغربلوا ثم تغربلوا است.

اگر ما انکار نداشتیم شاید حضرت بیشتر هم میفرمودند. نشان میدهد که غربال کردن ها ادامه دارد. زیر و رو میشود انسان. یک دفعه زیر پایش خالی میشود. تا ببیند به کی متکی میشود. تا انسان یک جوری بشود که تا وقتی حادثه ای پیش می آید، توجهش به خدا باشد. این میشود محض. ما بخواهیم اینطوری بشویم بیچاره میشویم.

کدر همان شرک خفی است. صفو که مخلوط میشود میشود کدر. نه محض کفر است. نه صفو ایمان است.

طینت در مبدئیت همینطور است. چون طینت شما از فاضل طینت ماست، فرع به اصل است، به سوی ما میل دارید. در صفو باید طینت های دیگر که اقتضاء است جدا بشود و همین طینت بماند. اصل این است.

29- ني، الغيبة للنعماني عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنْ مُوسَى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هُلَيْلٍ قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ مَاتَ أَبِي عَلَى هَذَا الْأَمْرِ

در حسرت این امر که فرج است.

وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ السِّنِينَ مَا قَدْ تَرَى أَمُوتُ وَ لَا تُخْبِرُنِي بِشَيْ‏ءٍ فَقَالَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ أَنْتَ تَعْجَلُ

در روایت دارد که شیعتنا اصبر منا. چون اینها بر چیزی که نمیدانند دارند صبر میکنند. همین که ما گفتیم صبر کنید دارند صبر میکنند. تعبیر خیلی سخت است. از ما صبورترند.

فَقُلْتُ إِي وَ اللَّهِ أَعْجَلُ

بی تاب شده اند. بعضی می آیند پیش حضرات، یک ابراز محبت ها و علاقه های ویژه ای دارند. اینها جمع بشود یک جا، قصه های زیبا و شیرینی است.

وَ مَا لِي لَا أَعْجَل‏ وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ السِّنِّ مَا تَرَى فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ يَا أَبَا إِسْحَاقَ مَا يَكُونُ ذَلِكَ حَتَّى تُمَيَّزُوا وَ تُمَحَّصُوا وَ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْكُمْ إِلَّا الْأَقَلُّ

منکم یعنی از شما شیعیان. باقی نمیماند بر این امر، نه اینکه میمیرد.

ثُمَّ صَعَّرَ كَفَّهُ‏ «1».

با کی ظهور بکند؟ با اینها؟ حضرت کفّ شان را تکان دادند که با کی آخر؟

باید تمایز و تمحیص بشود.

اگر انسان به آن یقین رسید، برای او تقدم و تاخر آن امر تفاوت نمیکند. این نشان میدهد که به آن امر نرسیده است. علاقه مند بوده است.

خود اینکه آن فرج تاخیر می افتد، برای ماها نعمت است. چون اگر بخواهد بشود، باید تمیز و تمحیص و غربال هم بشود. و اگر ما در آن دوره قرار بگیریم، خیلی ها میریزند.

آیت الله بهجت میفرمودند آنقدر شدید میشود و سخت میشود، نمیدانیم دعا بکنیم برای فرج یا نه. این فرمایش خیلی سنگینی است. یعنی میترسیم خودمان دعا کنیم، جزء ….

علامه میفرمایند اگر کسی ظالم باشد، نفرین کند ظالم را، بترسد از اینکه اول خودش را بگیرد.

علامه در المیزان ذیل آیه 186 سوره بقره ذیل بحث دعا میفرمایند.

نمیگوید لعن نکنید ظالم را. نه. ظالم نباشید.

سید بن طاووس میگوید شب 23 ماه رمضان فکر کردم چه دعایی بکنم، گفتم به دعای برای کفار بگذرانم. چون آنها از همه محتاج ترند به رحمت الهی و خودشان را دور کردند. غیرتش می آید در حاکمیت الهیه کسی دور کرده باشد خودش را. دلش میسوزد برای آنها تا هدایت بشوند.

30- ني، الغيبة للنعماني عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع‏ وَ اللَّهِ مَا يَكُونُ مَا تَمُدُّونَ أَعْيُنَكُمْ إِلَيْهِ حَتَّى تُمَحَّصُوا وَ تُمَيَّزُوا وَ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْكُمْ إِلَّا الْأَنْدَرُ فَالْأَنْدَرُ.

هی تعداد کمتر میشود.

31- ني، الغيبة للنعماني عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الرَّازِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سَمِعَهُ يَقُولُ‏ وَيْلٌ لِطُغَاةِ الْعَرَبِ مِنْ شَرٍّ قَدِ اقْتَرَبَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَمْ مَعَ الْقَائِمِ مِنَ الْعَرَبِ قَالَ شَيْ‏ءٌ يَسِيرٌ

کمی از اعراب با حضرت میمانند.

فَقُلْتُ وَ اللَّهِ إِنَّ مَنْ يَصِفُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْهُمْ لَكَثِيرٌ فَقَالَ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَنْ يُمَحَّصُوا وَ يُمَيَّزُوا وَ يُغَرْبَلُوا وَ يَخْرُجُ فِي الْغِرْبَالِ خَلْقٌ كَثِيرٌ.

خلق کثیری خارج میشوند.

ني، الغيبة للنعماني الكليني عن محمد بن يحيى و الحسن بن محمد عن جعفر بن محمد عن القاسم بن إسماعيل الأنباري عن الحسن بن علي عن أبي المغراء عن ابن أبي يعفور قال سمعت أبا عبد الله ع يقول‏ و ذكر مثله- دلائل الإمامة للطبري، عن محمد بن هارون بن موسى التلعكبري عن أبيه عن محمد بن همام عن جعفر بن محمد الحميري عن الأنباري‏ مثله.

گاهی غربال میکنند که نرم ها بماند و زبر ها را بریزند. گاهی غربال میکنند که دانه ها را خاکه هایش را بگیرند. میخواهند دانه بماند و خاکه ها بریزد. این طرف مقصود است. ریز ها بریزند. از روایت 32 میگوییم این را.

32- ني، الغيبة للنعماني عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْبَطَائِنِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ ع يَقُولُ‏ وَ اللَّهِ لَتُمَيَّزُنَّ وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُنَّ وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ كَمَا يُغَرْبَلُ الزُّؤَانُ مِنَ الْقَمْحِ.

خاکریزه ها را از دانه ها جدا کنند که آن دانه ها بماند.

زؤان ریزه ها هستند. قمح دانه است.

-هرچقدر غربال بشود اینها دیگر نمیریزند؟

نه. اینها اینقدر درشت هستند که از هیچ غربالی عبور نمیکنند. مثل جریان نوح میشود که گفتند اگر صد بار دیگر هم بگویی دانه ها را بکاری ما هستیم. آنهایی که باقی ماندند.

یا منتظران موسی که وقتی بهشان گفتند موسی 40 سال دیگر می آید، گفتند الحمدلله. گفتند چون گفتید الحمدلله شد 30 سال. گفتند النعمة لله. شاکر شدند. گفتند شد 20 سال. گفتند لا یدفع الشر الا من الله، تعبیرات اینطوری. گفتند شد 10 سال. یک شکر دیگر کردند، گفتند موسی آمد.[روایت در ساب پیج آورده شده است]

وقتی صاف محض شدند فرج محقق شد همان لحظه. اگر ما بودیم میگفتیم موسی کی راه افتاد که الان رسید. مثل آن جریان که آقای بهجت نقل فرموده بودند از آن فرد که این را بابام فرستاده است.

33- ني، الغيبة للنعماني ابْنُ عُقْدَةَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عُبَيْسِ بْنِ هِشَامٍ عَنِ ابْنِ جَبَلَةَ عَنْ مِسْكِينٍ الرَّحَّالِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ عَمِيرَةَ بِنْتِ نُفَيْل‏ قَالَتْ سَمِعْتُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ ع يَقُولُ‏ لَا يَكُونُ الْأَمْرُ الَّذِي تَنْتَظِرُونَ حَتَّى يَبْرَأَ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ يَتْفُلَ بَعْضُكُمْ فِي وُجُوهِ بَعْضٍ وَ حَتَّى يَلْعَنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ حَتَّى يُسَمِّيَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً كَذَّابِينَ.

مراحل جدا شدن مومنین است. یبرأ بعض من بعض، این از آن جدا میشود. این به آن کاری ندارد. لذا میفرماید احیا امرنا. ان فی لقیاکم، احیاء امرنا. مومنین، جمع بشوید دور هم، با هم ارتباط داشته باشید، رفت و امد شما احیا امر ماست. این جدا شدن ها دور شدن ها آغاز جدا شدن از امر ماست.

یتفل، یعنی آب دهان به صورت هم می اندازند. یعنی دشمنی شدیدتر میشود. که دیگر میبیند او را ، رو ترش میکند. نه فقط کناره بگیرد.

مرتبه بعد، علیه هم صفحه میگذارند. پشت سر هم لعن میکنند همدیگر را.

بعضی بعضی دیگر را کذاب مینامند.

ما در این انقلاب میبینیم.

34- ني، الغيبة «1» للنعماني مُحَمَّدٌ وَ أَحْمَدُ ابْنَا الْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِمَا عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ أَبِي كَهْمَسٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مِيثَمٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ ضَمْرَةَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ يَا مَالِكَ بْنَ ضَمْرَةَ كَيْفَ أَنْتَ إِذَا اخْتَلَفَتِ الشِّيعَةُ هَكَذَا وَ شَبَّكَ أَصَابِعَهُ وَ أَدْخَلَ بَعْضَهَا فِي بَعْضٍ

نمیشود تشخیص و تمییز داد که چی حق است. اینقدر متشابه میشود.

اینها برای ما ملموس است. قصه نیست.

فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا عِنْدَ ذَلِكَ مِنْ خَيْرٍ

وقتی این همه اختلاط و شبهه میشود، دیگر خیری نیست در آنجا

قَالَ الْخَيْرُ كُلُّهُ عِنْدَ ذَلِكَ يَا مَالِكُ

وقتی کار سخت و سنگین میشود، کل خیر آنجاست. چون کسی که تشخیص میدهد آنجا معلوم میشود چند مرده حلاج است و چقدر خالص شده است. محض شده است. لذا خداوند این را عمدی روشن میکند. خداوند میتوانست یک چیز صاف و روشنی ایجاد بکند. نه. باید یکمی غبار آلود باشد، چشم ها تیز باشد تا ببیند. تا این رشد بکند. اگر کسی با خماری خواست نگاه بکند راه را پیدا نمیکند. باید چشم تیز بشود تا راه را پیدا بکند. میخواهند قدرت ما بالا برود. نمیخواهند فقط امر روشن باشد. میخواهند انسان بیاید و امر را بیابد. نه اینکه بنشینیم تا امر معلوم بشود. حرکت باید از ما صورت بگیرد. این خیلی جالب است.

عِنْدَ ذَلِكَ يَقُومُ قَائِمُنَا فَيُقَدِّمُ سَبْعِينَ رَجُلًا

رجلا یعنی آدم متشخص

يَكْذِبُونَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ فَيَقْتُلُهُمْ ثُمَّ يَجْمَعُهُمُ اللَّهُ عَلَى أَمْرٍ وَاحِدٍ.

هفتادتا از سران فتنه را حضرت میکشد. چون مردم به تبع این سران فتنه به اشتباه افتاده بودند. وقتی این سران فتنه را میکشد، مردم جمع میشوند بر امر.

اول رمیده میشوند، عده زیادی جدا شدند، حضرت سران فتنه را میکشد. شبهه افکنی ها تمام میشود. وقتی شبهه افکنی ها تمام شد، مردم جمع میشوند بر این امر واحد.

رفته بودند، با سران فتنه رفته بودند.

هفتاد نفر داعیه دارند.

حضرت دارند راه نشان میدهند. در موارد اینطوری باید سران را زد. اگر میخواهید تجمع ایجاد بشود، باید سران را زد. خیلی به جان مردم نیوفتید در اینجا. مردم خیلی با بصیرت نیستند.

همان کاری که مقام معظم رهبری در فتنه کردند. سران را حفظ کردند. تا حذف کردند، یجمعهم الله علی امر واحد دوباره. با کم و زیادش جمع شدند. سرانی که بیرون بودند، هی میخواستند بگویند مردم تقاضا دارند. بعد دیدند که مردم هم نیامدند به عرصه آنطوری که آنها میخواستند.

در پاسخ: بله، اول باید رسوا بشوند بعد سرشان را بزنند. اگر همینطوری سرشان را میزدند که طرفدارانشان قیام میکردند. یعنی با بصیرت زایی که ایجاد کردند.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 36” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید