بسم الله الرحمن الرحیم

والعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین. اللهم کل ولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاٌ و حافظاً و قاعداً و ناصراَ و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا

انشالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم، صلواتی سرداری مرحمت کنید. (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.)

از برکات ماه رجب بهره­مند شویم و انشاالله مورد الطاف ولوی و علوی قرار بگیریم صلوات بعدی مرتب­تر و بلندتر مرحمت کنید. (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم).

هر چقدر به زیارت امیرمومنان علیه السلام در دنیا و شفاعت حضرت در آخرت احتیاج داریم صلوات سوم را بلندتر مرحمت کنید. (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم).

این جلسه راجب به ماه رجب بعضی نکات را از کتاب شریف المراقبات نقل کردیم، فقط امروز این را عرض می­کنم که سعی کنیم در این ماه اعمال­مان را با اشتیاق به امیرالمومنین علیه السلام انجام بدهیم چرا که ماه ولایت است. در هر عملی این شوق ارتباط با این عمل به امیرمومنان را، در عمل اشباع کنیم. اگر این حال ارتباط با امیرمومنان علیه السلام در اعمال­مان دیده شود، برای خودمان مشهود باشد. از ارتباط یک ملکه ای ایجاد می­شود لذا اینکه ماه ولایت امیرمومنان علیه السلام است این ماه خودش یک نقشه الهی است تا اینکه با این نقشه، انس ما با امیرمومنان علیه السلام بیشتر شود. انس با امیرمومنان علیه السلام، انس با همه حضرات معصومین علیهم السلام است. أب است، أب واقعی است نه اینکه فقط أب اعتباری باشد لذا سعی کنیم در این ماه مثل ماه شعبان انشاالله با انس با پیغمبر اکرم این اعمال را انجام دهیم. در هر عمل ساده و هر عمل بزرگ فرقی نمی­کند، دعایی که می­خوانیم، عملی که انجام می­دهیم، اشتیاق­مان در این عمل به ارتباط با امیرالمومنین علیه السلام و قرب بیشتر با حضرت باشد.

برای اعمال­مان ارزشی قائل نیستیم اما از باب اینکه اطاعت است، اطاعت را ارزش قائل هستیم. چون اطاعت آنها تابع امر آنها است و به ما کار ندارد و چون تابع امر آنها است امر آنها ارزشمند است و لذا اعمال را امر آنها بدانیم بخصوص با جریانی که عرض اعمال است. عرض اعمال با هر عملی که انجام می­شود، احساس کنیم که به سرعت به محضر امیرالمومنین علیه السلام می­رسد و حضرت نظر می­کنند و بخصوص در این ماه نظر ویژه می­کنند. هر چقدر شوق و محبت ما به امیرمومنان علیه السلام بیشتر باشد عمل زودتر مورد قبول قرار می­گیرد.

تعبیر حضرت آیت الله بهجت این بود که اعمال خیلی شرایط و آداب دارد و به این راحتی مقبول حق واقع نمی­شود. تا شرایط و آداب محقق نشده باشد بله قضا ندارد ولی مقبولیت غیر از قضا نداشتن است. ایشان می­فرمود: اما محبت و بغض از جمله آن حقائقی هستند که به سرعت و با کمترین آداب و شرایط، مورد قبول قرار می­گیرند. انشاالله این ماه تمرین محبت امیرمومنان علیه السلام، شوق به امیرمومنان علیه السلام، نهادینه کردن اعمال­مان در ارتباط با امیرمومنان علیه السلام باشد. این تجریه را بکنید بعد می­بینید تجربه شیرینی است، آدم که صبح بیدار می­شود یک سلام ویژه دارد، با اینکه به تمامی حضرات سلام می­دهد ولی سلام به امیرمومنان­اش ویژه است برای اینکه در این ماه احساس انس بیشتری می­کند چون ماه ولایت امیرمومنان علیه السلام است. خب این ذکری بود که انشالله به آن مترنم باشیم.

در بحثی که در شرح حدیث عنوان بصری داشتیم سوال از حقیت عبودیت عنوان کرد از امام صادق علیه السلام. در پاسخ به این سوال حضرت فرمودند: عبودیت بر سه رکن استوار است:

رکن اول این بود که یرون المال مال الله، مال را مال خدا ببیند و برای خودش در مال مالکیتی نبیند.

رکن دوم این بود أن لا یدبر العبد لنفسه تدبیرا، خدایا به اختیارک عن اختیاری، خدایا اختیار تو حاکم شود، بإرادتک عن ارادتی، اراده من محو در اراده تو باشد، بتدبیرک عن تدبیری، تدبیر من محو در تدبیر تو باشد.[1] اگر این حالت را که نتیجه آن بود که وقتی مال را مال الله دید، تدبیره ملک، ملک او شد، همه چیز مال او شد. از جمله مال فقط پول که نیست، مال هر چیزی است، ثروت یکی از مال است، علم یکی از مال است، صفات کمالی هم یکی از مال است، هر کمالی که ما داریم در حقیقت مربوط به او است و مربوط به ما نیست یرون المال مال الله، هر چیزی که هست را، هر مالیتی را در وجود انسان، کمالی در وجود انسان بود، مال او ببیند و اگر مال او دید یضعون حیثه، هرجایی که او بخواهد قرار می دهد. تصرف مطابق با اذن می شود، باید اذن بدهد وقتی مال من نیست نمی­توانم تصرفی بی جا کنم، امانت در دست من است. اگر اینگونه دید در اینصورت می­بیند که أن لا یدبر العبد لنفسه تدبیرا، تدبیر از جانب اوست و تصرف به اذن اوست و امکان ندارد که بدون اذن او تصرف کند.

رکن سوم برای این حقیقت عبودیت بود جملة اشتغاله فیما امره تعالی به و نهاه عنه، خیلی تعبیر زیبایی است. کسی که برای خودش مالکیتی ندید و تدبیری ندید، بی تدبیر نیست که این ها را قبلا عرض کرده ایم. وقتی اینها را واگذار کرده و یقین کرده که از آن جناب است و تصرف، تصرف اصلی است در اینصورت همه اشتغال­اش به آن امر و نهی می­شود. می­گوید تدبیر را واگذار کنید این چگونه محقق می­شود؟ وقتی که تمام اشتغال شما به اطاعت امر خدا و انتهای از نهی­های الهی. دنبال این بودی که ببینی خدا چه گفته است مشغول این­ها شده­ای. مشغول به اینها شده­ای این حقیقت ذکر است، غفلت این است که انسان یک لحظه به خودش مشغول شود. خب این هم مربوط به کسی است که می­خواهد حرکت کند.

یک موقع می­گوئیم انسان ساده، می­خواهیم یک مسلمان ساده باشیم. مسلمان ساده بودن حدودی دارد، مرزی دارد ولی این مال کسی است که می-خواهد حرکت کند، فوق مردم عادی می­خواهد حرکت داشته باشد. عنوان بصری است، تعبیری که بعد می­آید سالک می­خواهد باشد، می­خواهد حرکت کند، می­خواهد از دیگران جلوتر باشد، دغدغه ویژه­ای دارد خب اینها مربوط به او است لذا نگوئیم چه دین سختی است، نه دین ساده است اما چه هست؟ مراتب دارد و هر کسی گوهر می­خواهد حتما باید سختی هم بکشد. کسی که وصال حق را می­خواهد یا أیها الانسان، إنک کادح الی ربک کدحا فملاقیه[2] (10:00) کدح است کادح است لقاء است. پس این کدح و لقا تلازم دارند اگر با کدح شد و زحمت داشت در اینصورت لقاء هم به دنبال­اش می­آید.

در ادامه می­فرماید: جملة اشتغاله فیما امره تعالی به و نهاه عنه این دنباله دوتای قبلی است یعنی کسی که برای خودش هیچ مالکیتی ندید، نه در ثروت بیرونی و در ثروت­های درونی که علم و کمالات و صفات نیکو باشد تدبیر را به دست او می­بیند لا یدبر العبد لنفسه تدبیرا می­بیند هر چیزی که او تدبیر کند، تدبیری که خدا می­کند جامع است و تدبیر من این است که یک گوشه را دیدم، تا نوک پایَم را دیدم تازه این هم اگر دیده باشم ولی تدبیر خدا ازل و ابد را دیده، جامع است، همه چیز را دیده است؛ خب قطعا این تدبیر، تدبیر اولی است. عقل اقتضا می­کند که انسان تدبیر­اش را به کسی را واگذار کند که اینگونه تدبیر می­کند که هم حسن، و هم خیر او را می­خواهد و هم ثروت دارد، جود هم دارد و همه چیز است، هم علم مطلق را دارد و همه را برای این شخص می­خواهد پس چه بهتر که انسان اینجا تدبیراش را به خدا واگذار کند. خب وقتی انسان این کار را کرد علامت این تدبیری که واگذار کرده چه می­شود؟ جملة اشتغاله، حالا دنبال این است که ببیند او چه گفته است. تدبیر او یعنی اوامر و نواهی اش. ببیند او چه فرموده است و اطاعت کند.

یک کسی در این دنیا، به کس دیگری علاقه پیدا می­کند دنبال این است تا ببیند او چه می­خواهد تا خوشحال­اش کند. ببیند میل­اش چه چیزی نیست تا انجام ندهد، یک عاشق و معشوقی ساده­اس که محقق می­شود دنبال این است که عاشق نظر معشوق را تامین کند تا دل معشوق را به دست بیاورد. ببیند چه چیزی دوست دارد اگر ببیند فلان گل را دوست دارد سعی می­کند اگر گل بخرد آن گل را بخرد، اگر ببیند از فلان کار بدش می­آید سعی می­کند آن کار را نکند و اگر هم می­خواهد آن کار را انجام دهد جلوی او نکند، یواشکی می­کند تا او نبیند.

قاعده عشق و عاشقی است که جملة اشتغاله فیما امره تعالی به و نهاه عنه اگر این نباشد محبت نیست و تکلیف برای قشر ابتدائی است و اگر می­خواهد محبتی بشود حرکت و سلوکی اتفاق بیفتد، محبت و علاقه در آن است؛ هر چقدر این علاقه شدیدتر شود این اشتغال به اوامر و نواهی بیشتر و ساده­تر می­شود یعنی انسان اصلا احساس خستگی نمی­کند. چون احساس می­کند او دوست دارد، همین که ببیند او دوست دارد، چون او فرموده و گفته پس این را دوست دارد. دوست دارد این کار را انجام دهد. إن الله یحب التوابین[3]، یحب الصابرین. بالاخره خدا این کارها را دوست دارد و چون خدا دوست دارد سعی می­کند مطابق آنچه او دوست دارد انجام دهد.

آن وقت این جملة اشتغاله فیما امره تعالی به و نهاه عنه بیان زیبایی دارد که حقیقت انسان، یک حقیقتی است که می­خواهد ازل و ابد عالم را طی کند و انسان خودش هم به اینها دسترسی ندارد که ازل و ابد را یکجا دیده باشد. پس باید برای او بگویند چون ندیده و نرفته و نمی­داند چیست و خبر ندارد. آن چیزی هم که از ازل آمده را هم خودش خبر ندارد. نسی الموقف یادش رفته است الست بربکم قالوا بلی[4] یا این قدری هست که قالوا بلی را گفته اما چی بود و جزئیات چه بوده است، یک فطرت ابتدائی در وجود انسان از عهد الستی که داشته باقی مانده است. نه ازل را تفصیلا یادش است و نه از ابد خبر دارد لذا باید به او بگویند. از رحمت الهی این است که خدای سبحان دین را برای بشر فرستاده است تا به واسطه رسولان ابد و راهش را روشن کنند. خب آن وقت می­گویند واجبات و محرمات، به واجبات و محرمات ذات انسان قائم است.

این نکته دقیقی است دقت بکنید اگر خدا می­فرماید این واجب است یا حرام است، یعنی ذات انسان قائم به این واجب است و ذات انسان با آن حرام متزلزل است. یک موقع می­گوئیم این خوب است، این چیز مثلاً رعایت کردن­اش خوب است؛ اما یک موقع می­گوئیم خدا گفته این واجب است. جایی که واجبات است عمدتاً خدای سبحان چون ذات انسان قائم به آن است و چون خدا می­داند که این ذات انسان گاهی فراموش کار است، گاهی ناسی است، برای­اش قضا قرار داده است وألّا اگر واجبی از انسان فوت می­شد و قضا نداشت، ذات انسان الی یوم القیامة و در قیامت متزلزل بود. حتی این قدر توسعه داده که می­گوید اگر خودش به انجام­اش موفق نشد بعضی که این ذات قطعا بدون این بقاء­اش امکان­پذیر نیست می­گوید حتی بعد از وفات­اش، فرزند­اش یا دیگران می­توانند برای­اش قضا کنند تا این شخص دوباره …. این خیلی رحمت است. این نشان دهنده عظمت حکم است که چقدر وجود انسان قائم به این است و در اینصورت هر چقدر این عمل واجب را زیباتر انجام داد، درست­تر انجام داد، صحیح­تر انجام داد این ذات پابرجا­تر است، ابدی­تر می شود و هر چقدر این عمل متزلزل­تر انجام شود، شل­تر انجام شود، بی رغبت­تر انجام شود، ذات است اما ذات شل، بی رغبت، متزلزل است که زود می­تواند فرو بریزد. اما اگر این واجباتی را که خدا به عنوان واجب قرار داد انسان درست انجام داد، دقیق انجام داد این ذات به نسبت این واجبات مجکم و استوار می­شود. در برابر سیل حوادث و شیطنت ها مقاوم می­شود.

ببینید چقدر زیبا است. در نظام مستحبات و مکروهات، بخصوص مستحبات که وارد شده الی ماشاءالله ذکر شده که مستحبات برای جبران است و تدارک نقص واجبات است. این هم یک نکته دیگر که دیده انسان ممکن است در واجبات همه حدود را رعایت نکند و نتواند به طور کامل آداب اش را رعایت کند، یک مستحباتی را خدای سبحان جعل کرده که این مستحبات کارش تدارک نقص واجبات است. لذا می­فرماید روزه­های مستحب نقص روزه ماه رمضان را جبران می­کند. می­فرماید نمازهای مستحب و نوافل نقص­اش به معنای آداب کمالی­اش است نه به معنای آنکه نماز غلط بوده و باطل است، بطلان را جبران نمی­کند بلکه کمال­اش را جبران می­کند که اگر انسان نمی­تواند آن عمل را کامل انجام دهد به همین نسبت با مستحباتی که ضمیمه می­کند این­ها می­تواند کمال­اش را بالاتر ببرد.

خب اگر انسان این نگاه را به نسبت به واجبات پیدا کند که اولاً ذات انسان قائم به واجبات است، ثانیاً قضا قرار داده است تا این ذات متزلزل نماند، ثالثاً بعد وفات اش امکان قرار داده که برای کسی که نتوانسته یا انجام نداده و معاند نبوده و کوتاهی و تنبلی کرده، کسی که معاند است و مثلا می­گوید نمی­خوانم یا با عناد می­خواند می­گویند برای او قضا ندارد اما کسی که حال نداشته، تنبلی کرده و شل بوده، جبران عمل برای او اثر دارد و به او می­رسد و با نسبت خودش جبران این ذات می­شود. بعد هم می­فرماید مستحبات را جبران نقص کمالی این­ها قرار داد. خب معلوم می­شود چقدر با این نگاه، واجبات و محرمات برای انسان در آن طرف عظمت پیدا می­کند که چیز ساده­ای نیست. لذا بین قرب نوافل و قرب فرائض کسانی که وارد هستند و اصطلاح را می­دانند، می­دانند اثری که قرب فرائض ایجاد می­کند فناء تام است. با اینکه در نگاه اولی فکر می­کنیم که مستحبات باید اثر بیشتری در وجود انسان ایجاد کنند چون واجب را باید انجام داد ولی مستحب را خود انسان برای خودش قرار می­دهد که این برداشت غلطی است و اینگونه نیست. قرب فرائض اثر تام دارد.

اگر اینجا در قرب نوافل می­فرماید: کُنتُ سَمَعَهُ الَّذی یَسمَعُ بِه[5] من گوش او می­شوم در قرب نوافل بی یسمع است با من می شنود بی یبصر است با من می­بیند که آنجا حدود عبد در قرب فرائض شکسته می­شود اما در قرب نوافل حد­اش عصمت پیدا می­کند. حالا همین مقداراش کفایت می­کند. (20:00) اگر نگاه انسان به واجبات اینگونه باشد، آن وقت می­بیند تمام آن چیزی که غیر واجب است در تدارک برای تحقق واجب است. اگر انسان اینگونه ببیند وقتی به واجب رسید حواس­اش است که چگونه انجام دهد تا آن­ها هم بتوانند جبران بعض را بکنند، آنجا بی رغبت نمی­شود، تا صدای اذان می­شنود، حالات حضرات معصومین را ببینید که در رابطه با وقت نماز یا حال نماز چه نقل­هایی شده است. دوستان جاهای مختلف می­خوانند که حضرات معصومین چه حالی می­شدند، رنگ و رویشان می­پرید، پاهای­شان به لرزه در می­آمد، چون می­دانستند این ذاتی که می­خواهد محقق شود و خدای سبحان قرار داده است چه اثری در قرب فرائض دارد، می­دانستند که چه ­می­خواهد بشود، می­فهمیدند که چه خبر است لذا وقتی قد قامت الصلاة بیان می­شد، قد قامت الصلاة را لحظه لقاء می­دیدند. قد حان وقت اللقاء رسید، اذن داده شد، این اذن را در تحقق واجب برای خودشان بالاترین افتخار می­دیدند. خب اگر قرار است اینگونه شود برای انسان می­خواهد جملة اشتغاله فیما امره تعالی به و نهاه عنه باشد حتما باید آداب و شرایط و تشخیص و شناخت واجبات در بهترین حالت باشد لذا جزو اولین دستورات سلوکی که می­دانند و می­دهند این است که انسانی که می­خواهد حرکت کند حتما برگردد و رساله عملیه مرجعی که از او تقلید می­کند حتما بخواند. نکند که یک چیزی متشابه در ذهن او شکل بگیرد و فکر می­کند که همین صحیح است و انجام می­دهد ولی بعدا ببیند که نه غلط بوده یا درست و کامل نبوده است. اگر اینگونه شد مادامی که این واجبات اصلاح نشود نتیجه دیگری محقق نمی­شود و دستور می­دهند که برگردید و رساله عملیه را از مرجعی که تقلید می­کنید دوباره بخوانید و نگوئید می­دانیم. عیبی ندارد که دوره شود، دوباره خوانده شود، اگر اینقدر مهم است پس این ارزش را دارد که ذات آدم متزلزل نباشد، شاید یک حکمی را یک جایی را غلط انجام می­دهد پس آن را اصلاح می کند، درست انجام می دهد، حواس اش را جمع می کند.؛ اگر ذات انسان به این قائم است پس ارزش در اینجا در کار است. این هم یک نکته که حتما برگردیم دوره ای بکنیم، ضرر نمی­کنیم ممکن است در این دوره یک حکمی اصلاح شود، اما همین یک حکم یک دفعه جلوی راه را باز می­کند که تا به حال سد کرده بود. اگر حقوقی از واجبات فوت کرده است، از حقوق فروض الهی باشد تا انسان جبران نکند راه باز نمی­شود، چون ذات متزلزل است مانند یک خانه­ای می­ماند که زیرساخت آن متزلزل باشد. حالا هر چیز شیک روی این زیرساخت متزلزل بسازند چه می­شود؟ آخر­ش با یک تکان خوردن می­ریزد چون زیرساخت محکم نبوده، هرچند ظاهر خوب باشد، یعنی نوافل زیاد باشد هم فایده­ای ندارد چون اسکلت و زیرساخت محکم نیست پس ذات باید محکم باشد.

مقام معظم رهبری تقریبا در سال 1379، 1380 بیاناتی دارند که یک سری از فرماندهان سپاه در اوج جریانات اصلاحات پیش حضرت آقا رفته بودند که ما داریم ناامید می­شویم (مجلس ششم و ریاست جمهوری آقای خاتمی) همه دست به هم داده بودند که حضرت آقا فرموده بودند من انقلاب را اسکلت محکمی می­بینم که موریانه ظواهر­اش را زده است و با یک تکان بر می­گردد یعنی این ظواهر را می­شود دوباره ساخت به شرطی که اسکلت سالم بماند. حضرت آقا فرموده بودند کسانی که بنیان این انقلاب و قیام بر آنهاست آنها سالم بمانند. اگر مومنین سالم بماند این ظواهر قابل برگشت است. اگر اسکلت سالم باشد ظواهر قابل برگشت است لذا حواس­مان باشد که رساله عملیه را برگردیم و دوباره بخوانیم تا با خواندن این رساله واجبات­مان درست شود.

مثال دیگر در باب امر واجبات و مثل اینها که مثال مهمی هم است. ببینید ما در ارتباطات و روابط­مان یک روابط واجب داریم و یک روابط مستحب داریم. ما دوست انتخاب می­کنیم مستحب است و اختیار داریم اما پدر و مادر را می­توانیم انتخاب کنیم؟ نه پدر و مادر انتخاب ما نیست، ارحام انتخاب ما نیست اما ببینید روایات در باب اینکه اگر کسی به پدر و مادر و ارحام و نزدیکان­اش به مقدار قربی که دارد اگر روابط را درست انجام دهد اثرش چگونه است و با مومنین و دوستان اثرش چگونه است، از زمین تا آسمان فرق دارند. با اینکه مومنان هم خیلی عظیم است ولی همین عظمتی که نسبت به مومنان است نسبت به پدر و مادر پایین­تر است چون در مومنان و دوستان روابط اختیاری است ولی در پدر و مادر انتخاب با خود انسان نیست و روابط واجب است، از جمله واجبات انسان در روابط است لذا آثاری که ایجاد می­کند غیر قابل قیاس با جایی است که به اختیار دوستی انتخاب می­کند، رفاقتی را قرار می­دهد. این­ها یک نظام دارد یعنی جایی که انتخاب خداوند است، تشخیص خدای سبحان است و به اراده خداوند متعال است، انسان وقتی تحت این اراده قرار می­گیرد سرعت وصول­اش خیلی عظیم است و اگر انسان در این حالتی قرار گرفت (دو سه جلسه پیش هم عرض شده است) حاکمیت الهی بود جملة اشتغاله فیما امره و نهاه شدیدتر می­شود چون امر و نهی ها بیشتر می­شود. هرجا که حریم بالاتری برای خدا باشد مثل ماه رجب، ماه حرام است دیگر حریم بالاتر است یا نیست، تکالیف بالاتر است یا نه؟ هم نهی شدیدتر دارد و هم امر شدیدتر دارد، معلوم است و روایت هم دارد. این حریم زمانی است و حریم مکانی هم بیت الله الحرام و مساجد هستند و به تبع هر آنچه که نسبت به این­ها است هم حریم مکانی است.

در نسبت اگر ما این نگاه را کردیم در اینصورت وقتی وارد حاکمیت الهی می­شویم، جایی که رجل الهی حاکم است، رجل الهی هر جا حاکم شد آنجا یک حریم الهی است لذا اوامر و نواهی بیشتر می­شود و وقتی اوامر و نواهی بیشتر شد سرعت وصول بیشتر می­شود یعنی خدای سبحان به اصطلاح این صلاحیت را برای این عده دید که امر و نهی اش را بیشتر کند. هرجا خداوند امر و نهی اش را بیشتر می­کند یعنی آنجا مکان قرب است، یعنی آنجا لحظات وصال است، یعنی سرعت وصول است. پس اینکه الان ما در یک حاکمیتی قرار گرفتیم که اگر یک جایی خطائی در نظام قانون­گذاری ایجاد کنیم یعنی قانون را زیر پا بگذاریم، فقط یک جرم قانونی مرتکب نشده­ایم بلکه یک حرامی هم مرتکب شده­ایم چون حرام و واجب بیشتر شد و اگر حرام و واجب بیشتر شد به تعبیر امام رعایت قوانین جمهوری اسلامی واجب و ضروری است. واجب و ضروری است یعنی شما هر عملی که در این نظام عادی انجام می­دهید قرب و وصول ایجاد می­شود یعنی اینجا جزو حرم­های الهی شده است و واقعا اینگونه است. اگر رجل الهی بر کار باشد در اینصورت این حاکمیت، حاکمیتی می شود که حریم الهی در آن وصول­اش سریع تر است. چه نعمتی است امروزه، ما همان کارهایی را انجام می­دهیم که اگر این حاکمیت هم نبود انجام می­دادیم ولی حالا که انجام می­دهیم این­ها قرب الی الله هم ایجاد می­کند پس چقدر باید شاکر باشیم. حالا ببینید ماه رجب است خودش یک حریم است، از این طرف حاکمیت الهی است یک حریم است، اگر یک موقع کسی موفق شود در مسجدی یا بیت اللهی یا حرمی باشد این هم حریم است که اثر همه این حریم ها با همدیگر تصاعدی می­شود. پس خلاصه بحث امروزمان این شد جملة اشتغاله فیما امره به و نهاه عنه تمام شبانه روز انسان و حتی خوابیدن انسان را (مثلا موقع خواب با وضو می خوابد) تحت الشعاع قرار می دهد.(30:00) با وضو خوابیدن شده فیما امره که به تعبیر روایت این عبادت است. این در محضر بودن چقدر جالب می شود آن هم در ماه رجب لذا حواس­تان باشد.

خداوند متعال رحمت کند میرزا جواد آقا ملکی تبریزی را، ایشان می­فرمودند[6] ما که از معاصی خالی نیستیم اما خوب است که گاهی به لحاظ اینکه یک طاعت دائمی داشته باشیم مثلا انگشتر عقیق مستحب است همین به دست کردن این که یک طاعت است و استحباب دارد، این یک عمل ساده است که دائما تکرار می­شود. انگار شما لحظه به لحظه این انگشتر را به دست می­کنید، طاعت بعد طاعت. خب اینها زرنگی و زیرکی است که برای ما قرار داده­اند.

خداوند متعال رحمت کند حضرت آیت الله بهجت را، ایشان می­فرمودند اینکه در روایت وارد شده که رهبانیة امتی صلاة اللیل نماز شب رهبانیت امت من است، ایشان فرمودند تصرف در زمان شده در امت ختمی به این عنوان که وقت نماز شب که وقت محدودی است، یک ربع است، بیست دقیقه است و یا بیشتر است این یک ربع بیست دقیقه کاری از آن بر می آید که مراقبه 24ساعته رهبانیت رهبان بودن که خودشان را وقف برای معبد می­کردند و هیچ انگیزه شخصی هم می­خواستند نداشته باشند، چقدر این مراقبت کار می­برد این روایت می­فرماید تصرف در زمان در امت ختمی  محقق شده است. این نیم ساعت کار 24ساعت مراقبه را می­کند. مثل انا انزلناه فی لیلة القدر * و ما ادراک ما لیلة القدر * لیلة القدر خیر من ألف شهر[7] یک شب است ولی کار هزار ماه، یک عمر بالاتر است. این تصرف در زمان است که اگر انسان اینها را با باور انجام دهد نتیجه­اش را می­بیند.

سوالاتی که فرموده­اند را الان زود جواب می­دهیم.

سوال) برای چه نفس انسان در برخی اوقات تدبیرات الهی را در مودر خودش نمی­پذیرد؟

پاسخ) ببینید این­ها مرحله به مرحله است من عرض کردم آنچه که می­فرمایند این ایده­آل و مطلوب است که به جایی برسد که تمام جملة اشتغاله یا لایدبر لنفسی تدبیرا باشد این مرحله کمالی است. آغاز که می­کند انسان خیلی در حقیقت نفس در مقابل این مقابله می­کند لذا نباید توقع داشته باشیم که تمام این­ها محقق شود. تحقق تدریجا است اگر ببینیم شیب حرکت به سمت کامل­تر شدن است، به سمت بالا رفتن است این خودش مطلوب است. امروز یک امر بود، فردا دو امر شد، پس فردا سه امر شد. شیطان هم خیلی قوی است و با تمام قوا می­آید که اگر انسان دید افول کرد و از امر یا نهی­ای غافل شد بلافاصله توبه کند. آنجا ما تدارک حق الله را بخصوص با یک توبه در این ماه می­گفتیم، بخصوص در اینکه میرزا جواد آقا ملکی فرموده­اند یکشنبه­های همین ماه یعنی مطابق با یکشنبه­های ماه ذی­قعده نماز توبه وارد است و می­شود انجام داد. یکی هم از توبه از حقوق ناس است یعنی انسان شروع کن به ادا که اگر حقی زائل شده، به تعبیر بزرگان حق الناس مثل یک دیوار آتش است که دیوار آتش دور وجود انسان کار می­کند که اگر عمل صالحی انجام می­دهد از این طرف بالا نمی­رود و اگر بالا رفته بود از آن طرف توفیق از جانب خدای سبحان به این شخص نمی­رسد و مانع است. زمان جنگ دور شهر دیوار آتش ایجاد می­کردند که هواپیما نتواند بیاید، آتش باری دائم می­کردند که این را دیوار آتش می­گویند یعنی نه بتواند بیاید و نه بتواند برود. به تعبیر بزرگان حق الناس دیوار آتش ایجاد می­کند که اگر کسی در صدد ….. لذا بعضی­ها دائما مراقبه می­کردند که اگر حق الناسی به گردن­شان است ادا بکنند. بعضی ها هر شب دوران عمرشان را دوره می­کردند.

خداوند متعال رحمت کند مرحوم آیت الله آقاسید عبدالله جعفری تهرانی را که از کسانی بود که می­گفت هر شب دوران عمراش را دوره می­کرد که نکند حقی بوده و من یادم نیامده باشد. بعد می­گفتند یادش آمده که وقتی پدر ایشان از دنیا رفته بوده در حجره با آقای مهدوی کنی بودند (با آقای مهدوی کنی هم حجره بودند) آقای مهدوی کنی یک دم پختکی آماده کرده بود تا کسانی که برا تسلیت می­آیند با هم بخورند. بعد ایشان بعد شصت سال این قضیه یادشان افتاده که من نمی­دانم از آقای مهدوی کنی جبران کرده­ام یا رضایت ایشان را کسب کرده­ام خلاصه این طرف و آن طرف که آقای مهدوی کنی گفته­اند، مگر ایشان هنوز زنده هستند. خلاصه تا این مقدار این بزرگان مراقبه می­کردند چه برسد به حقوقی که انسان ضایع بکند. این هم یک نکته دیگر

سوال) در مبدا های میل و ملکات [35:42 نامفهوم] اگر تعارض به وجود بیاید راه حل برای تغییر امیال چیست؟

پاسخ) مبدا میل از یک مرتبه بالاتری نشات می­گیرد. خود مبدا میل منشا خیلی از چیزها است. آدم باید مبدا میل­اش را با هم همسان قرار دهد. جوری کند که  مبدا میل ها به هم نزدیک باشد. چون مبدا میل می­تواند از یک مبدئی نشات بگیرد و میل دیگر انسان از مبدا دیگری نشات بگیرد که می­بینید مبدا میل شوق به معصیت گاهی در وجود انسان است، باید ریشه این را پیدا کند و حتما یک مبدا تصدیقی در آن است که آنرا چشیده است. لذا باید با معارضه عملی آن را کم­کم ضعیف کند و فقط با فکر نمی­شود ضعیف کرد. به فرمایش مرحوم علامه مبدا میل فقط با تفکر درست نمی­شود. تفکر هم لازم است ولی مبدا میل با یک کار علمی درست می­شود چون این را چشیده باید یک کار مقابل این را بچشد و چون مقابل­اش را بچشد و برای­اش نهادینه می­شود در اینصورت کم­کم می­توانند با هم معارضه کنند.

سوال) واجبات برای ائمه و انبیاء علیهم السلام………. [36:44]؟

پاسخ) بله برای همه دارد لذا پیامبر اکرم در آخرین لحظات با سختی نماز می­خواندند. امام رحمة الله را در تلویزیون دیدید که یک سروم به این دست، یک سروم به آن یکی دست، ولی ایشان نماز را ایستاده می خواندند. یک نفر این طرف امام را گرفته بودند، یک نفر آن طرف امام را گرفته بودند یادم است که وقتی ایشان از حالت ایستاده می­خواستند پائین بیایند یعنی بعد رکوع به سجده بروند، وقتی که پایشان به زمین می­رسید چقدر می­لرزید که امام صبر می­کردند تا این پا آرام بگیرد بعد بتواند به سجده برود، امام با این حال­شان نماز را ایستاده می­خواندند. مثل ما نیست که اگر یک خللی به وجود آمد نماز­مان شکسته شود، بیمارستان­ها که می­روید کأنّه مجوز ترک نماز آمده است و از حالت غرق هم شدیدتر است. نه همه­ها در بعضی­ها که دیگر نمی­شود نماز خواند.

اما امام رحمة الله علیه واقعا می­فهمید که در محضر کیست، عبادت بود، شوق بود، امام می­فهمید چیست لذا در آن حالت بیماری هم آنگونه نماز می­خواند.

سوال) اگر کسی با خداوند انس خاصی داشته باشد، و او برای غیر این انس را بازگو کند خداوند ….. [38:00]؟

پاسخ) البته گفتن انس یک نوع منیّت است. اگر کسی چیزی داشت که می­خواهد بگوید یک نوع اظهار و ظهور و منیّت است لذا گفتن ندارد. بعضی بزرگان بودند که وقتی می­خواستند چیزی را نقل کنند بلد بودند مثلا آقای بهجت در این مساله خیلی وارد بود مثلا می­فرمودند یک طلبه­ای بود این گونه منتها یک جوری هم نمی­گفتند که آدم زود بفهمد. مثلا یک کسی بود در حرم امام کاظم علیه السلام و بعد سراغ یک کوری که در گوشه ای از شبستان­ها نشسته بود رفت و به او گفت که امام زمان از کدام در وارد شد؟ حالا این همه آدم ببینید سراغ چه کسی رفته است، اگر خودت یک چیزی­ات نمی شد خلاصه بین این همه آدم از کور پرسیدن دارد که بعد او هم در را نشان داده بود یعنی آن کور هم می­دید مثل ابوهارون مکفوف که وقتی امام باقر علیه السلام همراه ابوبصیر بود امام باقر به ابوبصیر گفت از این­هایی که از مسجد خارج می­شوند بپرس که ابوجعفر را ندیدید، از هر کسی پرسید گفتند نه ندیدیم با این که امام باقر کنار ابوبصیر ایستاده بود بعد این ابوهارون مکفوف کور بود که امام گفتند از ایشان هم بپرس، از ایشان هم پرسید که گفت اینجا ایستاده گفت تو از کجا می­بینی، گفت نور اش آشکار است یعنی یک نگاه دیگری چیز دیگری پیش می­آید که اگر انسان برای خودش را نگوید خدای سبحان برکت می­دهد اما اگر گفت منیّت می آید و این منیّت حجاب می­شود. لذا هر کمالی که برای انسان پیش می­آید گفتن ندارد. آخر انسان برا چه بازگو کند، لذا این­ها به تعبیر بعضی بزرگان اگر کسی کمالی پیدا کرد و خواست نقل کند (40:00) اینها حیض العلما است. یعنی اگر کرامات گفته شد اینگونه است. حواس­مان باشد که دوستان کمالات شان را نگویند، اگر خواستند بگویند به صرف یاد آوردن این جمله خودشان از بازگو کردن بدشان می­آید. این هم بالاخره کلمه خوبی را به کار برده اند تا کسی بیان نکند، اظهار نکند.

اگر ضروری شد و لازم بود که اصل بر ضروری بودن نیست، دیگر هیچ.

سوال) منظور از متزلزل شدن ذات چیست؟

پاسخ) ذات اگر متزلزل شد مثال زدیم مثل ساختمانی که پایه و اساس آن به هم ربخته باشد و هر لحظه امکان فرو ریختن آن باشد، هیچ چیزی پابر جا نیست و با یک باد و طوفان و حرکت شیطان یک دفعه فرو می­ریزد و یک دفعه می­بینیم تبدیل ذات شد، از یک سو به سوی دیگری رفت، این رسوخ ندارد و تزلزل ذات یعنی این. لذا اگر کسی این واجبات را درست محقق کرد و حواس اش به اینها بود ذات اش محکم می­شود لا تحرّک الاواصف در مقابل بادها و طوفان­ها و لرزش­ها این در حقیقت متزلزل نمی­شود.

انشاالله خدای سبحان همه­مان را واقف به واجبات بگرداند، باور کنیم که این واجبات تحفه ای هستند که حضرات معصومین علیهم السلام از باطن عالم و غیب عالم برای­مان تحفه آورده اند تا ما را در حقیقت به بهشت الهی برسانند. لذا این واجبات بین مصالح و مفاسد واقعیه قبل و بین بهشت و جهنم بعد قرار دارند. این­ها این دو را به هم متصل می­کنند. آن مصالح و مفاسد را به بهشت و جهنم می­رساند و این کار واجبات و محرمات است. ما را در حقیقت توفیق انجام صحیح این­ها و معرفت صحیح این­ها را به ما عطا بفرماید. قدردان این دین الهی که اینگونه به سادگی در اختیار ما قرار گرفته باشیم انشاالله. تاییدات الهی و حضرات معصومین بخصوص در این ماه رجب، تاییدات ولوی و علوی شامل حال همه ما در انجام درست­تر واجیات بشود انشاالله. خدای سبحان اگر کوتاهی در انجام واجبات ما بوده یا ارتکاب مناهی در وجود ما بوده توفیق توبه و تدارک آن را روزی ما بگرداند. عاقبت ما را ختم به خیر بگرداند. این حکومت الهی را عزت و تحقق بالاتر و استحکام­اش را تا ظهور حضرت حفظ بفرماید. مقام معظم رهبری را طول عمر با عزت و نفوذ کلمه عطا بفرماید. انشاالله عاقبت­مان ختم به خیر باشد صلواتی بفرستید.

(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.)

[1]. حدیث عنوان بصری

[2] . سوره انشقاق، آیه 6

[3] . سوره بقره، آیه 222

[4] . سوره اعراف، آیه 172

[5] . کافی، ج 2، ص 352

[6] . المراقبات

[7]. سوره قدر، آیات 1 تا 3

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “حدیث عنوان بصری، جلسه 13” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید