بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم

برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 02-12- 99

حجت الاسلام عابدینی: عرض سلام و ادب خدمت همه ی بینندگان عزیز دارم.
در محضر احادیث قدسی هستیم و از برکات و نورانیت احادیث قدسی استفاده میکنیم. در محضر قسمتی از یک حدیث هستیم که چون حدیث طولانی است ما یک قسمتی از آن را که مختصرتر باشد و یک راهکار باشد بیان میکنیم. خطاب میکند خدای سبحان (يَا مُوسَى مَتَى مَا دَعَوْتَنِي وَ رَجَوْتَنِي فَإِنِّي سَأَغْفِرُ لَك‏) هر موقع دعا کردی و امیدوار بودی در دعایت به من، امید داشتی، من اجابت میکنم و استغفار تو را میپذیرم. (سَأَغْفِرُ لَكَ عَلى‏ مَا كَانَ مِنْكَ) بعد دنبال این میفرماید که نماز بخوانید، صدقه بدهید. بعد بعد از این دو تا (وَ اقْرُنْ مَعَ ذَلِك‏) با این صدقه و نمازی که امر داشتید (وَ اقْرُنْ مَعَ ذَلِكَ صِلَةَ الْأَرْحَام‏) صله ی رحم داشته باشید. عمداً من این موضوع را انتخاب کردم در ماه رجب یکی از چیزهایی که بالاخره به واسطه کرونا فاصله های اجتماعی زیادتر شده است. دل ها قدری از هم جدا شده اما باید ما تهدید ها را تبدیل به فرصت کنیم. یعنی اگر که مجبوریم یک سری رعایت ها را انجام بدهیم سعی کنیم تدارک کنیم با محبت های دل هایمان و نزدیک شدن دل هایمان به همدیگر جبران آن فاصله های اجتماعی را داشته باشیم. باید حواسمان باشد حسرت آن رابطه ها و ارتباطات جمعی از دست نرود. خود حسرتش به قدری که امکان پذیر است. میسور آن یعنی آن قدری که اجازه داده اند و امکان پذیر است، میشود. بعضی از آنها هم که اجازه نمیخواهد. مثل تماس تلفنی است، تماس تصویری است، فرستادن هدایا برای همدیگر است. مثلاً بعضیها مریض میشوند، کسالت پیدا میکنند، دیگران میتوانند از نزدیکانشان غذا برای آنها بفرستند. حالا لزومی هم به ارتباط نیست اما این کمک میکند به صله رحم. صلح رحم از آن دستوراتی است که به سرعت تأثیر میکند. به سرعت باب انسان را به سوی خدا باز میکند. اینجا میفرماید: ((وَ اقْرُنْ مَعَ ذَلِكَ صِلَةَ الْأَرْحَام‏) تعبیر  (فَإِنِّي أَنَا اللَّهُ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ) خدا میفرماید: من خدای رحمن رحیم هستم (وَ الرَّحِمُ أَنَا خَلَقْتُهَا) رحم از رحمان نشأت گرفته است، از رحمت نشأت گرفته است. اشتقاق این از جهت لغتی ریشه اش همان است. (انا الرحمن و انت الرّحم) من رحمن هستم تو هم رحم هستی. بعد دارد که رحم اولین ناطق در روز قیامت است. اولین کسی که در روز قیامت به زبان میآید و تعریف میکند از کسانی که رعایت او را کردند و شکایت میکند از کسانی که رعایت او را نکردند و خدای سبحان چون مظهر رحمت در عالم رحم هست به شکایت رحم خیلی زود رسیدگی میشود. اینجا هم میفرماید که (فَإِنِّي أَنَا اللَّهُ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ وَ الرَّحِمُ أَنَا خَلَقْتُهَا فَضْلًا مِنْ رَحْمَتِي‏) از رحمت خودم این را خلق کردم. (لِيَتَعَاطَفَ بِهَا الْعِبَادُ) تا بندگان محبت هایشان گل کند، منعطف به هم شوند، مرتبط شوند با همدیگر، نزدیک شوند. رحمت با این ارتباط. این رحم است، رحمت ها در این ارتباط گل میکند. چقدر اینها زیباست. (لِيَتَعَاطَفَ بِهَا الْعِبَادُ وَ لَهَا عِنْدِي سُلْطَانٌ فِي مَعَادِ) رحم در قیامت جزء حاکمان است. سلطان است، سلطنت دارد. یعنی حکم میکند و محقق میشود. اگر کسی اینجا قاطع رحم باشد، حکم در حقیقت مقابل به او میکند، حکم به شدت به او میکند. کسی که وصول باشد و اهل صله رحم باشد، رحم به او منعطف میشود رحمت را برای او قرار میدهد. حاکم است. خیلی تعبیر زیبایی است که وَ لَهَا عِنْدِي) برای رحم نزد من (سُلْطَانٌ فِي مَعَادِ) است. خدا دارد میگوید. در روایت دیگر هم داریم. (سُلْطَانٌ فِي مَعَادِ الْآخِرَةِ وَ أَنَا قَاطِعٌ مَنْ قَطَعَهَا) هر کسی که با رحم خودش را منقطع کند، ببرد، خدا میفرماید من هم از او میبرم. (أَنَا قَاطِعٌ مَنْ قَطَعَهَا وَ وَاصِلٌ مَنْ وَصَلَهَا) مگر ما دنبال راه نیستیم؟ این راه ساده ای نیست؟ در در دسترس نیست؟ در دلی را گوش کنی، محبتی بکنی، رسیدگیای بکنی، لبخندی بزنی، سلامی بکنی، (صلوا أرحامكم ولو بسلام‏) با یک سلام. خیلی سخت نیست. اگر کدورتی هست، اگر نسبت به خودمان هست برطرفش کنیم، اگر نسبت به دیگری است، دنبال برطرف کردن آن باشیم که رحم را به هم مرتبط کنیم. کسانی که در این طریقی که گاهی خرج هم ندارد، پول هم نمیخواهد، کاری هم ندارد، وقتی هم نمیگیرد. از ساده ترین آن تا آن کسانی که وقت بیشتری بگذارند، پول هم خرج بکنند، همه ی اینها را هم امکان پذیر است. لذا تعبیر خدا (أَنَا قَاطِعٌ مَنْ قَطَعَهَا وَ وَاصِلٌ مَنْ وَصَلَهَا) خب چقدر این تعبیر بلند است (و قَاطِعٌ مَنْ قَطَعَهَا) یعنی خدا رحمت… همه ی صفات از رحمت است. (قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمن‏) چه خدا را بخوانید و چه رحمن را. (فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏) اسماء حسنی مربوط به خداست. (قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمن‏) یعنی رحمن منشأ همه ی اسماء است همچنان که الله منشأ همه ی اسماء است. آن وقتی کسی که (و قَاطِعٌ مَنْ قَطَعَهَا) یعنی همه اسماء الهی از او بریده میشود نه فقط رحمت. رحمت منشأ همه است. وَاصِلٌ مَنْ وَصَلَهَا) وقتی رحمت به کسی می پیوندد همه ی اسماء الهی به او پیوند خورده است چون منشأ همه اسماء الهی است. پس رحم در آخرت سلطان است. آنجا دارد (لاذ بالعرش) در آخرت. پناه میبرد. از آنجا از قاطع رحم شکایت میکند و وصایت میکند برای کسی که وصول به رحم بوده و (وَ كَذَلِكَ أَفْعَلُ بِمَنْ ضَيَّعَ أَمْرِي) خدا میفرماید: کسی که امر من را ضایع کند، با او همینطور برخورد میکنم که امر من رحم است و رسیدگی به رحم است. یک کار ساده ی چقدر هم محبت آمیز. در روایت دارد که اگر کسی یک ساعت نزد خانواده اش بنشیند خوش باشد، خوش بگوید، مطابق یک سال عبادت است. چون از آن عبادت میخواهد این رحمت نشأت بگیرد. تعاطف رحمت نشأت بگیرد.
شریعتی: و اینجا دارد محقق میشود.
حجت الاسلام عابدینی: اینجا به سرعت مثل این میماند. حالا تعبیر صحیحی نیست اما کاتالیزور میگذارند سرعت یک عملی زیاد شود، واکنش زیاد شود، این رحم از جهت این که میخواهد حقیقت رحمت در عالم نشأت بگیرد، مثل این است که بالاترین کاتالیزور را دارد که سرعت در ایجاد رحمت را ایجاد میکند. اصلاً خودش رحمت است. بقیه میخواهند به رحمت برسند این خودش اصلاً رحمت است. لذا قدر این رحم را بدانید، این خطاب خدای سبحان به موسی کلیم بود.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم. چقدر حضرت موسی باعث خیر و برکت شده هم این احادیث قدسی را بشنویم و هم لطافت های این قصه را شاید مکرر این قصه را همه ما شنیده بودیم ولی با این دقت حاج آقای عابدینی عظیم مان و نکته سنجی ایشان، زوایای مختلف دوران پرفراز و نشیب حضرت موسی را داریم مرور میکنیم. سلام علی موسی و هارون و وارد بحث میشویم. اگر خاطرتان باشد قصه ما بحث جامعه سازی حضرت موسی بود و ادامه فرمایشات حاج آقای عابدینی عزیز.
حجت الاسلام عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علی موسی و هارون. اذن میگیریم از حضرت و حضرت هارون. وارد قصه بشویم ما را امداد کنند. کمک کنند که از خطا محفوظ باشیم و ان شاءالله درست ها را درست ادا کنیم. در رابطه با این جامعه سازی، بعد از آن جریاناتی که پیش آمد حرکت موسی کلیم حالت تهاجمی گرفت. دیگر حالا موسی فقط تدافعی نیست. حالت، حالت تهاجمی است چون در چند جبهه تا به حال بر فرعونیان غلبه کرده است. هم در جبهه ی مقابله با خود دعوت فرعون بود در آن عصر، هم در جریان سحره بود، هم در ایمان مردم بود، هم در اذن گرفتن برای مردم نسبت به بعضی از کارها بود که آن حرکت های سابق نباشد موسی کلیم حالا یک قدرتی شده است، وزنه ای شده است و دیگر اینها جرأت نمیکنند در مقابل موسی با تمام قدرت بایستند. میخواهند، دنبالش هم هستند، توطئه هم میکنند اما نمیتوانند. یعنی این قدرت را ندارند. لذا موسی کلیم هم از این فرصت استفاده کرد. اگر یادتان باشد ابراهیم خلیل (س) بعد از جریان آتش که او را انداختند، حرکتش، حرکت تهاجمی شد. تا قبل از آن ابراهیم میرفت سراغ یکی یکی افراد و گاهی آن آذر را، گاهی دیگران را، قومش را، میرفت نازشان هم میکشید تا یک نکته ای را به آنها بگوید. آن وقت فقط هم سؤالاتش، سؤالاتش تشکیکی بود. شک ایجاد کند اما بعد از جریان آتش که این حجت الهی و برهان الهی و استدلال الهی وقتی واضح شد، حالا بعد از این مردم به سراغ ابراهیم میرفتند. حتی دارد آنجا نمرود به سراغ ابراهیم رفت و با او محاجه کرد. نمرودی که قبلش میگفت که این کیست. آن جوان، آن غلام کیست که چنین کاری را کرده است. اسمش را هم نمیآوردند ولی حالا میرود سراغ ابراهیم با او محاجه میکند. اینها خیلی زیبا است. موسی کلیم بعد از جریان غلبه آن عصا بر آن سحرهای سحره و ایمان سحره، حالا حرکتش، برهانش تام شده است. مردم دیده اند و دل ها به سمت او مایل شده، حرکتش تهاجمی شده است. چون حرکت تهاجمی شده است، نوع حرکت تهاجی، راهکارهایش با حرمت تدافعی کاملاً متفاوت است. جبهه سازی در حرکت تهاجمی و شوقی که ایجاد میشود چون در حرکت تدافعی خیلیها نمیتوانند این تحمل را داشته باشند. پیغمبر اکرم در دوران مکه حرکت تدافعی داشتند. لذا حتی در آن چند سال اول دستور آمده بود که آنهایی که ایمان آورده اند نمازشان را در خانه بخوانند. یعنی حتی بیرون نمیآمدند. اجازه نداشتند و این امکان برای آنها نبود. یک حرکت تدافعی بود. حفظ ایمان بشود. حفظ شود تا در حقیقت امکان پذیر شود. موسی کلیم از یک حرکت تدافعی کم به حرکت تهاجمی شده است. اولین کارش هم در حرکت سازی خانه سازی بود که اینها شهرنشین بشوند. منتها حرکت تهاجمی هم مراتب دارد. یعنی یک حرکت تهاجمی است که نیرو را بسیج میکنی با طرف مقابله کنند لشکرکشی میکنی اما یک حرکت تهاجمی هست که کاملاً تهاجم حرکت های تو معلوم است اما آن طرف مقابل هم کاری نمیتواند بکند که… یک جور جنگ نرم است که اینجا شروع میشود صبر فعال است. صبر فعال. لذا موسی کلیم ابا داشت که نیروهایش و مؤمنین درگیر با فرعونیان بشوند. با یک مسامحه ای حتی سعی میکرد که در عین اینکه آنها زورگویی میکردند، کار های مختلفی میکردند، به نیروهایش جوری حالی بکند که اگر الآن مؤمنان با همدیگر باشند در توطئه ی آنها نیفتند که بهانه دست آنها بدهند. تا مقابله شدیدتر بخواهند بکنند، این صبر فعال میتواند در حقیقت کارساز باشد. صبر فعال. عنوان صبر فعال را حتماً ما باید برای جمع هایی که محدود هستند و در یک جاهایی هستند که در حقیقت امکان تهاجم سریع را ندارند صبر فعال یک تهاجم است اما تهاجم نرم افزاری است و تأثیرگذاری آن خیلی زیاد است که حالا نمونه هایی از آن را در تاریخ انبیاء به مناسبت خودش آدم باید بعداً صحبت کند.
شریعتی: یعنی در واقع صبرت، سکوتت، خودش جزء برنامه دفاعی جنگیات است.
حجت الاسلام عابدینی: لذا تعبیری که نسبت به پیغمبر اکرم در مکه آمده است (كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ) یک عده آمدند گفتند ما را دارند میکشند. خب اجازه بدهید ما هم جهاد کنیم. آنجا خطاب کرد (كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ) دست نگه دارید. الآن وقت جنگ نیست. (وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ) اما اقامه ی صلاة را بکنید. اینها در اقامه صلاة به ما چیزی نمیتوانند بگویند اما این صف بندی، شکل گرفتن، جامعه سازی، اتحاد، صف واحد شدن، آماده شدن. ما اینها را باید خوب یاد بگیریم که در جامعه این صف ها بنیان مرصوص بشوند. (إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوص‏) (صف/ 4) این بنیان مرصوص در موقع جهاد یک آثاری دارد، در موقع صبر فعال یک اثری دارد. موسی کلیم الآن در مقام آن بنیان مرصوص سازی در قبل از جهاد است. لذا یک بنیان مرصوص ایجاد میکند. اینها را با هم متحد کنید. همانطور که خانه ها به هم متصل است دل ها به هم متصل شود. همانطور که خانه ها با هم دارد سیطره حق را در یک قسمتی از شهر دارد نشان میدهد یک علوی را دارد نشان میدهد که دیگر کسی نمیتواند راحت در این جایی که همه از اینها هستن بیاید هر دریدگی را بکند. نمیتوانند. لذا اینها با هم یک جبهه شده اند. دارند یاد میگیرند. اینها خیلی زیبا است. هم برای کسانی که در خارج از کشور زندگی میکنند، یک جاهایی که غریب هستند، مظلوم هستند، تنها هستند، هم در خود ما درون یک جایی که مؤمنین میخواهند یک حرکت در حقیقت سازنده ای را شروع کنند. همه ی اینها را ما باید یاد بگیریم که از این نکات قرآنی استفاده کنیم. این هم یکی بود. یکی از کارهایی که خیلی مهم بود در قرآن کریم اساس کار را روی نیروسازی قرار داده است. یعنی ما به جای کار… این یکی از بحث های مهم تشکیلات هم هست. که در تشکیلات اسلامی، خصوصیات تشکیلات اسلامی نیروسازی است. به جای کارمحوری نیرو محوری است. یک موقع هست که محور ما کار است، میخواهیم خانه ساخته شود. این کار محوری است. یک موقع میخواهیم نیرو ساخته شود در عین اینکه یک کاری دارد شکل میگیرد. اگر میخواهیم ارزش گذاری بکنیم، ارزیابی کنیم، در ارزیابی کاملاً متفاوت است. یک موقع است ممکن است ما خانه کمتری ساخته باشیم اما نیروی بیشتری ساخته شده باشد. این موفق بوده است چون نیرو محوری است. در قرآن و نگاه دینی اساس بر نیرومحوری است نه کارمحوری. نمیگوییم کار نمیخواهد بشود. کار میخواهد بشود اما کار نتیجه نیرومحوری است. در انجام کار نیرو ساخته میشود اما کار مقصود اصلی نیست. این خیلی در انگیزه تشکلاتی که شکل میگیرد، در نحوه برنامه ریزیشان خیلی متفاوت میشود. مثلاً یک هیأتی تشکیل شده است، یک موقع میخواهند این هیأت به نحو احسن بهترین جمع را بارز کنند و یک مناسبت خیلی مهمی شکل بگیرد، یک جلسه خیلی بزرگش انجام شود. بهترین نیروها را میآوریم برای اینکه چکار کنند؟ تا بتوانند بهترین جلسه را شکل بدهند. این خوب است. اما اگر بخواهیم نگاه الهی بکنیم. چکار باید بکنیم؟ باید در ضمن این حتماً و حتماً طوری باشد که اگر شده آن اوج کار یک درجه، دو درجه پایین تر بیاید ولی در ضمن این جلسه که دارد شکل میگیرد یک سری نیروها ورزیده شوند. یاد بگیرند، برای جلسات بعدی کادر شوند. میگوید این مهمتر است. تعبیری که موسی کلیم میآید نمیخواست فقط با ظلم ستیزه کند. اصلاً این کار انبیاست. اینها کد های اصلی قرآنی هست. دنبال این نیستند که انبیاء فقط با ظلم مقابله کنند والّا موسی کلیم اگر میخواست با ظلم مبارزه کند کاری نداشت. آن عصایش که اژدها شد فرعون را میبلعید ظلم تمام میشد. اما فرهنگ عدالت خواهی باید شکل بگیرد. فرهنگ عدالت خواهی باید بین مردم زنده شود.
شریعتی: یعنی بعد از انبیاء جامعه باید آن توانی را داشته باشد که حرکت کند.
حجت الاسلام عابدینی: اصلاً انبیاء به دنبال این هستند که اینها عدالتخواه شوند. دنبال این نیستند که فقط ظلم نکنند. اگر جمله کارهایی که برای عدالت خواهی محقق میشود از بین رفتن ظلم است. یکی از دستاوردهایش آن است. والّا این نیروسازی است، این کادرسازی است، رسیدن به کمال است. لذا ببینید در سراسر دستورات انبیاء و شکل برخورد انبیاء هیچ گاه نبوده که آن نبی برود با آن ظالم بجنگد تمام شود برود. نه، با مردم کار کرده است. مردم را برانگیخته است. (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزان‏ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ) (حدید/ 25) مردم به قسط قیام کنند. این مهم است. اصلاً میدانید در هدفگذاری چقدر مهم میشود؟ که من بخواهم یک کار خوبی انجام بدهم یا بخواهم مردم را زنده کنم. مردم. گاهی هم درست است آن جلسه که تشکیل میشود یک عده ای از مردم بیدار میشوند اما مردم بیدار شدن (لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ) کادرسازی از داخل آن در میآید. پس آن بیداری مردم هم با این کادرسازی محقق میشود. با این عده وسط. اینهایی که وسط هستند که اینها قدرت پیدا میکنند. لذا عیسی مسیح (س) هم در آیه 52 سوره آل عمران دارد که وقتی دید اوضاع ایمانی مردم، تعداد مؤمنین به بهشت تعدادشان زیاد شده خوب نیست، آنجا دستور العملی که داد این بود که آمد گفت بین مردم کیها هستند حاضرند وقت ویژه بگذارند در کادرها. که آنجا دارد که (فَلَمَّا أَحَسَّ عيسى‏ مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصاري إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّه‏) یک عده آمدند گفتند ما. گفت حالا که شما میخواهید کادر شوید که حد وسط بشوید بین آن نبی و مردم، اینها را برد همراه خودش مدتی کنار عیسی (ع) دینداری را در وجود عیسی دیدند بعد آمدند اینها شدند حلقه های ایمان های متراکم (به تعبیر مرحوم علامه) ایمان هایی که دیده بودند. در شهرها اینها را قرار داد، مردم با دیدن اینها ایمان شان تصحیح میشود. این کادرسازی است که کادرسازی باعث میشود… موسی کلیم به دنبال این بود که کادرسازی بکند. لذا عده ای از جوان ها را دور خودش جمع کرده بود که این جوان هایی که فداکار بودند، با ایمان بودند، علی الله توکلنا بودند که قبلاً عرض کردیم که موحد شده بودند. با این نگاه با اینها یکجور برخورد میکرد، یکجور ارتباط داشت، با مردم عمومی هم یک جور. توقعات مردم عمومی توقع رفاه بود. اگر آمدند ایمان آوردند میگفتند اینجا با این کار رفاه هم ایجاد میشود، دنیای ما هم تأمین میشود، آخرت ما هم تأمین میشود. عموم عادی مردم جمع بین دنیا و آخرت را به راحتی میخواهند اما خواص، آن حلقه ی وسط، آنها باید ایثار کنند. آنها فداکار هستند. آنها دنیایشان را فدای این میکنند که دین خدا پیشرفت کند. فدای اعتقادشان میکنند. اینها چقدر زیبا میشود. حتماً در یک حاکمیتی که میخواهد شکل بگیرد، باید این عده دیده شوند. باید این عده در کار بیایند. اگر این عده در کار بیایند، مردم هم رشد ایمان پیدا میکنند. مردم هم ایمانشان بالا میرود چون اینها را میبینند وقتی این را میبینند شوق ایجاد میشود. علاقه ایجاد میشود. ببینید یک شهید حججی وقتی که شهید میشود، یکدفعه میبینی چقدر رشد ایمان برای مردم ایجاد میشود، دلشان میخواهد که کاش ما هم حالا جرأتش را نداریم اما کاش مثل او بودیم. یک حسرتی در دل ها به وجود میآید. زنده شدن یک سری چیزها هست. یا مثلاً حاج قاسم شهید ما. یکدفعه میبینی چقدر ایمان در دل ما زنده میشود. شاید زحمت ها و توطئه های بسیاری از کارهایی که دشمن کرده بود با یک چنین حرکت هایی، بسیاری از آنها خنثی میشود. از دل ها میرود، زدوده میشود. اینها نعمت های الهی است که خدای سبحان… دشمن فکر میکند ما را ضعیف کرده است اما نمیداند که گاهی اینها را در نقشه الهی این دارد کار میکند. با همه توطئه هایش و قساوت هایش، خدای سبحان همین ها را برکت میدهد. در این نگاه موسی کلیم دنبال این بود که با این جمع ارتباط برقرار کند. من میخواهم اگر بشود آیات این مسئله را ببینیم که دو خطاب در اینجا آمده است، این دو نوع خطابی که برای… از سوره یونس ببینم اینجا که شاید راحت تر پیدا کنم، در سوره یونس خطابی که خیلی زیبا است. دقت کنید با این نگاه. (وَ قالَ مُوسى‏ يا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمين * فَقالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمين‏) جوان ها. ما فقط برای خدا داریم. خدایا یک کاری بکن ما انقدر قوی شویم آنها دیگر در ما دیگر امید نبندند. هم از نظر تهاجم فرهنگی، هم از نظر تهاجم مالی و هم از جهت اقتصادی، زینت دنیا و (رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمين‏ * إِذْ قالَ مُوسى‏ لقومه) این لقومه آن جوان ها هستند. این آیه. (اسْتَعينُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا) ببینید از اینها چه توقعی دارد. صبر یعنی پایداری، استقامت. از هر کسی صبر نمیآید. وقتی امر به استقامت میآید پیغمبر فرمود من را سوره هود پیر کرد. (فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير) (هود/ 112) که این در حقیقت پیر کرد. اینجا ببینید (قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اسْتَعينُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين) (اعراف/ 128) شعار فرعون این بود. وقتی که اینها آمدند پیش فرعون گفتند که اینها دارند خانه سازی میکنند. چرا به آنها اجازه دادی؟ مشاورها. اینها اینطوری قدرتمند میشوند. خدای سبحان با این دسته نیروهایی که در دربار فرعون بودند مثل هزبیل، یک تصمیم سازیهایی را برای فرعون ایجاد میکردند که این تصمیم سازیها به نفع مؤمنین باشد اما با یک صورت سازی که فرعون هم راضی شود. لذا وقتی که فرعون به خانه سازی حساس شده بود تعبیر و تحلیلی که برای او کردند این بود که ببین اینها قبلاً پراکنده بودند. وقتی پراکنده بودند کنترل شان سخت بود. الآن دارند میآیند مجتمع میشوند. ما بهتر میتوانیم بر آنها نظارت داشته باشیم. همه شان یک جا هستند. ما میتوانیم با جاسوس هایمان خبردار باشیم. با این تحلیل فرعون راضی شده بود. وقتی آمدند اعتراض کردند گفت: نه، (إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُون‏) (اعراف/ 127) ما چندین برابر آنها هستیم. اینها در دام ما هستند. این جمله ی (إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُون‏) روحیه ی خیلی ها را خراب کرده بود که فرعون قاهر هستند و از اول تا آخر اینها قاهر هستند. اصلاً سنت خدا را آنها به نظرشان این میدیدند چون هر چه دیده بودند اینها را دیده بودند قاهره که (إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُون‏). روحیه ی بنیاسرائیل را خراب کرده بود که بابا اینها قدرتمند هستند. مگر میشود در مقابل اینها قیام کرد. اباء اینها همه شاه بودند، چند برابر ما هستند، قدرت دارند، صلاح دارند، امکانات دارند. بعد اینجا دارد که موسی کلیم وقتی با اینها صحبت میکند (اسْتَعينُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ) کی گفته حاکمیت مال اینهاست و دائم برای اینها میماند؟ (إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ) به هر که هم بخواهد به ارث میرساند. این نگاه برای کسانی که کادر هستند و به موسی باور دارد، دنبال بهانه نیستند، یک امر اعتقادی است. ما اگر یک چنین نگاهی را امروز داشته باشیم گردن کشیها و قدرتمندیهایی که بعضی قدرت ها میکنند، اگر باور کردی (إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ) بعد دنبالش (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين.) والعاقبة للمتقین سنت قطعی الهی است. نمیخواهد بگوید که احتمالاً به متقین میرسد. نه، والعاقبة للمتقین. قطعاً و قطعاً سنت الهی این است که اگر جامعه ای تقوا پیشه کردند، با همدیگر ارتباطات شان را قوی کردند، حتماً اینها به حاکمیت میرسند. سنت خدا است.
شریعتی: یعنی اگر در جامعه مشکلی هست بخش عمده آن به خود افراد جامعه برمیگردد.
حجت الاسلام عابدینی: به خود جامعه برمیگردد، به خود اعتقادات برمیگردد. همدلی نیست. هر چقدر همدلیها و تقواها بیشتر شود، حاکمیت این جامعه، قدرت این جامعه بالاتر میرود. خدای سبحان تضمین کرده است که به این جامعه حاکمیت بدهد. لذا تقوا و ارتباطات با همدیگر، رسیدگی به همدیگر، حل کردن مشکلات، صبر کردن، ارتباط با خدا و از خدا کمک خواستن. این گفتمان موسی کلیم است با آن جمع جوان فرهیخته و شیفته موسی که آماده برای هر حرکتی هستند. دنبال این آیه، آیه بعدی است. (قالُوا) یک عده ای گفتند (أُوذينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا) قبل از اینکه تو بیایی، ما را به خاطر اینکه تو میخواهی بیایی میکشتند. که بچه های ما را میکشتند. ما را تحت فشار گذاشتند و به عنوان اینکه برده آنها هستیم هر بیگاریای از ما میکشیدند. قبل از اینکه تو بیایی که بیچاره بودیم. (وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا) بعد هم که تو آمدی به هوای اینکه به تو ایمان آوردی، ما را تحت فشار و تحریم و اذیت و آزار چون دوباره کشتن بچه ها را شروع کرده بود. فشارها را شروع کردند و شروع کردند آنهایی که ایمان میآوردند را به خصوص در حقیقت اذیت و آزار زیاد هم میکردند. حبس شان میکردند، زندانشان میکردند، بیگاریهای شدیدتری از آنها میکردند. این گفتمان عموم مردم است، مؤمنینی که ایمان آورده بودند نه آن جوان های فرهیخته ای که شیفته ی موسی بودند. سختی برای آنها مهم نبود. تحقق جامعه ایمانی برایشان مهم بود. آنها نسبت به سختیها. ببینید دو آیه کنار هم هست. دو گفتمان است. اگر کسی دقت نکند احساس میکند موسی کلیم یک چیزی گفته، خب اینها نمیفهمند. (إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ) مگر فرد عادی میفهمد؟ اصلاً این برایش الآن مهم است، نان شبش هست. (إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين) اینها برایش مهم است. میگوید تو امروز برو کشته بشو، شهید بشو،  (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين) میگوید من نان شب ندارم بخورم، اصلاً کشته شدن برای چیست؟ اینها چیست که تو میگویی؟ این دو دسته خطاب است. آن مرتبط با چی هست؟ با آن حلقه ی خاص است. این عوام هم الآن در این جامعه حضور دارند. مؤمنانی که وقت دیدند که حالا بالاخره یک حاشیه ی امنی هم اجمالاً ایجاد شده است. سخت هست اما در عین حال یک امیدهایی هم برای آینده هست چون نویدهایی را هم در کتاب هایشان داشتند که این جامعه بالاخره به سرانجام میرسد. اینها هم آمده اند. آدم های خوبی هم هستند. آدم بدی هم نیستند، مؤمن هستند. منتها عمیق نیستند. تا هر جایی حاضر نیستند. تا هر جایی حاضر نیستند. مثل سحره نیستند که بگویند دست و پای راست و چپ مان را هم قطع کنید. (لا ضَيْرَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا مُنْقَلِبُون‏) (شعراء/ 50) ما دیگر یک جایی را دیدیم، یک چیزی را دیدیم که اینها چیزی نیست. ولی مؤمن هستند. اگر آنها را بگیرند شکنجه کنند دست برمیدارند. اگر شکنجه شان نکنند، اذیت شان نکنند اهل ایمان هستند. یعنی تا این مرتبه. ببینید گفتمان شان را. (قالُوا أُوذينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا) اینها را هم، شاهدان اینها را هم دستگاه فرعونی دارد که اینها میآمدند میگفتند پس موسی این همه وعده داد، چون عصای موسی هم اژدها شده اینها فکر میکردند یک قوتی، یک قدرتی حافظشان هست. دیگر کسی نمیتواند به آنها چپ نگاه کند. اگر طرف موسی رفتند کسی نمیتواند به آنها چپ نگاه کند در حالی که اینطوری نبود و موسی میخواست اینها رشد کنند، سختیها را ببینند. باید در سختی ساخته شوند تا برسند به آن کسی که مؤمن واقعی میشود. بعد دنبالش ببینید. موسی جوابی که به اینها میدهد. به آنها چه میگوید؟ به آنها میگوید: (إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين) اینجا ببینید (عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ) خدا شاید. از شما هم توقعی ندارد. (عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ) شاید خدا دشمن شما را هلاک کرد. (وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْض) شما بیایید حاکم شوید. شما هم حاکم شوید. به حکومت برسید. آن وقت دنبالش (فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُون‏) این هم که به حاکمیت رسیدید، خدا شما را به حاکمیت هم برساند، تازه آنجا نگاه میکند ببیند چکار میکنید نه اینکه به حاکمیت رسیدید هر کاری خواستید بکنید. الآن شما هی ناراحتی، هی نق میزنی، هی از دست حاکمان و والیان و استانداران و وزارء از همه نق میزنید و ابراز ناراحتی میکنید، شما هم به قدرت خواهید رسید. بعد آنجا خدا میبیند که شما چه کار میکنید. (فَيَنْظُرَ كَيْفَ) این مراقبه الهی است. اگر واقعاً هر کسی هر جایی، هر قدری، هر کاری، مسئولیتی دارد، این باورش بشود که (فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُون‏) خدا دارد نگاه میکند که این دارد چکار میکند. ببیند مخصوص این دارد نگاه این را میکند. اگر آدم ببیند خدای قهار شدید العذاب و رحمان اشد الرحمه، ارحم الراحمین دارد به این نگاه میکند، اگر فعل خوبی، با تمام وجودش خدمتی بکند، ارحم الراحمین با او معامله میکند و اگر کوتاهی بکند اشد المعاقبین با او برخورد میکند. (فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُون‏) این نگاه را دارد. ببینید این دو نگاه گفتمان دو دسته مخاطب موسی است. موسی کلیم با آنها یک جور گفتگو میکند، با اینها یک جور گفتگو میکند. بعد از اینکه این جریان حالا ما باز یک بار دیگر برمیگردیم این را بعداً بیان میکنیم ولی میخواهیم مسئله را هم به نتیجه رسانیم. در دنباله این بحث در سوره یونس ببینید خیلی زیباست که موسی کلیم وقتی که میبیند که عموم مردم نه خواص، چشم شان به نگاه دست به اصطلاح فرعون و اموال اینها و زینت های اینها و قدرت اینها و کارهای اینها هست، وقتی که این را میبیند بعد از مدتی هر کاری میکند میبیند نه، این ظاهر زینت دنیا دل اینها را پر میکند. اینها نمیتوانند. و شایعاتی هم که میماند. آیه 88 سوره یونس را ببینید. (وَ قالَ مُوسى‏ رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَياةِ الدُّنْيا) هی هم تعبیر ربنا. سه تا ربنا در این آیه میآید. (رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِكَ) خدایا این همه قدرت و ثروت و مکنت و زینت به اینها دادی. اینها اینها را صرف این میکنند که مردم را گمراه کنند. نه تو دادی تا گمراه کنند. (لِيُضِلُّوا) میگویند لام عاقبت است. نتیجه ای که به اینها دادی این است که اینها آن را مصرف میکنند در راه گمراه کردن دیگران. مانور تجمل. دل ها را خیلی آب میکند. هر کدام از ما به نحوی در جامعه حضور پیدا کنیم که دل دیگران آب شود، به این طور که ما ظهور پیدا کردیم در نظام ظاهری و حیات دنیا. در نظام معنوی و باطنی آن غبطه هست، حرکت است. اما در نظام ظاهری حسرت است و چون حسرت است این مانور تجمل، همین آیه شامل حال ما میشود. (رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِكَ) دارند اینها را صرف میکنند تا راه تو را صرف کنند، گمراه کنند. (رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ) خدایا این اموال و زینت ها، اینها را رو به نابودی ببر. (رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ) قلب هایشان را سنگین کن و قسی کن. این مانور تجمل خیلی رهزن برای هدایت گری است. دل های عموم مردم را زود آب میکند. تا میبینند یک ماشین زیبا، یک وسیله زیبا، یک خانه انرژی، چشم ها را خیره میکند، دل ها آب میشود و نا امیدی ایجاد میکند. یعنی گاهی نداری با دیدن آن اوج دارایی، این شدت احساس نداری بالا میرود. یعنی فاصله خودش را با آن دارایی وقتی زیاد میبیند احساس نداری بالاتر میرود. وقتی احساس نداری بالاتر رفت، یأس ایجاد میشود. در جامعه ای که فاصله طبقاتی زیاد بشود، وقتی که آن طبقه مرفه ابراز هم داشته باشد، اظهار هم داشته باشد، نمایش هم داشته باشد، مانور تجمل داشته باشد و بعد چشم ها به اینها خیره شود و دل ها به اینها بسته شود، این دعای موسی شامل حالشان میشود. این یک. دوماً در زمانی که موسی کلیم اینطور نفرین میکند اینها را که (رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ) خدایا اموال اینها را رو به هلاکت و نابودی ببر. اینها در حقیقت اموالشان رو به زوال برود (وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ) نه فقط اموالشان، اینها با این کارشان دل ها را از راه تو منصرف کردند لذا قلب هایشان را قسی کن. یعنی تو آن چیزی که مانع میشدی. نمیگوید خدایا به قلب اینها قساوت بده. میگوید خدایا تو مانع میشدی که اینها باز هم قسی شوند. هی در حقیقت لطف تو شامل… لطفت را بردار. ولشان کن. رهایشان کن. رها شدن  (وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ) جزایی (وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ) نه اینکه خدا ابتدائاً اینها را شدت قلب بدهد. دقت کنیم یک موقع نه اینکه خدا دارد اینها را گمراه میکند. کار خدا گمراه کردن نیست. اما خدا کارش این هست که دائماً دارد از افراد دست میگیرد. هر کاری هم میکنند رهایشان نمیکند. موسی کلیم میگوید خدایا این ها به مرتبه ای رسیده اند چون دعاهای انبیاء تابع شهودشان هست و میبینند که باید این دعا را از جانب خدا سبحان بکنند که وقتی که میگوید که (وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ) یعنی خدایا دیگر رهایشان کن. بگذار قساوت قلب چون اگر آن قساوت ایجاد شود دیگر آن وقت عالم به سمت محوضت برود، هلاکت و نابود چه میشود؟ سرعت پیدا میکند. (وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ) یعنی اینها کم کم به سمت نابودی بروند، قساوت، نابودی. محض شدن در قساوت.
شریعتی: یعنی دیگر نگهشان ندار. دیگر خودشان سقوط میکنند.
حجت الاسلام عابدینی: زیر پایشان خالی بشود. (وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَليم) من حرفم این است که اینجا از این آیه موسی کلیم دستش باز نبود در مقابل اینها مقابله کند از جهت ظاهری. قدرتی نداشت. اینها در یک مضیقه ای از جهت توانایی بودند. اما اگر در یک جامعه ای قدرت برای حاکمیت الهی باشد، آیا وقتی که میبینند که عده ای مانور تجمل میدهند و دل های مردم را اینطوری آب میکنند، در همه چیز، در تبلیغات تلویزیونی، انواع چیزهایی که واقعاً دل خیلیها آب میشود، در رؤیت های بیرونی، در ارزشگذاریهایی که در فیلم ها مثلاً وقتی که فیلم ساخته میشود، نشان داده میشود، خانه ها، امکانات، باغ ها، چیها. مانور تجمل است. لباس ها، ارتباطات، ماشین ها. مانور تجمل است. وقتی طرف میبیند احساس میکند که دلش میرود. وقتی مانور تجمل را نشان داد، در حاکمیت الهی نیست. نفرینش باید کرد. آنجایی که حاکمیت الهی هست، دیگر نفرین آنجا کارساز نیست. اقدام میخواهد. حاکم الهی نباید اجازه بدهد مانور تجمل دل های مستضعفین را آب کند. دارد داشته باشد. اما حق ندارد اظهار بکند، ابراز بکند، در تلویزیونش دیده شود. حق ندارد. حق ندارد در صحنه شهر این به عنوان ارزش تلقی شود. باید جوری بکند که اگر هم دارد، مصرف بکند در خانه اش استفاده میکند. حق ندارد اینطوری بیاید دل های عموم مردمی را که ندارند اینطور آب بکند. اگر این نگاه امروز به عنوان وظیفه ی حاکمیت دیده میشود، وای به حال آن وقتی که حاکمانش آن وقت آنطور باشند که مانور تجمل بدهند. یعنی اگر به جایی برسد که حاکمان بخواهند مانور تجمل بدهند، آن حاکمیت از جهت الهی حاکمیت الهی نمیشود. پس حاکمیت الهی وظیفه دارد در جایی که حاکم هست حتماً نسبت به مانور تجمل حساسیت داشته باشد. اینها (لیضلوا عبادک عن سبیلک) است. دارند راه را میبینند. دارند در حقیقت سد راه خدا را میکنند. دارند احساس نداری را به جامعه تزریق میکنند و داشته هایشان را در چشم مردم فرو میکنند و عموم مردم حسرت این داشته ها باعث میشود یأس ایجاد شود. یأس وقتی ایجاد شد از راه خدا هم باز میمانند و نداری را بیشتر احساس میکنند و این لذا در حقیقت وظیفه حاکمان است. وظیفه حاکمان هست که حتماً اولاً در بین خودشان کسانی که اینها را دارند نباشند ثانیاً در مقابل کسانی که این کار را دارند میکنند قانون بگذارند. وظیفه مجلس هست قانون بگذارند، وظیفه حاکمان هست اقدام داشته باشند، وظیفه قوه قضاییه است که برای این کار قانون داشته باشد. یعنی این جرم است. در نگاه الهی این جرم هست. فقط یک حرکت اجتماعی نیست بلکه سد عن سبیل الله و اضلال بندگان خداست اگر دستگاه های قانون گذاری و اجرایی و قضایی در این مسئله اقدام نکنند آن وقت ممکن است خدای ناکرده مشمول آن نفرینی باشیم که از درون حسرت این مستضعفین ایجاد میشود و مظلوم هستند و در حقیقت ممکن است که وظیفه ما را هم به خطر بیندازد. لذا این قانون باید بشود و ان شاءالله خدای سبحان به همه ما توفیق بدهد در این راه که لیضلوا عن سبیلک نشویم.
شریعتی: ان شاءالله.
صفحه 87 قرآن کریم
اشاره قرآنی: بسم الله الرحمن الرحیم. در محضر آیه 58، (إِنَّ اللَّهَ يأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا) اگر کسی در این نظام ظاهری تعبیری که در روایات آمده این است که انسان خودش را امانت دار آن چیزی که پیشش هست دید. یعنی مالی را که دید مال الله دید، مقامی را که دید مقامی باشد که خدا به او داده است، وجهه ای را که دیده دارد، وجهه ای باشد که خدا داده بود. اگر این را امانت ببیند، (إِنَّ اللَّهَ يأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا) اولاً تکبر ایجاد نمیشود چون هر لحظه ممکن است از این بگیرد. امانت دار است دیگر. اگر اینطوری دید، مثال بزنم، اگر مال را انسان ببیند که المال مال الله. آنچه که خدا میخواهد قرار بدهد. اگر خدا امر کرده خمس، اگر خدا امر کرده صدقه، اگر خدا امر کرده کفاره، هر چه که امر کرده، انفاق، بلافاصله میبیند که در دادن شوق دارد. چون امانت دار است. مثل یک کسی که در بانک در حسابداری بانک است، صندوق بانک است. خب هر حواله ای که میآید چکار میکند؟ انجامش میدهد. پاسش میکند و حسرتی هم ندارد چون فقط امانت دار است. ملک خودش نمیبیند. اگر انسان مقامش را، مالش را، شرافتش را، نفوذ کلمه اش را، هر چیزی را که دارد، امانت الهی دید، حتماً به دنبال این است که ببیند امر خدا برای این کار چیست. مثل قارون نمیشود که (إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدي‏) مال خودم هست. تا گفت مال خودم هست، خودم با علم خودم به دست آوردم، خودم… این چه میشود؟ قارون صفتی میشود. لذا امانت داری از یک مرتبه ساده شروع میشود تا میرسد به مرتبه ای از امانت داری که خدای سبحان ولایتش را، محبتش را، عهدش را امانت قرار داده و لذا انسان باید مؤدی این امانت باشد. لذا دنبال این آیات خیلی زیباست که (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُول‏) این بالاترین امانت میشود. خود اطاعت خدا، اطاعت رسول و اولی الامر چه میشود؟ بالاترین ادای امانت. من را خدای سبحان وظیفه مند کرده، این امانت و این قدرت را به من داده تا چه شوم؟ تا در حقیقت اطاعت خدا و رسول و اولی الامر کنم. خیلی زیباست که خدای سبحان میفرماید که (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْض وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها‏) اینها قدرت نداشتند. (وَ حَمَلَهَا الْإِنْسان‏) این استعداد در انسان است. این استعداد حمل امانت چه امانتی است که انقدر عظیم است؟ آن امانت خلافت الهی است که آدم خلیفه خدا میشود. مظهر همه اسماء خدا میشود و لذا ببینید از همین جاهای ساده شروع میشود. از همین کارهای ساده شروع میشود که در آنجا هست که اگر انسان وظیفه اش را درست انجام داد، این دارد امانت داری میکند. این آماده میشود برای امانت داری بالاتر تا امانت داری خلیفه خدا شدن که (حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولا) که انسان بالاترین استعداد را در عمل دارد. چرا؟ چون جهول است. به کسی جاهل میگویند که امکان علم داشته باشد. جهول یعنی امکان علیم شدن دارد. جهول شدت جهل است و همچنین ظلوم که در حقیقت تاریکی باشد یا ظلم باشد. کسی که این استعداد را دارد که میتواند عادل باشد، بالاترین عدالت را داشته باشد، بالاترین نورانیت را داشته باشد. یعنی بیشترین استعدادها وجود دارد. این امانت است. خود این استعدادها و به فعلیت رساندن آن استعدادی است که ان شاءالله خدا به ما (أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها) ان شاءالله قدرت پیدا کنیم.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید