بسم الله الرحمن الرحیم

حقایقی که به عنوان اعمال صالح متجلی است، همه ظهورات حضرت است. مرحوم فیض میفرمایند:

خوبان اگر در آینه بینند روی خویش، خودرا چو ما برای ابد مبتلا کنند.

آینه یعنی ظهورات. صالحین آینه داران وجود او هستتند. همه آینه ای هستند که دارند او را نشان میدهد.

خودشان را برای ابد مبتلا کنند به خودشان.

معشوقه یکیست لیک بنهاده به پیش، از بهر نظاره صد هزار آینه بیش

تجلیات و ظهورات آنقدر زیاد است که همه اینها رهنمود به آن واحد است.

بر هر یک از این آینه ها بنموده بر قدر صقالت و صفا صورت خویش.

صقالت همان صیقلی بودن است.

چون جمالش صد هزاران روی داشت، بود در هر روی دیداری دگر

هر تجلی اش یک دیدار دیگر است.

بعضی از اهل کشف نقل میکنند که وقتی اولین مکاشفات صورت میگیرد، چون در آن وادی تا حالا وارد نشده است، اولین مکاشفات به گونه ای است که احساس اطلاق میکند. اما با مکاشفه دوم و سوم، میفهمد ادامه دارد. وقتی مکرر میشود، میفهمد که حد ندارد. هزاران جلوه امکان پذیر میشود.

اولین باب آن علم که گشوده میشود، انسان احساس اطلاق میکند. هنوز نرسیده است که ابواب مختلف را ببیند. لذا بعضی از کلماتی که از انسان در آن حال صادر میشود، وادی هایی دارد، در اول وادی ها این چنین چیزی هست. اشعار گاهی خیلی کوتاه لکن پر معنی و پرمغز بیان کرده است.

در چهار جلسه گذشته سه موضوع را مطرح کردیم.

یکی بحث حقیقت ظهور بود که تناسب تامی داشت با رجعت و قیامت. سه مرتبه یک واقعیت بودند. در هر سه هم بروز و ظهور توحید بود. شهود معیت بود. در قیامت بروز توحید بود و در ظهور بروز ولایت.

معیت حضرت حق را انسان میابد با همه. در روز ظهور که از مراتب او بود، همچنانکه ولایت از مراتب توحید است، شهود معیت ولی است با همه . این شهود، لازمه شهود معیت توحیدیه است. تا این وزنه و این مرتبه زده نشود، آمادگی آن شهود فراهم نمیشود. شهود معیت ولی که سبک و تر و آسانتر است اگر محقق نشود، شهود معکیت توحید محقق نمیشود.

این برای مومن و کافر. در روز ظهور به صورت فرج عمومی محقق میشود و در روز وفات هر کسی به صورت فرج شخصی. در لحظه مرگ و احتضار، آن شهود حضرات معصومین را میکند. شهودش هم از این سنخ شهود است.

یکی از یاران امام رضا علیه السلام، وقتی در لحظه احتضار حضرت می آیند به بالینش، عرض میکند که میبینم پیامبر اکرم و امیر المومنین …. تا امام رضا علیه السلام، با اینکه در کنارش ایستاده است، اما در نگاه تمثلی، امام رضا را د رکنار معصومین میبیند.به حضرت عرض میکند که شما را آنجا میبینم. در نظام تمثلی دارد میبیند. شهود مرتبه ولایت را که دارد میکند، غیر از این نگاه ظاهری است. آن شهود که محقق میشود، سیطره دارد بر این شهود. آن شهودی که برای همه افراد در لحظه موت محقق میشود که فرج شخصی است، در ظهور برای همه محقق میشود. هم چنین برای اولیاء و انبیاء در دنیا محقق میشود.

بحثی که در بیعت و عهد الست ذکر کرده اند… ما خیلی از فروعات را نتوانستیم بگوییم… آنی که از انبیاء، عهد گرفته شد از انبیاء، روایت دارد، از مردم عهد گرفته شد بر نبوت انبیاء و الوهیت و ربوبیت حضرت حق. از انبیاء علاوه بر ربوبیت و رسالت، از نبی خاتم هم از همه انبیاء عهد گرفته شد. از بعضی از انبیاء که توانایی و قابلیت و عظمت بیشتری داشتند ،عهد گرفته شد تا مقام وصایت خاتم الاوصیاء. انبیائی که تا این مرتبه برایشان محقق شد، اولوالعظم شدند. اولوالعظم من الرسل. از انبیائی که عهد گرفته شد تا خاتم الاوصیاء و خاتم الاولیاء ،شدند اولوالعظم من الانبیاء. 4تا از انبیاء سابقند.

روایاتی که داریم مثلا در مورد حضر یوسف، میشناختند. آشنا شدند

آنهایی که عهد گرفته شد از آنان، 4 نفر بودند. امت ختمی هم همینگونه است. بر خاتم اولیاء عهد گرفته شد، اما کسی که بشود جزء یاران او، اینها میشوند اولوالعظم از مردم. اینها تا این مرتبه توانستند بایستند.

این جلسه اول بود.

جلسه روز اول بر این شد که ظهور مرتبه ولایت، توحیدش که حقیقت سلطه و هیمنه و وحدتی که جان عالم میشود و نسبت جان عالم به عالم هم قرب و بعد ندارد. قرب و بعد معنا ندارد. قریب مطلق است. اینها همه مضمون روایات است. همه عالم میشود بدن برای انسان کامل.

این یک کمال فوق کمال است. عرضه شد، لکن اینها در آن مرتبه از عزم قرار نگرفتند.

و لقد عهدنا الی آدم من قبل، فنسی و لم نجد له عزما. این یعنی کمال عزم ندارد. اولوالعظم نیست. نه اینکه عزم ندارد در مرتبه ما. این هم کی میتواند بگوید؟ خداوند تبارک و تعالی. ما نمیتوانیم بگوییم که آدم عزم نداشت و ابراهیم عزم داشت. ما میفهمیم جایی که بیان شده است، لسان معصوم میتواند بیان کند. لکن این عزم نداشتن یک بحث ساده ای باشد. عزم داشتن، رسیدن به آن موطن ولایت است. تابع آن مرتبه شدن است. مثل جناب ابراهیم که از پس امتحانات الهی بر آمد و به امامت رسید.در آخرین مراتب عمرش به امامت رسید. پس عیبی ندارد که در اولین مراتب عمرش با اینکه نبی و رسول بوده و حتی اولوالعظم بوده، لکن امام نبوده است.

برای امت ختمی عرضه شده است، اما چه کسی به آن مرتبه اولوالعظم میرسد که تابعیت مطلقه برسد، کسی است که معصوم شهادت بدهد برایش که او رسیده است.

دعوت شده اند. لذا اعظمهم یقینا که در بحث غیبت بیان شد که حقیقت غیبت چیست، شدت هایی که پیش می آید. بحث سااده ای نیست. البلاء للانبیاء ثم الامثل فالامثل، یعنی شدت ابتلائات انبیاء را به اوجشان میرساند. پس معلوم میشود که اگر شدت ابتلا در آخر الزمان است، حقیقتی است که میخواهد انسان ها را به اوج برساند. حقیقتی که قابل تامل است، اوج جنگ ها و شدت سختی ها که پیش می آید، از جمله رحمت های خاص و ابتلائات ویژه الهی است. انسان ها در آن جنگ ها کمال پیدا میکنند. فعیلت پیدا میکند توانایی هایشان. غلبه ظاهری یک مرتبه است. حقیقت آن جنگ ها برای به فعلیت رساندن توانایی های وجود انسان است. شدیدترین جنگ هاست. در مقابل اینها کسانی هستند که هیچ رحمی در دلشان نیست.

بنی امیه و طرفداران بنی امیه قیام میکنند. داعشی ها منتسب میکنند خودشان را به بنی امیه. کانه همان ها هستند که قساوت قلب آنقدر در وجودشان شدید است که عمدا کار شنیع انجام میدهند و این را تصویر میکنند. خیلی ها قساوت قلب دارند، اما عرضه نمیکردند. عمدا بخواهند دیده بشوند، خیلی قساوت بالاتری است. در شامات مستقرند. آدم احساس میکند که کان همه حقایق دارند….

فاصله تا حقایق ظهور چقدر است نمیدانیم، اما انسان احساس میکند که اینها مرتبط است. بحث روایات ملاحم و فتن زبانی دارد. بعضی کار کرده اند. یک روابطی درش حاکم است. یک علائمی درش حاکم است. دانستن زبان او باعث میشود که مفسر همدیگر بشوند. رمز گشایی میخواهد اینها. رمز گشودنش باید از طریق خودش محقق بشود. باید کسی انس داشته باشد و روایات را دقیق ببیند و صحیح را از سقیم جدا کند و خیلی حقایق آشکار میشود به این نحو

در روز دوم بحث حقیقت غیبت بود که از بحث های عظیمی بود که این شدت ها دارد انسان را به بلوغش میرساند. سنگین ترین بالاها محقق میشود تا انسانها به عبور از بدن و رسیدن به جان برسد. احکام بدن ضعیف بشود. اگر دقت بکنید، جریان آدم قبل از هبوط، در بهشت بود. به آدم خطاب میشود که داخل بهشت بشو، هیچ سختی ای به تو نمیرسد. هیچ گرسنگی و تشنگی ای احساس نمیکنی. بخور لکن خوردن از گرسنگی نیست. تحلیلی که میشود این است که در آنجا انسان توجه به احکام تن نداشته است. تن داشتند اما توجه به آن نداشته اند. در یک جذبه مطلق قرار داشته اند.

اما تنظیر به اینکه می آید نهی از شجره که محقق میشود، توجه به شجره منهیه، توجه به احکام بدن است. این میشود هبوط. هبوط که محقق میشود، هبوط یک مرتبه کمالی هست برای انسان. و لقد خلقناه فی احسن تقویم. ثم رددناه اسفل سافلین. این یک مرتبه کمالی است که میخوهد به کمال برساند.

غیبت مثل هبوط است. میخواهد انسان را به فعلیت بالاتر برساند. با اینکه ظاهر این است که امام معصوم از دایره ارتباط ظاهری خارج شده است، لکن میخواهد بالاتر ببرد. حضور احکام تن را دامن میزد. اما تبدیل حضور به غیبت، میخواهد از دایره احکام تن خارج شود.

آدم هم قبل از هبوط ،امکان رهایی از احکام تن نداشت. چون توجه بهش نداشت.

آن کسی که وارد شد به عالم دنیا و تعلق به احکام تن، اما علم صالح و ایمان فقط در وجودش باقی ماند، یک فعلیت و رشدی برایش محقق شده که قبل از آن هبوط این رشد را نداشت.

پس غیبت از همان حقایقی است ک انسان را به رشد میرساند. هرچند ظاهر اولی اش یک نوع هبوط و دور شدن و جدا شدن است. اما کمال است. چون تفاصیلی میخواهد محقق شود که وابسته به این غیبت است.

اینکه کمالات امامان ما هم با ابتلائات است یا نه، مبنا میطلبد. کمال بعد الکمال دارند یا نه. دو مبنای متفاوت است. بعضی میگویند متصور است و متحقق میشود. بعضی میگویند کمال طولی محقق نمیشود، کمالات عرضیه محقق میشود. بعد بیان میکنند که یعنی چی. الان اگر واردش بشویم از بحث دور میشویم. در مباحث معرفتی ما خیلی اثر دارد.

برای انبیاء به طور قطعی این مسئله برایشان محقق است. به تصریح قرآن کریم و روایات. البلاء للولاء. داریم در روایات که ما مبتلا ترینیم و کسی که به ما نزدیک میشود، مبتلا میشود.

فلیتخذ للبلاء جلبابا. گفت من شما را دوست دارم. حضرت فرمودند درست است. فلیتخذ للبلاء یا للفقر جلبابا. نشان میدهد که بلا میخواهد سعه بدهد.

هرچه به ظهور نزدیک تر میشود، شدت بلابیشتر میشود. این تصریح روایات است. این زا باب رحمت است نه نقمت. میخواهد وجود را سعه بدهد. اینهارا پهن بکند. شرح صدر بدهد. خداوند هم رحمتهایش اینطور است

ماه رمضان ماه رحمت است، با نکردن ها و نخوردن ها پذیرایی میکند که احکام تن تخطئه بشود. این رحمت الهی است که انسان از تن عبور کند. بیان بحث ماه رمضان اگر یک وقت میشد خوب بود. احکام تن تخطئه میشود. ما در پذیرایی هایمان با شدت احکام تن پذیراییمیکنیم. لذت ها و رنگ ها و تلونات را فراهم میکنیم اگر کسی را دوست داشته باشیم. اگر از خدا بخواهیم یاد بگیریم، باید کمتر بدهیم بخورد. خداوند تبارک و تعالی ضیافتش به این است که ندهد از جهت بدنی. اما پذیرایی اش با رابطه هاست و نجوانا. این پذیرایی حق تبارک و تعالی است.

این دهان بستی دهانی باز کن

خداوند آن رابطه را برای ما حقیقت توسعه انسانی میبیند. در نگاه غیبت و ظهور هم همین مرتبه است. نگاه الهی در بلایا و ابتلائات از این سنخ است. هر چقدر کسی را بیشتر دوست داشته باشد، بیشتر مبتلا میکند تا احکام بدن ریشه کن تر بشود. این یک نگاه است که با نگاه های ما متفاوت است. بعضی میگویند خدایا چرا من. من که سعی کردم بنده خوبی باشم. سنت الهی را داریم تحلیل میکنیم، نه اعراض میکنیم و نه تقدیس. حتی جرئت تحسین نداریم. بلا بر سرمان بیاورد بیچاره میشویم. هر کی را بیشتر دوست دارد، بیشترمبتلایش میکند. ما تا کسی مبتلا بشود، میگوییم …..

ایوب سلام الله علیه، وقتی شدت ابتلا برایش پیش آمد، ایوب نبی است، از انبیآء و اولیاء بزرگ است، وقتی پرسیدند که سخت ترین لحظه برای تو کی بود، سه تن از اهل ایمان که به من ایمان داشتند، گفتند تو حتما یک کاری کرده ای. توبه کن. نمیفهمیدند که این برای شدت دوست داشتن خدا

اگر بلا بر سر خودت می آید، ببین چه کار کردی.

اما نسبت به دیگری، آن هم نبی الهی، جزء سه نفری بودند که اهل ایمان باقی مانده بودند به نبوت ایوب، ایوب میگوید این سخترین لحظه برای من بود. اینها سنت الهی را نمیفهمند که برای بالابردن است. به جای اینکه بگویند این بلا فقط سزاوار تو بود نه دیگری، به جای اینکه این را بگویند، گفتند توبه کن. چه کردی؟

لذا میگویند اگر دیگری برایش بلا پیش آمد، بنا را بر این بگذارید که میخواهد خداوند ترفیع درجه بدهد. اگر برای خودتان پیش آمد بگویید تطهیر است.

این بحث روز دوم.

بحث روز سوم این بود که امام زمان روح عاالم است یعنی چی؟ و فرج شخصی و فرج عمومی چیست. این دو جلسه بود.

امروز لیستی داریم از بحث هایی که میشود کرد و روایات دلالت دارند.

42 بحث از بحث های باقی مانده است. البته همه شان در یک حد نیستند. بعضی از بحث هایی که الان کردیم، جزء مباحث کلیدی است. اما حدودا 42 بحث باقی است که هر کدام از اینها مرتبط با بیان اول، میتوانند نگرش جدیدی بهشان بشود.

همینها را بخواهیم توضیح بدهیم و بخوانیم، وقت را میگیرد.

مثلا بحث احکام خاص ظهور، یعنی وقتی ظهور محقق میشود، احکام شدت پیدا میکند. تغییر پیدا نمیکند. حقیقت احکام اجرا میشود. در وقت ظهور، این بیان که من رضی بفعل قوم فهو منهم، اجرا میشود. امروزبخواهد اجرا بشود بیچاره میشویم.

حضرت بنی امیه و اولاد و زراری آنها را میکشد. یک سری مقدسین اعتراض میکنند که اینها چه کار کرده اند؟ آباء اینها این کار ها را کرده اند.

اما این به عنوان یک اصل هستو. حضرت میفرمایند اینها راضی اند به فعل آنها. لذا واجب القتل میشوند. این علت دارد و تحلیل میخواهد. به این سادگی نیست.

یکی از احکام خاص دیگر این است که-اینها مرتبط با همان ظهور توحید است- یکی از احکام دیگر این است که در روز ظهور حضرت، قضاوت بر اساس بینه و قسم نیست. بینه و شهادت در کار نیست. بلکه بر اساس علم و واقعیت قضاوت میشود.

ده دوازده روایت خوب وارد شده است. قضاوت بر اساس احکام داوودی و سلیمانی است.

تمام مسایل و احکام بر اساس احکام واقعیه است. حضرات همه احکام را اینطور بیان نمیکردند. لازم بود تقیة کاری را انجام بدهند. بنا بر احکام ظاهری که مصلحت فرد یا بقاء حکم بوده است. تنها دوره ایکه تمام احکام به صورت احکام واقعیه اجرا میشود، و هر فرعی هم مطابق حکم واقعی است. هیچ حکم ظاهری از هیچ کس پذیرفته نمیشود.

اینها بایدتحلیل بشود. گاهی یک روایت وارد شده است، لکن آنقدر امیت دارد و کلید است که باید باز بشود و تحلیل بشود.

این زمان بگذار تا وقت دگر

 

هر دوره ای ابتلائاتش مناسب خودش است. برای سوق دادن از نظام بدن به روح.

در دوران استقرار حکومت حضرت، سنخ ابتلائات عوض میشود.

اینکه پیامبر اکرم میفرمایند ما اوذی نبی مثل ما اوذیت، نمیدانیم چه سنخ است. فکر میکنیم شکمبه و خاکستر و اینها بوده است.

لکن ما میبینیم که چه شدت های ظاهری ای بر سر انبیاء آورده اند. نشان میدهد که این اذیت سنخ دیگری از اذیت ها بوده که محقق شده است. لذا در دوران ظهور ابتلائات باقی است اما از سنخ حقیقت ظهور نیست.

اینکه آیا در عالم بیرون اتفاقی می افتد یا نه، بنا را بگذارید بر این که اساس تغییر بر اساس نظام ادراک است. در بیرون اتفاق می افتد یا نیوفتد. در بیرون منافاتی ندارد که اتفاقی بیوفتد یا نیوفتد. قیامت و ظهور تغییر درنحوه ادراک است. حعضرت امروز با ما همان نسبتی را دارد امروز که در یوم الظهور محقق میشود. ما آن موقع شهود میکنیم. در قیامت هم ما معیت حضرت حق را شهود میکنیم. در بیرون اتفاقی می افتدیا نمی افتد. اما غایت این است که این شهود محقق بشود. حالا ملازم این باشد که شمس مکور بشود یا نه، انسان در نگاه معرفتی اش میبیند که مکور است. تا حالا وهم بود که نور را از شمس میدید. مهم این است که قطعا تغییر در نگاه محقق میشود. هرچند ملازم با نگاه بیرونی هم باشد یا نه.

ذهنتان را فرع مشغول نکند که از اصل مشغول بشوید.

 

راجع به علم میخواستیم بحث را مطرح کنیم.

بحث علم که میخواهد ظهور مرتبه آخرتی حقایق وجودیه محقق بشود. یعنی تمام حقایق عالم وجود از موجودات مادیه و غیر مادیه، میخواهند نوع ارتباطشان سنخ رابطه ملکوتی باشد. اینکه نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض، این ارایه میخواهد برای عموم انسان ها محقق بشود. این آخرین مرتبه ابراهیم نیست. اوایل است. وقتی افوق شمس و اینها را دید، خداوند رویت ملکوتی آسمان و زمین را محقق کرد برایش. این هم با مراتب تشکیکی اش. وقتی ملکوت آسمان و زمین میخواهد رویت بشود که جنبه خزائن اشیاء است، با این نگاه، خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. علم با این نگاه چطور میشود. تا وقتی از پرده حجاب چشم نگاه میکنیم به عالم و رویت ها بر اساس نگاه بیرون از اشیاءاست ببینید چگونه است نسبت به جایی که از منظر علتشان بهشان نگاه بشود. اگر به اشیاء از منظر آخرتی یعنی باطنشان بهشان نگاه بشود، چقدر علم متفاوت میشود.اینها همه برای این است که ابتلائات و شدته ادارد انسان را از ظاهر جدا میکند حتی در ارتباط با عالم. نه تنها تخطئه بدن میکند، بلکه شمس را میخواهد مکور ببیند در آنجا. یعنی شمس بیرونی و ظاهری را میخواهد مکور ببیند. نجوم را منکدر ببیند. تمام آن کمالات را میخواهد به یک شیء نسبت بدهد. تمام سلسله ای که متوقفش کرده بودند که نور را نسبت میداد به شمس، میخواهد تخطئه بشود. از این عبور کند. تمام اشیاء سببیت هایشان تخطئه بشود، اینها را منقطع کند. سیر کرده را به غذا میخواهد نسبت ندهد لکن وقتی گرسنه میشود برود سراغ غذا. او اطعام میکند و سیر میکند. حشر انسان با تمام موجودات، ….

معرفت و علم در زمان ظهور، متفاوت است این دوران با دوران قیام.دوران قیام تتمه دوران غیبت است. دوران ظهور همیشه منصرف است به دوران استقرار حکومت حضرت. نه دوران جنگ ها و غلبه ها. آنها دوران غیبت است. حضرت هنوز به تمام حقیقتش تجلی نکرده است. جان ها آمادگی آن تجلی را نداشته است. حضرت در یکی از جنگ ها از مکه به مدینه، عقب نشینی هم میکند. خسف به بیداء محقق میشود. خسف میشود. حضرت هنوز تجلی تام نکرده است که همه اینها در مقابل حضرت خاضع و خاشع بشوند. مردم باید رشد پیدا کنند در دوران قیام. علم متناسب با این.

تمام ساکنین ارض و سماء، راضی میشوند از حضرت. از مردم راضی میشوند. تمام موجودات از اینکه یکی از موجودات، یکی از یاران حضرت از آنجا عبور کند، افتخار میکنند. شهود اینها محقق میشود. یکی از یاران حضرت از من عبور کرد.

یا اصلاب تمام ودایعشان را آشکار میکنند. تما منطفه هایی از مومنین که از کفار میخواست به دنیا بیایند، باید به دنیا بیایند. اینکه ارض ودایعش راظاهر میکنند، یک بیان این است که آسمان و زمین مثل انسان ها که با تقوا شده اند، تمام عالم همراه میشود با او و همه حقایقش را آشکار میکند.  این همراهی نظام طبعیت با بدن بیان میخواهد. در ایات قرآن هست که اگر تقوا پیشه کنید فتحنا علیکم … یا باران میبارد مدرارا. نمیگوییم هرجا باران به موقع بارید حتما دلیلش تقواست.، اما اگر تقوا باشد، باران به موقع میبارد.

گاهی به موقع باریدن راه کردن خداست. از یک طرف دلیل است. اگر تقواباشد، اثرش همراهی طبیعیت است. اما هر وقت طبیعت همراه شد، دلیل تقوا نیست. خداوند میفرماید اگر شما کافر نمیشدید، ما سردردی هم برای کفار ایجاد نمیشود. سختی برای برگشتن است.

دارد که اگر مدتی برایتان ابتلائی پیش نیامد، بترسید، که من چه کار کردم که لایق نبودم. اینکه طبیعت همراه میشود، به خاطر علم است. اینکه می فرماید سخر لکم ما فی السماوات و الارض، س ماوات سبع عوالم وجود است. این حقیقت سخرنا لکن در زمان ظهور محقق میشود. وقتی این فعلیت محقق میشود، میدانید چه عظمتی برای علم است. همه آسمان ها و زمین، یک مرتبه اش برای عاصف بن برخیا است. 4000 کیلومتر آن طرف را با سرعتی فوق نور حاضر میکند. حالا یا حرکت است یا اعدام و ایجاد است. میفمراید دو حرف از علم در دوران کل بشریت محقق شده است. 25 حرف از علم در دوران حضرت محقق میشود. هر حرفی یک عالم و وادی ای از حقیقت علمیه است.نه اینکه برابر باشد نسب به سابق. یعنی بابی باز میشود.ابوابی که گشوده نبوده، تا به حال اگر تمام علوم را بخواهند دسته بندی بکنند دو حرف از علم را شامل میشود، در ا« روز، 25 حرف دیگر. تازه آن دو حرف را هم همه را انبیاء آورده اند. برگشت میکند به نظام انبیاء بابی که منفتح میشود بر این اصل است. اینها در روایات باید باز بشود و تدقیق بشود.

52 اصل نوشته ایم برای بحث علم.

داریم که عقول رشد میکنند. اینکه دست میکشدند و عقول رشد میکنند، اینطور نیست که تک تک افراد را دست بکشد بر سرشان. این دست کشیدن یعنی فعل حضرت با مردم به گونه ای است که رشد محقق میشود. در دوران غیبت با ابتلائات رشد میکند. در دوران ظهور به نحو دیگری است. موانع برداشته میشود. کثرت ها و توجهات برداشته میشود، خود به خود تمرکز محقق میشود. خود به خود… عمده توان ما دارد صرف غلبه برنیروی تن و غلبه بر تن میشود. از شب و روز، عمده توان و نیرو و توجه نفسمان صرف غلبه بر وزن و احکام تن است. مقداری صرف غیر از این میشود. عبادات و توجهات ما .

تمام احکام را باید رعایت بکنیم، گرسنگی و تشنگی و … را باید رعایت بکنیم.

اما جایی بر اساس حرکت حبیه، موسی علیه السلام 40 روز هیچ طعامی نمیخورد، چنان غلبه احکام وجودی بر موسی هست که تن در حضیض است. احکام تن نمودی ندارد با اینکه هست. آن چنان محبت ایجاد میشود که شدت حرکت حبیه سبب میشود که هیچ توجهی به تن نیاز نباشد برای رفع اصطکاک.

هر قدر هدفی را که انسان میخواهد به سمت آن حرکت کند، عظیمتر باشد، غلبه احکام تن کمتر میشود.

اینی که یکمی بالشش عوض میشد خوابش نمیرفت، سر میگذاشت روی خاک میخوابید در جنگ. این حرکت حبیه است. میدانستند چه خبر است. این حرکت حبیه است

شدت حرکت حبیه باعث میشود تمام موانع عظیم کوچک بشود.

ما ضعف بدن عما قویت علیه النیة. جایی که نیت قوی باشد، تن کم نمی آورد. احکام بدن تابع میشوند. هیچ گردن فرازی ندارند. ما در وجودمان احکام بدن گردن فرازی دارد. دائما حاکمیت دارد. روح من تحت سیطره بدنم است./

اما در نظام حضور، جذبه کمالی حضرت، آنچنان جذب میکند، تمام احکام تن تحت این جذبه مقهور میشوند و انسان با این جذبه دارد حرکت میکند. این جذبه امکان پذیر است برای عده ای. چنان مجذوب میشوند که…. نمونه اینها را در جبهه انسان مشاهده میکند. احساس وجود امام رحمة الله علیه را میکرد. برایش مهم نبود که شهید بشود یا نشود. همین جذبه عظیمترش و با توان شدیترش میخواهد در دوران ظهور محقق بشود. لذا سرعت حرکت ها خیلی عظیم میشود وو مطابق این حرکت علم ایجاد میشود.

حرکت حبیه از علم نشات میگیرد نه تقلید.

گفتیم قبلا هم که صبر در دایره علم است. هر قدر صبر میخواهد عظیمتر بشود، باید علم هم شدیدتر بشود.

کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا.

کسانی که صبر میکنند در آن دوران، نشان میده که علمشان در چه مرتبه ای است.

نشان میدهد علمشان در چه موطنی است.

 

یکی از بحث های عظیم این است که شیطان در آن سر بریده میشود. در دو زمان مطرح شده است. یکی در دوران ظهور و یکی در دوران قیامت. شیطان در دوران رجعت، با تمام توان قیام میکند و شکست میخورد با حربه ای از نور، شیطان حقیقتش ظلمت است. تلقف ما یافکون. منشا سحر سحره وهم بود. اما سلاح حضرت موسی حقیقت و واقع بود. آشکار کردن واقعیت روشن کردن آن وهم هاست.

ترسیم میکند جنگ امیر مومنان با شیطان را. وقتی شیطان اوج میگیرد در حرکت مقابل حق، حربه ای از نور پیامبر دست امیر مومنان میدهند. حربه نور تمام آن جنگ را معنا میکند. تلک الامثال نضربها للناس، لایعقلها الا العاقلون.

مُثِّل للناس قرینه میشود بر تما مآن بیان.

مردم یک طور میفهمند، عالم هم آنچه باید بفهمد را میفهمد.

سربریده شدن شیطان در دوران ظهور، به چه معنا میشود، یعنی آنچه که سبب میشود از آن راه ها شیطان سلطه پیدا بکند، جهل و فقر و نیاز و وهم و …، تمام اینها برداشته شده است. وقتی حضرت ندا میکند، از بحث هایی که مهم است، بحث نداء است. وقتی حضرت ندا میکند، در بعضی روایات دارد که از صبح آن روز تا شام آن روز، 11 ندای دیگر می آید و همه دعوت به اصلاح میکنند. حتی دارد که دجال ابرح الاکمه و الابرص، عیسی هم همین کار را میکرد. دجال هم همان کار را میکند. بعد در آن روایت ندا میکند که حضرت دعوت میکند، در بعضی روایات یکندای دیگر و در بعضی روایات 11 ندای دیگر، میپرسد که همه دعوت به حق میکنند؟ حضرت میفرمایند بله. تفاوت دعوت حضرت با دعوت دیگر برای جانی که اعوجاج نداشته باشد، مثل سوراخ نوری است در سقفی تاریک. اما اگر چشمی کدر شده باشد، دیگر تمایز بین نور و سایه روشن را نمیدهد. به خطا می افتد. این به خطا افتادن و تبعیت از آن نداها، اختیاری است. چون مبدئیت اعواج را خودش ایجاد کرده است. نگوید که این نور آشکار نبوده است. برای فطرت غیر محجوب آشکار بوده است.

این اختیار خودت بوده است. هر گناهی که مرتکب میشود، جریان جنگ احد را ذکر کردیم.

که انما استزلهما الشیطان ببعض ما کسبوا. دو لشکر در مقابل هم قرار گرفتند، حتی وقتی پیامبر صدایش زدند آنها فرار کردند. این فرار کردن از جلوی روی پیغمبر که کان پیغمبر را تسلیم کردند، این گمراهی، مرتبط بود با بعض گناهان سابقشان. ببعض ما کسبوا. لذا در ندیدن آن نور دعوت حضرت از سایه ها، اختیار خودشان است/

تعبیرات زیبایی است. ارض برای او پیچیده میشود. مثل یک لقمه میشود.

یضل له کل صعب. هر مشکلی برای او ملایم میشود. تغییر در کدام طرف است؟ یضل له کل صعب،تغییر در کجاست؟ در وجود انسان تغییر ایجاد شد هاست. امروز هم یضل له کل صعب. ما چون تقوای وجودی را نداریم، او برای ما سخت است. و الا حقیقت در آن روز، جان انسان ها…. تغییر در شهود است. کسی که رابطه اش از طریق علت است، صعب برایش باقی نمی ماند. وقتی علت شیء نزد تو حاضر است، شیء معلول اوست. اگر آهن در دست داوود لین و ملایم است، برای این نیست که در آهن تغییری ایجاد شده است، برای این است که داوودو سلطه بر آهن پیدا میکند. اگر کوه مندک میشود در چشم موسی، برای این نیست که کوه منفجر میشود. کوه کوه نیست. وقتی مندک نگاه شود. از منظر علت نگاه شود. معلول در محضر علت محض نرمی و ملایمت است. عین فقر به اوست.

نگاه به علم در آن روز از راه علت است. از راه علت به معلول محقق میشود.

اصلا نوع انفتاح باب علم متفاوت میشود . علم حصولی هست لکن یک شان علم است. یک ظهور از علم است. اگر علم از راه علت شد میشود علم حضوری. از سنخ علم حضوری است. نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض است.

همان عصا که میشودو اژدها، از منظر علت به این نگاه کردن است. هر چیزی همانی است که خداوند میخواهد. هر چیزی همانی است که باید بشود.

تعبیر زیبایی است، هرچقدر علت رو به قوت برود، معلول در تحققش سختی ای ندارد

لذا دربهشت اگر میفرماید لهم ما یشائون فیها، به محض شاء محقق میشود، مرتبه ای از این، در روز ظهور محقق میشود در نظام عالم.

هرچه در قیامت هست در ظهور محقق میشود مرتبه ای اش.

همه چیز ملایم است و در خدمت است، از این سنخ است. نه اینکه از جهت ظاهری باشد افزایش قدرت. علم، علم آخرتی میشود.

در روزی که حضرت قیام میکنند، کینه از قلب بندگان می رود.

خیلی از انزژی ما صرف برطرف کردن رابطه ها میشود. بسیاری از انرژی های ما صرف این اصطکاکات میشود. کینه برداشته میشود. به تبع این، آنقدر انرژی در عالم صرف رقابت های ناصحیح میشود که اینها همه صرف کمال میشود.

ما الان ذره ای از توانایی های وجودمان صرف هدایت بشود، اوج میگیریم. توانایی های ما صرف جهالت ها غفلت ها میشود. کینه نباشد، تمام توانایی هایی که صرف کینه میشود. برداشته میشود.

قلوب مومنین در آن روز مثل قنادیل میماند. قندیل از بالا به پایین است. یعنی قلوب تعلقشان به عالم بالا… از بالا به عالم نگاه میکنند. قندیل روشنی و صفا دارد. جای باز شدن دارد. قلب وصل شده است به ملکوت عالم. از آن منظر نگاه میکند. تعبیر چقدر زیبا و عالی است.

الی ما شاء الله این وجه دارد.

جبرئیل اولین کسی است که با حضرت بیعت میکند و مردم میبینند. دیدن جبرئیل چقدر رشد میخواهد؟

چقدر باید بالا آمده باشند و اوج گرفته باشند. یعنی در مرتبه جبرئیلی دارند سیر میکنند از جهت ادارک.

وقتی سامری میگوید قبضت قبضة من اثر الرسول، جای پای جبرئیل …. اینها شهود بیعت جبرئیل را میکنند.

هرچقدر حجت ها و بینات شدیدتر میشود، عقاب مخالفت شدیدتر است. اگر تمام سنن و مواریث انبیاء آشکار است، تمام اسباب اخروی ظاهر است.، معجزات آشکار است، بیناتی بود که نظام آ[رتی را آشکار میکردند. حجر موسی، خاتم سلیمان.

تخلف در آن روز، اگر ناقه صالح را پی کردند، بدون تقاضای عذاب عذاب نازل شد. حضرت فرمودند که ما را کمتر از ناقه صالح قرار نده. آیه مبصره بود. خودشان از کوهی که مقدس بود برایشان، خواستند بیاید بیرون. شیر میداد به همه آنها.  به همه شان. عظیم بوده.

چوپانی داشت میزد گوسفندی را، آیت الله بهاء الدینی فرمودند نزنش. همه اش نفع است.

ناقه صالحه همه اش نفع بود. تا پی کردند، نزول عذاب بدون تقاضای عذاب رخ داد. در سه روز. جای نفرین صالح نبود. چون آیه مبصره را پی کردند. در دوران ظهور کسانی به گناه دست میزنند که عناد در وجودشان باشد. و الا هیچ شک و شبهه و خلط و … باب گناه دیگر نیست. اینها سبب تحریک شیطان بود. هرچه هست از درون است. با اینکه میبیند خیر محض است.

وقتی پیامبر قدم میگذارد در پیامبر و جهنم سرد میشود، منافقین میگویند چه شده است، بعد میگویند که پنجره ها را ببندید تا ما نبینیم.

دست دزدی بریده میشود نه دست دزد. سبب دزدی بریده میشود.

اگر میگویند توبه قبول نمیشود، نه اینکه توبه میشود و قبول نمیشود، نه، کسی که به گناه دست میزند، هرگز دست به توبه نمیزد. اگر کسی با عناد دست به کاری میزند، قصد برگشت هم ندارد. نه اینکه توبه میکند و مقبول نیست. به توبه فکر نمیکند. چون با عناد این کار را کرده است.

این فرد به بدی بد اقرار ندارد.

 

کتاب الشموس المضیئه کتاب خوبی است. روایات را می آورد، در ذیلش نکات مختصری می آورد.

بحث رجعت متفرع بر ظهور است. در آن کتاب در تتتمه دومش بحث رجعت را بیان کرده است.

این کتاب کتابی است که همه اش خوب است.

بعضی کتب نکته های خوبی دارد، نکته های عادی هم زیاد داارد. بعضی برداشت های غلطی دارد.

الشموس المضیئه کتاب خوبی است.

دنبال کلید ها باشید. فقط دنبال دریا ها نباشید. از جاهای مختلف استفاده بکنید.

بحث عدالت از بحث های عظیم بحث مهدویت است که حقیقت عدالت که در روایات است چه نحوه است که تا عمق خانه ها نفوذ میکند.

تمام استعدادهای انسان میخواهد به فعلیت برسد. فقط انبیاء تمام استعدادهایشان به فعلیت رسیده است.

در آن روز برای تمام انسان ها میخواهد محقق بشود.

 

بحث علم ماند و تمام نشد.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت فشرده | جلسه 05” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید