بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: باب 1.فصل1: لزوم وجود حجّت در زمین، در هر عصر و زمان، حدیث 1 و 2 و 3

خلاصه‌ی جلسه:
1.اصل غیبت «جزای عقابی» نیست بلکه اصل غیبت یک «حقیقت کمالیه» است . لذا از ائمه وارد شده که آرزو می کردند که در دوران غیبت باشند.
2.       اصل غیبت از عظیم ترین «مواطن انسانی» ا ست که باید حتما محقق شود، که چه ظلم ظالمی باشد و چه نباشد، خداوند «سنّت غیبت» را محقق می کند. چرا که انبیا هر کدام غیبتها داشتند که ان غیبتها در وصی نبی ختمی می خواهد محقق شود.
3.در عبور از ظاهر به باطن، چاره ای نیست مگر اینکه «غیبت» محقق شود. از ابتدای بعثت، مردم به این سمت سوق داده شدند که از ظاهر به باطن بروند.
 4.در زمان غیبت، «غیبت از بدنِ حضرت» است نه بیشتر، و امکان ندارد که «غیبت از حقیقتِ حضرت» باشد و حجّت حاضر نباشد! بلکه زمین بدون حجت نمی شود. لذا این «غیبت از بدن» برای آن است که انسانها رشد یابند که «بدن نباید ملاک رابطه باشد» و انسان باید از اسم «الظاهر» به اسم «الباطن» عبور کند.
5.با این نگاه، رسالت امام زمان هم در «دوران غیبت» سنگین است، که ایشان باید افراد را از ظاهر به باطن عبور دهند، لذا باید فشارها و سختیهای وارد شود تا خلوص ایجاد شود و تعلقات برداشته شود.برای ایجاد انقطاع و رابطه باید سختی کشید و بلا دید.
6.هر کدام از «ظهور و رجعت و قیامت»  مراتبی از یک «حقیقت واحده» اند، که توحید قرار است در آن «حقیقت واحده» اشکارشود که «ظهور اسم الباطن» است و در هر کدام مرتبه‌ای اشکار می شود.البته توحید همیشه هست ولی ان موقع برای انسانها اشکار می شود. برخی تا عذاب را نبینند، تعلّّق به اسباب از انها قطع نمی شود: «وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» (166 بقره).ذلذا مراتب «ظهور توحید» به این راحتی نیست.
7.نکته عرشی: تمام ایات و روایاتی که در باب قیامت که زیاد است و رجعت که کم است و ظهور که متوسط است همه مربوط به یک حقیقت است و لذا می توانند هر دسته مفسر دسته دیگر باشد، یعنی روایات ظهور که متشابه زیاد دارد را بر اساس روایات قیامت تفسیر کنیم. چون همه ناظر به حقیقت واحد هستند.
8.علت سختی «قبض روح»  این است که می خواهند او را از «روابط غلطی» که ایجاد کرده است جدا  کنند ولذا سخت است؛ اما اگر کسی «روابط درستی» داشته باشد قبض روح مثل چشیدن بوی گل است. ما روابطمان عمدتاً بر اساس «نظام ظاهر» چیده شده و جدا شدن  از هر کدام یک شوک را بر انسان وارد می کند. برای ظهور توحید باید این سهمگینی را خودمان اختیارا دنبال کنیم. اگر بخواهیم برخی روابطمان تصحیح شود باید «کالمتشحّط فی دمه» (غوطه‌ور در خون خویش) باشیم (وصف منتظر در روایات).
9.       داستان فردی که اسم اعظم را می خواست و حضرت درون اب انداخت تا وقتی که خواست غرق شود و ارتباطی با خدا برقرار شد که گفت ان اسم اعظم  است. می خواهند تصحیح ادراک برای ماایجاد کنند واین خیلی سهمگین است.
10.حقیقت بحث امام زمان، ظهور اسم «الباطن» است. خدا تمام عالم را از ادم تا خاتم و بعدش را خلق کرده است تا برسد به اینکه  این حجت ظهور کند که این «علت غایی خلقت عالم» است که اگر این نبود خلقت عالم بی معنا بود. دروازه ورود به قیامت، دوران ظهور است.
11.در دوران ظهور می خواهند تمام روابط ما را تصحیح کنند (به حذف «روابط وهمی»، و برقراری «روابط حقیقی»)، و این سختی دارد که خیلی ها می ریزند، و البته خیلی ها هم مشتاق هستند که رویش می کنند .
12.«شناخت امام» فصلِ اخیرِ انسان است، و اگر «معرفت به امام» نباشد انسان انسان نیست و حیوان است، و این انسانی که حیوان باشد غیر از این است که از اول حیوان باشد.جاهلیت یعنی حیوانیت. رشد دائر مدار «رابطه با حجّت» است. حتی اگر کسی اتفاقی عملی را انجام دهد اما «معرفت به امام» نداشته باشد، هیچ فایده ای ندارد. «ولاییت امام» ریسمانی است که تمام اعمال را به هم مرتبط می کند.
13.اگر تمام اعمال صالح، ولایت را نشان ندهد تمامیّت پیدا نمی کند. حقیقتِ حسنه «ولایت» است لذا هر حسنه ای که به ولایت نرسد و انرا نشان ندهد «حقیقت حسنه» را ندارد.
14.آیت الله بهجت می گویند که این سرّ شیعه است که قران و ولایت از هم جدا نمی شوند تکویناً، (نه انکه جدایشان نکنید، بلکه جدا نمیشوند).
 و لذا هر کدام را دیدیم حقیقتاً دیگری را هم می بینیم، که «محضر قران» همان «محضر امام» است.
15. منافقین در کنار امیرالمؤمنین و پیغمبر اکرم علیهما السلام می‌نشستند و اظهار ارادت می‌کردند، و بقیه هم می‌دیدند که اینها که نفاقشان آشکار بود در «رابطه ظاهری» نزدیکترین بودند، این دیگر در رابطه با «حضرت حجّت» (علیه السلام) این «رابطه ظاهری» امکان‌پذیر نیست، چون دیگر آنجا «سلطه اسم الباطن» است، هر کسی نزدیکتر است که حقیقتاً نزدیکتر است، یعنی نزدیکتری «نزدیکتری وجودی» است، نزدیکتری وجودی «طهارت وجودی» است، به غیر طهارتِ وجودی، نزدیکی دیگر امکان‌پذیر نیست.
متن کامل جلسه:

الباب الأوّل فيما يرتبط بالحجّة بن الحسن عليه السّلام قبل غيبته الصّغرى‏

نگاهی که داریم، نگاه هدایتی است. مثلسعی کنیم باعث حرکت بشود. آیه را ببینیم که عیب هایمان را اصلاح بکنیم. نه اینکه آینه را قیمت گذاری بکنیم.

این کتاب مختصر است. روایات صحیحی را انتخاب کرده. باب بندی خوبی دارد. تفصیل روایات هم ممکن است برای ما که محدود است به هفته ای یک روز، بهره مندی مان را کم بکند.

امر دائر به دو محرومیت است. بعضی روایات یک باب را نبینیم. بعضی ابواب را نبینیم.

ابواب بیشتر ترجیح دارد.

قسمت امام زمان اثبات الهدی را میپسندیدم. نورانیت نقل هم از مصنف و باب بندی اش انسان را ترغیب میکند. بعضی کتب هم دسته بندی و تبویت خوبی دارد.

بحثی که ایشان به عنوان اولین باب آغاز میکنند، بحثی است که بحث کلی وجود حجت در ارض که از ابواب ضرورت حجت در کافی شریف، که ابواب مختلفی را منعقد کرده است، در کافی شریف، در ابتداب بحث امامت و حجت، جا دارد در کافی آن ابواب مفصلا دیده بشود. و الا جا داشت که ضرورت حجت دیده بشود. اما چون در کافی می آید، به این باب اکتفا میکنیم. تفصیلش باشد برای کتاب الحجة کافی. اصل بحث وجود امام زمان، یکی از عجایب روزگار است. ما با حجاب عادت عادت کردیم و آنطور شاید تعجب آور نباشد، اما اینکه خداوند چنین سنتی قرار داده و این سنت را به عنوان سری از اسرار خودش و امری از امور خودش معرفی کرده است. سر من اسرار الله، و امر من امر الله، غیبت اینطور نیست که فقط عقاب باشد. که اگر غیبت آمده ما به عنوان ظلم و جور بندگان ببینیم که غیبت از باب جزا و عقاب مومین باشد. یا غیر مومنین چون آمادگی نداشتند. این یکی از علل طول کشیدن است. این یک مثبت است. علت طولانی شدن غیبت است. اما اصل الغیبة جزء یکی از مواطن انسانی است که باید محقق میشد. چه ظلم ظالمی بود و چه نبود، خداوند اصل غیبت را محقق میکرد. دارد که سنت های انبیاء باید در وجود وصی آخر پیاده بشود. یکی از آنها غیبت است. علت هم دارد. در رابطه با عبور از ظاهر به باطن، امکان پذیر نمیشود مگر اینکه غیبت محقق بشود. مردم در رابطه استفاده از امام زمان، از ابتدای بعثت سوق داده شده اند که از ظاهر به باطن منتقل بشوند. دشمن هم کوتاهی نکرده است. اما برنامه الهی به هم نخورده است. خداوند میخواست ظاهر باشد. اما برنامه خداوند به هم ریخت و باطن شد. دشمن نمیتواند جلوی قدرت حضرت حق بایستد. دشمن میتواند عامل بشود برای پیاده شدن آن نقشه. البته طول کشیدن و محرومیتش اختیاری است. و عقاب دارد برای ما. نگاه ما برای غیبت امام زمان، اصل غیبت عقاب نیست. بلکه یک حقیقت کمالیه است. لذا از نبی ختمی، امیر مومنان، امام صادق، مکرر از حضرات وارد شده است که آرزو میکردند در این دوران باشند. یکی از این احادیث در مقدمه دومی که آورده اند، ذکر کرده اند. بعد بیان کرده اند. رجوع کنید. در مباحث تفصیلی بعدا ذکر میکنم. شوقا شوقا الی لقاء اخوانی. از نبی ختمی و امام صادق و امیر مومنان نشان میدهد که اینها مشتاق بودند. میفرمایند شما یاران من هستید. برادران من کسانی هستند که آمنوا علی سواد علی بیاض. بدون اینکه ظاهرا ما را ببینند، ایمان می آورند. این ایمان عظیم است. ساده نیست.

در کنار اینکه انسان در محضر امام به صورت ظاهری نیتس، در محضر امام است حقیقتا. میخواهند سوق بدهند که رابطه از بدن عبور بکند. غیبت از بدن است. روایات ضرورت وجود حجت را که ببینید، امکان ندارد حجتحاضر نباشد. معنا نمیدهد. اینکه با نبودن متفاوت است به خاطر این است ک غیبت از بدن دارد محقق میشود. انسان عبور بکند. بدن ملاک رابطه نباشد.

همان حقیقتی که برای ارتباط با خدا که در قالب ظهور بدنی امکان پذیر نیست، دارد سوق داده میشود کمالات به سمتی که آن معرفت نسبت به امام که روح عالم است، حقیقت عظیم عالم وجود است، واسطه تقدیر عالم است، واسطه فیض است، آن رابطه مکشوف بشدو. در کنار هدایتگری، رشد عقول محقق بشود. این تابلو و نگاه به امام زمان و دورانی که ما در آن هستیم به عنوان دوران غیبت، هم رسالت امام زمان را سنگین میکند، چون عبور دادن همه افراد بشری است در دوران ظهور، از ظاهر به باطن، که خیلی از مشکلات و سختی ها و فشار ها باید ایجاد بشود، چون بافشارها و سختی ها تعلق ها گسسته یمیشود. خلوص ایجاد میشود. وقتی در کشتی مینیشینند و ترس غلبه میکند، خدا را با اخلاص میخوانند.

کسی آمد خدمت امام صادق یا امام باقر علیه السلام، گفت اسم اعظم را میخواهم. حضرت دستور دادند، انداختند او را در آب عمیقش. ولش کردند. داد و فریاد کرد. حضرت شروع کردند گفتگو با افرادش. اینها دلشان داشت شور میزد که این دارد غرق میشود.

لحظه ای که یقین کرد اینها بهش کاری ندارند، وقتی منقطع شد، رابطه ای ایجاد شد بین او و خدا. فرمودند اسم اعظم آن بود.

اگر بخواهند بهمان بدهند، حاضر نیستیم به این مرتبه اش. در دوران غیبت اخذ و رابطه اینطوری افتادن است. به این فشار ها و سختی ها…

برای اینکه میخواهد انقطاع ایجاد بشود. رویت حضرت و ارتباط بر آن اساس نیست که منافقین میرفتند کنار نبی اکرم و حضرت امیر مینشستند. در رابطه با حضرت این امکان پذیر نیست. سلطه اسم الباطن است. هر کسی نزدیکتر است که نزدیکتر است وجودا. طهارت وجودی میخواهد. دیگر نزدیکی امکان پذیر نیتس. بعضی از اینها را در دوران حضرات روشن میکردند. ابوهارون مکفوف، ابو بصیر سوال میکند در مورد امامت، امام به ابابصیر گفتند بپرس از مردم. ایستاده بود حضرت کنار ابا بصیر. مردم نمیدیدند. از کوری سوال کردند، گفت مگر نمیبینی.

رابطه ای که در زمان ظهور میخواهد محقق بشود این رابطه است. بسیاری از چشم دار ها نمیبینند. چون دائر مدار چشم نیست. رابطه بدنی نیست. رابطه وجودی است. رابطه حقیقی میخواهد محقق بشود. اسم الباطن که در قیامت میخواهد آشکار بشود، مرتبه ای از او میخواهد در ظهور محقق بشود. مرحوم علامه در ذیل آیه 210 سوره بقره، حتما رجوع بکنید، اینجا هم اشاره میشود در یکی از فصل ها، آنجا میفرمایند بعضی از اآیات، ذیلشان روایاتی آمده که این آیه مربوظ به ظهور است. بعضی روایات گفته اند مربوط به رجعت است. بعضی گفته اند راجع به قیامت است. مفسرین تعارض دیده اند. گاهی کنار گذاشته اند.

مرحوم علامه مفرمایند این روایات متعاضد هستند.

به این عنوان که حقیقت ظهور و رجعت و قیامت، یک حقیقت واحده ای است که این حقیقت سه مرتبه ظهور دارد. ظهور تام قیامت است. ظهور متوسط میشود رجعت، ظهور ابتدایی میشود دوران ظهور. در این سه میخواهد توحید اشکار بشود. روابط ظاهری که حاجب و مانع از رویت توحید بود، میخواهد آشکار بشود. همیشه توحید هست. در ظهور همه میخواهند ببینند که خدا فقط کاره است. آن روز امکان ندارد کسی در غیبت از این باشد. چه مومن و چه غیر مومن. اینکه در روایات دارد که حضرت بسط توحید میخواهند بدهند، عقول سرعت رشد پیدا میکنند، چون این مرتبه آشکار مشیود. اگر همچنین مرتبه ای بخواهد محقق بشود ،میفرماید و رووا العذاب و تقطعت بهم الاسباب، تا عذاب نیامده، اسباب میبینند. خیلی سنگین و سهمگین است که انسان بفهمد اسباب کاره ای نیستند. خیلی باید ابتلائات و کوبیدنها محقق بشدو تا انسان از این عبور بکند. اینطور نیست که بنشینم و بگویم چرا ظهور محقق نمیشود. دارد که منتظر کالمتشحط فی دمه. در خونش غوطه ور است. یعنی اینقدر سنگین است. میخواهد ادراک انسان در تمام روابطی که داشته و قطعی میدانسته به هم بریزد. گاهی یکی از نزدیکان انسان از دنیا میرود، چند روز حالش خوش است. یا خودش یک مریضی سختی میگیرد، یک شوکی بهش وارد میشود.آن هم نه در همه وجودش. هرچند چند روز است، این میخواهد تمام روابطی که چیده، همه به هم بریزد. یک حقیقت دیگریکه کاره بودن خداست محقق بشود. رویتش مثل آن غرق کردن است. تمام روابطش باید به هم بریزد. منقطع بشود. مثل مردن و زنده شدن جدی است. انسان بر اساس روابطی که برقرار کرده است، این روابط شکل داده اند وجودش را ،میخواهند خودش را از خودش بکنند. چرا قبض روح سخت است؟ به خاطر همین است. انسان را میخواهند از روابط غلطی که ایجاد شده، از سببیت های غلط میخواهند جدا بکنند. کار دیگری نیتس. اگر کسی رابطه های صحیح ایجاد کرده باشد، کشم الریاحین است. مثل بو کردن گل. مطلوبش است. فزت و رب الکعبة است. رها شدن از زندان است. لولا کتب الله علیهم آجالهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم، دارند میروند به سمتی که رابطه آشکار تر بشود.

اما ما تمام نسبت هایمان بر اساس نظام ظاهر است. هر کدام بخواهد متزلزل بشود، باید شوک و فشاری باید ایجاد بشود. بعث و بوس باید وارد بشود. سهمگینی باید بیاید. سهمگین است.

این حقیقت میخواهد محقق بشود. اگر دنبال ظهور و رابهط هستیم، باید در خودمان اختیارا ایجاد بکنیم. تا درست عبور بکنیم. حقیقتی که در رباطه با ظهور است، میخواهد محقق بشود در دوران غیبت.

بعضی از روابط ما بخواهد تصحیح بشود، مردن و زنده شدن است. آمادگی داریم باری المتشحط فی دمه. آن کسی که در آب انداختند تا اسم اعظم را بفهمد. میگوییم میخواهیم اما بدون اینها. همینطور که جای راحت هستیم و شکممان سیر است، همینطور.

این رابطه وقتی میخواهد محقق بشود، باید روابط به هم بریزد. میشود کسی در گوشه ای به توحید برسد. اما او تزتزل ها و فشارها درونش محقق شده است. حتما نیاز نیست ضخم و زیلی بشود. فشار ها و تغییرات در درون است. تغییر ادراک میخواهد محقق بشود. تغییر ادراک سخت تر از تغییر روابط بیرونی است. تغییر در روابط بیرونی اینقدر سخت نیست.

تمام روابطی که بر قرار کرده میخواهد به هم ریخته بشود. تمام چیزهای که یقین داشته میخواهد متزلزل بشود. موت هم به همین نسبت سنیگن سات. این تابلو بحثی است که در این کتاب در رابطه با بحث امام زمان، میخواهیم برسیم که حقیقت ظهور امام زمان و ظهور، حقیقت اسم الباطن و تحقق توحید است، اینکه خداوند اینقدر همه عالم خلقت را از ابتدای عالم، خلق کرد، تا آدم و تا انسان های بعدی، انبیاء گرامی، تمام اینها مقدمه بوده است، تا برسد به اینجا که این حجت ظهور بکند در آخرین مرتبه کمالی. این میشود علت غایی خلقت عالم. که اگر نبود این، عالم خلقتش معنا نمیداد. این میخواست محقق بشود که قیامت بعد از این محقق بشود. دروازه عبور به قیامت، دوران ظهور است. دوران ظهور آخر الزمان به معنای پایان عمر انسان نیست. آغاز عمر زمان است. آخر الزمان است چون از زمان خارج میشود. آخر عبور از اسم الظاهر به الباطن است. اول حیات انسانی است. که اگر میفرماید که و ما متاع الحیاة الدنیا فی الآخره الا قلیل. زندگی آخرتی انسان در دنیا آغاز مشیود. اگر در دوران سابق انبیاء و اوحدی این حیات را داشتند، با آن ابتلائات سنگین تا به کمال برسند، تا این کمال را به آنها بدهند، ببینیند چقدر مشکلات و مصیبات داشتند. این مشکلات فقط به خاطر این نبوده که هدایتگری ایجاد بشود. این جزء اهداف عرضی انبیاء میشود. خود انبیاء در این رابطه به کمال میرسیدن. اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات. وقتی ابراهیم به کمال میرسید، امتش دعوت میشدند به آن مرتبه. انه فی الآخره لمن الصالحین. ابراهیم سلام الله علیه، آن موطن و مرتبه ای از کمال میخواست که مربوط به نبی ختمی و اولیاء محمدیین بود.آن موقع خدااوند میگوید در دنیا محقق نمیشود برای تو. با همه آن ابتلائات. آن هم ابراهیم خلیل. که نزدیکترین فرد به نبی ختمی ابراهیم خلیل الرحمن است طبق روایات. بعد از نبی ختمی در وقت بعث، ابراهیم مبعوث میشود. این قرب وجودی است. نه بر اساس اعتبارات باشد. اولی و آخری بر اساس زمان نیست. بر اساس قرب وجودی و رابطه های وجودی است.

آیت الله بهجت شاید هم نقلش باعث یاس بشود، اما همت بالاتر را میخواهد، آنقدر ابتلائات سخت میشود قبل از ظهور، نمیدانیم با وجود آنها تقاضای فرج بکنیم یا نکنیم. نمیدانیم میتوانیم تحمل بکنیم یا نه. این نشانه سهمگینی کار است. اینطور نیست که خیلی ساده باشد.

تو با خدا بروید توحید را محقق بکنید و ما وارد میشویم. اول مخاطبش، میخواهد تمام روابط ما را به هم بریزد. لذا خیلی ها میریزند. به زور نمیشود ایجاد کرد. کسی که تحمل ندارند میریزند. هم ریزش دارد و هم رویش. این نگاهی است که در مورد بحث امام زمان، با این نگاه معرفتی که مقدمه قیامت است.

ازش این استنتاج مشیود که همه روایات و آیات باب قیامت که زیاد است، و باب رجعت که کم است و همه روایات ظهور، که متوسط است ،همه مفسر هم میشوند. با حفظ مرتبه همه ناظر به هم میشوند. آیات قیامت را و روایات قیامت که خیلی زیاد است مفسر رجعت بگیریم، که خیلی کم است. یعنی گویایی و صراحتش کم است. یا روایت ظهور که گاهی خیلی متشابه است. میتواند آن ایات قیامت که خیلی صریح است بیان بکند و تفسیر بکند. این خودش باب معرفت و کشش را زیاد میکند برای ما. چون اینها قبلا جدا جدا بودند. حالا ناظر به یک حقیقت واحد میشوند.

این کشش دارد. ان شاء الله در طی بحث هم این مسئله را باز میکنیم که چطور بعضی روایات میتواند مبین بحث ظهور باشد. این ادعا که در اینجا میتواند بشود، به اثبات برسانیم. یا روایاتی را نشان بدهیم که همان نگاه را دارد ایجاد میکند.

الشموس المضيية، ص: 11

الباب الأوّل فيما يرتبط بالحجّة بن الحسن عليه السّلام قبل غيبته الصّغرى‏

و ينعقد من أربعة فصول:

الشموس المضيية، ص: 12

الفصل الأوّل فى لزوم وجود الحجّة فى الأرض فى كلّ عصر و زمان‏

الآيات:

1- قال سبحانه: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ، وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ[1]

2- و قال سبحانه: وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ[2]

3- و قال سبحانه: لَوْ كانَ فِي الْأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ، لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولًا[3]

4- و قال سبحانه: لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ‏[4]

الرّوايات:

1- عن أمير المؤمنين عليه السّلام- فى حديث طويل- قال: «لا تخلو الأرض من حجّة قائم للّه بحجّة: إمّا ظاهرا مشهورا، أو خآئفا مغمورا؛ لئلّا تبطل حجج اللّه و بيّناته.»[5]

در نهج البلاغه است. رجوع بکنید. در ادامه اش دارد یموت العلم، بموت حاملیه. برای دیگران. از دست دیگران خارج میشود. بعد از این اینجا آمده است.

علم به موت حاملینش نیست میشود و از بین میرود. البته با همه اینها هیچ گاه زمین خالی نمیماند از حجتی که قیام میکند برای خداوند که آن قیام این است که حجت های الهی را آشکار میکند. حتما باید زمین از این خالی نباشد. روایت داردکه اگر دو نفر روی زمین هستند، یکی باید حجت باشد. یا اولین فرد باید حجت باشد. یکی حجت نباشد این خدشه دار میشود. حتما از حجتی که قائم لله بحجة است. رابطه هم باید عصمت باشد. بحث علم حصولی نیست. رابطه رابطه وجودی و علم حضوری است. وجودش حجت است. نه فقط لفظ حجت باش. فعل و تقریر و گفتارش همه حجت است.

و الا اگر به لفظ بتواند حرف بزند، ولی عمل طبقش نباشد، تکذیب همیدگر است. دیگر حجیت ندارد. نه در اخذ و نه در حفظ و نه ابلاغ، هیچ خدشه ای نباشد. در غیر معصوم امکان پذیر نیست.

این حجت یا ظاهر است و مشهور، یا در خفاست.

در روایاتی که در باب انبیاء آمده است، این است که بعضی مستعلنین هستند، و بعضی مستخفین. بعد از زمان آدم، تا زمان نوح، انبیاء مستخفین بودند. چون اگر مستعلین بودند، کشته میشدند مثل هابیل.

بعد از شیث انبیاء بعدی مستخفین بودند. این انبیائی که اسم اینها آمده است، مستعلن بوده اند. بسیاری از انبیاء رسول و نبی بودند و ابلاغ داشتند، اما مثل سه سال اول نبی ختمی که مامور به ابلاغ بیرونی نبود. نبی بود، اما مستخفی بود. این هم در نظام انبیاء بوده است و هم در نظام اوصیاء. گاهی مستخفی بودند و گاهی مستعلن. بین موسی و عیسی، نیاز نیست حتما بشناسیم.

به خاطر اینکه باطل نشود حجت الهی و بینات الهی. ملاک و میزان باید باشد. شده چند نفر بشناسیند. یا اگر کسی میخواهد در طریق هدایت باشد، میزان باید باشد. با مفهوم فقط میزان شناخته نمیشود. باید میزان مصداقی باشد. تا با مصداق میزان شناخته بشود. باید حجت زنده باشد. حضرات معصومین غائبشان مثل شاهدشان است. ما شهادت میدهیم. اما این حجیت آور نیست برای کسانی که زندگی میکنند. حجیت با حی حاضر است. وجود امام زمان حتما و حتما قابل ارتباط است. و الا تبطل حجج الله و بیناته، نشان میدهد که باید حاضر باشد، امکان ارتباط هم باشد. روایات باب را هم میخوانیم. امکانش هست، اما اوحدی هستند. در زمان غیبت کبری امکان ارتباط است. اما معلوم نیست. در دروان غیبت صغری، معلوم بودند کی هستند.

اگر یک نفر در زمین باشد، باید حجت باش. چون خودش نیاز به حجت دارد

آدم از اول که خلق شده حجت بوده است. لاتخلو صدق میکند.

در نظام تشریعی لئلا یبطل حجج الله و ….

در نظام تکوینی، خلیفه الهی است. کسی اشکال نکند، که قبل از آدم سلام الله علیه عالم بود یا نبود. آدم نبود که. این بحث را داشته باشید. بحث مفصلی دارد. طلبتان باشد. اگر میگوییم لاتخلو در نظام تکوین هم، چطور حفظ میشد.

این روایت هم از امیر مومنان است.

2- و عن أبى عبد اللّه- جعفر بن محمّد- عن آبائه عن علىّ عليه السّلام أنّه قال فى خطبة له على منبر الكوفة: «أللّهمّ! إنّه لا بدّ لأرضك من حجّة لك على خلقك، يهديهم الى دينك‏

الشموس المضيية، ص: 13

و يعلّمهم علمك؛

باید علم تو را به عباد تعلیم بدهند. اینها در نظام تشریع است. علی خلقک را اگر عباد بگیریم، میشود تشریعی. علی خلقک را، شاید علی با تشریع سازگارتر باشد.

لئلا تبطل حجّتك،

نشان میدهد اگر مصداق نباشد، با اینکه مفهوم باقی باشد، حجت ابطال میشود. اگر نظام هدایت گری الهی با مصداق است. قرآ« محفوظ است. اگر مصداق نباشد، کانه او نیست. اگر انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی، اینها جدا نمشیند، برای این است که حقیقت قرآن به مصداق محقق میشود. قرآن ناطق وجود امام است. این سر شیعه است که اینها جدا نمیشوند. هرجا یکی باشد، دیگری هست. جدا شدنی نیستند. نه اینکه جدایشان نکنید. میگوید لن یفترقا. جدا نمیشوند. وجودشان اینگونه است. اگر کسی جدا کرد و جدا دید، یعنی او را ندیده است. هر کدام بدون دیگری دیده بشود، هیچ کدام را ندیده است. اگر کسی رجوع به قرآ« بکند امام معصوم را میابد. چقدر زیبا میشود که انسان با این نگاه قرآن بخواند. قوتی رجوع میکند میتواند با این نگاه به جایی برسد که از لبان امام قرآن را بشنود. چون با این نگاه وارد میشود. قرآن ناطق میشود. در محضر قرآن، میشود در محضر امام معصوم. با مراقبه میشود امکان پذیر بشود.

و لا يضلّ أتباع أوليائك بعد إذ هديتهم:

اتباع اولیاء الهی بعد از هدایت گمراه میشدند. اگر مصداقی نبود. امام باقر از دنیا میرود، امام صادق آشکار نیست. تا بفهمند حجت بعدی کیست، بین بزرگان از یاران امام باقر، روایت را در کشی ببینید، بزرگانی که آدم تعجب میکند. با هم راه میرفتند در کوچه ها که الان کی امام ماست. بعد میگفتند کیک ادعا کرده است، امتحان میکردند میدیدند او نیست. اینکه رابطه را مخفی میگذاشتند، هم فشار بود و هم رشد. یکطوری جذب میکردند حضرات بعد نشان میدادند. نه فقط دوران امام عسکری و امام زمان اینطوری بود، در دوران امام باقر اینطور بوده است. بزرگان معروف، میگفتند به کی رجوع بکنیم. سردرگم شدیم. تقاضا که ایجاد میشد، هدایت ایجاد میشد. حتما باید اشتها و طلب ایجا بشود. سر سیری کسی را هدایت نمیکنند. ادعا ها آنقدر زیاد میشود، وقتی حضرت ندا میکنند برای ظهور، میگوید تا غروب آن روز، بعضی روایات دارد ندای دیگری، بعضی دیگر دارد که نداهای دیگر. همه هم دعوت به اصلاح میکنند. تشکیک ایجاد میشود. پس چیکار بکنیم. او در محضر امام بود. گفت بیچاره شدیم اگر این نداها بیاید.

حضرت فرمودند آن نوری که از سقف می آید، تفاوت دعوت ما با دعوت دیگران، مثل تفاوت نور با سایه است. اگر چشم ما سالم نباشد سایه را نور میبیند. انسان باید دائما مراقب خودش باشد که نکند به ظلمت و سایه گونه ای عادت بکند که نور ببیند. جایی که احتیاج به تمییز سخت است، انسان دیگر چشم دیدن ندارد. اگر به ندای دیگران گوش کند، در مقابل قرار میگیرد. نهایت شقاوت ممکن است محقق بشود.

إمّا ظاهر ليس بالمطاع؛

امیر مومنان ظاهر بود ولی مطاع نبود.

و أمّا مكتتم و مترقب.

مکتوم است. منتظر  است.

فان غاب عن النّاس شخصه فى حال هدنتهم،

این خصوصیت مربوط به هر غیبتی است. اگر شخصش، یعنی ظهور بدنی که ما او را ممتاز از بقیه میبینیم، هدنه همان حالت صلح و سکونی است که غلبه بر کفر است و قرار بر اظهار نیست.

فإنّ علمه و آدابه فى قلوب المؤمنين منبثّة، فهم بها عاملون.»[6]

نمیگذارد این سنت فراموش بشود. نمیگذارد، نه اینکه خود این مومنین این طوری هستند. رابطه شخص نیست که در نظام ظاهری با من گفتگو بکند. اما رابطه قلبی قطعی است.

اینها مه به این آداب عالمند. خیلی روایت دقیق و شریف است. شخصش غائب است. مثل خورشید پشت ابر. خورشید را نمیبیند، اما نورش هست. نمیداند خورشید کجاست اما نورش باقی است و اثارش باقی است. کمالاتی که باید محقق بشود در زمین، محقق است. این رابطه خیلی تعبیر زیایی است که با قلوب رابطه برقرار است. هرچند رابطه بدنی نیست.

3- و سئل أبو محمّد الحسن بن علىّ عليهما السّلام عن الخبر الّذى روى عن آبائه عليهم السّلام: «إنّ الأرض لا تخلو من حجّة للّه على خلقه. و إنّ من مات و لم يعرف إمام زمانه، مات ميتة جاهليّة.»

لم یعرف اسم نیست. این رابطه برقرار نشود. مراتبش البته. نه اوجش. مات میتة جاهلیه، مانند موت حیوانی میشود. نه حیوان چون حیوان که جاهلیت ندارد. شناخت امام فصل اخیر انسان است. انسانیت انسان به حجتی است که بشناسد. اگر طریق هدایت آشکار نباشد، انسان انسان نیست. در حد حیوان است. اگر بمیرد در حد حیوان مرده است. جاهلیت یعنی حیوانیت. رشد دائر مدار رابطه با حجت بوده. این نشناخته است. حتی اگر اتفاقی آن عمل را انجام بدهد، لکن امام را نشناسد، فایده ندارد. مثل خاکسترهایی میماند که باید شدیدی به آن بوزد. امام اعمال را به هم مترتبط میکند. اگر این ولایت نباشد، اعمال مثل خاکستری میماند، فی یوم عاصف، لایقدرون علی ما کسبوا علی شیء. امام ندارد. ریسمان متحد کننده ندارد. اگر تمام اعمل نشان ندهد و مرتبط نشود با ولایت، همه اعمال حسنه ظهور اوست. الحسنة و الله ولایت امیر مومنین است. خاکستر در وزش باد نمیماند. رابطه ندارد. گسسته است. پیوسته نیست. ذلک هو الضلال البیعد. آیه خیلی زیبا بیان کرده است

رابطه ما با عالم ،میتواند رابطه با خدا باشد، میشود رابطه گسترده با عالم باشد. ظاهر باشد. رابطه ایجاد نکرده باشد. این عمل باید رساننده باشد. عمل فی نفس که رساننده نیست. عمل با روحش رساننده است. قالب بدنش رساننده نیست. و الا باد هم این را خم و راست بکند باید رکوع و سجود بشود.

5 ستاره

0%
0 دیدگاه

4 ستاره

0%
0 دیدگاه

3 ستاره

0%
0 دیدگاه

2 ستاره

0%
0 دیدگاه

1 ستاره

0%
0 دیدگاه

توسط 01 کاربر

مرتب‌سازی بر اساس

  • تصویر آواتار

    کمری

    باعرض سلام وخدا قوت
    اگر امکانش هست متن روانتر نوشته شود تا باعث شود که خوانندگان بیشتری جذب شوند ممنون

    1402/01/27

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

در این مورد یک بازخورد بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید