بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آثار غلبه روح بر بدن در دوران ظهور(1)؛ دوران ظهور ارتباط و گفتگو و دیدارِ اهل ایمان، با قوای سمع و بصر و تکلّمِ روحانی از مرتبه عالم مثال محقق میشود که در برابرش هیچ مانع مادی راه ندارد.

بحثی را جلسه گذشته نکته اش را گفتیم. کاری به بحث ایام و … نداریم. نکته ای که جلسه گذشته بیان شد بسیار اساسی بود در معرفت زمان مهدوی.

بیان شد سال هایی که ذکر شده است مراحل مخلتف حکومت حضرت باشد. 309 سال مرتبط بود با قیام و حاکمیت، 70 سال مرتبط بود با دوران حاکمیت. از روایات اینطور استفاده میشد که هفت سالی که هر سالش مطابق ده سال است. 40 سال دورانی بود که رشدی محقق میشد. 20 سال مرتبه عالی تر و 7 سال اوج مرتبه استقرار حاکمیت منویات حضرت که لب دورانی است که محقق میشود. مغز مغز.

از این نگاه میشود بعضی از احکامی هم که در رابطه با نظام مهدوی آمده است در این تقسیم بندی بهتر گنجاند. وقتی آدم میبیند، بعضی اش با بعضی اش ممکن است سازگار نباشد. این عدم سازگاری مربوط به دوران مختلف است. این یک نکته که باید داشته باشید در دوران کلان.

البته این مسئله در جمع روایی وارد نشده است اما از روایات اصطیاد شده است. خود روایت این جمع را بیان نکره اند. اما از ظاهر روایات میشود این را اصطیاد کرد.

دو مرحله ای بودن که قطعی است. یک دورانی قیام است و یک دوران تثبیت حاکمیت حضرت اس. این دو مرحله قطعی است. اما اینکه حاکمیت چند مرحله داشته باشد، مطابق عرف و عقل هست، عقل میپسندد. حاکمیت که شروع میشود عقول رشد میکنند و به سمت نهایتشان میروند. مرحله به مرحله این مراحل عالی تر و عالی تر میشود. این با سیره عقلا و نگاه عقلانی مطابق است.

اما به صورت روایت این جمع ذکر نشده است که آدم خیالش راحت باشد که حتما اینطور است.

نکته ای که جلسه قبل عرض شد این بود که در زمان حکومت حضرت هرچقدر به سمت استقرار پیش میرود غلبه روح بر بدن میشود. هرچقدر غلبه شدیدتر میشود، اثاری که دیده میشود متفاوت میشود. دارد هی به جریان قیامت نزدیک میشود. چطور در قیامت احکام روح بر بدن غلبه تام دارد، با اینکه بدن هست اما بدن هیچ مانعیتی ندارد. بدن فقط صدوری است. در بحث قبل بحثش گذشت و یک بحث جدی و مبنایی است. فقط یک بحث بنایی نیست.

رویکرد انسان را به جریان مهدویت میتواند با یک نگاه و افق عظیم تری شکل بدهد.

خیلی از روایات با این قابل حل میشود.

از این مبنا میخواهیم استفاده بکنیم که بعضی از آثاری که ذکر شده است چطور فقط با این مبنا سازگار است.

و چیزی که قبلا برای انسان با یک سختی قابل حل بود، با این نگاه خیلی ساده تر حل میشود.

روایات هم طوایفی دارند.

-عنوان هنوز ایام الله است.

نه. آثار غلبه روح بر بدن در زمان ظهور.

یک گردش زمان است. ارتباط انسان در این جریان با نظام مثالی برقرار میشود. وقتی اجتماع انسانی وارد عالم مثال میشود. یک وقت فرد فرد وارد میشوند. در دوران گذشته انبیاء و اوصیاء فرد فرد وارد میشدند. مردم را دعوت میکردند، اما عموم مردم بدنشان غلبه داشت. احکام برای آنها بود. اما در دوران ظهور این میخواهد حالت عمومی پیدا بکند. خیلی متفاوت میشود. تفاوتش به این است که حالا در همه روح اجتماع همان حکم ساری است و قاعده در اجتماع میشود او. یک وقت قاعده در اجتماع غلبه بدن بر روح است، در آن نظام و غالب آن احکام محقق است وباید اجرا بشود. اما وقتی اجتماع همه بر این شکل گرفت که غلبه روح بر بدن باشد، حالا احکام بر این اساس شکل میگیرد. نظام احکامی که در روایات ذکر شده برای آن دوره خیلی بهتر معنا میشود

و من ذلك «1» يرفعه إلى ابن مسكان، قال: سمعت أبا عبد اللّه [يقول‏] «2»: إنّ المؤمن في زمان القائم و هو بالمشرق ليرى أخاه و هو «3» بالمغرب، و كذا الذي بالمغرب «4» يرى أخاه الذي بالمشرق «5».

اگر احکام بدن بخواهد غالب باشد، امکان پذیر نیست مگر با وسایلی. موبایل باشد. قطعا در روایات بحث ابزار و وسایل نیست. بحث قوای انسانی و توانایی های انسانی مطرح است. پس باید توانایی هایی باشد که کسی که آنور کره ارض است کسی که اینور کره ارض است را بتواند ببیند.

در بعضی روایات دارد که کوه ها و دشت ها مستوی میشوند.

اگر مستوی شدند، کسی که آنور کره زمین است کسی که اینور است را میتواند ببیند؟

کره زمین خودش کروی است. اگر کروی است، کسی که آنور است ،شعاع دیدش از جهت جسمی قطعا با وجود این و بدن این تلاقی نمیکند. چون اینور کره زمین و آنور کره زمین، … قطعا نظام بدنی نیست. اما رویت هست. این چه رویتی است که در آن دوره جزء قوای وجودی انسان است و محقق میشود.

این غیر از غلبه احکام روح بر بدن است؟ رویت در نظام مثالی صورت میگیرد. نظام مثالی خودش یک برهه ای از دوران را میطلبد تا بعدا  وارد نظام عقلی بشوند. اکثری مردم در این مرحله برایشان طول میکشد تا خارج بشوند. به راحتی از این مرحله خارج نمیشوند.

در دوره مثالی که انسان به صور محشور است، صورت مانع مکانی ندارد. وقتی عالم از عالم مثال نظر میکند به عالم، موانع مکانی مانع نیستند. موانع زمانی هم مانع نیستند

الان هم اولیاء الهی کاملا برایشان امکان پذیر است که یکی در شرق و یکی در غرب عالم باشد با همدیگر را گفتگو بکنند. عادی هم هست برایشان. بیان هم شده است

از قوای انسان است. به کار گرفته نشده است در اکثری مردم بواسطه غلبه احکام بدن بر روح.

در نظام ذهنی تصور این مطلب برای انسان هست.

گاهی که قطع علقه شدیدی نسبت به بدن پیش می آید در یک مریضی، رویت هایشان متفاوت میشود. یا کسانی که در کما میروند، خیلی عادی است برایشان این رویت. مانع مادی برداشته میشود. با اینکه هنوز به بدن تعلق دارد. در نظام مثالی هم هست. هنوز وارد نظام عقلی نشده است، تازه گاهی در مراتب مثال نازل هست، در ملکوت اسفل هست، به ملکوت اعلی نرسیده است. موانع برداشته میشود. انسانی که در دوره ظهور است بدن دارد اما حکم بدن غالب نیست. اگر حکم بدن غالب نبود، احکام عالم مثال در وجود انسان جریان پیدا کرد، این رویت ها عادی میشود. یعنی جزء نظام وجود انسانی است. چنانچه در برزخ این کاملا محقق است ،در نظام وجودی انسان در همین دنیا هم… چون مثال را اینجا انسان دارد. ولی بهرمند نشده است ازش. اگر فراگیر شد گفتگو بین افراد شکل میگیرد بدون اینکه لازم باشد به قرع صوت و شنیدن گوش باشد.

یا دارد که حضرت صحبت میکنند و همه در همه جای عالم میشوند.

-چرا حتما آلات و ابزار نیست؟

اینها غیر انسان هستند. این توانایی در خود انسان است. امکان بهره مندی از آلات و ابزار برای این ارتباطات به عنوان یک حقیقت عظیم تلقی نمیشود. آن قدرتی که در وجود انسان است… دارد که مومن اینگونه است. کسی که اهل ایمان است این حقیقت برایش محقق میشود. نسبت به حضرت حجت اینطور میشود. نسبت به جریان مقابل این نیست. اگر آلات و ابزار بود، آلات و ابزار علی السواء است نسبت به مومن و غیر مومن.

عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُسْلِيِّ عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشَّامِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ إِنَ‏ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ‏ مَدَّ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَّ لِشِيعَتِنَا فِي أَسْمَاعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ حَتَّى لَا يَكُونَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقَائِمِ بَرِيدٌ «1» يُكَلِّمُهُمُ فَيَسْمَعُونَ وَ يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ وَ هُوَ فِي مَكَانِهِ.

نه اینکه فقط میبینند و میشنوند. هیچ قاصد و واسطه و ابزاری بین حضرت و آنها نیست. هیچ برید یعنی قاصد. هیچ قاصد و برید و واسطه ای بین حضرت و مومنین در کار نیست. همه با هم ارتباط دارند. مد الله در ابصار و اسماعشان.

در جریانی که انحناء باشد، چطور با چشم میخواهد دیده بشود؟

ما قائلیم به اینکه انسان حواس باطن هم دارد، که با حواس باطنش هم میبیند و میشنود. در قبر سوال و جواب دارد با اینکه این دهان بسته است و این گوش از بین رفته است. الهامات در قلب انسان هست. کشف لمسی داریم، کشف بصری داریم. همه اینها با چشم دیگری است. مشرف شدن به حضرات معصومین در لحظه آخر که رویت است و شنیدن است در حالی که دیگران نشسته اند ولی چیزی نمیبینند. همه اینها نشان میدهد که غیر از این چشم و گوش، چشم و گوش دیگری هم داریم. این چشم و گوش عمومیت پیدا میکند در آن زمان.

آنچه حاجب بود، به کار گیری این چشم و گوش ظاهری حاجب بود. وقتی آن غلبه میکند، همه بر آن اساس شکل میگیرد.

مسئله خیلی عمیق است. قوای وجودی انسان است، از درون انسان است. وقتی اینطوری شد انسان ها با هم ارتباط میگیرند همچنان که حضرات معصومین اگر صدها هزارنفر بخواهند یکجا از دنیا بروند، هیچ مشکلی نیست که آنها یکجا بر بالین تک تک آنها حاضر باشند. چون آنجا مانعیت نیست. در نظام مثالی ارتباط بر اساس نظام بدنی نیست که اگر اینجا بود آنجا نبود. چون مکان حائلش نیست. اینها جزء قوای وجودی ماست که الان داریم اینها را.

ما چقد رخودمان را محروم میکنیم. اینها را لنگ گذاشتید. اگر روزی سوال بشود که چرا اینها را به کار نگرفتید. مگر ما به شما این توان را ندادیم

مثال مادی مادی اش مثل این است که یک ابرکامپیوتر را با ابر برنامه نرم افزاری گذاشته اند، یک بچه دارد بازی میکند با این. اگر آنجا میخندیم… این توان ضایع شده است، ما با خودمان داریم همین کار را میکنیم.

وقتی این حالت همه گیر میشود، احکام متفاوت میشود.

یک وقت ما میگوییم نظام مادی برچیده شده است. اما یک وقت بدن مادی در کار است. عالم عالم دنیاست. بر اثر رشد و غلبه احکام روح، نظام بدن تحت سیطره احکام روح است. بر خلاف امروز که نظام روح تحت سیطره احکام بدن است.

کم کم نظام روح غلبه پیدا میکند، احکام خاص خودش را ایجاد میکند. رویت ها و شنیدن ها و ارتباطات و اینطوری. اگر این موانع برداشته بشود، زمان و مکان حاجب و مانع نباشد، خیلی بهره مندی ها متفاوت میشود.

دارد که هر کدام از اصحاب حضرت د رهر جایی هستند وقتی مشکل علمی پیش می آید، کف دستشان را نگاه میکنند میفهمند حل چیست.

ابزار ضعف است. ارتباط درونی دارد میشود. به سمت عمق دارد میرود نه به سمت بیرون. ابزار دارد ارتباط را به سمت بیرون میبرد. ارتباطات دارد به شکل علم حضوری میشود. ابزار قدرت این را ندارد.

وقتی به سمت علم حضوری میرود، حتما باید سیر آفاقی به سمت سیر انفسی برود.

روایت دیگری که نشان میدهد ابزار در کار نیست این روایت است:

وَ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ زِيَادِ بْنِ مُنْذِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع عَلَى الْمِنْبَرِ يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَبْيَضُ مُشْرَبٌ حُمْرَةً مُبْدَحُ الْبَطْنِ عَرِيضُ الْفَخِذَيْنِ عَظِيمٌ مُشَاشُ الْمَنْكِبَيْنِ بِظَهْرِهِ شَامَتَانِ شَامَةٌ عَلَى لَوْنِ جِلْدِهِ وَ شَامَةٌ عَلَى لَوْنِ شَامَةِ النَّبِيِّ ص لَهُ اسْمَانِ اسْمٌ يَخْفَى وَ اسْمٌ يُعْلَنُ فَأَمَّا الَّذِي يَخْفَى فَأَحْمَدُ وَ أَمَّا الَّذِي يُعْلَنُ فَمُحَمَّدٌ فَإِذَا هَزَّ رَايَتَهُ‏ أَضَاءَ لَهَا مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَلَا يَبْقَى مُؤْمِنٌ إِلَّا صَارَ قَلْبُهُ أَشَدَّ مِنْ زُبَرِ الْحَدِيدِ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قُوَّةَ أَرْبَعِينَ رَجُلًا

نه اینکه ابزار بیشتری پیدا میکند. قوت درونی اش بیشتر میشود.

وَ لَا يَبْقَى مُؤْمِنٌ إِلَّا دَخَلَ عَلَيْهِ تِلْكَ الْفَرْحَةُ فِي قَلْبِهِ وَ فِي قَبْرِهِ فَهُمْ يَتَزَاوَرُونَ فِي قُبُورِهِمْ وَ يَتَبَاشَرُونَ بِقِيَامِ الْقَائِم‏

وضع یده علی رئوس العباد با اینکه ابزار باشد متفاوت است. کسانی که در مقابل حضرت هستند ضعیف میشوند. قوت و ضعف به درون افراد است.

304- ثم قال: أحمد بن إدريس عن علي بن المفضل عن أحمد بن عثمان عن أحمد بن رزق عن يحيى بن العلاء الرازي قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: ينتج‏ اللّه‏ في‏ هذه‏ الأمة رجلا مني و أنا منه، يسوق اللّه به بركات السموات و الأرض فتنزل السماء قطرها، و تخرج الأرض بذرها و تأمن سباعها،

درنده ها به امن بودن در کنار هم میرسند. از هم نمیترسند. مگر درنده ها خوراکشان با شکارشان نیست؟ آیا درنده ها علف خوار میشوند؟ نه. چی میشود پس؟ چند روایت داریم به این مضمون.

در کشتی نوح چی شد که با توجه به اینکه اقلا سه سال بودند، درنده ها چطور بودند؟ سبعیت سبع را آنجا ازش گرفته بودند. در روایات دارد. سبعیت سبع آیا ذاتی سبع است؟ میشود ازش گرفت؟ سباع در نظام عالم مثالی با هم تعارض دارند؟ ندارند. عالم مثال عالم تزاحم نیست. ماده مزاحمت ایجاد میکرد. در نظام عالم مثال هیچ مزاحمتی نیست. مزاحمت در عالم ماده است.

در عالم مثال مزاحمت نیست.

فتمتلئ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا، و يقتل حتى يقول الجاهل: لو كان هذا من ذرية محمّد لرحم‏ «2».

آنقدر میکشد از مخالفینی که حاضر نیستند تبعیت بکنند، بعضی میگویند این اگر از امت پیغمبر بود اینطوری نمیشد.

وَ فِي حَدِيثٍ آخَرَ عَنِ النَّبِيِّ ص‏ أَنَّهُ لَمَّا سُئِلَ فِي الْمِعْرَاجِ فِيمَا اخْتَصَمَ‏ الْمَلَأُ الْأَعْلَى‏ قَالَ فِي الدَّرَجَاتِ وَ الْكَفَّارَاتِ(حسنات دارد بعضی نسخ) قَالَ فَنُودِيتُ وَ مَا الدَّرَجَاتُ قُلْتُ إِسْبَاغُ الْوُضُوءِ فِي السَّبَرَاتِ وَ الْمَشْيُ إِلَى الْجَمَاعَاتِ وَ انْتِظَارُ الصَّلَاةِ بَعْدَ الصَّلَاةِ وَ وَلَايَتِي وَ وَلَايَةُ أَهْلِ بَيْتِي حَتَّى الْمَمَاتِ.

در تدبیر اختصام هست. وقتی شخص دعا میکند، عفو مدبرش میشود. اگر توبه نکرده بود منتقم مدبر او میشود. اگر صدقه داد اسم رحیم مدبر او میشود. جنگ نیست در آنجا. نزاع نیست در آنجا. آمادگی برای تدبیر است. اینور کدام جهت را تقویت بکند تا این تحت آن اسم قرار بگیرد. همه آنها آماده برای تدبیر هستند.

يَبْعَثَ‏ اللَّهُ‏ رَجُلًا فِي‏ آخِرِ الزَّمَانِ‏ وَ كَلَبٍ‏ مِنَ الدَّهْرِ «1»

دورانی که همه به پای هم میپیچند. دوران سگی.

وَ جَهْلٍ مِنَ النَّاسِ

حالت غالب را میفرمایند.

يُؤَيِّدُهُ اللَّهُ بِمَلَائِكَتِهِ وَ يَعْصِمُ أَنْصَارَهُ وَ يَنْصُرُهُ بِآيَاتِهِ

تایید به ملائکه خیلی تعبیر بلندی است. در جنگ های پیامبر، جنگ بدر جنگی بود که پیامبر به ملائکه مسومین نصرت شد. کی؟ کجا؟ چطوری؟ نصرت به ملائکه درجاهایی که علنی شد و آشکار شد، مومنین احساس کردند، کفار هم احساس کردند. شیطان به صورت سرادقة بن مالک بود، فرار کرد. در قرآن هست که انی اری ما لاترون. من میبینم چیزی که شما نمیبینید. اینها که بیایند جنگ مغلوبه است. این رویت برای انسان امکان پذیر است. ولی به خاطر اینکه غلبه احکام بدن است نمیبیند. در زمان ظهور رویت ملائکه عمومیت پیدا میکند. رویت عمومیت پیدا میکند. چون با این چشم بدنی نیست. چشم بدنی که نمیتواند ملک ببیند. اگر بخواهیم ملک را نازل بکنیم للبسنا علیکم ما تلبسون. مگر اینکه مردم بیایند در رتبه ملکی که بتوانند ملک را ببینند.

وقتی در دوران سابق اولیاء اوحدی محدث بودند، در آن دوره مردم با ملائکه سخن میگویند. سخن گفتن عادی نیست. رشد است. اینطور نیست که حال و احوال بکنند. اینها اعتباری است. آنجایی که گفتار پیش می آید ابراز از باطن است به ظاهر و این اخذ و بالا رفتن است. محدث بودن یعنی این. محدث دائما اخذ دارد. بالا و بالاتر میرود.

در دوران انقلاب انسان میدید که با این همه فشار دشمن عادی نیست که مملک باقی مانده است. جریان طبس عادی نبود. این یعصم الله است. این عصمت و نگه داری الهی است. آشکا رمیشود. یک جاهایی آدم میفهمد و یقین میکند. هرچقدر میخواهد به ابزار مادی نسبت بدهد نمیشود. فرمانده شان مصاحبه کرده بود که میگفت من میدیدم که امام انگار بالای ایوان بود، هربار عبایش را تکان میداد یکی از هلیکوپتر های ما آتش میگرفت.

وَ يُظْهِرُهُ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ حَتَّى يَدِينُوا طَوْعاً وَ كَرْهاً

دین که کرهی نیست. کسی را که نمیتوانند با زور… اما سراسر زمین ظاهرش دیگر ظاهر دین داری است. باطن هم غالب است اما در گوشه و کنار…

يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا وَ نُوراً وَ بُرْهَاناً يَدِينُ لَهُ عَرْضُ الْبِلَادِ وَ طُولُهَا

همه جا به او ایمان می آورند

لَا يَبْقَى كَافِرٌ إِلَّا آمَنَ بِهِ

این درونی است. اجبار نیست.

وَ لَا طَالِحٌ إِلَّا صَلَحَ وَ تَصْطَلِحُ فِي مُلْكِهِ السِّبَاعُ

درندگان در زمان حکومت حضرت به صلح میرسند. گوسفند از گرگ نمیترسد. این نترسیدن، و اینکه پرنده از گربه نترسد و … اینها به صلح میرسند. چقدر باید تغییر در نظام ایجاد بشود تا همه اینها را بتواند توجیه بکند.

وَ تُخْرِجُ الْأَرْضُ نَبْتَهَا وَ تُنْزِلُ السَّمَاءُ بَرَكَتَهَا وَ تَظْهَرُ لَهُ الْكُنُوزُ يَمْلِكُ مَا بَيْنَ الْخَافِقَيْنِ أَرْبَعِينَ عَاماً؟ فَطُوبَى لِمَنْ أَدْرَكَ أَيَّامَهُ وَ سَمِعَ كَلَامَه‏

443/ 47- وَ أَخْبَرَنِي أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَى، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّهَاوَنْدِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الْكَرِيمِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الصَّلْتِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخَيَّاطُ «2»، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: إِذَا قَامَ الْقَائِمُ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) اسْتَنْزَلَ‏ الْمُؤْمِنُ‏ الطَّيْرَ مِنَ الْهَوَاءِ، فَيَذْبَحُهُ،

میگوید بیا پایین می آید. دربهشت داریم. نه اینکه شکارش بکند. میخواهد، می آید. یعنی او در خدمت این است. همین جا ختم نمیشود.

فَيَشْوِيهِ، وَ يَأْكُلُ لَحْمَهُ، وَ لَا يَكْسِرُ عَظْمَهُ، ثُمَّ يَقُولُ لَهُ: احْيَ بِإِذْنِ اللَّهِ. فَيَحْيَا وَ يَطِيرُ؛ وَ كَذَلِكَ الظِّبَاءُ مِنَ الصَّحَارِي.

وَ يَكُونُ ضَوْءُ الْبِلَادِ نُورَهُ‏ «3»،

در خیابان چراغ نمیخواهند. نور مومن کافی است.

وَ لَا يَحْتَاجُونَ إِلَى شَمْسٍ وَ لَا قَمَرٍ،

نمیگوید نیست. میگوید لایحتاجون. ابزار بیرونی نمیخواهند.

اینها همه نشان میدهد که نظام مادی دارد مغلوب نظام روحی میشود. میخواهم این مسئله تثبیت بشود. دسته ای از روایات حل میشود. اینها نمونه اند.

اینها امروز هم امکان پذیر است.

نقل میکنند که مرحوم علامه گفته بودند مگر ما در روز با نور خورشید میبینیم که شب چراغ بخواهیم.(برای عبور از کوچه ها در شب هنگام جنگ که چراغ ها خاموش بود)

وَ لَا يَكُونُ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ مُؤْذٍ،

نه اینکه از بین میروند. موذی باقی نمیمانند.

وَ لَا شَرٌّ، وَ لَا إِثْمٌ‏ «4»، وَ لَا فَسَادٌ أَصْلًا،

نه نظام تکوینی بدی هست، نه نظام تشریعی. کسی شر انجام نمیدهد. لا طالح الا صلح.

اینها مربوط به آخر دوران حضرت است. بعضی از این احکام مربوط به مراتب است. غلبه احکام روح شدیدتر میشود. توانایی انسان را نشان میدهد.

اقلا قبل از از دنیا رفتن بشنویم که اینها هست. بعدا نگوییم اینها جزء توانایی های انسان است. انسان میتواند با دین به اینجا برسد. دین آدم را میبرد و به اینجا میرساند.

لِأَنَّ الدَّعْوَةَ سَمَاوِيَّةٌ، لَيْسَتْ بِأَرَضِيَّةٍ،

این دعوتی که شده است و اینها دورش جمع شده اند سماوی است. این مردمی که جمع شده اند و ایمان آورده اند سماوی شدند. آن دینی که بهش ایمان آوردند سماوی است. ارضی نیست. فساد و شر  و اثم و شمس و قمر و … برای ارض است. انا جعلنا ما علی الارض زینة لها. اینها زینت ارض هستند. اگر انسان سماوی شد، دیگر آنجا اینها موثر نیستند. آنی که موثر است از درون وجود انسان است. نه اینکه اینها نباشند.

وَ لَا يَكُونُ لِلشَّيْطَانِ فِيهَا وَسْوَسَةٌ،

قبلا بحثش را کرده ایم که شیطان سر بریده میشود

وَ لَا عَمَلٌ،

این برای شیطان است

وَ لَا حَسَدٌ، وَ لَا شَيْ‏ءٌ مِنَ الْفَسَادِ،

این مربوط به دوران آخر است که کاملا سلطه و سیطره و رشد محقق شده است.

-دوران رجعت نمیشود؟

نه.

وَ لَا تَشُوكُ الْأَرْضُ وَ الشَّجَرُ،

نه فقط سباع با هم درگیر نمیشوند، بلکه گل تیغ ندارد. خار نیست. اینها خیلی جالب است در نظام تکوین فهمش. که نشان میدهد حفظ گل به این خارش است. حفظ بعضی از زمین به این خارهاست. اما در جایی که سبعیت و استفاده بی حد و حصر نیست، اینها را لازم ندارد. همچنان که سباع دیگر شاخ لازم ندارند که در بعضی نقل ها آمده است، احتیاج به دندان تیز نیست، به چنگال برای شکال نیاز نیست. مثل اینکه اینجا احتیاج به خار نیست.

ما خیلی منابع ناب داریم… جهانی که برایمان ترسیم میشود با این جهانی که اینها میخواهند نشان بدهند که صلح و صفاست، حتی جهت مادی اش خیلی متفاوت میشود.

وَ تَبْقَى زُرُوعُ الْأَرْضِ‏ «1» قَائِمَةً،

میچینند باز هم به پاست. همانطور که پرنده خورده میشد باز سرجایش بود.

كُلَّمَا أُخِذَ مِنْهَا شَيْ‏ءٌ نَبَتَ مِنْ وَقْتِهِ،

نه بعدا. همان وقت. عین خصوصیاتی که ارتباط با بهشت نقل میشود. این مرتبه د رعالم دنیا محقق میشود. کشش این در عالم دنیا هست.

وَ عَادَ كَحَالِهِ، وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَكْسُو ابْنَهُ الثَّوْبَ فَيَطُولُ مَعَهُ كُلَّمَا طَالَ، وَ يَتَلَوَّنُ عَلَيْهِ أَيَّ لَوْنٍ أَحَبَّ وَ شَاءَ.

حیات دارند. یعنی آن پیراهن هم حیات دارد. تطبیق میدهد خودش را. الان میگویند هوشمند میکنیم در یک سری جاها، این هوشمند سازی، برنامه است. مرده است. با یک ویروس به هم میریزد. آن هوشمندی در آن زمان حیات است.

افق را نگاه بکنیم به اینکه از جهت علمی بشود لباس هایی تهیه کرد که این لباس با وجود انسان آنقدر رابطه اش حیاتش قوی باشد که بتواند با انسان خودش را تطبیق بدهد. نه جماد باشد. میتواند با حیات باشد.

وَ لَوْ أَنَّ الرَّجُلَ الْكَافِرَ دَخَلَ جُحْرَ ضَبٍّ، أَوْ تَوَارَى خَلْفَ مَدَرَةٍ، أَوْ حَجَرٍ، أَوْ شَجَرٍ، لَأَنْطَقَ اللَّهُ ذَلِكَ السِّتْرَ «2» الَّذِي يَتَوَارَى فِيهِ، حَتَّى يَقُولَ: يَا مُؤْمِنُ، خَلْفِي كَافِرٌ فَخُذْهُ. فَيَأْخُذُهُ وَ يَقْتُلُهُ‏ «3».

آنها هم زنده اند و به نطق می آیند. هیچ جا امنیت ندارد.

وَ لَا يَكُونُ لِإِبْلِيسَ هَيْكَلٌ يَسْكُنُ فِيهِ-

هیچ جایی ندارد که مخفی بشود.

وَ الْهَيْكَلُ: الْبَدَنُ- وَ يُصَافِحُ الْمُؤْمِنُونَ الْمَلَائِكَةَ،

اینها مطابق قاعده است مصافحه کردن یعنی رویت. ارتباط ارتباط بدنی نیست. رویت ملک در مرتبه ملک است. نه اینکه ملک بیاید در رتبه انسان. اینها میروند بالا.

وَ يُوحَى إِلَيْهِمْ، وَ يُحْيَوْنَ- وَ يَجْتَمِعُونَ- الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ.

قَالَ: يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ إِلَّا بِالْكُوفَةِ، أَوْ يَحِنُّ إِلَيْهَا. «4»

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 96” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید