بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:ایام الله (3)؛ زمانها تابع افراد ومراتب نفوس هستند و لذا مقدار زمان حکومت امام مهدی(عج) بلحاظ مراتب ادراک و یقین افراد متفاوت درک می‌شود.

بحث مورد ایام بود و رابطه زمان ها با حضرات معصومین که نحن الایام. در ادامه آن بحث، بحثی که مطرح میشود این است که بحثی مطرح میشود در بحث ظهور که به امروز ما هم مرتبط میشود.

در دوران حاکمیت حضرت روایاتی وارد شده است که سوال میکنند دوران حکومت حضرت چند سال است. پاسخ متعدد است. 7 سال، ده سال،…. 340 سال، …

یک نکته ای که میدرخشد و جای سوال را باقی میگذارد و جای تامل دارد و با مباحث دیگر مرتبط میشود، این است که سال ها در آن دوره و حرکت گردش افلاک در آن دوره مثل حالا نیست.

تعبیر این است که حرکت افلاک بطیء میشود. کند میشود. یعنی چی و چه نفعی دارد؟ چه اثری دارد؟ اصلا معنایش چیست؟ اصلا امکان پذیر هست یا نه. اگر امکان پذیر است، معنایش چیست؟ به چه دردی میخورد؟ فلک کند بچرخد یا تند بچرخد؟ چه تاثیری میگذارد؟

این با چندتا بحث دیگر هم مرتبط میشود که میتوانند مکمل هم باشند. اینکه خورشید در زمان ظهور از مغرب طلوع میکند یا امثال اینها.

در علائم ظهور دارد که حرکت ستاره دنباله دار از نزدیکی زمین یک طوری که خیلی جدید باشد نه مثل آنی که سابق بوده است، یک چیزی که خیلی مهیب است و سنگین است. این هم یکی از علائم ظهور است. جریان افلاک ارتباطشان با زمان ظهور. یک مسئله دیگری در ارتباط با زمان ظهور مطرح میشود که در دوران حاکمیت حضرت در بعضی از ایام خورشید در آسمان ثابت میماند چند ساعت. یعنی از جهت فیزیکی و اختر فیزیکی اینها آیا امکان پذیر هست؟ اگر امکان پذیر بود چه نفعی دارد؟ این نفع برای به هم ریختن رابطه اش با جریان ظهور چه رابطه ای است؟ چه لزومی است که جریان ظهور با همچنین حقایقی مرتبط بشود؟

بعضی از این سوالات ممکن است در گفتگوی امشب پاسخ داده بشود با جمع بین روایات و نگاه دقیق معرفتی.

اول روایات باب را بعضی اش را ببینیم تا حضور ذهنمان نسبت به مسئله محقق بشود تا تبیینش.

در کتاب الشموس المضیئه

عَمْرُو بْنُ ثَابِتٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ وَ اللَّهِ لَيَمْلِكَنَّ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ بَعْدَ مَوْتِهِ ثَلَاثَ مِائَةِ سَنَةٍ وَ يَزْدَادُ تِسْعاً قَالَ فَقُلْتُ فَمَتَى يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ فَقَالَ بَعْدَ مَوْتِ الْقَائِمِ قُلْتُ لَهُ وَ كَمْ‏ يَقُومُ‏ الْقَائِمُ‏ فِي‏ عَالَمِهِ‏ حَتَّى يَمُوتَ قَالَ فَقَالَ تِسْعَ عَشْرَةَ سَنَةً مِنْ يَوْمِ قِيَامِهِ إِلَى يَوْمِ مَوْتِهِ

اینها با هم منافات ندارند. تا جهانی بشود ممکن است سالیانی طول بکشد. بعضی از بیان ها هم بر این دلالت دارد. خود احکام قیام احکامی دارد. دورانی که حاکمیت حضرت محقق میشود یک احکامی دارد. احکام دوران قیام به احکام دوران ما نزدیکتر است. اما احکام دوران حاکمیتش خیلی نزدیکتر به قیامت است. چون یک دنیا داریم مثل الانی که ما درش هستیم. روابط خاصی درش حاکم است. یک قیامت داریم که اذا الشمس کورت و اذا النجوم انکدرت، یک عالم دیگری، یک حال دیگری، یک روابط دیگری شکل میگیرد که خداوند سبحان حاکمیت اطلاقیه اش بارز میشود. ظهور یک دالانی است که انسان را از مرتبه دنیا میخواهد ببرد به قیامت. این پل بین دنیا و قیامت باید کم کم از احکام دنیا کم کند، و کم کم احکام آخرت را آشکار کند. و در این دوران قیام احکام دنیایی آشکارتر است هرچند احکام اخروی هم آشکار میشود بعضی اش.

و دوران حاکمیتش وجهه یلی الربی اش قوی تر میشود. جنبه حاکمیت الهی قوی تر میشود. اینها را به عنوان یک سند بالا دستی و کلان به مسئله توجه داشته باشیم، بعد این مسائل را در دایره این نگاه کلانی که به مسئله داریم ببینیم. اینطوری یک خرده مسئله ساده تر میشود حلش.

هر کدام از این مراحل احکام خاص خودشان را دارند و کم کم به سمت عبور از ظاهر به مرتبه بروز اسم الباطن میرود. اسم الباطن ظاهر میشود. که اینها خودش در جای خودش است.

-دوران رجعت…

الان ملحق میکنیم به… چون خودش یک بحث خاص است. الان دوران ظهور را با قیامت میسنجیم. دوران رجعت جدا باشد. انشاء الله به آن بحث هم میرسیم.

پس یک دوران قیام دارد حضرت، یک دوران حاکمیت.

475/ 79- وَ حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَرَمِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ هَارُونُ بْنُ مُوسَى، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْكُوفِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ طَرْخَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِي، يُعَمَّرُ عُمُرَ خَلِيلِ‏ الرَّحْمَنِ‏، يَقُومُ فِي النَّاسِ وَ هُوَ ابْنُ ثَمَانِينَ‏ «1» سَنَةً، وَ يَلْبَثُ فِيهَا أَرْبَعِينَ سَنَةً، يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً، كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً. «2»

دوران قیامت و حاکمیت 120 سال است؟ این احتمال را داده اند. بعضی هم خواسته اند بگویند به لحاظ بدایی که حاصل شد، میخواستند بفرمایند تا یک دوره ای قرار بوده، بعد بدا حاصل شده است و موکول به بعد از آن شد.

چه این را به دوران کل قیام و سلطه حضرت بگیرند، چه با بدا معنا بکنند. اما به دوران قیام و سلطه بگیرند با ظواهر دیگر سازگارتر است.

تَكُونُ‏ مُدَّةُ مُلْكِهِ‏ ع فَقَالَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ «2» وَ الْمَجْذُوذُ الْمَقْطُوعُ أَيْ عَطَاءً غَيْرَ مَقْطُوعٍ عَنْهُمْ بَلْ هُوَ دَائِمٌ أَبَداً وَ مُلْكٌ‏ لَا يَنْفَدُ وَ حُكْمٌ لَا يَنْقَطِعُ وَ أَمْرٌ لَا يَبْطُلُ إِلَّا بِاخْتِيَارِ اللَّهِ وَ مَشِيَّتِهِ وَ إِرَادَتِهِ الَّتِي لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ثُمَّ الْقِيَامَةُ وَ مَا وَصَفَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ‏ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى خَيْرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً كَثِيراً.

این نشان میدهد که ملک الهی حکمش لاینفد و لاینقطع است، جریان حاکمیت حضرت داخل د رملک لاینفد است. داخل در این دائم ابدا است.

اگر بیانش در جای خودش محقق بشود نشان میدهد که این حکومت الهیه که محقق میشود خود به خود به قیامت متصل میشود. کان کسی بین این و او فاصله نمیبیند. کسی این را مقطوع نمیبیند. این شروعش وقتی آغاز شد، پایانی که مقطوع شده باشد نیست. عطاء غیر مجذوذ است. غیر مقطوع است. کسانی که در این ملک واقع میشوند، اتصالشان به قیامت واحد است. کأن بینش تقطیع ایجاد نمیشود.

در اینجا بیانش این است که اصلا مدت نپرسید. چون عطا غیر مجذوذ است، آن روایت میگفت 7 سال، 40 سال، 19 سال، اینجا میفرمایند مدت ذکر نکنید. امر الهی است.

این هم یک بیان است. مثل یسئلونک عن الروح، قل الروح من امر ربی. بعضی خیال کرده اند که این جواب نیست. مرحوم علامه میفرمایند این جواب است. شما آنی را میفهمید که با نظام شما تناسب دارد. روح از امر رب است. الا له الخلق و الامر. خداوند موجودات خلقی دارد، موجودات امری دارد. روح از موجودات امری الهی است. موجوداتی هستند که زمان ندارند، تغییر ندارند و …

اینجا هم که میفرماید امر جریان مدت ملک امام زمان از این سنخ است. ملکی است که فنا ندارد. لاینفد است. دائمی است که پایان ندارد. این خودش یک بیان است. یعنی شما قیاستان همیشه دنبال یک دورانی است برای این حکومت ها. وقتی این را نگاه میکنید میبینید یک آغازی دارد و یک پایانی. در ذهنتشان شکل گرفته است که هر چیزی باید یک آغاز و پایان داشته باشد. این بیان است خودش. از این سنخ نیست.

چون طبق اراده الهیه محقق میشود، بقیه هم از سنخ همان است. او پایان ندارد. شروع دارد ولی پایان ندارد. بیان خاصی است. نشان میدهد این بیان از آن بیانات جدی و قابل تامل است که شاید کمتر در روایات به این توجه میکنند. احساس میکنند اینجا مبهم گذاشته اند. نه. بیان است.

همچنان که قل الروح من امر ربی بیان است، اینجا هم بیان است. این از آن مسائلی است که از سنخ حاکمیت خداست. همانطور که حاکمیت خدا اول و آخر نداشت، این ظهور آن حقیقت است. چیزی نفاد دارد و انتها دارد که یک اختلالی درش ایجاد بشود. اگر اختلال ندارد و امکان اختلال نیست، پس پایان ندارد.

ممکن است مردم متوجه این ملک نشوند، اما در قیامت همه متوجه میشوند.

یسلموا تسلیما محقق میشود در زمان حکومت حضرت.

نظیر ندارد. تمام حاکمیت های قبلی ظهوری از آن حاکمیت بوده است. وقتی حکم میشود تا تار و پود موجودات کشیده میشود. این دائم ابدا است. این جوابی که در این روایت دادند یک سر و گردن از سنخ جواب های دیگر بالات راست. به خاطر اینکه حکمی را بیان کرده که برمیگردد به مدلی که اول بحث عرض کردیم که ظهور میخواهد چکار بکند؟ دالان ورود به قیامت.

در آن دایره جنبه قیامتی ملک حضرت را بیشتر با آن نگاه بیان کرده است. جنبه حقانی اش را بیشتر مطرح کرده است. از آن منظر نگاه کرده است. دیگر آنجا زمان نیست. کم کم داریم نزدیک میشویم به اینکه اگر میفرماید حرکت و گردش افلاک بطیء میشود، یک خرده ذهن نزدیکتر میشود.

یعنی دو نگاه در مسئله هست. از یک پنجره یک نگاه میشود از یک پنجره نگاه دیگری. پس میشود این دوتا با هم سازگار باشد. از یک زاویه این دو نگاه سازگار نبود که هم بطیء باشد هم عادی. اما اگر از دو زوایه به مسئله نگاه بشود، مسئله را سازگار میکند. دو حکم است و دو عالم است و دو نگاه. دو نتیجه محقق میشود.

وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‏ «1» عَنْ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ إِنَّ الْقَائِمَ يَمْلِكُ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ تِسْعَ سِنِينَ كَمَا لَبِثَ‏ أَهْلُ‏ الْكَهْفِ‏ فِي‏ كَهْفِهِمْ‏

یک نگاه عرض کردیم که همه سنن تکرار میشود.

نگاه دیگر این بود که جریان ظهور فصل اخیر عالم بوده است. غایت عالم بوده است. تمام انبیاء چینش و ابتلا و سننشان همه برای این قرار گرفته بود که مقدمه چینی بکنند سنتهایی را که امام زمان در دوره خودش لازم دارد. ظهور کمتری را ایجاد بکنند و آمادگی ایجاد بکنند برای بشریت آن دوره.یک وقت می گویید بود اینها، حضرت استفاده میکند، یک وقت میگوییم نقشه خدا بود، از او لهر کدام را در مرحله ای جاسازی کرده است، تا آخری که می آید اینها را میخواهد، بشر نسبت به اینها آمادگی پیدا کرده باشد. این نقشه خداست که خدا از ابتدا چیده است. نه اینکه ایها بوده است و تطبیقی بکنیم

این را در مدل جریان ظهور با این نگاه ببینیم. وقتی غایت شد، غایت حتما از ابتدا مورد نظر بوده است. چون غایت است برای بشریت، تمام این دوره به لحاظ غایتش معنا پیدا میکرده است.

او اصل و اساس است. این برای آمادگی بوده است.

حتما جریان اصحاب کهف یک ارتباطی با ظهور دارد. حالا چه مدلی را میخواهد اصحاب کهف و خواب 309 ساله اینها با جریان ظهور داشهت باشد، در بعضی روایات گره میزنند.

اینکه در روایات میفرمایند سنت یوسفی د رحضرت هست، سنت نوحی در حضرت هست، به خصوص آنچه در قرآن ذکر شده است حتما در وجود حضرت محقق میشود. حتی غیبت انبیاء دارد که در وجود انبیاء محقق میشود. ذکر میکنند که غیبت موسی چی بود، غیبت عیسی چی بود. در کمال الدین مفصل ذکر کرده اند جریان غیبت انبیاء را.

یملک که در روایت آمده است میسازد از جایی که زمینه ها دارد محقق میشود تا جایی که تمام مالکیت محقق میشود

یک نگاه دیگر این است که دوره های مختلف و زمان های مختلف که ذکر شده است، هر کدام از این زمان ها برمیگردد به اینکه در نظام وجودی انسان با عالم گذر زمان چه معنا میدهد. اینگونه نیست که فقط گذر زمان به لحاظ بیرونی دیده بشود. گذر زمان در نظام بیرونی یک ارتباط قوی با وجود انسانی دارد که در آن زمان قرار میگیرد.

يَمْلِكُ‏ مَا بَيْنَ‏ الْخَافِقَيْنِ‏ أَرْبَعِينَ عَاماً فَطُوبَى لِمَنْ أَدْرَكَ أَيَّامَهُ وَ سَمِعَ كَلَامَه‏

خافقین یعنی شرق و غرب

ما نمیگوییم همه این احادیث همه صحیحند سندا و یقینی هستند و مجبوریم همه را با هم قبول بکنیم. سندهای حدیث بعضی اش خیلی قوت ندارد. اما در عین حال تا جایی که وجه جمعی که معقول باشد و امکان پذیر باشد و با اصول و اساس سازگار باشد، انجام میدهیم. اگر جایی امکان پذیر نشد، نمیگوییم همه روایات را باید توجیه بکنیمو توضیح بدهیم.

در این روایات شاید سند صحیح حضرت عباسی پیدا نشود. کم است. اما محتوا و مضمون و دلالت است که میتواند آن را قوی بکند.

در پاسخ: اهتمام به این روایات کمتر بوده است، چون در عمل آنچنان تاثیری نداشته اند. اینکه دوران حکومت حضرت چند سال است برای امروز ما چه اثری دارد؟

بله میشود یک معارفی استفاده بشود.

در عقائد هم ملاک عقل است. موید عقل میوشند روایات. به غیر از جایی که جزئیات میشود که با کلیات عقلیه سازگار باشد حکم خودشان را دارند.

-از طرف امام معصوم هم لزومی نبود که این مسئله را متقن بکنند؟

نه. اگر لزوم بود بیان میکردند.

در احکام گاهی تخطئه میکردند که حواس طرف جمع باشد. اگر تقیه باشد قرینه قائم میکنند تا معلوم باشد.

اینجا نه، شاید اختلافاتش از چیزی نشات میگیرد هر کدامش. هر کدامش افقی را ایجاد میکند.

در روایت هفتم هم میفرماید 19 سال.

در روایت هشتم(شموس) میفرماید:

رَوَى عَبْدُ الْكَرِيمِ الْخَثْعَمِيُّ قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع كَمْ‏ يَمْلِكُ‏ الْقَائِمُ‏ ع قَالَ سَبْعَ سِنِينَ تَطُولُ لَهُ الْأَيَّامُ وَ اللَّيَالِي حَتَّى تَكُونَ السَّنَةُ مِنْ سِنِيهِ مِقْدَارَ عَشْرِ سِنِينَ مِنْ سِنِيكُمْ فَيَكُونُ سِنُو مُلْكِهِ سَبْعِينَ سَنَةً مِنْ سِنِيكُمْ هَذِهِ وَ إِذَا آنَ قِيَامُهُ مُطِرَ النَّاسُ جُمَادَى الْآخِرَةَ وَ عَشَرَةَ أَيَّامٍ مِنْ رَجَبٍ مَطَراً لَمْ يَرَ الْخَلَائِقُ مِثْلَهُ فَيُنْبِتُ اللَّهُ بِهِ لُحُومَ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَبْدَانَهُمْ فِي قُبُورِهِمْ فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ مُقْبِلِينَ مِنْ قِبَلِ جُهَيْنَةَ يَنْفُضُونَ شُعُورَهُمْ مِنَ التُّرَابِ‏ «1»

دارد که در زمان ظهور زمین به نور خدا  روشن میشود به طوری که مردم از نور خورشید بی نیاز میشوند. در سلطنت حضرت مردی آنقدر عمر میکند که هزار فرزند از او به دنیا می آید. خیلی عمر میخواهد. حالا با واسطه یا بی واسطه، ظاهر اولی اش بی واسطه است.

این را هم ارشاد شیخ مفید نقل کرده است.

روایت نهم چون این باب را میخواهد وصل بکند به بحث رجعت، روایتی آورده که بحث رجعت هم درش آمده است.

ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ‏ خُرُوجُ الْحُسَيْنِ ع فِي سَبْعِينَ مِنْ أَصْحَابِهِ عَلَيْهِمُ الْبَيْضُ الْمُذَهَّبُ لِكُلِّ بَيْضَةٍ وَجْهَانِ‏ «4» الْمُؤَدُّونَ إِلَى النَّاسِ أَنَّ هَذَا الْحُسَيْنَ قَدْ خَرَجَ حَتَّى لَا يَشُكَّ الْمُؤْمِنُونَ فِيهِ وَ أَنَّهُ لَيْسَ بِدَجَّالٍ وَ لَا شَيْطَانٍ وَ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ- فَإِذَا اسْتَقَرَّتِ‏ الْمَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنَّهُ الْحُسَيْنُ ع جَاءَ الْحُجَّةَ الْمَوْتُ فَيَكُونُ الَّذِي يُغَسِّلُهُ وَ يُكَفِّنُهُ وَ يُحَنِّطُهُ وَ يَلْحَدُهُ فِي حُفْرَتِهِ- الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع‏ «5»- وَ لَا يَلِي الْوَصِيَّ إِلَّا الْوَصِيُّ.

این خروج از دنیا و ورود به رجعت میشود.

[140/ 40] وَ عَنْهُ ع‏: «وَ يُقْبِلُ الْحُسَيْنُ ع فِي أَصْحَابِهِ الَّذِينَ قُتِلُوا مَعَهُ، وَ مَعَهُ‏ سَبْعُونَ‏ نَبِيّاً كَمَا بُعِثُوا مَعَ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع، فَيَدْفَعُ إِلَيْهِ الْقَائِمُ ع الْخَاتَمَ‏ «6»، فَيَكُونُ الْحُسَيْنُ ع هُوَ الَّذِي يَلِي غُسْلَهُ وَ كَفْنَهُ وَ حَنُوطَهُ (وَ يُوَارِي بِهِ فِي‏ حُفْرَتِهِ) «1»» «2».

اینکه در دوران رجعت امام زمان علیه السلام برمیگردد و جزء راجعین هست یا نه، یک قولی هست که دوباره برمیگردد.

439- قال: و روى أبو بصير عن أبي جعفر عليه السّلام قال: إذا قام القائم عليه السّلام سار إلى الكوفة فهدم بها أربعة مساجد «الحديث» و فيه كثير من أحواله و سيرته، منها: أن السنة في زمانه تكون مقدار عشر سنين، قال: قلت له: جعلت فداك و كيف تطول السنون؟ قال: يأمر اللّه‏ الفلك‏ بالثبوت‏ و قلة الحركة، فتطول الأيام لذلك و السنون قال: قلت: إنهم يقولون: إن الفلك إن تغير فسد؟ قال: ذلك قول الزنادقة فأما المسلمون فلا سبيل لهم إلى ذلك، و قد شقّ اللّه القمر لنبيه

اگر در عالم ارض عصا میشود اژدها و اختلالی در عالم ایجاد نمیشود، با اینکه عادة محال بود، در اینجا هم عادة محال است. میگوید شق القمر شد. چطور رد الشمس شد؟

و ردّ الشمس من قبله‏ ليوشع بن نون،

یوشع میجنگید در جمعه. در مقابلش وقتی داشت شب میشد، یوم السبت جنگ و هر کاری برایشان حرام بود. برای اینکه یوشع نبی که از فرزندان نوادگان یوسف نقل میشود که هست، به خصوص تعبیر هست که از فرزندان یوسف و زلیخا هست، یوشع بن نون بن افراعیم بن یوسف. فاصله بین اینها کشش این را دارد. عمرها یک کمی طولانی تر از الان بوده است. برای یوشع 140 سال عمر ذکر کرده اند.

چند نبی بودند که برایشان رد الشمس شده است، معروفترینشان یوشع است. برای سلیمان و داود هم نقل شده. برای پیامبر هم نقل شده است.

و أخبر بطول يوم القيامة،

در خود قرآن مگر نمیفرماید یوم القیامه طولانی است

و أنه كألف سنة مما تعدون‏ «1».

یک روزش هزار سال از آن سالهایی است که شما میشمارید.

با این نمای کلی… یک نما اول عرض کردیم، یک دوره غیبت و قبل از غیبت داریم. یک دوره قیام حضرت. یک دوره سلطه حضرت. بعد قیامت.

این چهار دوره را که در نظر بگیرید، هر کدام احکامی دارد طبق روایات.

دوران قبل از قیامت احکام ثابتی داشته است غیر از بعضی برهه ها و معجزات انبیاء. سیر و اساس حرکت بر اساس نظام ظاهر بوده است. مگر معجزات انبیاء که عصا بشود اژدها یا آب بایستد. انواع معجزاتی که برای انبیاء بوده است.

حکم هایی که حضرت داوود داشته است، در روایات دارد که بر اساس بینه و یمین نبود. بر اساس نظام علم واقعی بود. در زمان ظهور سنت داودی حضرت این است که قضاوتش بر اساس علم امام است. بر اساس بینه نیست که بشود دروغ گفت. از احکام دوران ظهور این است.

یک سری از احکام دیگر هم هست که در آن دوره محقق میشود. تنافی با حکام سابق ندارد. شدت احکام سابق است. احکام سابق شدت پیدا میکند. هیچ جا ندارد احکام سابق کنار گذاشته میشود.

گاهی یک مرتبه اش محقق میشود در دوران قبل. همان اشد میشود.

یکی همین بینه است. علم امام اشد مرتبه بینه است. بینه نزدیک به واقع بود، اما علم بالاتر است.

یا مثلا مثل اینکه اگر در دوران سابق سه بار حکمی ثابت بشود و حد جاری بشود، بعد تکرار بکند اعدام میکنند، مثلا سارقی سه بار سرقت کرد با تمام شرایط و حد جاری شد و باز هم سرقت کرد. این دفعه اعدام میشود. ولی در دوران ظهور دارد که اولین باری که این کار را بکند حکم اعدام است. علت دارد. آنجا میخواست بازدارندگی داشته باشد. بازدارندگی در زمان ظهور همه شرایطش محقق وبده است. این تعبیر که شیطان سر بریده شده است، از بیرون کششی نیست، فقر مشکل نبود، جهل مشکل نبود، اگر کسی در آنجا که نه فقر هست نه جهل نه کشش بیرونی، اگر کسی ب هگناه چنگ بزند معلوم میشود با عناد است. پس تشدید همان حکم است. دین تغییر نکرده است. آنی که میخواست مرتبه چهارم اجرا بشود، در مرتبه اول محقق میشود.

تمام ابهاماتی که ممکن بود تدرع الحدود بالشبهات، فقر باشد، احتیاج باشد، همه اینها میرود کنار. لذا حکم آخر یکباره اجرا میشود.

دوران مختلف احکامشان یک حکمی است که ممکن است شدت و ضعف پیدا بکند. دوران قیامت حضرت هنوز اغلب احکام مطابق دوران غیبت است. بعضی احکام مطابق احکام بعد است. مثل اینکه سفیانی خسف میشود. جزء احکام قیامتی است که محقق میشود. یا آمدن بعضی اولیاء و انبیاء کنار حضرت که وعده داده شده است که می آیند، مثل عیسی علیه السلام، الیاس نبی، یوشع بن نون، و بعضی دیگر، اینها جزء احکام قیامتی است، نه ظاهری. یا اینکه مثلا جبرئیل می آید با حضرت به عنوان اولین بیعت کننده کنار کعبه و مردم میبینند این بیعت را. دیدن این بیعت که مردم ببینند بیعت جبرئیل را از احکام قیامتی است. با چشم عادی قابل رویت نبوده است. باید تصرفی در چشم ها شده باشد. اینها در دوران قیام حضرت محقق میشود. و امثال اینها.

پس در دوران قیام اغلب احکام احکام دنیایی است. بعضی احکام احکام اخروی است. در دوران اسقرار حکومت حضرت احکام اخروی غلبه دارد. دوران قیام را جور دیگری باید تحلیل کرد.

تمام آنچه که به عنوان احکام اخروی برای انبیاء آمده است در طول تاریخ، اگر گاهی برای آنها بوده است، مثلا داود نبی گاهی با احکام اخروی حکم میکرده نه دائما، در دوران سلطه حضرت همه قضاوت ها بر اساس داودی و اخروی است.

اگر اینطوری شد قطعا نظام بقیه ارتباطات هم متفاوت میشود

اینطور نیست که این احکام گسسته باشند از همدیگر. یک ارتباط جمعی با هم دارند. زندگی افراد، ارتباطات افرادت، چینش عالم، روابط با عالم از منظر دیگری شکل میگیرد.

چه ربطی دارد به امروز ما؟

آنچه در آن روز اینطوری قابل محقق شدن است، برای فرد ما هم امروز قابل تحقق است. آنچه از احکام قیامتی در آن روز محقق میشودو انسان ها به یک نحوی از ثبات میرسند، همین مسئله برای امروز ما به عنوان فرج شخصی امکان پذیر است. آنجا عمومی استو همگانی، اینجا فردی اش امکان پذیر است.

یکی از توجیهات خوبی که ذکر شده است، هر چقدر انسان از جهت دنیایی به سمت دنیا برود، و نفوذ عالم دنیا در وجودش قوی بشود، آنجا تعبیری که گنون میکند که سیطره کمیت، کمیت بر وجود مسلط میشود.

در عصر کامپیوتر سرعت ها دارد به سمت شدت میرود. اگر انسان قدرت داشت در یک ساعت چند عمل انجام بدهد، الان در یک ثانیه خیلی قدرت دارد عمل انجام بدهد. این عمل کامپیوتر را انسان تعبیه کرده است. اما این سرعت به جایی میرسد که یک دفعه سرعت تبدیل میشود به… تعبیر گنون خیلی زیباست. میگوید سرعت به یک جایی میرود که به انفجار میرسد و انفجار تبدیل به ثبات میشود.

در جانب یقین تا قبل از اینکه انسان به یقین برسد، در علم حصولی سرعت ملاک است. وقتی به علم حضوری انسان میرسد، ثبات ملاک میشود. تا انسان در علم حصولی است که نمادی از ارتباط با عالم ظاهر و دنیاست، چون علم حصولی پایش در عالم دنیاست. از اینجا که رفت دیگر علم حصولی به معنایی که تصدیق و تکذیب درش باشد درش نیست. بعد از آن علوم حضوریه میشوند. د رهمین جهتی که حضرت دارد به سمت قیامت میرود، علم در آنجا به سمت علوم حضوری میروند.

وقتی به سمت علوم حضوری میروند، انسان به سمت ثبات حرکت میکند. البته چون تدریجی است کم کم به این دارد حرکت میکند. ثبات مطلق در قیامت است. د ردوران حضرت به سمت ثبات و یقین دارد حرکت انجام میشود.

چون حرکت کمال نیست. اینها را دقت بکنید. حرکت کمال نیست. حرکت ضعف در پذیرش است. لذا عالم دنیا که عالم حرکت است،تعبیر این است که در صف النعال هستی قرار دارد.پایینترین و ضعیف ترین مرتبه وجود است. مرز بین وجود و عدم است عالم حرکت. به تعبیر دقیق حرکت در جایی است که امکان علم نیست. تا بخواهد علم پیدا بکند لحظه قبل گذشته، لحظه بعد هم نیامده است. آن هم محقق نیست. اگر تجزیه پذیر نباشد که محال است. اگر باشد گذشته و حال و اینده دارد.

نشان میدهد که علم در اینجا به تبع است. علم حقیقی نیست علم حصولی. ما چون عادت بر این کرده ایم، برای علم حضوری پرونده ای باز نکردیم.

نظام علم در زمان ظهور به سمت علم حضوری میرود. وقتی به سمت علم حضوری میرود، به سمت قیامت دارد میرود انسان. علم حضوری در ذاتش ثبات خوابیده اتس. به سمت ثبات رفتن …

لذا حرکت بطیء میشود. یعن یچی میشود؟ بیان به این میخورد که عالم ماده رو به این است که تصرفش و تاثیرش در وجود انسان در آ« دوره رو به کم شدن و کم شدن میرود.

هرچقدر این تاثیر کم بشود، گذر زمان در وجود این بطیء تر است. سه چهار تحلیل دیگر در مسئله هست.

این نگاه اگر ایجاد شد، میفهمیم اگر میفرمایند 7 19 40 70 309 قابل توجیه است. چون افراد در یقین متفاوت میشوند. همه به یک سرعت سیر نمیکنند. همین حاکمیت به لحاظ عده ای 309 سال باشد.برای دیگری 7 سال باشد.بر فرض که همه این روایات صحیح باشند، یکی ا زتوجیهات این است که به لحاظ افارد مختلف… آنجا شمس و قمر تعیین کنننده زمان نیستند. زمان ها قائم به…

امروز هم هر موجودی در عالم زمان حرکت خودش را دارد. چون زمان از حرکت زاده میشود. زمان مقدار حرکت است.منتها ما برای اینکه بتوانیم محاسبه بکنیم و این را بشناسیم و ارتباط بگیریم، حرکت کره زمین به دور خودش و کره خورشید را مقیاس قرار دادیم. بقیه را با او میسنجیم.من الان این مقدار سالم هست. هر موجودی و ذره ای و فلکی در عالم زمان خاص خودش را دارد. به لحاظ حرکت خودش اما این زمان زمان اعتباری است. گردن افلاک دیگر را میگوییم زهره به دور خورشید چقدر طول میکشد؟ کمتر از یک سال. یا مریخ چقدر طول میکشید. همه را با زمان گردش زمین به دور خورشید می سنجیم. کره زمین دارد با سرعت 30 کیلومتر در ثانیه حرکت میکند. به لحاظ عادی اگر ترمز بزند همه اجزاء کره زمین پرت میشوند. ولی ما چقدر احساس آرامش میکنیم روی این کره زمین.

این سرعت فوق سرعت صوت است و اگر بخواهد همراهش هماهنگی نباشد، دیوار صوتی و صدایی که ایجاد میشود، صوتش فوق شنیدن ماست. اگر قابل شنیدن بود، همین کفایت میکرد که همه متلاشی بشوند از این صدا. ولی فوق ادراک ماست و تاثیری در نظام ما نمیگذارد.

این آرامش هم از عجائب است. خیلی هم خیالمان راحت است.

اگر قرار است کند بشود حرکت به چه معنا میشود.

یک حدودی از مسئله حل شد.

تفصیل مسئله ان شاء الله جلسه آینده.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 94” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید