بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قرآن و امام زمان(عج) در عصر ظهور (4)؛ تبیان بودن قرآن در عصر ظهور برای عموم آشکار شده و تمام جزئیات زندگی انسان مستند به قرآن و امر الهی می‌شود

بحثی که در محضرش در چند جلسه اخیر بودیم، بحث رابطه قرآن با امام زمان است در عصر حضور. چند جلسه گذشت و روایات مختلفی را عرض کردیم. بحث در این بود که این دو ثقل یک حقیقت واحده ای بیشتر نیستند و در نگاه ما این دوتا دیده میشود. این بحث بود که آنچه در روز ظهور محقق خواهد شد امروز امکان پذیر است به نحو فردی. پس اگر این بحث ها را میخوانیم نه از این باب است که بعدا محقق میشود. نه. الان هم امکان پذیر است. همانطور که ظهور و فرج شخصی داشتیم و عمومی، در فرج شخصی تمام حقایقی که در فرج عمومی محقق میشود محقق میشود ولی به صورت فردی و همان انفسی و نفسی. در فرج عمومی به نحو عمومی محقق میشود برای همه.

پس این نکته دقیقی است که هر آنچه در فرج عمومی محقق میشود، در فرج شخصی هم امکان پذیر است. در فرج شخصی مانع خودمانیم و از جای دیگر و کس دیگر مانعی نیست.

-فرج شخصی هم مراتب دارد؟

بله. همانطور که فرج عمومی مراتب دارد. همچنان که در غیبت هم همینطور بود که غیبت مراتب داشت. گاهی میبینید یک کسی غیبت برایش تام بوده حتی در زمان حضور حضرات معصومین. بابی برایش مفتوح نبوده است. اما کسی در زمان غیبت صغری ارتباط داشته و نائب داشته است. خواص در دوران غیبت کبری غیبت برایشان نیست. همانطور که غیبت مراتب دارد، ظهور هم مراتب دارد.

حتی اگر دو نفر با هم به محضر حضرت میرسند یکسان نیست. در فرج شخصی هم مراتب است.

یک نکته دیگر این است که ما در اعمالمان، بسیاری از اعمالمان منتسب به تصمیمات ماست بدون اینکه این تصمیمات متصل و مستند به امر الهی بشود. ما اوامر و نواهی الهی در زندگی مان خیلی محدود است. به طوری که اکثر اعمال ما مبتنی بر تصمیم گیری و تشخیص های خودمان است. لذا خیلی جاها به بن بست میرسیم. ممکن است حرام نباشد. واجبی را ترک نکرده باشیم، شاید اکثر زندگی ما را دایره مباحات تشکیل میدهد و تصمیمش را به عهده ما گذاشته اند… اما چون رابطه ها هرچقدر مستند به خدا بشود نتیجه الهی بر آن متفرع میشود، هرچقدر این تصمیم ها به خود ما منتسب باشد، نتیجه اش هم در حد خود ما عاید میشود. در زمان ظهور حقیقت حضرت قرآن را متمثل میکند، یعنی آن را کاملا آشکا رمیکند، آن حقیقت وقتی آشکار میشود و دستورات همه منتسب به قرآن میشود، همه تطبیقات به قرآن میشود. اعمال مطابق دستور و مستند محقق میشود. نتیجه مطابق قرآن و مستند است. حرف خیلی دقیق است. هرچقدر عمل ما مستندش به آن چیزی که استناد پیدا میکند عظیم تر و قوی تر باشد، سرعت سیر سریعتر و شدیدتر است.

لذا چون امروز کارهایی که انجام میدهیم عمده کارها در حیطه منطقة الفراغ و تصمیم ها و اختیار ماست، نتیجه اش هم مطابق با همین است. اما اگر این تصور را کردیم که همه دستورات و اعمال زندگی ما مستند شد به تصمیم الهی و امر الهی و اراده الهی، آن موقع نتیجه این عمل مطابق اراده الهیه است. و اگر حتی اعمال ما که مطابق اراده الهی انجام میشود، چرا آن نتیجه کامل ازش نشات نمیگیرد؟ از بس که اشتغالات ما و تصمیمات فردی ما و آنچه به خود ما برمیگردد آنچنان زیاد است که آنها را میکشد پایین. و الا خود عمل کردن به دستورات خدا، همین مقدارش که انسان عبودیة و طاعة و تقربا الی الله انجام میدهد، حتی اگر آن عمقش هم لحاظ نشده باشد، خود اینها باید نتایجی خیلی بیشتر از اینی که مشهود ماست داشته باشد. همین مقدار که انسان امری را به نگاه اطاعت الهی انجام میدهد، در این مسئله نتیجه تابع همان اطاعت الهی است. حتی اگر در ظاهر هم هست، همین ظاهر هم نتیجه های زیادی دارد. چنانچه به ما گفته اند به قرآن نگاه بکنید. نگاه به قرآن هم نتایج زیادی دارد. همین هم دوا و شفاست. این ظاهر هم اثر دارد. چه برسد به اینکه نظام طاعت و قربت شدیدتر باشد. چون اعمالی که از ما صادر میشود اغلبش مستند به خود ماست، اینها غل و زنجیر میشود. زندگی انبیاء اینطور نیست. تمام حرکات و سکونشان به امر الهی است. قدم از قدم برنمیدارند مگر اینکه امری آمده باشد. چون اینگونه است تمام نتایج بر فعل اینها مترتب است. هرچند انبیاء در محضریت و حضورشان نسبت به خدا مختلفند، اما این نتایج با هم تلائم دارد. لذا حرج در زندگی انبیاء نیست. خستگی در زندگی انبیاء نیست. تزاحم نیست. چون عملی که سبب بشود محروم بشود از نتیجه ای در زندگی اش محقق نشده است. تزاحم ایجاد نمیشود. در زندگی ما تزاحم خیلی ایجاد میشود. اما خود اینها هم از کجا نشات گرفته است؟ از اینجا که یک دستوراتی را به نظام فکر خودمان و … این بحث اخباری گری نیست ها! عقل را اختیارا بردن در محضر شرع است. بردن در محضر استناد الهی است. خودش تصدیق میکند تمام اینها را. تصدیق دارد به اینکه اگر قرار باشد من با علم خودم تصمیم بگیرم که چه بکنم یا اینکه علم الهی منشا تصمیم من باشد، عقل تصدیق میکند که آن اولی است. جزء تصدیقات است.

-استخاره…

مستند داشتن با استخاره درست نمیشود. مستند داشتن یعنی انسان میرسد به اینکه قرآن تبیان کل شیء است و اگر تصمیم انسان و اراده انسان از آن قدرت بیان آیات استفاده شد، هرچقدر رجوع انسان در محکماتش به قرآن بیشتر بشود، متشابهاتش کمتر میشود. اگر متشابهاتمان در رجوع به قرآن زیاد است، برای این است که در محکمات رجوع نکردیم. چون در محکمات رجوع ما تام نبود، دامنه متشابهات بیشتر میشود. هرچقدر عمل به محکمات بیشتر باشد، دایره متشابهات کمتر میشود. کاملا با هم تناسب دارد.

وقتی قرآن خودش را نشان میدهد که نسبت به آنچه دانستیم عمل کرده باشیم.

-احتمال دارد که کسی از مرتبه نفس عبور نکرده باشد، ولی احکام الهی جاری بشود در وجودش؟

اگر منظور از نفس این است که امیال درش هست، با قهر میشود. با عدم میل انجام بدهد. چون باور دارد. مثل کسی که میل دارد و اشتهاء دارد، ولی چون خدا گفته است به زحمت این کار را ترک میکند. نه اینکه مبدا میلش عوض بشود. با این حال امر الهی را عمل میکند. این میشود اصحاب یمین. اما اگر مطیع محض باشند… البته اصحاب یمین با سابقین امرشان متفاوت است. نتایج هم دیده میشود.

-انجام واجبات و ترک محرمات کافی است که میگویند….

این مرز ایمان و خروج از ایمان است. این کفایت میکند اگر کسی میخواهد وارد بشود. یک وقت شما وارد شدید به حیات یک خانه، یک وقت وارد میشوید به تمام طبقات خانه. ورود به بهشت را… چون ضرورت وجود انسان است. لذا میگویند جعل مستحبات برای تتمیم واجب است. آن نگاه این است که واجب و حرام ضرورت وجود انسان را… حرام متزلزل میکندو واجب میسازد. اسکلت وجود انسان محقق است. این اسکلت تزییناتش و … تتمیم میشود با مستحبات. این خیلی نکته مهمی است که در علل الشرایع وارد میشود که مستحبات برای تتمیم واجبات است. اگر واجب بخواهد درست انجام بشود، واجب مراتب دارد. پیامبر نماز میخواندند، ما هم نماز میخوانیم. یک مرتبه نماز قضا نداشتن است، یک مرتبه اش قربان کل تقی است، معراج مومن است.

-ان الله یحب ان یعمل برخصه کما یعمل بعزائمه.

گاهی رخصت را اختیار خودش را میبنید. گاهی همانجا وجه ترجیح را از جانب خدا میبیند. واجب نیست. وجه ترجیح را میبیند. نیست جایی که خدا هیچی نفرموده باشد. امر الهی با غیر امر الهی تفاوت نکند نداریم. انبیاء در زندگی شان همه حرکات و سکونشان تابع امر بود. یعنی تشخیص میدادند که خدا این را میپسندد. با اینکه رخصت بوده است. خدابر پیامبر واجب نکرد که نماز شبش را به این سختی بخواند. که سه بار بلند بشود… اما میداند که غلبه حیوانیت که خواب طولانی است مطلوب نیست. لذا خواب را میشکند. قدرت نفس بر بدن غالب میشود. سه بار بلند بشود در  سه مرتبه بلند بشود. این ترجیح است. ملاک دستش می آید. عقل حکم خدا را استفاده میکند.

البته انبیاء امر و نهی ویژه در افعالشان محقق است. هرچقدر کسی نزدیک بشود، رخصت هایش کمتر میشود و امرها برایش بیشتر میشود. این را کسی شک ندارد که حسنات الابرار سیئات المقربین.

برای همه اینطوری است؟ نه. ما الان چند درصد زمانمان مشغول عبادت حق است؟ خیلی قلیل است. اکثرش رخص است. حرام را نگویید کف دائم است. این ها تروک است. اوامر…. البته به تعبیر مرحوم علامه دین داری هر لحظه مومن است. این اگر در واجبات بیاید یا در اوامر بیاید خیلی عظیم میشود. نه فقط کف نفس از محرمات است، بلکه پر کردن با اطاعات است. منافی نمیشود با اینکه اطاعتی هم صورت بگیرد. شما به نامحرم نگاه نکنید، نگاه نکردن به نامحرم منافی نیست با اینکه در آن لحظه مشغول اطاعتی هم باشید. پس در حقیقت این نگاه کلی و کلان که هرچقدر در نظام وجودی ما مستند الهی در کار هایمان باشد، حتی جایی که رخصت هاست، حتی جایی که اوامر و نواهی است ،اگر مستندات یقینی تر باشد، تاثیرش بیشتر است. یک موقع انجام میدهم میدانم از جانب خداست. اما مستند یقینی این را از جانب خدا میدانم که با این دقت و کیفیت فرموده است، شوق من به این عمل بواسطه امر الهی شدت پیدا بکند. هرچقدر استناد بیشتر بشود تاثیر شدیدتر است.

در زمان ظهور رخصت ها کمتر میشود و تابعیت نسبت به امر بیشتر میشود. آشکار شدنش باعث میشود رشد ها سریع میشود. وصال و رسیدن شدت میگیرد. عمومی تر میشود. ارم الهی آشکار تر است. امر الهی گفتمی کی آشکار تر میشود؟ وقتی به آنچه دانسته شد عمل بشود. جهات مجهول روشن تر میشود. یکی از علت هایی که میگویند در زمان ظهور شیطان سر بریده میشود، کار شیطان استتار بود که حق را مستور بکند تا با کمال شوق و علم محقق نشد. حد اکثر در حد تقلید محقق بشود. در حد دانستن اجمالی محقق بوشد. هرچقدر این دانستن تفصیلی تر میشود، امری که محقق میشود تاثیرش عظیم تر است. هرچقدر امروز هم انسان افعالش به امر الهی مستند تر بشود، روزی یکی مثلا، آن عملی که با مستند الهی انجام میداده تا قبل از این، سعی کند تا مستندش را محکمتر بکند. هرچقدر این شدیدتر بشود، تاثیر شدیدتر میشود. این مجموعه میتواند تاثیر را شدیدتر بکند و نزدیک بکند نگاهی را که در فرج میخواهد محقق بشود و سرعت سیر ایجاد بشود.

البته اگر کسی با این قصد حرکت بکند امداد الهی هم هست. یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت. قطعا خدای سبحان امداد خواهد کرد

این یک بیان مهمی است که قابل این است که برایش برنامه تعیین بکنیم. برای کودکانمان برنامه ریزی بکنیم.نه به حدی که کودک از بازی اش زده بشود. درست همان بازی کردن را هم در این رابطه قرار بدهد. انبیاء و اولیاء کودکی داشته اند. کثرت ها سبب غفلتشان نمیشد. همین نگاه را به مقداری که کشش هست با شیب ملایم، مثل اینکه میگوییم یک دستور را اینطوری بکنیم، قدم های اول خیلی سخت است. وقتی شروع شد، یواش یواش خودش را روانتر میکند و در مسیر خودش می افتد.

بحث خیلی بحث جالبی است. روایاتش را هم باید ذیل مسئله داشته باشیم.

-رابطه اش با قرآن چی شد؟

قرآن نشان میدهد این حقیقت را به انسان. در روایت دارد که تبیان کل شیء است قرآن. امام معصوم از قرآن استفاده میکند. تعبیر این است که دو نفر سر یک موضوعی نزاع دارند، این میتواند مستند به قرآن حل بشود. قرآن حکم دارد. اگر رجوع به قرآن ملکه بشود، میتواند تمام نزاع ها و مشکلات را با رجوع به قرآن حل بکند. میتواند مستند بکند. در زمان ظهور میخواهد اینطور بشود.

در پاسخ: نظیر این بحث همانی است که در توصلیات هم میشود به قصد قربت انجام داد.

این بحث را قبلا داشتیم که اگر کسی اشباع بکند اینها را در عمل، عمل میشود اعتقاد. آنی که اعمالش مستند است به امر، عملش میشود اعتقاد. کسی که به جهت محبت امیر المومنین این کار را کرد، دین دیگران را باید ادا میکرد، باید میداده است، واجب بوده است، اما همین یکهو میشود عبادت. میشود اعتقاد. عمق اعتقادی. اگر انسان عادت کرد، زندگی اش میشود ظهور اعتقادات. لذا انبیاء ظهور توحید بود همه افعالشان، هیچ جایی خالی از توحید نبود وجودشان. هیئة توحید در فعل. تعبیر المیزان است. اگر میخواست توحید شکل پیدا بکند و دیده بشود، میشود زندگی انبیاء. هیچ عملشان خالی از این ارتباط نبود. اینطور نبود که از خودش تصمیم بگیرد. حتی کاری که در آن منطقه فراغ و رخصت است، آن را هم با اذن انجام میداد. این نگاه یک افقی را ایجاد میکند که تشکیکی است. من از مرز واجب و حرام حرکتم از یک مرتبه ای است، تا تمام افعال میرسد… این مسیر باید تشکیکی و با شیب ملایم محقق بشود.

اقلش این است که طلب این در وجود انسان شکل بگیرد. حتی اگر موفق به همه این نشد، غیر از کسی است که این طلب در وجودش شکل نگرفت. احساس خسران کرد. این بودنش مطلوبش است. شروع کرد یک قدم هایی را برداشتن. هرقد رمحقق شد، به هر مقدار طلبش در وجودش جدی باشد، با کسی که این طلب را ندارد در نتیجه مختلف است. لذا دارد که اگر با این طلب به صورت جدی شروع کرد، بقیه اش را خدا بهش فعلیت میدهد اگر از دنیا رفت. این هم بشارت است.

-جایی که امر نیست چطور؟

به ما فرموده اند که امکان ندارد امر نباشد. تشخیص امر ابتدا سخت است. خودمان این حجاب را ایجاد کردیم. هرچقدر انسان در این وادی حرکت بکند، ابرها کنار میروند. منطقة الفراغ است، اما با اختیار خودم خدا را حاکم میکنم. میخواهم گناه که نباشد، طاعت هم باشد. بخش زیادی از عمرم را از دست داده ایم. باید عمق بدهم به هر لحظه. این لحظه باید تابع معرفت من باشد. تابع اعتقاد من باشد. هرچقدر این لحظه تابع اعتقاد من باشد، این لحظه عمیق تر و تاثیر گذارتر میشود. تعبیر روایات این است که وقتی حضرت ظهور میکنند زمان کند میگذرد. خیلی تعبیر زیبایی است. یعنی در یک لحظه اعمال زیادی محقق میشود، مثلا اگر عمر انسان 60-70 سال است، غیر از کسی است که 60-70 سال سابق را داشته است. این اعمال زیادی را میتواند انجام بدهد. لذا سرعت رشدش خیلی زیاد است. تعبیر دارد که یک سالش معادل هفت سال است، معادل ده سال است. از باب تشکیک است. معلوم میشود مراتب دارد. به مقداری که ظهور برمیگردد در عمل من از ناحیه اعتقاد من، زمان عمیق تر میشود. گذرش کندتر میشود. اثر زمان در وجود انسان تثبیت میشود.

2- أَسْرَارُ الصَّلَاةِ، رُوِيَ‏ أَنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَى النَّبِيِّ ص لِيُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ فَانْتَهَى إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى‏ فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ‏ فَقَالَ يَكْفِينِي‏ هَذَا وَ انْصَرَفَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص انْصَرَفَ الرَّجُلُ وَ هُوَ فَقِيهٌ.

یعنی قاعده ای به دستش آمد که حالا اعمالش را مستند به این انجام میدهد. فقیه یعنی با علم و معرفت. این قاعده را ما هم میفهمیم. این نگاه برایش یک عمق ایجاد کرد که حالا اعمالش مستند به این شکل میگیرد. چون مستندش شد آیه قرآن، شد فقیه. یک وقت امساک میکند چون بد است. یک وقت چون فمن یعمل مثقال ذرة شرا یره. کسی به آیه مستند میکند این مرتبه را دارد. اما علاوه بر این تحت یک آیه قرار گرفته است. این آیه حاکم شد در وجودش. تاثیر این غیر از تاثیر برای ان شخص میشود که برای بد بودنش ترک میکرد.

در پاسخ: خدا به خاطر امساک های فطری، جذبه هایش را میفرستد. اما کیست که بتواند توجه بکند و بگیرد اینها را.

گاهی در جلسه ای انسان معارفی را میگیرد، اما وقتی بیرون میرودف آنقدر کثرات دارد که یادش میرود. همه چیز میرود.

آمدند پیش امام باقر گفتند پیش شما می آییم، خیلی حال خوشی داریم، میرویم یادمان میرود. حضرت فمرودند آمدند پیش پیامبر، همین را گفتند، پیامبر فرمودند اگر این حالت میماند مجرد میشدید. لصافحتکم الملائکة.

در یک جایی میفرماید من اراد ان ینظر الی رجل من اهل الجنة … اسم یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام.

4- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ حَمَّادٍ اللَّحَّامِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ نَحْنُ وَ اللَّهِ نَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ مَا فِي الْجَنَّةِ وَ مَا فِي النَّارِ وَ مَا بَيْنَ ذَلِكَ قَالَ فنبهت‏ «1» [فَبُهِتُ‏] أَنْظُرُ إِلَيْهِ قَالَ فَقَالَ‏ يَا حَمَّادُ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ ذَلِكَ فِي كِتَابِ اللَّهِ‏ «2» إِنَّ ذَلِكَ فِي كِتَابِ اللَّهِ‏ «3»

گاهی حضرات میخواستند ظرفیت ایجاد بکنند. کشش نبود، ولی میخواستند ظرفیت ایجاد بکنند.

 ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً «4» عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهِيداً عَلى‏ هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمِينَ‏ إِنَّهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ.

اینکه کتاب تبیان لکل شیء باشد، چون ما نمیتوانیم استفاده بکنیم و دستمان کوتاه است، میگوییم تبیانا لکل شیء یعنی چیزهای کلی و لازم. اما حضرت در جاهای مختلف میگویند چیزهای جزئی و خاص را میشود از قرآن در آورد.

-حقیقت کتاب است.

از لفظ در می آورند. منتها با عمق کتاب مرتبط میشوند. نه اینکه چیزی میگویند که در کتاب نیست.

دلالت لفظیه است. اما در مرتبه اولیه نیست. منتها این را کی میتواند استفاده بکند…

مثل قضیه ملافتحعلی که یک آیه میخواندند و هر شب برداشتی بیان میکردند. هر شب هم میدیدند برداشت واضح تر از دیروزی است. قرآن اینطوری است. دلالت مطابقی و لفظی اش را مثل دلالات لفظی کلام انسانی میدانیم که اگر دلالتی داشت، فهمیدیم چیست.

تعبیر روایت این است که نو است. نه فقط در تطبیق. در دلالت نو است.

پیامبر اکرم چون فوق زمان بود، همه این دلالت ها برایش آشکار بود. اما دیگران اگر اهل قرآن بشوند، این دلالات روز به روز انجام میشود.

در پاسخ: کلم به الموتی، سیر به الجبال فعل است. قرآن کشش دارد که این کار را بکند. اینجا بحث در این است که نتیجه ای که در هر علمی لازم داریم، از قرآن در می آید. این را میگویند از ما بپرسید که از کجای قرآن در آوردیم. همه اینها را میخواهند زمان ظهور… اگر قرآن که تبیانا لکل شیء است، اگر بخواهد کامل آشکار بشود…. اگر محقق نشود وعده سر خرمن میشود. این جریان در زمان ظهور میخواهد محقق بشود که مردم ببینند هرجایی و هر کاری که گیر میکنند قرآن مشکل آنهارا حل کرده است. الان امام معصوم این ارتباط را دارد، ممکن است ولی ای این کار را بکند، در زمان ظهور همه این کار را میکنند. الان به ما گفته اند رجوع بکنید به قرآن. اگر کسی رجوع کرد، هرچقدر انسان فعلش نسبت به قرآن، تسلیمش بیشتر باشد، قرآن متشابهاتش تبدیل به محکمات میشود. منتها با همین نگاه. راه یادگرفتن این از راهی است که معصوم رفته است. ارجاع داده است. چون آنها با ارجاع این کار را کرده اند.

25- شي، تفسير العياشي عَنْ مُيَسِّرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَوْ لَا أَنَّهُ زِيدَ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ نُقِصَ مِنْهُ مَا خَفِيَ‏ حَقُّنَا عَلَى‏ ذِي حِجًى وَ لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا فَنَطَقَ صَدَّقَهُ الْقُرْآنُ‏ «4».

این زیاده و نقص لفظی نیست. تصدیق قرآن یعنی چی؟ یعنی همه میبینند که این متن قرآن است همه کارهایش. صدقه القرآن نه اینکه کلام پیدا بکند بگوید راست میگوید. اینطور نیست که فقط این باشد. هر کسی نگاه بکند میبینند که این عین قرآن است. مردم رشد میکنند و قرآن گویایی اش آشکار میشود.

متشابه نیست. محکم است. این نشان میدهد که این مطابق با قرآن است و قرآن مجسم است.

-چطور گفتید زیاده و نقص لفظی نیست؟

روایت داریم.

11- عن حماد بن عثمان قال‏ قلت لأبي عبد الله ع إن الأحاديث تختلف عنكم- قال: فقال: إن‏ القرآن‏ نزل‏ على‏ سبعة أحرف‏- و أدنى ما للإمام أن يفتي على‏ سبعة وجوه، ثم قال: «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ» «1».

سبعة احرف هفت قرائت است.

این عطا است.

خیلی از زیاده و کم ها که در روایات آمده است معناست. تفسیر است.

البته یک مبنایی هست که زیاده یا کم شده بحث دیگری است.

یا قرائات مختلف آیا زیاده و نقص است بحث دیگری است.

اگر هفت وجه دارد، ادنایش این است که امام میتواند هفت معنا بکند. امام نمیخواهد طبق قرائات آنها حرف بزند، میخواهد تسهیل بکند. اقلش این است که امام میتواند هفت جور معنا بکند.

سبعة احرف را معنای دیگری هم گفته اند.

این مقدارش متیقناتش است.

کسی آمد به حضرت صادق علیه السلام تسلیت بگوید در شهادت امام باقر علیه السلام گفت کسی از دنیا رفت که …

7 قَالَ أَخْبَرَنِي الْمُظَفَّرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ الْإِسْكَافِيُّ قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ مَابُنْدَارَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْعَبَّاسِ الْقَصَبَانِيِّ حَدَّثَهُمْ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْخَزَّازِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي حَفْصَةَ قَالَ‏ لَمَّا هَلَكَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ ع قُلْتُ لِأَصْحَابِي انْتَظِرُونِي‏ حَتَّى‏ أَدْخُلَ‏ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَأُعَزِّيَهُ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ فَعَزَّيْتُهُ ثُمَّ قُلْتُ- إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ ذَهَبَ وَ اللَّهِ مَنْ كَانَ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَا يُسْأَلُ عَمَّنْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا وَ اللَّهِ لَا يُرَى مِثْلُهُ أَبَداً

حضرت باید این را تصحیح میکردند. چون اگر نمیفرمودند تقریر بود.

قَالَ فَسَكَتَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع سَاعَةً ثُمَّ قَالَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ مِنْ عِبَادِي مَنْ يَتَصَدَّقُ بِشِقِّ تَمْرَةٍ فَأُرَبِّيهَا لَهُ فِيهَا كَمَا يُرَبِّي أَحَدُكُمْ فَلُوَّهُ‏ «3» (فِلوة: کره اسب)حَتَّى أَجْعَلَهَا لَهُ مِثْلَ أُحُدٍ(کوه احد)

این رشد کردن یعنی حیات دارد. از چیزی نشات گرفته است که ادامه دار است. کسانی که زرنگ هستند جوری صدقاتشان را خرج میکنند که رشد دارد. ادامه دار است. تا میبیند اینجا از آن جاهاست، راحت دستش در جیبش میرود.

فَخَرَجْتُ إِلَى أَصْحَابِي فَقُلْتُ مَا رَأَيْتُ أَعْجَبَ مِنْ هَذَا كُنَّا نَسْتَعْظِمُ قَوْلَ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِلَا وَاسِطَةٍ فَقَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِلَا وَاسِطَة

ما باورمان نمیشود که قرآن بر حضرات معصومین هم نازل میشود، منتها از باب تایید و تسدید قرآنی است که بر پیامبر نازل شد. امیر المومنین رنه شیطان را شنید وقتی قرآن نازل شد. پیامبر فرمود رنه شیطان بود. یا علی انک تسمع ما اسمع و تری ما اری الا انک لست بنبی.

اگر این بیان را ببینیم اتحاد امام با قرآن برای ما قوی تر میشود

همانطور که بر پیامبر تنزل پیدا میکرد، بر وجود حضرات معصومین تنزل میکند. روایات بر این هست.

اخذ دارند عن الله.

-فرقشان با نبی چیست؟

او مشرع است. این مبلغ است و مسدد است. آیه جدیدی بر او نازل نمیشود. انا انزلناه فی لیلة القدر. فرمودند به این استشهاد بکنید. قرآن نازل میشود بر وجود امام.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 90” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید