بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: باب۳ فصل۱۵ حدیث ۴ و ۵؛ اشراق زمین به نور توحید که تمام بقعه ها و معبدها جهت توحیدی عبادتشان تصحیح شده و تبدیل به مسجد و محل عبادت خدا می شوند

بحث در این بود که حضرت وقتی دوران قیامشان محقق میشود، نوع برخوردشان با اهل کتاب و دیگران چگونه است. بحثش با ما مرتبط میشود چون ما جهت گیری مان باید به آن سمت باشد. ان شاء الله روز به روز قدرتمند تر میشویم و باید به آن جهت حرکت بکنیم. این باب جهت کار ما را معین میکند. نگاه تمدن سازی که باید داشته باشیم و زمینه سازی و آمادگی برای آن. اینطور نیست که به قتل و کشتن و زور باشد. میخواهد جواب همه مسائل را آن هم از منظر همه افکار در مقابل آنها به وضوح بیان بکند. به طوری که در روایت اول فرمود یحکم بین اهل تورات به تورات، انجیل به انجیل، زبور به زبور، این برنامه ریزی میخواهد. اینطور نیست که به حضرت بگوییم انت و ربک بروید و کارها را بکنید. اینگونه که نیست. یک حرکت کاملی است که همه باید انجام بدهند. در راسش حضرت قرار گرفته است. با این نگاه باید حرکت بکنیم. این روایات دارد مسیر را نشان میدهد.

روایت اول بیان این مسئله بود. روایت دوم هم بیان این بود که کسانی که عداوت داشته اند با اهل بیت، جداست کارشان. اما برای بقیه راه باز است و ارتباط باقی است. نسبت به آنهایی که عداوت دارند راه بسته است. آن هم حضرت راه را نمیبندد. با عداوت راه بسته است. کینه و دشمنی اجازه برگشت نمیدهد. هیچ کسی نیست که بخواهد برگردد و در درگاه الهی پذیرفته نشود. این قاعده است. اگر در رویات دارد که توبه کسی مقبول نیست یا کسی را نمیپذیرند، معنایش این است که او برنمیگردد. چرا؟ یعنی امکان توبه برایش فراهم است از جهت امکان ذاتی فاما امکان وقوعی ندارد. چون کینه و عداوت و عناد مانع برگشتن و رجوع است. نسبت به اینجا اگر فرمودند کسانی که مخالف ما هستند در دولت ما نصیب ندارند و هیچ بهره ندارند، یعنی آنها در این جا هیچ رشدی برایشان محقق نمیشود. تنها دسته ای که نصیبی از دولت مهدوی نیست، مخالفین اهل بیت است. یعن یکسانی که اهل عداوت هستند. نه کسانی که نمیشناسند و نمیدانند. آنها نه، آنهایی که عداوت دارند. تعبیر خود روایت بود.

میخواهند تاکید بکنند که امکان توبه نیست، میگویند توبه اش قبول نمیشود. مطلقات داریم در مسئله که تا جان به خرخره نرسد توبه مقبول است. آن دسته روایات را کنار این بگذاریم، یا باید تعارض باشد یا وجه جمع داشته باشد. به عنوان یک بحث عقلی مطرح میشود که تا جان به خرخره نرسد توبه مقبول است. تا در عالم دنیاست امکان رجوع هست. امکان استعتدادی اش است. مگر کسی که ختم الله علی قلبه. فتبع علی قلوبهم. این استثناء منقطع است نه متصل. یعنی این برنمیگردد. این امکان رجوع ندارد. راه رجوع این از طرف خودش بسته شده است. از طرف خداوند بسته نیست. آن مطلق در همینجا هم ساری است و تقیید نخورده است. آن مطلقات عقلیه که شرع هم تاییدش کرده است که تا در دنیا هست، امکان توبه و رجوع هست، به اطلاق خودش باقی است و تقیید و تخصیصی ندارد. اینها بیان دارد. اینها خودشان بر نمیگردند. ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم. این مهر خوردن بر دل های اینهاست. با این نگاه، اگر اینجا استثناء میشوند عدو اهل بیت، از این جهت است. نه اینکه پارتی بازی باشد.  نه اینکه اهل بیت بخواهند دشمنی بکنند نعوذ بالله. آنها اصلا نگاهی به این مسئله ندارند. این حرف ها نسبتی ندارد.

حتی در روایت سوم این را داشت که وقتی حضرت قیام میکند عرض الایمان علی کل ناصب، فان دخل فیه علی حقیقة، اگر داخل شد به ایمان حقیقتا، و الا ضرب عنقه. یا جزیه میدهند. تصغیر میکنند اینها را. عداوت شاید با جزیه گرفتن، راه برگشتن برایش محقق بشود. این هم از باب رحمت است برای آنها. بلکه برگشت پذیر بشوند. راه را نبسته اند. ضرب عنقه نسبت به کسانی که بسته شده اند. جزیه نسبت به کسانی که خطا کرده اند ولی در عنادشان باقی ماندند. ول یامکان برگشتن یا تولد نسل صحیح ازشان موجود است. اینها باید زنده بمانند تا نسل صحیح ازشان به دنیا بیاید. به لحاظ ودایعی که در آنها هست، اینها زنده میمانند. این در کلام حضرات معصومین متعدد ذکر شده است که حضرات معصومین کسانی که ودایع ایمانی ممکن است از آنها به وجود بیاید، نکشته اند. حتی ممکن است محدور الدم باشند. اما به دست امام کشته نمیشوند. به دست امام استعدادی ضایع نمیشود.

روایت چهارم، حدیث مکحول از امیر المومنین است. در ابتدای روایت حضرت میفرمایند که هر صفت و منقبتی که در بین اصحاب پیامبر موجود بوده باشد، در من موجود است و افضل از آن. هفتاد خصوصیت در من وجود دارد، که اختصاصی است و در دیگران موجود نیست. بعد آن سائل مکحول سوال میکند که میشود هفتادتا را بفرمایید. حضرت شروع میکنند به شمردن. پنجاه و سومی اش اینجا آمده است.

فان الله یم یذهب بالدنیا حتی یقوم القائم منا. این را از خصوصیات خودش میداند. اختصاص به حضرت دارد که از نسل من این محقق میشدو نه از دیگری. اختصاصات به حضرت، صفاتی اند که در اولاد حضرت پیدا میشود. آنها هم جزء اختصاصات حضرت است. یقتل مبغضینا و لایقبل الجزیه و یکثر الصلیب و الاصنام و تضع الحرب اوزارها….

یکیش این است که لایقبل الجزیه و یکسر الصلیب. ذیل یکسر الصلیب جستجو کنید در کتب ملاحم و فتن، یک باب عظیمی است در اینکه نتایج آخر الزمانی بحث کسر صلیب. چه غوغایی است تحت این. اینجا میفرماید یکسر الصلبی جزء خصوصیات فرزند من است. غوغا میشود. سالها طول میکشد. عیسی علیه السلام برمیگردد. مسیحیان را تسلیم میکند. صلیب را میشکند، جزیه را برمیدارد، چطوری؟ امتی که اهل کتاب بودند، از اهل کتاب بودن سوق میدهد به اسلام. آنها را مسلمان میکند، لذا جزیه موضوعا برداشته میشود. نه کسر صلیب با قتل محقق بشود.

اهل تسنن به امام زمان معتقد هستند. اما از این باب که یک عنادی  در بعضی شان بوده است و میخواستند در عین مطرح کردن مسئله، تسلیم کامل نباشند، یک سری کارهایی که توسط امام زمان انجام میشود را نسبت میدهند به عیسی علیه السلام. اصل مسئله که عیسی برمیگردد، متفق است که زمان ظهور برمیگردد. بعضی خواسته اند بگویند برگشتن برای دوران رجعت است. اما اینکه در دوران ظهور هم باشد، شاید قول اکثری است که در دوران ظهور است. از ظار روایات هم برمی آید که در دوران ظهور باشد. قول قوی شاید این باشد که در دوران ظهور است. عیسی علیه السلام تشریف می آورند و یک سری از کارها را هم میکنند، اما بین روایات شیعه و اهل تسنن، یک تخالفی در این مسئله هست. آ«چه در روایات شیعه به امام زمان نسبت داده شده است، در دسته ای از روایات اهل تسنن به حضرت عیسی نسبت داده شده است. به خصوص روایاتی که از ابوهریره نقل شده است. یک دسته روایاتی را نقل کرده است در مورد جریان کارهایی که عیسی علیه لاسلام انجام میدهد. چون روایات ملاحم هم سندهایشان هیچ قرص نیست. ممکن است بویی از واقعیت در بعضی هایش باشد، اما پرورده شده و بادکرده شده است. جدا کردن رطب و یابسش از هم، با توجه به اینکه هیچ صحت سندی نیست و ضعف سندی درش هست، مشکل است. اما به طور کامل هم قابل رد نیست. آدم میبیند که از یک منشا واقعی صادر شده است. درگیری های آخر الزمانی در دمشق و شامات و اردن و ارواپا و … این درگیری ها که در دوره آخر الزمان الی ما شاء الله بهش اشاره شده است، آدم احساس اینکه یک همچنین مسئله ای درش محقق میشود را آدم میبنید. اما جزئیاتش خیلی قابل تامل است.

یک وقت باید یک شمه کلی ای از بحث روایات ملاحم و فتن بیاورد.

اینجا با اینکه یک روایت ساده است که یکسر الصلیب، لایقبل الجزیه، یعنی میکشد؟ یا نه، یعنی عیسی علیه السلام که آمد اینها را به سمت اسلام سوق میدهد و تابع میکند و دست برمیدارند از صلیب. با آمدن ایشان این حقیقت محقق میشود. عمده کسر صلیب به واسطه برهان قاطع و واضحی است که حضرت عرضه میکند. بین الاهل الانجیل بالانجیل. مگر اهل عنادی که تسلیم نشوند که کسر صلیب برای آنها قتل است.

بحث قتل ابتدایی و جنگ ابتدایی نیست. یک حکومت اسلامی الان به پا خواسته است، ببینید چقدر مقابله باهاش شکل میگیرد. یا باید تسلیم بشود یا باید مقابله بکند. با حضرت هم مقابله های زیادی میشود. همچنان که در مقابل انبیاء بودند. اما چون جریان بسیار آماده است از جهت ظلم و جور جهانی، خیلی ها به سادگی تسلیم حضرت میشوند. اما اهل زور و ملا و مترفینی که همیشه مقابل انبیاء بودند، قطعا توطئه های خودشان را خواهند کرد. جنگ هم صورت میگیرد. دانشگاهی است که ساختن افراد بسیار ضعیف اتس. نه جنگ را کلا منتفی میکنیم، نه همه اش را جنگ میبینیم. وقتی حضرت برهانش را عرضه میکند و دلایل قاطعش عرضه میشود و علائم وجودی و هدایتگری او، ملا و مترفین هر دوره ای مقابله میکنند. قطعی است. قطعا آنها جنگ را آغاز میکنند. جنگ صورت میگیرد و کشتن هم هست.

در روایات سنی ها هتست که عیسی چهل سال حکومت میکند و بعد از دنیا میرود. به روش مسلمانان دفن میشود/

یا باید قبل از ظهور باشد. یا باید حکومت جزئیه باشد.

بعضی از بزرگان اهل تسنن این اشتباه تاریخی را مرتکب شده اند. گفته اند خاتم الاوصیاء به نحو عام عیسی است. ختم ولایت به واسطه حضرت عیسی محقق میشود. تا این حد هم …

اگر یک جریان شناسی تاریخی دقیق بشود، به خصوص عالمانی که یک خضوع فوق العاده ای داشته اند، اینجا گرفتارتر شده اند به خاطر دس تاریخی که جریان عیسی علیه السلام را خیلی عظیمش کردند تا در مقابل جریان امام زمان علیه السلام پرده ایجاد بشود. حتی تعبیری که خطاب به شیعه گفته اند امام شما هم از آنهاست. یک تعبیراتی که… این مسئله هست که باید حواسمان باشد بزرگ کردن جریان حضرت عیسی باید به حدی باشد که در جریان بزرگ سازی که اهل تسنن خواستند ما بیوفتیم نیوفتیم.

این جریان عظیم هست، اما نباید به جوری گسترش بدهیم که کارها به دست حضرت عیسی محقق بشود و امام زمان فقط نتیجه نهایی را میبرد. نه. عیسی علیه السلام کارگزار حضرت است.

این جمله حضرت امیر علیه السلام در یک جمله بیان کرده است. در کتاب های ملاحم و فتن جستجو بکنید ذیل این یکسر الصلیب. و چه توجیهاتی ذیل روایاتش آمده است.

و تضع الحرب اوزارها. جنگ باید سختی هایش را فرو بگذارد. یعنی به نتیجه برسد.

وقتی حضرت میخواند به اخذ مال، در نظام بیت المال به تساوی تقسیم میکند. عدالت را هم نسبت به رعیت رعایت میکند.

جنگ محقق بشود، مقابله ها صورت بگیرد. بعدش جریان یدعو الی اخذ المال میشود. در دوران جنگ که یدعو الی اخذ المال نمیشود. دوران حضرت دو قسمت است. یک دوران قیام است. یک دوران استقرار است.

-در دروان رجعت هم جنگ داریم که.

دوران رجعت معلوم نیست از ایام دنیا باشد. آنجا یک استکمال خاص است. آنجا محض ایمان و کفر برمیگردند. جنگ آنجا یک جنگ خالص سازی محض است هر کدام در طرف خودشان. مومنان محض محض تر میشوند. کفار محض هم محض تر میشوند.نه از کفار کسی مومن میشود و نه از مومنین کسی کافر میشود. در دوران رجعت یک راه مقابل است. در حالی که در دنیا حتما دوراه در مقابل است. لذا به خاطر همین گفته اند رجعت به جهتی از ایام دنیا نیست و به جهتی از ایام دنیاست. ملاک از ایام دنیا بودن روی زمین بودن تنها نیست. آدم سلام الله علیه وقتی خلق شد، اصل این بود که روی زمین بود، اما در دنیا نبود. چون تعلق به بدن نیست. ملاک فقط بودن روی زمین نیست. و الا ملاکه مدبره عرض هم با عرض مرتبطند. اما دنیایی نیستند.

15- ك، إكمال الدين الدَّقَّاقُ عَنِ الْأَسَدِيِّ عَنِ النَّخَعِيِّ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ ابْنِ الْبَطَائِنِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ إِنَّ سُنَنَ الْأَنْبِيَاءِ ع مَا وَقَعَ عَلَيْهِمْ مِنَ الْغَيْبَاتِ جَارِيَةٌ فِي الْقَائِمِ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ قَالَ أَبُو بَصِيرٍ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنِ الْقَائِمُ مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَالَ يَا بَا بَصِيرٍ هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ ابْنِي مُوسَى ذَلِكَ ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ يَغِيبُ غَيْبَةً يَرْتَابُ فِيهَا الْمُبْطِلُونَ

در بعضی روایات دارد که از همه غیبت ها طویل تر است.

ثُمَّ يُظْهِرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَفْتَحُ عَلَى يَدَيْهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ يَنْزِلُ رُوحُ اللَّهِ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع فَيُصَلِّي خَلْفَهُ وَ تُشْرِقُ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا

حضرت اشراق عرض به نور رب میکنند. در آیه شریفه هست که اشرقت الارض بنور ربها. در زیارت جامعه داریم که اشرقت الارض بنورکم.در روایت هم دارد که رب الارض امام الارض. اینجا میفرماید که و تشرق الارض بنور ربها. حضرت ارض را به نور ربش روشن میشود. یعنی توحید در ارض آشکار میشود. توحیدی که تا به حال مغفول بود، آشکار میشود. این اشراق اضر به نور رب، یعنی حاکمیت توحید و آشکار بودن توحید در زمین.

هر گوشه ای از عالم را که نگاه میکنند، هر جایی توحید آشکار است. الان وقتی به در و دیوار عالم نگاه میکنیم کثرت غفلت آور میشود. باید چشممان را هم بگذاریم و جدا بکنیم از کثرت ها تا توحید از جهت مفهومی شکل بگیرد.

این تصویرش خودش خیلی سنگین است. در روایات امام رضا، حضرت جوری روایت را مطرح میکند که انسان به در و دیوار عالم نگاه بکند امام ببیند. امام را در عالم ببیند. نه با بستن چشم. خورشید را میبینی، یک ظهور از ظهورات حجت ماست. باران را نگاه کن. باریدن باران ظهوری از ظهورات امام است. اگر سقف بالای سرت را نگاه میکنی، این یک رابطه و ظهوری از امام ماست. میخواهد بگوید اینها ظهوراتی از آن حقیقت هستند.

هرجا نگاه میکند میبیند حشرش با امام است. اگر فرمودند که همه عالم ظهور انسان کامل است و دارند او را نشان میدهند، خیلی حرف دقیق میشود و به جاست. هر کدام در مرتبه خودشان دارند او را نشان میدهند. یا میفرماید همه سنن انبیاء جاری میشوند در مورد حضرت. هر کدام گوشه ای از ظهور حضرت است. تشرق الارض بنور ربها

وَ لَا تَبْقَى فِي الْأَرْضِ بُقْعَةٌ عُبِدَ فِيهَا غَيْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ

هر جا کسی به دنبال عبادت بوده و مصداقا اشتباه گرفته بوده و اشتباه مصداقی داشت، تمام بقعه ها میشوند بیت الله. همه بقعه ها میشوند محل توحید. چون تا به حال اشتباه مصداقی کرده بودند. این نشان میدهد که جمعیت کثیری که در عالم هست که بقعه های زیادی را بناء کردند، از بین نمیروند. و الا بقعه ها خالی میشوند.

إِلَّا عُبِدَ اللَّهُ فِيهَا وَ يَكُونُ‏ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ‏ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ‏.

همه آنجاهایی که غیر خدا عبادت میشد، آنقدر برهان توحید آشکار میشود که عبد الله در همان بقعه ها. معلوم میشود به تمام ادیان و مسالک و مکاتب کشیده میشود. همه جذب توحید میشند و همه مکان هایی که برای عبادت غیر خدا ساخته بودند تبدیل میشود به محل عبادت غیر خدا. نمیگوید همه اینها از بین میرود. میگوید همه آنه آباد میشوند. این نگاه نشان میدهد توسعه توحید است. مردم و تمام کسانی که در مقابل حضرت بودند، از بین نمیروند که کوشه ای از عالم جمعیت کمی بمانند. باید جمعیت باشد. بت پرستان و ثنوی ها و … باید تبدیل بشود به عبادت الهی.

ولو کره المشرکون، یعنی هرچقدر هم امروز کراهت داشته باشند، این به این مرتبه خواهد رسید. علی رغم میلیشان این نتیجه محقق خواهد شد. مشرکونی که در آن زمان باشند در خفا هستند. در علن نیستند. در خفا بودن چون ایمان اصلش اجبار نیست. میتواند این اظهار ایمان کرده باشد اما دلش مومن نباشد. کره المشرکون، مشرکونی که امروز هستند، بیان دقیقتری است. هرچقدر هم بخواهند جلو این را بگیرند محقق نخواهد شد.

اگر این باور در ما باشد، باور داشته باشیم، نگاهمان اینقدر ذلت آمیز نمیشود. ما باور داریم که خداوند وعده داده است. غالب غیر مغلوب است. قاهر غیر مقهور است. هو القاهر فوق عباده. خداست. ما خدا را خدا نمیبینیم.

خداوند رحمت کند ایت الله بهاء الدینی، ما خدا را خدا نمیبینیم.

آیت الله حسن زاده میفرمودند باور کنیم خداست دارد خدایی میکند. زندگی را با قواعد علی ای که میشناسیم ترسیم یمکنیم، خد را هم تشریفات محضی میبینیم که در یک مراسمی دیده میشود. اگر خداوند را قاهر و با وعده هایی که داده است ببینیم، رفتارمان اینقدر ذلیلانه نمیشود.

در پاسخ: انسان از کانال توحید ولایی به توحید الوهی میرسد. در نظام فردی قبل از مرگ میبیند. در نظام جمعی هم میشود ظهور قبل از قیامت.

اگر کسی ملائکه الرب را ببیند، منافی با توحید الهی است؟ نه. این برای آن است که ما توحید ولایی را ، یا ظهور حضرات را انانیت هایی میبینیم. اشخاصی هستند جدا مثل ما. یک انانیتی دارند… نه. آنها شان رب هستند. نحن اسماء الله الحسنی هستند. نحن مشیة الله هستند. با آن نگاه دیگر هیچ حاجب و مانعی نیست. این شرک نیست. شرک جایی است که اینها اشخاصی هستند مثل بقیه اشخاص، شخصیت هایی استقلالی میبینیم. رجوع به اسماء الهی کفر و شرک است؟ او محق است. هیچی ندارد برای خودش.

در پاسخ: کسانی که اشتباه مصداقی گرتفه اند، هدایتگری نسبت بهشان آسان تر است تا کسانی که اصل مسئله را قبول ندارند. اینها اشتباه مصداقی کرده اند. هرچند اینها مراتب دارند. نگاه دین به این نیست که بقعه ها را تخریب بکنند. اگر نبود این دفع و اذن جهاد و …، قطعا هیچ بقعه ای باقی نمیماند. معلوم میشود که باقی ماندن این بقعه ها را اصلش را مطلوب میداند. در جهانی که میخواهد مادیت محض باشد، میتواند یک مرتبه ای از حرکت باشد که قابل تصحیح است. میتواند نگاه را سوق بدهد که چطوری باید برنامه ریزی بکنیم.

در این مباحث روایات دست نخورده است. رها شده است. واقعا جای کار دارد. تناظر روایات نزدیک این را بیاورید، بعضی اش بعضی دیگر را کامل میکند.

 این روایات گاهی کم و زیاد دارند، لذا همدیگر را کامل میکنند.

من خودم میروم دنبال تک تک این کلمات میگردم. در کتب دیگر چندتا آمده است. خیلی روی اینها وقت میگذارم. اما همه اش را نمیشود گفت.

قَالَ الرَّابِعُ‏ مِنْ‏ وُلْدِي‏ ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ يُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ وَ يُقَدِّسُهَا مِنْ كُلِّ ظُلْم‏

تطهیر ارض از جور، تطهیر از عقیده نا سالم است. بعد از اینکه این جور زائل میشود ،فقط خداوند اطاعت میشود. معلوم میشود مراتب ظلم و جور را میگوید. هم ظلم و جور مادی را میگوید، هم انحرافات اخلاقی و فکری و اعتقادی را.

وقتی تطهیر شد، تمام نعمت های مادی و معنوی و رزق ظاهری و باطنی، بکماله نازل میشود. به خاطر این است که هم ظلم ظاهری در کار نیست. هم ظلم باطنی که کفر و شرک است برطرف شده است. لذا توحید به پا میشود. اقامه میشود.

تعبیری که در روایت بعد دارد این را خیلی زیبا نشان میدهد.

و هو صاحب الغیبة قبل خروجه.

وَ هُوَ الَّذِي يَشُكُّ النَّاسُ فِي وِلَادَتِهِ وَ هُوَ صَاحِبُ الْغَيْبَةِ قَبْلَ خُرُوجِهِ فَإِذَا خَرَجَ‏ أَشْرَقَتِ‏ الْأَرْضُ‏ بِنُورِ رَبِّها وَ وَضَعَ مِيزَانَ الْعَدْلِ بَيْنَ النَّاسِ فَلَا يَظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً وَ هُوَ الَّذِي تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ

همه مکان ها یک جا در مرئی و منظر اوست. همه ارض پیچیده میشود برای او. جابجایی برای ما زمان میبرد، مربوط به نقص ماست. مراتب وجودی انسان، مراتب وجودی در نوردیدن ارض است. تطوی ،از همان طی الارض است. قائم میشود به نفس انسان. ارض برای او یکجا در محضرش است. اینطور نیست که از اینور ارض به آنور ارض بخواهد برود زمان ببرد. منتهی هم معنایش این است که همه ارض تحت حاکمیت او قرار میگیرد. شرق و غرب عالم تحت حاکمیت او قرار میگیرد. اما حاکمیت به معزل نیست. حاکمیت به هیمنه و احاطه است. تطوی یعنی این. حاکمیت به هیمنه و احاطه محقق میشود. نه به معزل.

آنجا اشرقت الارض بنور ربها خودش را نشان میدهد. لذا توانایی های انسان بسیاری اش آشکار نشده است. اینها جزء قوای وجود انسان است. دارد که کسی در دورترین نقطه عالم است، با امام که در طرف دیگر عالم است به راحتی ارتباط دارد نه با وسائل. جزء قوای وجودی انسان است که مغفول واقع شده است.گاهی در بعضی از اولیاء آشکار مشیود.

اگر امری در یکی از افارد نوع محقق شد، نشان میدهد که در همه افارد نوع امکان پذیر است. اولیاء الهی چه کمالاتی دارند، یکبار در یک ولی الهی که یک کمالی اتفاق بیوتفد، نشان میدهد که برای همه انسان ها امکان پذیر است. این قاعده فلسفی دقیق است. اگر بقیه ندارند غفلت محقق شده است. اینطور نیست که این اختصاص به او داشته باشد. هر نوعی یک واقعه و حقیقتی که درش محقق بشود، نشان میدهد در همه نوع امکان پذیر است.

آقای حسن زاده، از استادشان آسید حسن الهی نقل میکردند که از استادشان پرسیدند که شما چه کردید که چشمتان باز است؟ ایشان گفتند شما چه کردید که چشمتان بسته است

وَ لَا يَكُونُ لَهُ ظِلٌّ

وقتی هیمنه و ارتباط شد، در گوشه نیست. گوشه سایه دارد. در آن روز سایه نیست. بحث ظل نداشتن باید روایاتش را بیاوریم.

وَ هُوَ الَّذِي يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِهِ يَسْمَعُهُ جَمِيعُ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالدُّعَاءِ إِلَيْهِ

همه به اسم میخوانند ایشان را

يَقُولُ أَلَا إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ فَإِنَّ الْحَقَّ مَعَهُ وَ فِيهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ‏.

اگر میخواستیم آیه ای از سماء نازل بکنیم که همه گردن ها نسبت به آن خاضع بشود میتوانستیم.

در آن زمان این ندای آسمانی همان ان نشا ننزل من السماء آیة، این آیتی است که از سماء نازل میشود. هر کسی که دنبال حق باشد، خاضع میشوند و قبول میکنند. لذا اولین کسانی هم که میپیوندند، همان 313 نفر هستند.

خدمت امام جواد علیه السلام عرض میکنند که شما حجتی هستید که قیام میکند.

2- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الشَّيْبَانِيُ‏[1] رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ الْآدَمِيِّ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى ع إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ تَكُونَ الْقَائِمَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ

______________________________
(1). في بعض النسخ «على بن أحمد بن محمّد الدقاق».

(2). تقدم و يأتي أنّه في بعض النسخ «عبيد اللّه بن موسى».

(3). في بعض النسخ «محمّد بن أحمد السنانى» و كلاهما واحد ظاهرا.

كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 378

الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً فَقَالَ ع يَا أَبَا الْقَاسِمِ مَا مِنَّا إِلَّا وَ هُوَ قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هَادٍ إِلَى دِينِ اللَّهِ وَ لَكِنَّ الْقَائِمَ الَّذِي يُطَهِّرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ‏ أَهْلِ‏ الْكُفْرِ وَ الْجُحُودِ

تطهیر با کشتن نیست. اینها ایمان می آورند. بله، بعضی جاها نیاز است. آنی که عنوان کفر عام دارد، هدایت میشوند و تطهیر میشوند. تطهیر به انتفاء موضوع نیست.

وَ يَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً هُوَ الَّذِي تَخْفَى عَلَى النَّاسِ‏[2] وِلَادَتُهُ وَ يَغِيبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ وَ يَحْرُمُ عَلَيْهِمْ تَسْمِيَتُهُ وَ هُوَ سَمِيُّ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَنِيُّهُ وَ هُوَ الَّذِي تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ وَ يَذِلُّ لَهُ كُلُّ صَعْبٍ

برای او هر مشکلی ذلیل است. به این معنا که همه چیز در مقابل او تسلیم. هم نشان میدهد قدرت قاهره است. هم نشان میدهد همه چیز در مقابل او تسلیم است. این در دوران حاکمیت و استقرار است. هر صعبی در مقابل او خاضع است.

[وَ] يَجْتَمِعُ إِلَيْهِ مِنْ أَصْحَابِهِ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ أَقَاصِي الْأَرْضِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ[3] فَإِذَا اجْتَمَعَتْ لَهُ هَذِهِ الْعِدَّةُ مِنْ أَهْلِ الْإِخْلَاصِ أَظْهَرَ اللَّهُ أَمْرَهُ فَإِذَا كَمَلَ لَهُ الْعَقْدُ وَ هُوَ عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ خَرَجَ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَا يَزَالُ يَقْتُلُ أَعْدَاءَ اللَّهِ حَتَّى يَرْضَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.

قَالَ عَبْدُ الْعَظِيمِ فَقُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي وَ كَيْفَ يَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ رَضِيَ قَالَ يُلْقِي فِي قَلْبِهِ الرَّحْمَةَ فَإِذَا دَخَلَ الْمَدِينَةَ أَخْرَجَ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى فَأَحْرَقَهُمَا.

این نظام تطهیری برای ما چه آمادگی ای باید ایجاد بکند. بایدبغض اهل کتاب و کافرین را دشتهب اشیم؟ یا بغض کفرشان را داشته باشیم. دنبال هدایتشان باشیم و نسبت به کفر و شرکشان بغض باید داشته باشیم. اما دنبال هدایت کردن و تطهیر باشیم. پس تطهیر کردن وظیفه ماست. باید لوازم تطهیر را ایجاد کنیم. باید مسلح بشویم به نظام علمی و عملی. اگر در مرئی و منظر قرار میگیریم، نظام عملی مان هدایت کننده باشد، نظام علمی ما هم برهان قاطع و حجت بالغه باشد.

اگر اینطور نباشیم، آنها میتوانند روز قیامت علیه ما شکایت کنند که وظیفه شان را درست انجام ندادند که ما هدایت نشدیم.

[1] ( 3). في بعض النسخ« محمّد بن أحمد السنانى» و كلاهما واحد ظاهرا.

[2] ( 1). في بعض النسخ« عن الناس».

[3] ( 2). البقرة: 148.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 50” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید