بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سیره تربیتی حضرت صالح علیه السلام قرآن کریم

موضوع برنامه: سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم- حضرت صالح(عليه‌السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 02-11- 95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
هي نذر، هي تسبيح اما بي‌قراريم *** دلواپسيم، اخبار را باور نداريم
با ما سر سازش ندارد باد، انگار *** بازيچه‌ي دستان سرد روزگاريم
هم بي‌خبر، هم با خبر آشوب هستيم *** با چشم گريان لحظه‌ها را مي‌شماريم
از بغض لبريزيم و از ماتم لبالب *** اما به راه معجزه چشم انتظاريم
هم خيمه‌هاي کربلا، هم مادر و در *** ما خاطرات خوبي از آتش نداريم

شريعتي: سلام مي‌کنم به همه شما هموطنان عزيزم. خانم‌ها و آقايان، بيننده‌ها و شنونده‌هاي عزيزمان. شهادت تعدادي از آتش نشان‌هاي عزيز و جان بر کف و مجاهدمان را تسليت مي‌گويم. از طرف خودم و از طرف دوستان برنامه سمت خدا به خانواده‌هاي گرانقدرشان و همکاران عزيزشان تسليت مي‌گويم. يک خدا قوت و خسته نباشيد هم به همه نيروهاي امدادي که از روز حادثه تا الآن يکسره کار مي‌کنند و تلاش مي‌کنند، مي‌گويم. حاج آقا عابديني سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام مي‌کنم به همه بينندگان و شنوندگان عزيز. بنده هم شهادت جمعي را که در راه نجات هم‌ميهنان ديگر ما اقدام کردند را تسليت مي‌گويم. انشاءالله خداي متعال در پناه عفو و رحمت و مغفرت خود اينها را جاي بدهد و در سراي ديگري اين جان فشاني را براي آنها جبران کند. به خانواده‌هاي آنها صبر عطا بفرمايد. همينطور کساني که مالشان از دست رفته است، انشاءالله خداوند متعال براي آنها جبران کند، تا تحمل در اين عرصه‌ي سخت اقتصادي برايشان آسان شود. همينطور نيروهايي که با جان و دل کوشش کردند، انشاءالله خداي متعال زحمت آنها را اجر بدهد.
شريعتي: حادثه‌ي تلخي بود و براي همه ما خيلي سنگين بود. انشاءالله ديگر شاهد اتفاق چنين مسائلي در کشورمان نباشيم. بحث ما در ذيل سيره‌ي تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم، داستان حضرت صالح بود. نکات خوب و آموزنده‌اي شنيديم. هفته‌ي گذشته از عذابي که بر قوم صالح آمد و درسهايي که بايد مي‌گرفتيم را براي ما گفتند. امروز ادامه فرمايشات شما را مي‌شنويم.
حاج آقا عابديني: (قرائت دعاي فرج)
آخرين قسمتي است که در محضر حضرت صالح(ع) هستيم. انشاءالله اين محضريت ما نسبت به ايشان دائمي است. همانطور که حضرت صالح جزء انبياي خاص هستند، شايد در بعضي از کتب عرفاني نقل شده که جريان حضرت هود و حضرت صالح و حضرت شعيب يک نزديکي ويژه‌اي با جريان نبي ختمي دارد. اولاً اينها انبيايي بودند که نژادشان به پيغمبر اکرم نزديک بوده و حضرت اسماعيل هم در اين راستا هست، اما در عين حال اين سه نبي يک ويژگي خاصي دارند که به تعبير بعضي از اولياي الهي اين است «علي قدم» نبي ختمي بودند. «علي مشهد» نبي ختمي بودند. بر آن سيرت و سنت خاص بودند. اين براي اهل الله است که ما خيلي اين نزديکي را نمي‌فهميم. هرچند انبياي ديگر هم ويژگي‌ها و نزديکي‌هايي با پيغمبر اکرم دارند و همه ظهور آن نبي ختمي هستند، اما يک ارتباط ويژه‌اي بين اين سه بزرگوار بوده که خود اين باعث مي‌شود توجه ما به آنها بيشتر شود.
بحثي که در ابتداي اين جلسه در خدمتش هستيم، در ضمن آياتي که در مورد حضرت صالح و قومش آمده، چند بار اين مسأله ذکر شده که تعبير اينطور است. خطاب به قوم ثمود است، «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ، وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ، الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ» (شعرا/150-152) علت اينکه اينها زير بار فرمان صالح و امر الهي نرفتند اين بود که اينها اهل اسراف بودند. لذا تعبير به اين مي‌شود «وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ» شما زير بار اينها نرويد و تابع اينها نشويد. «الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ» اهل فساد هستند. و اهل هيچ اصلاحي نيستند. يک زماني انسان «خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئا» (توبه/102) عمل بد دارد و عمل خوب هم دارد. اما گاهي به جايي مي‌رسد که سرتا پا وجودش فساد مي‌شود و ديگر هيچ اصلاحي در اين وجود نيست. مي‌گويد: حواس شما باشد. مقدمه‌ي اين از اسراف شروع مي‌شود. اسراف در وجود ما ممکن است باشد. مبدأ فساد تام که مي‌رسد از همين اسراف‌هاي جزئي آغاز مي‌شود.
مرحوم علامه طباطبايي ذيل اين آيات شريفه يک بحث بسيار زيبايي را ذکر کردند، آيات 146 تا 152 سوره‌ي شعرا که مربوط به جريان حضرت صالح(ع) است. در آيات ديگر هم جريان اسراف آمده که نه قوم بودند که اينها اهل فساد بودند و اصلاح نداشتند. مسرف بودند، مسرف يعني کسي که اهل فساد است و اهل اصلاح نيست. مرحوم علامه مي‌فرمايند: جريان اسراف حقيقتش اين است که در نظام وجود يک اعتدال و يک قوامي حاکم است که هرگان از آن قوام در عالم تخطي شود، همه عالم وجود براي اينکه آن قوام و اعتدال را برگردانند، در راستاي مقابله با او قرار مي‌گيرند تا او برگردد. تا عالم به سمت بقا ادامه پيدا کند. ابتداي امر اگر اين فساد کم باشد، با مشکلاتي که در عالم ايجاد مي‌کنند، در سر راه مفسد و مسرف مي‌خواهد آن را برگرداند. يکطور تلنگر مي‌زند. اما اگر اين اسراف و فساد ادامه پيدا کند، عالم اين را در مسير حذف قرار مي‌دهد. يعني اين را حذف مي‌کند. اگر اين که در کل عالم سرايت دارد، را در نظام انساني را هم ببينيم، عين همين را خداي متعال در نظام تشريع قرار داده است. مي‌گويد: در نظام تشريع و نظام انسان‌ها، در هدايت و کمالاتشان، کساني که خودشان را از طريق الهي جدا کنند، ابتداعاً گوشمالي مي‌شوند. اگر گوشمالي اثر گذاشت، اين برگشت و همراه شد، مشکلي نيست. اگر همراه نشد، تبديل به حذف مي‌شود. حذف يعني نزول عذاب و ايجاد مرتبه‌اي که اين را هلاک کند. منتهي هلاک در نظام قوم‌ها، هلاکت يک قوم مثل قوم ثمود است. مثل قوم عاد که در مورد قوم هود(ع) بود. اما گاهي به افراد هست.
گاهي اين هلاکت به نحوي است که فرصت داده مي‌شود تا مراتب فسادشان را به جايي برسانند که ديگر راه برگشتي براي آنها نيست. يعني خداي متعال گاهي استدراج ايجاد مي‌کند. لذا نگوييم: بعضي از اقوام فساد دارند اما در حقيقت هلاکت نمي‌آيد. هلاکت بعد از فساد به گونه‌اي مي‌آيد که ديگر اميدي به اصلاح اينها نباشد. ثانياً اميد اصلاحي از نسل آنها هم نباشد. اگر اميد اصلاح از نسل اينها هم باشد، خداي متعال به اينها فرصت مي‌دهد. اما اين فرصت به نفعشان هست يا به ضررشان هست؟ به ضررشان است چون اينها برنمي‌گردند. اما اين فرصت را دارند تا اين نسل ادامه پيدا کند و ودايعي که در وجود اينها ممکن است با چند نسل بعد مانده باشد، ظاهر شود. و لذا آنجايي که از بين مي‌روند، گاهي از بين رفتن جلوي شقاوت بيشترشان گرفته مي‌شود. اما چون نسلي در وجود اينها هست که بايد آن نسل محقق شود، ودايعي است که بايد محقق شود، چگونه مي‌شود کسي که شقي است، از دل او آدم سعيدي به وجود بيايد؟ مرحوم علامه مي‌فرمايد در عالم نگاه کنيد. ترازو دو کفه دارد که در مقابل هم هستند. اما اين دو در مقابل هم يک چيزي را نشان مي‌دهند. اينها خودش يک تعادل است. فکر نکنيد هرجايي در عالم زد و خورد است، اين خلاف قانون است. اينکه چيزي شکار چيز ديگري مي‌شود. اينکه شب و روز از هم رفته است. خود اينها که با هم ظاهر متعارض دارند، يک کار انجام مي‌دهند، کسي که کلان نگاه کند مي‌بيند همه اين برخوردها در يک راستا است. اما گاهي اين برخوردها در مسير آن غرض قرار نمي‌گيرد. همين باعث مي‌شود خلاف آن قاعده شود. منتهي اين عمدتاً در عالم انساني محقق مي‌شود. همه عالم «أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَ‏ هَدى‏» (طه/50) خدا همه عالم را خلق و سپس هدايت کرد. اين هدايت در نظام وجود دائمي است و همه طبق آن مسير حرکت مي‌کنند. تنها موجودي که خداي متعال به او اجازه داده که مسيري را که مي‌خواهد طي کند با اختيارش طي کند، آن هم در حقيقت با ديني که فرستاده و گفته: مسير اين است. همه علائم اين است و در اين مسير حرکت کن. حرکت کردن در اين مسير را به عهده انسان گذاشته اما نه به اين عنوان که خداي متعال اراده‌اش در اينجا حاکم نيست. اراده الهي حاکم است اما در اينجا با اراده انسان سازگار است. لذا اين انسان در برابر اراده‌ي تشريعي حق، اراده‌اي که دين الهي است، در مقابل او مي‌تواند تخلف کند. اين تخلف اسراف است. حالا اين حقيقت اسراف که به دنبالش افساد است و دنبال فساد هلاکت است.
اين اسراف به معني حقيقت اسراف است. آن اسراف‌هايي که ما در زندگي داريم مصداق‌هاي اين است. همه عدم تعادل است. روايتي از امام صادق(ع) داريم که به ابان ابن تغلب نقل مي‌کند. مي‌تواند براي انسان تکان دهنده باشند. حضرت مي‌فرمايد: «أَ تَرَي اللَّهَ أَعْطَي مَنْ أَعْطَي» آيا فکر کردي اگر خدا به کسي که مال و ثروتي داده، مقام و مکنتي داده، سلامتي داده، اين داده‌هاي الهي «مِنْ کَرَامَتِهِ عَلَيْهِ؟» اگر به کسي داد، حتماً اين آدم نزد خدا قربي داشته است؟ يا اينکه اگر به کسي نداده و بعضي چيزها برايش محقق نمي‌شود، دنبال روزي هست اما آنطور که ممکن است براي کسي آسان فراهم شود، براي اين فراهم نشده است. «وَ مَنَعَ مَنْ مَنَعَ مِنْ هَوَانٍ بِهِ عَلَيْهِ؟» (تفسير العياشي/ج2/ص12) فکر مي‌کني اگر اينطور است خدا اين را پست کرده است؟ نه! نه آن کرامت بر اوست، نه خدا به اين نظر لطف نکرده است. با اين نگاه تکليف هر انساني که هر نعمتي در وجودش هست و دارد، خيلي سخت‌تر مي‌شود. لذا در روز قيامت دارد بعضي از کساني که حقوقشان را درست ادا نکرده بودند، مي‌گويند: کاش با اين اعمالي که داريم، چيزي نداشتيم. چون حقش را درست ادا نکرديم. مسئوليت ايجاد مي‌کند. لذا کسي که دارا مي‌شود و خدا به او مي‌دهد، در قبال اين مسئول است. مال خودش نيست. اينگونه نيست که در قبال مال الهي مالک شويم. اين مالکيت‌ها، اعتبارات است. هرچند بر اين اعتبارات قواعد فقهي و حقوقي مترتب است. اما در نگاه توحيدي آنچه در نزد ما قرار مي‌گيرد، همه به عنوان يک امانت است. امام صادق(ع) مي‌فرمايد: اينطور نيست که خدا نگاه حقيرانه کرده باشد و کسي که ندارد را خواسته باشد ذليل کند و کسي که دارد را خواسته باشد عزيز کند. «کَلَّا وَ لَکِنَّ الْمَالَ مَالُ اللَّهِ» مال، مال خداست. «يَضَعُهُ عِنْدَ الرَّجُلِ وَدَائِعَ» خدا اين را نزد بعضي‌ها به عنوان امانت و وديعه قرار مي‌دهد. اگر نزد حسابدار بانک پول زياد است که آن امانتدار بانک است، اگر او اختلاس کند، رسوا مي‌شود يا نه؟ بالاخره اين در رسوايي و پيگيري حق نداشته و مال ديگران است. نزد او امانت است. حتي نسبت به آن مال نمي‌تواند به ديگري تفاخر کند. هرچه پول کمتر باشد خوشحالتر مي‌شوند. چون وقتي پول زياد باشد آن روز حسابرسي آنها سخت‌تر است. لذا دوست دارند خيلي کارشان شلوغ نشود. «وَ جَوَّزَ لَهُمْ أَنْ يَأْکُلُوا قَصْداً» به اين اندازه به آنها اجازه داده است که از اين مال بردارند، که با يک ميانه روي بخورند. با ميانه روي بياشامند. با يک ميانه روي بپوشند. با اين ميانه روي ازدواج کنند. مرکب بخرند و ماشين بخرند. «وَ يَعُودُوا بِمَا سِوَي ذَلِکَ عَلَي فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِينَ» بقيه‌اش براي اينها نيست. در نظام مالي و اعتباري و عرفي درست است سند داريم اينها براي ماست. در نظام الهي و حسابرسي را بيان مي‌کنيم. در نظام فقهي و حقوقي هنگام دعوا همه معلوم مي‌شود. اما در نظام الهي مي‌فرمايد: اين پول براي اين نيست. اگر براي اين نيست مي‌تواند پول را راکد جايي بگذارد؟ بسيار نهي شده و حق او نيست. بايد کارآفريني کند. اگر نمي‌تواند کارآفريني کند بايد به ديگران انفاق کند. منتهي کارآفريني سرمايه‌گذاري است که ديگران اشتغال ثابت پيدا مي‌کنند و مي‌توانند حقوقشان را دائماً داشته باشند، اين قطعاً اولي است. سرمايه در گردش است که هم خودت سود مي‌کني و هم به ديگران نفع رساندي. «وَ يَرْمُوا بِهِ شَعَثَهُمْ» مشکلات آنها بايد با اين برطرف شود. اگر کسي سرمايه دار بود، فکر نکند اگر در طريق رفع مشکلات مؤمنين ديگري برآمد، کاري کرده و منتي دارد. اين وظيفه‌اي بوده در قبال وديعه‌اي که خدا به او داده است.
شريعتي: اگر ما يک پولي داشتيم و به آن دست نزديم، اين طبق چيزي که شما گفتي اسراف است.
حاج آقاي عابديني: بله اين اسراف است. سرمايه‌گذاري نکردي. اشتغال زايي نکردي. اين پول را راکد جايي گذاشتي، اين در نظام وجود عکس‌العملش اين است که خداي متعال اين را فساد مي‌داند. دنبال اين هلاکت است. نمي‌تواند بگويد: خودم از راه خودم! اينکه خدا براي اينها وسيع قرار داده است، اين وسيع قرار دادن يعني تو کانال اعطي من هستي. يک واسطه هستي. اگر اين واسطه بودن را اجر گذاشت، و به آن اعتنا کرد، خداي متعال هم برکت بيشتر مي‌دهد. گفتند: هرکسي مسير فيض شد ما او را توسعه مي‌دهيم. وقتي توسعه مي‌دهد، هر کمالي که براي ديگري ايجاد مي‌شود، هر راحت و هر نعمتي که براي ديگري ايجاد مي‌شود جزء وجود و شئون او مي‌شود و از جهت الهي اين وجودش گسترده مي‌شود. در نظام الهي رشد پيدا کرده است. ما در نگاه اول فکر مي‌کنيم توسعه با مال است. لذا مي‌گويد: وقتي تو مردي، اين مال يک قبر و کفن براي تو بيشتر نيست! اما اينجا مي‌گويد: اين مال دست تو امانت است و وديعه‌ي خداست. اينطور نبود که تو عزيز کرده‌ي خدا باشي و به تو داده است. نه! تو مسئوليت بيشتري داشتي انجام بدهي، خدا به تو داده است. اگر انجام دادي و خودت رشد کردي، باز شدي و اين مسئوليت شکفته شد. اما اگر اين کار را نکردي در مقابل اراده حق قرار گرفتي و بايد پاسخگوي همه کساني باشي که به اين مال احتياج داشتند و تو بايد سرمايه گذاري مي‌کردي، اينها مشکلشان رفع مي‌شد. لذا در روز قيامت دارد که اينها به پا مي‌خيزند. خطاب مي‌شود «عين الفقرا» وقتي فقرا بلند مي‌شوند، جمع زيادي بلند مي‌شوند و بعد مي‌گويند: شما در اينجا شفيع هستيد. هرکسي به شما خدمتي کرده است، اين مقام به شما داده شده است. هرکسي به شما خدمتي کرده، مي‌گويد: همه سرک بکشند تا بگردند يک کاري پيدا کرده باشند، چون آنجا همه محتاج به شفاعت هستند. يکي مي‌گويد: يادت هست من ليوان آبي دستت دادم؟! تا اين حد دنبال بهانه هستند که خودشان را با اينها مرتبط کنند. اگر اين حقيقت از لسان معصوم واقعيت دارد، اينجا به ما ياد مي‌دهند.
لذا مي‌فرمايد: اگر کسي اين کار را کرد، «فَمَنْ فَعَلَ ذَلِکَ» بقيه را سرمايه‌گذاري کرد، بقيه را در راه ديگران صرف کرد، «کَانَ مَا يَأْکُلُ حَلَالًا» همان که مي‌خورد هم حلال مي‌شود. آنچه مي‌آشامد. آنچه سوار مي‌شود، ازدواجي که با آن پول مي‌کند همه حلال مي‌شود. اما اگر «وَ مَنْ عَدَا ذَلِکَ» کسي اين کار را نکرد، پول را براي خودش ذخيره سازي کرد به نحوي که راکد گذاشت و صرف کارآفريني نکرد، «کَانَ عَلَيْهِ حَرَاماً» همه کارهايي که براي خودش کرده است حرام مي‌شود. منتهي اين حرام فقهي نيست. اين در نظام الهي است. يعني تو رشد نمي‌کني و کوچک هستي و مورد عتاب حق هستي. اين وجود منفصلي بوده که ربطي به تو ندارد. تعبيري که خدا نسبت به عالم مي‌کند. عالمي که علمش در وجودش اثر نمي‌گذارد، «كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفارا» (جمعه/5) علم که اينقدر شريف است، اگر کسي اين علم در وجودش نافع نباشد، «كَمَثَلِ الْحِمارِ» است. بدتر از آن اين هست که من تو را مسئول اين کار قرار دادم و تو زير بار مسئوليت نرفتي. اينجا بايد جواب بدهي که گرسنگي آنها موکول به انجام تعهد تو بود که برطرف شود. من اين را به تو دادم که رشد و تعامل و وحدت ايجاد شود. تو در نظام وجود اختلال ايجاد کردي. فکر کردي اين فقط براي خودت است. مثل قارون که «إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ‏ عِنْدِي‏» (قصص/78) بار مرکب کند و در برابر مردم مانور بدهد.
بعد مي‌فرمايد: «أَ تَرَي اللَّهَ ائْتَمَنَ رَجُلًا» آيا مي‌بينيد که خدا شخصي را مورد امانت‌داري قرار داده باشد، امانت خودش را نزد او قرار داده باشد، «عَلَي مَالٍ يَقُولُ لَهُ» آيا او حق دارد برود براي پز دادن، «أَنْ يَشْتَرِيَ فَرَساً بِعَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ» برود ده هزار درهم بدهد، يک اسبي بخرد که با آن پز بدهد. دل ديگران را آب کند. با اينکه آن مرکبي که اين لازم داشت، مرکبي بود که با بيست درهم مي‌شد خريداري کرد. نمي‌گويد يک چيز بدي سوار شو. اما مي‌گويد: چيز خوبي که مي‌خواهي سوار شوي نه اينکه پز بدهي. اگر تو بيشتر خرج کردي مال تو نبوده است. با اينکه طبق قاعده فقهي به اسم تو بوده است و کسي نمي‌تواند به تو بگويد: چرا اين کار را کردي. اما در نظام الهي مي‌گويد: آنقدري که حاجت تو بر طرف مي‌شد، آن هم با راحتي حق داشتي براي خودت استفاده کني. براي يک دسته امروز اتومبيل است، براي يک دسته لباس است، براي يک دسته خانه است، براي يک دسته برند است. مي‌خواهد پز بدهد، برايش مهم است. اين اسراف است و حرام در نگاه الهي است. چقدر سخت مي‌شود؟ اينها همه حق‌الناس مي‌شود که اينها آن روز مي‌توانند بگويند: اگر اين پولها آن روز به کار افتاده بود، ما همه اشتغال پيدا مي‌کرديم. زندگي ما هم مي‌گذشت. فشاري که به ما آمد و ما به گناه مبتلا شديم، به سرقت و دزدي مبتلا شديم، براي اين بود که جامعه امن نبود. جامعه سرمايه‌گذاري صحيح نداشت. اين براي کسي که دزدي کرده عذر نيست. اما مي‌تواند بگويد: يک دليلي که من را به دزدي کردن وا داشت اين بود که اين درست پولش را در جامعه سرمايه‌گذاري نکرد.
حتي آن مقداري هم که لازم داريم، درست استفاده نکنيم باز در نگاه الهي حرام مي‌شود. حتي آنچه لازم داريم. مي‌گويد: شرط اينکه آن پيش خدا حلال شود و رشد ايجاد کند اين است که اين را درست صرف کنيم. اين خيلي مهم است. حلال در نظام تربيتي! اگر اين را درست صرف نکردي، آن هم برايت حلال نيست. «فَمَنْ فَعَلَ ذَلِکَ کَانَ مَا يَأْکُلُ حَلَالًا وَ يَشْرَبُ حَلَالًا، وَ يَرْکَبُ حَلَالًا، وَ يَنْکِحُ حَلَالًا» و الا آنها هم حرام مي‌شود. بعد در يک خانواده مي‌بيني بچه يکجور درمي‌آيد. مشکلات ايجاد مي‌شود. هرکدام از ما در جايي که بايد صرف مي‌کرديم، درست مصرف نمي‌کنيم. يکجا يک کسي اعتباري دارد، آبرويي دارد، ديگري ممکن است در نظام شخصيت ساده‌اي حساب شود، يک شخصيت شاخصي هست، اين شخصيت شاخص يعني اضافه بر آنچه اين لازم دارد به او داده شده تا از اين براي ديگران استفاده کند. اين هم يک سرمايه است.
يا اينکه مي‌خواهد مهريه تعيين کند، يک مهري معين مي‌کند که پز باشد. اين پز دادن اسراف است. باعث مي‌شود جو عمومي جامعه به سمت اين سوق پيدا کند. مي‌فرمايد: اين از جهت تربيتي حرام است. اگر تو از عهده‌ي اين مهريه هم بر بيايي، ولي چون براي پز دادن بوده است، نه براي راحتي زندگي، اين خودش اسراف و فساد است و به دنبالش هلاکت است. اين يک بحثي بود که در اين روايت شريف آمده بود. روايت هم در الميزان، جلد هشتم، صفحه‌ي 93 است که مرحوم علامه نقل مي‌کند. همچنين در تفسير عياشي هم آمده است.
همين مشکلي که در کشور ما براي ساختمان پلاسکو ايجاد شده است، تبعات و مشکلات زيادي به همراه دارد. بالاخره اينها کاسب هستند و از دهها جاي ديگر سفارش گرفتند. به دهها جاي ديگر پول مي‌دهند. اينها همه يک معادلات پيچيده ايجاد مي‌کند. اگر درست تدبير نشود و با رحمت به همديگر نگاه نکنند، خيلي از اينها ممکن است خانواده‌ها و خودشان به مشکلات زيادي دچار شوند که در طولاني مدت هم مضاعف شود. اين نگاه به کساني که در رأس دولت‌ها هستند، يا در رأس قانونگذاري يا در رأس قواي مختلف هستند، يا کسي که کاري از او در هر جايي برمي‌آيد، يا مدير کل است، يعني در نظام تربيتي اگر درست روابط را رعايت نکنند حتي اجرتي که دارند مي‌گيرند برايشان حرام مي‌شود. لذا گاهي مي‌بينيم در زندگي برکت نيست. نتايج خوب نيست. آنچه دل ما مي‌خواهد محقق نمي‌شود. برگرديم ببينيم چه کارهايي مي‌توانستيم بکنيم و نکرديم. امام صادق(ع) فرمود: «المؤمن المحتاج رسول الله تعالي اليکم» مؤمني که احتياج دارد، حالا احتياج مالي، آبرويي، حتي شنيدن است، لازم است حرفي را گوش کني، هرکدام يک مرتبه است. مؤمني که احتياج دارد، پيک ويژه‌ي خدا به سوي توست. يعني خدا مستقيماً يک نفر را با نامه شخصي و مخصوص و مهر کرده به اسم تو فرستاده است. من اين را در خانه‌ي تو فرستادم. جواب خداست، جرأت مي‌کنيم جواب ندهيم. اين رسول ويژه و يک ويژه خدا به سوي توست.
براي اينکه امروز بحث حضرت صالح را تمام کنيم، از اين قسمت هم عبور مي‌کنيم. «إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِين‏» (اسراء/27) اخوان الشياطين غير از تابع الشياطين است. تابع شيطان بودن يک مطلب است، اخوان شيطان بودن يعني در عرض خود شيطان، قرين شيطان مي‌شود. مُبَذّر گاهي زيادي خرج کردن غلط است. ادا نکردن حقوق واجب و رسيدن به حقوق مستحب است. گاهي در جايي بخاطر ايجاد کردن وجهه خرج مي‌کند. يکي کسي از کوفه خدمت امام صادق(ع) رسيد. وقتي رسيد حضرت او را تحويل نگرفت. آخر گفت: آقا چه شده است؟ گفت: تو از کوفه حرکت کردي آمدي، هر جايي رسيدي يک گوسفند زمين زدي و همه را مهمان کردي. من بخاطر همين با تو عتاب مي‌کنم. گفت: من مهمان کردم! گفت: آنجا کسان ديگري هم بودند، آنها هم مرجع براي مردم بودند. مردم در زندگي‌شان اينها را قبول داشتند. با اين کاري که کردي، اينها آن توان را نداشتند. باعث شد مرجعيت آنها و رجوع مردم به آنها تحقير شود. بخاطر همين من آن برخورد سابق را با تو ندارم. يعني گاهي زيادي خرج کردني که حکيمانه نباشد، تبعاتش را دقت نکنيم. در گروه‌ها و تشکلات، يک گروهي خوشحال شود که گرفته و گروه ديگري نگرفته است.
شريعتي: امروز صفحه‌ي 467 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه‌ زمر و آيات ابتدايي سوره مبارکه غافر در سمت خداي امروز تلاوت خواهد شد. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند همه آتش‌نشانان شهيدمان هديه کنيم که براي نجات جان مردم دل به درياي آتش زدند، و طلب مغفرت براي همه آنها بکنيم و آرزو کنيم انشاءالله مهمان سفره اهل‌بيت(ع) باشند.
«وَ تَرَى‏ الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ «75»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، حم «1» تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ «2» غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقابِ ذِي الطَّوْلِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ «3» ما يُجادِلُ فِي آياتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَلا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلادِ «4» كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ «5» وَ كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ «6» الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِيمِ «7»
ترجمه: و فرشتگان را مى‏بينى كه گرد عرش حلقه زده‏اند، در حالى كه همراه با ستايش پروردگارشان تسبيح مى‏گويند و ميان آنان به حقّ داورى گردد و گفته مى‏شود: «سپاس خداوندى را كه پروردگار جهانيان است.»
به نام خداوند بخشنده‏ى مهربان‏، حا، ميم. نزول كتاب از طرف خداوند عزيز عليم است. آمرزنده‏ى گناه، پذيرنده‏ى توبه، سخت كيفر و صاحب عطاى فراوان. هيچ معبودى جز او نيست. بازگشت (همه) به سوى اوست. جز كسانى كه كفر ورزيدند كسى در آيات خداوند جدال و ستيزه نمى‏كند پس تحرّك آنان در شهرها تو را نفريبد. پيش از اين (كفّار مكّه) نيز قوم نوح و احزابى كه بعدشان آمدند (پيامبرانشان را) تكذيب كردند و هر امّتى تصميم گرفت تا پيامبرش را به عقوبت بگيرد و به وسيله‏ى باطل مجادله كردند تا حقّ را نابود نمايند، پس آنان را (به قهر خود) گرفتم، پس (بنگر كه) كيفر من چگونه بوده است. و بدين گونه (كه احزاب در دنيا عقوبت شدند) وعده عذاب پروردگارت درباره‏ى كسانى كه كفر ورزيدند قطعى شد كه آنان اهل دوزخند.كسانى كه عرش (خدا) را حمل مى‏كنند وآنان كه اطراف آن هستند، پروردگارشان را با سپاس و ستايش تسبيح كرده (و به پاكى ياد مى‏كنند) و به او ايمان دارند و براى كسانى كه ايمان آورده‏اند (از خداوند) آمرزش مى‏خواهند (ومى‏گويند:) پروردگارا! رحمت و علم تو همه چيز را فراگرفته است، پس كسانى را كه توبه كرده و راه تو را پيروى كرده‏اند بيامرز و آنان را از عذاب دوزخ حفظ كن.
شريعتي: باز هم از طرف خودم و همه‌ي همکارانم در برنامه سمت خدا به جامعه آتش‌نشان و خانواده‌هاي شهداي آتش نشان تسليت مي‌گويم. دعا مي‌کنيم که انشاءالله روح اين آتش‌نشان‌هاي عزيز ما که براي دفاع از هموطنان دل به آتش زدند، سر سفره‌ي اميرالمؤمنين متنعم باشد. قرار شد حاج آقاي عابديني از «بسم الله الرحمن الرحيم» براي ما بگويند.
حاج آقاي عابديني: چون اين صفحه از قرآن منور به «بسم الله» بود. دو سه نکته در مورد «بسم الله» عرض مي‌کنيم. مرحوم علامه ذيل «بسم الله الرحمن الرحيم» سوره‌ي حمد که اصل بيانشان آنجاست، فرمودند: هر امري و هر کاري به مقداري که با خدا مرتبط شود باقي مي‌ماند. برقرار شدن ارتباط هر فعلي با خدا به واسطه‌ي اين «بسم الله الرحمن الرحيم» است. «بسم الله» فقط لفظ نيست. انسان دارد توجه مي‌کند. «كلّ‏ امر ذى‏ بال» هر امري که قابل توجه است «لم يبدأ فيه باسم اللَّه فهو ابتر» (تفسير امام عسکري/ص25) اين ابتر است. دنباله پيدا نمي‌کند. چون عالم ابديت در پيش دارد. هرچه به خدا بيشتر گره بخورد، جاودانه تر مي‌شود. از ابديت بهره‌مندتر مي‌شود. لذا حواسمان باشد همين کاري که داريم مي‌کنيم، حرام نکنيم. يک سرمايه عظيم است. اين سرمايه عظيم را به خدا گره بزنيم. قصدمان را براي خدا بکنيم. مخلصانه انجام بدهيم ابدي مي‌شود. اما اگر براي ديدن مردم کرديم، خدا مي‌گويد: مردم هم ديدند و تمام شد. بعد انسان مي‌بيند هيچي ندارد.
در روايت از اميرالمؤمنين(ع) هست که «ظهرت الوجود عن بسم الله الرحمن الرحيم» با بسم الله وجود ظاهر شد. در بعضي از کتب عارفان هست که «بسم الله الرحمن الرحيم» کُن عارف است. يعني همان که خداي متعال فرمود: «إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ‏ فَيَكُونُ‏» (نحل/40) عارف وقتي به مقام ولايت مي‌رسد با «بسم الله» ايجاد مي‌کند. در بعضي روايات دارد «بسم الله الرحمن الرحيم» اسم اعظم الهي است. يا نزديک‌تر از سياهي به سفيد چشم، نزديکي «بسم الله» به اسم اعظم است. در بعضي روايات ديگر دارد که «بسم الله الرحمن الرحيم» را که انسان آغاز مي‌کند، «اعظم آيةٍ في کتاب الله» است. انشاءالله خداي متعال ما را با «بسم الله» محشور کند و حقيقت بسم الله در درون ما قرار بگيرد.
قوم صالح قوم بهره‌مندي بودند. نعمت زياد داشتند ولي نسبت به محرومين خيلي ظلم کردند و نمي‌گذاشتند به آنها برسد. همه دارايي‌ها و ثروت‌ها را براي خودشان مي‌خواستند. اين اسراف و فساد، هلاکت را به دنبال داشت. خداي متعال به صرف کفر، قومي را عذاب نکرد. بلکه اگر آنها به ظلم مبتلا شدند، به دنبالش هلاکت آمد. لذا ممکن است ظلم از کافر صادر نشود. اما اگر ظلم بود هلاکت دارد. فکر نکنيم هلاکت، هلاکت نهايي است. هر مقداري از ظلم، مقداري هلاکت دارد. هلاکت‌هاي ابتدايي گوشمالي است که برگرديم. آخرين جمله‌اي که صالح(ع) در رابطه با قومش، پس از هلاکت قومش بيان مي‌کند اين است که «وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ‏ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ» (اعراف/79) وقتي ديد اينها مردند و تمام شد، چون پيغمبر هم در جنگ بدر وقتي اينها کشته شدند و در چاه انداختند، آمد و در چاه با آنها گفتگو مي‌کرد. يک عده گفتند: مگر اينها مي‌شنوند؟ فرمود: اينها از شما شنواتر هستند. صالح به آنها خطاب کرد: من خيرخواهي را به کمال براي شما انجام دادم ولي شما ناصح و خيرخواه را دوست نداشتيد.
در روايت وارد شده پيغمبر اکرم عبور مي‌کردند، ديدند اميرالمؤمنين و عمار زير نخل‌ها خوابيدند، حضرت اينها را صدا زد. وقتي بلند شدند و خاک‌هاي خود را تکان دادند، پيغمبر مي‌فرمايد: «الا احدثکما باشقى الناس» مي‌خواهيد شما را به شقي‌ترين مردم معرفي کنم؟ «قلنا: بلى يا رسول اللّه» اميرالمؤمنين و عمار فرمودند: بله. «قال: احمر ثمود الذي عقر الناقه» آن کسي که سرخ مو بود و ناقه را پي کرد و کشت، او اشقي الاولين است. «و الذي يضربک يا علي على هذه يعني قرنه حتى تبتل منه هذه يعني لحيته» (مسند احمد/ج4/ص263) اين کسي که ريش تو با ضربت او خضاب مي‌شود، اشقي الآخرين است. اين تعبير اشقي الاولين و اشقي الآخرين تعبير بسيار زيبايي است.
ناقه‌ي صالح از دل صخره بيرون آمد. اميرالمؤمنين از کجا بيرون آمد؟ از دل کعبه. تنها کسي است که از دل کعبه بيرون مي‌آيد و مردم مي‌بينند. تشابه بين آيتي که مبصر است و مردم ديدند، اميرالمؤمنين کسي بود که براي همه نافع بود. همه از هدايت و علم او استفاده مي‌کردند. همچون ناقه‌اي که از شير او منتفع بودند. لذا پيغمبر هشدار داد که به جريان صالح مبتلا نشوند. ولي همان ابتلايي را که قوم ثمود نسبت به ناقه صالح پيدا کردند، دچار شدند. ممکن است ما هم گاهي با آياتي که مي‌بينيم مبتلا به ناسپاسي شويم.
يک نکته ديگر اين است که در روايت ذکر شده که مثل صالح، مثل حضرت حجت و حضرت صاحب(ع) هست. چون صالح بعد از اينکه قومش نجات پيدا کردند مدتي به ميقات رب رفت. غايب شد. مدت طولاني غايب شد. وقتي برگشت از جهت ظاهري خيلي متفاوت شده بود. به طوري که وقتي آمدند خيلي از افراد او را نشناختند. لذا وقتي گفت: من صالح هستم، قبول نکردند. قوم سه دسته شدند. همين‌هايي که نجات پيدا کرده بودند. عده‌اي منکر شدند. عده‌اي شاک و عده‌اي مؤمن شدند. اول سراغ اهل شک رفت، گفت: من صالح هستم. گفتند: صالح اين مشخصه‌ها را داشت و تو نداري! حجتي از او نخواستند. سراغ اهل عناد رفت و آنها هم او را ترک کردند. سراغ اهل ايمان رفت، آنها گفتند: ما نشانه‌هايي از صالح داشتيم. آيا تو مي‌تواني آن نشانه‌ها را بگويي؟ شروع کرد روابط دروني را که بين اينها و خودش بود را گفت. اينها گفتند: حجت بر ما تمام شد. لذا آن دو دسته بدون خواستن هيچ علامتي منکر شدند. اما اين دسته حجت خواستند. اين نشان مي‌دهد در زمان ظهور بايد از حضرت حجت خواست که تو آيا فرستاده‌ي خدا هستي؟ آيا تو امام غايب هستي؟ نمي‌شود به راحتي انکار کرد و عبور کرد.
شريعتي: بحث حضرت صالح هم بسيار مفيد بود و نکات تربيتي فراواني داشت. انشاءالله هفته آينده در محضر حضرت ابراهيم(ع) خواهيم بود. حاج آقا دعا بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: انشاءالله خداي متعال به همه بازماندگان اين حادثه صبر عنايت بفرمايد. اينها را مورد مغفرت قرار بدهد. عاقبت همه ما را ختم بخير بکند. رحمت و عطوفت را بين ما بيش از پيش جاري بگرداند. خدايا به برکت اسم رحيم و رحمان و رئوف خودت حاجات همه حاجتمندان را برطرف بفرما.
شريعتي: دعا مي‌کنيم انشاءالله به زودي زود مفقودين اين حادثه هم پيدا شوند. انشاءالله تلاش نيروهاي امدادي و آتش‌نشاني مؤثر واقع شود. براي مصدومين اين حادثه هم دعا مي‌کنيم که انشاءالله خداي متعال هرچه سريعتر شفاي کامل عنايت کند. بهترين‌ها نصيب شما شود.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سیره تربیتی حضرت صالح علیه السلام قرآن کریم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید