بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علم در زمان ظهور(12)؛ أنبیاء، مظهر اسم الظاهر در قوس نزول هستند و أوصیاء مظهر اسم الباطن در قوس صعودند و امام زمان (عج) آخرین وصی، و وارث علمِ باطنی تمام سابقین، برای اظهار آن‌هاست.

در سلسله مباحثی که در ارتباط با علم در زمان ظهور در خدمتش بودیم، که بحث عظیمی است که شئون بحث اگر بخواهد باز بشود مدت زیادی میطلبد. هنوز ناشناخته است. تمام مسائلی که در مورد انبیاء و اوصیاء و اولیاء گفته شده است، در زمان ظهور میخواهد تحقق پیدا بکند. تحقق تام و کاملش در زمان ظهور است. هرچی که در ارتباط با امام معصوم در معرفی مطرح شده است و در مورد انبیاء، تمام اینها در دوره ظهور میخواهد ظهور پیدا بکند. لذا حقیقت انسان تازه آن موقع معلوم میشود که چه اعجوبه ای است. لذا بحث علم در زمان ظهور بحث عظیمی است.

عالم وقتی خلق شد و تحقق پیدا کرد و دارد تحقق پیدا میکند لحظه به لحظه، هر لحظه از علم به عین آمدن است. یعنی عالم علمی که در علم حضرت حق است به مرتبه عین میرسد و ظهور پیدا میکند. پس حقیقت هستی همه اش ظهور از علم است به عین. تمام عین عین علم است. تمام هستی عین علم است. چون همان علم است که به مرتبه ظهور رسیده است شده است عین. این یک نحوه از ظهور علم به عین است که در هستی محقق شده است و دائما دارد میشود. کل یوم هو فی شان. لحظه به لحظه افاضه میکند. غیر از آنکه ایجاد عالم لحظه به لحظه از علم به عین است، لحظه به لحظه از عین به علم هم هست. همانطور که صفت اولیت و خالقیت دارد عالم را ایجاد میکند. لحظه به لحظه اسم آخر و اسم معاد دارد عالم را قبض میکند. یا باسط دارد عالم را بسط میدهد. قابض دارد عالم را قبض میکند. از عین به علم میرسد. لحظه به لحظه ایجادمان بین دو علم حضرت حق است. از آنجا نشات گرفته ایم و آمده ایم و الی الله راجعون.
هم از آنجا نشات گرفته ایم. هم به سمت علم داریم حرکت میکنیم. به این میگویند قوس نزول و قوس صعود. انا لله و انا الیه راجعون. این یک نوع ظهور علم است.
با این نگاه همه هستی ظهور علم است. یک ظهور علم دیگری هست که خاص است نسبت به این. نسبت به این بحث جدید عام و خاص است. این خاص همان است. انبیاء الهی که آمدند، ظهور ادیان آمدن راه صعود، فعلیت پیدا کردن آنچه مسیر حرکت است و نشان دادن آن، آن هم یک مرتبه از علم به عین آمدن است. انبیاء آمدند مطابق استعداد خودشان و هستی و انسان هایی که در دوره شان بودند، معنای و حقایق غیبیه را از عالم غیب به مرتبه ظهور رساندند. اگر انبیاء نبودند این حقایق از غیب به شهود نمی آمد. ادیان و معارف و احکام و اخلاق آمدن از غیب است به شهود. از علم به عین. این هم یک مرتبه دیگری از ظهور علم به عین است. که این ظهور علم به عین نتیجه و خلاصه قبل است. قبلی همه مقدمات و حرکتش مربوط به این بود که دومی محقق بشود. لذا انسان میشود خلاصه هستی. در قوس صعود همه را انسان میبرد. همه با او همراه میشوند و حرکت میکنند. دومی اولی را دارد، تمام نظام هستی در وجود این خلاصه و عصاره اش هم هست. به اضافه. به اضافه اش هم حرکت غیب به شهودی است که انبیاء آورده اند. حقیقت دومی که اینجا محقق میشود حرکت انسان است بواسطه تعالیم انبیاء و مشاهدات اولیاءو .بواسطه مسیری که آنها تعیین کرده اند که انسان راه بیوفتد و از ظهورها عبور بکند و برسد به باطن. حرکت انسان است از شهود به غیب. اول از غیب به شهود آوردند دستورات دین را تا حرکت بدهد از شهود به غیب انسان ها را. پس تمام تعالیم انبیاء و وحی از غیب به شهود آمد، تا حرکت بدهد انسان را به غیب عالم. این هم حرکت علمی دومی است که در عالم محقق میشود. این را به عنوان یک منظومه نگاه کردید، این را به عنوان کد کلی ببینید، وارد دسته ای از روایات میشویم که تطبیق میکنیم بر بحثمان.
-در غیب بود. آمد به ظهور که دوباره به غیب برسد؟
تفاصیلش است دیگر. شما کلامی که دارید، به شهود می آورید، که شنونده از شهود بگیرد و به غیب برود. مثال است. این ظاهر شدن غیب است و دوباره به سمت غیب میرود. اثرش در اینجاست که یک حرکتی محقق میشود. ظهوری و اظهاری محقق میشود که با اختیار حرکت صورت میگیرد و به کمال میرسد. در نظام الهی این نحوه ظهور حق کمالش اینطوری است. همه موجودات هدایتشان همراهشان هست. اما انسان هدایتش اختیاری است. اسمائ ظاهر نحوی از تجلی است. اسماء باطن نحو دیگری از تجلی است. اینها در انسان جمع میشود.

21 باب في الأئمة ع أنه صار إليهم جميع العلوم التي خرجت إلى الملائكة و الأنبياء و أمر العالمين‏
یک علومی به انبیاء رسیده است. یک علومی در عالم محقق شده است که ظهور عالم است. یک علومی ملائکه مدبره عالم داشتند که اداره کردند عالم را با آن. همه این علوم، آنی که در تدبیر است، آنی که به ظهور رسید و محقق شد، و آنی که توسط انبیاء آشکار شد، همه میرسد به ائمه علیهم السلام.
امر عالمین گاهی بی واسطه ملائکه است. گاهی شئون خود عالم. ملائکه امری را تدبیر میکنند، خود این شئون و ظهوراتی دارد. دیگر به جعل نیست. به جعل اولی آن شئون اظهار میشود. که آن هم در این داخل است. همه اینها داخل در علم حضرات معصومین میشود.

1 باب في الأئمة ع أنهم ورثوا علم آدم و جميع العلماء
1- حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنِي يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ رِبْعِيٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْجَارُودِ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي هَبَطَ مَعَ آدَمَ لَمْ يُرْفَعْ وَ إِنَّ الْعِلْمَ يُتَوَارَثُ وَ مَا يَمُوتُ مِنَّا عَالِمٌ حَتَّى يُخْلِفَهُ مِنْ أَهْلِهِ مَنْ يَعْلَمُ عِلْمَهُ أَوْ مَا شَاءَ اللَّهُ.
یکی از قواعد علم این است که علمی که هبوط پیدا کرد، دیگر از بین نمیرود. دیگر این برداشته نمیشود. برنمیگردد. عرض کردیم که انسان برمیگردد. انسانی که حامل این علم است، این ظهور در او محقق میشودو برمیگردد. اما خود این علم چی؟ حقیقتی که در عالم وجود آمد، دیگر عالم وجود عدم بردار نیست. بله، ممکن است از صحنه عالم طبیعت حذف بشوند. خیلی تعبیر بلندی است. این هم در نظام تحقق هستی است و هم در نظام علومی که حقایق غیبیه بود و به ظاهر رسید. مثل علم انبیاء که به ظاهر رسید. بحث سختی است. اما اگر ما معرفت دوران ظهور را میخواهیم برایمان محقق بشود که چه واقعه ای در کار است وچه حقیقتی میخواهد محقق بشود، برای چه کاری باید آماده بشویم، در انتظار چی هستیم؟ اگر میگوییم منتظر کالمتشحط فی دمه، چقدر باید کوشش و توان به خرج بدهیم که این نگاهی که در روایات آمده است ،آمادگی اش را از دست ندهیم. نمیگویم به دست بیاوریم. اقلا تفویت نکنیم. با کوشش ما راه به این مرتبه نیست. اما با جذبه ولی الهی میشود. دوران ظهور دوران جذبه است. اگر این جذبه میخواهد جذب بکند و ببرد، باید مانعیت رفتن نباشد. عایق نشده باشیم در رفتن. هرچقدر از جانب ایشان لطف باشد و ما را کمند بیندازد که ببرد، ما کمند را پاره بکنیم و نرویم. اگر این مقدار تصور بکند، عظمتش روشن میشود، شوق و انتظارش بیشتر میشود.
-قبض بشود چه اشکالی دارد؟
میگوید اگر چیزی به ظهور رسید، مظهر اسم الظاهر شده است. اسم الظاهر خودش مظاهر دارد. آن شیءای که از الظاهر به الباطن حرکت میکند، حرکت میکند، اما ملائکه ثابتند. اما انسان ها میتوانند در اینها بالا بروند.
-این معاد ندارد؟
معادش عین خودش است.
بیان میکند که برگشت اینها چگونه است. اما این علم لایرفع. اگر علمی به ظهور رسید، این علم که به ظهور رسیده است از صحنه هستی دیگر حذف نمیشود. دیگر بر نمیگردد بشود غیب. لذا از اول عالم عالم رو به ظهور بعد ظهور بوده است. رو به ظهور بالاتر بوده است. هیچ موقع در نظام ظهور حد هستی کمتر نشده است. احتجاج نسبت به انسان ها بالاتر شده است. ممکن است ظلم و جور متفاوت شده باشد. اما هستی که از اول خلق شده است، رو به ظهور بالاتر بوده است. دقت بکنید ببینید چقدر حرف درش هست. علمی که هابط میشود لم یرفع. این علم برنمیگردد. برداشته نمیشود. این علم هست. مقداری از علمی که به عین آمدو مشهود شد و از غیب به شهادت کشیده شد، شهادت دیگر شهادت است. لذا روز به روز عالم شهادت رو به توسعه است. اما انسان میتواند از عالم شهادت حرکت بکند به سمت عالم غیب. معاد یعنی حرکت انسان از عالم شهادت به سمت عالم غیب. انسانی که قبلا از غیب آمده بود به شهادت، دوباره حرکت میکند به عالم غیب. معاد رجوع به غیب است. لذا اسم الآخر حاکم میشود.
-اگر انسان نبود قوس صعود نداشتیم؟
نه. همه هستی بواسطه انسان قوس صعود داریم. برگشت مربوط به انسان است.

در پاسخ: علم حصولی نازله نازله نازله آن است. حکیم قواعد هستی در وجودش اتحاد پیدا میکنند. این میشود عالم به قواعد هستی. این یک عالم است خودش. این عالَم مضاهیا للعالم العینی. البته این یک تعریف است. بعضی قبول نکرده اند.

علم آدم الاسماء یعنی آغاز سیر صعودی. آغاز سیر صعودی، علم آدم الاسماء کلها مرتبه ای در آدم محقق شد. تامش در حضرات معصومین محقق میشود. ملائکه هم در سجده با آنها حرکت میکنند.

آیا عالم که دارد حرکت میکند به قوس صعود، دارد از آنها جدا میشود؟ نه. دارد با خودش میبرد. از این مرتبه حرکت را آغاز کرده است. مثل کسی که لفظ که در وجودش وارد شد، به معنا میرسد، به معنایی که از این لفظ است. و از معنا به مقصود کسی که اراده کرده بوده است متکلم. آیا لفظ را انداخته دور؟ نه. سر جایش است. اما عبور کرد به این معنا. این لفظ ماموریتش انجام شد در وجود او. ولی اینها حد این نبود. عالمی که ظهور پیدا کرده و شهود شده و علم به عین آمده، میخواهد این را ببرد تا خود مرتبه علم. اینها باهاش هست. اما حدش نیست. عالم مشهود حرکت دهنده است به سمت باطن. لذا این فرد جامع بین شهود و غیب میشود.
نسبت نبوت با ولایت در این مسئله خودش یک حقیقت عظیم دیگری میشود.
إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي هَبَطَ مَعَ آدَمَ لَمْ يُرْفَعْ وَ إِنَّ الْعِلْمَ يُتَوَارَثُ وَ مَا يَمُوتُ مِنَّا عَالِمٌ حَتَّى يُخْلِفَهُ مِنْ أَهْلِهِ مَنْ يَعْلَمُ عِلْمَهُ أَوْ مَا شَاءَ اللَّهُ.
بعدی گاهی همان را دارد. گاهی دارد به اضافه. لذا حتما حجتی که در زمین هست، علومی که در نظام انبیاء بوده است را حامل است. حامل گاهی به معنای نقل دهنده است به بقیه. که رب حامل فقه الی ما هو افقه. این در نظام علم حصولی امکان پذیر است. اما در نظام علم حضوری اینطوری نیست. اگر هست، حامل باید متحد باشد با علمی که بیان میکند.
مردن یعنی انتقال این عالِم از این موطن به موطن بالاتر. جدا شدن از نشئه طبیعت و همه بهره را از عالم طبیعت گرفتن و به مرتبه بالاتر رفتن.
اهل که میگوییم نه فرزند. کسی که به او نزدیک است. کسی که با او همراه است. این اهل همان کل تقی و نقی آلی. اگر سبب معنوی و سبب ظاهری با هم شد، اولی است. همین که در نظام اهل بیت یا بسیاری از انبیاء هست. که پدرشان نبی بوده است. البته در همه سرایت ندارد.
کسی که علم او را دارد او ما شاء الله یعنی بیشتر. و لدینا مزید. حد اقلش تساوی با اوست. چون علم نمیمیرد. علم رفع نمیشود. اگر در نظام علوم ظاهری گاهی میگویند علم به حاملش میرود، در نظام علوم ظاهریه حصولیه است. عالمی است که قدرش را ندانستند، از بین رفت. اما در نظام علم حضوری و حقایقی که از غیب به شهود رسیده است توارث در کار است. در سلسله جلیله انبیاء از آدم تا آخر، در لحظه وفاتشان چند چیز را تحویل میدهند. نبوت را، علم را. در روایت هست. علم کتابی که نیست. علمی نیست که دفتر و دستک درش باشد. اگر هم گاهی به دفتر و دستک تعبیر میشود، نمادی است از یک حقیقت. عیبی هم ندارد که در دفتری تدوین بشود. اگر علم جفر است. اگر کتاب فاطمه س است. اما اصل مسئله آن است. اگر هم این دفتر را از بین ببرند، آن علم از بین نرفته است. آن علم قابل تصرف نیست که دیگری بتواند بگیرد. اینطوری نیست. اگر در زندانش کردی توارث نشود. اگر فاصله انداختی در لحظه وفات توارث نشود.
این علم حضوری است، وساطت ابزاری در انتقال نمیخواهد. اما باید ولی حی ای حامل او باشد. تا او ابراز بشود. تا حجت باشد. تا بقیه با این به نتیجه برسند.
-امام زمان به کی تحویل میدهند؟
رجعت میشود. به امام حسین منتقل میشود. از دوران رجعت خصوصیات دیگری می آید.

-حضرت ابراهیم بالاتر از عیسی و موسی بودند طبق روایات.
در روایات میگویند که علوم دو دسته میشود. علومی که ظهور پیدا میکند و علومی که ظهور پیدا نمیکند. در باب قبلی که نخواندیم فعلا روایاتش می آید.
2- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: كَانَتْ فِي عَلِيٍّ سُنَّةُ أَلْفِ نَبِيٍّ
نه اینکه سنت هزار یک نبی نیست. لسان کثرت است. آخرین مرتبه کثرت است. ممکن است در جایی هزار نقش ویژه داشته باشد، اما کنایه از کثرت بی نهایت است.
وَ قَالَ إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي نَزَلَ مَعَ آدَمَ لَمْ يُرْفَعْ وَ مَا مَاتَ عَالِمٌ فَذَهَبَ عِلْمُهُ وَ إِنَّ الْعِلْمَ لَيُتَوَارَثُ إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَبْقَى بِغَيْرِ عَالِمٍ.
چون توارث است، ارض بدون عالم حی ای که در ارض است نخواهد ماند. ارض بدون عالم نمیماند. عالم باید حیات ارضیه داشته باشد.
3- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ- النَّبِيُّ ص وَرِثَ عَلِمَ النَّبِيِّينَ كُلَّهُمْ قَالَ لِي نَعَمْ قُلْتُ مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى أَنِ انْتَهَى إِلَى نَفْسِهِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَرِثَهُمُ النُّبُوَّةَ وَ مَا كَانَ‏
بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 115
فِي آبَائِهِمْ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْعِلْمِ قَالَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا وَ قَدْ كَانَ مُحَمَّدٌ ص أَعْلَمَ مِنْهُ قَالَ قُلْتُ إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ كَانَ يُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ قَالَ صَدَقْتَ وَ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ كَانَ يَفْهَمُ كَلَامَ الطَّيْرِ قَالَ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَقْدِرُ عَلَى هَذِهِ الْمَنَازِلِ فَقَالَ إِنَّ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ قَالَ لِلْهُدْهُدِ حِينَ فَقَدَهُ وَ شَكَّ فِي أَمْرِهِ‏ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ‏ وَ كَانَتِ الْمَرَدَةُ وَ الرِّيحُ وَ النَّمْلُ وَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ وَ الشَّيَاطِينُ لَهُ طَائِعِينَ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ فَقَالَ‏ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ‏ وَ إِنَّمَا غَضِبَ عَلَيْهِ لِأَنَّهُ كَانَ يَدُلُّهُ عَلَى الْمَاءِ فَهَذَا وَ هُوَ طَيْرٌ قَدْ أُعْطِيَ مَا لَمْ يُعْطَ سُلَيْمَانُ وَ إِنَّمَا أَرَادَهُ لِيَدُلَّهُ عَلَى الْمَاءِ فَهَذَا لَمْ يُعْطَ سُلَيْمَانُ وَ كَانَتِ الْمَرَدَةُ لَهُ طَائِعِينَ وَ لَمْ يَكُنْ يَعْرِفُ الْمَاءَ تَحْتَ الْهَوَاءِ وَ كَانَتِ الطَّيْرُ تَعْرِفُهُ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ‏ وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏ «1» فَقَدْ وَرِثْنَا نَحْنُ هَذَا الْقُرْآنَ فَعِنْدَنَا مَا يقطع [يُسَيَّرُ] بِهِ الْجِبَالُ وَ يُقَطَّعُ بِهِ الْبُلْدَانُ وَ يُحْيَا بِهِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ نَحْنُ نَعْرِفُ مَا تَحْتَ الْهَوَاءِ وَ إِنْ كَانَ فِي كِتَابِ اللَّهِ لَآيَاتٌ مَا يُرَادُ بِهَا أَمْرٌ مِنَ الْأُمُورِ الَّتِي أعطاه [أَعْطَاهَا] اللَّهُ الْمَاضِينَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا وَ قَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ ذَلِكَ كُلَّهُ لَنَا فِي أُمِّ الْكِتَابِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ‏ وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ‏ «2» ثُمَّ قَالَ جَلَّ وَ عَزَّ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا «3» فَنَحْنُ الَّذِينَ اصْطَفَانَا اللَّهُ فَقَدْ وَرِثْنَا عِلْمَ هَذَا الْقُرْآنِ الَّذِي فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ.
ما وارث همه اینها هستیم. آنچه پیامبر داشت، ما وارث پیامبر هم میشویم.
یک بحث عالی ای است که اوصیاء وارثین انبیاء هستند در هر دینی. یک بحث بسیار زیبایی است که اولیاء مظهر اسم الظاهرند. اوصیاء مظهر اسم الباطند. تعبیر آمده که پیامبر بر سر نزول قرآن میجنگید، امیر المومنین بر سر تاویل قرآن. این سنت همه اوصیاء و انبیاء است. آن موقع بین اوصیا، هرچقدر اوصیاء ادامه پیدا میکند، بحث تاویل و تحققش عمیق تر میشود. لذا نزول قران علم است. از ظاهر غیب برای ما به ظاهر شهادت برای ما رسیده است. انبیاء که وحی را آوردند. حیثیت ولایت نقشش چیست؟ باطن های این علم را به ظاهر بکشاند. لذا میشود تاویل. اوصیا کارشان ظهور حقایق باطنی است به ظاهر. انبیاء کارشان ظهور اسم الظاهر است. نه اینکه انبیاء کارشان کمتر باشد. آن حقیقت و بستری که انبیاء محقق میکنند، وصی در این بستر میتواند ماموریت این دین را کامل بکند که باطن را به ظاهر بکشاند. لذا در دوران امام زمان همه اسم الباطن میخواهد به ظاهر کشیده بشود. اگر در دوره انبیاء گذشته هر وصی ای مرتبه ای از اسم الباطن را به ظاهر میکشاند، در مرتبه نبی ختمی همه مرتبه اسم الباطن میخواهد به ظاهر کشیده بشود. این وصی آخر است. اسم الباطن میخواهد ظهور پیدا بکند یعنی چی؟ این از آن چیزهایی است که… همین مقدار مفهومش را بفهمیم. اسم باطن به ظاهر کشیده میشود یعنی چی… همین مقدار بدانیم…
غفلت از این غفلت از یک سری معارف و حقایق است. چرا اینقدر خدا برای ظهور نقشه کشیده است. هستی را خلق کرده. انبیاء را آورده. این همه سختی کشیدند. زجر کشیدند. نسلا بعد نسل زمینه ظهور بعد ظهور، تا در آخر الزمان قابلیت ها به طوری بشود که این ظهور صورت بگیرد.
آن مرتبه علم آشکار بشود. آن مرتبه علم با انسان محقق بشود.
با این نگاه مقدماتی که در انبیاء بوده است، معلوم میشود که چرا قصه انبیاء قصه پیامبر ماست. قصه اوصیاء سابق، قصه اوصیاء ماست. بعضی انبیاء چندین وصی داشتند، بعضی کمتر.
اوصیاء آنها هم معصومند. منتها معصوم در حد همان نبی. یوشع بن نون وصی موسی است. یا شمعون وصی عیسی ع است.
-رابطه بین نبی و وصی اجمال و تفصیل میشود؟
بله. اوصیاء ظهور تفصیلی نبی هستند. نبی از حیث ولی بودنش ظاهر هم میکند.
این بحث سنگینی دارد که هر دینی ماموریت اسم الظاهر و الباطن محقق میشود. تا عالم به ظهور نیامده باشد برگشت معنا نمیدهد. انبیاء هم دیدنشان یک مرتبه نازل شدن و به ظهور آمدن است. بعد بردن است. مثل اسم الباطن میشود که حقایق این دین یکی پس از دیگری تو در تو آشکار میشود. همه اینها در قرآن و حقایقی که نازل کرده بوده هست، اما کی آشکار میکند؟ وصی آشکار میکند. در زمان امام زمان علیه السلام حضرت نطق میکند و صدقه القرآن. قرآن او راتصدیق میکند.یعنی حقایق باطنیه را که گسترش میدهد و بیان میکند، میبینند قرآن هم دارد او را تصدیق میکند. حقیقت قرآن تازه نظامش آنجا آشکار میشود.
4- حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ مَعْرُوفٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏ إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي لَمْ يَزَلْ مَعَ آدَمَ لَمْ يُرْفَعْ وَ الْعِلْمَ يُتَوَارَثُ وَ كَانَ عَلِيٌّ عَالِمُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ إِنَّهُ لَنْ يَهْلِكَ مِنَّا عَالِمٌ إِلَّا خَلَفَهُ مِنْ أَهْلِهِ مَنْ يَعْلَمُ مِثْلَ عِلْمِهِ أَوْ مَا شَاءَ اللَّهُ.
هیچ گاه این سیر منقطع نشده است و نمیشود. امکان ندارد منقطع بشود. اگر بخواهد منقطع بشود نظام ظهور عالم از باطن به ظاهر و از علم به عین منقطع میشود.
یعنی اگر این نسلی که حامل این علم هسند منقطع بشود، نظام ادامه حیات عالم که کل یوم هو فی شان هست منقطع شده است.
خودم: این ظاهرا میشود همان لولا الحجة لساخت الارض باهلها.

-در حضرات معصومین چطور معنا میدهد که وصی بعدی بیشتر از قبلی باشد؟
در ظهو رعلم است. روایت دارد که ازدیاد علم ما به این نحو نیست که یک چیزی را نمیدانستیم و عالم شدیم. یک مرتبه از علم به عین می آید. هر وصی که می آید ما شاء الله اضافه میشود. چون ظهور بعد ظهور محقق میشود. این نقصی به قبلی نیست.
یکی از جواب هایی که به حضرت ابراهیم و حضرت موسی و عیسی میدهند همین است. اگر حضرت ابراهیم در مرتبه نظام علمی آن مرتبه را دارد که افضل از موسی و عیسی علیهم السلام است، منافاتی ندارد که حضرت موسی و عیسی در نظام ظهور افضل از ابراهیم هستند. در عین اینکه علم ابراهیم خلیل بالاتر باشد. در نظام علم. نه ظهور.
با این نگاه هرچقدر جلو می آییم ظهور دارد گسترده تر میشود. هرچقدر از آدم اینطرف تر می آییم ظهور گسترده تر میشود. در وجود حضرات معصومین پیامبر اکرم، امیر المومنین و … علم دارد ازدیاد پیدا میکند به این نحو که نقصی بر قبلی ها نیست. عالم دارد این مرتبه را آشکار میکند. این ظهور در وجود آنها علم بود. در مرتبه بعدی به عین کشیده میشود.
-این ازدیاد اعتباری میشود؟
نه. حقیقی است. نظام علمی تبدیل میشود به ظهور. این میشود علم فعلی حضرت حق. آن میشود علم ذاتی. علم فعلی اعتباری نیست. حقیقی است.
اگر کسی به ظهور مرتبه واحدیت اشراف کامل پیدا بکند، حتما به احدیت هم اشراف پیدا کرده است.
انبیاء گذشته که مرتبه شان مرتبه واحدیت است، هیچ وقت به کنه واحدیت راه پیدا نکردند. فقط نبی اکرم در مرتبه احدیت است.
شدت این نشان دهنده شدت آن است
انسان کامل با همه کثرت ها هست، اما کثرت رهزنش نیست.
5- حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ‏
بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 116
أَبِي جَعْفَرٍ مِثْلَهُ.
6- حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي نَزَلَ مَعَ آدَمَ عَلَى حَالِهِ وَ لَيْسَ يَمْضِي مِنَّا عَالِمٌ إِلَّا خَلَفَهُ مَنْ يَعْلَمُ عِلْمَهُ كَانَ عَلِيٌّ عَالِمَ هَذِهِ الْأُمَّةِ.
7- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ الْعِلْمُ الَّذِي نَزَلَ مَعَ آدَمَ مَا رُفِعَ وَ مَا مَاتَ عَالِمٌ فَذَهَبَ عِلْمُهُ.
8- حَدَّثَنَا بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ السند [السِّنْدِيِ‏] بْنِ الرَّبِيعِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ يَا فُضَيْلُ إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي هَبَطَ مَعَ آدَمَ لَمْ يُرْفَعْ وَ إِنَّ الْعِلْمَ لَيُتَوَارَثُ إِنَّهُ لَنْ يَهْلِكَ مِنْ عَالِمٍ إِلَّا خَلَفَهُ مِنْ أَهْلِهِ مَنْ يَعْلَمُ عِلْمَهُ وَ الْعِلْمُ يُتَوَارَثُ.
9- حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي عِمْرَانَ عَنْ يُونُسَ عَنْ الْحَرْثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي نَزَلَ مَعَ آدَمَ لَمْ يُرْفَعْ وَ مَا مَاتَ عَالِمٌ إِلَّا وَ قَدْ وَرَّثَ عِلْمَهُ إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَبْقَى بِغَيْرِ عَالِمٍ.
10- حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ مَعْرُوفٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ عَنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي هَبَطَ مَعَ آدَمَ لَمْ يُرْفَعْ وَ الْعِلْمُ يُتَوَارَثُ وَ إِنَّ عَلِيّاً ع عَالِمُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ إِنَّهُ لَمْ يَمُتْ مِنَّا عَالِمٌ إِلَّا خَلَّفَ مِنْ بَعْدِهِ مَنْ يَعْلَمُ مِثْلَ عِلْمِهِ أَوْ مَا شَاءَ اللَّهُ.
11- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ حُجْرِ بْنِ زَايِدَةَ عَنْ حُمْرَانَ قَالَ سَمِعْتُ الشَّيْخَ يَعْنِي أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ الْعِلْمُ الَّذِي لَمْ يَزَلْ مَعَ آدَمَ مَا رُفِعَ وَ مَا مَاتَ عَالِمٌ ذَهَبَ عِلْمُهُ.
بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 117
12- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ بَعْضِ الصَّادِقِينَ يَرْفَعُهُ إِلَى جَعْفَرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ يَمُصُّونَ الثِّمَادَ «1» وَ يَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيمَ
اینها قانع شدند به آبی که هیچی ازش نمانده است. این را دارند میک میزنند. دنبال این هستند. یدعون النهر العظیم. حضرت حسرت میخورند که این را با کمال میل و اشتهاء ثماد که تعبیر لغت این است که الماء الذی لا مادة له، هرچی میک میزند چیزی گیرش نمی آید.
قِيلَ لَهُ وَ مَنِ النَّهَرُ الْعَظِيمُ
طرف هم فهمیده است. میگوید کیست. نمیگوید چیست.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ إِنَّهُ وَ الْعِلْمُ الَّذِي آتَاهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ ص سُنَنَ النَّبِيِّينَ مِنْ آدَمَ هَلُمَّ جَرّاً إِلَى مُحَمَّدٍ
سنن انبیاء علم است. فقط فعل نیست. چه دین انبیاء، چه اخلاق انبیاء، چه اعتقادات انبیا، چه وحی انبیاء، همه اینها سنن انبیاء است.
قِيلَ لَهُ وَ مَا تِلْكَ السُّنَنُ قَالَ عِلْمُ النَّبِيِّينَ بِأَسْرِهِ
وجود انبیاء وجود علمی است. هیچی بغیر علم نشات نمیگیرد. علمی که با وجود انسان متحد میشود. نه علمی که یحمل اسفارا باشد. هرچقدر این علم اتحاد پیدا میکند، وجود عالی تر میشود.
هیچ فعلی از انبیاء انشات نمیگیرد مگر اینکه از عمق و کنه علمشان نشات گرفته است. همه افعال انبیاء از مرتبه اکتناه انبیاء نشات گرفته است. خوردن و خوابیدن و نشستن و … لذا قابل اقتدا است.
اینها بحث های دقیقی است. اگر از کنه نبود، از مرتبه بود، قابل اقتدا نبود. همه افعال اینها از موطن نبوت اینها نشات گرفته است. لذا از کنه اینها نشات گرفته است و ظهور آن کنه است و قابل اقتدا است.
إِنَّ اللَّهَ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ ص عِلْمَ النَّبِيِّينَ بِأَسْرِهِ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَيَّرَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع
قراردادن دست گرفتن و اعطا کردن نیست. جعل الهی است. به جعل الهی این افاضه در این وجود بود، وقتی این وجود از اینجا قالب تهی میکند، متنقل میشود به فیض الهی به فرد بعدی. انبیاء در نظام ظاهر وصیت میکردند که نشان بدهند که کی حامل این علم است. اسرار و اسباب نبوت را انتقال میدادند به بعدی.
فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص- فَأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَعْلَمُ أَوْ بَعْضُ النَّبِيِّينَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع اسْمَعُوا مَا نَقُولُ
نه به آن اول نه به اینجا.
إِنَّ اللَّهَ يَفْتَحُ مَسَامِعَ مَنْ يَشَاءُ
اینجا گوشت بسته بوده است. منظور فهم است.
إِنِّي حَدَّثْتُ أَنَّ اللَّهَ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ ص عِلْمَ النَّبِيِّينَ وَ أَنَّهُ جَعَلَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ يَسْأَلُنِي هُوَ أَعْلَمُ أَمْ بَعْضُ النَّبِيِّينَ.
جای سوال نبوده است. من دارم با این صراحت میگویم.
این برای این است که باور ما به حضرات معصومین هنوز شناخت محقق نشده است که چه حقایقی هستند و خدای سبحان به ما چه حقایقی را عطا کرده است.
13- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: أَعْطَى اللَّهُ مُحَمَّداً ص مِثْلَ مَا أَعْطَى آدَمَ ع فَمَنْ دُونَهُ مِنَ الْأَوْصِيَاءِ كُلِّهِمْ يَا جَابِرُ هَلْ يَعْرِفُونَ ذَلِكَ.
14- حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ‏ «2» بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي نَزَلَ مَعَ آدَمَ مَا رُفِعَ وَ مَا مَاتَ عَالِمٌ فَذَهَبَ عِلْمُهُ.

بحث علم با این نگاه میخواهد همه آنچه پیامبر به امیر المومنین اعطا کردند امیر المومنین به بعدی ها، تا قبل از زمان ظهور نزد حضرات بوده، اما زمان اظهار اینها نبوده است. زمان ظهور وقت اظهارش میشود. از علم به عین کشیده میشود.
در زمان ظهور این حقایق علمیه از ابتدا تا انتها و یزید ما یشاء در زمان ظهور به مرتبه اظهار کشیده میشود.
-بتمامه؟
بتمامه. این علم بتمامه به اظهار کشیده میشود. تا قبل از این بتمامه آشکار نشده بود. اما همه این علم فقط این نیست. بخشی در رجعت، بخشی در برزخ و بعضی در قیامت آشکار میشود.

تکمیل بحث، بحار ج26 ص159 به بعد. روایات بیشتر و مفصلتر دارد.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 69” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید