بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:سنت های موسی و عیسی و خضر در امام زمان(عج) و بالخصوص سنت نوح در طولانی شدن تحقق فرج برای خلوص تمام حق مقابل تمام باطل

بحث روایتی است که در جلد 51 بحار از امام صادق علیه السلام نقل شده است. این روایت روایت طولانی ای است. نکات ارزشمندی در روایت هست. هم میتواند از جهت کاربردی در بحث انسان، و انگیزه سازی انسان نسبت به جریان ظهور اثر گذار باشد، هم از جهت معرفتی میتواند نکات دقیقی را ایجاد بکند.

این روایت هرچند شاید ضعف سند دارد، اما دلالت روایت روایت خوبی است و شاید قابل خدشه نباشد. هرچند بعضی از بزرگان مانند مرحوم مجلسی، متن روایت را خیلی نپسندیده اند. اما شاید با نگاه دقیق متن اشکالی نداشته باشد. این روایت را صدوق هم در کمال الدین نقل کرده است. در بحار هم در ج51 ص 219 آمده است.

9- ك، إكمال الدين مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ حَاتِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَى الْوَشَّاءِ الْبَغْدَادِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ طَاهِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى بْنِ سَهْلٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ سَعْدِ بْنِ مَنْصُورِ الْجَوَاشِنِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْبُدَيْلِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ‏ دَخَلْتُ أَنَا وَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ

هر چهار نفر از یاران خوب حضرات هستند.

عَلَى مَوْلَانَا أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَرَأَيْنَاهُ جَالِساً عَلَى التُّرَابِ وَ عَلَيْهِ مِسْحٌ خَيْبَرِيٌّ مُطَوَّقٌ بِلَا جَيْبٍ مُقَصَّرُ الْكُمَّيْنِ-[1]

لباس مویینی بود که آستین نداشت. مثل عباهایی که آستین ندارد.

وَ هُوَ يَبْكِي بُكَاءَ الْوَالِهِ الثَّكْلَى

گریه میکند شبیه گریه کسی که عزیزش را از دست داده است. مصیبت زده است

ذَاتِ الْكَبِدِ الْحَرَّى

سوز درون را احساس میکردند اینها

قَدْ نَالَ الْحُزْنُ مِنْ وَجْنَتَيْهِ وَ شَاعَ التَّغَيُّرُ فِي عَارِضَيْهِ

مثل اینکه گونه سرخ میشود و نشان میدهد که انسان چقدر در فشار است

وَ أَبْلَى الدُّمُوعُ مَحْجِرَيْهِ

این قسمتی که وقتی آدم نقاب میزند نمیپوشاند، میگویند محجریه

وَ هُوَ يَقُولُ سَيِّدِي غَيْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِي

به امام زمان دارد خطاب میکند امام صادق علیه السلام. غیبت تو خواب و آرامش را از من ربوده است.

وَ ضَيَّقَتْ عَلَيَّ مِهَادِي

تنگ کرده بر من زندگی و آرامش را

وَ أَسَرَتْ مِنِّي رَاحَةَ فُؤَادِي

آسایش درون من از دست رفته و به اسارت رفته است. من اسیر این غم و غصه شدم.

سَيِّدِي غَيْبَتُكَ أَوْصَلَتْ مُصَابِي بِفَجَائِعِ الْأَبَدِ وَ فَقْدُ الْوَاحِدِ بَعْدَ الْوَاحِدِ يُفْنِي الْجَمْعَ وَ الْعَدَدَ

اینقدر این غیبت تو سنگین است که تمام مصیبت های گذشته را وصل کرده به مصیبت های ابدی. کان مصیبت تو آنقدر سنگین است که همه آن مصائب را یک جا آورده است. یکی یکی اوصیاء وقتی از دنیا رفتند ،این فقد آنها را زنده کرده است. این غیبت شامل است بر همه مصیبت های گذشته. تعبیر خیلی دقیق و سنگین است.

فَمَا أُحِسُّ بِدَمْعَةٍ تَرْقَى مِنْ عَيْنِي وَ أَنِينٍ يَفْتُرُ مِنْ صَدْرِي عَنْ دَوَارِجِ الرَّزَايَا(مصیبت های گذشته) وَ سَوَالِفِ الْبَلَايَا إِلَّا مُثِّلَ لِعَيْنِي عَنْ عَوَائِرِ أَعْظَمِهَا وَ أَفْظَعِهَا

حضرت دارد تشبیه میکند که میگوید آنقدر غرق در ماتم هستم، توجهی به این اشک هایی که از چشمم می آید توجه ندارم.

وَ تَرَاقِي أَشَدِّهَا وَ أَنْكَرِهَا وَ نَوَائِبَ مَخْلُوطَةٍ بِغَضَبِكَ وَ نَوَازِلَ مَعْجُونَةٍ بِسَخَطِكَ

شدت مصیبت را دارد میگوید.

قَالَ سَدِيرٌ فَاسْتَطَارَتْ عُقُولُنَا وَلَهاً

عقل از سر ما داشت پر میکشید. چه مصیبتی وارد شده است. ما که نمیدانستیم خطاب به کیست

وَ تَصَدَّعَتْ قُلُوبُنَا جَزَعاً عَنْ ذَلِكَ الْخَطْبِ الْهَائِلِ وَ الْحَادِثِ الْغَائِلِ

از این مصیبت عظیمی که حضرت دارد در فراقش گریه میکند.

وَ ظَنَنَّا أَنَّهُ سِمَةٌ لِمَكْرُوهَةٍ قَارِعَةٍ

امر مکروهی است که وارد شده است.

أَوْ حَلَّتْ بِهِ مِنَ الدَّهْرِ بَائِقَةٌ

یا یک چیزی میخواهد برسد.

فَقُلْنَا لَا أَبْكَى اللَّهُ يَا ابْنَ خَيْرِ الْوَرَى عَيْنَيْكَ مِنْ أَيِّ حَادِثَةٍ تَسْتَنْزِفُ دَمْعَتَكَ

چه حادثه ای پیش آمده که اشک شما اینطور پیاپی است.

وَ تَسْتَمْطِرُ عَبْرَتَكَ

مثل ابر دارد اشک میبارد از شما

وَ أَيَّةُ حَالَةٍ حَتَمَتْ عَلَيْكَ هَذَا الْمَأْتَمَ قَالَ فَزَفَرَ الصَّادِقُ ع زَفْرَةً انْتَفَخَ مِنْهَا جَوْفُهُ

آدم اندوه دیده وقتی آه میکشد، آهش داغ است. حضرت آهی کشید که انگار از درون او حرارت را بیرون آورد.

وقتی کسی گر گرفته است، آه هم که میکشد شدت میدهد. کان نفخ در آن آتش شده باشد.

وَ اشْتَدَّ مِنْهَا خَوْفُهُ وَ قَالَ‏

______________________________

(1) هذه الجملة موجودة في غيبة النعمانيّ ص 84، ساقطة من كمال الدين راجع ج 1 ص 445.

(2) المسح بالكسر: الكساء من شعر كثوب الرهبان و كأنّ الراوي يصف جبة من شعر و كيف كان، الحديث منكر السند و المتن قد مر في كتاب النبوّة ج 12 من طبعته الجديدة.

بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏51، ص: 220

وَيْكُمْ إِنِّي نَظَرْتُ فِي كِتَابِ الْجَفْرِ

کتابی است که نزد حضرات است.

صَبِيحَةَ هَذَا الْيَوْمِ وَ هُوَ الْكِتَابُ الْمُشْتَمِلُ عَلَى عِلْمِ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ الرَّزَايَا وَ عِلْمِ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ

کتاب جفر لزوما یک کتاب مکتوب بیرونی نیست. بلکه توجه به خود علم حضرات است. اما اگر یک کتاب بیرونی هم باشد منافات ندارد. چون اینها بارها ریخته بودند و هرچی از لوازم حضرات بود را مصادره کرده بودند. اگر کتابی بود، اینها از بین برده بودند. چه مصحف فاطمه سلام الله علیها و چه مصحف جفر و جامعه، اینطور نیست که مکتوب الزاما باشد. مکتوب به درد کسی میخورد که غفلت ممکن است برایش پیش بیاید. بله، ممکن است بودنش برای دیگران دلیل باشد. اما برای خود حضرات بودن بیرونی اش دیگر دلیل خاصی ندارد.

همه آجال و عمرها و عوارض و ذوات و روابط را ذکر کرده است.

الَّذِي خَصَّ اللَّهُ تَقَدَّسَ اسْمُهُ بِهِ مُحَمَّداً وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ

به علم تامش اختصاص پیدا کردند. انبیاء دیگر داشتند، اما علمشان تام نبوده است. علم به لوح مفحوظش. علم به محو و اثبات اینها قابل تغییر است. اینها به لوح محفوظ این مسئله راه داشتند آن هم به نحو اطلاق.  بقیه انبیاء به لوح محفوظ دست داشته اند اما نه به نحو اطلاق

وَ تَأَمَّلْتُ فِيهِ مَوْلِدَ قَائِمِنَا وَ غِيبَتَهُ وَ إِبْطَاءَهُ

کندی زمانی که بر او میگذرد

وَ طُولَ عُمُرِهِ وَ بَلْوَى الْمُؤْمِنِينَ بِهِ مِنْ بَعْدِهِ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ وَ تَوَلُّدَ الشُّكُوكِ فِي قُلُوبِهِمْ مِنْ طُولِ غَيْبَتِهِ وَ ارْتِدَادَ أَكْثَرِهِمْ عَنْ دِينِهِمْ

این گاهی به کفر کشیده نمیشود. چون کمال ایمان نیست، مرتبه ای از ارتداد است. ارتداد مراتب دارد. گاهی عن الایمان است. ارتداد اکثری یعنی ظاهرشان اسلامی هست، اما حقیقت اسلام در وجودشان نیست.

وَ خَلْعَهُمْ رِبْقَةَ الْإِسْلَامِ مِنْ أَعْنَاقِهِمُ

این دومی نشان میدهد که خیلی ها از اسلام جدا میشوند.

الَّتِي قَالَ اللَّهُ تَقَدَّسَ ذِكْرُهُ‏ وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ‏ يَعْنِي الْوَلَايَةَ

آن حقیقت ولایت که ضامن تطایر کتب است، که تطایر کتب حقیقتش قائم به ولایت میشود، قبلا داشتیم، هر کسی در لحظه مرگ حقایق حضرات را میبیند که ببیند چقدر ایمان داشته یا نه. حتی ممکن است به ظاهر نمیشناخته. لذا تطایر کتب حقیقتش برمیگردد به حقیقت ولایت. چون حقیقت ولایت حقیقت راه به سوی خداست. هر کسی در مسیر الهی حرکت کرده باشد، با اینها باید ارتباط برقرار کرده باشد. غیر از این راهی نیست. صراط فقط از اینجاست.

فَأَخَذَتْنِي الرِّقَّةُ

وقتی دیدم چه اتفاقاتی می افتد، حالت رقت من را گرفت.

وَ اسْتَوْلَتْ عَلَيَّ الْأَحْزَانُ

اینها مریدان حضرت هستند. اینطور نیست که اگر یک نفر گمراه بشود، آنها باکی شان نباشد. هر انحرافی برای آنها سنگین و سخت است. چه برسد به اینکه بگویند خیلی از مسلمانان و مومنین ریزش میکنند.

در اثر نبود امام اینها از دین خارج میشوند.

فَقُلْنَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ كَرِّمْنَا وَ شَرِّفْنَا بِإِشْرَاكِكَ إِيَّانَا فِي بَعْضِ مَا أَنْتَ تَعْلَمُهُ مِنْ عِلْمٍ

لطف بکنید و ما را بهره مند بکنید از بعض آنچه به آن علم دارید.

قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَدَارَ فِي الْقَائِمِ مِنَّا ثَلَاثَةً أَدَارَهَا فِي ثَلَاثَةٍ مِنَ الرُّسُلِ

سه سنت که در انبیاء قبلی بوده است، در قائم ما هم قرار داده است.

قَدَّرَ مَوْلِدَهُ تَقْدِيرَ مَوْلِدِ مُوسَى ع وَ قَدَّرَ غَيْبَتَهُ تَقْدِيرَ غَيْبَةِ عِيسَى ع وَ قَدَّرَ إِبْطَاءَهُ تَقْدِيرَ إِبْطَاءِ نُوحٍ ع

تولدش را مانند تولد موسی قرار داد، غیبتش را مانند غیبت عیسی قرار داد، طول عمرش را مانند نوح قرار داد. دوره نوح تا به نزول عذاب رسید، خیلی طول کشید.

وَ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ عُمُرَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ أَعْنِي الْخَضِرَ دَلِيلًا عَلَى عُمُرِهِ

خضر را خداوند خلق کرد تا دلیل باشد بر اثبات اینکه امام زمان عمر طولانی برایش ممکن باشد. خیلی عجیب است که نبی ای از انبیاء یا ولی از اولیاء هر کدام که باشد را خلق میکند نه اینکه خاصیت دیگری نداشته باشد. اما اصل خلقتش برای این است. هرچند آثار و خواص دیگری تبعا دارند.

مسلمانان خضر را میپذیرند. خود این احتجاج میشود. از سنت انبیاء در تبیین حجت و امام زمان استفاده کرده اند. به جای اینکه حضرات معصومین را برای مخالفین از طریق روایات خودمان بیان بکنیم، از طریق جریانات انبیاء میتوانیم بیان بکنیم. عمر خضر طولانی تر از زمان حضرت است. اقلا از زمان موسی بوده است. علمش بیشتر بوده است. میگویند سردار ذو القرنین بوده است. عمرش از زمان موسی هم که حساب بکنیم سه هزار و خورده ای سال میشود. اگر واقعا خدا خلق کرده باشد، علت اصلی خقلش همین باشد، علت عظیمی است. معلوم است که قبول این مسئله خیلی موونه میبرده است. که خداوند 3000 سال قبل کسی را خلق کرده تا حجت را تمام کرده باشد.

-خود حضرت عیسی نمیتوانست حجتی برای طول عمر باشد؟

حضرت عیسی بحثش متشابه است. یعنی اینکه میگوید انی رافعک الی، الان بحث است. یک آیه دیگر میگوید انی متوفیک و رافعک، این متوفیک و رافعک الی متشابه است. بعضی میگویند عیسی علیه السلام رفته و برگشتنش مثل رجعت است. بر خلاف خضر. چون عیسی علیه السلام از دوران خودش تا امروز دیده نشده است. اما خضر  مکرر با انبیاء ملاقات داشته در زمان حیات انبیاء. با امیر المومنین و حضرات معصومین مکرر ملاقات داشته است. که نشان میدهد حیات ظاهری دارد. اما عیسی علیه السلام متشابه است. بعدی ندارد. اما جریان خضر حیات دارد. حیاتش دلیل واضحی است. اثبات جدایی نمیخواهد. البته ما قائل به ادامه حیات هستیم در مورد حضرت موسی.

در مورد الیاس ما میگوییم برمیگردد و برگشتش هم ادامه حیات است. اما بعضی میگویند برگشتنش رجعت است. اصحاب کهف را ما میگوییم رجعت است. بعضی میگویند ادامه حیات است. هر کدام از اینها استدلال میخواهد دیگر. از ظواهر آیات و روایات باید استفاده بشود.

-اینکه فرمودند حضرت خضر وجودشان تمثلی است…

وجود تمثلی ایشان منافی با این مسئله نیست. آنجا هم نگفتیم تمثلی است. گفتیم باید دیده بشود که آیا این وجود تمثلی است یا جسمانی است. این جای بحث دارد. اما گاهی منافی نیست که شخصیتی از جهت وجودی قوی باشد به طوری که در عالم مادی ظهور تمثلی اش قوی باشد. چنانچه خود حضرات معصومین در مقام احتضار، وجود تمثلی شان دیده میشود، در عین اینکه وجود مادی شان هم بعضی حاضر بودند. حیات داشتند. مثل امام رضا علیه السلام. امام رضا حاضر بوده است در بالین محتضر. اما محتضر وجود تمثلی همه حضرات را میدیده است. پس امکان دیدن وجود تمثلی در کنار وجود مادی منافی هم نیست. منتهی اگر کسی بگوید وجودش تمثلی است فقط، تنافی با این پیدا میکند.

در جریان حضرت نوح، جریان دعوت قومی که عذاب شدند 950 سال طول کشیده است. قبل و بعدش هم بوده است. تا 2500 سال ذکر کرده اند.

مرحوم صدوق در کمال الدین معمرین را ذکر کرده است. کسانی که به طور عادی عمر های طولانی داشته اند.

فَقُلْتُ اكْشِفْ لَنَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عَنْ وُجُوهِ هَذِهِ الْمَعَانِي قَالَ أَمَّا مَوْلِدُ مُوسَى فَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَمَّا وَقَفَ عَلَى أَنَّ زَوَالَ مُلْكِهِ عَلَى يَدِهِ أَمَرَ بِإِحْضَارِ الْكَهَنَةِ فَدَلُّوهُ عَلَى نَسَبِهِ وَ أَنَّهُ يَكُونُ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ لَمْ يَزَلْ يَأْمُرُ أَصْحَابَهُ بِشَقِّ بُطُونِ الْحَوَامِلِ مِنْ نِسَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ حَتَّى قَتَلَ فِي طَلَبِهِ نَيِّفاً وَ عِشْرِينَ أَلْفَ مَوْلُودٍ

بعضی جاها دارد که فرزندان پسر را میکشت. یعنی میگذاشت حوامل حملشان را برسانند بعد میکشت. در دل مادران نمیکشت. خود مادر ها را میخواست. بیگاری میخواست. حتی پیش بینی کردند که در سال های فرد یا ذوج به دنیا می آید، یک سال در میان میکشت. هارون در آن چند سال به دنیا آمد. هارون دو سال بزرگتر بوده است. ولی هارون در سالی به دنیا آمده بود که نمیکشته. موسی در سالی بوده که میکشته. اینها جزئیاتش است.

بیست و چند هزار کودک پسر را کشت

وَ تَعَذَّرَ عَلَيْهِ الْوُصُولُ إِلَى قَتْلِ مُوسَى لِحِفْظِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِيَّاهُ

در سنت موسوی گفتیم که خداوند قدرتمندی کرد. خدا انداخت به ذهن کهنه. میتوانست به ذهنشان نیندازد. با این کشتن ها زمینه ظهور موسی را ایجاد کرد. غیر از آنکه در نظام روحی قواعدی است. این بیست و پنج هزارتا که خونشان ریخته شد که هنوز بسیطند، اینها در تعبیر بعضی از بزرگان آمده است که امداد میکنند روح موسی را. مثل ملائکه ای میمانند. چون آلوده نشدند به دنیا، کان این امداد خودش در غلبه موسی و حفظ موسی و جریان موسی، نقشی دارد. این در نظام قواعد باطنی است. در قواعد ظاهری نیست. در سنت های باطنی عالم است. کسانی که با مشاهده و یک مرز و رازهایی آشنا هستند، گفته اند. ما خبر نداریم. فقط میتوانیم نقل بکنیم. این هم آمادگی ظاهری ایجاد کرد. مردم میپرسیدند که چی شده که این میکشد. معلوم میشود یک نفر میخواهد قیام بکند. همه آماده شدند برای این قیام. هم ظلم او آمادگی ایجاد کرد و هم خودش اخبار کرد و زمینه را ایجاد کرد.

كَذَلِكَ بَنُو أُمَيَّةَ وَ بَنُو الْعَبَّاسِ

پیامبر فرمودند که دوازدهمی از اینها قیام میکند. اسمه اسمی و کنیته کنیتی. همه منتظر بودند. همه دوازده تا را شمرده اند. ظالمین میدانستند از کدام نسل است. لذا حساس بودند.

لَمَّا وَقَفُوا عَلَى أَنَّ زَوَالَ مُلْكِهِمْ وَ الْأُمَرَاءِ وَ الْجَبَابِرَةِ مِنْهُمْ عَلَى يَدِ الْقَائِمِ مِنَّا نَاصَبُونَا الْعَدَاوَةَ وَ وَضَعُوا سُيُوفَهُمْ فِي قَتْلِ آلِ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِبَادَةِ نَسْلِهِ طَمَعاً مِنْهُمْ فِي الْوُصُولِ إِلَى قَتْلِ الْقَائِمِ ع وَ يَأْبَى اللَّهُ أَنْ يَكْشِفَ أَمْرَهُ لِوَاحِدٍ مِنَ الظَّلَمَةِ إِلَى‏ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ‏ … وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ‏

پیغمبر میتوانست اعلام نکند. نیاز نبود بگوید آخری زیر و رو میکند ظلمه را. تمام قدرتش را به کار میگیرد. خداوند اینها را به تحدی دعوت کرده. این می خواهد این کار را بکند. پس بیایید بکشیدش. همین زمینه ظهور را ایجاد کرده. او می آیدو انتقام میگیرد. همه با امید زندگی میکنند. و منتظرند. آماده اند. از آن طرف جبابره در حالت خوفند. هنوز که هنوزه دارند نقشه جهانی که با قیام حضرت است با تمام این حرکت هایشان، آن حرکت را میخواهند خنثی بکنند. همین آمریکایی ها این خوف را دارند. افغانستان، عراق، یمن، سوریه. تمام نقطه هایی که در روایات ما وارد شده که این نقاط نقاط حساس است، از خراسان، بعد یمن، بعد ایران، بعد عراق، بعد سوریه، بعد اردن، بعد ترکیه، این قسمت هایی است که حرکت ظهور در این قسمت ها، آن سیر معارضات و انقلاب در این مسیر… غیر از حجاز  که برای آن هم نقشه خیلی دارند. تا به حال احساس میکنند که دست خودشان است، و الا برای آنجا هم نقشه خیلی دارند.

اینکه سنت های قبلی چرا باید تکرار بشود؟ حقایقی تحتش است. سنت های اخیر باید در فصل اخیر محقق باشد. همه باید باشد. که این آخری همه را بکماله دارد. تمام آن سنت ها در زمان ظهور بالصراحه تکرار میشود. غضه بالغضه، قدم به قدم، ذره به ذره. هر کدام کمالی را ایجاد کرده بود، آن کمال هم باید در فصل اخیر باشد. لذا ذره های آنها را هم دارد. همه سیر انسانیت از ابتدا تا انتها، باید برای کامل اخیر، که همه کمالات تحت او محفوظ است…. اگر کسی قدرت داشت این جعبه سیاه فصل اخیر را بشکافد، میدید که تمام کمالات گذشته در آنجا هست. آخری میتوانست تمام دوران انسانیت و سیر انسانی را ببیند در انسان آخری. بتفصیله محقق است نه باجماله. بیان روایات این است که تمام آن سنت ها بتفصیله در امام آخر محقق است.

وَ أَمَّا غَيْبَةُ عِيسَى ع فَإِنَّ الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى اتَّفَقَتْ عَلَى أَنَّهُ قُتِلَ وَ كَذَّبَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِقَوْلِهِ‏ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ‏ كَذَلِكَ غَيْبَةُ الْقَائِمِ ع فَإِنَّ الْأُمَّةَ تُنْكِرُهَا

امت یعنی امت اسلامی. نه شیعیان.

لِطُولِهَا فَمِنْ قَائِلٍ بِغَيْرِ هُدًى بِأَنَّهُ لَمْ يُولَدْ وَ قَائِلٍ يَقُولُ‏

بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏51، ص: 221

إِنَّهُ وُلِدَ وَ مَاتَ وَ قَائِلٍ يَكْفُرُ بِقَوْلِهِ إِنَّ حَادِيَ عَشَرَنَا كَانَ عَقِيماً وَ قَائِلٍ يَمْرُقُ بِقَوْلِهِ إِنَّهُ يَتَعَدَّى إِلَى ثَالِثَ عَشَرَ فَصَاعِداً وَ قَائِلٍ يَعْصِي اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِقَوْلِهِ إِنَّ رُوحَ الْقَائِمِ ع يَنْطِقُ فِي هَيْكَلِ غَيْرِهِ

تناسخی شدند. نسل به نسل در بدنی حلول میکند. طول عمر را نمیتوانستند توجیه کنند. نطقش یعنی حیاتش.

همه شاهد کلام من اینجاست. در ابطاء نوح

وَ أَمَّا إِبْطَاءُ نُوحٍ ع فَإِنَّهُ لَمَّا اسْتَنْزَلَ الْعُقُوبَةَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ السَّمَاءِ

نوح 300 سال نبوت کرد، تقاضای عذاب کرد، گفت خدایا اینها ایمان نمی آورند. خداوند خطاب کرد که یا نوح، این اولین باری است که میخواهد عذاب نازل بشود.ق بل از این هنوز عذابی نازل نشده بود. دوران بین نوح تا آدم دوران کوتاهی است. شاید 4-5 نسل فاصله است. و این چند نسل هم درست است که عمر ها طولانی تر بوده، اما خیلی طولانی نشده است. شاید از وفات آدم خیلی هم نگذشته بوده که نوح… البته ادریس و … هم هستند. اما نبی اولوالعزم نوح است. 60 سال اولش مقدمه بعثش بوده است. بعد مبعوث میشود. بعد 950 سال دوران دعوت قومش بوده است.  وقتی 300 سال دعوت کرد، نقل میکنند که عمر متوسط آن دوره 300 سال بوده. عمرها همه طولانی نبوده است. اینها در دوره خودشان جزء معمرین بوده اند. خداوند آنجا فرمود این اولین بار است، اینها نمیدانند عذاب یعنی چی.باز هم دعوتشان کن. 300 سال دیگر ادامه داد. یک اشاره دیگر، 300 سال دیگر دعوت. گفت خدایا ، شما فرمودی، اما خبری نشد، خداوند فرمود اینها بندگان من هستند. اینها نمیدانند عذاب و نقمت یعنی چی. شنیده هایمان هم مفهوم است. البته باورمان نشود هم حسنی دارد. خدا اینطوری برخورد میکند. خداوند 300 سال دیگر اضافه کرد. بعد 900 سال که نوح خواست دعا بکند، خداوند چند تا دانه داد بهش، گفت اینها  را بکار تا به ثمر برسد. بعد فرج نزدیک میشود.  این مقدمات در روایت دیگری است. اینجا نیاورده است. وقتی قرار شد عذاب نازل بشود… از اینجا به بعد آمده است…

بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَبْرَئِيلَ الرُّوحَ الْأَمِينَ بِسَبْعَةِ نَوَيَاتٍ

هفت دانه

فَقَالَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ لَكَ إِنَّ هَؤُلَاءِ خَلَائِقِي وَ عِبَادِي وَ لَسْتُ أُبِيدُهُمْ بِصَاعِقَةٍ مِنْ صَوَاعِقِي إِلَّا بَعْدَ تَأْكِيدِ الدَّعْوَةِ وَ إِلْزَامِ الْحُجَّةِ

اینها اتمام حجت نمیدانند یعنی چی. هفت تا دانه درخت خرما بوده است. در بعضی روایات دارد 7 سال.

فَعَاوِدْ اجْتِهَادَكَ فِي الدَّعْوَةِ لِقَوْمِكَ فَإِنِّي مُثِيبُكَ عَلَيْهِ

کسی که 900 سال دعوت کرده، 7 سال مثل لحظه میماند.

وَ اغْرِسْ هَذَا النَّوَى فَإِنَّ لَكَ فِي نَبَاتِهَا وَ بُلُوغِهَا وَ إِدْرَاكِهَا إِذَا أَثْمَرَتِ الْفَرَجَ وَ الْخَلَاصَ فَبَشِّرْ بِذَلِكَ مَنْ تَبِعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَلَمَّا نَبَتَتِ الْأَشْجَارُ وَ تَأَزَّرَتْ وَ تَسَوَّقَتْ وَ تَغَصَّنَتْ وَ أَثْمَرَتْ وَ زَهَا الثَّمَرُ عَلَيْهَا بَعْدَ زَمَنٍ طَوِيلٍ اسْتَنْجَزَ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى الْعِدَةَ

تقاضا کرد که انجاز وعده بکند.

فَأَمَرَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَغْرِسَ مِنْ نَوَى تِلْكَ الْأَشْجَارِ وَ يُعَاوِدَ الصَّبْرَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ يُؤَكِّدَ الْحُجَّةَ عَلَى قَوْمِهِ

تا دوباره حجت بر قومت تمام بشود.

فَأَخْبَرَ بِذَلِكَ الطَّوَائِفَ الَّتِي آمَنَتْ بِهِ فَارْتَدَّ مِنْهُمْ ثَلَاثُ مِائَةِ رَجُلٍ

900 تا بودند. ثلثشان خارج شدند.

وَ قَالُوا لَوْ كَانَ مَا يَدَّعِيهِ نُوحٌ حَقّاً لَمَا وَقَعَ فِي وَعْدِ رَبِّهِ خُلْفٌ

این خلف وعده نبوده. نگفت فرج و خلاص بلافاصله است.

وقتی موسی قیام کرد، 40 سال طول کشید تا دوران فرجشان. اگر جایی قرار است آخرین مراتب عذاب را نازل بکند، خیلی مقدمات میگذرد. با طی مراتب اتمام حجت عذاب نازل کرده است. ما به عنوان هدایتگر نباید زود نا امید بشوید. صبر در تبلیغ باید خیلی عظیم باشد. نباید کسی صبرش کم باشد.

در روایت المیزان بود که اگر علیه ظالمین نفرین میکنید، حواستان باشد که خداوند کلی گیری میکند. ممکن است خودت داخل در آن کلی بشوی و نسبت به خودت هم اجابت بشود.

از روایت در می آید. قوم نوح را خداوند میخواست عذاب کند، 40 سال اینها عقیم شدند. فرزندی به دنیا نیاورند. معلوم میشود دوران بلوغ و رشد در آن دوره تا 40 سالگی هم طول میکشد. چون هرچقدر عقول رشد میکند و ظرفیتش بیشتر میشود، سن بلوغ پایینتر می آید. لذا علائمی را قرار داده اند. فقط سن ملاک نیست. اینها خودش زیبایی کار است. بعد عذاب نازل شد که کسی بدون اتمام حجت از دنیا نرفته باشند. چون اگر کسی اینجا به دنیا می آمد ممکن بود برایش اتمام حجت نشده باشد.

ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَزَلْ يَأْمُرُهُ عِنْدَ كُلِّ مَرَّةٍ أَنْ يَغْرِسَهَا تَارَةً بَعْدَ أُخْرَى إِلَى أَنْ غَرَسَهَا سَبْعَ

هفت هفت تا میشود 49 تا. حدود 49 سال دیگر که 50 سال در روایت ذکر شده طول کشید. این شد 950 سال. بعد از این به نوح خطاب شد ، آن هم چرا حالا بیان میکند چرا، امر شد که شروع کن به کشتی ساختن. و اصنع الفلک باعیننا، 50 سال میگویند کشتی ساختن طول کشیده است. کشتی با آن عظمت. آن دوره می آمدند مسخره میکردند نوح را. میگفتند ما نمیگفتیم این دیوانه است. ببینید کشتی را دارد کجا میسازد، در خشکی. کشتی به این بزرگی، کجا میخواهد راه برود. نوه هایشان را می اورند میگفتند این که ما میگفتیم مجنون است این هم ظاهرش است. یک عده هم میگفتن این چه کاری است. میگویند اطراف کوفه بوده که آبی هم نبود هاست. خیلی سخت است. اگر ما بودیم فکر میکنید میماندیم. کی باورش میشود از زمین و آسمان باران بیاید. جریانات ظهور مطابق با اینهاست. خیلی ها تمسخر میکنند مسائل را بعد از این. احتمال صدق هم نمیدهند.

مَرَّاتٍ فَمَا زَالَتْ تِلْكَ الطَّوَائِفُ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ تَرْتَدُّ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ إِلَى أَنْ عَادَ إِلَى نَيِّفٍ وَ سَبْعِينَ رَجُلًا

نهصد و خورده ای سال زحمت کشید، 78 نفر ذکر شده است.

فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ ذَلِكَ إِلَيْهِ وَ قَالَ يَا نُوحُ الْآنَ أَسْفَرَ الصُّبْحُ عَنِ اللَّيْلِ

صبح یعنی نور. لیل یعنی ظلمت. لذا دارد در روایت دیگری که آمدند پیش نوح، اینها گفتند اگر 100 بار دیگر بگویید بکار تا در بیاید ما هستیم. ما یقین داریم به تو. تا این را گفتند، خداوند گفت تمام شد. اینها دیگر امتحان نمیخواهند. رسیدند به جایی که یقین تام شد. تو نبی الهی هستی. هرچی بگویی صدق است. تقدم هذا الامر او تاخر دیگر فرق ندارد. من عرف هذا الامر، تقدم هذا الامر او تاخر مهم نیست. وقتی رسیدند به اینکه نوح را اینطور توصیف کردند…

به نوح هم نسبت سحر داده اند. معجزات دیگری هم داشته است. وقتی میگفتند ساحر است، معجزات اینها را از چشم مردم می انداخت. عموم مردم فهمشان وهمانی میشد. دیگر ثبات درش ایجاد نمیشد. باز هم مقصر خودشان است. اما تحت تاثیر ساحر بودن، دیگر خیلی از اینها را مانع میشد که تاثیر بگذارد.

آزمایش هیچ گاه فوق طاقت نیست. دون طاقت است. به اندازه طاقت هم نه. کمتر. علی الذین یطیقونه فدیة. تمام طاقت ملاک تکلیف نیست. دون طاقت ملاک تکلیف است.

در سنت ها و ابتلائات هم همینطور است. دون طاقت ابتلاء محقق میشود نه به اندازه طاقت. از آدم با سواد امتحان کلاس اول نمیگیرند. ابتلا و امتحان باید مطابق باشد. هماوردی باید مناسب آن شخص باشد. ابتلائات به اندازه است. لذا در امت ختمی چون شدت رشد است، شدت ابتلاست. اشد ابتلائات در دوران غیبت و قبل از ظهور محقق میشود.

لِعَيْنِكَ حِينَ صَرَّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ

محض حق شد. کار عالم این است که به سمتی میرود که ظلمت محض بشود و نور محض بشود. در قبل از ظهور به اوج خودش میرسد و در ظهور کامل میشود. کفر و ایمان در مقابل هم قرا رمیگیرند محض هر کدام. بحث دقیقی است که چه محض هر کدام در مقابل دیگری قرار میگیرد. چرا در روز استقرار حضرت دیگر توبه مقبول نیست و گناه سقوط است. بعدا می آید.

وَ صَفَا الْأَمْرُ لِلْإِيمَانِ مِنَ الْكَدَرِ بِارْتِدَادِ كُلِّ مَنْ كَانَتْ طِينَتُهُ خَبِيثَةً

هر کسی آلودگی داشت باید ریزش پیدا بکند. 313 نفر میشوند اینها.

اینجا اوج مطلب است. وقت گذشته است. ان شاء الله هفته آینده.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 31” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید