بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت يوسف(عليه‌السلام)

حجت الاسلام والمسلمين عابديني– سيره تربيتي حضرت يوسف(ع) در قرآن کريم- شرح آيات 87 به بعد
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت يوسف(ع) در قرآن کريم- شرح آيات 87 به بعد
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 04-12- 97
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
نه مثل ساره‌اي و مريم، نه مثل آسيه و حوا *** فقط شبيه خودت هستي، شبيه خودت زهرا
اگر شبيه کسي باشي شبيه نيمه شب قدري *** شبيه آيه تطهيري، شبيه سوره اعطينا
شناسنامه‌ي تو صبح است، پدر تبسم و مادر نور *** سلام ما به تو اي باران، درود ما به تو اي دريا
سلام مي‌کنم به همه بيننده‌ها و شنونده‌هاي بسيار نازنين‌مان، به ايام ميلاد با سعادت حضرت صديقه طاهره(س) نزديک مي‌شويم. انشاءالله اين ايام بر همه شما مبارک باشد و بهترين‌ها به برکت حضرت زهرا براي شما رقم بخورد. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان عزيز هم عرض سلام دارم. ايام خجسته ميلاد حضرت زهرا(س) را تبريک مي‌گويم. انشاءالله بهترين استفاده‌ها را از اين ايام داشته باشيم.
شريعتي: در محضر قرآن کريم و قصه حضرت يوسف(ع) هستيم، به پايان قصه نزديک شديم، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله از ياران و ياوران و بلکه سرداران حضرت باشيم و انشاءالله اين انقلاب ما و کساني که ياري مي‌کنند، زمينه سازان و بسترسازان ظهور حضرت باشيم.
در محضر قرآن کريم و در محضر سوره يوسف هستيم، انشاءالله در اين جلسات نوراني که در محضر اين نبي بزرگوار بوديم که اسمش ما را به ياد حضرت زهرا مي‌اندازد و اين ايام هم به مناسبت تولد حضرت ما را بيشتر هوايي مي‌کند که ياد امام زمان باشيم، اين آيات هم بيشتر تناسب دارند و اين تناسب را به فال نيک مي‌گيريم و انشاءالله بهترين بهره‌مندي‌ها را از خداي سبحان تقاضا مي‌کنيم. در بحثي که داشتيم به آيه 90 به بعد سوره يوسف رسيديم، در اين آيه که بعد از جريان برادرها، به اين بيان رسيدند که حضرت را شناختند، معمولاً شناختن‌هاي ما از راه اين است که اسمي و صفتي يا خصوصيتي از شخص را مي‌بينيم مي‌شناسيم ولي شناختن از راه اينکه خود طرف را بشناسند و بعد به صفاتش پي ببرند و حتي به اسمش برسند، اين يک نوع شناختن خاص است و اسم اين را در روايات ما سنت يوسفي گذاشتند که سنتي است که اسم اين سنت در قرآن کريم مهر خورده به نام حضرت يوسف(ع) که برادران يوسف بارها نزد يوسف آمدند و رفتند اما يوسف را نشناخته بودند. وقتي بعضي از مسائل ديگر پيش آمد يکباره از يوسف، يوسف را شناختند. از چيزي به يوسف پي نبردند. کسي يوسف را به آنها معرفي نکرد.
ما در مباحث فلسفي، يک تعبيري هست به نام برهان صديقين که از راه خود خدا، خدا را بشناسند نه از غير، از نزديکترين راه که واسطه‌اي در کار نباشد. حتي اسماء و صفات واسطه نباشند. تعبير اين است که «قالُوا أَ إِنَّكَ‏ لَأَنْتَ يُوسُفُ» (يوسف/90) با اينکه جمله استفهامي است و دارند سؤال مي‌کنند که برادران «انَّک» تأکيد است. «لام» تأکيد هم آمده است، «انت» ضميري است که در عربي نشان مي‌دهد اينها يوسف را شناختند. لذا با تأکيد تمام سؤال مي‌کنند که «أَ إِنَّكَ‏ لَأَنْتَ يُوسُفُ» تو خودت هستي؟ همان يوسف هستي؟ يعني اسم يوسف را پس از شناختن يوسف پيدا کردند و شناختند. اين تعبير از کليدهاي معرفتي بزرگي است که هم در جريان ظهور يک اثر عظيمي دارد و هم در جريان شناخت خداي سبحان يکي از کليدهاي معرفتي است. لذا جا دارد اين آيه شريفه جلساتي در موردش گفتگو شود. لذا وقتي اينها اين سؤال را کردند، حضرت فرمود: «قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي» يک نکته بسيار زيبايي در مسأله هست، وقتي مي‌گويند: امام زمان(عج) ظهور مي‌کند، همه سنن انبياء و مواريث انبياء نزد حضرت موجود است. يعني آنچه امتيازات انبياء بود، کمالات انبياء بود، اختصاصات انبياء بود در هر عصري و دوره‌اي براي نبي کمالي محسوب مي‌شد، و آن باعث شد يک جاذبه ويژه‌اي پيدا بکند، همه اينها در وجود مبارک امام زمان (عج) به عنوان سنت نبي جمع است منتهي همان است به نحو اکمل، هر واقعه‌اي که براي انبياء در طول دوران تاريخ بشريت پيش آمده است، تمان آن واقعه‌ها در دوران غيبت و ظهور امام زمان به استناد روايات متعدد تکرار خواهد شد و هيچکدام از قلم نخواهد افتاد. تمام اينها به تعبير روايات همه تکرار خواهد شد. از اين چه نتيجه‌اي بايد گرفت؟ نتيجه مي‌گيريم که تاريخ بشري که سابق از اين بود، تاريخ گذشته نيست بلکه اين تاريخ الآن انسان است. چون همه اينها تکرار خواهد شد، خداي سبحان همه اينها را مقدمتاً ايجاد کرد تا بشري که در دوران غيبت قرار مي‌گيرد با اين قوه و تواني که تاريخ برايش ايجاد کرده در اين دوره با وقايع و حوادثي که مي‌خواهد پيش بيايد قدم بردارد، لذا سرمايه وجود انسان است در اين دوره که با اينها قدم بردارد، اين سيره انبياء که مي‌گوييم گذشته تاريخي نيست، اين رزمايشي است براي دوران ظهور، که اگر کسي اين سنت‌ها و وقايع را شناخت و دانست که بايد در مقابل اينها چه بکند و چه تصميمي بگيرد، آنهايي که تصميم غلط گرفتند به کجا منجر شد، آنهايي که تصميم صحيح گرفتند چه شد. وقايع بعد از اين وقايع چيست؟ اينجا در تاريخ واقعه‌ي بعد از آن واقعه هم ذکر شده است. چون ذکر شده کسي که اينجا قرار مي‌گيرد، يک بصيرتي خدا برايش در تاريخ قرار داده که واقعه بعدش چه خواهد بود و در مقابل او بايد چه کند. به خصوص موادي که در قرآن کريم آمده موادي است که قطعاً تکرار خواهد شد. اينها مثل استادي است که آن گلهاي کار را و سؤالات اساسي را با پاسخ‌ها کنار هم جمع کرده و داده و گفته: اگر اين جزوه را مطالعه کنيد، سؤالات از اينها مي‌آيد.
اگر همه سنن انبياء تکرار مي‌شود، از جمله سنت‌هاي انبياء سنت يوسفي است. سنت يوسفي به اين معناست که وقتي حضرت ظهور مي‌کند، مي‌يابند که با حضرت قبلاً حشر داشتند و ديده بودند و رفت و آمد بوده، اما نمي‌شناختند که اين امام زمان است. لذا برادران يوسف شرم حضوري که پيدا کردند با عزيز مصر که همان برادرشان بود چگونه ارتباط داشتند، اگر مي‌دانستند اين برادر است رابطه‌هاي سابق که با او داشتند، «إِنْ يَسْرِقْ‏ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْل‏» اگر مي‌دانستند اين همان يوسف است، اينطور نمي‌گفتند. بي ادبي‌هايي که به برادرش کردند، بي اعتنايي‌هايي که به پدر کردند، عين اين جريان در رابطه با امام زمان(عج) هست که فرمود: اگر مردم مي‌دانستند که در حشر و ارتباط هستند، بي اعتنايي‌شان اينطور نبود. يعني ما زندگي مي‌کنيم و بي اعتنا هستيم. امام زمان(عج) دائماً دارد دعوت مي‌کند و مي‌خواند، ما پشت کنيم و برويم، وقتي اشکار مي‌شود حضرت همان کسي است که بارها ما را دعوت کرده بود و در مواقع سخت دست ما را گرفته بود، آن موقع مي‌بينيم چقدر به ما نزديک بود ولي ما منتظر چيزي بوديم خارج از اين نظامي که مي‌شناسيم تا فکر کنيم حتماً امام زمان بايد آنطور باشد. اگر اينطور شد توجه انسان به اطرافش خيلي دقيق مي‌شود. اگر اين احتمال پيش آمد که درهر رابطه‌ي هدايتگري ممکن است آن ظهور حضرت و دست حضرت در کار باشد، توجه انسان به هدايتگري‌ها خيلي عظيم مي‌شود. مباحثي که در رابطه با جريان ظهور است مي‌تواند مبناي ظهور را متفاوت کند. مي‌تواند مباحث را خيلي کاربردي و دم دستي کند که انسان بداند چطور بايد آماده شود، اگر اين رابطه ايجاد شد آن موقع ظهور فرج شخصي يا انفسي که مي‌گويند، در اين رابطه خيلي ملموس است. هرکسي در ارتباط با حضرت، در تحقق فرج نسبت به شخص خودش، هيچ مانعي نيست الا خودش. براي آن فرج عمومي موانع بيروني ممکن است در کار باشد و تا آنها برطرف نشود فرج عمومي محقق نمي‌شود و آنها هم به دست هرکسي مي‌تواند گوشه‌اي را کم کند. فرج شخصي هرکسي در ارتباط با امام زمان(عج) هيچ مانعي بين او و اين فرج نيست الا رفتار خودش. اعمال حجاب مي‌شوند براي اين ارتباط.
نکته ديگري که در مورد شناخت خدا از طريق سنت يوسفي است، امام صادق نقل کردند و از روايات مهم است، بعد از اينکه بيان مي‌کنند راه شناخت خدا به توهم قلب نيست، به اينکه با اسم بخواهي خدا را بشناسي نيست، بخواهي خدا را از طريق معنا بشناسي نيست. خدا غائب نيست، به صورت غائب نمي‌شود خدا را شناخت، سؤال مي‌شود: «فکيف سبيل التوحيد» اگر اينها نيست پس راه براي توحيد و شناخت خدا چيست؟ امام صادق مي‌فرمايد: «باب البحث ممکن» اينطور نيست که تعطيل باشد، «وَ طَلَبُ الْمَخْرَجِ مَوْجُودٌ» گشايش هم هست و راه هم باز است. هم مي‌شود در اين مورد بحث کرد و هم راه موجود است. «إِنَ‏ مَعْرِفَةَ عَيْنِ‏ الشَّاهِدِ قَبْلَ صِفَتِهِ وَ مَعْرِفَةَ صِفَةِ الْغَائِبِ قَبْلَ عَيْنِهِ قِيلَ وَ كَيْفَ نَعْرِف‏» مي‌گويد: وقتي شما مي‌خواهيد کسي که الآن نيست پيش شما را بشناسيد، اول صفاتش را مي‌شناسيد و بعد به خودش راه پيدا مي‌کنيد اما اگر يک چيزي در حضورش هستيد، نمي‌آييد از راه صفاتش اين را معرفي کنيد. صفاتش از اين شهود شناخته مي‌شود. آن کسي که شاهد و پيش توست، معرفت چيزي که حاضر است، معرفت خودش قبل از صفاتش است. مي‌فرمايد: خداي سبحان حاضر است و شاهد است. لذا معرفت خدا قبل از صفت اوست. چشم ديدن مراتب دارد، اينطور نيست که چشم ديدن ما با چشم ديدن پيامبر اکرم يکجور باشد اما به همه چشم ديدن دادند. آن کسي هم که جاهل است خدا براي او هم شناخته شده است و در رابطه فطرتش همين مقدار برايش عين شاهد است. لذا اگر کسي در اولين مرتبه حضور خدا را شناخت و ارتباط پيدا کرد مي‌تواند به مرتبه شهود بالاتر برسد تا کم کم مي‌بيند صفات غائب حساب مي‌شوند و اوصاف براي او مثل گفتگو از يک غائبي است در حالي که اين در محضر است. «وَ لَا تَعْرِفُ نَفْسَكَ بِنَفْسِكَ مِنْ نَفْسِكَ وَ تَعْلَمُ أَنَّ مَا فِيهِ لَهُ وَ بِهِ كَمَا قَالُوا لِيُوسُفَ‏ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ» يعني برادران از مصاديق عين شاهد و بعد شناخت صفات، شناخت يوسف در قرآن است. يوسف را مثال مي‌زند و مي‌گويد: مثال يوسف را ببين، نحوه شناخت عالي خدا که عين شاهد قبل صفتش است و معرفت شاهد است، مثل شناخت برادران است نسبت به يوسف، اين آيه يک کد معرفتي عظيم را ايجاد کرده که از يک طرف در جريان امام زمان به عنوان يک راه شناخت است و حضرت بابي را مفتوح کرده و از طرفي در باب شناخت توحيد بابي را مفتوح کرده است. لذا به غير از اينکه دارد در وسط قصه شناختن برادران نسبت به يوسف محقق شده، يک ابواب عظيمي از معارف گشوده و حل مي‌شود براي کساني که اينجا وقف کنند و تأمل کنند. آيات قرآن از اين سنخ است منتهي چه کسي مي‌تواند اين را باز کند؟ معصوم باز مي‌کند کليد و افق را ايجاد مي‌کند تا وقتي ما با اين افق نگاه کنيم ببينيم چقدر در اين آيه بيان و راهگشايي است. «قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي‏ فَعَرَفُوهُ بِهِ» يوسف را شناختند به خود يوسف، همچنان که خدا را به خود خدا مي‌شناسند. «وَ لَمْ يَعْرِفُوهُ بِغَيْرِهِ» يوسف را به غيرش نشناختند، همچنان که امام زمان را به غيرش نمي‌شناسند. يعني شناخت يوسف به مرتبه محضريت و حضور رسيدند. شناخت امام زمان امروز از راه مهدويت و حضور به عنوان سنت يوسفي امکان پذير است براي کساني که در اين مسير قدم بردارند و اين نگاه را پيدا کنند و شناخت خدا از راه محضريت و حضور امکان پذير است براي کساني که از اين راه قدم بردارند به عنوان سنت يوسفي.
يکي از نکاتي که در ادامه آيه هست، مي‌فرمايد: «أَنَا يُوسُفُ‏ وَ هذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا» خودش را معرفي کرد و برادرش را، با اينکه اينها برادر را مي‌شناسند. چون اينها حقيقت برادر را هم نمي‌شناختند. يعني وقتي الآن يوسف را مي‌شناسند عظمت بنيامين هم برايشان روشن مي‌شود. تا قبل از اين بنيامين را هم يک کسي مثل خودشان مي‌دانستند و اذيت و آزار مي‌کردند. اما الآن وقتي يوسف را شناختند، مي‌فهمند آن صبري که بنيامين کرد در اين آزار اينها، معلوم مي‌شود خود بنيامين را هم نشناختند. با اينکه يوسف نبي بود، لذا خيلي از اوقات در ارتباط با افراد با لايه‌هاي ظاهري که وهم خودمان است مرتبط هستيم. همچنان که با افرادي که در اجتماع هستند، اگر بدانيم مؤمنين به معنايي و جهتي تجليات و ظهور امام زمان هستند به لحاظ ايمانشان، يعني به مقدار ايمانشان، اينها دارند حضرت را تجلي مي‌دهند. احترام ما به مؤمنين در اين حالت چقدر متفاوت مي‌شود. وقتي اين مطيع مي‌شود و اطاعت امر مي‌کند، به نسبت اطاعتش، يک آينه‌اي مي‌شود که دارد ايشان را نشان مي‌دهد. هرکس در آينه خودش حضرت را نشان مي‌دهد به مقدار اطاعتش، اگر اينطور شد انسان در ارتباط با مؤمنين چقدر تفاوت نگاه ايجاد مي‌شود. هرکسي به قدر ايماني که دارد و اطاعت رب و امر مولا مي‌کند به همين مقدار او را نشان مي‌دهد. چون اطاعت فنا است و هر اطاعتي يعني اراده او را بر اراده خودم حاکم مي‌کنم پس به همين نسبت آن اراده متجلي شده است و به همين نسبت آينه شده است. اگر ما افراد را اينطور ديديم، در نظام اجتماعي و اين ارتباط ديديم، چقدر رفتار ما متفاوت مي‌شود در اين نظام اجتماعي. دارد شناخت ايجاد مي‌کند که برادر من آنطور نبود که فکر کنيد يک شخص حقيري است و او را اذيت و آزار مي‌کرديد. در اين دوران هم يوسف نبود اما اينها از اذيت و آزار بنيامين کوتاهي نکرده بودند که اينجا يوسف(ع) مي‌فرمايد: «قال أنا يوسف» در کنار خورشيد يوسفي نمي‌گذارد ماه بنياميني هم کم سو باشد. اين مقام شاکريت است که اگر انساني در يک رتبه به کمال رسيد، حواسش باشد که رتبه‌هاي پايين‌تر را پررنگ نشان بدهد و نگذار جلوه وسيع اين آنها را کمرنگ کند. اينها همه نکته قرآني است که مي‌گويد: «قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا» يعني همانطور که من تحمل کردم اين آزار را، برادرم هم تحمل کرد. اين سنت الهي است و نسبت به انبيا نيست و نسبت به همه است. تا حالت عظمت اين براي برادران آشکار شد، بلافاصله متوجه به خدا مي‌شود. يعني همانطور که در مراتب مختلف زندگي يوسف هرجا ابتلاء و حادثه‌اي، قدرتي و قوتي ايجاد مي‌شد بلافاصله رو به خدا مي‌کرد، اين همان نگاه توحيدي حضرت است اما وقتي مواجه شد با کساني که به او بدي کردند، حالا مقام او را مي‌بينند، بلافاصله اولين جايي که ذهنش برود و گفتارش شکل بگيرد،«قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا» تبليغ خدا را مي‌کند. سنت‌هاي الهي را بيان مي‌کند که همين‌جا هدايتگري در ضمن فعل ايجاد شود. يعني همين‌جا در متن عمل نشان مي‌دهد خدا چه کاره است.
ما درس توحيد را در منبر مي‌گوييم اما يوسف(ع) درس توحيد را در شديدترين حالت عاطفي که اينها برادر را بعد از مدت‌ها شناختند، آن هم با آن حال شناختي که اذيت مي‌کردند و آزار رسانده بودند، حالت بيچارگي که الآن مبتلا بودند در وضع قحطي و وضع از دست دادن بنيامين، با اين حال در اين وضعيت يوسف(ع) مي‌فرمايد: «قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا» خدا منت گذاشت، «إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ» اين سنت الهي است. اگر کسي از امر الهي تعدي نکرد، هر بلايي سرش آمد از امر الهي تخطي نکرد و در راه خدا صبر کرد، «فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» نمي‌گويد: اجرشان مي‌دهد. مي‌گويد: خدا اجر محسنين را ضايع نمي‌کند. اينها وقتي اين وضع را ديدند قسم خوردند، در قصه يوسف چند بار برادرها قسم خوردند. چهار يا پنج بار قسم خوردند. در حالي که يوسف(ع) هيچ قسمي نخورد. نشان مي‌دهد قسم خوردن ساده نيست که خدا انسان را شاهد بگيرد و قسم بخورد ولي اينها عادت داشتند که زود خدا را خرج مي‌کردند و يوسف(ع) مراقبه نسبت به خدا را خرج مي‌کرد. حضرت خودش را در محضريت خدا مي‌داد، لذا اسم بردن از خدا را راحت نمي‌ديد. هرچقدر محضريت شديدتر باشد، قسم خوردن سخت‌تر است. «قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا» خدا تو را بر ما برگزيد و برتري داد. آن خوابي که يوسف ابتداي قصه ديد و براي اينها يک عقده شد، همه همتشان را به کار گرفتند به اينجا نرسد. به جايي رسيد که در آيه 88 آمد «يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» همه تضرع و بيچارگي‌شان را نشناخته بودند. «وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ» نداريم و دست خالي هستيم. «فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا» رسيدن به اين موطن براي برادران امتحان بود. اينها نمي‌خواستند جايي گردن خم کنند، آن هم در مقابل يک نبي الهي، لذا اينجا رسيدند به اينکه «قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا» ما اقرار مي‌کنيم که آن سنتي که قرار بود محقق شود، خدا تو را بر ما برتري داد «وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِين‏» ما اشتباه کرديم.
ما خيلي از اوقات مي‌فهميم اما حاضر نيستيم اعتراف کنيم. شايد آنچه باعث شد برادران يوسف نجات پيدا کنند، اين بود که با همه بدي که به دو پيغمبر کردند، اما باز هم نجات پيدا کردند. از اسباب نجاتشان اين هست که اظهار خطا کردند. چون پذيرفتن خطا براي انسان سخت است. لذا عفو الهي و حق الناسي که بر گردن يوسف بود، با اظهار خطا برداشته شد. يوسف(ع) تا اينها به مرتبه اقرار به خطا نرسيدند، عفو نکرد. لذا عفو کريم هم علت مي‌خواهد. کريم است اما بايد جان کسي که مي‌خواهد مورد عفو بگيرد، آمادگي داشته باشد يا نه؟ اگر کسي حتي به اين مقدار نفهميد که اشتباه کرده، بخشيدي گاهي در اشتباهش شديد مي‌شود و مريضي او جدي‌تر مي‌شود. يعني در مرضش شدت پيدا مي‌کند. درمان بايد شود. لذا همين مقدار که فهميدند، ديگر ملامت نکردند و دنبال اينکه سرزنش بکنند نبودند. همين مقدار که اينها رسيدند به اينکه اشتباه کردند بلافاصله يوسف(ع) مي‌فرمايد: «وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِين‏» قطعاً ما خطا کرديم. همين نشانه پشيماني است. يکبار جلوي يوسف اين را مي‌گويند و يکبار وقتي نزد پدر رسيدند، اظهار مي‌کنند ما خطا کرديم. لذا حق الناس يوسف با همين اظهار خطايي که کردند، يوسف گذشت و حق الله را هم طلب آمرزش کرد که خدا بيامرزد. «قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ» هيچ سرزنش و ملامت و ترسي نيست. «يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» (يوسف/92) «لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ» حق الناسي است که يوسف مي‌گويد: هيچي در کار نيست. مي‌گويند: اين جمله که براي اينها گفت، با تبسم گفت. اينها در حالت شرمندگي بودند و با تبسم گفت که اينها فکر نکنند يوسف مي‌خواهد انتقام بگيرد و آرامش بگيرند. «يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» يعني هم مي‌تواند زبان اخبار باشد، اخبار مي‌کند که خدا شما را آمرزيد و هم مي‌تواند زبان انشاء باشد، يعني من براي شما دعا مي‌کنم و خدا سبحان شما را مي‌آمرزد. يعني شما که به من ظلم کرديد، از حق الناسش گذاشتم و بلکه براي شما دعا مي‌کنم که خدا از آن حق الله هم بگذرد. اصلاً به روي اينها نياورد و بعد هم که پدر از يوسف(ع) سؤال مي‌کند: با تو چه کردند؟ بيانش اين است که چقدر خدا با من خوب معامله کرد. من را از زندان نجات داد. اگر اين اخلاق در اجتماع باشد و به عنوان مطلوب به آن نگاه شود، يعني کسي که در مقام حاکميت قرار گرفته چقدر بايد شرح صدر داشته باشد که کساني که الآن به همه چيز محتاج هستند، از نان شب محتاج به او هستند تا تمام هستي، خطا هم کردند در پيش او و اذيت کردند او را، ولي آنچنان نسبت به اينها با کرامت و عظمت برخورد کرد. وقتي پيغمبر اکرم در فتح مکه وارد مکه شدند به کعبه دست گذاشتند و سؤال کردند: با شما چه کنم؟ گفتند: تو کريم هستي، فرزند کريم هستي، وقتي يک کرم قدرت پيدا مي‌کند چه توقعي است؟ پيغمبر همه را بخشيد. او را از خانه‌اش بيرون کردند، در شعب ابي طالب چه بلاهايي بر سرش آوردند. شعب ابي طالب را مثل دوران زندان گرفتند، دوران يوسف با دوران پيغمبر تطبيق شده و در روايات آمده است، در همه اينها کرامت در وجود پيامبر همانطور آشکار شد به خصوص در روز فتح مکه.
شريعتي: نکات بسيار خوبي را شنيديم. انشاءالله بتوانيم انسمان را با قرآن کريم و اين قصه‌هاي ناب انبياء بيشتر کنيم و دلمان را به راهشان گره بزنيم و همينطور با معرفت مسيرمان را ادامه بدهيم و برسيم به جايي که بايد برسيم. از امروز بخش‌هايي از تلاوت سوره مبارکه انسان و سوره مبارکه کوثر را خواهيم شنيد. در ايام ميلاد با سعادت حضرت زهرا(س)، از همه دوستان عاجزانه درخواست مي‌کنم که ثواب تلاوت اين آيات را به حضرت صديقه طاهره هديه کنيم و انشاءالله از ثواب و برکاتش و شفاعت حضرت بهره‌مند شويم.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، هَلْ‏ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً «1» إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً «2» إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً «3» إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالًا وَ سَعِيراً «4» إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً «5» عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً «6» يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً «7» وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً «8» إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً «9» إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً «10» فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً «11» وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً «12»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ «1» فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ «2» إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ «3»
ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان‏، آيا بر انسان دوره‏اى از روزگار گذشت كه چيزى قابل ذكرى نبود؟ همانا ما انسان را از نطفه‏اى آميخته (از نطفه مرد و زن) آفريديم تا او را بيازماييم، پس او را شنوا و بينا گردانيديم. به راستى ما راه (حق) را به او نمايانديم، خواه شاكر (و پذيرا) باشد يا ناسپاس. همانا ما براى كفر پيشه‏گان زنجيرها و غل‏ها و آتشى برافروخته آماده ساخته‏ايم.همانا نيكان از پيمانه‏اى مى‏نوشند كه با كافور (گياهى خوشبو) آميخته شده است. چشمه‏اى كه بندگان خدا از آن مى‏نوشند و هر گونه بخواهند، آن را جارى مى‏سازند. آنان به نذر وفا مى‏كنند و از روزى كه شرش فراگير است مى‏ترسند. و غذاى خود را با آن كه دوستش دارند، به بينوا و يتيم و اسير مى‏دهند. (و مى‏گويند:) ما براى رضاى خدا به شما طعام مى‏دهيم و از شما پاداش و تشكّرى نمى‏خواهيم. همانا ما از پروردگارمان، به خاطر روزى عبوس و سخت، مى‏ترسيم. پس خداوند آنان را از شرّ آن روز مصون دارد و آنان را با شادى و سُرورى بس بزرگ روبرو كند. و به سبب صبرى كه كردند، بهشتى بزرگ و پوششى از حرير پاداششان دهد.
به نام خداوند بخشنده مهربان‏،همانا ما به تو خير كثير عطا كرديم. پس براى پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانى كن. همانا دشمن تو بى‏نسل و دم بريده است.
شريعتي:خيلي‌ها در اين دوره از ختم قرآن کريم همراه ما بودند و آيه به آيه با هم قرآن را تلاوت کرديم. چقدر خوب است که ثواب تلاوت همه اين آيات ما برسد به محضر نبي مکرم اسلام، شفيع امت و اهل‌بيت گرانقدرشان، همه پدرها و مادرها، آنهايي که در اين سالها همراه ما بودند. بعد از اين دوره از ختم قرآن ما دو اتفاق مهم دارد مي‌افتد، يکي اينکه ما در محضر حاج آقاي عابديني خواهيم بود تا قصه حضرت يوسف را پيش ببريم، نکته ديگر اينکه از ايام ولادت صديقه طاهره(س) تا ايام ولادت اميرالمؤمنين، سيزده رجب که سمت خدا ده ساله شده است، در محضر کارشناساني خواهيم بود که در طي اين مدت خدمتشان بوديم، سه‌شنبه همين هفته همزمان با ميلاد حضرت زهرا(س) خدمت خانم نيلچي زاده خواهيم بود، روز چهارشنبه هم در معيت حاج آقاي رنجبر خواهيم بود.
حاج آقاي عابديني: در محضر آيات سوره انسان و سوره کوثر بوديم، چند نکته در مورد کوثر عرض کنم، کتاب شريفي به نام «آينه ايزد نما» در سرگذشت حضرت زهرا(س) توسط آيت الله محمدرضا رباني که از دنيا رفتند تأليف شده و نگاهي عارفانه به سرگذشت و خصوصيات حضرت زهرا(س) شده و خيلي زيباست. نکات عرفاني زيبا و بلند در اين کتاب هست که حضرت آيت الله جوادي آملي هم مقدمه‌اي بر اين داشتند. در اينجا مي‌فرمايد: از مصاديق کوثر که در روايات متعدد ذکر شده، خير کثير نامتناهي اعطاي الهي به حضرت نبي ختمي است در تمام مراتب وجود، يعني اين کوثر در هر مرتبه‌اي از مراتب وجود، بلکه در هر حضرتي از حضرات اسماء الهي وجود و ظهوري دارد. اينطور نيست که فقط در موطن عالم مادي فقط ظهورش باشد. نه، اين کوثر يک حقيقتي است که از خزائن اسماء الهي تا مرتبه ظاهر عالم اين کوثر ظهور دارد و در هر موطني ظهوري دارد، لذا در هر موطني هم ظهورش کوثر است، يعني تمام کثرات بعدي از او نشأت مي‌گيرد که اين مقام نبي اکرم است، هم صادره اول است، «اول ما خلق الله» هست، بقيه خلقت از اوست. از يک مراتب که پايين‌تر مي‌آييم در مراتب ديگر مجراي اکمل اسم اعظم است. که همه هستي از آن اسم اعظم نشأت گرفته است. پس اسم اعظم مصداق کوثر مي‌شود در موطن خودش، «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ» به تو کوثر اعطا کرديم. در روايات مي‌فرمايند: اين کوثر با فاطمه(س) تطبيق مي‌شود. از مصاديق ديگر کوثر اين است که در عالم جبروت و ملائکه الهي، آنجا هم کوثر منشأ کثرات همه ملائکه است، در مرتبه عالم مثال هم که ملکوت اشياء هست، کوثر مظهر صُور اشياء است که علت براي عالم مادي است و در مرتبه حتي نظام جسماني هم کوثر ظهوري دارد. هرجا غيبي به شهود مي‌رسد، غيب حقيقت کوثر و مشهوداتش مي‌شوند کثرتي که از او نشأت گرفته تا اينکه «لو لاک لما خلقت الافلاک» را تطبيق مي‌کنند و بحث مقام صمديت، رحمت واسعه الهي را که در وجود پيغمبر اکرم بوده تطبيقش با روايا بر همين کوثر يک نکات ارزشمندي را براي انسان ايجاد مي‌کند که آنوقت خداي سبحان مي‌فهمد که چرا در ادامه «إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» دشمن تو در همه مراتب هستي ابتر است.
شريعتي: به اميد اينکه روزي قبر حضرت زهرا را در مدينه زيارت کنيم. «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت يوسف(عليه‌السلام)” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید