بسم الله الرحمن الرجیم

و الحمد لله رب العالمین، و الصلاه و السلام علی محمد و آله الطاهرین، و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

در ذیل آیات 219 و 220 سوره­ی بقره بودیم، تتمه­ای ذیل آن فراز «يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ»[1] بیانی را عرض کردیم که چرا «فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَهِ»[2] متعلق به قول «تَتَفَکَّرُونَ»[3] است و لیس بظرف له، ضمیر له را بعضی گفتند به تفکر برمی­گردد، یعنی «فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَهِ» متعلق به «تَتَفَکَّرُونَ» است و ظرف برای تفکر نیست. چرا «فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَهِ» ظرف برای تفکر نیست؟ علتش این است که آخرت جای تفکر ندارد و آن­جا جای شهود است، آن­جا جای بروز است، در آن­جا چیزی در غیب نیست. جای تفکر در دنیا است.

شاگرد: این گونه نمی­توان معنا کرد که در دنیا تفکر کنید، یعنی درباره­ی دنیا تفکر کنید؟

استاد: همین را داریم می­گوییم. «فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَهِ» یعنی موضوع تفکر دنیا و آخرت است، نه این که ظرف تفکر باشد. پس دنیا و آخرت ظرف تفکر نیست، موضوع تفکر است. لذا می­فرماید که این­ها در «يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّکُم َتتَفَکَّرُونَ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَهِ» یعنی این بحثی که از خمر و میسر و حکم الهی در این­جا شد و همچنین درباره­ی انفاق در این­جا بحث شد و همچنین بحث «یتامی» که بعد می­آید، این، موضوع تفکر می­شود با این که این­ احکام مربوط به دنیا است اما چون احکامی که خدای تبارک و تعالی در رابطه با دنیا و اعمال در آن فرستاده است حقیقت آخرت را می­سازد، پس موضوع تفکر دنیا و آخرت است. این احکام با این که در رابطه با دنیا است اما چون آخرت­ساز هم است و حقیقت آخرت هم از همین­ها ساخته می­شود پس هم دنیا با این اصلاح می­شود و هم دنیا با این اصلاح می­شود، هم دنیا با این شناخته می­شود و هم آخرت با این شناخته می­شود. فقط هم آخرت­سازی نیست بلکه شناخت آخرت هم است، شناخت دنیا هم است. پس در حقیقت موضوع «لَعَلَّکُم َتتَفَکَّرُونَ» دنیا و آخرت می­شود، در حقیقت دنیا و آخرت با این شناخته می­شود. شاید بعضی وقت­ها آن آیه­ی شریفه را بتوان بر این تطبیق کرد، جای تأمل دارد که من الآن به ذهنم رسیده است که آیه­ی شریفه­ی «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ»[4] که این شاخت عالم دنیا سبب شناخت عالم آخرت می­شود، که « لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى»؛ شما دنیا را شناختید و دانستید، در مرئا و منظر شما است، می­بینید، اما اگر درست ببینید «فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ» که ذکر که حقیقت آخرت است، این ذکر در حقیقت محقق می­شود. پس اگر کسی به حقیقت دنیا توجه کرد و نه به وهم و خیال، آخرت هم شناخته می­شود. پس این احکامی که مربوط به شناساندن دنیا است با این­ها محقق می­شود، دنیا با این­ها شناخته می­شود، این شناختن سبب شناخت آخرت هم می­شود، چون حقیقت دنیا شناخته می­شود. در رابطه با خمر و میسر که معلوم است، اگر خمر و میسر باشد تفکر صورت نمی­گیرد لذا قبل از این آمده است نهی از این خمر و میسر کرده است تا این که در حقیقت آن موضوع تفکر محقق باشد یا در حقیقت آن عقل که می­خواهد تفکر کند محقق باشد. بعد هم دو تا از احکامی که روابط اجتماعی را خیلی تحت تأثیر قرار می­دهد؛ یکی انفاق است و دیگری هم سرپرستی ایتام است، یعنی آن سرپرستی در نظام کسی که به اصطلاح فقیر است، او امکان سرپرستی ندارد؛ چون فقیر است و احتیاج دارد، سرپرستی او را بر عهده گرفتن، و گاهی هم یتیم پول دارد چون نگفته است که یتیم نادار است، گاهی یتیم مال دارد ولی نوع مصرف و امکان مصرف و ولایت مصرف را بلد نیست. لذا سرپرستی یتیم را به عهده گرفتن و سرپرستی نادار را به عهده گرفتن، در حقیقت بحث در این دو بحث در ولایت است، یعنی هم اولی که انفاق است و هم دومی که سرپرستی یتیم است. سرپرستی او را به عهده گرفتن در مورد فقیر به عنوان این که انفاق را انجام دهیم تا سرپرستی کسی را به عهده بگیرد که زمین­گیر است و مشکل دارد و به سختی افتاده است و الآن قدرت تدبیر ندارد چون به سختی افتاده است، با دادن مال و انفاق، و یتیم را سرپرستی کند که پول دارد اما مشکل در تدبیر عقلانی دارد، به مرتبه­ی رشد نرسیده است و یتیم است. استعمال یتیم در مورد انسان مربوط به کسی است که پدر ندارد و در مورد حیوان مربوط به حیوانی است که مادر ندارد. خلاصه این هم جالب است که در نظام حیوانات مادر متکفل اساسی است و پدرها رها می­کنند و می­روند، در اکثر حیوانات پدرها رها می­کنند و می­روند. البته در مورد مرغ این مطلب وجود دارد که اگر مرغ از دنیا برود خروسی که قبلاً بی­تفاوت بود متکفل می­شود (پایان دقیقه­ی 10:00) و حالت مادری پیدا می­کند. این موضوع فکر می­کنم در یکی از کتاب­های مربوط به حیوان نقل شده بود که دیدم، نکته­ی جالبی بود که بالاخره تا او هست خیالش راحت است و می­گوید واجب کفایی است و او متکفل شده است، اما اگر او نباشد خودش متکفل می­شود. چنانچه اگر خروس برای دفاع نباشد می­گوید پشت پای مرغ ناخن بزرگی درمی­آورد، چون ناخن پشت پای مرغ کوچک است و برای خروس به خاطر دعوا و جنگ بزرگ است، می­گویند اگر مرغی در کنارش خروس نباشد و تنها باشد آن ناخنش بزرگ می­شود- این را من دیدم- و قدرت دفاع پیدا می­کند. یعنی این نگاه و تغییرات در نظام الهی جبران شده است، خدای تبارک و تعالی این­ها را جبران کرده است. خیلی جالب است که انسان این مواردی را که در نظام تکوین و تشریع جبران شده است دربیاورد. این خودش یک موضوع است منتها کار نشده است و اگر کسی بخواهد انجام دهد کار بسیار سختی است ولی کار ارزشمندی است که مظهر اسم جبار الهی می­شود که جبران کننده است.

پس در این­جا اصل مسأله این شد که یتیم که در این­جا آمده است با موضوع انفاق که در این­جا آمده است و با خمر و میسری که در این­جا آمده است با این «لَعَلَّکُم َتتَفَکَّرُونَ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَهِ» نسبت­هایش روشن شد که این احکام نسبت دارند و چرا این «لَعَلَّکُم َتتَفَکَّرُونَ» وسط این آیه آمده است که در این­جا آیه تمام می­شود و آیه­ی بعد «فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَهِ» می­آید که نشان می­دهد که ارتباط این سه تا با همدیگر است و الا می­توانست «لَعَلَّکُم َتتَفَکَّرُونَ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَهِ» باشد، حرف تمام شود و آیه­ی جدید «یَسئَلُونَکَ»[5] شروع شود. نکته­ی دیگری که ذکر کردند که در «وَ یَسئَلُونَکَ» واو عاطفه دارد این سؤال­ها گاهی مرتبط با هم ذکر می­شده است. سؤال­هایی که مرتبط با هم است با واو عاطفه در آیات آمده است و با هم ذکر می­شده است و با هم سؤال می­کردند. سؤالاتی که تنها تنها آمده باشد، «یَسئَلُونَکَ» به صورت تنها آمده است، که در این­جا ذکر این­ها که در کنار هم آمده است یک نوع ابتلایاتی بوده است و دورانی بوده است که این سؤالات بیشتر پیش می­آمد. یکی از دوستان دیروز سؤال کرد که در این «یَسئَلُونَکَ» اگر این­ها سؤال نمی­کردند جواب نمی­آمد؟ عرض کردم چرا! خدای تبارک و تعالی دینش را کامل بیان کرده است اما تدبیر کرده است که گاهی این بیان­ها را با سؤال مردم پاسخ دهد تا این که ابلغ در نفوس باشد که حاجات مردم هم دیده شده است که سؤال است، این ابلغ در بیان است. لذا به ما روش تبلیغ را هم یاد می­دهد که سعی کنیم نوع بیان­مان را به گونه­ای قرار دهیم که پاسخ سؤالات باشد، حالا لزوماً این نیست که همیشه این گونه باشد، اما این هم یک روش تبلیغ است که باید از این هم استفاده کرد، چنانچه قرآن در بعضی از آیات از این­ها استفاده کرده است که پاسخ سؤالات مردم باشد. یعنی مردم سؤالات­شان را مطرح کنند، زمینه­ای به گونه­ای شود که سؤالات مطرح شود و در مقام پاسخ این ابلغ در اثرگذاری است تا این که احساس بکنند که دغدغه­ی خودشان است. ممکن است شما سؤالات­شان را بدانید ولی بگذارید بیان کنند بعد بگویید. خود مطرح شدن و گفتن در قبول هم اثرگذار است.

شاگرد: همه جا این گونه نیست. ممکن بود اگر سؤال نمی­کردند ما به عموم و اطلاقات اخذ می­کردیم و کارمان راحت­تر می­شد تا این که این قدر خرد و ریز شود.

استاد: آن­ جاهایی که در قرآن به صورت حکم تشریعی آمده است این گونه نیست اما در آن­جایی که موضوع باشد ممکن است این گونه باشد، مثل همان جریان گاو بنی­اسراییل. در آن­جا ممکن است که «لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ»[6]؛ کارتان را سخت­تر می­کند. این سؤالاتی که شده است سؤالاتی نبوده است که کار را سخت کند. اما سؤال در موضوع چرا!

شاگرد: سؤال در خمر در موضوع بوده است.

استاد: سؤال در خمر تحیر ایجاد می­کرده است، یعنی یک عده­ای در حقیقت هنوز توجیه می­کردند. یک عده­ای هنوز به اطلاقات که رجوع می­کردند جای یک چیز را باز می­گذاشتند. لذا تا قبل از این که این آیه بیاید عده­ای هنوز …

شاگرد: سؤال نمی­پرسیدند الآن اطلاقات مؤمَّن بود.

استاد: ایشان چه قدر غصه می­خورد!؟ این قدر غصه ندارد؟! البته غصه برای دیگران می­خورد نه برای خودش! اگر این را نمی­پرسیدند خلاصه با آب قاطی می­کردند و این قدر مشکل نداشتند! [خنده]

شاگرد: در همان تحیر می­ماندند!

استاد: تحیر نداشت، منتها در حقیقت برگشتن آن متشابه به محکم بود، رجوع­شان را سخت­تر می­کرد، لذا باید حکم­شان هم آن می­بود. ولی این­ها گاهی یا درست نمی­فهمیدند یا این که در حقیقت نمی­خواستند بفهمند. مرحوم علامه فرمود اگر آن آیه بود کفایت می­کرد در این که حکم حرمت روشن باشد. منتها در آن­جا علاوه بر آن، بیان اضافه هم دارد. جا دارد فرمایش ایشان که سؤال زیادی یا سؤال بی­جا ممکن است تکلیف را اضافه کند. خدای تبارک و تعالی خواسته است که در آن­جا باب مبهم بودن باز باشد و همین مبهم بودن هم یک ارفاقی بوده است. اما گاهی مدام سؤال می­کردند که از ابهام خارج می­شد.

شاگرد: نمی­توان همین را گفت؟

استاد: ظاهر آیه این است که در آن بیان است و در مقام بیان حکم بوده است، به خصوص که اختلاف شده بود و دعوا می­شد، بعضی­ها دیگران را تخطئه می­کردند و آن در حقیقت می­خواسته حکم خودش را از قرآن استفاده کند و این می­خواسته همه را خودش نسبت به قرآن بدهد. یک نزاعی بوده است و این در حقیقت جواب رفع آن نزاع بوده است.

شاگرد: در اول و آخرش که قیاس به جریان بنی­اسراییل می­شود و با آن نکته کنار هم بگذاریم و تطبیق بکنیم عملاً همان است و در آن­جا هم آن­ها یا کج می­فهمیدند یا نمی­خواستند بفهمند که یک گاوی را بکشند قضیه حل می­شود.

استاد: آن­­جا تشخیص موضوع است و درست است. در این­جا بیان حکم است و تشخیص موضوع نیست که بگوید خمر چیست، این هست یا نیست. یعنی در حقیقت بیان حکم و حرمت خمر در هر حالی است.

شاگرد: این که می­فرمایید در موضوع حکم اگر سؤال کنند سؤال بنی­اسراییلی است …

استاد: همیشه سؤال در موضوع حکم مذموم نیست. حکم معلوم بود که باید گاوی بکشند. این­ها گفتند گاوش چه رنگی باشد. اصلاً این­جا سؤال ندارد، باید یک گاوی می­کشتند. سؤال روشن بود و حکم معلوم بود، موضوع معلوم بود، یک گاوی باید می­کشتند. یک فردی از این نوع کشته می­شد کفایت می­کرد.

شاگرد: می­گوید خمر نخورید، بعد خمری که در آن آب نریزیم نخوریم؟

استاد: خمری که در آن آب نریزیم، در این­جا تکلیف را سنگین­تر نکرده است. می­گوید خمر را نخورید، خمر را نخورید اطلاق دارد و شامل خمر قاطی شده­ی در آب هم می­شود و شامل خمر غیرقاطی شده در آب هم می­شود. چنانچه در آن­جا گاو زرد هم می­شد و گاو غیرزرد هم می­شد. اما وقتی این­ها سؤال کردند فقط گاو زرد را شامل شد، یعنی تخصیص خورد، یعنی در آن­جا تکلیف سخت­تر شد. بعد دوباره در حقیقت کار کردنش را پرسیدند گفت چیزی باشد که کار نکرده باشد، یعنی یکی یکی سخت­تر شد. ولی در این­جا سخت­تر نشده است و در این­جا همان عموم را دارد بیان می­کند، همان عامی را که همه­ی این­ها را شامل می­شود دارد بیان می­کند. خمری که آن را با آب قاطی کنند یا نکنند، کم باشد یا زیاد باشد، همه را شامل می­شود و از اول گفته است این­ها حرام است. همان حکم سابق را دارد بیان می­کند و حکم تخصیص نخورده است. البته این را باید إن ­شاء الله در بحث­هایی که می­آید بحث کنیم و إن شاء الله در یکی از بحث­ها سؤال را بحث می­کنیم که شاید ذیل آیه­ی «فَاسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»[7] بحث سؤال را بیشتر بتوان در آن­جا باز کرد.

شاگرد: سؤال از حکم هیچ وقت مذموم نمی­شود؟

استاد: حالا بگذارید برای آن­جا، چون دایر مدار حدودش است وباید با جزییاتش ببینیم، چون همه­ی این­ها یعنی سؤال از موضوع، سؤال از حکم، بحث دارد، اصلاً برای کسی که نمی­داند و سؤال هم ندارد باید گفت یا نباید گفت، این­جایی که ما می­بینیم اشکال دارد ما باید بگوییم یا او باید سؤال کند، این­ها را بگذارید حدودش محفوظ بماند که الآن من هم استحضار به همه­ی حدود ندارم و خدای نکرده اگر یک موقعی بگویم ممکن است آدم با عدم رعایت حدود بگوید خطا شود. بعد می­فرماید که بحث یتیم را مطرح می­کند، «وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَ إِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِـحِ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»[8]؛ این آیه­ی شریفه هم که بحث یتامی است یکی از آن آیاتی است احکامش در قرآن متفرق بوده است و این احکام متفرق در پنج مرحله یا پنج مورد این بیان صورت گرفته است و در این پنج مورد گاهی خدای تبارک و تعالی از راه ملامت کردن کسانی که یتامی را اکرام نمی­کنند یا توهین می­کنند، در بعضی از جاها امر به اکرام را ذکر کرده است (پایان دقیقه­ی 20:00) در بعضی از جاها شدت برخورد با کسی است که اموال یتامی را درست مصرف نمی­کند و نزدیک نمی­شود، این آیه حرف فصل است، آخرین بحثی است که پس از آن پنج مرحله آمده است، حالا آن پنج مرحله را خدمت­تان عرض می­کنیم، چهار مرحله قبلش است که این، مرحله­ی پنجمش است. در این مرحله­ی پنجم حرف فصل است، چون یک موقع جریان یتامی رها بود، به خصوص در صدر اسلام که یک عده شهید می­شدند و خانواده­های این­ها بی­سرپرست می­شدند، عده­ای می­دیدند که وضع مالی این­ها خوب است، می­رفتند آن خانم را می­گرفتند و پول بچه­های یتیم را هم بالا می­کشیدند به اسم این که بالاخره آن زن و یتامی که بودند تحت سرپرستی آن­ها هستند. از این طرف هم سرپرستی یتامی را به عهده گرفته بودند و هم بی­اعتنایی کرده بودند و مالی را بالا کشیده بودند. لذا آیه در مورد این که حکم اموال یتامی را تشدید می­کند آمد از این طرف افتادند. عده­ی زیادی دیدند که با یتیم هم­خانه شدند، هم­سفره شدند، از اموال­شان بهره گرفتند، لذا می­آمدند غذاهای­شان را سواسوا می­پختند. یعنی از مال یتیم برمی­داشتند برای او می­پختند و از مال خودشان برای خودشان. بعد مال یتیم که می­ماند آن را نمی­خوردند و کنار می­گذاشتند، اگر خودش خورد که خورد و گر نه دور می­ریختند. به گونه­ای شد که عده­ی زیادی دیدند خیلی محذور و سخت شد لذا حاضر به سرپرستی ایتام نشدند و جدا شدند و می­گفتند این وضعیت تکلیف ما لا یطاق می­شود. لذا هم بر مردم سخت شد و هم در حقیقت برای یتامی کار سخت شد، لذا آخرین آیه­ای که آمد این است که «یَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى»؛ پس از آیاتی که آمد و شرایط سخت شده است ما با یتامی چه کار کنیم؟ سؤالات متعددی می­شد، «قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ»؛ نزدیک شدن به این­ها و تصرف در اموال این­ها که به اصلاح باشد خیر است. اما روشش را هم بیان می­کند: «وَ إِنْ تُخَالِطُوهُمْ»؛ اگر می­خواهید با این­ها هم­نشین و همراه باشید و رفت و آمد و ارتباط داشته باشید «فَإِخْوَانُكُمْ»؛ روشش این است که با برادرتان چگونه رفت و آمد و ارتباط دارید، این روش ارتباط با اخوان به گونه­ای است که اگر با فرزند می­گفت در آن حق تصرف وجود داشت لذا می­توانست در مورد فرزند هر تصرفی را بکند. با این که ممکن است یتیم کوچک باشد و جای فرزند این باشد اما روابط را با «إخوانُکُم» گذاشته است و روابط را تعریف کرده است. یعنی با «وَ إِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ»؛ اگر می­خواهید با آن­ها رفت و آمد داشته باشید مثل برادر با برادر باید باشد. بهترین بیان است که با مصداق بیان کرده است، حد و حدود روابط برادرانه معلوم بوده است، نه ظلمی انجام می­شود و نه ظلمی پذیرفته می­شود، در عین این که رحمت و رأفت هست، در عین این که تمام رعایت خیر هست و با رأفت و رحمت است در عین حال برادر حق ندارد به برادر ظلم کند و حق هر کدام محفوظ است. لذا با همین بیانی که «فَإِخْوَانُكُمْ» دارد در حقیقت بیان روش رفتاری با یتیم را عملاً نشان می­دهد که چگونه باید باشد.

شاگرد: این فقط در بحث­های اقتصادی است؟

استاد: نه! در همه­ی بحث­ها است. منتها بحث اقتصادی خیلی سخت شده بود، یعنی آن چیزی که پیش آمده بود به خصوص رد بحث اقتصادی بود که اموال یتامی را قبلاً به اسم سرپرستی بالا می­کشیدند، بعد از آیه دیدند که خیلی سخت شده است و وعده­ی آتش شدید داده شده است، کنار کشیدند، که هر دو طرفش ظلم به یتیم بود.

شاگرد: شاید از این جهت باشد که پدر برای امور تربیتی نیاز داشت به یتیم تشر بزند و او را دعوا کند.

استاد: آن­ها عیبی ندارد، گفته است «قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ»، آن وقت در دنبالش می­فرماید: «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِـحِ»؛ یعنی این را شما بدانید که خداوند به ظاهر نگاه نمی­کند. وقتی که می­فرماید «یَعلَمُ»، علم الهی که شد غیر از علم من و شما است، «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِـحِ»؛ خداوند مفسد را از مصلح می­شناسد. اگر این گونه باشد یعنی در حقیقت ملاک آن نیت­های شما است، ملاک آن واقعیت شما است که در رابطه با این­ها به کار می­گیرید. اگر بحث اصلاح باشد، چه در رفتار و تربیت و چه در تصرف در اموال، اشکالی ندارد. اما اگر افساد باشد در ظاهر اصلاح، در حقیقت «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِـحِ»، که شامل آن آیات «بطون نار» می­شود که در رابطه با یتیم­ها آمده است.

این بحث را حضرت آیت الله جوادی در تفسیر تسنیم، این پنج مرحله را به خوبی بیان کردند، لذا از خود ایشان استفاده می­کنیم که این بیان را دوستان در حقیقت دقت کنند. ایشان می­فرماید که در مورد آیه­ی «یَسئَلُونَکَ عَنِ الیَتامَی» که این آیات مکی و مدنی که پیش از نزول سوره­ی بقره آمده است پیش از این آیه آمده است چهار دسته هستند که این پنجمی بعد از آن­ها است. یعنی این آیه بعد از همه­ی آن­ها آمده است. لذا نسبت به همه­ی آن­ها حرف فصل است. اولین دسته­ی آیاتی که آمده است ایشان می­فرماید حدس مؤید به نقل است، یعنی در نقل هم استشهاد به این­ها شده است، برداشت از همان نقل است، حدسی است که مؤید به همان نقل است که دسته­­بندی شده است. آیاتی که انسان­ها را از بی­مهری و اذیت و ستم به یتیمان بازداشتند: «أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ، فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ»[9]؛ این­هایی که تکذیب قیامت می­کردند این­ها یتیمان را با جفا می­رانند، «فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ»؛ «الدع» یعنی راندن با جفا، راندن با بی­احترامی و بی­ادبی. در سوره­ی دیگر آمده است که «فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ»[10]؛ آن طرف را دارد می­گوید که رفتارتان با یتیم نامهربانانه نباشد. «كَلَّا بَلْ لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ»[11]؛ این هم خطاب به مشرکان است که این­ها در حقیقت اکرام یتیم را ندارند، یعنی اگر کسی اکرام یتیم را نداشته باشد ملحق است به همان کسانی که «يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» هستند، ملحق به مشرکان است؛ چون این باور در آن­ها ایجاد نشده است. این یک دسته از آیات بود. این دسته­ی اول بود که قهر و بی­مهری به یتیم را نهی می­کند.

دسته­ی دوم این است که تشویق به در حقیقت گرامیداشت یتیم دارد: «بالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَ بِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَ المَساکین»[12]، به پدر و مادر و ذی القربی و یتامی احسان می­کنند. یادتان هست که این ترتیب را توضیح دادیم در آیات «يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ»[13]، پنج مرتبه را در این­جا گفت، ترتیب این پنج مرتبه و علت این که چرا این گونه چیده شده است که اول والدین، بعد اقربین، بعد یتامی، بعد مساکین، بعد ابن السبیل، که اگر یادتان باشد در آن­جا بحث مفصلی داشتیم، این­جا هم همان ترتیب است: «بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَ بِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَ المَساکین»؛ یعنی ترتیب کاملاً رعایت شده است که هر کدام از این­ها در احسان هم تابع همان انفاق است، نشان می­دهد که آن انفاق از مصادیق این احسان است که موضوع انفاق و احسان و ترتیب چینش­شان تغییر نکرده است. ممکن است یک موضوع دیگری باشد و ترتیب را تغییر دهد اما تا جایی که یک قالب است و یک عنوان است این ترتیب همین ترتیب است، چون این­ها با تریتب دیده شده بودند. آیه­ی دیگر: «وَ لَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ الْكِتَابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينَ»[14]، که در حقیقت این هم باز بر همان سبک است: «آتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينَ»، با این که در آن­جا موضوع ورود آن­ها بود اما در عین حال «آتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى»؛ یعنی اول نزدیکان مهم هستند، بعد یتامی، بعد مساکین. مساکین در نوع احسان و ارتباط مالی بعد از یتامی قرار دارند، علتش را هم ما در آن­جا عرض کردیم که «یُتم» شکستن ستون فقرات است که مسکین ستون فقراتش شکسته است، یتیم علاوه بر آن شکستن در مسأله­ی عاطفی در حقیقت مشکل پیدا کرده است که اشد از آن است. حتی ممکن است یتیم مادر داشته باشد اما همین شکسته شدن رابطه­ی عاطفی اقوی از شکسته شدن رابطه­ی مالی است. علاوه بر این که موضوع در این­جا یتیمی است که فقیر است. لذا اگر یتیم با فقیر در کنار هم جمع شدند این دو موضوع دارد، برای احسان و ارتباط دو عنوان دارد، غیر از آن که یک موضوع دارد، لذا اولویت دارد. و نیز آیه­ی: «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَهَ، وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَهُ، فَكُّ رَقَبَهٍ، أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَهٍ، يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَهٍ، أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَهٍ»[15]؛ از آن گردنه­ی عظیم قیامت «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَهَ»؛ این­ها عبور نکردند، «وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَهُ»؛ کسی نمی­داند آن عقبه چگونه است. اگر بخواهد عبور از این عقبه صورت بگیرد باید از این عقبه در دنیا عبور کرد، عقبه­ای که در دنیا تطابق دارد با عقبه­ای که در آخرت است و سبب عبور از آن می­شود «فَكُّ رَقَبَهٍ» است، یعنی بنده­ای را آزاد کردن. این فک رقبه عبور از گردنه­ی آن­جا را ایجاد می­کند. چه قدر این تعبیر زیبا است؟! یعنی اگر تو توانستی در این­جا از مالت بگذری و بنده­ای را آزاد کنی (پایان دقیقه­ی 30:00) در آن­جا می­توانی از آن عقبه عبور کنی. آن عقبه­ی سهمگین که «وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَهُ»، یعنی خیلی سهمگین است. هر جا که در قرآن «ما أدرَاکَ» می­آید نشان می­دهد که آن مسأله غیر قابل تصور است که قرآن با این عظمت دارد از آن نام می­برد، مثل «وَ مَا أدرَاکَ مَا لَیلَهُ القَدرِ»[16] که خیلی در حقیقت عظیم است، لذا برای ما قابل تصور نیست. بعد می­فرماید: «فَكُّ رَقَبَهٍ، أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَهٍ»؛ یا انفاق کردن در قحطی، یعنی در وقت قحطی و در وقتی که اموال خیلی سخت گیر می­آید و مردم به گرسنگی خیلی شدید مبتلا شدند، خب همه مبتلا هستند، اطعام در آن روز نجات مضطرین را در پی دارد و نجات در حالت اضطرار است. این نجات در حالت اضطرار یا «فَكُّ رَقَبَهٍ» که یک نوع نجات در حالت اضطرار است که این اضطرار عبودیت است، این دو به ضمیمه­ی «يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَهٍ»؛ یتیمی که از نزدیکان است، یعنی دو تا عنوان دارد؛ یتیم است و ذا مقربه هم است، یعنی از نزدیکان و آشنایان انسان هم است، «أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَهٍ»؛ یا فقیری که زمین­گیر شده است، «ذَا مَتْرَبَهٍ» یعنی خاک­نشین است و دیگر به هیچ وجه قدرت بلند شدن ندارد، چهار موطن را که اشد مواقع شدت برای افراد است می­گوید اگر کسی در این چهار مرتبه کمک کرد و این­ها را نجات داد و به داد این­ها رسید این از آن عقبه­ای که هیچ امدادی برای انسان نیست و سهمگین و سخت است در آن­جا خدا امدادش می­کند و او را عبور می­دهد. عبور کردن از آن متوقف بر این است که انسان در چهار گردنه­ی سابق توانسته باشد امتحانی پس داده باشد و عملی انجام داده باشد و الا فقط باید آماده باشد اگر رحمت خدای تبارک و تعالی شامل او شود و عملی نداشته است که متناسب با عبور از آن­جا باشد.

شاگرد: توصیه­هایی که در مورد یتیم است لزوماً سرپرستی است یا کمک­های مالی مقطعی را هم شامل می­شود؟

استاد: مراتب دارد، عمدتاً سرپرستی است، منتها گاهی یتیمان حتی ثروتمند هستند. سرپرستی در یتیم قطعی است. گاهی یتیم فقیر هم است، چون وقتی یتیم سرپرستش را از دست می­دهد قاعده این است که به مشکل می­افتد، اما این گونه نیست که هر یتیمی فقیر باشد، گاهی ممکن است پدر اموال خوبی داشته باشد و به یتیم اموال خوبی می­رسد و در آن زمان با مادر یتیم ازدواج می­کردند تا در حقیقت از پول این­ها استفاده کنند. پس عمدتاً سرپرستی است اما در عین حال در کنار سرپرستی، از شئون سرپرستی رسیدگی مالی است. در ذیل این آیات روایتی هم داریم که در ادامه­ی بحث توضیح می­دهیم که وقتی این آیات آمد بعضی­ها سؤال کردند و آن­جا جواب دادند.

شاگرد: در مورد مادر هم وقتی که مادرش را از دست بدهد یک وجهی از یتیم را پیدا می­کند.

استاد: بله! ملاکش در این حالت هم هست، اما یتیم عرفی در نظام شرعی به فردی اطلاق شده است که پدر از دست داده است، اما هر چه از جهت ملاک به آن نزدیک باشد، ملاک دارد. لذا احسان کردن و کمک کردن به یتیمی که مادر ندارد قطعاً از نزدیک­ترین مصادیق به این است هر چند عین آن نیست، چون ملاک معلوم است و یتیم سرپرست می­خواهد یا اگر مشکل مالی دارد رسیدگی می­خواهد. کسی هم که مادر ندارد خیلی وقت­ها دچار بحران می­شود منتها در مادر چون کار را باید زن انجام دهد و در حقیقت مشکلاتی دیگری پیش می­آید در این­جا تصریح خاصی ندارد. در این­جا چون سرپرستی و ولایت بر عهده­ی مرد است این­ها را در حقیقت ذکر می­کند.

شاگرد: ببخشید این عقبه اسمش هم آمده است؟

استاد: این عقبه، در حقیقت عقبه­ی قیامت است. حالا در این­جا در «وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَهُ» مبهم گذاشته­اند که عقبه گردنه­ی سهمگینی است که عبور از آن خیلی سخت است. قیامت عقباتی دارد، بعضی از عقباتش اسم دارد اما در این­جا مبهم گذاشته است. من هم در ذیلش روایاتش را نگاه نکردم، تفسیر آیاتش را نگاه کردم، اما روایاتش را نگاه نکردم که آیا ذکری از عقبه شده است که کدام عقبه است یا نشده است.

شاگرد: الآن در این­جا مسأله­ی مالی دارد مطرح می­شود؟

استاد: نه! عرض کردم که همه را شامل می­شود. «فَكُّ رَقَبَهٍ» یعنی آزاد کردن بنده که مالی است، «إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَهٍ»؛ اصلش این است که کندن در وقت شدت است، شدت نسبت به آن کسی که این اموال یا کمک می­خواهد به او تعلق بگیرد یا حتی شدت نسبت به خود این؟ این خودش ممکن است خرج خودش را داشته باشد اما در آن موقعی که قحطی است همه مبتلا به سختی می­شوند، ثروتمند هم به سختی مبتلا می­شود، چون ممکن است پول داشته باشد ولی غذا نباشد. نمی­گوید به او پول بده! می­گوید اطعام کن! اطعام کردن غیر از پول دادن است. گاهی پول هست ولی غذا نیست. در زمان قحطی که در جنگ بین الملل آمده بود یک سری از مردم پول نداشتند اما غذا نبود که بخرند. اطعام را در این­جا آورده است که این خودش نشان­دهنده­ی این است که کفایت نمی­کند که بگوید من به او پول دادم برود بخرد، نه! باید غذا تهیه کند و به او بدهد. «أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَهٍ»؛ البته یتیمی که از آشنایان و اقربا است. این هم یک دسته از آیاتی بود که خیلی جالب است که عبور از مواقف قیامت متناسب با اعمال ما در این­جا است. حتی این عمل ممکن است در نگاه اول واجب نباشد اما اگر می­خواهد از آن عقبه عبور کند متناسب با این گذشت در این­جا است.

شاگرد: این که فرمودید «فَکُّ رَقَبَهٍ»، کسی که وظیفه­ی هدایت را بر عهده دارد ایتام آل محمد را هدایت می­کند، این هم شاملش می­شود؟

استاد: البته تنقیه مناط در روایات کردند که مرتبه­ی اشد یُتم در یتیم، یتم فکری است، در حقیقت این هم ذکر شده است که آن­جایی که پدر امت عالم می­شود اگر عالم در مواردی وظیفه­اش را انجام ندهد مردم در حقیقت یتیم شده­اند و یتم فکری است. در این آیه­ی شریفه چهار فرازی که ذکر شده است در حقیقت چهار فراز مالی و نگاه اقتصادی و فشار این گونه است که این اقل رتبه است، البته در روایات تنقیه مناط داریم و چون در روایات کرده است ما هم می­توانیم بگوییم که اگر در جامعه­ای این قدر شبهه شدید شده باشد و مردم مبتلا شده باشند و همه در حقیقت عبید و اسیر شبهات شده باشند، اگر عالمی مثل شهید مطهری به پا خیزد، وقتی که هجومی به اسلام می­شد مطابق با آن هجوم قیام می­کرد و جواب شبهه را به گونه­ای می­داد که در نطفه خفه می­شد. یا مثل علامه طباطبایی که وقتی هجمه­ی جریان ماتریالیسم و مارکسیسم شد با نوشتن اصول فلسفه مقابله کرد. یا در زمانی که جریان مادی­گرایی به شدت رشد داشت امام رحمه الله علیه پرچم انقلاب و معنویت را بلند کرد به طوری که همه­ی آن شبهات را دفع کرد. البته آن هم به طریق تنقیه مناطی که روایات ما به ما یاد داده­اند- ما استحسان نمی­کنیم- می­توان تنقیه مناط کرد. این چهار تا می­گوید اگر کسی در شدت­ها قیام کرد و از خودش خرج و سرمایه­گذاری کرد که ممکن است به شهادت و تبعید و گوشه­نشینی­اش هم منجر شود اما در همه­ی این­ها بنا بر وظیفه­اش قیام کرد آن هم به طریق تنقیه مناطی که روایات شامل آن می­شود.

در بحث و مرحله­ی سوم تعبیر این است که در این­جا با سیره­ی بزرگان و اولیا خدا روش ارتباط با یتیم را به ما یاد می­دهد. در مرحله­ی اول قهر با یتیم و برخورد بد را نفی کرد، در مرحله­ی دوم اکرام را در حقیقت ذکر کرد، در مرحله­ی سوم سیره­ی اولیا را برای رابطه نشان می­دهد: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا»[17]، این به رجوع مردم برمی­گردد. این که در این­جا یتیم در مرتبه­ی دوم ذکر شده است نه از جهت ترتب رتبه باشد بلکه از رجوعی بود که به خانه­ی حضرات داشتند که مسکین شب اول آمد، یتیم شب دوم آمد، و اسیر شب سوم رجوع کرده بود، هر چند ممکن است در این سه شب از این طرف شدت باشد که شب اول فشار کمتر بوده است و مسکین را اطعام کردند و در شب دوم چون یتیم آمد و شدت بیشتری بود و گرسنگی بیشتری هم برای خودشان بود یتیم را در حقیقت اولی از خودشان دانستند. در شب سوم اسیر را اولی دانستند. در حقیقت مثل عبید است، حکم اسیر مثل عبد است که در حقیقت «فَکُّ رَقَبَه»ای است که در آن­جا ذکر شد. یا آن آیه­ی شریفه که: «وَ أَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَ كَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا»[18]؛ وقتی حضرات موسی و خضر سلام الله علیهما در آن­جا تقاضای غذا کردند و به آن­ها ندادند بعد خضر شروع به ساختن دیواری در آن روستا کرد، بعد حضرت موسی سلام الله علیه اعتراض کرد که اگر می­خواستی دیوار را بسازی اقلاً اجرتی می­گرفتی! (پایان دقیقه­ی 40:00) که حداقل با این اجرت شکم­مان را سیر کنیم که این­ها ما را اطعام نکردند. در این­جا حضرت خضر سلام الله علیه می­فرماید: «وَ أَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ»؛ اگر ما گرسنه هستیم، اگر این­ها به ما بی­ادبی کردند و ما را اکرام و اطعام نکردند اما این مربوط به «لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَهِ» است که «وَ كَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَ كَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا». نکته­ای را حضرت آیت الله جوادی در این­جا استفاده کردند که نکته­ی دقیقی است و ذیل آیه بیشتر باید بحث شود. می­گوید در این­جا از ظاهر آیه برمی­آید که «كَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا»؛ یعنی صالح بودن أب این­ها در آینده­ی فرزندان تأثیر دارد و بعضی دارند که چند واسطه بوده است و این گونه نبوده است که پدر و فرزند باشند. این برمی­گردد به گنجی از سابق که «كَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا». حال در روایات بحث جدا دارد که این گنج مالی بوده است یا غیرمالی، اما می­توان به تعبیر حضرت آیت الله جوادی این گونه استظهار کرد که هر کجا صلاحی از گذشته مشهود باشد فلاح آینده را مأموران پنهان خداوند تأمین می­کنند. در جریان موسی و خضر، خضر مأمور پنهان الهی بود، می­گوید اگر صلاحی در آینده باشد این گونه نیست که فراموش شود، مأموران پنهان الهی فلاح آینده را با این صلاح جبران می­کنند. آقای جوادی می­گویند این یک اصل است. خب این دسته­ی سوم بود.

دسته­ی چهارم این است که «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا»[19]. در نگاه اول این به دست می­آید که عده­ای به زور می­روند و می­خواهند اموال یتامی را بخورند. منتها چه کسانی از این منبعث شدند و در آن­ها تأثیر گذاشت؟ آن­هایی که با ظلم می­رفتند با این­ها منبعث نمی­شدند و از این بدشان نمی­آمد. کسانی منبعث شدند که با یتیمان هم­سفره بودند. یتیم را آورده بودند که در خانه داشته باشند، بعد می­دیدند که مال یتیم هم در دست این­ها است و دارند برای او درست می­کنند اما غذا را جداجدا نمی­کردند، غذای او را هم با غذای خودشان درست می­کردند، از اموال او با اموال خودشان قاطی می­کردند و قصدشان هم این بود که رسیدگی به یتیم بکنند و معمولاً هم خانواده­ها این قدر تمکن نداشتند که بتوانند فقط از مال خودشان پذیرایی کنند. می­خواستند از او سرپرستی کنند لذا از مال خود یتیم استفاده می­کردند. این­ها در این­جا متأثر شدند. من یادم می­رود که یکی از کودتاهایی که در اول انقلاب خنثی شده بود، رفتند نزد امام که گزارش دهند این کودتا خنثی شده است و این گونه و آن گونه بوده است و امام هم خیلی خوشحال شود. رفتند و گزارش دادند و امام رحمه الله علیه فرموده بود که کار خیلی مهمی نکردید و بین شماها کسی است که از همه­ی این­ها که گرفتید و می­خواهند اعدام شوند بدتر است، بین کارگزارانی که این کار را کردند، یعنی این نیروهایی که این کار را کردند. در این­جا شبهه محصوره است و نسبت به امام علم تفصیلی بود اما نسبت به این­ها علم اجمالی در شبهه­ی محصوره می­شود، لزومش احتیاط می­شود. امام نگفتند یکی از شما، گفتند بین شما کسی هست که شاید اطلاق بر یکی هم شود. امام فرمودند کسی هست که از همه­ی آن­ها بدتر است، یعنی اگر آن­ها می­خواستند انقلاب را با یک قدمی کودتا کنند این از همه­ی آن­ها بدتر است. بنا بود که ما هم در آن روز برویم ولی قرعه­کشی کرده بودند و نام ما آن روز درنیامد تا برویم. بعد این­ها که برگشتند دیدم همه گریان هستند. گفتم چه شده است و هیچ کس جواب نمی­داد. نهایتاً یقه­ی یکی از آن­ها را گرفتم و گفتم چه شده است؟ گفت خوب شد که نبودی! بعد از این که ما این گزارش را دادیم و تمام شد، امام این گونه فرمود. بچه­های خوب به خودشان گرفته بودند که نکند ما باشیم و حواس­مان نیست و ناخواسته داریم کاری می­کنیم که بدتر از کاری است که این­ها دارند می­کنند. آنی که در آن جمع بد بود کشمیری بود، آقای کشمیری که بعداً نخست­وزیری را منفجر کرد و در جریان خیلی از کارهای دیگر هم دخیل بود و می­خواست خود خانه­ی امام را منفجر کند که موفق نشد. در آن جمع او اصلاً به خودش نگرفته بود و مثل شاخ شمشاد در ستاد می­گشت و بقیه گریه و زاری می­کردند و نالان بودند و از آن روز تا مدتی که یادشان برود این حالت را داشتند که بعد از شش یا هفت ماه بعد از آن، جریان انفجار دفتر نخست­وزیری اتفاق افتاد که معلوم شد این فرد چه کسی بود. در این­جا هم وقتی که این آیه نازل شد چه کسانی به خودشان گرفتند؟ کسانی که مراعات می­کردند. گفتند نکند ذره­ای کم و زیاد شده باشد و «يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا» شده باشند یا «سَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا» شده باشند، لذا شروع به جدا کردن غذای این­ها کردند. غذای این­ها را که به هنگاه غذا پختن جدا می­کردند، این جدا کردن هم کار را بر نگه­دارنده سخت می­کند و هم بر آن یتیم که می­بیند غذای او یک جور دیگر است و غذای آن­ها جور دیگر است. بچه هستند، این بچه می­بیند غذایش یک جور است و دیگری می­بیند غذایش جور دیگر است، با هم دعوا می­کنند، مشکل پیش می­آمد، بعد غذای او زیاد می­آمد و نمی­گذاشت بچه­هایش آن غذا را بخورند، پنهان می­کردند، در جایی می­گذاشتند که کسی به آن دست نزند. اگر خودش دوباره خواست بخورد بخورد و گرنه دور بیندازند. لذا برای­شان سخت شد و خیلی­ها منصرف شدند و گفتند ما دیگر نمی­توانیم و به محذور رسیدیم و خانه­مان از این نظام دارد به هم می­ریزد. کار سخت شد لذا خدمت پیغمبر آمدند این سؤال را کردند که در مرحله­ی پنجم این آیه نازل شد که عدم قهر و اکرام و سرپرستی آن اولیا را بیان کرد. چون «فَإخوانُکُم» روش برخورد را مصداقاً نشان داده است. این خودش قابل باز شدن است، نه فقط در این مسأله بلکه در تمام مسایل، که اگر می­خواهید ارتباط را برقرار کنید ببینید رابطه­ی دو تا برادر در ارتباطات عاطفی و مالی چگونه است، همین روش را در رابطه با این مسأله بر یتامی پیاده کنید. بحث بسیار جالب و مختصر و مفیدی بود که حضرت آیت الله جوادی در این­جا منعقد کردند که البته قابل رجوع تفصیلی است.

شاگرد: آدرس را هم ذکر کنید.

استاد: جلد یازدهم تفسیر تسنیم، ذیل آیه، صفحه­ی 73 تا 78.

شاگرد: آیات دوم و سوم سوره­ی نساء هم به این موضوع اشاره دارد.

استاد: آیات مربوط به یتیم در قرآن زیاد است و ما همه را نگفتیم و آقای جوادی در این­جا آورده است. من فقط عنوان­هایش را خلاصه عرض کردم، خود مرحوم علامه هم در بحث یتیم حرف می­زند و در این­جا فرمایش دارند، بحث را نخواستیم تمام کنیم.

شاگرد: وقتی دارد سرپرستی را مطرح می­کند ظاهراً فهمی که آن موقع از سرپرستی داشتند با فهمی که ما از سرپرستی داریم فرق می­کند. آن موقع سرپرستی فقط ازدواج با مادرش بود که زمینه­ی اختلاط اموال پیش می­آمد، امروز سرپرستی اصلاً زمینه­ی اختلاط اموال نیست. یعنی امروز سرپرستی یتیم را بر عهده می­گیرند و فقط به او پول می­دهند.

استاد: الآن در سرپرستی یتیمی که ولی ندارد وقتی کسی را به عنوان ولی او می­گذارند ولیش می­شود و سرپرستی در مالش هم دارد.

شاگرد: امروز کسی سرپرست یتیم شود نمی­تواند در اموال او تصرف کند.

استاد: چرا؟! مثلاً الآن پدربزرگ ولی فرزند است و می­تواند تصرف کند. فرد یتیم شده است و پدرش از دنیا رفته است عمویش متولی او شده است یا پدربزرگش ولی او شد و تمام اموال یتیم را در اختیار ولی گذاشتند. اشکالی ندارد. یعنی الآن هم هست و امکان­پذیر است.

شاگرد: این ذوی القربی است. اما در مورد یتیمی که بیرون است، مثلاً همسایه­ی ما یتیم است.

استاد: نه! گاهی «یَتیماً ذا مَقرَبَهٍ» است، یعنی یتیم نزدیک است. در یتیم غیر نزدیک هم این گونه است. یعنی یک موقع اموال ثبت شده در ثبت احوال است، می­گویید خب به این نمی­دهند. اما یک موقع است که این گونه نیست، پول نقد بوده است و در دست­شان بوده است، کسی که اختیار و ولایت و سرپرستی او را بر عهده می­گیرد این اموال را در اختیار می­گیرد و کسی مانعش نمی­شود، مشکلی ندارد. حتماً این گونه نیست که مال یتیم یک خانه باشد، تازه در ولی جدید می­تواند در خانه­ی یتیم هم ساکن شود وقتی که الآن می­خواهد یتیمی را سرپرستی کند. لذا بعداً اگر اجازه بدهید این بحث را می­آورد. تطبیق این چند خط را ببینید. «قوله تعالی (وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ) فی الآیه اشعار بل دلاله علی نوع من التخفیف و التسهیل حیث اجاز المخالط للیتامی ثم قیل (وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ)»؛ اگر خدا این کار را نکرده بود شما به زحمت می­افتادید. «و هذا یکشف عن تشدید سابق»؛ که قبلاً حکم شدیدتر و سخت­تر بوده است و این تخفیف است، «من الله تعالی فی امر الیتامی یوجب التشویش و الاضطراب فی قلوب المسلمین حتی دعاهم علی السؤال عن امر الیتامی)» (پایان دقیقه­ی 50:00)؛ تا به این­جا کشید، «و الامر علی ذلک فان هاهنا آیات شدیده اللحن فی امر الیتامی کقوله تعالی (إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا، وَ آتُوا الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَ لَا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ)[20]»؛ مال­های­تان را با یکدیگر به گونه­ای قاطی نکنید که بعد می­خواهید مال خودتان را بردارید حالا که قاطی بوده است خوب­ها را برای خودتان برمی­دارید، می­گویید این باغ یتیم است و این هم باغ من است، میوه­ها را می­چینید و قاطی می­کنید، حالا میوه­های باغ شما خوب نبوده است و باغ او بهتر بار داده است قاطی می­کنید تا با هم حساب کنید. می­گوید این قاطی کردن با هم «تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ» است. در این­جا این گونه نکنید. بعد می­فرماید که «وَ لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِيرًا»[21]؛ حوب یعنی گناه، مثل همان اثم کبیر، در این­جا گفته است «حُوبًا كَبِيرًا»، این اثم کبیر است، گناه کبیره است. «فالظاهر ان الآیه نازله بعد آیات سوره النساء»؛ یعنی این آیاتی که در این­جا است بعد از آیات سوره­ی نساء نازل شده است، چون این دو تا قبلی­ها آیات سوره­ی نساء بود. «و بذلک یتأید ما سننقوله من سبب نزول الآیه فی البحث الروایی» که تخفیف و تسهیل است که مشکل پیش آمده بود. «قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ» نوعی از اصلاح را می­گوید که در حقیقت همان اصلاح در نظام حقیقت این مسأله است که «وَ اللهُ یَعلَمُ المُفسِدَ مِنَ المُصلِحِ» هم دلالت بر آن می­کند. «وَ إن تُخالِطُوهُم فَإخوانُکُم»؛ می­گوید مساوات بین مؤمنین در اخوت بهتر از همه جا مشهود است، می­گوید مساوات را رعایت کنید. لذا مردم مانده بودند که تکلیف عملی­شان را چه کار کنند؟ در نظام ارتباطی عاطفی اخوانکم، در نظام غذایی گفتند چه کار کنیم، این کوچک است- در روایات آمده است که سؤال کردند- حالا که بچه است برای غذایش نصف پیمانه بریزیم یا یک پیمانه بریزیم؟ جواب دادند که در آن­جا نمی­خواهید رعایت کنید و فرد را فرد حساب کنید. یک موقع است که اصلاً نمی­خورد که بحثش جدا است، اما آن­جا که می­خورد کم و زیادش را یک نفر حساب کنید. آن­جا راه را نشان دادند که مدام نگویند امروز یک پیمانه اضافه­تر کنیم که بزرگتر شده است یا بیشتر اضافه کنیم؟ در عین حال راه را ساده می­گذارد و می­گوید برای او یکی حساب کنید هر چند که کوچک باشد یا بزرگ باشد. «(وَ إن تُخالِطُوهُم فَإخوانُکُم) اشاره الی المساواه المجعوله بین المؤمنین جمیعاً بالغاء جمیع الصفات الممیزه التی هی»؛ این­ها هستند که مصدر برای بروز فساد در بین مردم می­شوند «فی الاجتماع من الاستعباد و الاستضعاف و الاستذلاذ و الاستدلال و الاستکبار» و انواع این­ها، «و بذلک یحصل التوازن بین اثقال الاجتماع»؛ با این رابطه­ی اخوت است که مساوات رعایت می­شود. بعد می­فرماید: «و الذی تجوز الآیه فی مخالطه الولی للیتیم ان یکون کالمخالطه بین الاخوین المتساویین فی الحقوق الاجتماعیه بین الناس»؛ که در جمیع حقوق مساوی هستند، این گونه باشد که «یکون المأخوذ من ماله کالمعطی له»؛ همانی که به او داده می­شود باشد. «فالآیه قوله تعالی (وَ آتُوا الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَ لَا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَ لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِيرًا) و هذه المحازاه من الشواهد علی ان فی الآیه نوعا من التخفیف و التسهیل» که این­ها را گفتیم. پس مخالطه مثل اخوین باشد «و لا ینبغی عند ذلک الخوف و الخشیه»؛ این­جا دیگر خوف و خشیت پیش نمی­آید. قبلاً آن­جایی که معلوم نبود و گفته بود حواس­تان باشد اموال یتامی قاطی نشود همه می­ترسیدند، اما این­جا می­گوید مثل برادران باشد، راه را نشان داده است. راه چگونه انجام شود؟ عرفاً همین طور انجام شود. «فان ذلک لو کان بغرض الاصلاح حقیقتاً لا صورتا کان من الخیر و لا یخفی حقیقه الامر علی الله سبحانه حتی یؤاخذکم بمجرد المخالطه»؛ این گونه نیست که خدا قصد شما را نبیند، قصد شما را می­داند و مفسد را از مصلح تشخیص می­دهد، «وَ اللهُ یَعلَمُ المُفسِدَ مِنَ المُصلِحِ». روایاتش را هم خودتان ببینید و بحث رواییش هم همین نکاتی بود که خدمت­تان عرض کردیم. حالا اگر در بحث روایی نکته­ی جدیدی بود خدمت­تان عرض خواهیم کرد. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

شاگرد: نمی­توانیم همین معنا را بدون روایت هم بگوییم، یعنی بگوییم یتیم یک روح معنا دارد، انسان یک جسمی دارد، یک روحی دارد، حقیقت انسانیت به روحش است، همین طور ادامه دهیم و همه­ی آیات را این گونه تحلیل کنیم و روایات را مؤید در نظر بگیریم؟

استاد: چون مبنایی می­شود همه نمی­پذیرند و بنا بر این مبنا است که الفاظ برای ارواح معانی وضع شدند. کسی که این مبنا را نپذیرد برایش این حکم نیست. کسی که این مبنا را نپذیرد با این روایات این حکم برایش صادق است.

شاگرد: فرض کنید کسی می­ترسد طلبه شود و می­گوید این همه مسئولیت دارد، ما این آیه­ی «فَإخوانُکُم» را برایش بخوانیم. استحسان می­شود؟

استاد: عرض کردم کسی که این مبنا را قبول داشته باشد اشکال ندارد اما اگر کسی قبول نداشته باشد بحث مبنایی می­شود. اما در این بیانی که عرض کردم که با توجه به این که روایات دیگر یتیم را تنقیح مناط کردند با آن دسته از روایات می­توان تنقیح مناط را سرایت داد و حکم هم شبیه اضطرار در این­جا بوده است، یعنی تناسب حکم هم باید در این­جا رعایت شود تا شامل شود. اما اگر بخواهیم از آن مبنا که الفاظ برای ارواح معانی وضع شده­اند استفاده کنیم مبتنی بر مبنا می­شود و هر کس این مبنا را قبول دارد می­تواند به این استمساک کند. لذا این­ها می­گویند مبنایی است و ما نمی­پذیریم، چون اغلب هم نپذیرفتند، کسانی پذیرفتند که بیشتر نگاه فلسفی دارند. لذا بحث مبنایی می­شود و از کار کم می­شود و می­افتد. آن را در معارف بیشتر می­توان استفاده کرد و این در احکام قابل استفاده­تر است.

[1]– بقره/ آیه 219.

[2]– بقره/ آیه 220.

[3]– بقره/ آیه 219.

[4]– واقعه/ آیه 62.

[5]– بقره/ آیه 220.

[6]– مائده/ آیه 101.

[7]– نحل/ آیه 43.

[8]– بقره/ 220.

[9]– ماعون/ آیه 1-2.

[10]– ضحی/ آیه 9.

[11]– فجر/ آیه 17.

[12]– نساء/ آیه 36.

[13]– بقره/ آیه 215.

[14]– بقره/ آیه 177.

[15]– بلد/ آیه 11-16.

[16]– قدر/ آیه 2.

[17]– انسان/ آیه 8.

[18]– کهف/ آیه 82.

[19]– نساء/ آیه 10.

[20]– نساء/ آیه 1-2.

[21]– نساء/ آیه 2.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 396” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید