بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

بحثی که انشاالله امروز به عنوان جلسۀ آخر بحث نکاح در خدمت مباحث نکاح هستیم این است که از جمله مباحثی که، البته مبحث زیاد باقی مانده اما الان من باب اینکه دوستان فرموده بودند یک جلسه هم راجع به بحث نکاح موقت صحبت می‌کنیم چون بحث طلاق تمام شد دیگر، بحث طلاق را جلسه آخر بود، درست است آخرین جلسه‌اش بود دیگر، بحث تعدد زوجات را و بحث طلاق را و بحث‌های دیگر را گذشت الحمدالله به قدری که اطلاعی بر مباحث و مبانی بحث داشته باشیم.

در بحث ازدواج موقت هم، هم شهید مطهری در همان نظام حقوق زن در اسلام جلد نوزدهمِ این کتاب مجموعه آثار مباحثی را دارند که مباحث خوبی هم است ایشان در آنجا آوردند، هم علامه در دو جلد المیزان این بحث را آورده، یکی در جلد پانزدهم است یکی در جلد چهارم است. در جلد چهارم در ذیل آیه «فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً»[1] که بحث همان آیه‌ای است که در رابطه با ازدواج موقت است که «فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً» این بحثی که در همان در ذیل آیه آوردند از صفحه ۲۷۱، این بحث را در چندین صفحه آنجا بیان می‌کنند و بعدش هم در بحث روایی مسئله، بحث مفصلی را ذیل این مسئله از صفحه ۲۸9 به بعد در یک بحث مفصلی، طولانی یعنی شاید حدوداً در چهارده پانزده صفحه بیشتر، نزدیک ۲۲ صفحه آنجا راجع به بحث همین متعه و نکاح موقت صحبت می‌کنند که آنجا هم ذیل چند روایت را آوردند مباحث مهمی را دسته بندی می‌کنند، روایات اهل بیت را می‌آورند، روایات اهل تسنن را می‌آورند، بحث نسخ را مطرح می‌کنند، این‌ها را دیگر چون نمی‌خواهیم مطرح بکنیم بحث نسخ را، چون اهل سنت دو دسته هستند عده‌ای قائل هستند به اینکه در زمان پیغمبر بود و بعداً در خود زمان پیغمبر نسخ شد و بعضی قائل هستند به اینکه در زمان پیغمبر بود و بعد از زمان پیغمبر، در زمان خلیفه دوم نسخ شد. بعضی‌ها قائل هستند به اینکه نسخ خلیفه دوم، نسخ حکومتی بود، از باب حکم حکومتی بود که حکم حکومتی حکم ثانوی مطرح می‌شود. اصل حکم را بر نداشتند، بلکه گفتند فعلاً ضرورت ندارد آن هم به مصالحی که آن مصالح شاید یکی از مصالحش این باشد که آنجا ذکر می‌کنند در فعلی که خلیفه دوم مرتکب شده، این که یکی از مصالح این بوده که تعداد پخش شدن صحابی در جاهای مختلف و فرزندانی که از اینها بود در جاهای مختلف زیاد شده بود و از راه متعه ممکن بود باز صحابی به شهرهای دیگر فرزندانشان کشیده بشوند و یک خطراتی را برای آینده اسلام احساس می‌کرد او پیش آمده و این را به عنوان اینکه من قبول داشتم که این در زمان پیغمبر بوده، اما به عنوان «انا احرمهما» نه به عنوان حکم تشریعی، بلکه به عنوان حکم حکومتی. بعضی‌ها هم به این قائل شدند که این یک حکم حکومتی بوده لذا دوامش تابعِ بودن آن ضرورت است، این هم یک دسته‌ای قائل شدند. دسته‌ای هم گفته‌اند نه، حکم تشریعی کرده، خلیفه می‌تواند حکم تشریعی داشته باشد. حکم پیغمبر را تشریعاً برداشته و گفته که حرام است و نسخ کرده کلام آیه قرآن را و سنت پیغمبر را. بعضی‌ها این آیه را دلالت بر متعه نمی‌گیرند و می‌گویند سیره متعه قبل از اسلام بوده و اسلام تأسیس نکرده، بلکه امضا کرده بوده. ببینید همه اینها اقوال است. حدود ۱۵ قول را شاید شهید مطهری در بحث نسخ و اینها فقط در همین صفحاتی که عرض کردم می‌آورد که اینها هر کدامش..،

علامه می‌گوید که اینکه حالا بحث‌هایی را مطرح می‌کنند از جمله می‌گویند مثلاً صحابی بزرگی در نظر اهل تسنن که بودند در زمان پیغمبر، متعه داشتند، حتی فرزند داشتند از متعه، مثل زبیر که دختر ابوبکر اسما را گرفته بود متعتاً و دو فرزند هم از این همسر متعه‌ای‌اش زبیر دارد به اسم عبدالله بن زبیر و عروة بن زبیر که دوتا از مشاهیر در تاریخ هم هستند، چه عبدالله ابن زبیر که از فرزند متعه بودند. که نشان می‌دهد که صحابی به این انجام داده بودند و این کار را می‌شناختند. بعضی‌ها هم می‌گویند نه پیغمبر در یکی از جنگ‌ها یا در جریان فتح مکه که مسلمان‌ها حرکت کرده بودند، سه روز به مسلمان‌ها اجازه دادند و بعد هم بعد از سه روز گفتند که خلاصه ممنوع است. انواع این قول‌ها را آوردند. این اقوالی است که در مسئله است که علامه این‌ها را نقل می‌کند، نقد می‌کند و برای خود، مسئله را خلاصه بیشتر تحلیل می‌کند.

یکی از مباحثی که علامه مطرح می‌کند و بحث مهمی است، این بحثی است که حالا شهید مطهری هم به نحوی آورده در جلد پانزدهم که اصل جعلِ بحث جعل ازدواج را مطرح می‌کنند به عنوان اصل جبر را [6:14] و بعد این را سرایتش را به حکم متعه چگونه سرایت می‌دهند. ایشان در بحث جلد پانزدهم صفحه هفدهم، یعنی از صفحه سیزدهم بحث متعه را بعضی از نقدهایش را می‌آورد و بعد در صفحه هفدهم «بحثٌ حقوقیٌ اجتماعی» که این یکی از بحث‌های مهمی است که ایشان به عنوان تحلیل مسئلۀ متعه می‌آورند اینجا. این تحلیل را تحلیلِ من با مقدمه، چون مقدماتش را با بحث ازدواجمان هم مرتبط است این بحث را به سرعت خدمتِ دوستان عرض می‌کنیم انشاالله استفاده بکنید. ایشان می‌فرماید که ببینید نقطه شروع را چی قرار می‌دهند؟ یاد بگیریم نحوه شروع مطلب را. نحوه شروع تأثیر دارد در اینکه هر مسئله‌ای را ما بتوانیم تحلیل کنیم، از مبادی‌اش آغاز کنیم تا برسانیم به آن مسئله. این تحلیل از مبادی، ایشان می‌فرماید «لا ریب»

[از 7:10 تا 10:00 تایپ نشد]

در این بحثی که به عنوان (10:00) «بحثٌ حقوقیٌ اجتماعی» اینجا می‌فرماید، عرض کردم مدل بحث هم برای ما غیر از موضوع بحث مهم است که این مدل را من عمداً در جاهایی که این مدل را ایشان می‌آورد در موضوع بحثمان، یک مدلی را ارائه، مدل را تاکید می‌کنم دوستان توجه به مدل بکنند یاد بگیرند، روش را یاد بگیرند. یعنی خود این روش هم مهم است که از کجا شروع کنیم یک بحثی را که می‌خواهیم جا بیندازیم، می‌خواهیم حلش کنیم، تحلیلش بکنیم از کجا شروع کنیم؟ نوع شروعمان و ادامه مسیر تا برسیم به مسئله. ممکن است که یک کمی طولانی بشود اما وقتی این جوری حرکت کردیم و رساندیم به مسئله، کاملاً واضح‌تر می‌شود آشکارتر می‌شود، انسان احساس می‌کند که تاریخ مسئله نه تاریخ زمانی‌اش را، تاریخ فکری مسئله برای انسان حل می‌شود.

ایشان از اینجا شروع می‌کند که آنچه که انسان‌ها را دعوت می‌کند به اینکه، می‌خواند به اینکه سنن و قوانینی را پایه گذاری بکنند در مجتمع‌های بشری و اجتماع‌ها، این است که احتیاجی به سمت انسان شکل می‌گیرد، متوجه احتیاجی می‌شود، آن وقت این احتیاج را برای اینکه رفع بکند متوسل می‌شود به وضع قوانینی برای رفع احتیاج از احتیاج. نظام احتیاج و نیاز یکی از مهمترین مسائلی است که در وجود انسان می‌تواند مبدأ بسیاری از تحلیل‌ها باشد. نه فقط در انسان، در عالم طبیعت! در نظام حیوانات! در نظام گیاه‌ها؛ تعبیری که مرحوم علامه طباطبایی دارد ایشان بیانش این است در جای خودش آنجا که این بحث را مفصل مطرح می‌کند، نیاز اولین علم فطری بشر است. یعنی اولین چیزی که بشر به آن علم پیدا می‌کند نیاز است، یعنی کودکِ انسان وقتی به دنیا می‌آید اولین چیزی که ادراک می‌کند در همان اولین لحظات ادراک نیازش است به اینکه تنفس می‌خواهد و چون تا به حال از راه ناف تغذیه و اکسیژن به او می‌رسیده، تنفس از شش نداشته، لذا در درون حتی این نای آبی قرار دارد که این آب مانع این تنفس هم می‌شود و این آب باید تخلیه بشود؛ لذا گریه‌ای که کودک می‌کند تخلیه این آب را و آماده شدن برای تنفس را. یعنی این درد زایمانی که برای کودک پس از زایمان ایجاد می‌شود که گریه او را و سختی به دنیا آمدن او را، آمدن در یک دنیایی پیش می‌آورد، گریه به دنبالش است، نیاز او این گریه را به دنبالش می‌آورد، این نیاز انسان را به اجابتش که تنفس است می‌کشاند. اولین نیازش تنفس است که انسان نمی‌تواند تحملی هم داشته باشد نسبت به این، طولانی هم نمی‌تواند بدون این باشد، چند لحظه که بگذرد اولین نیاز است. حالا نیازهای بعدی البته، سرما و گرما و بعد غذا و احتیاجات بدنی و اینها دیگر نیازهای بعدی است.

پس اولین نیاز همان چیست در وجود انسان؟ اولین علم فطری نیاز است. یعنی آن چیزی که، اولین صورت علمی که در وجود انسان شکل می‌گیرد ادراک نیاز است. تا ادراک نیاز صورت می‌گیرد به دنبالش حرکتی صورت می‌گیرد که آن حرکت اجابت این نیاز را به دنبال دارد. این بسیار بحث مهمی است و قابل تأمل و پیگیری، و بسیاری از مباحث را می‌توانیم متفرع بر نیاز بکنیم که بحث نیاز، تمام تشریع شرایع، تمام حرکت‌های انسان، هر حرکت کوچکی هم که انسان انجام می‌دهد اختیاراً، حتماً به دنبال ادراک نیازی است. اگر انسان نیاز ادراک نکرده باشد، فقدانی را احساس نکرده باشد، نیاز همان فقدان است دیگر، فقدانی را احساس نکرده باشد حرکتی صورت نمی‌دهد. اینکه در سرما شما بلند می‌شوید حرکت می‌کنید می‌روید کلاس‌های درستان، مال این است که یک ادراک فقدانی می‌کنید، نیاز به آن حقیقتی را که ندارید احساس می‌کنید، آن نیاز شما را حرکت می‌دهد به سمتی که بتوانید در سرما، گرما، در جاهای دور حرکت بکنید. هر حرکتی! انسان گرسنه‌اش است ادراک نیاز است، تشنه‌اش است ادراک نیاز است، علم می‌خواهد ادراک نیاز است، کار می‌خواهد ادراک نیاز است، خانواده تشکیل می‌دهد ادراک نیاز است. یعنی تمام آنچه که به عنوان نیاز تلقی می‌شود به دنبالش حرکت محقق می‌شود. حتی همین حرکت‌های عادی که من دستم را مثلاً دراز می‌کنم این لیوان آب را دارم، این حرکت‌های ساده هم همه‌اش به دنبال ادراک است. هیچ حرکتی نیست مگر اینکه به دنبال ادراک نیاز باشد. منتها وقتی که نیاز عمومی شد، اجابت این نیاز قاعده‌مند باید باشد. تا فردی است قاعده نمی‌خواهد، قانون نمی‌خواهد، انسان خودش، طبیعتش و خودش اجابت او را به دنبال می‌آورد؛ اما وقتی که اجتماعی شد قطعاً اصطکاک ایجاد می‌کند و در این اصطکاک حتماً باید قانون و قاعده داشته باشد.

پس اولی می‌بینیم بحث را از کجا آغاز کرد؟ از نیاز، بعد این نیاز اجتماعی نه نیاز فردی، نیاز اجتماعی به دنبالش چیست؟ قاعده و قانون که بشر هرجا قاعده و قانونی وضع کرده، یعنی قانونگذاری مبدأ آن نیاز است. اینها بحث‌های مهمی است ها! به نظر الان گزاره‌های ساده‌ای می‌آید. اما اساس قانون گذاری، اولین مبدایی که قانون گذاری را موجب می‌شود ادراک نیاز است، آن هم ادراک نیاز اجتماعی است. یعنی نیازی که مرتبط با دیگران است. دیگران هم این نیاز را دارند و این اصطکاکات باعث می‌شود که رفع او حتماً محتاج به چی باشد؟ یا محدودیت منابع در رفع او احتیاج ایجاد می‌کند تا قانون باشد برای رفع که هر کسی اینگونه نباشد که کسی قدرتمندتر است بیشترین برآورده شدن نیاز را داشته باشد، آنی که امکان ندارد امکان رفع نیاز نداشته باشد. پس قانون می‌خواهد تا جلوی اصطکاکات را بگیرد. این اولین قاعده.

بعد می‌فرماید بین خود نیازها مراتبی در کار است. گاهی یک نیاز برمی گردد به اولین تقاضاهای وجود انسان، بعضی نیازها به کمالات وجود برمی گردد. آن نیازی که همیشه انسان به او احتیاج دارد، از اولین مراحل تا آخرین مراحل به او احتیاج دارد، متفاوت است با آن نیازهایی که در بعضی از مراتب به آن احتیاج پیدا می‌کند. تازه بین خود این نیازها، آن نیازی که ضروری می‌شود با آن نیازی که مستحب است، مستحب یعنی بودنش باعث یک خیری است نبودش هم باعث چیست؟ نبود آن خیر است، اما انسان حیاتش قائم به او نیست، بقایش قائم به او نیست. هر کدام از این نیازها درجه بندی می‌شود و انسان برای هر کدام از این‌ها به نحوی سرمایه گذاری می‌کند. این اولی پس گذشت. دومی هم این است «كلما كانت الحاجة أبسط وإلى الطبيعة الساذجة أقرب»[2] این جلد پانزدهم صفحه ۱۷، هرگاه این نیاز بسیط‌تر باشد «وإلى الطبيعة الساذجة أقرب» به طبیعت اولیه انسان نزدیکتر باشد، یعنی انسان نه از حیث اینکه مثلاً یک اختصاصی و قیدی به او می‌خورد نیاز به این دارد؛ نه، همان انسان از حیث انسان بودنش احتیاج به این دارد مثل غذا، مثل هوا، این‌ها غذا و هوا از همان اولین لحظات وجودی تا آخرین لحظه وجودی، احتیاج به این دارد و این جزو نزدیک‌ترین نیازهایی است که حتی قبل از اینکه به تعقل دست بزند این احتیاج به هوا و غذا و امثال اینها را دارد. «كان التوسل إلى رفعها أوجب»[3] نیازهای اینجوری، رفع آنها چیست؟ دنبال راه پیدا کردن برای رفعش، این اوجب است لازم‌تر است. اوجب است یعنی لازم‌تر است یعنی وجوب عقلی.

«والإهمال في دفعها أدهى» اگر کسی این را رها بکند خطرش بیشتر است، ادهی خطرناک‌تر است. «وأضر فما الحاجة إلى أصل التغذي والحياة تدور معه كالحاجة إلى التنعم بألوان الطعام وأنواع الفواكه»[4] یک موقع است ما به اصل غذا و آب احتیاج داریم، یک موقع است به تنوع در غذا و آب، تنوع در غذا و آب کجا، اصل غذا و آب کجا؟ یعنی اگر انسان یک مشت گندم و یک لیوان آب هر روز داشت زنده می‌ماند اما خب خدا چراغانی کرده، خدا جشن گرفته برای انسان، این همه انواع طعام‌ها، این همه انواع اشربه، این همه رنگ و وارنگ، مزه‌های مختلف، طعم‌های مختلف، این جشنی است که خدای سبحان به پا کرده در استقبال و پذیرایی از انسان که این نیاز ضروری انسان که خوردن و سیراب شدن است، این دو تا را به انحاء مختلف اشباع بکند. راه‌های مختلفی برایش قرار داده. اصل نیازش ضروری است، ولیکن این همه تنوعاتش استحبابی است. حالا اگر کسی نداشت هم، با همان یک مشت گندم و یک لیوان آب زنده می‌ماند؛ اما خب این تنوعات را هم طلب دارد ولی اگر نبود نمی‌میرد. پس احتیاج به او با احتیاج به این تنوعات خیلی متفاوت است. دوتا، دو نوع است. با اینکه انسان به هر دو احتیاج دارد، ولی معلوم می‌شود تشکیک در نیاز هم است، تشکیک در اصل احتیاج هم است.

بعد ایشان می‌فرماید که «ومن الحوائج الأولية الإنسانية حاجة » پس تا حالا دو مرحله آمدیم: اصل نیاز، مرتبه دوم، بحث دوم- مراتب نیاز، تشکیک در نیاز، که نیازهای ضروری و نیازهای غیر ضروری است. «ومن الحوائج الأولية الإنسانية حاجة كل من صنفيه: الذكور والإناث إلى الآخرين بالنكاح والمباشرة»[5] (20:00) از جمله نیازهای انسان که هر دو صنف را هم شامل می‌شود هم مرد و هم زن را، حاجت هر دو است به ازدواج، هم مرد تقاضای وجودی در است، هم زن این تقاضا در وجودش است. درست است که در دوران کودکی این تقاضا هنوز آشکار نشده، اما اسباب و ابزار این وسیله از ابتدا در وجود هر دو قرار داده شده بوده که این تقاضا مطابقش نظام طبیعت مسلح و تجهیز کرده این دو وجود را به این مسئله و در وقتش هم که می‌رسد این تقاضا ایجاد می‌شود و این شدت هم پیدا می‌کند و بسیاری از … [20:40] و فسادها و خونریزی‌ها و جنگ‌ها و قتال‌ها هم بر اساس همین نیاز شکل گرفته. حالا نیاز و آن تنوعات نیاز، نیاز و تنوعات نیاز، دیگر اصل نیاز و تنوعاتش. این هم یک نکته که «ولا ريب أن المطلوب بالنظر إلى الصنع والإيجاد بذلك»[6] می‌گوید آنکه نگاه بشود به مسئله که قبلاً هم بحث کردیم مفصل، آنی که مطلوب از نظام صنع و ایجاد است، مطلوب یعنی نگفتیم اختصاص، گفتیم آن به‌عنوان مطلوب نهایی آن هم در نظام بدنی دیگر، بقاء النسل که نسل نوع ادامه پیدا بکند. البته اطفاء شهوت از نظر دین خودش مطلوب است، جزو مستحبات است که شهوت اطفاء بشود و کسی نخواسته اطفاء شهوت را سرکوب بکند. نگفتند سرکوب بکنید لذا گفته‌اند که سن ازدواج را تقلیل بدهید تا این شهوت کنترل بشود. نگفته‌اند که نه شهوتتان را کلاً سرکوب کنید، خلاصه یک جوری باشد که نه اصلاً احتیاجی نباشد و این از باب اکل میته باشد. نه اینجوری نیست. خود آن کسی که این را قرار داده، آن طریق اشباعش را هم قرار داده و راهش را هم مهیا کرده. لذا اصلش را طلب دارد، انسان اطفاء شهوت را می‌خواهد و مطلوب هم است و این را متراکم کردن هم که انسان بخواهد فشار به خودش بیاورد، از نظر روحی و روانی، هم نظام الهی، هم نظام علمی امروز هر دو عواقب نامناسبی به دنبال خودش می‌آورد که این عواقب نامناسب ممکن است در سرتاسر زندگی پس از این مؤثر باشد. حالا چه نظام‌های روحی و روانی، چه نظام الهی، هر دو این را توصیه کردند که در همان اوایلِ این تقاضا تقریباً تا مقدار آنچه که مقدور است این حل بشود مسئله‌اش.

بعد ایشان می‌فرماید که « وقد جهز الإنسان بغريزة شهوة النكاح للتوسل»[7] شهوت نکاح را هم قرار دادند تا شهوت نکاح هم خودش در طریق این ابقاء نوع به کار گرفته بشود. پس غیر از اینکه این شهوت اطفاء می‌شود، در طریق ابقاء نوع هم این چی می‌شود؟ تعبیری که حضرت آیت الله جوادی دارند تعبیر خوبی است که ایشان می‌فرماید خدا مزه غذا را اجرت برای خوردن غذا قرار داد. تعبیر خوبی است که این لذتی که انسان در خوردن غذا پیدا می‌کند اجرتی است که برای خوردن پیدا می‌کند، چون اگر این مزه نبود به انسان هرچقدر می‌گفتی که بابا بقاء نوع لازم است و ضروری است، این گرسنگی و این لذت غذا نبود، انسان به راحتی میل پیدا نمی‌کرد به خصوص با عواقبی که بعضی از خوردن‌ها پیدا می‌کند معده به هم بریزد، دستگاه هاضمه چی بشود، دنبالش مسائل بعدی پیش بیاید و همه اینها، این لذت باعث می‌شود، می‌بینید طرف برایش خوب هم نیست اما می‌بیند از غذای لذیذ نمی‌شود گذشت، می‌گوید از این نمی‌شود گذشت، می‌خورد. این لذت اجرت برای این خوردن است. کانه خدا این را اجیر کرده، به کار گرفته برای خوردن، این اجرتش را هم این لذتش قرار داده. بالاخره همان آبنبات میکی است که برای بچه‌ها قرار می‌دهند تا شیرینی‌اش جذبشان بکند.

در نظام اردواج هم آن لذت نکاح را اجرت برای چی قرار داده به تعبیر ایشان؟ برای بقاء نوع! که بقاء نوع را با این لذت شهوت، این را اجرت برای او قرار داده. عیبی هم ندارد تعبیر تعبیرِ خوبی است می‌تواند تسهیل کند، انس ایجاد کند. نگفته این اجرت هم غلط است. خودش این را قرار داده، در نظام طبیعت این اجرت را قرار داده، این اجرت بیرونی نیست که کسی بخواهد به انسان بدهد. خود طبیعت این اجرت را تسهیل کرده در قبال بقاء نوع، خداوند این لذت را در درون انسان‌ها قرار داده. این هم ۳ مقدمه.

«ولذلك نجد المجتمعات الإنسانية التی نشاهدها أو نسمع بأخبارها مستنة بسنة الازدواج»[8] می‌گوید چون اینجوری است، تمام مجتمع‌های بشری از طول تاریخ که انسان کنکاش می‌کند و تاریخ می‌توانند اینها را به دست بیاورند تا امروز که می‌بینید سنت ازدواج در همه مجامع به انحاء بیان‌ها این سنت ازدواج کاملاً..، چون یک سنت طبیعی است، یک احتیاج طبیعی است، یک حاجت طبیعی است، همه جا در..، مثل خوردن که در همه مجتمعات بشری همیشه خوردن بوده، این سنت ازدواج هم در تمام اجتماعات بشری، حالا ممکن است انحاء آن مختلف باشد، ممکن است نوع سنت مختلف باشد اما همه ازدواج را به عنوان تشکیل خانواده و تولد و تولید نسل همه داشته‌اند.

من نمی‌دانم زیبایی سیر را دقت می‌کنید؟ شاید شما برایتان این مسئله طبیعی جلوه بکند اما اینقدر این دقیق است این نگاه که از یک جای بدیهی شروع بشود بحث، برسد تا چی؟ مرحله به مرحله تا برسد به موضوع بحث. این را اگر ما یاد بگیریم در ارائه، هر جا که می‌خواهیم ارائه بدهیم یا حل کنیم، خیلی مؤثر در حل و ارائه است.

بعد ایشان می‌فرماید که «مستنة بسنة الازدواج وتكوين البيت» و تشکیل خانواده «وعلى ذلك كانت منذ أقدم عهودها» می‌گوید هیچ بقاء نسل را تضمین نکرده «فلم يضمن بقاء النسل إلا الازدواج» یعنی در طول تاریخ آنی که ضامن بقاء نسل بوده همیشه ازدواج بوده که بقاء نسل را «ولا يدفع هذا الذي ذكرنا»[9] می‌گوید حالا شما نگاه نکنید که تمدن جدید گاهی اشتراک در حیات را اینها آوردند در قبال تشکیل خانواده، یعنی آمدند همین که دو نفر با هم همزیستی داشته باشند، ازدواج نکنند همزیستی داشته باشند، حالا این دو نفر هم؛ حالا دیگر این دوره علامه به این شدت نبوده ولی الان در همزیستی ممکن است دو مرد باشد؛ دو زن باشد یا یک مرد و یک زن باشد با هم زندگی می‌کنند و هدف هم هیچ گاه توالد و تناسل نیست، بلکه زندگی در کنار همدیگر است. حتی اطفاء شهوت هم گاهی نیست مقصودش، گاهی حتی مقصود اطفاء شهوت هم نیست؛ یعنی امکان آن هم گاهی نیست برایشان .ولی در عین حال یک زندگی مشترک دو نفره ای را با همدیگر تشکیل می‌دهند. می‌گوید «ولا يدفع هذا الذي ذكرنا» این سنت تاریخی را این به هم نمی‌زند که «أن المدنية الحديثة» این تمدن جدید، حالا این مال حدود مثلاً حساب کنید چهل‌وهشت نه سال، پنجاه سال پیش است که دارد ایشان می‌فرماید، ولی خب الان شدیدتر شده این مسئله « وضعت سنة الازدواج على أصل الاشتراك في الحياة » ازدواج را اینها تعریفشان اشتراک در حیات گرفتند، نه ازدواج به معنای همین بحثی که الان می‌کنید.

«دون أصل التناسل»[10] نه اینکه بخواهند نسل را غایت قرار بدهند «أو» حتی «إرضاء الغريزة» حتی ارضاء غریزه هم ممکن است هدف نباشد «فإن هذا البناء على كونه بناء محدثا غير طبيعي»[11] می‌گوید این بنای غیر طبیعی که ایجاد کردند، این هیچ ملتی، آن موقع دارد می‌گوید، هیچ ملتی، هیچکدام از مجتمعات بشری این را به عنوان یک اصل نپذیرفته چون آنجا تازه، در یک بحث دیگری داشت تظاهرات کرده بودند که این را قانون کنند دوتا مرد باهمدیگر قانون بشود ازدواجشان در کنار همدیگر، هنوز تصویب نشده بوده. ظاهراً اولین جا گمان  کنم انگلستان تصویب شد مثل اینکه. خبر کسی ندارد اولین جا کجا بود که تصویب شد؟ ظاهراً انگلستان بوده که آنجا اولین تظاهرات هم آنجا شده بود که محقق بشود. البته کلیسای کاتولیک قطعاً به شدت در این مسئله همیشه مخالفت می‌کرده، حتی می‌بینید الان در انتخابات‌های آمریکا به عنوان یکی از عوامل اثرگذار همین این پشتیبانی از این مسئله یا مخالفت با این مسئله است. بعضی‌ها به عنوان مخالفت، بعضی‌ها به عنوان پشتیبانی. مخالفت می‌کنند یک عده‌ای به آن رأی می‌دهند، پشتیبانی بکنند یک عده دیگری. باید این را تحلیل بکنند ببیند به کدام رأی بیشتر احتیاج دارند.

«لم يبعث حتى الآن شيئا من المجتمعات المستنة بها على شيوع هذه الشركة الحيوية بين الرجال أنفسهم أو النساء أنفسهن» بین دو زن یا بین مردان فقط «وليس إلا لمباينته ما تبعث»[12] می‌گوید اینها پذیرش هنوز ایجاد نشده، حتی آنجایی که الان قانون شده یک حد حداقلی است؛ یعنی به عنوان یک حداکثری کشور نیست. حتی اگر الان قانوناً پذیرفتند، کسانی که اینگونه زندگی می‌کنند حداکثری نیستند هیچگاه، مثل خانواده نیست. خانواده یک تشکیلات حداکثری است در همه این کشورها «وبالجملة الازدواج سنة طبيعية لم تزل ولا تزال دائرة في المجتمعات البشرية» دائماً بوده «ولا يزاحم هذه السنة الطبيعية في مسيرها إلا» می‌گوید در مقابل این، مزاحم این فقط آن عمل فساد زنا بوده که در مقابل این بوده، چیز دیگری در مقابل این غیر از این عمل شنیع نبوده که مقابل ازدواج آنی که تهدید می‌کرده خطر ازدواج را، این عمل شنیع بوده (30:00) «الذي هو أقوى مانع من تكون البيوت» یعنی آن چیزی که باعث می‌شده همیشه خانواده به خطر بیفتد، شدت آن مسئله بوده که خانواده‌ها را در هر دوره‌ای به خطر می‌انداخته « وتحمل كلفة الازدواج وحمل»[13] از یک طرف آن مسئله بوده که تعهدی برای انسان نیاورد، اطفاء شهوتش بشود تعهدی هم نیاورد، از طرف دیگری سختی و کلفت تعهدات ازدواج بوده که ازدواج برای انسان تعهد آور است، باید نفقه بدهد، باید فرزند تأمین معاش بکند، باید و باید و بایدهایی را به دنبال خودش می‌آورد «وتحمل كلفة الازدواج وحمل أثقاله بانصراف غريزة الشهوة إليه المستلزم لانهدام البيت وانقطاع النسل»[14] که زنا هم باعث می‌شد که خانواده به هم بخورد، نسل منقطع بشود، آن کلفت ازدواج و سختی‌ها و تعهدات ازدواج را دیگر کسی به این راحتی تحمل نکند. ببینید در کشورهای مثلاً راحت طلب، اول فرزندآوری مورد خدشه قرار می‌گیرد چون سختی دارد. یعنی ازدواج می‌کنند اما تحمل فرزند ندارند، چون سختی دارد. بعد کم‌کم احساس می‌کنند که خود ازدواج هم تعهدهای سنگین به دنبال دارد، همین خود ازدواج هم تعهدات سختی…، لذا می‌بینید که از اصل ازدواج هم منصرف می‌شوند به سمت همان زندگی مشترکی که بدون قاعده تعهدآوری بین‌شان باشد؛ حالا چه زن و مرد، چه و زن و زن، چه مرد و مرد.

«ولذا كانت المجتمعات الدينية»[15] می‌گوید چون اینجوری بود که تهدید ازدواج را که یک قاعده طبیعی بود و بقاء نوع را به دنبال داشت و هر جمعیتی اگر این بقاء نوعش درست انجام نمی‌شد آن جامعه وضعیتش به خطر می‌افتاد، به جهت این، مجتمعات دینی، اجتماعات دینی و اجتماعات حتی طبیعیِ سازش، آن‌هایی که روی طبیعت اولیه حرکت می‌کنند «تستشنعها» زنا را همه شنیع می‌دانستند «وتعدها فاحشة منكرة» او را زشت و پلید می‌دانستد «وتتوسل إلى المنع عنه بأي وسيلة ممكنة» همیشه قانون بوده به عنوان اینکه این جرم است و برای این جرم مجازات تعیین می‌کردند. اگرچه «مجتمعات المتمدنة الحديثة»[16] تمدن‌های جدید «وإن لم تسد سبيله بالجملة»[17] اگرچه در مقابلش مقاومت جدی نمی‌کنند. حالا ممکن است در این کشورها هم جرم باشد، اگر کسی شکایت بکند این شکایت پیگیری می‌شود به عنوان جرم، اگر مردی این کار را بکند یا مشکلی، قابل پیگیری قانونی است. اما اگر کسی شکایت نکند، پیگیری مانعیت [32:40] ابتدایی شاید ایجاد نشود برایش، یا اگر مانعیت ابتدایی در ملأ عام و جلوه‌های عمومی شاید مانع بشوند. اگر خاص‌تر بشود یا مجامع محدودتری باشد، حتی اگر با اذن و اجازه باشد، یعنی معاهدی [32:53] را برای این‌ها درست بکنند که با اذن و اجازه باشد حتی.

[از 33:00 تا 33:45 تایپ نشده]

«ولم تمنع عنه ذلك المنع»[18] این‌ها مانعیت ایجاد نمی‌کردند. «لكنها مع ذلك» اگر مانعیت ایجاد نمی‌کردند «لا تستحسنه» این را ترویج هم نمی‌کردند به عنوان قانون دولتی ملی که بیایند زنا را ترویج بکنند، ترویج هم نمی‌کردند. اگر هم مانع نمی‌شدند ترویج هم نمی‌کردند «لا تستحسنه لما ترى من مضادته العميقة لتكون البيوت وازدياد النفوس وبقاء النسل»[19] چرا؟ چون در راستای چی قرار می‌گیرد این؟ مانعیت بقای نسل، مانعیت تشکل خانواده قرار می‌گیرد، آن‌ها هم می‌دانند که این خطر یک خطر چیست؟ خودش جدی است برای یک جامعه‌ای که این تشتت در آن ایجاد بشود. «وتحتال إلى تقليله بلطائف»[20] حتی قوانینی را برای اینکه این کم بشود در نظر می‌گیرند. راه‌هایی را برای اینکه این جلویش گرفته بشود، حالا نه به آن شدتی که یک جای دینی در نظر می‌گیرد، مثل مثلاً ترویج سنت ازدواج که برای ازدواج مثلاً تسهیلاتی قائل بشوند، جایزه‌هایی در نظر بگیرند «تدعو إلى تكثير الأولاد بجعل الجوائز»[21] همین که برای فرزندآوری جایزه قرار بدهند و این را یک مدل قرار بدهند و قانوناً هر جا فرزندی محقق می‌شود برای او مقرری حتی قرار بدهند، این‌ها همه باعث می‌شده که ترویج بکنند خانواده را، ترویج بکنند سنت خانواده را که در آن روابط متعهدانه باشد، تعهد طرفینی در کار باشد. «إلى تكثير الأولاد بجعل الجوائز وترفيع الدرجات وغير ذلك من المشوقات غير أنه على الرغم من كون سنة»[22]

حالا از اینجا کم‌کم بحث ازدواج را تا اینجا حل کرد که ازدواج یک بحث قانونی است همه به آن معترف هستند، همه طالبش هستند، همه این مسئله اجتماعی را، همه نگاه‌ها و فکرها برای سلامت یک جامعه، همه می‌خواهند او را، چه تمدن‌های جدید چه تمدن‌های کهن، چه جوامع دینی چه جوامع غیر دینی، همه! «غير أنه على الرغم من كون سنة الازدواج الدائم سنة قانونية متبعة في جميع المجتمعات الإنسانية في العالم»[23] می‌گوید با وجود این همیشه فساد هم در کنار این بوده، هرگاه این ازدواج دائم بوده، معلوم می‌شود ازدواج دائم به تنهایی مشکلِ آن مسئله فساد را حل نکرده. از اینکه همیشه در کنار این، کم یا زیاد این مشکل فساد بوده، آن هم دامنگیر عده کمی نبوده، همیشه در جوامع عده کمی تنها مبتلا به این نبودند به این فساد، آن هم در جوامع نتوانستند ریشه‌کن هم بکنند، نشان می‌دهد که این قانون به تنهایی کفایت بر حل مشکل فساد نمی‌کند. بلکه چون تعهدات زیادی در کنار این قانون است و لازم هم است آن تعهدات و نمی‌شود آنها را از دست داد آن تعهدات را، حداقل تعهداتی که در اسلام برای ازدواج دائم است یک حداقلی دارد، دیگر از آن نمی‌شود پایین‌تر آمد و الا قوام خانواده یا حقوق طرفین زیر سؤال می‌رود کمتر از او. می‌گوید چون این گونه است از طرف دیگری آمده‌اند نوع پیشنهاد و قانون دیگری را ذکر کرده‌اند برای تتمیم این مسئله، به گونه‌ای که آن مقدار کسانی که قدرت این تعهد را ندارند و انجام این تکالیف و تعهدات و قوانین را ندارند، یک قانون سهل‌تری را، آن هم البته با شدت و غلظت در خیلی از مسائل که بسیاری‌اش شبیه خود ازدواج دائم است ولی در یکسری از تعهدات ساده‌تر است، دنبال این جعل شده که این مقدار فساد و آن مقابلۀ آن اعمال شنیع و فحشا هم جلویش چی بشود؟ با اینکه آن کسانی که این قدرت را ندارند، چون می دانید آن کسانی که این عمل را انجام می‌دهند دو دسته هستند: یک عده این است که هوس پرست هستند هرچه هم راه قانونی باشد او فسادش را می‌کند، خب اینکه جلویش را نمی‌شود گرفت. اما آن کسانی که در اثر مشکلات مختلفی که برایشان پیش می‌آید گاهی به این دست می‌زنند، این‌ها هم تعدادشان کم نیست. فشاری که رویشان است برایشان این امکان پیش می‌آید و بعد وقتی می‌چشند به دنبال دیگر کشیده می‌شوند، یا زنانی که این امکان برایشان نبوده تا اطفاء بشوند به جذب مردان رو می‌آورند و این..، این فساد آن‌وقت هی دومینو وار ادامه پیدا می‌کند یعنی یک مهره، دو مهره همینجوری می‌بینید سلسه، زنجیره وار می‌بینید خانواده‌های محکم را هم متزلزل می‌کند وقتی که، آن کسانی که به این، دامن این مسئله کشیده می‌شوند.

ایشان می‌فرماید که «وتحريض الدول عليها واحتيالها لتضعيف أمر الزنا وصرف الناس لا سيما الشبان والفتيات عنه»[24] می‌گوید پس آن امر اولی و مهمی که باید اساس نظام یک اجتماع را تشکیل بدهد ازدواج دائم است. یعنی ازدواج دائم پایه‌های یک کشور را، یک اجتماع را محکم می‌کند. مطابق کامل با نظام طبیعت است. تقاضای وجودی انسان‌ها هم طبیعتاً به سمت ازدواج دائم است. چرا؟ چون در ازدواج دائم نسل که بقای نسل است در ازدواج دائم هدف نهایی و اصلی است. ازدواج موقت را هم حالا بیان می‌کنیم در آن هم امکان نسل است، امکان بقاء نسل است همان جوری که مثال هم زدیم از زبیر و فرزندانش، اما هدف نهایی از ازدواج موقت تولید نسل نیست. آنی که طبیعت می‌خواهد که بقاء نوع است با ازدواج دائم است. پس اصل اولی ازدواج دائم است. این باید به عنوان اصل روشن بشود تا معلوم بشود جایگاه هر کدام از این‌ها کجا است و معلوم باشد.

لذا «لا يزال يوجد في جميع البلاد صغيرتها وكبيرتها معاهد لهذا العمل»  یعنی ازدواج دائم «الهادم لبنية المجتمع»[25] می‌گوید حالا آنهایی که در مقابلش این فساد بوده، آمدند برای اینکه کنترل بکنند این مراکز فساد را هم، تا از دست رفته نباشد و همه جا مثل سرطان شیوع پیدا نکند، آمدند جاهای خاصی را برای این، یا علنی یا سری قرار دادند تا این دیگر در کف خیابان نباشد. (40:00) می‌گوید جوامع مختلفی این کار را کرده‌اند برای جلوگیری. اما اسلام برای حل این مسئله قانونِ ازدواج موقت را آورده که این قانون ازدواج موقت حالا «وهذا أوضح حجة» می‌گوید اینکه مجبور شدند حتی قانوناً برای اینها یک جاهایی را پیدا بکنند در کشورهایی که الان قانون گذاری کردند تا بتوانند کنترل شده باشد این مسئله «هذا أوضح حجة على أن سنة الازدواج الدائم لا تفي برفع هذه الحاجة الحيوية للنوع» به تنهایی کفایت نمی‌کند که این احتیاج نوعی را برطرف بکند. «وأن الإنسانية بعد في حاجة إلى تتميم نقيصتها هذه» هنوز احتیاج دارد به اینکه قانون دیگری و سنت دیگری تتمیم کند او را «وأن من الواجب على من بيده زمام التقنين»[26] کسی که زمام تقنين و قانونگذاری به دستش است وقتی این حاجت را می‌بیند دوباره مطابق این حاجت، همان جوری که برای ازدواج دائم سنت گذاری کرد، برای تتمیم این ازدواج دائم هم چه کار کرده؟ سنتی را که اجابت بکند این حاجت را، که حاجت خفیف‌تری است و امکان کمتری بخواهد که این بتواند جلوی آن فساد را بگیرد این را سنت گذاری بکند «أن يتوسع في أمر الازدواج» توسع در امر ازدواج ایجاد بکند.

«ولذلك شفع شارع الإسلام سنة الازدواج الدائم بسنة الازدواج الموقت تسهيلا للأمر وشرط فيه شروطا ترتفع بها محاذير»[27] می‌گوید در آن شروطی را قرار داده که محذورات و آن منکراتی را که در زنا بوده و لوازمی که برای آن عمل فاسد است را نداشته باشد، اما در عین حال آن اثری را که آن عمل فاسد می‌خواست در اجتماع برای کسانی که امکان نداشت یا فشار بیشتری رویشان بود، می‌خواستند آنها تخلیه بشوند آن اثر هم امکان‌پذیر بشود. «شروطا ترتفع بها محاذير» آن عمل زشت را «من اختلاط المياه واختلال الأنساب والمواريث وانهدام البيوت» پایه‌های خانواده را به هم بزند «وانقطاع النسل وعدم لحوق الأولاد وهي اختصاص المرأة بالرجل»[28] یعنی اینجا هم باز اختصاص است. منتها اختصاص اختصاصِ چیست؟ تحت شرایط و ضوابطی است. یعنی اگر این رابطه محقق می‌شود، باز هم در این دوره‌ای که این شرایط در کار است، درست است که نفقه برای زن نیست، ولیکن مهریه قطعی است. اگر مهریه نباشد متعه باطل است، بر خلاف عقد دائم که اگر مهریه نباشد خودبه‌خود و خودکار تبدیل می‌شود به مهرالمثل. به مهرالمثل تبدیل می‌شود. اما در عقد موقت اگر مهریه نباشد عقد باطل است، عقد دیگر تبدیل  به مهرالمثل…، عقد باطل است در آنجا، لذا مهریه در کار است، عده دارد یعنی حتماً ۴۵ روز یک طهر، باید بعد از یک طهر حتماً دیده بشود که این اختلاط میاء ایجاد نشود. ارث در کار است، فرزند ملحق است به پدر. یعنی پدر نمی‌تواند بگوید من اطفاء شهوتم را کردم رفتم کاری ندارم. نه، اگر فرزندی محقق بشود حتماً الحاق است، حتماً میراث است، حتماً تمام شرایطی که در عقد ازدواج دائم برای فرزند است تمام آنها در فرزند عقد متعه هم است. ایجاب و قبول در کار است، یعنی همچنان که عقد ازدواج دائم ایجاب و قبول داشت، تمام آن شرایطی که برای ایجاب و قبول در عقد ازدواج دائم است، در متعه هم همه آنها در کار است. عاقل بودن، بالغ بودن، اذن پدر اگر باکره است، تمام آن شرایط بالکل در اینجا محقق است؛ مگر فقط همان شرایط اختصاصی را که اختصاص به عقد دائم داشته باشد که ذکر کردند و الا تمام آنها در کار است و همچنین مسائل دیگری که حالا در اینجا ایشان یک مقداری‌اش را ذکر می‌کند بعد شهید مطهری وارد می‌شود.

که حالا این بحث کلی‌اش بود بعد ایشان واردِ، قبل این مسئله وارد مباحث ازدواج موقت شدند در جلدِ، مفصل هم در جلد چهارم این مسئله را که حالا دیگر آن را نمی‌رسیم بخوانیم، حتماً دوستان این را مفصلش را ببینند. ایشان در جلد چهارم تمام شبهاتی را که مطرح کردند یکی‌یکی مطرح می‌کنند در رابطه با عقد متعه، همه این‌ها را یکی‌یکی مطرح می‌کنند مشکلات را و یکی‌یکی جواب می‌دهد. حالا دوستان می‌توانند انشاالله مفصلش را رجوع کنند. می‌خواهیم یک قدری هم اگر بشود…،

لذا از کلام پیغمبر و احادیث ایشان استفاده می‌کند که  اباحه متعه از باب ضرورت است که حالا از باب ضرورت است یعنی بعنوان حل یک معضل دیگری از نیازهای بشریت است که حالا اینها شبهات این‌ها را می‌گوید، حالا دیگر ما نمی‌رسیم اینها را بخوانیم همه‌اش، و گرنه جالب هم است. دیگر خود دوستان این را مراجعه بکنند، وارد بحث شهید مطهری می‌شویم.

در بحث شهید مطهری، حالا علامه یک بحثی را هم اینجا آخر در همان جلد ۱۵ گفتند که حیف است این را نخوانم در جلد ۱۵، می‌گوید اگر این حرف ازدواج موقت را کرده بود، اگر این را غربی‌ها گفته بودند «ولعمر الحق» قسم به خدای سبحان! قسم می‌خورد که «إنها لمن مفاخر الإسلام في شريعته السهلة السمحة» یعنی برخلاف آنکه ما می‌ترسیم یا برای خودمان این را سعی می‌کنیم مخفی بکنیم در مطرح کردنش، ایشان می‌فرماید که ازدواج موقت، این متعه «لمن مفاخر الإسلام في شريعته السهلة السمحة»[29] نظیر طلاق، که طلاق هم جزء افتخارات اسلام است. چون در مذهب کاتولیک‌ها طلاق نداریم و اگر ازدواج صورت گرفت طلاق دیگر معنا پیدا نمی‌کند هر جوری شده، این را بحثش را کردند دیگر، هر جوری شده باید این دوام پیدا بکند و دیگر طلاق ندارد. می‌گوید خود طلاق با اینکه مبغوض بود و منفور بود و اینقدر هم گفتیم جمع بین بغض است به آن، اما و اینکه این چقدر برکات دارد، جمع بین این دو تا امکان پذیر است که بحثشآمد.

نظیر طلاق و همچنین نظیر تعدد زوجات. می‌گوید دفاع از، اگر این بحث را امروز غربی‌ها ارائه داده بودند، برای ما یک ارزش و یک حرف نوین و بکر تلقی می‌شد که برای راه حل مسئلۀ فحشا، این‌ها راهی بیان کردند که این راه کاملاً با طبیعت انسان و رعایت حقوق طرفین و جلوگیری از شیوع فساد، کاملاً راهگشا است و برایمان خیلی جذابیت داشت. چنانچه مثلاً شهید مطهری از برتراند راسل نقل می‌کند که پیشنهاد ازدواج رفاقتی، که ازدواج رفاقتی را بعضی چیزهایش را که می‌گوید مثلاً می‌بینید که نزدیک می‌شود در یک جهاتی‌اش نه به کل، نزدیک می‌شود به بحث ازدواج چی؟ می‌گوید چون ازدواج دائم سخت است، شرایطش سنگین است، ازدواج‌های رفاقتی که این ازدواج‌های رفاقتی مثل متعه که طلاقش به رضایت طرفین خودبه‌خود محقق بشود، دیگر طلاق نخواهد. یعنی آنجا بحث..، او را اگر ما درست مطرح بکنیم می گوییم چه راه حل جالب و جدیدی! اما اگر از اسلام بیاید، حیا می‌کنیم اصل مسئله را هم بخواهیم درست مطرح بکنیم. می‌گوییم ایشان می‌فرماید «لمن مفاخر الإسلام» یعنی چیزی است که اگر درست مطرح بشود و درست تبیین بشود نه فقط خجالت آور نیست، نه فقط به عنوان دفاع فقط از آن نیست، بلکه به عنوان تهاجم، به عنوان اینکه این یک راه حل است و با افتخار این راه حل را ما می‌توانیم امروز مطرح بکنیم.

«وكثير من قوانينه ولكن ما تغني الآيات والنذر عن قوم لا يسمعون» چنانچه «يقول القائل : لئن أزني أحب إلي من أن أتمتع أو أمتع»[30] در حقیقت می‌گوید اگر من به زنا مبتلا بشوم برایم راحت‌تر است تا اینکه نکاح تمتعی داشته باشم یا به متعه در بیایم، می‌گوید او از این راحت‌تر است.

شهید مطهری در..، ما تازه می‌خواهیم شهید مطهری را بگوییم که وقت گذشته، حالا اگر دوستان سوالی دارند سؤال بگویند چون شهید مطهری را اگر بخواهیم وارد بشویم می‌ترسم که..، شهید مطهری هم خیلی قشنگ وارد می‌شود و به خصوص بحث را با زندگی‌های امروز تطبیق می‌کند، حتماً دوستان خودشان این را ببینند ‏حیف است. حالا که ذهنشان در بحث شکل گرفته، از صفحه ۶۱، کتاب جلد نوزدهم مجموعه آثار، ایشان دوتا مقاله را به ازدواج موقت پرداخته، حدود مثلاً بیست و خرده‌ای صفحه می‌شود که این بیست و خورده‌ای صفحه را حتماً نگاه بکنند. اگر سؤال دارند دوستان بفرمایند.

شاگرد: …

استاد: ببینید درست مطرح کردنش با مقدمات و چینش و آنچه که مقابلش است امروز، ببینید ما الان درست مطرح نکردن این، جایگزین این چیست امروز؟ الان در جوامع، چه جامعه ما، چه جامعه‌های متمدن امروز، مقابل این چیست؟ یعنی آنی که این نیست جای خالی این را چی پر کرده؟

شاگرد: رابطه نامشروع

استاد: یعنی رابطه نامشروع دارد پر می‌کند، یعنی هیچ کسی شکی در این ندارد که نبود این جایش را یک چیز دیگری پر کرده. پس اگر ما می‌آییم مطرح بکنیم که برای این راه حل داریم، برای این امری که همه مقر هستند به اینکه این بد است، این رابطه نامشروع را همه مقر هستند. میگوییم امر دایر است بین اینکه ما رها کنیم فساد را، بگوییم کاری نداریم. چشممان را روی هم بگذاریم نبینیم یا اینکه بگوییم برای این هم راه حل می‌دهیم، غیر از ازدواج‌های دائمی که دارد به واسطه آن فساد، آن‌ها هم متزلزل می‌شود، اگر ازدواج موقت صورت بگیرد خودبه‌خود ببینید این خیلی از ازدواج‌های موقت منجر به ازدواج دائم می‌شود. ازدواج موقتی که در دورانی بوده که این جوان است هنوز امکان ازدواج دائم نیست، وقتی که محبت شکل گرفت، اطفاء شهوت، کم‌کم می‌بینید این به ازدواج دائم، (50:00) این درصدی‌اش به ازدواج دائم منجر می‌شود. این خودش یک مطلوبیتی است. بعضی‌اش هم که نمی‌شود با توجه به قانونی که است اینگونه نیست که هرکی هرکی باشد و هیچ قانونی نباشد، به خصوص در این مسئله زنها، دخترها به بسیاری از مفاسد این مبتلا می‌شوند. به خصوص امروز که این بیماری‌های مختلف هم که است، در اثر کثرت ارتباطات و بی قاعده بودن و بی ضابطه بودن ارتباطات اینها قابل کنترل نیست و قابلِ، هزینه‌های زیادی را برای هر کشوری تحمیل می‌کند و همچنین اینکه هر زنی امکان دارد با هر مردی ارتباط برقرار بکند و این باعث می‌شود که یک زن که می‌توانست در نکاح یک مرد باشد و حداقل این است که اگر مدتی در نکاح این بود مدتی هم در عده است، این در این مدت مشغول نمی‌کرد مردان دیگری را؛ او آزاد است در مقابل این، هر کاری می‌توانست بکند، هر لحظه‌ای می‌توانست با هر کسی باشد و این می‌توانست مردان متعددی را مشغول خودش بکند حتی مردان متاهلی را، که این باعث می‌شود زندگی آنها هم به هم ‌ریختگی پیدا بکند

شاگرد: اینجا الان ما اصل را بر این گرفتیم که این فساد است، برای رفع این فساد این راهکار را پیشنهاد می‌کنیم. ما دقیقاً دیدیم که اگر ازدواج خودش تسهیل بشود و … [51:15] بشود، اصلاً نیازی به این نیست.

استاد: نه اینجوری نیست. ببین من خودم جزو مدافعین ازدواج دائم هستم. اما عرضم این است که، همیشه هم این را گفته‌ام که ما به نظرمان می‌رسد که اگر ما تسهیل کنیم امر ازدواج دائم را، در کشور فرهنگ‌سازی بکنیم، امکانات ایجاد بکنیم، ۸۵ درصد این مسئله در کشورهایی مثل ما حل می‌کند مسئله را. اما ۱۵ درصد باقی می‌ماند. آن راه حل برای آن ۱۵ درصد باقیمانده است، او اکثری. اما اگر این ۸۵ درصد حل نشود آن راه حل شاید ۵۰ درصد اثر گذار باشد. یعنی وقتی که ما کاری به ازدواج دائم و تسهیلش نداشته باشیم، بخواهد این مشکلات ازدواج دائم و سختی‌ها شدیدتر بشود و شدیدتر و سن ازدواج هی برود بالاتر و برود بالاتر، قطعاً ۵۰ درصد مشکلات اجتماع را ازدواج موقت حل می‌کند. اما اصل را باید گذاشت بر ازدواج دائم، اصل را باید گذاشت بر تشکیل خانواده، اصل را باید گذاشت بر تسهیل ازدواج دائم و او را حل کردن تا بقاء نوع هم که طبیعی اوست محقق بشود. اما هیچ این را منتفی نمی‌کند که آن پرداختن به او، به همین اندازه‌ای که لازم است و برای این ضروری است و این ..، به خصوص چون فعلاً این قانون چی شده؟ این قانون به خصوص الان ضد خودش فرهنگ سازی شده، یعنی علیه اش فرهنگ سازی شده و به قول علامه گفت که راضی هستند به آن عمل شنیع. میگویند اسم این را نیاور اما او در حقیقت برای ما. خب این خودش نشان می‌دهد که یک قانون نجات‌دهنده تبدیل شده به یک ضد قانون و این اصلاً

شاگرد: …

استاد: همه اینها را آوردند هم شهید مطهری آورده هم علامه، یعنی احصاء کردند که تمام، یکی‌یکی، بخصوص شهید مطهری به روزتر هم اسم آورده که این مثلاً این منظور این می‌شود، این می‌شود، یکی‌یکی اسم آوردند. حالا دیگر می‌گویم فرصت نشد وگرنه می‌خواستیم شبهات را بیاوریم و جواب‌هایش را که جواب

شاگرد: میگویند این همجنسگرایی بوده، جزء یکی از چیزهایی بوده که در بشر دیده می‌شده حالا برای حل این ما بیاییم یک رابطه‌ای تعریف کنیم

استاد: همجنسگرایی را ببینید بحثش را کردیم، ببینید در همجنسگرایی بحثش را کردیم که همجنسگرایی اولاً همه گیر نبوده، ثانیاً طبیعی همه نیست، ثالثاً ببینید اگر در یک برهه‌ای گاهی پیش می‌آید مثلاً برای جوانی که ازدواج نکرده، مربوط به همین ازدواج نکردن است که خودش را در یک برهه دیگری جور دیگری نشان می‌دهد. بعد هم می‌بینید یک دوره کوتاهی اگر منجر به ازدواج بشود بسیاری از اینها تمام شده، طبیعی دائمی نیست. امروز دارند این را چه کار می‌کنند؟ به عنوانِ، یا در برهه‌هایی از زمان همان جور که علامه گفت، در برهه‌هایی از زمان بین یک قوم و قبیله‌ای، عده‌ای مثلاً مثل قوم لوط، مثل دیگرانی که در تاریخ نقل شده این‌ها در حقیقت. لذا همین هم به عنوان همیشه یک علامت سؤال برای بشریت بوده که چرا بوده، هیچ موقع دوام نداشته، لذا سیره متصله مثل ازدواج ندارد، طبیعی نیست. لذا این خلاف طبیعت بودنش کاملاً. لذا همیشه دوام پیدا نکرده، همیشه می‌بینید به صورت منقطع در یکسری اجتماع است. آن مقداری هم که گاهی در سنین جوانی یا نوجوانی ممکن است که برای بچه‌ها یا جوان‌ها پیش بیاید، مال این است که فرهنگ ازدواج به وقت خودش محقق نمی‌شود. قانون ازدواجِ موقت به جای خودش محقق نمی‌شود، کشیده می‌شود به یک انحراف. یعنی نمودار یک انحراف است. نمود یک انحرافی است که در جامعه اختلالی است که ایجاد شده و الا او یک امر نادری می‌شود اگر درست انجام بشود این سنت طبیعی، او دیگر اینقدر نمودی پیدا نمی‌کند که بخواهد به او پرداخته بشود و او یک اصل غلطی است خلاف طبیعت است. یعنی نه طبیعت همراهی با او دارد. چون ببینید نه وسایلش را برای او مهیا کرده، دقت می‌کنید که اینها دیگر تحلیلش را قبلاً هم گذشت.

حالا دوستان این بحث ازدواج موقت هم با این نگاه ببینند بعد انشاالله دیگر جلسه آینده وارد بحث بقیه، ادامه بحث المیزان انشاالله از آن جایی که مانده بود وارد می‌شویم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

تا دقیقه 55:10

[1] نساء، آیه 24.

[2] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 15 ، صفحه : 17.

[3] همان.

[4] همان.

[5] همان.

[6] همان.

[7] همان.

[8] همان.

[9] همان.

[10] همان.

[11] همان.

[12] همان.

[13] همان.

[14] همان.

[15] همان.

[16] همان.

[17] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 15 ، صفحه : 18.

[18] همان.

[19] همان.

[20] همان.

[21] همان.

[22] همان.

[23] همان.

[24] همان.

[25] همان.

[26] همان.

[27] همان.

[28] همان.

[29] همان.

[30] همان.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 458” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید