بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

بحثی که در این قسمت المیزان در خدمتش بودیم، بحث هویت و شخصیت زن در اسلام بود که ذیل آیاتی که مطرح شد آمده. ایشان تاریخچه بحث را نسبت به امم گذشته مطرح کردند و زمان حیات اسلام آن نگاه فرهنگی مختلف را در جهات متعدد بیان کردند. بعد شخصیت زن را در اسلام با بیان آن نگاه و روح کلی به مسئله که زن و مرد در منظر اسلامی هیچ تفاوتی با همدیگر از جهت انسانی ندارند و تمام کمالات برای اینها یکسان است و آیات مختلفی را از جمله «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثي‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[2] بیان کردند و آیاتی نظیر این را که همه در نشات گرفتن از یک زن و مرد مساوی هستند و همه زنان و مردان در این رابطه مساوی هستند.

بحثی را که بعد مطرح کردند این است که پس این قاعده مهم را قبلاً هم ایشان بیان کردند که آن جامعه انسانی را می‌شود از آن فرهنگ لغاتی که و آدابی که در آن جامعه است، جامعه شناسی آن جامعه را داشت، همیشه به تحقیق در به اصطلاح آن روابط نمی‌خواهد به این انسان پی ببرد، گاهی خود لغاتی که وضع شده و استعمال می‌شود و به کار گرفته می‌شود و ضرب المثل هایی که در جامعه است، کفایت می‌کند از اینکه نگاه آن جامعه را نسبت به مسائل مختلفی دید. نه این فقط کفایت می‌کند، در بعضی از مسائل این قدر این مشهور است و واضح است لذا ایشان فرمودند که در رابطه با زن یک چنین مسئله‌ای در تمام جوامع واضح است. وقتی که نگاه می‌کنند نگاه به زن را به عنوان یک نگاه فرعی، طفیلی، پست، ضعیف و اینها نگاه می‌شود در ضرب المثل هایشان حتی. در حالی که نگاه اسلام و قرآن اصلاً یک چنین نگاهی در آیات قرآن دیده نمی‌شود و کرامت زن و تکریم زن مثل مرد در قرآن کریم همان جور ذکر شده و تمام کمالات برای زن و مرد یکسان ذکر شده. لذا فرهنگ قرآنی هر چقدر کاوش بشود در آن، این فرهنگ کاملاً با تکریم زن و مرد در مقام آن معرفت و کمالشان یکسان هستند. بله در مسئولیت‌های مختلف به لحاظ طبیعتی که در هر کدام از اینها خدا قرار داده و تکلیفی که قرار داده، برای آنها حقوق مختلفی و تکالیف مختلفی هم قرار داده که حالا این بحث را امروز هم انشاالله در خدمتش هستیم.

تتمه‌ای از بحث دیروز باقی مانده بود که فرمودند که هیچ عملی از هر کدام از زن و مرد در نگاه الهی ضایع نمی‌شود و ملحق به دیگری هم نمی‌شود، عمل هر کسی از این دو صنف مربوط به خودش است و ملحق به خودش هم می‌شود. لذا در عمل آزاد هستند و نتیجه عمل هم ملحق به خودشان می‌شود که این نزد خدا غیر مزین عند الله، [5:31] و همچنین بطلانی ندارد «و لا یعدوه الی غیره» به دیگری هم نمی‌رسد که مربوط به خودش است. بله اگر دیگری در هدایت او و عمل او نقش داشت، این عمل به او هم می‌رسد نه مربوط به او باشد، نه مثل آنچه که دیگران گفته بودند حسنات زن‌ها مربوط به مردان باشند و سیئات زن‌ها مربوط به خودشان باشد. می‌گوید نه این نگاه را ندارد، حسنات زن‌ها هم مثل مردها مربوط به خودشان است و سیئات زن‌ها هم مثل مردها مربوط به خودشان است.

شاگرد: در اسلام هم یعنی مثلاً دین زن به مردش حفظ می‌شود

استاد: چی حساب می‌شود

شاگرد: یعنی یک نوع مستضعف فکری محسوب می‌شود که با مرد دینش حفظ می‌شود؛ اگر مردش منحرف بشود اینها یعنی خدا از اینها یک اغماضی می‌کند نسبت به ضعفی که در زنان در دین‌شان …

استاد: حالا این را بیان می‌کنند، این جوری که شما می‌فرمایید نیست، اما یک مسئله ای است که مطرح می‌شود، بیان می‌کنند که در اسلام حدِ، حالا این را بیان خواهند کرد، حد لازم و واجبی که از زن خواسته می‌شود در رابطه با علم و معرفت، حد لازم و واجب کمتر است از حد واجب و لازمی که از مرد خواسته می‌شود. این هم مربوط به این است که قبول ایمان این در این مرتبه مثل قبول ایمان مرد است در آن رتبه. از این همان جوری که به او دستور می‌دهد که در خانه بمانی، نه دستور وجوبی، یعنی با توجه به آن دستورات … [7:00] این‌ها را به صورت منظومه می‌گوید. می‌گوید مطلوبیت دینی این است که زن به امر تربیت فرزند و پرورش کودک و آن امور خانواده اگر بپردازد، در قبال این قبول دین را از او در یک رتبه ساده‌تری قرار داده؛ نه تابع مرد، بلکه در یک رتبه ساده‌تری قرار داده و هر چه از آن فضیلت بالاتر باشد کمال بالاتر بر او است. نگفته در این مرتبه متوقف بشو. گفته هر چه بالاتر از این پیدا کنی کمال و فضیلت است برای تو و مطلوب هم است برای تو. اما حد واجبش را آن قرار داده. حد واجبی که برای او قرار داده شده، کمتر است به لحاظ دستوراتی که از او خواسته، به لحاظ دستوراتی که از او خواسته. لذا این حالا بعد خواهد آمد

شاگرد: روایت داریم که دین زن به مردش حفظ می‌شود؟

استاد: این ببینید آن حفظ شدن دین زن به مرد، نه دین اعتقادی است؛ یعنی آن مکمل بودن و آن نگاهی که همان جوری که به مرد می‌گوید که وقتی مرد ازدواج بکند نصف دینش یا ثلث دینش یا دو ثلث دینش حفظ می‌شود ،آن هم همین را فرموده در آنجا

شاگرد: …

استاد: خب دیگر دارم همین را عرض می‌کنم در حقیقت می‌گوید که اگر ازدواج بکند این در حقیقت زوج وقتی ازدواج کند، این حفظ دین یعنی یک وجود مکملی با همدیگر هستند. اما این جوری نیست که اگر هم گاهی یک حکمی حکم بیان غالب است که زن‌ها خیلی از اوقات تابع مردان هستند در نگاه فکری، این نه به عنوان امر ممدوحی فقط ذکر بشود؛ حکم غالب است گاهی. که غالب این گونه است که این اخذ می‌کند از او. لذا به حق این زن را دادند که از ابتدا در انتخابش دقت بکند تا این که اگر یک چنین مسئله‌ای هم است به لحاظ اجتماعی این روابط بیرونی کمتری دارد و ممکن است اخبار را از جانب مرد بشنود، کانال اطلاعی‌اش کانال صحیح و سالمی باشد. این اگر این جوری باشد مانعی ندارد که کانال اطلاعی‌اش مرد باشد، اشکالی ندارد؛ در عین اینکه در حقیقت راه را نبسته‌اند برایش. حالا این‌ها را باید یکی یکی مطرح می‌کنند.

«وإذا كان لكل منهما ما عمل ولا كرامة إلا بالتقوى»[3] اگر هر کدام عمل خودشان هستند و کرامت فقط به تقوا است و تقوا هم اخلاق فاضله است که عبارتند از ایمان، علم نافع، عقل وزین، خُلق حَسَن، صبر و حلم، می‌گوید اگر این‌ها آن تقوا است که اخلاق فاضله و اینها را شامل می‌شود «فالمرأة المؤمنة بدرجات الإيمان، أو المليئة علماً»[4] زن مؤمنه درجات ایمان را، علم در حقیقت کامل را، رزینة عقل را، آن سنگینی و وزانت عقل را «أو الحسنة خلقاً» و آن خلق حَسَن را، آن چیزی که همه اینها را در حقیقت سبب شرافت می‌شود، این در حقیقت «أكرم ذاتاً وأسمى درجة ممن لا يعادلها» می‌گوید اگر زن اینها را داشت، (10:00) این «أكرم ذاتاً وأسمى درجة ممن لا يعادلها في ذلك من الرجال في الاسلام»[5] دو تا در پیدا کردن این کمال مشترک هستند. اگر زن یک رتبه بالاتر بود نسبت به مرد، این زن در نگاه اسلامی، در نگاه الهی کریم‌تر است، شریف‌تر است. این جور نیست که بگویی که اگر در حقیقت زنی باشد باید مثلاً چقدر بالاتر باشد تا از یک مرد! نه، این دو تا در این مرتبه یکسان هستند «أكرم ذاتاً وأسمى درجة ممن لا يعادلها في ذلك من الرجال في الاسلام، كان من كان»[6] هر مردی می‌خواهد باشد، می‌خواهد یک زنی باشد در خانه و غیرمعروف از جهت خلق حسن، ایمان افضل است از یک مردی که حاکم است، مشهور است، در مرعا و منظر است، همه اینها. یک کسی است شهرت پیدا کرده از مردان، درست است اعتباری دارد. اما یک زنی است او اعتبار اجتماعی را پیدا نکرده، اما از نظر ایمانی درون خانه افضل از او باشد، می‌گوید در منظر الهی وزن این بالاتر از آن است. این در حقیقت پیش خدا مقرب‌تر از آن است «فلا كرامة إلا للتقوى والفضيلة. وفي معنى الآية السابقة وأوضح منها»[7] همان آیه‌ «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ» می‌گوید این آیه شریفه هم است که اوضح از آن است از جهاتی، «(من عمل صالحاً من ذكر أو انثى وهو مؤمن فلنحيينه حياة طبية ولنجزينهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون).»[8]

اول می‌گوید «من عمل صالحاً من ذكر أو انثى» یعنی فرقی نمی‌کند در این، در حالی که «وهو مؤمن» عمل صالح به شرط ایمان. عمل صالح که به شرط ایمان باشد حیات طیب را به دنبال خودش دارد و این دیگر اینجا یکسان است. دوباره «من عمل صالحاً من ذكر أو انثى وهو مؤمن» این شرط ایمان محفوظ می‌کند گه عمل صالح به شرط ایمان این آثار را دارد «فأولئك يدخلون الجنة يرزقون فیها بغير حساب»[9] دیگر اینجا زن و مرد هیچ دخیلی در جنت نیست، در ورود به جنت. ممکن است کسی همسرش در حقیقت این ورود به جنت نداشته باشد ولی زن ورود به جنت داشته باشد، چون هر کسی تابع عمل خودش است. بله اگر یک موقع مقام شفاعت برای او بود و این مرد هم لیاقت شفاعت شدن را داشت می‌تواند شفاعت از همسرش بکند. یعنی این کمال را هم دارد که می‌تواند شفاعت از همسرش هم بکند. و همچنین آیه شریفه «(ومن يعمل من الصالحات من ذكر أو» هر کسی عمل صالح انجام بدهد «من ذکر أو اثنى وهو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة ولا يظلمون نقيرا)»[10] حتی خلاصه یک ذره هم به او ظلم نخواهد شد. فرقی نمی‌کند که زن باشد یا مرد باشد.

«وقد ذم الله سبحانه»[11] می‌گوید خدای سبحان «الاستهانة بأمر البنات»[12] را هم به اشد وجه در حقیقت زن کرده که «إذا بشر أحدهم بالانثى». می‌گوید این فرهنگ را تخطئه کرده، این فرهنگی که رواج داشت «إذا بشر أحدهم بالانثى ظل وجهه مسوداً وهو كظيم * يتوارى من القوم من سوء ما بشر به أيمسكه على هون أم يدسه في التراب ألا ساء ما يحكمون»[13] می‌گوید وقتی می‌گفتند فرزند دختری برایت به دنیا آمده به یکی از مردان آن زمان، این چی بود؟ «ظل وجهه مسوداً» رنگش سیاه می‌شد، رنگش می پرید و سیاه می‌شد «وهو كظيم» خشمش را فرو می‌برد در خودش چه کند. چون به چه کسی خشم بکند، چون خودش این کار را کرده «و هو کظیم* يتوارى من القوم» اما سعی می‌کرد پنهان کند خودش را از دیگران «من سوء ما بشر به» از این بشارت بدی که به او داده شده، که فکر می‌کند «أيمسكه على هون» آیا این دختر را نگه دارد با همه ذلت و خواری‌اش «أم يدسه في التراب» یا او را در خاک زنده به گور کند «ألا ساء ما يحكمون» این چه حکم غلط و بدی است که اینها مبتلا به آن بودند! یعنی همه حکم را از ابتدا از تا انتهایش تخطئه می‌کند، نه این «يدسه في التراب» اش را. این «من سوء ما بشر به» را اصلاً این را دارد تخطئه می‌کند. «ولم يكن تواريهم إلا لعدهم ولادتها عاراً على المولود له»[14] این‌ها اگر این‌ها را زنده به گور می‌کردند «إلا لعدهم ولادتها عاراً على المولود له»[15] یعنی این احساس می‌کرد که این مولود برای او ایجاد عار می‌کند؛ چرا؟ برای اینکه

«ولم يكن تواريهم إلا لعدهم ولادتها عاراً على المولود له» چون این را می‌شمردند این ولادت را از چی؟ این را می‌گفتند این عار است برای ما که این دختر پس فردا شوهر می‌کند و اختیار این با شوهر است و همه در حقیقت ذلتی که این تحت اراده شوهر پیدا می‌کند این عارش مربوط به ما است. این اسباب بازی برای شوهرش می‌شود و این عار و خفت و خواری است برای ما که فرزند ما وسیله بازی او باشد، این نگاه را داشتند. لذا «لعدهم ولادتها عاراً على المولود له، وعمدة ذلك أنهم كانوا يتصورون أنها ستكبر»[16] بعد بزرگ می‌شود «فتصير لعبة لغيرها يتمتع بها» این اسباب بازی و وسیله بازی دیگران ، «وذلك نوع غلبة من الزوج عليها في أمر مستهجن» چون این جوری می‌دیدند، «فيعود عاره إلى بیتها وأبيها»[17] این باعث سرافکندگی خودشان می‌دیدند و از این تقریباً احساس می‌کردند که دیگر این تکه‌ای از وجود اینها در خانه دیگر تحت حقارت قرار گرفته، تحقیر شده، و این برایشان چی بود؟ برایشان به قول خودشان غیرتشان را تحریک می‌کرده. «ولذلك كانوا يئدون البنات وقد سمعت السبب»[18] قبلاً هم یک سبب دیگری گفتیم که همان نعمان بن منذر بود که در صفحه 267 گذشت آن سببش، که این اسیر کردند دختران این را بردند و بعد سبب شد که از آنجا زنده به گور کردن مرسوم بشود. «وقد بالغ الله سبحانه في التشديد عليه حيث قال: (وإذا الموؤُدة سئلت * بأي ذنب قتلت) [19]»[20] که شدت در این زنده به گور کردن را در این آیه شریفه بیان کرده که سؤال می‌شود از آنهایی که زنده به گور شدند که اینها به چه گناهی شما را کشتند؟ «بأي ذنب قتلت.» «وقد بقي من هذه الخرافات بقايا عند المسلمين»[21] می‌گوید درست است زنده به گور کردن رفت، اما بقایایی از آن فرهنگ باقی مانده بود، شاید هنوز هم باقی است، یعنی در قوم‌ها و افراد مختلف هنوز این بقایا باقی است، شاید در نفس خود ما هم بعضی از بقایای این مسئله موجود باشد، اگر بگردیم آن نگاه قرآنی در وجود ما کامل نباشد «وقد بقي من هذه الخرافات بقايا عند المسلمين ورثوها من اسلافهم، ولم يغسل رينها من قلوبهم المربون»[22] این قلوبشان که با این رشد کرده بوده، با این در حقیقت بالا آمده بوده و نمو پیدا کرده بوده، این قلب‌ها هنوز خالی نشده از این رِین و از این زنگار «فتراهم يعدون» این‌ها در حقیقت این عمل فجیه را عار می‌دانستند «لازماً على المرأة وبيتها وإن» اگر که در حقیقت «تابت» حتی اگر توبه هم کرده، بر زن عارش را باقی می‌دانستند، اما بر مرد با اینکه توبه هم نکرده باشد این عمل را در حقیقت این جور برای او سرزنش و زشت نمی‌دیدند. می گوید این فرهنگ که برای مرد این کانه یک به اصطلاح ظن کمی است و برای زن یک ظن دائمی و باقی است. «وإن تابت دون» کسی که مردی که در حقیقت این عمل فجیع را انجام بدهد «و إن أصر، مع أن الإسلام قد جمع العار والقبح كله في المعصية» همه عار و قبح را در معصیت جمع است؛ هر کس می‌خواهد عصیان بکند مرد باشد یا زن، و در حقیقت این دو بدکار مرد و زن «سواء فیها»[23] در این مسئله مشترک هستند و فرقی در این معصیت ندارند. در حدودش هم فرقی ندارند، حدی که بر هر دو اجرا می‌شود یکسان است، اگر محسنه باشد یا غیر محسنه باشد. این تا اینجا یک بحث کلی در مسئله بود که نگاه فردی مسئله بود «اما وزنها الاجتماعي»[24] که از اینجا وارد مباحث اجتماعی می‌شود که بسیاری از به اصطلاح شبهه‌ها در این مسئله است.

شاگرد: این‌ها اگر نسبت زن شوهردار و مرد شوهر دار و همسر دار هر کدام زنا بکنند این‌ها یکسان هستند باز هم؟

استاد: بله دیگر یعنی هر دو حکمشان در حقیقت چیست؟

شاگرد: زن نمی‌تواند اصلاً با همسر همسر دیگری داشته باشد ولی مرد حداقل می‌توانست …

استاد: ببینید آن بحث دیگری است

شاگرد: ..حرام است دیگر فرقی نمی‌کند

استاد: یعنی او بحث دیگری است که شما بگویید که آیا زن نمی‌توانسته اشباع بشود در عین اینکه آن توان را دادن به زن توان دیگری را هم دادند که قدرت جلوگیری‌اش قوی‌تر از مرد است؛ یعنی آن حیایی که به زن داده شده ..؛ این در روایت هم دارد می‌گوید در عین اینکه به مرد این اجازه دادند که می‌تواند چهار تا زن بگیرد ولیکن زن نمی‌تواند ازدواج دیگری غیر از مرد خودش داشته باشد، خب قدرت شهوی که در اینها است، می‌گوید که در قبال این به زن حافظ دادند، که آن حافظ می‌تواند زن را نگه دارد از اینکه به آن معصیت مبتلا بشود. البته اگر آن حافظ‌هایش را کنار زد، اختیاراً زده. اگر آن حیا ریخته شد قبلاً هم روایتش را داشتیم که وقتی که زن عقد می‌کند نه تا حافظ دارد، یکی از آن در حقیقت عامل‌های ..؛ نُه مرتبه حیا دارد، یک مرتبه‌اش با عقد می‌ریزد، که این ممدوح هم است که وقتی عقد می‌کند یکی از آن‌ها ریخته بشود، یکی‌اش وقت ازدواج، وقتی که بعد از عقد ازدواج می‌کند یکی وقت فرزنددار شدن. یکی‌اش هم قبلش دارد وقتی که عادت، یعنی عادت که می‌شود یکی از اینها، عقد که می‌کند یکی از اینها، ازدواج که می‌کند یکی از اینها، و وقتی فرزنددار می‌شود یکی از اینها، چهار تا از اینها (20:00) حجاب‌های حیا یا آن توان حیا در او که قرار داده شده قوت حیا که قرار داده شده چهارتایش می‌ریزد اما پنج تایش باقی می‌ماند. این پنج تا مال آن است که حفظ می‌کند زن را. مرد این مرتبه را ندارد، حیا دارد اما این پنج قوه خاصی که در زن است که چهارتایش از آن نه تایش می‌ریزد و پنج تایش باقی می‌ماند جبران شدن… . [20:21] نظام خلقت این را جبران کرده، بعد در وجود زن که قرار داد. لذا اگر به او می‌گوید فقط یک ازدواج، او می‌داند که این زن ممکن است که مردش توان اشباعش را نداشته باشد، می‌داند که ممکن است مرد توان اشباع این زن را نداشته باشد، شهوت این زن بیش از آن مرد باشد. نه این جور همیشه باشد، این جوری قرار نداده، اما ممکن است یک زن بیش از این باشد، برای او حافظی قرار داده که آن حافظ این را در قبال این مسئله حفظ بکند. این همین توان‌های…؛ اصلاً تعلیل کرده در روایات بر این مسئله.

«اما وزنها الاجتماعي» در نگاه اجتماعی و شخصیت اجتماعی زن، ایشان می‌فرماید که از حیث عمل و اراده زن و مرد یکسان هستند در نگاه اجتماعی؛ در نگاه وزن اجتماعی حیث عمل و اراده و کار یکسان هستند، «الاسلام ساوى بینها وبين الرجل من حيث تدبير شئون الحياة بالارادة والعمل فإنهما متساويان من حيث تعلق الارادة بما تحتاج إليه البنية الانسانية في الاكل والشرب وغيرهما من لوازم البقاء»[25] هر چیزی که لازمه بقای او است در نظام اجتماعی برای هر دو یکسان قرار داده که اختیار و عمل بر ای هر دو است «وقد قال تعالى: (بعضكم من بعض) [26]»[27] که آیه قبلاً هم گذاشت که بعضی از بعضی در حقیقت نشات می‌گیرند و تأثیر می‌گذارند، «فلها ان تستقل بالارادة ولها أن تستقل بالعمل»[28] زن می‌تواند اراده مستقله داشته باشد، می‌تواند اصلاً ازدواج نکند، می‌تواند ازدواج که کرد در استقلال در اراده‌اش خدشه ایجاد نمی‌شود. حالا آن محدودیت‌ها را می‌گوید «ولها أن تستقل بالعمل وتمتلك نتاجهما»[29] اراده و عمل که کرد، نتاج عمل و اراده‌اش مربوط به خودش است. کسی نمی‌تواند بگوید که این اراده و عملی که انجام داد مربوط به دیگری است «كما للرجل ذلك من غير فرق»[30] در این مسئله زن و مرد در نتاج عمل و اراده‌شان تفاوتی نمی‌کنند.

همین مسئله را نگاه کنید با تمام آن نگاهی که در چند روز از اقوام گذشته نقل کرد که نتاج عمل مربوط به زن نبود، هیچ کدام قبول نداشتند که نتاج عمل مربوط به زن است. می‌گفتند عمل اگر زن اراده‌اش هم نافذ است ..؛ آن‌هایی که می‌گفتند ندارد اراده نافذ، باید تابع باشد فقط. آنی هم که می‌گفت اراده‌اش نافذ است، می‌گفت نتاجش مربوط به مرد است. اینجا می‌گوید هم در اراده مستقل است و عمل، هم در نتاج مربوط به خود است و کسی به او نمی‌تواند بگوید که در حقیقت این را بده به من و مجبورش بکند «كما للرجل ذلك من غير فرق» در آیه شریفه هم می‌فرماید که «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وسعها لَها ما كَسَبَت وَعَلَيها مَا اكتَسَبَت»[31] که این «لَها ما كَسَبَت وَعَلَيها مَا اكتَسَبَت» دائر مدار نفس است، لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا هر صاحب نفسی «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ إِلّا وسعها» اگر این اراده را بر او قرار داد که لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا تکلیف کرده «لَها ما كَسَبَت وَعَلَيها مَا اكتَسَبَت» قاعده کلی است که برای این نفس «ما كَسَبَت وَعَلَيها» برای آن نفس است «مَا اكتَسَبَت» آنی که به ضررش است و آنی که به نفعش است «فهما سواء فيما يراه الاسلام»[32] آنی که اسلام از این‌ها می‌بیند سواء در او «ويحقه القرآن»[33] و او را در حقیقت قرآن حق می‌بیند، «والله يحق الحق» که آیه شریفه در حقیقت «یحق الله حق بكلماته» این جوری آمده «یحق الله حق» آمده و اینجا منتها آیه نخواسته بیاورد مضمون است «والله يحق الحق بكلماته غير أنه قرر فیها خصلتين» که «ميزها بهما الصنع الالهي»[34] این خیلی جالب است، می‌گوید در عین اینکه تا اینجا اشتراک بود، دو تا چیز را اختصاصاً برای زن قرار داده. در قبال این دو اختصاصی که برای زن قرار داده، تکالیف متناسب این دو اختصاص را در نظام ترویج که قرار داده تکالیفش هم مطابق این قرار داده. این دو تا اختصاص را ایشان در تمام اختصاصات مبدأ احکام مختلف زن قرار داده. لذا شناختش مفید است که ایشان دو تا نکته را به عنوان امتیاز طبیعی زن از مرد قرار داده و تمام تکالیف را مرتبط با این معنا کرده، تکالیف اختصاصی را. می‌گوید «احديهما: أنها بمنزلة الحرث في تكون النوع»[35] می‌گوید زن به منزله کشتزار است در تکون نوع. چطور زمین کشتزار است، زمین کشتزار است، در حقیقت داریم که «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ»[36] که کشتزار است. این کشتزار تطهیر کشتزار، خوب بودن کشتزار، در حقیقت سلامت کشتزار، به موقع کشت کردن، تمام اینها همان جوری که در کشت تأثیر دارد و حفظ کشتزار که تمام این‌ها می‌گوید زن را تشبیه کرده در نظام الهی به کشتزار. همان خصوصیتی را که کشتزار در نظام طبیعی دارد، احکام مطابقش برای زن در نگاه الهی نازل شده است. که «أنها بمنزلة الحرث في تكون النوع»[37] به لحاظ چی کشتزار است؟ مطلقا می‌گوید نه در تکون نوع، در اینکه بخواهد نوع تکون پیدا کند و باقی بماند این زن به منزله کشتزار است «في تكون النوع» «ونمائه فعلیها يعتمد النوع في بقائه»[38] بقای نوع دائر مدار این کشتزار است که دیروز عرض کردیم که حقیقت رحم حقیقت تمام انتسابات و ارتباطات است که اگر می‌گویند که انتسابات چگونه شکل می‌گیرد؟ هم خونی از کجا آغاز می‌شود؟ از رحم آغاز می‌شود. اصلاً اینکه در حقیقت تمام احکام ارث و تمام احکام ارتباطات و تمام احکام نسبت‌ها از رحم نشات می‌گیرد. رحم هم مربوط به زن است. لذا کشتزار یعنی همان رحم، کشتزار یعنی همان رحم بودن زن. به لحاظ رحم داشتن و رحم بودن این کشتزار است. احکام در حقیقت کشتزار هم به همین نسبت..، لذا بسیاری از احکام عده و مسائل مرتبط با این، همه مرتبط با این است که این کشتزار است که باید این گونه باشد که این کشتزار سالم بماند. «فتختص من الاحكام»[39] می‌گوید چون نگاه این است و این جور خدا خلق کرده و قرار داده «تختص من الاحكام» خانم‌ها اختصاص پیدا می‌کنند از احکام «بمثل ما يختص به الحرث» همچنان که کشتزار احکام خاص خودش را دارد، همان احکام را در رابطه با خانم‌ها هم که حرث در بقاء نوع هستند و نماء نوع هستند، پیدا می‌کند «وتمتاز بذلك من الرجل» این یک نقطه امتیازی و جدا شدن بین زن و مرد است.

دومین نقطه این است که «أن وجودها مبني على لطافة البنية ورقة الشعور»[40] خانم‌ها وجودشان لطافت بنیه دارد. لطافت بنیه یعنی در حقیقت وجود ملایم‌تر است، این وجود ادراکاتش رقت شعور دارد، ادراکاتش سریع‌تر از احساسات..؛ احساسات یعنی ادراکات احساسی‌اش. ادراکات احساسی‌اش چیست؟ مشاعرش رقیق‌تر است به سرعت در حقیقت انفعال پیدا می‌کند و ادراک در نظام شعوری به او محقق می‌شود. این «لطافة البنية و رقة الشعور» می‌گوید چون این را هم یکی از امتیازیات خانم‌ها است «ولذلك أيضا تأثير في أحوالها و الوظائف الاجتماعية المحولة إليها» می‌گوید به خاطر این دو تا نکته، در حقیقت زن یک احکامی را پیدا می‌کند که اینجا وظایف اجتماعی محول به او هم مطابق با همین نظام خلقتش می‌شود «فهذا وزنها الاجتماعي، وبذلك يظهر وزن الرجل في المجتمع»[41] می‌گوید مرد را هم این دو تا خصوصیتی که در مقابل زن دارد را در نظر بگیر، آن وقت وزن اجتماعی هر کدام و تکالیف اجتماعی‌شان مطابق این‌ها روشن می‌شود.

«واليه تنحل» می‌گوید اگر این را دقت کردید «تنحل جميع الاحكام المشتركة بينهما وما يختص به احدهما في الاسلام»[42] احکام اختصاصی هر کدام و احکام مشترکه هر کدام با همین نگاه حل می‌شود. دو تا مبدأ آورده، بعد می‌گوید این دو تا در خصوصیت طبیعی زن است دو تا احکام مشترکه و احکام مختصه را با هم می‌توانیم حل کنیم. احکام مشترکه آن جایی است که نظام مشترک بین این دو تا است. احکام مختصه بر می‌گردد به این دو خصوصیت. پس احکام مشترکه معلوم می‌شود که ورای این دو تا است، احکام مختصه معلوم می‌شود چیست؟ مشترکه معلوم می‌شود .. برای احکام مختصه مربوط به این دو تا است.

نگاه بکنید که راه را خدای سبحان برای زن‌ها در بسیاری از مسائل مطابق این دو خصوصیت قرار داده. اگر در حقیقت او کشتزار است، او بهشت زیر پای مادران هم است را و رحم از او نشات می‌گیرد را مطابق این قرار داده. اگر رقت شعور دارد حُسن التبعل را جهاد زن قرار داده. جهاد برای مرد همیشه مفتوح نیست «إنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخاصَّةِ أولیائِهِ»[43] مرد اگر می‌خواهد به آن فضیلت جهاد متنعم بشود باید منتظر باشد که بابی مفتوح باشد و به چه سختی بکند تا برود تا به جهاد نائل بشود. اما برای زن می‌گوید که همیشه در دسترش است، «وَ جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ»[44] خوب شوهرداری چون این رقت شعور و ادراک هم است و احساس است، چی شده؟ همین سبب می‌شود (30:00) که شرح صدری که برای زن ایجاد می‌شود با این رقت. من همیشه به مردها می گویم که حالا بالاخره اینجا مردانه است جلسه فعلاً اگر خانم‌ها هم بعداً گوش می‌کنند، خانم‌ها ایثارشان و گذشتشان که انجام می‌دهند توقع حتی تشکر ندارند، سر سفره می‌نشینند همیشه عادتشان است دیگر هر وعده نشستید، بهترین قسمت را برای مرد قرار می‌دهند، برای فرزند قرار می‌دهند، برای همسر، خودشان غذایی قسمتی‌اش که حالا ته قابلمه است یا مانده‌تر است، قرار می‌دهند یا ته دیگ مسئله است که اگر ته دیگش ممدوح باشد که برای مرد است آنها. اما اگر ته دیگش آن چنان قابل خوردن نباشد؛ و هیچ گاه هم توقع تشکر ندارند. یعنی احساس می‌کنند که این طبیعت ایثار در وجودش نهاده شده، این از همان رقت شعورش نشات می‌گیرد که احساساتش قوی است، احساسات این جوری ادراکی. ولی اما اگر مرد یک بار غذا را بخواهد بکشد؛ ممکن است این کار را بکند، نمی‌گوییم نمی‌کند؛ اما در حقیقت وقتی می‌کشد منتظر است که خانم بگوید دستت درد نکند که گُل غذا را برای من کشیدی. تشکر می‌خواهد، چون آن نگاه ایثار در وجود این نهادینه نشده. در همه مسائل ‌ها! این سفره‌اش را مثال می‌زنیم شما ببینید در کارهای دیگر همین جور است مرد توقع تشکر اگر یک کار علی حده در حسن [31:16]، اما زن‌ها در حسن اخلاق و ایمان سبقتشان عمدتاً در این مسائل این جوری از مرد قویتر است و جزئی‌تر است. ببینید مثلاً همین مثال دیگرش خانم‌ها معمولاً سجاده دارند در نماز. ولی آقایان یک مهر می‌گذارند نماز را می‌خوانند. حتی اگر جایی می‌روند می‌بینید آنها سجاده‌شان را همراه می‌برند. این‌ها ساده نیست‌ها! این‌ها یک امر ساده این نیست، یعنی فکر نکنید یک چیز ساده‌ای است. یک نوع تقید به جزئیاتی است که آن تقید به جزئیات حرکت کمالی را افزایش می‌دهد. یعنی اگر در نظام آن رقت شعور ایجاد شده و مرد ادراک کلیاتش ممکن است غالباً قویتر باشد، اما این رقت شعور راه نجات را برای این تسهیل هم کرده، ساده‌تر کرده. لذا رسیدن به آن عمل صالح و آن مرتبه ایمان برای این از راهی صورت می‌گیرد که هم راه مشترک است هم راه مختص است، که این راه مختص برای او گاهی تسهیل ایجاد کرده که عمدتاً هم همین جوری است. لذا ایمان و عمل صالح از زن‌ها زودتر هم پذیرفته می‌شود که حالا اینها بعدها در روایات هم می‌آید.

می‌فرماید که «فهذا وزنها الاجتماعی، وبذلک یظهر وزن الرجل فی المجتمع، وإلیه تنحل جمیع الأحکام المشترکه»[45] و مختصه «قال تعالى: (ولا تتمنوا ما فضل الله به بعضكم على بعض»[46] می‌گوید دنبال این نباشید که بعضی از شما مثل خانم‌ها نسبت به آقایان یا آقایان نسبت به خانم‌ها، به خصوص این مسئله نسبت به خانم‌ها به آقایان بوده که خدا آن تفاضلی را که قرار داده و اختلافی را که قرار داده، تمنی نکنید تفاضل دیگری را برای خودتان. هر کسی فضیلت خودش را دارد. اگر در حقیقت برای او یک فضیلتی را قرار داده برای تو هم فضیلت دیگری را قرار داده. تو نگو کاش که من مرد بودم و این جوری. این کاش که من مرد بودم یا این خصوصیت را داشتم، این در حقیقت ناسپاسی نسبت به آن نعمت الهی است «(ولا تتمنوا ما فضل الله به بعضكم على بعض للرجال نصيب مما اكتسبوا وللنساء نصيب مما اكتسبن»[47] زن در اعمالش کسبی که انجام می‌دهد، نصیب خودش را دارد و مرد هم نصیب خودش را دارد «واسئلوا الله من فضله» یعنی نشان می‌دهد که تفاضل در هر کدام مختص به خودشان است؛ دیگری نگوید من مال او را می‌خواهم او بگوید من مال این را می‌خواهم. هر کسی اگر در آن داده‌هایی که خدا به او داده قدم بردارد، به نتیجه نهایی خواهد رسید «واسئلوا الله من فضله إن الله كان بكل شيء عليما)»[48]، خدارا از همان فضلی که به شما اعطا کرده از همان طلب کنید و درخواست کنید.

«يريد أن الاعمال التی يهديها كل من الفريقين»[49] که زن و مرد باشند «إلی المجتمع» این هم یک قاعده است می‌گوید ببینید اعمالی که زن یا مرد به اجتماع هدیه می‌کند، زن یا مرد اعمالی را که به اجتماع هدیه می‌کند، به اجتماع می‌دهد، یعنی کاری که انجام می‌دهد در قبالش برای او بهره مندی قرار داده است که می‌فرماید «أن الاعمال التی يهديها كل من الفريقين إلى المجتمع هي الملاك لما اختص به من الفضل»[50] شان اجتماعی او هم مطابق آن عملی است که به اجتماع می‌دهد.

حالا حساب کنید ببینید این چقدر زیبا بیان کرده، اگر برای خانم‌ها در نگاه اجتماعی اسلام مادری را و آن در حقیقت مرکز احساس را در اجتماع قرار داده، آن چیزی هم که از او می‌خواهد و اختصاص داده همین است در اجتماع. تکلیف و عمل و در حقیقت هر دو مناسب هم است. لذا اگر خانمی در نگاه اجتماعی بزند زیر آن در حقیقت چیزی که خدا از او خواسته، کار دیگری بکند، این در حقیقت ناسپاسی کرده به او. نه کار بیرون کردن غلط باشد، می‌گوید کار بیرون هم بکند زن اشکالی ندارد، مانعی ندارد، فضل است برای زن. اما یک مرتبه‌ای چی دارد؟ یک مرتبه حقیقت طبیعتش است آن را انجام بدهد کار بیرون را هم بکند. این مانعی ندارد، کار بیرون را به گونه‌ای بکند که به آن حقیقتش هم ضربه‌ای نزند. لذا گفتند که در آن فضیلت اگر کسی انجام داد این فضل برای او حساب می‌شود، اما اگر کسی آن نظام طبیعی‌اش را زیرش زد و آن را انجام نداد و کار دیگری را انجام داد، این فضیلت حساب نمی‌شود اینجا، بلکه این در حقیقت در اینجا نظام اجتماعی را مختل کرده. اما اگر نظام اجتماعی را محقق کرد و اضافه انجام داد، این قطعاً یک فضیلتی است اجتماع هم برای او همین فضیلت را در قبال خودش برای اجتماع تکلیف قرار داده می‌شود برایش که قدردان باشد و به او نصیح بدهد از این.

این بیان «يريد أن الاعمال التی يهديها كل من الفريقين» مرد یا زن «إلى المجتمع» هر کدام هدیه می‌کنند به مجتمع آن عملی که انجام می‌دهند «هي الملاك لما اختص به من الفضل» اختصاص از فضل هم دائرمدار آن است «وان من هذا الفضل ما تعين لحوقه بالبعض دون البعض» لذا وقتی که ترکیب طبیعی اینها هر کدام یک گونه است، بعضی از در حقیقت فضیلت‌ها برای این قرار داده شده، اختصاصی برای این است، بعضی از فضیلت‌ها هم اختصاصی برای آن است «وان من هذا الفضل ما تعين لحوقه بالبعض» تعین پیدا کرده مثلاً به مردان یا به زنان «دون البعض كفضل الرجل على المرأة في سهم الارث»[51] دو برابر زن ارث می‌برد. تعبیری که به اصطلاح دقیقی این است ببینید سهم الارث را در نظر بگیرید مثلاً چی؟ هجده، درست است آن مقسم را؟ نه تا باید به این برسد طبق نگاه اولی، نه تا به او. اما چه شده؟ سه تا از مال زن برمی دارند می‌شود شش تا، می‌گذارند روی مال مرد می‌شود دوازده تا، یعنی یک سوم از حقش را برداشته‌اند گذاشته‌اند روی حق مرد که نه تا بود، برای او شد دوازده تا، برای این شد شش تا، نصف شد. بعد به مرد می‌گوید نفقه بده به این، یا پدری یا همسری، باید به این نفقه بدهی. به زن می‌گوید تو دیگر نمی‌خواهد وظیفه تو کار کردن در نگاه واجب اولی نیست، حق نفقه تو و آن در حقیقت اداره ‌شأن تو یا به عهده پدر است یا به عهده چی. پس باید چقدر روی آن دوازده تا خرج این زن بشود؟ چقدرش؟ حالا همه‌اش نگویید، اقلش چقدر باید خرج بشود شش تایش باید خرج بشود دیگر. این شش تا را ضمیمه کنید به شش تایی که قبلاً داشت می‌شود چقدر؟ دوازده تا. برای مرد چند تا می‌ماند؟ شش تا می‌ماند. دقت کردید چشم بندی نیست دیگر. یعنی خلاصه این خلاصه با پنبه سر بریدن مرد است. منتها کانال این شش تا را از طریق مرد قرار داد تا اینکه نظام خانواده تحکیم بشود. به مرد می‌گوید تو در حقیقت دوازده تا می‌بری آن شش تا. مرد هم به خودش می‌بالد که من دوازده تا هستم تو شش تا. بعد وقتی می آید در صحنه اجتماع و عمل، می‌بیند آن دوازده برده این شش تا، این دوازده تا برده، یعنی کاملاً چیست؟

شاگرد: چهار تا زن هم باشد دیگر هیچی برایش نمی‌ماند …

استاد: حالا دیگر آن بالاخره باید بیشتر از این بدهد دیگر «كفضل الرجل على المرأة في سهم الارث» چرا؟ چون در نظام اجتماع کار کردن به عهده مرد است، وظیفه اقتصادی وجوبش بر گردن مرد است، نه کلاً کار کردن به عهده مرد است. وجوبش بر مرد واجب است، تا نفقه خودش را و اهل و عیال و مرتبطینش را بدهد؛ واجب است بر مرد. می‌گوید چون این را قرار داده، ارث را هم مطابق این دو برابر برای این قرار داده تا این حق را بتواند تأمین بکند. «كفضل الرجل على المرأة في سهم الارث وفضل المرأة على الرجل في وضع النفقة عنها»[52] از زن نفقه برداشته شده، خرج کردن به عهده زن نیست. آن شش تا را هم که می‌گیرد می‌تواند بگذارد در حسابش در بانک بگوید من دست می‌زنم به آن. و این از جهت واجب شرعی هیچ در حقیقت چیزی به گردنش نیست، شش تایش را هم می‌گذارد اصلاً در زندگی خرج هم می‌تواند نکند. البته این کف مسئله است که وقت دعوا قابل احتجاج است. اما اینگونه نیست که زن هم این جوری باشد که آن شش تا را می‌گیرد بگوید من کاری به تو ندارم. در زندگی از فقر هم داریم می‌‌میریم بمیریم، من نمی‌دهم. عیبی ندارد می‌تواند. اما این در دعوا است اما در زندگی متعالی این است که آن شش تای آن به اضافه دوازده تای این یک جور در زندگی صرف می‌شود؛ نه آن منیتی دارد، نه این در حقیقت خستی دارد. نه هر دو در حقیقت در کنار هم یکسان خرج می‌شود. اما در کف دعوا این حق برای زن قرار داده شده و کسی هم نمی‌تواند به او بگوید که شش تایت را بیاور وسط. او دوازده تایش را باید بگذارد وسط میدان، اما این شش تایش را چی است؟ می‌تواند کاملاً بگذارد کنار و دست به آن نزند و کسی هم نمی‌تواند مجبورش بکند. حتی اگر این خانواده بدهکار باشند، ملزم به اصطلاح ادای بدهی هم باشند، نمی‌توانند حق زن را در حقیقت برای این بدهی بردارند. اما مرد اگر داشته باشد هر چی که داشته باشد (40:00) می‌توانند به غیر از آن ضروریات زندگی‌اش از او اخذ کنند.

این یکی که دو تا چیز را دو تا تکلیف قرار داده اگر به این می گویی که این جور بچه داری بکن در زندگی این کار را بکن، آن کار را بکن، در قبالش وضع النفقه را از او برداشته‌اند «فلا ينبغي أن يتمناه متمن»[53] کسی نباید از زن آرزوی کار مرد را داشته باشد یا از مرد آرزوی کار زن را. هر کسی در کار خودش. «فلا ينبغي أن يتمناه» این فضل را «متمن، ومنه» یک به اصطلاح تعین دیگر این است که «ومنه ما لم يتعين إلا بعمل العامل كائنا من كان كفضل الايمان»[54] می‌گوید آن در نگاه اقتصادی بود، اما می‌گوید در نگاه ایمانی هیچکدام در حقیقت اختصاصی به دیگری ندارند، «ومنه ما لم يتعين إلا» فضیلت متعین نمی‌شود الا به عمل عامل، می‌خواهد مرد باشد یا زن. هر کدام عملی انجام دادند آن فضیلت برای او است، فرقی نمی‌کند؛ این مشترکشان است «إلا بعمل العامل كائنا من كان كفضل الايمان والعلم والعقل والتقوى وسائر الفضائل التی يستحسنها الدين، وذلك فضل الله يؤتيه من يشاء، واسئلوا الله من فضله، والدليل على هذا الذي ذكرنا قوله تعالى بعده: الرجال قوامون»[55] «عَلَى النِّسَاءِ» که این تعبیر آیه این است که در آیه می‌فرماید که «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ»[56] یعنی وجه قوامیت به آن چیزی است که خدا یک تفاضلی قرار داده که «بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ» آن وقت تبیینش هم می‌کند، به چی هست؟ «بِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ» بر مرد واجب کرده که انفاق بکند از اموالش که این نفقه را بدهد «بِمَا أَنْفَقُوا» در قبال این قوامیت را هم در خانه و سیطره اراده مرد را هم در آن اموری که مربوط به خانواده و مرد است و تمتع است بر زن قرار داده. یعنی دو تا کار را در مقابل هم قرار داده و این دو تا حق و تکلیف هستند، حق و تکلیف هستند. گفته تو نمی‌خواهد اصلاً کوششی در این مسئله داشته باشی؛ نه به نحو حرمت که حرام است، می‌گوید به نحو وجوبی بر گردن تو چیزی نیست. در قبالش آن قوامیتِ، گفته این قوامیت هم یک نحوه در حقیقت حالا نمی‌خواهیم خرابش کنیم و درست است، اما یک نحوه سر بریدن با پنبه هم است که خلاصه می‌گوید تو باید خرج این را بدهی در عین حال تو قوام هستی ‌ها!

یک بنده خدایی نشسته بود داشت یکی را باد می‌زد. اینکه باد می‌زد می‌گفت من نوکر گرفتم، اینکه باد می‌زد می‌گفت من نوکر گرفتم، حالا نوکر گرفته دارد او را باد می زند، این دارد او را باد می زند می‌گفت من نوکر گرفتم. خب حالا این هم بالاخره گاهی یک اصطلاح است دیگر. «واما الاحكام المشتركة والمختصة»[57] والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)

تا دقیقه 42:40

[1] یونس، آیات 15 تا 17.

[2] حجرات، آیه 13.

[3] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 270.

[4] همان.

[5] همان.

[6] همان.

[7] همان.

[8] نحل، آیه 97.

[9] مؤمن، آیه 40.

[10] نساء، آیه 124.

[11] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 271.

[12] همان.

[13] نحل، آیات 58-59.

[14] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 271.

[15] همان.

[16] همان.

[17] همان.

[18] همان.

[19] تكوير، آیات 8-9.

[20] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 271.

[21] همان.

[22] همان.

[23] همان.

[24] همان.

[25] همان.

[26] آل عمران، آیه ١٩٥.

[27] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 271.

[28] همان.

[29] همان.

[30] همان.

[31] بقره، آیه 286.

[32] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 271.

[33] همان.

[34] همان.

[35] همان.

[36] بقره، آیه 223.

[37] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 271.

[38] همان.

[39] همان.

[40] همان.

[41] همان.

[42] همان.

[43] الكافي : ج 5 ص 4 ح 6 عن أبي عبد الرحمن السلمي ، نهج البلاغة : الخطبة 27 ، معاني الأخبار : ص 309 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 7 ح 2.

[44] تاج العروس من جواهر القاموس (المرتضى الزبيدي) ، جلد : 14 ، صفحه : 58.

[45] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 271.

[46] نساء، آیه 32.

[47] همان.

[48] همان.

[49] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 272.

[50] همان.

[51] همان.

[52] همان.

[53] همان.

[54] همان.

[55] همان.

[56] نساء، آیه 34.

[57] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 272.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 430” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید