بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آثار غلبه روح بر بدن در دوران ظهور (2)؛ در فرج شخصی وحالت احتضار هم مانند فرج عمومی ظهور، با غلبه احکام روح، از اسباب مادی منقطع گشته، و حقایق شکوفا میشوند.
حرکتی در جهت غلبه احکام روح بر بدن شکل میگیرد. این نکته با فرض این مسئله بوده که روح و حقیقت انسان یک حقیقت واحده است. اینطور نیست که چندگانگی در وجودمان داشته باشیم. این یگانگی معلوم است. اما همین یگانگی مراتب و مظاهر دارد. لذا انسان در مراتبش که همان حقیقت و رقیقه اش میشود، حقیقت انسان میشود جانب روحش و رقیقه انسان میشود جانب بدنش، پس مراتب در این مسئله منافات ندارد که دوگانگی نشود. با توجه به اینکه مراتب در کار است پس وحدت به هم نمیخورد. این یک نکته که تا میگوییم غلبه احکام روح بر بدن، تلقی دوگانگی نشود که یکی بر دیگری غلبه بشود. انسان یک حقیقت واحده ای است که گاهی احکام جسم انسان را به طرف خودش میکشد. گاهی روح انسان را به طرف خودش میکشد. این تتمه مباحث سابق باشد.
اگر جانب روح بخواهد غلبه بکند، اگر یک معیاری بخواهیم بدهیم چه معیاری بیان بکنیم تا بتوانیم بهتر بشناسیم. یکی از معیارهایی که در این مسئله مطرح میشود و خیلی هم مهم است، میتواند خیلی کاربردی باشد این است که دقت بکنیم لحظه احتضار که انسان هنوز در دنیاست، اما احکام روح بر بدن غالب میشود. منتها برای بعضی غلبه احکام روح بر بدن اضطراری است، یعنی اختیارشان نبوده است، خود به خود دارند قطع تعلق میکنند، برای بعضی این است که محقق شده بوده است. لحظه احتضار یک میزان است.
یک فرج شخصی داشتیم و یک فرج عمومی. در فرج شخصی همه حقایقی که در فرج عمومی محقق میشود محقق میشود.
در حالت احتضار برای انسان آن فرج شخصی که دیدن و رویت حضرات معصومین است قبل از ورود به برزخ محقق میشود. باید ظهور شخصی برای فرد محقق بشود. امکان ندارد کسی قبل از اینکه به محضر حضرات برسد وارد برزخ بشود. روایات متعدد داریم. دیدن گاهی با محبت است گاهی با بغض است.
مومن، کافر، منافق. همه میبینند. و این نگاه قبل از ورود به برزخ ضروری است برای بشریت. یکی از بحث هایی که باید راجع بهش بحث کرد. چرا ضروری است؟ آن وجودات نورانیه قبل از ورود به برزخ… روایاتش زیاد است، ده بیست تا نیست. بعضی از امیر المومنین است، بعضی ازپیامبر اکرم، بعضی از امام رضا و بعضی از امام صادق علیهم السلام.
در بحار در ما یعاین عند الموت قسمتی ازش همین است. فکر میکنم باب هفتم کتاب معاد باشد. روایات زیادی نقل میشود که قبل از خروج از این عالم باید انسان ها حتما به خدمت حضرات برسند.
این حقیقت که باید ببینند یک اصل است. لذا ظهور باید قبل از قیامت محقق بشود. لولم یبق من الدنیا الا یوم واحد، باید حضرت ظهور بکنند تا یملا الارض قسطا و عدلا…
این جزء قطعیات هستی است. بحث امر تعبدی نیست. باید بشود. تحلیل عالم را کسی بکند میبیند که باید بشود. راه ندارد به غیر از این. عنوان یک واقعه هم نیست. یک مرحله ای از هستی است که باید محقق بشود اینطوری
در افراد هم همین مسئله محقق میشود.
کسی که میخواهد بمیرد، اگر به دوره ظهور نرسید، قبل از ورود به برزخ باید این مرحله را طی بکند تا این مرحله از ظهور برایش محقق بشود.
در بحث معاد مفصل این را گفتیم.
با این نگاه که بحث توحید ولایی باید قبل از توهید الوهی باشد، یعنی راه به سوی خدا… من اراد الله بدا بکم. باید از اینجا آغاز بکند. در مرگ هم اگر میخواهد به سوی خدا برود، چه به عقاب و چه به ثواب. انا لله و انا الیه راجعون. همه دارند به سوی خدا میروند. پس من اراد الله بدا بکم. باید این سیر طی بشود.
در پاسخ: رجعت برای عموم بشر نیست. رجعت برای من محض الایمان محضا و من محض الکفر محضا است.
بحث رویت قطعی است. ملازمه است. برای همه است. همه باید ببینند.
در انتهای عمر انسان وقتی علقه ها کنده میشود، تعلقات و کثرات کنده میشوند، انسان دارد در آنجا محک میخورد. یعنی میزانی است که آنجا سنجیده میشود. همان شاهدان هستند. ظهور این شاهدها در آن موطن همین مقدار است. میبینند که یا بغض دارند یا حب دارند. اگر خلاصه بکنیم متراکم وجود افراد آنجا محک میخورد. اگر کسی در آنجا به رویت آنها به عنوان محب رسید، بعد از آن از آن راحت تر است. اگر رسید به این موطن، بعد از آن از این راحت تر است. مواقف بعدی از این راحت تر است.
اما اگر کسی آنجا راحت نبود برایش، بعدی ها برایش معلوم نیست چگونه است.
این مطلب را به عنوان اصل موضوع از معاد آوردیم.
همانطور که آن رویت در حالت احتضار محقق میشود و در حالت احتضار چون غلبه احکام روح بر بدن است آن رویت محقق میشود. احکام بدن ضعیف شده است. گسسته شده است. در دنیاست هنوز. در ایام دنیاست. گسسته شده است از تعلقاتی که داشته است. یا اختیارا یا به زور. بالاخره الان دیگر پخش نیست. الان دیگر مرتبه از آن کشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید، در این حالت و در این لحظه میتواند چیزهایی ببیند که کسانی که کنارش هستند نمیبینند. آنهایی که همین امروز متمرکز باشند میبینند. محشور میشوند، ارتباط میگیرند.
با این نگاه اگر کسی بگوید در طول حیات انسان قطع تعلقات میشود، هرگاه قطع تعلق صورت بگیرد رویت میشود، در زمان ظهور قطع تعلق میخواهد مرتبه مهمی ازش بیاید.
ظهور گفتیم مراتب دارد. بعضی احکام مربوط به اوج مرتبه ظهور است که چند سال آخر است. احکام نهایی در آخرین دوره ها محقق میشود.
احکام روح بر بدن میخواهد غلبه داشته باشد.
اگر این مرتبه غلبه کرد، برگردید به روایات ظهور با این نگاه.
یک سیر دوباره به روایات ظهور بکنید. ببینید بحث با این نگاه یک منظر دیگری پیدا میکند. خیلی توجیه مسئله ساده تر میشود. کد مسئله روشنتر است. مسائل مرتبط و قابل حل میشوند.
اگرر میفرمایند خورشید پشت ابر است، اگر میفرمایند یوم الظهور همه همدیگر را میبینند و مرتبطند و فاصله مانع نیست و …. اگر بخواهیم فهرست بکنیم، حتی عجیب است که آنجا میفرمایند وقتی اوج احکام محقق میشود، میگویند مومن از مومن ربح نمیگیرد در معامله اش. چون حیثیت ایمان وقتی حاکم باشد، وحدت بین اینها را ایجاد میکند. کسی از خودش ربح میگیرد؟ ابدان مختلف بوده است. وقتی میگوید سودگرفتن در آن روز جزء مراحل متوسط ایام ظهور است.
اینکه میفرماید شیطان سر بریده میشود واضح است با این حکم. چون وقتی احکام نظام عقلی سلطه پیدا کرد، احکام بدن بودن، شیطان یجری مجری الدم فی ابن آدم بود. از تعلق به بدن و احکام بدن بود که میتوانست کارش را آغاز بکند. با تصرفات در بدن میتوانست کارهایش را بکند.
هرچقدر میروید جلو میبینید راحت حل میشود. احکامی که مثلا میفرماید آنجا بینه دیگر در کار نیست. قضاوت به واقع است. این مربوط به این است که تفاوت بین ظاهر و باطن برای جایی بود که احکام بدن حاجب احکام روح بود. اگر حاجبیت نبود، علم مطابق با واقع میشود. اینها همه برای این است که امروز امکان پذیر است. اینها جزء قوای انسان است. حقیقت سجده ملائکه بر انسان در آن روز محقق میشود. برای همه انسان ها دیده میشود. این هم از عجائب است. آن چیزی که برای آدم در ابتدای خلقت محقق شده که ملائکه در خدمت آدم قرار گرفتند، تعبیر روایات این است که سجده ملائکه طاعة بود. وقتی عقل حاکم شد در وجود انسانها، خضوع همه ملائکه که موطنشان موطن عقل به پایین است نسبت به همه انسان ها قطعی میشود. آن چیزی که در این وجود حاکم است عقل است. لذا همه خاضعند. احکام بدن هبوط ایجاد میکرد.
تن هست، اما غلبه ندارد. تن صادر از روح است. تن تابع روح است. همه احکام تن که تابع روح هستند هست.
-معیشت هم فرق میکند.
بله. قراردادهای ما الان بر اساس تن پروری و بیگانگی بین تنهاست. وقتی انسان کار با خودش دارد سودآوری با خودش نمیکند. اما وقتی در جایی نظام معیشت بر این اساس باشد، وقتی همه این نظام را رعایت کردند، اینجا دیگر سود کارگر نیست. لذا تمام توان انسان ها صرف نظام روحی و رشد میشود. صرف نظام قرب میشود. اینجا ما با احکام تن باید حرکت بکنیم. کثرت ها و بیگانگی های تن حاکم است. ملک من با ملک شما متفاوت است. تمام این احکام تن غالب است. آنجا در عین اینکه مرزهای دقیق حرمت و وجوب است سر جایش است. اما در عین حال استحباب ها و کراهت ها هم به وجوب و حرمت تبدیل میشود. چون بشر رشد کرده است. مثل انبیاء احکامشان نسبت به بشر شدیدتر هست یا نه؟ چون عقولشان بالاتر است. از یک نفر عادی چیزی پسندیده است. اما کف دین برای کسی که در رتبه مقربین است مرتبه دیگری است. حسنات الابرار سیئات المقربین. وقتی کف کار میرسد به آن مرتبه ای که همه مقربین را دارند، لا اقلش را دارند، کف کار میشود وجوب و حرمت هایی که از وجوب و حرمت امروز سعی تر و بازتر است. وجوب و حرمت بیشتر میشود. وجوب و حرمت فنا می آورد. اراده خدا حاکم میشود.
هرجا تحت حکم قرار میگیرند، یعنی خدا حاکم تر است. هرچقدر عقول رشد میکند، احکام بیشتری شکل میگیرد. اوامر الهی در وجود انسان ها… این خودش بحثی دارد.
در فاطمیه اول یک بحثی داشتیم در تهران که ما عمرمان محدود است. در این عمر محدود چطور میتوانیم ابدیت را به دست بیاوریم. چه د ربهشت چه در جهنم. چطور میشود که توان عمل ما عین جزا باشد. چطور میشود جزا عین عمل باشد؟ این محدود با آن نامحدود چطور کنار بیاید. این بحث است که انسان باید توانایی نامحدود در وجودش امکان پذیر باشد.
وقتی انسان امری را اطاعت میکند به عنوان اطاعت خدای سبحان، امر ولی، اطاعتی که در هر فعلی انجام میشود در حقیقت عمل آن ولی است. چون به امر اوست. .وقتی به امر اوست عمل اوست. اراده او حاکم شده است. روایات دارد. اگر وقتیما اطاعت میکنیم چون به امر آنهاست، من اراده خودم را گذاشتم کنار، اراده او را حاکم کردم، مثل اینکه حضرت در بدنش حاکمیت دارد که دست میخواهد بلند بکند دستش بلند میشود، چشم میبیند، مومنی که مطیع میشود، در همان مقداری که اطاعت کرده است، عمل این در حقیقت عمل آن ولی است. وقتی عمل آن ولی شد، توان آن عمل و تحقق آن عمل چقدر است؟ عمل ولی هم عمل خدا شده است، ما یشائون الا ان یشاء الله. چیزی نمیخواهند غیر از چیزی که خدا میخواهد. آنها مرتبه مشیت الهی هستند. یعنی امر الهی در وجود اینها کامل محقق شده است. ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی. این فقط وحی الهی و امر الهی است در وجود آها. عملی که من انجام میدهم عمل آنهاست.
در بصائر الدرجات در روایات طینت رجوع بکنید، دو یا سه باب است، آنجا دارد که قلوب حضرات معصومین از اعلی علیین است، ابدانشان از علیین، ارواح مومنین یعنی قلوبشان از علیین خلق میشود که مرحله ابدان حضرات معصومین بود، ارواح اینها از مرحله ابدان آنها خلق میشود. ابدانشان از مرحله دون علیین.
یحن این جزء به کل. میل این جزء به کل است. اصلا این به سوی او مشتاق است. روح این بدن اوست. به مقدار ایمان، هرچقدر انسان در نظام ایمانی جلو میرود، مثل بدن امام میشود. لذا یوم ندعو کل اناس بامامهم، مردم بازخواستشان به امامشان است، چون امام مثل روح در ابدان است. روح بازخواست میشود. سوال و جواب برای آن است.
عمر محدود انسان با تبعیت انسان نامتناهی، در همین اطاعت ها، در هر اطاعتی ابدیت ایجاد میشود برایش. خیلی فرمولش ساده است. و الا اگر میخواست عمر انسان در نظام مادی محاسبه بشود، یا حتی… بحثمان در این بود که چرا حضرت زهرا سلام الله علیها اینقدر سوخت. اینقدر سخت گذراند. به خاطر این بود که میدید حکومت الهی را تبدیل کردند به حکومت بشری. میفهمیدکه ابدیت را تبدیل کردند به دنیا. امر خدا بود و اطاعت. نصب بود. نصب الهی وبد. وقتی نصب الهی بود، در حکومتی که به نصب الهی است ولی اش، در هر کاری داری ابدیت را محقق میکنی. حکومتی که شد بشری، به انتخاب خودشان شد، حکومت بشری است. دنیایی است.
حضرت زهرا سلام الله علیها میدید که چه خطری ایجاد شده. لذا میسوخت که مردم چرا متوجه نمیشوند ابدیتشان تبدیل شد به دنیا.
این اطاعت از ولی نیست. به نصب نیست. مجری که دارد اجرا میکند و امر میکند به امر این محقق شده ، در حد این است. تبعیت او میشود جبت و طاغوت. بحث دقیقی است در بحث معرفتی. کسی که فهم و شعور دارد میبیند این هیمنه را و میبنید دارند تبدیل میکنند به یک چیز سطحی ساده، چقدر حرص میخورد. تا نصب خاص و بعد نصب عام.
بعضی دنبال این هستند که بگویند ولایت فقیه از باب انتخاب است نه انتصاب. حرف ظاهری اش خیلی ساده است که آدم بگوید چه دعوایی است. انتخاب باشد یا انتصاب. انتخاب میشود بشری. انتصاب میشود الهی. یک دفعه حکومت از زمین تا آسمان متفاوت میشود.
تعبیر روایت این است که بین سماء و ارض فاصله بیشتر است. انتصاب باشد، بله، انتصاب عام که من برای شما حجت قرار دادم. حضرت بفرماید فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم. اگر یکی را برگزیدید با این شرایط خاص، عیب ندارد. ولی حکومت الهی میشود.
الان یکی از مسائلی که خیلی رویش دارند مانور میدهند این است که چرا بالای حکومت فقیه باشد. یک آدم خوب مومن متدین باشد. احکام دین را نمیشناسد هم میپرسد و انجام میدهد.
تفاوت زمین تا آسمان میشود. این هم دارد دین را اجرا میکند. اما حق ندارد. از منظر کلامی مسئله و عمق مسئله. در این زمان نفس کشیدن که نصب عام و حجت الهی است به نصب، نفس کشیدن ابدیت است. با آن تنفس تنفس کردن تنفس بشری است. خیلی متفاوت میشود و عمق مسئله.
انسان خیلی متضرر میشود. گاهی داغ هم نمیشویم وقتی حرف اینطوری را میشنویم. چون نمیدانیم چی را دارند میزنند غیرتی نمیشویم. نمیدانیم که ما بین السماء و الارض دارند فاصله ایجاد میکنند.
مومنین میشوند ابدان امام. این ارواح میشوند ابدان امام. امام هم پاسخگوشان است. امروز هم هر کسی به مقداری که اطاعت میکند حکم امام را، به همین نسبت بدن شده است. لذا اگر وقتی داریم اطاعت میکنیم اوامر الهی را و داریم انجام میدهیم حیث تقرب را که میگویند و توجه به اینکه این حیث امر است، هرچقدر این حیث قویتر باشد، فنای انسان در حکم امام قویتر میشود. حکم ابدیت و عمقش بیشتر میشود. غلبه روح بر بدن میشود. در مرتبه اول روح انسان بود، کم کم غلبه روح غلبه روح امام میشود بر ابدان مومنین میشود که ابدان مومنین ارواحشان است. میشود زمانه ولایی.
گفتیم یک زمان ولایی داریم. عالم عالم ولایی میشود. عالم کثرات نمیشود. یک وحدت میشود.
در قبل از ظهور هم گفته اند تمرین این را بکنید و در خودتان ایجاد بکنید.
در پاسخ: اطاعت از کفر هم به مقدار اطاعت از کافر همین شدت را پیدا میکند.
به مقدار بغضی که نسبت به اهل بیت صورت میگیرد خلود در جهنم محقق میشود. اطاعت از طاغوت مقدمه بغض به اهل بیت است. چون طاغوت هرچقدر هم قوی باشد فی نفسه… در روایت داریم که شیطان از عالم مثال بالاتر نیست. در نظام عقل بالاتر نیست. اما بغض به اهل بیت در ناحیه عقل راه دارد. این بغض. شدتش این میشود. مراتب وجودی اینها با بغضشان سنجیده میشود. لذا کسی که مبغض نباشد امید نجات برایش هست.
اهل بیت بینهایت هستند. انکار و بغضشان میشود انکار و بغض بینهایت.
در روایت هم دارد که میفرماید
28- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَطَّارِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ إِذَا أَصْبَحْتُ وَ أَمْسَيْتُ لَا أَرَى إِمَاماً أَئْتَمُ بِهِ مَا أَصْنَعُ قَالَ فَأَحِبَّ مَنْ كُنْتَ تُحِبُّ وَ أَبْغِضْ مَنْ كُنْتَ تُبْغِضُ حَتَّى يُظْهِرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.
تعبیر محبت ها و بغض ها میتواند انسان را… جایی که یقینی است که محکمات است، اهل بیتی را که میدانستی و میشناختی، بغض مقابل آنها را اگر حفظ بکنی… حتی یظهره الله، یک وقت میگوییم زمان ظهور. در برداشت دوم، اگر آن محبت ها را تو درست توانستی برش قرار بگیری، ظهور محقق میشود.
یک وقت غایت غایت عمومی است، یک وقت شخصی است.
در بحث مفصلی که در مورد امام حسین و جریان امام زمان بود، عرض کردیم که محبت امام حسین و بغض اعدائشان از سریعترین راه هایی است که انسان را به فرج شخصی میرساند.
حتی یظهره الله هم فرج عمومی را شامل میشود هم فرج شخصی را. متشابهاتش محکم میشود.
فوق این حرف ها بیان دارد.
این یک عنوان بود برای یک دسته روایات.
أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ فِي قَوْلِهِ:
«وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها» قَالَ رَبُّ الْأَرْضِ يُعْنَى إِمَامُ الْأَرْضِ، فَقُلْتُ:
فَإِذَا خَرَجَ يَكُونُ مَا ذَا- قَالَ إِذاً يَسْتَغْنِي النَّاسُ عَنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ وَ نُورِ الْقَمَرِ وَ يَجْتَزُونَ بِنُورِ الْإِمَامِ.
نوری که روح میخواهد نور امام است نه نور خورشید. نوری که روح را هدایت میکند و روح میتواند با آن راه برود نور امام است.
یجتزون بنور الامام میگفتیم لابد در هدایت است. الان میگوییم نه، احکام بدن تابع احکام روح است.
ما امروز باورمان نمیشود چون احکام بدن درمان غالب است. احکام روح ضعیف است. تصور نداریم.
اگر احکام روح بخواهد غالب بشود چطوری میشود تصور نداریم.
اگر یک چیزی را بخوانیم ملاک و میزان ببینیم میشود زمان احتضار.
احکام روح غلبه میکند، احکام بدن… چیزهایی میبیند که دیگران نمیبینند.چیزهایی میشنود که دیگران نمیشوند. دیگر رفت و آمد ها و دیدن ها و شنیدن ها، بر اساس آن قوای وجودی انسان محقق میشود. این قوا رو به کم شدن میروند. چون اینها محدود بود. اینها حد داشت. از روی بیچارگی است. ما اینها را قوت میبینیم.
این بیچارگی را قوت میبینیم. در حالی که اگر آن برای انسان طلوع بکند، وقتی موسی کلیم آن صدا را شنیند که انی انا الله لا اله الا انا، از شش طرف شنید، یعنی در نظام درون بود. و الا صدا نمیشود از شش جهت بیاید. منبع صوت یک طرف است. وقتی از شش جهت می آید، یعنی صوت مجرد است و در نظام عالم مادی نیست.
گفت پیغمبر که اجزای منید
جزء را از کل چرا برمیکنید
…
عضو از تن قطع شد مردار شد.
این همان روایت طینت است که اگر عضو قطع شد، یعنی مرتبه ای که خلق شده بود، اگر جدایش کردند میشود کفر .وقتی شد کفر میشود مردار.
انسان یک احساس دیگری بهش دست میدهد در اطاعت. انسان ملاقات میشود. با اطاعت انسان حال ملاقات بهش دست میدهد
جان گرگان و سگان از هم جداست
متحد جان های شیران خداست
مومنان محدود لیک ایمان یکی
جسمشان بسیار لیک جانشان یکی
مفترق شد آفتاب جان ها
در درون روزن ابدان ها
یک آفتاب تابیده است، از پنجره های مشبک یک آفتاب است، در مشبک های مختلف مختلف دیده میشود.
در روایت بین انسان ها نازله همانی است که بین خدا و خلق هست.
…
چون نماند این بنا را قاعده
وقتی احکام بدن تخطئه شد
مومنان مانند نفس واحده.
و ما امرنا الا واحده.
این مانند هم در ابتدای کار است. بعدا دیگر کأن نمیشود. أن میشود.
هر نبی و هر ولی را مسلکی است
لکن نزد خدا یکی است.
ان الدین عند الله الاسلام.
یا ایاب الخلق الیکم. میگوییم مردم رجوع میکنند به شما و حسابرسی میکنید. اما در نگاه دقیقتر، ایاب الخلق الیکم. مردم به شما رجوع میکنند. یا محبند یا مبغض. اگر محب بودند، تابع میشوند. اگر هم مبغض بودند بعد از شما را دارند. میشود جانهای سگان و گرگان.
در عین اینکه معنای اول سر جایش محفوظ است. حسابهم علیکم و فصل الخطاب عندکم. معنای دوم ادق است. امر عباد به سوی شماست. امره الیکم. امره الیکم مثل نظام روح و بدن است. این تعبیراتی است که…
مثلا دارد که آن احکامی که در رابطه با مومنین آمده که مواسات الرجل لاخوانه وجوب دارد، حضرت میفرمایند در زمان ظهور وجوبش هست. قبل از ظهور اگر میخواست باشد همه بیچاره میشدند.
برای غیردوران ظهور تعالی است. در دوران ظهور کف است.
یک کد میشود. وقتی کد شد خیلی از روایات حل میشود.
امیر المومنین میفرمایند لا مومن و لا مومنه فی مشارق و مغارب الا و نحن معه. این چه معیتی است؟ هرجا باشد من با او هستم. بحار ج26 ص154
چطور با او هستند؟ غیر از بودن روح با بدن است که اگر میلیاردها بدن هم باشد، روح میشود روح همه آنها. مومن و مومنه یعنی حیث ایمان. ایمان یعنی اطاعت. معیت صدق میکند. نحن همه حضرات معصومین را شامل میشود. امیر المومنین مظهر تام و ظهور اصلی است.
بکم یسلک الی الرضوان. با شما، به سبب شما. یک وقت یعنی شما دست ما را میگیرید و میبرید. تابع که شد، او که میرود اینها را میبرد.
نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَةِ نَبِيِّنَا «1» وَ نَبِيُّنَا آخِذٌ بِحُجْزَةِ رَبِّنَا- وَ الْحُجْزَةُ النُّورُ وَ شِيعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا،
در بعضی روایات دارد که الحجزة النور.
702- و بإسناده عن محمّد بن الفضيل عن الرضا عليه السّلام قال: إذا قام القائم أمر اللّه الملائكة بالسلام على المؤمنين، و الجلوس معهم في مجالسهم «الحديث».
یعنی مومنین در مرتبه ای قرار میگیرند که حشرشان با ملائکه است. میبینند. مثل همانجا که سجده ملائکه بر آدم صورت گرفت، سلام آنها بر مومنین در خدمت قرا رگرفتن است. امر میشوند. امر و اطاعت قطعی است. نظامشان تکوینی است. یعنی این وجود در خدمت وجود انسان قرار میگیرد.
ملائکه بنشینند با مومنین در مجالسشان. یعنی مرتبه این مومن بالاتر رفته است. حشر و نشر و اخذ و اقدام و در رصد قرار گرفتن در آن مرتبه است. اینها جزء توانایی های انسان امروز است.
وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأُظْهِرَنَّ بِهِمْ دِينِي وَ لَأُعْلِيَنَّ بِهِمْ كَلِمَتِي وَ لَأُطَهِّرَنَّ الْأَرْضَ بِآخِرِهِمْ مِنْ أَعْدَائِي وَ لَأُمَلِّكَنَّهُ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ لَأُسَخِّرَنَ لَهُ الرِّيَاحَ وَ لَأُذَلِّلَنَّ لَهُ السَّحَابَ الصِّعَابَ وَ لَأُرَقِّيَنَّهُ فِي الْأَسْبَابِ وَ لَأَنْصُرَنَّهُ بِجُنْدِي وَ لَأُمِدَّنَّهُ بِمَلَائِكَتِي حَتَّى يُعْلِنَ دَعْوَتِي وَ يَجْمَعَ الْخَلْقَ عَلَى تَوْحِيدِي ثُمَّ لَأُدِيمَنَّ مُلْكَهُ وَ لَأُدَاوِلَنَّ الْأَيَّامَ بَيْنَ أَوْلِيَائِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
سلطه پیدا میکنند بر اسباب. سببیت ها تحت ید اینها قرار میگیرد. ما امروز تحت اسباب هستیم. ما وجودمان مطیع نیست. اسباب بر ما حاکمند. اما آن روز اسباب زیر دست هستند. اراده انسان تحت اراده الهی است البته.
بعد از این دیگر ایام لاداولن که میشود رجعت. دیگر از دست اولیاء خارج نمیشود. دولة بین الاغنیاء منکم که در آیه دارد، آن روز بین اولیاء الهی میشود.
یکی از وجوهی که امیر المومنین کرار است، در رجعت همه ائمه حضرت هست. کرة بعد کرة دارد. با همه هست و همه تحت پرچم امیر المومنین ولایت دارند. وحدت را نشان میدهد.
اینکه الحسنة والله ولایة امیر المومنین، با این نگاه روح و بدن، هر حسنه را با این نگاه ولایت میبیند. وقتی حسنه را ولایت دید، مرتبط میشود، مرتبط میشود با ولایت. روایت دارد. الحسنة معرفة …
ولایتهم العمل الصالح. خیلی روایات زیادی است که قواعد قیامتی، برداشته شدن حجاب زمان و مکان.
میدانید کسی که این وعده بهش داده شده است و بهش میگویند امروز تو این توان را داری با کسی که عالم را دنیا میبیند، چقدر متفاوت میشود؟ و ما چقدر محرومیم از این نعمتی که برایمان بیان شده که اقلا امید ایجاد بکند برایمان. چقدر تفاوت میکند کسی که بشر میداند انسان را در همین حد دنیایی که ابتدایی دارد تا آخری، چقدر این حیوانیت و خاک بازی اس تو چقدر آن فوق ملک است. چقدر این عظیم است. همین مقدار معرفتش حسرتش ان شاء الله باشد در دلمان. این حسرت ازش کار می آید.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 97” دیدگاه میگذارید;