بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دولت مهدوی (1)؛ آخرین دولت بودنِ «دولتِ مهدوی» علامتِ احاطه و هیمنه علمی و غلبه‌ی فکری در دولتِ آل محمّد (علیهم السلام) است. تفکراتِ بشری، قبل از ظهور به حاکمیت می‌رسند و ناتوانیشان آشکار می‌شود

بحث های مختلفی را تحت عنوان مهدویت داشتیم. از تولد حضرت گرفته تا غیبت حضرت. کنیه و اسماء و علم حضرت. در این مباحث سعی شد نگاه معرفتی به مباحث مهدویت باشد و عناوین تکرار نشوند.
امروز میخواهیم وارد بحث دولت مهدوی بشویم. در روایات مشخصاتی ذکر شده است.
اولین عنوانی که در بحث دولت مهدوی مطرح میکنیم، بحثی است که در روایات به این عنوان آمده است که دولت مهدوی آخرین دولت روی زمین است. این تعبیر خیلی درش حرف است. خیلی کار میرسد. به خصوص با بیاناتی که حضرات ذیل این عنوان آخرین دولت فرموده اند نشان میدهد که بحث آخرین دولت بحث جدی است. فقط به عنوان حکومت نیست. بلکه حکومت یک وسیله ای است برای ابراز یک حقیقت دیگری. لذا میبینید تعبیری که در روایات نسبت به آخرین دولت آمده است خیلی زیباست.
عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سُفْيَانَ الْجَرِيرِيِّ عَنْ أَبِي صَادِقٍ‏ «5» عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ‏ دَوْلَتُنَا آخِرُ الدُّوَلِ‏ وَ لَنْ‏ «6» يَبْقَ أَهْلُ‏ بَيْتٍ لَهُمْ دَوْلَةٌ إِلَّا مُلِّكُوا قَبْلَنَا لِئَلَّا يَقُولُوا إِذَا رَأَوْا سِيرَتَنَا إِذَا «1» مُلِّكْنَا سِرْنَا مِثْلَ سِيرَةِ هَؤُلَاءِ
بگویند اگر دست ما می افتاد دولت، ما هم همینطور برخورد میکردیم.
کسی ادعا برایش نماند.
حقیقت این دولت از یک نظام فکری نشات گرفته است. این نظام فکری هم دارد تحدی میکند. نمیخواهد بگوید ما هم یک دولت هستیم. هر کسی حرف دارد و فکر دارد باید به حاکمیت برسد که معلوم بشود حرف های دیگر و فکرهای دیگر جوابگو نیستند.
بحث عدالت جزء اهداف است. اما هدف نهایی نیست. هدف نهایی از ایجاد عدالت نظام توحیدی و اندیشه است که میخواهد پیاده بشود. میخواهند به این نتیجه برسند که هیچ فکر دیگری پاسخگو نیست.
انسان که فقط یک انسانی نیست که بدنش باید به نظام عدالت اجتماعی برسد تا بهره مند باشد. نه. نظام عدالت اقتصادی، اجتماعی، برای این است که به عدالت اندیشه ای و فکری برسد. نظام اندیشه اش در مرتبه ای قرار بگیرد که توحید متجلی بشود. این امکان پذیر نیست مگر اینکه هر فکری بوده به حاکمیت برسد تا معلوم بشود که هیچ فکری پاسخگو نیست.
عنوان اندیشه ای است نه اینکه حاکمیتی باشد. حاکمیت نماد آن اندیشه است. یعنی حاکمیت یک وسیله ای میشود برای تحقق او. نه حاکمیت جدای از او باشد. نمیخواهیم حاکمیت را ضعیف بکنیم. این وعده الهی است که و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نعجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین.
این وعده الهی میخواهد محقق بشود. منتها با یک هیمنه و سیطره علمی است که میخواهد محقق بشود. میخواهد نشان بدهد که هیچ تفکر دیگری بر حق نیست. با استدلال این امکان پذیر نمیشود. ممکن است با استدلال بپذیرد، اما در عمل آشکار میشود. لذا همه تفکرات باید به حاکمیت برسند، بعد این دولت به حاکمیت برسد.
وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ‏ «2» «3»
عاقبت مربوط به متقین است. یک بحث کلی و کلان است. که عاقبت هم آخرت میشود، هم سیطره نهایی فکری میشود، مالکیت و ملوکیت نهایی دولت آخر میشود. مصداقی از و العاقبة للمتقین میشود ظهور. وقتی بهشتی ها هم وارد بهشت میشوند میشود العاقبة للمتقین. در مواقف برزخ و قیامت هم العاقبة للمتقین.
در پاسخ: در حکومت سلیمان در همه حیطه ها نبوده است. تفکرات دیگر هم آمدند غالب شدند. باید روشن بشود که اندیشه دیگری جوابگو نیست. مردم احساس نکنند که حرف جدیدی هست.
-تفکرات بشری پایانی دارد؟
بله. تمام حاجت ها و استعدادهایش در یک جایی به فعلیت میرسد. پایانش به فعلیت رسیدنش است. هر جهت دیگری را که میبیند…
شیطان که سر بریده میشود به خاطر این است که هیچ تفکری تزیین ندارد. نقصش آشکار است. یک وقت فقط انسان نقاد میتواند بفهمد عیار حرف چقدر است. یک وقت این عمومی میشود. همه نقاد میشوند.
چطور یک خبره وقتی کسی حرف ناقصی بزند، میفهمد نقصش کجاست، بشر با این طئوری عملی به این بلوغ فکری میرسند که بطلان این تفکر را میبینند.
-با بحث نظری واستدلال هم میشود.
نه. حد اکثر علم الیقین میشود. نه عین الیقین و حق الیقین. با علم الیقین شیطان سربریده نمیشود.
خیلی ها یقین دارند چی حق است و چی درست است. اگر بخواهد سخنرانی بکند ابلغ سخنرانان است. اما در عمل لنگ است. پس هم در نظام عملی باید حاکمیت نشان داده بشود هم در نظام علمی.

روایت دیگری هست که
614- قال: و روي أن الصادق عليه السّلام كان‏ كثيرا ما يقول‏:
لكل‏ أناس‏ دولة يرقبونها و دولتنا في آخر الدهر تظهر «3»

روایت دیگر:
53- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: مَا يَكُونُ هَذَا الْأَمْرُ حَتَّى لَا يَبْقَى صِنْفٌ مِنَ النَّاسِ إِلَّا وَ قَدْ وُلُّوا عَلَى‏ النَّاسِ‏ «3» حَتَّى لَا يَقُولَ قَائِلٌ إِنَّا لَوْ وُلِّينَا لَعَدَلْنَا ثُمَّ يَقُومُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ وَ الْعَدْلِ‏ «4».
نه حتی تفکرات کلی. تفکرات جزئی هم باید بطلانش آشکار بشود. اینها هم باید به حاکمیت برسند. لعدلنا عدلنا کل است. گاهی ممکن است یک حاکمیتی به عدالت اقتصادی برسد. اما به عدالت کل نمیتواند برسد.
ممکن است در جهتی از جهات موفق بشوند، اما در کل نمیتوانند.
اگر کسی گفت در جهتی از جهات هم بدون عدالت کل نمیشود حرف دقیقی است.اما به صورت نسبی میشود گفت.
این نگاه که لایبقی صنف من الناس، یا لم یبق اهل بیت لهم دولة، مربوط به کسانی میشوند که در مقابل مکتب اهل بیت ادعا دارند. اما نظام جمهوری اسلامی حاکمیت جدایی ادعا ندارند. میگویند ما میخواهیم همان را پیاده بکنیم. این برای ادعاهاست. نفی حاکمیتی که پیاده کردن احکام اهل بیت است نیست. میگویند فکر جدایی نداریم. البته در پیاده کردن به قدر فهم داریم این را پیاده میکنیم. این معارض نیست. این موارد جدا میشوند. داخل در او نیستند که معلوم بشود نقص و ضعفشان
اینها ادعایی جز آن ادعا ندارند.
-مردم باید دنبال حقیقت باشند تا بطلان همه معلوم بشود
مردم دنبال حقیقت هستند، اما اصطکاکات و … باعث میشود اشتباه بکنند. حتی اشقی الاشقیاء احساسش این است که کمالش در این است. پس اصل اینکه مردم کمال طلبند شکی درش نیست، منتها مصداق کمال را اشتباه میگیرند. در مقام مصداق و تطبیق اشتباه زیاد صورت میگیرد.
مردم به سمت کمال می آیند. این قطعی است. محقق است. حتی اگر در نظام فکری میداند که کار دیگری بر حق است، حتی این هم به دنبال کمال است، فکر میکند این برای من بهتر است عملا. لذت بخش بودن کمالش است.
-برای این فرد چطور اثبات میشود؟
وقتی مراتب قوایش را آشکار کردید، لذتی که از دنیا میبرد، الذش را ببرد، لذت های دنیایی تخطئه نمیشود.
شیطان هم که سر بریده میشود، اشتباهات تطبیقی و مصداقی آشکار میشود برای فرد. میابد که راه این است. اگر یافت که راه فقط این است و جاذبه های دیگر هم از او منصرف شد به سمت این می آید. اصطکاکات برطرف میشود.
در پاسخ: دولت های اسلامی میتوانند به عدالت نسبی برسند به مقداری که پیاده میکنند. دعوت شده است به این مسئله و خواسته شده است. میشود زمینه سازی و آماده سازی ذهن ها که طلب بکنند این را. به همین مقدار ایجاد انگیزه بکنند در افراد دیگر.
-چرا اینها را از اطلاق روایت خارجی میکنید؟
اگر اینها خارج باشند همان نگاه انجمن حجتیه میشود که دست بگذاریم روی دست و صبر کنیم ظلم زیاد بشود. در روایت دارد که اگر پرچمی غیر از پرچم ما بلند بشود باعث حزن ما میشود، مرحوم مجلسی در بحار و دیگران تصریح میکنند که دعوتی که به خود باشد اینطور است. اما دعوت به حضرات نه. نباید رجوع به جبت و طاغوت بکنیم.
کوشش در تحقق حاکمیت هم نکنیم، چه بکنیم؟ دعوت به حاکمیت در طول تاریخ شده است. منتها به همین نسبت که این پرده اوست. این تعزیه حاکمیت توحیدی است.
تعلیل را ببینید، میگوید نگویند اگر ما می آمدیم اینکار را میکردیم. حکومت اسلامی چنین ادعای ندارد. میگوید ما میخواهیم نظر اهل بیت را پیاده بکنیم.
به مقداری که در آن طریق قدم بردارند… حکومت اسلامی ما با همه ضعف ها و نقص ها و افراد ناقصی که در این مسئله بودند، امام که قیامی کردند، ببنیید چقدر توانست در جهان تغییر ایجاد بکند.
تغییراتی که بواسطه امام صورت گرفت… لیبرالیسم به عنوان تفکر بی منازعه بود. الان نخبگان آنها میپذیرند که جنگ تمدن ها آخرین گفتمان است. این بواسطه قیام امام محقق شد. این خیلی متفاوت است که کسی قیام نمیکرد. خود مسیحیت بحث اندیشه های مسیحیت هم در نگاه …. سیطره اندیشه مسیحیت قوی تر میشد. دعوت امام هم دعوت به خود نبود.
در روایت دیگر میفرماید:
وَ رَوَى عَلِيُّ بْنُ عُقْبَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ‏ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع حَكَمَ بِالْعَدْلِ وَ ارْتَفَعَ‏ فِي‏ أَيَّامِهِ‏ الْجَوْرُ وَ آمَنَتْ بِهِ السُّبُلُ وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ بَرَكَاتِهَا وَ رُدَّ كُلُّ حَقٍّ إِلَى أَهْلِهِ وَ لَمْ يَبْقَ أَهْلُ دِينٍ حَتَّى يُظْهِرُوا الْإِسْلَامَ وَ يَعْتَرِفُوا بِالْإِيمَانِ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ‏ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ‏ «5»
این آیه خیلی لطیف است. یک زمان دیگر باید توضیح بدهیم. له اسلم نظام تکوین است. مگر بیان مقام تکوین نیست؟ و له اسلم من فی السماوات و من فی الارض، تمام اینها تسلیمند طوعا او کرها. چه بخواهند و چه نخواهند. در وجود همه تکوینا محقق است. اگر حجت ما قیام بکند، این آیه محقق میشود. در تشریع و نظام اختیار اسلم من فی السماوات و الارض. در آنجا اطاعت پذیری در اوج خودش است نسبت به امام که قبلا مفصل این بحث را داشتیم. امام میشود مثل روح و مردم میشوند مثل بدن. بدن هیچ تخطی ندارد از نفس. و له اسلم من فی السماوات و الارض… این میشود محض توحید. امام چیزی جز توحید ندارد، ما ینطق عن الهوی است. همه مردم مطیع او میشوند. همه عالم و هستی میشود ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی. تسلیم تشریعی است. ما وجودمان تسلیم تکوینی خداوند است. از قواعد الهی نمیتوانیم در نظام وجود سرپیچی بکنیم. در نظام تشریع خدا اختیار داده است تا عصیان داشته باشیم.
آنجا به جایی میرسد که و له اسلم من فی السماوات و من فی الارض.
در پاسخ: دولت در اینجا یعنی تفکر. یعنی همان تمدن. اینطور نیست که فقط حاکمیت باشد. با تعلیلی که دارد می آورد، میگوید ما فکر دیگری داشتیم که فکر ما برتر بود یا همین کار را میکرد. نظام تفکری نظام تمدن ساز است. دولت یک شانش میشود. حاکمیت ودولت هدف وسطی است. هدف نهایی میشود آن تفکر یعنی آن تمدن.
وَ حَكَمَ بَيْنَ النَّاسِ بِحُكْمِ دَاوُدَ وَ حُكْمِ مُحَمَّدٍ ع فَحِينَئِذٍ تُظْهِرُ الْأَرْضُ كُنُوزَهَا وَ تُبْدِي بَرَكَاتِهَا فَلَا يَجِدُ الرَّجُلُ مِنْكُمْ يَوْمَئِذٍ مَوْضِعاً لِصَدَقَتِهِ وَ لَا لِبِرِّهِ‏ لِشُمُولِ الْغِنَى جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ دَوْلَتَنَا آخِرُ الدُّوَلِ
این یک کد است حضرات همه میفرمایند دولتنا آخر الدول
وَ لَمْ يَبْقَ أَهْلُ بَيْتٍ لَهُمْ دَوْلَةٌ إِلَّا مَلَكُوا قَبْلَنَا لِئَلَّا يَقُولُوا إِذَا رَأَوْا سِيرَتَنَا إِذَا مَلَكْنَا سِرْنَا بِمِثْلِ سِيرَةِ هَؤُلَاءِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى‏ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ‏ «1» «2»
آخرین دولت کدش و تابلو اش و العاقبة للمتقین است. بر سر در سریر حاکمیت بزنند عنوانی، عنوانش دولت متقین است. اشاره دارد به حاکمیت توحیدی. دولت خداست. دولت توحید است. نمادهایش میشود و العاقبة للمتقین. نرثه عبادی الصالحون
یا تعبیراتی نظیر این که در روایات و آیات آمده است.
-چرا تعبیر اهل بیت شده است؟
یعنی یک جمع وابسته به هم. اهل بیت معصوم اهل بیت نبوت است. اهل بیت تفکری منظور است اینجا. نه اهل بیت خاندانی. اهل بیت یعنی تفکرات. اینها اهل بیت نبوت هستند. بقیه تفکرات در مقابل بیت النبوة است.
بیت النبی خانه پیامبر است. بیت النبوة تفکری است. بیت النبی جمع بسته میشود. ولی بیت النبوة جمع بسته نمیشود.
به حیث نبوت که متصل میشود همیشه مفرد است. بیت النبوة بیت تفکر است. بیت رسالت است.

در پاسخ: دولت حضرت مظهر اسم الباطن و الآخر است. در حالی که دولت های قبلی مظاهر اسم الاول و الظاهر بودند. الیه یرجعون آورد که در نظام رجوع است. در نظام وصل شدن نظام دنیا و آخرت است. لذا این دولت از اشرایط الساعة است. ساعة ظهور اسم الباطن است. شرط آن این دولت است. الآخر خودش سیطره دارد.

روایت دیگر
الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ قَالَ‏ لَمَّا حُمِلَ‏ أَبُو جَعْفَرٍ إِلَى‏ الشَّامِ‏ إِلَى هِشَامِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ وَ صَارَ بِبَابِهِ قَالَ هِشَامٌ لِأَصْحَابِهِ إِذَا سَكَتُّ مِنْ تَوْبِيخِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ فَلْتُوَبِّخُوهُ
من اول شروع میکنم به تندی کردن. بعد شما شروع کنید ملامت کنید. تکررش نشان بدهد که همه جا پیچیده است. فقط حرف من نیست. هنوز حضرت داخل نشده بودند.
ثُمَّ أَمَرَ أَنْ يُؤْذَنَ لَهُ فَلَمَّا دَخَلَ عَلَيْهِ أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ بِيَدِهِ‏ «1» السَّلَامُ عَلَيْكُمْ
با دست سلام داد حضرت.
فَعَمَّهُمْ جَمِيعاً بِالسَّلَامِ ثُمَّ جَلَسَ فَازْدَادَ هِشَامٌ عَلَيْهِ حَنَقاً بِتَرْكِهِ السَّلَامَ بِالْخِلَافَةِ وَ جُلُوسِهِ بِغَيْرِ إِذْنٍ
هم سلام لفظی حضرت به او نداد. به اسم امیر المومنین. السلام بالخلافه منظور این است. اختصاصی بدهد بین بقیه. بعد از سلام عمومی هم نشست. اجازه نداده بود هشام. قاعده این است که حضرت رعایتش را بکند که او کمتر توبیخ بکند. حضرت هم برجکش را زد.
فَقَالَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ لَا يَزَالُ الرَّجُلُ مِنْكُمْ قَدْ شَقَّ عَصَا الْمُسْلِمِينَ
شما همیشه وحدت مردم را به هم میزنید.
وَ دَعَا إِلَى نَفْسِهِ وَ زَعَمَ أَنَّهُ الْإِمَامُ سَفَهاً وَ قِلَّةَ عِلْمٍ وَ جَعَلَ يُوَبِّخُهُ فَلَمَّا سَكَتَ أَقْبَلَ الْقَوْمُ عَلَيْهِ رَجُلٌ بَعْدَ رَجُلٍ يُوَبِّخُهُ فَلَمَّا سَكَتَ الْقَوْمُ نَهَضَ قَائِماً
انگار یکباره بلند شدند حضرت. با انرژی بلند شدند. یعنی هیچ کدام از این ملامت ها حضرت را شل نکرد. حضرت را خسته نکرد که با یک حالت بی حالی بلند بشود.
ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ أَيْنَ تَذْهَبُونَ‏
اینها بزرگان دربارند. مردم عمومی نبودند. حضرت میفرمایند ایها الناس. تعبیر خودش توبیخ است
وَ أَيْنَ يُرَادُ بِكُمْ بِنَا هَدَى اللَّهُ أَوَّلَكُمْ وَ بِنَا يَخْتِمُ آخِرَكُمْ
از اول شما هر کسی که بوده است، به واسطه ما هدایت شده است. هدایت تا آخر هم بواسطه ما محقق میشود.
فَإِنْ يَكُنْ لَكُمْ مُلْكٌ مُعَجَّلٌ فَإِنَّ لَنَا مُلْكاً مُؤَجَّلًا
نوبت ملک ما هم خواهد رسید. ملک شما مقدمه است برای آماده شدن ملک ما.
وَ لَيْسَ مِنْ بَعْدِ مُلْكِنَا مُلْكٌ
ملک ما حد ندارد.
این نگاه که حضرت میفرمایند که لیس بعد ملکنا ملک. این ملکی است که نفاد و پایان ندارد. پایان نداشتن به لحاظ این است که اجابت مطلق است. هر ملکی که پایان دارد به خاطر این است که اجابت مطلق خواسته های بشر نیست.
همان دغدغه ای که برای آدم ابو البشر بود که هل ادلک علی شجرة الخلد و ملک لایبلی، این دغدغه انسان است. ملکی که در آن دوره ایجاد میشود به این ندا پاسخ میدهد که ملک لایبلی میشود. دولت امام زمان همان ملک لایبلی است که شیطان وعده اش را به آدم داد و آدم را گول زد. تو بدنی و بدن تو ملک لایبلی ندارد. از این شجره بخوری ملک لایبلی به دست می آوری.
شیطان این را نسبت به بدن دیده است. شجره خلد با این خوردن محقق میشود. در حالی که شجره خلد برای این است که انسان آغاز دارد، اما پایان ندارد. شجره خلد برای حقیقت انسان است. وقتی توفی میشود، تازه انتقال است. شیطان گفت تو بدنی. اگر میخواهی تو پایان نداشهت باشی باید به این توجه بکنی. این نکته دقیقی است که از اولین مرتبه ای که انسان خلق شده است این در تمام وجودش بوده است که ملک لایبلی را میخواهد. این تقاضای وجودی که شیطان ابرازش کرد، آشکارش کرد، منتها آورد در مرتبه بدن.
این نگاه که ملکی که پایان ندارد.
این نظام ملک پاسخگوی همه نیازهای بشر میشود و نیاز بشر هم چقدر است؟ بی نهایت است. استعداد انسان در طلب بی نهایت است.
گفته اند اگر میخواهید ببینید دنیا جای ماندن نیست، ببینید که پاسخگوی نیاز انسان نیست. این ملک فقط انسان را در دنیا پاسخگو نیست. اگر نیاز نامتناهی در دنیا به کار بیوفتد، سوال ملائکه میشود که اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدما. خلیفه خداست. خدا فرمود انی جاعل فی الارض خلیفه. دیدند بین خلیفه و زمینی بودن ناسازگاری است. خلیفه یعنی استعداد نامتناهی، فی الارض یعنی متناهی.
امام میفرمود یک نفر انسان هم تمام دنیا برایش کم است. دنیا متناهی است. چه برسد به اینکه ملیاردها انسان در اینجا زندگی بکنند. نگفته است در دنیا فقط اجابتش است. اگر آورد در بدن میشود فساد.
علم آدم الاسماء میشود نظام آخرتی.
انسان ها تمام مراتب یقین را با توجه به استعدادشان طی میکنند.
ملک زمان ظهور قابل تشبیه با این ملک ها نیست.
علامه طباطبایی میفرمایند دنیایی که اسلام و قرآن وعده میدهد با دنیای دیگران متفاوت است. نه اینکه این دنیا را دارد به اضافه. دنیای او هم آخرتی است. نگاه به دنیا به عنوان نازله آخرت است نه اینکه در دنیا مشترک است و ما یک آخرت داریم که آنها ندارند. همین دنیا میشود آخرت. همین بدن با همین انسان وارد آخرت میشود. این نازله بودن دیده میشود. حقیقت نازله بودن و ما ننزله الا بقدر معلوم، حشر انسان در دولت مهدوی با مرتبه خزائن است. نه اینکه میرود جای دیگر. هیچ کدام از این اشیاء گسسته نیستند. ما گسسته میبینیم. در دولت مهدوی حقیقت عالم پیوسته دیده میشود. هیچ غفلتی نمیماند. همه چیز مذکر است. میشود آخرت. هرجا ذکر شد میشود آخرت. استن این عالم این جان غفلت است. هرجا غفلت نباشد، همانجا آخرت است، نه اینکه یک جای دیگر میبرند آدم را.
وقتی دنیا در مرتبه خزائنش دیده شد، آن موقع باید فکر بکنیم که چطور میشود حاکمیت تمام مراتب خزائن را آشکار بکند. یکی از نازله های این بحث میشود اینکه در آنجا اصطکاک بین موجودات نیست. همه عالم همه آنچه در بر دارد را آشکار میکند. معادن و خزائن و … همه جا سرسبز است. بین مدینه تا ملکه وقتی کسی قدم میزند جای خشکی پیدا نمیکند که پایش را بگذارد زمین. همه سر سبز است. تمام عالم به تمام استعداد ظهور و بروز پیدا میکند. نه اینکه جای خشک استعداد به فعلیت رسیدن نیست. اما کمال استعداد به فعلیت رسیدن میشود این. جایی که انسان حضور ندارد معادن هم هست.
در دولت مهدوی این نگاه میخواهد محقق بشود. خیلی لوازم و مقدمات میخاهد
اگر این نگاه باور شد برای ما که دولت مهدوی یعنی آن نگاه تمدنی عظیم، نگاه تذکری آخرتی، تجلی عالم با خزائن و توحید، افق حرکت ما را به آن سمت معلوم میکند که چگونه باید باشد. آن معیارها و هدف گیری ما که میخواهیم به آن مسیر حرکت بکنیم، حاکمیت را به آن مسیر سوق بدهیم، معیارها باید چگونه باشد. تا آن روشن نباشد، این مسیر و هدف گیری و آنچه باید به عنوان معیار ها مطرح بشود، معلوم نمیشود.
گاهی فکر میکنند که باید رفاه شدید باشد. گاهی میگویند باید کار فرهنگی بشود. اگر این نگاه معلوم نباشد، در راهی که میخواهیم حرکت بکنیم، حتی اگر همه اهل خدمت باشند، باز هم میبینید نمیدانند چطور باید حرکت بکنند.
نگاه دیگر این است که آخرین دولتوقتی بیان میشود یعنی افق بشر. میدانید که مثلا تفکرات بشری افق ندارد. یا اگر افقی را ترسیم میکنند افقی خیالی است که خوشدان هم باور ندارند. احتمال میدهند. میدانید این چقدر مهم است. یعنی بشریت برای نهایت حرکت بشر طرحی ندارد. اگر هم گاهی ادعای طرحی میکند خودش یقین ندارد. همان متفکرینی که ارایه میدهند به ادنی چیزی فرو میریزد. مدینه فاضله شان را تغییر میدهند. تصوراتی میکنند از آنچه الان دیده اند. بهترش میکنند میگویند مدینه فاضله. اما اینجا مدینه فاضله و افقی است که خداوند ترسیم کرده. به وحی ترسیم شده اسات. این میدانید چقدر برای نظام فکری شیعه دست آورد است که ما همچنین افقی داریم. آن هم با یقین. کلیاتش را با یقین داریم. ممکن است در جزئیات بگوییم همه اش یقینی نیست و معلوم نیست. اما اصل و اساس مسئله قطعی و یقینی است که این دولت دولت متقین است. دولت صالحین است. و العاقبة للمقتین است. دولت قطعی است. آخرین دولت است. دولتی پس از آن نیست. دولت مستضعفین است. منتها به چه معنا؟ ما میخواهیم آدم های پا برهنه بد بخت و بیچاره را بکنیم ائمه؟ این که یک جامعه طبقاتی دیگری میشود. مستضعف میشود مستکبر.
و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض، بیان این است که تفکری که بشر تا به حال بهش بها نمیداد، هرچقدر این تفکر خودش را مطرح میکرد، بشر بهش اعتنا نمیکرد. این فکری که نجات دهنده بود را مسلط میکنیم. نگاه اقتصادی نیست. لازمه این آن هم هست. اما آن هدف وسطی است. هدف نهایی این تفکر است که باید به حاکمیت برسد.
اگر الفاظ را درست معنا بکنیم، میبینید که چقدر با هم سازگار است. اگر میگوید آخرین دولت است، دولت مستضعفین است، یعنی بهش اعتنا نشده است با اینکه مطرح بوده، خدا اراده دارد که این تفکر به عاقبت برسد. به استعلایش برسد.
همه اینها درست است.
بحث در عین حال که خیلی کاربردی و جدی است، امید بخش است. وضع امروز را روشن میکند. افق حرکت را روشن میکند. اینها را باهم ببینیم، نگاه های معرفتی روایات و آیات را خیلی دقیق و مرتبط میکند.
لِأَنَّا أَهْلُ الْعَاقِبَةِ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ‏ فَأَمَرَ بِهِ إِلَى الْحَبْسِ فَلَمَّا صَارَ فِي الْحَبْسِ تَكَلَّمَ فَلَمْ يَبْقَ فِي الْحَبْسِ رَجُلٌ إِلَّا تَرَشَّفَهُ وَ حَسُنَ عَلَيْهِ فَجَاءَ صَاحِبُ الْحَبْسِ إِلَى هِشَامٍ وَ أَخْبَرَهُ بِخَبَرِهِ فَأَمَرَ بِهِ فَحُمِلَ عَلَى الْبَرِيدِ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ لِيُرَدُّوا إِلَى الْمَدِينَةِ وَ أَمَرَ أَنْ لَا تَخْرُجَ لَهُمُ الْأَسْوَاقُ وَ حَالَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ فَسَارُوا ثَلَاثاً لَا يَجِدُونَ طَعَاماً وَ لَا شَرَاباً حَتَّى انْتَهَوْا إِلَى مَدِينَةٍ فَأَغْلَقَ بَابَ الْمَدِينَةِ دُونَهُمْ فَشَكَا أَصْحَابُهُ الْعَطَشَ وَ الْجُوعَ قَالَ فَصَعِدَ جَبَلًا أَشْرَفَ عَلَيْهِمْ فَقَالَ بِأَعْلَى صَوْتِهِ يَا أَهْلَ الْمَدِينَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا أَنَا بَقِيَّةُ اللَّهِ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى‏ بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ قَالَ وَ كَانَ فِيهِمْ شَيْخٌ كَبِيرٌ فَأَتَاهُمْ فَقَالَ يَا قَوْمِ هَذِهِ وَ اللَّهِ دَعْوَةُ شُعَيْبٍ ع وَ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ تُخْرِجُوا إِلَى هَذَا الرَّجُلِ بِالْأَسْوَاقِ لَتُؤْخَذُنَّ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ فَصَدِّقُونِي هَذِهِ الْمَرَّةِ وَ أَطِيعُونِي وَ كَذِّبُونِي فِيمَا تَسْتَأْنِفُونَ فَإِنِّي نَاصِحٌ لَكُمْ قَالَ فَبَادَرُوا وَ أَخْرَجُوا إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَصْحَابِهِ الْأَسْوَاق‏

5 ستاره

0%
0 دیدگاه

4 ستاره

0%
0 دیدگاه

3 ستاره

0%
0 دیدگاه

2 ستاره

0%
0 دیدگاه

1 ستاره

0%
0 دیدگاه

توسط 0 کاربر

مرتب‌سازی بر اساس

  • تصویر آواتار

    انسان‌شناسی قرآنی | جلسه 33 – مرکز تنظیم و نشر آثار استاد عابدینی

    […] ]پیرامون موضوع «آخرین دولت» در جلسه 73 مهدویت: در روایت، امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: «لِکُلِّ أُنَاسٍ دَوْلَةٌ یَرْقُبُونَهَا  وَ دَوْلَتُنَا فِی آخِرِ الدَّهْرِ تَظْهَر»، «هر عدّه ای را حاکمیّت و دولتی هست که منتظرش هستند، همانا دولتِ ما در آخر دهر ظاهر میشود.» (امالی صدوق، ص489)؛ […]

    1402/05/13

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

در این مورد یک بازخورد بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید