بسم الله الرحمن الرحیم

درس اخلاق هفتگی استاد عابدینی در مدرسه علمیه ثامن الائمه (علیه‌السلام)

موضوع جلسه: «شرح حدیث معراج»

فصل: محبت (3)

موضوعات مطرح شده:
محبت آهن رباست! 6:07
انواع رَحِم 10:18
به میزان محبت ما، خدا تمام توانش را به نفع ما به کار می‌گیرد 18:20
معیار محبت در راه خدا 24:26

در محضر نورانی حدیث معراج بودیم و این روایت شریف فرازهای متعددی دارد که ما هنوز در فرازهای اولیه این روایت هستیم. پیغمبر اکرم در محضر خدای سبحان در معراج کلماتی بین پیغمبر و سوالاتی از جانب ایشان از خدای سبحان می شود و خدای سبحان پاسخ می دهد. و این پاسخ ها از جانب خداست و سوال از جانب اول شخص عالم امکان است که محقق شده و لذا عظیم ترین کلماتی است که در عالم وجود بعد از قرآن کریم بروز و ظهور پیدا کرده است.

 احادیث قدسی آن هم با پیغمبر اکرم . لذا غنیمت بشماریم . خود دوست داشتن این روایت علاوه بر عمل به آن که هر چقدر امکان پذیر باشد علاقه ای به این روایت خودش یک موضوعیت دارد. که انسان بداند این جا پیغمبر اکرم (ص) حبیب الله است. محبوب خداست. در عین این که محبوب خداست در محضر خدا گفتگو کردند و این سوغاتی ای است که برای ما آوردند. پیغمبر در این سفر معراجش برای ما سوغاتی آورده است. سو غاتی پیامبر این حدیث معراج است. یعنی یک سفری رفتند که آن سفر بالاترین سفری بوده که حضرت داشتند به محضر ربوبی واصل شدند و از آن جا برای ما سوغات آوردند. حالا ببینید این سوغاتی با محبت است با کمال شدت محبت است که برای شیعیان و محبینشان و کسانی که تابع حضرت هستند می باشد. با این نگاه که روایت را دوست داشته باشیم. علاوه بر عمل به آن، علاقه هم به آن داشته باشیم. دنبال این باشیم که  به آن عمل کنیم تا آن فراز ها هم اصلش را. اسم روایت که می آید این مطرح شدنش، الفاظش را، هیبتش را، همه را دوست داشته باشیم.

خود این محبت جبران می کند اگر ما قدرت عمل کامل هم پیدا نکردیم. این امداد می کند بر این که قدرت پیدا کنیم بر عمل. اگرشوق ما در عمل کم باشد، محبت اصل روایت امداد می کند بر تحقق روایت و عمل به روایت. لذا با محبت به روایت نگاه می کنیم. در این فراز خطاب می کند به پیغمبر :

وَجَبَتْ مَحَبَّتي لِلْمُتَحابّينَ فيّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتي لِلْمُتَقاطِعينَ فيّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتي لِلْمُتَواصِلينَ فيّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتي لِلْمُتَوَّكِّلينَ عَلَىَّ[1]                                                                                   

در این جا می فرماید که یکی یکی واجب است در بعضی نقل ها فریضه است. این نوع محبت که آن هم فریضهای از جانب خدا است. می فرماید که محبت من، واجب است. لازم است برای کسانی که در راه من به هم محبت کنند. به هم محبت می کنند اما به خاطر خدا. فی الله محبت می کنند. که در جلسه گذشته محبت فی الله را مفصل در مقابل محبت های دیگر توضیح دادیم. محبت یک ارتباط است. ربط است. وقتی محبت ربط باشد، ربط که ایجاد می شود هر طرفی از این ربط قوی تر باشد، طرف دیگر را به سمت خودش می کشاند. جذب می کند و می کشاند. این ربط است. خصوصیت ربط این است. آهن ربا در مقابل براده های آهن قرار می گیرد. آهن ربا قوی تر است و آهن را به سمت خودش جذب می کند.

محبت یک رابطه ی جذبی است. وقتی دو چیز در مقابل هم قرار می گیرند آن وقت آن طرفی که قوی تر است، انسان را به سمت دیگر می کشاند. اگر این محبت در رابطه با دو نفری بود که هم تراز مثل مومنان، که در تراز هم هستند . اما این محبت در تراز هم به محبت فی الله کشیده شود. یعنی من این را دوست دارم نه فقط به خاطر خودش است، این را دوست دارم چون این لایه های مختلفی دارد. از این موجود ظاهری کشیده شده تا خزائن.

 فی الله بودن یعنی من این را از آن بالا دوست دارم تا این پایین . نه ازاین پایین فقط در رتبه پایین . آن وقت اگر این محبت این گونه شد اثرش این می شود که جاذبه ی این محبت چون طرف دیگرش یک طرف عظیمی بود در مرتبه ی خزائن الهی بود، انسان را به آن جا می کشاند. حتی اگر متحابین هستند . دو نفر هر دو با هم دوست هستند. این هم مقام مثلا عالی کذائی خاصی ندارد. هر دو شاید در یک رتبه باشند اما اثرش این می شود. اگر این حقیقت فی الله شد  این شخص در مرتبه ی خزائنش با این ارتباط پیدا می کند نه در مرتبه ی عالم دنیاش. مثل این می ماند که انسان خدا را دوست داشته . وقتی متحابین فی الله هستند دوست داشتن خداست. وقتی دوست داشتن خدا باشد انسان به سمت خدا کشیده می شود. آن طرف قوی تر خدا هست یا نیست؟ انسان را می کشد به طرف خودش. هر چقدر این مانعیتش کمتر باشد در وجودش در این محبت جذبه ای که از جانب خدا او را می کشاند قوی تر می شود. آن وقت همین محبت های روزانه ما را شامل می شود.

به هرچیزی انسان به نگاه حب فی الله نگاه کند از غذایش گرفته تا خوردن آب، تا زن و بچه تا خانه و زندگیش گرفته ، تا دوستانش و تا اولیاء الهیش گرفته، همه را با این نگاه که این ها اعطای الهی و نعمت الهی از جانب خدا هستند. همه را این گونه ببیند و از آن خزائن نگاه کند. این هم ممکن است اوایل برای انسان مراقبتش سخت باشد . گاهی انسان ذهنش باشد و گاهی نباشد. گاهی مفهومی باشد. حالش هم عوض نشود . عیبی ندارد این مراقبه ذره به ذره جلو می رود.

سعی کنیم هر روزمان از دیروزمان کمی بهتر باشد. اگر هم گاهی یک روزی افت کردیم ناراحت نشویم که پس نمی شود. نه گاهی افت و خیز دارد. اما حرکت کلی ما به سمت این نگاه باشد. آن وقت به جایی می رسد که اثرش این است که این محبت فی الله میدانی کجا خودش را ظاهر می کند؟ یک جایی که محبت نسبی در کار است. آن نظام نسب در کار است. نظام آن رابطه فی الله هم مطرح است بعد می بینید که این رابطه ی فی الله را ترجیح می دهد بر نسب. به شرطی که آن نسب مقابل باشد. خود این یک نسب ایجاد می کند.

در روایت می فرماید که خود این نسب ایجاد می کند. اگر دقت کنید ما یک نسب طینی داریم و یک نسب ولایی داریم. یک نسب الهی داریم. نسب طینی همین نسبت هایی است که از نظام هم خونی با هم داریم. ژنتیک. ارحام همدیگرهستیم. یک نسب ولایی داریم که در رابطه محبت ولایی مومنان در ارتباط و محبت اهل بیت با هم نسب پیدا می کنند. نسبت پیدا می کنند. رحم ولایی می شوند. این هم یک نسب و نسبت است. یک نسبت بالاتر از این هم بعد از این رحم ولایی، رحم رحمانی است. اشتققت اسمک من اسمی، انت الرحم و انا الرحمن[2]                                         

خدا به رحم می گوید که اسم تو را از اسم خودم مشتق کردم. تو رحمی و من رحمانم. پس رحم رحمانی داریم و رحم طینی داریم و رحم ولایی داریم که می فرماید باید صله ی ارحام کنید یک مصداقش در روایت می فرماید که همین ارحام نسبی ظاهری شما هستند اما رابطه های ولایی که ما اهل بیت هستیم ما هم نسب شما هستیم. همین گونه که پیغمبر می فرمایند: «أَنَا وَ عَلِی أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّه»                                                                                                         [3]

این تعارف نیست. یعنی این هم یک ابوت است. این هم یک نسب است. این هم یک رابطه است. این خیلی زیبا می شود که با پیغمبر ما فامیل شویم. و امکان فامیلی داشته باشد.

فَمَنْ تَبِعَني فَإِنَّهُ مِنِّي [4]  این رابطه امکان پذیر و شدنی است. همان شخص آن جا پرسید که مِنّاست یعنی که از ولد عبدالمطلب است؟ گفت نه. گفت:  سَلمانُ مِنّا أهلَ البَيتِ [5] درست است؟ گفت: بله  گفت از ولد عبدالمطلب است؟ گفت: نه  گفت از ولد ابی طالب است؟ گفت: نه گفت پس چیست، من نمی فهمم. منّا چه گونه می شود؟ در حالی که از ولد این ها نباشد؟ حضرت دست زد به سینه و فرمود منّا اهل البیت یعنی از این رابطه است که این هم یک نسب است. این هم یک منّا شدن است. حالا ببینید روایت زیبایی است که آن هم تعبیر نسب است. تعبیر این است . از امیر مومنان (ع) : المَوَدَّةُ فِي اللّه ِ أقرَبُ نَسَبٍ. [6]                                                                             

مودت و دوستی که در راه خدا ایجاد می شود این نزدیک ترین نسب است. یعنی نسب های دیگر هم که باشد این اقرب النسب است. رابطه، نزدیک ترین نسبت است. نزدیک ترین ارتباط است.

 در روایت دیگری می فرماید: المودّة في اللَّه اكمل النّسبين                                                   [7]

کاملترین نسب است و امیر مومنان در روایت دیگری می فرماید:   المَودّةُ في اللّه ِ آكَدُ مِن وَشيجِ الرَّحِمِ  [8]    از آن نسبت رحمی این رابطه اشدّ است. آکد است. مهم تر است. دیگر چه گونه بفرمایند که ما مراتبی از نسبت داریم. چرا؟ چون این بدن انسان یک مرتبه از نسب را دارد. نظام روحی انسان یک مرتبه ی دیگری از نسب دارد و آن ارواح هم با هم نسب پیدا می کنند.

منتها نسب ارواح از طریق خون منتقل نمی شود. از طریق تشابه وجودی منتقل می شود. تشابه وجودی نسب ایجاد می کند. چنانچه رابطه های خونی یک تشابه ایجاد کرده که می گویند دی ای ان یک فرد با دی ای ان فرد دیگر شبیه می شود. این شباهت خونی در نظام بدن است. که رحم ایجاد می کند. آن شباهت روحی است در نظام ولایت و رحمانیت. آن هم یک نسبت است. کدام نسبت آن وقت در تعارض اغوا می شود؟ اگر تعارض نباشد نسب طینی باشد. نسب ولایی هم باشد که این خیلی عالی است. مثل اهل بیت نسبت به هم، امیر مومنان نسبت به پیغمبر ، فاطمه سلام الله علیها نسبت به پیغمبر، امام حسن و امام حسین علیهم السلام نسبت به امیرالمومنین. این هم نسب ظاهری است و هم نسب ولایی و هم نسب رحمانی. همه ی نسب ها را دارد. این دیگر اشد مراتب است. اما پسر نوح  نسب ظاهری دارد، نسب باطنی ندارد. لذا آن می شود :   اِنَّهُ لَيْسَ مِنْ اَهْلِكَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ                                                                                        [9]

سلمان نسب ظاهری ندارد ولی نسب باطنی و روحی دارد. می گوید سَلمانُ مِنّا أهلَ البَيتِ

عیسی بن عبدالله هم منا اهل البیت است. این ها رسیدند به مرتبه ی آن تشابه کامل باطنی. یعنی در آن نظام من تبعنی فانه منی محقق می شود. اگر واقعا ما دنبال نسبت باشیم با حضرات و معصومین راهش هم می گویند. این تبعیت است. منّا شدن است. که راه محبت فی الله این نسب را ایجاد می کند. آدم چرا پس قدم برندارد. دم دست هم هست ، کوه قاف هم نمی خواهد برویم. نمی خواهد برویم کوه قاف این را پیدا کنیم. بگوییم باید حتما یک جایی باشد . خیلی سخت و دور از دسترس باشد تا بشود. اما اگر دم دست باشد و به ما بگویند راحت است از همین زن و فرزند خودت ، پدر و مادر خودت ، دوستان و آشنایان خودت و از همین کوچه و بازار که می شود این کار را کرد. می گوییم پس معلوم می شود که این آن اثر را ندارد. طلا باید نایاب باشد .

خدا می گوید من این طلا را دم دست قرار دادم برای این که همه بتوانند بیایند اما چون دم دست است حجاب عادت باعث می شود که قدر دانسته نشود.

 آیت الله بهجت می فرمودند: این قرآن چون دم دست ما است ، حجاب عادت باعث شده از آن بهره مند نیستیم. و الا اگر به ما می گفتند که یک کتابی هست که این خصوصیات را دارد و دوای هرچیزی است. چشم با آن شفا پیدا می کند و درد با آن درمان می شود. هر عطشی با آن سیراب می شود. این ها روایات و آیاتی است که آمده . ایشان می فرمایند حاضر بودیم چقدرخرج کنیم و برویم از پشت شیشه ی ویترین نشان بدهیم که این  همان است. از پشت شیشه ببینیم و تعجب کنیم که این چه آثاری دارد و چه خواصی دارد. ولی چون در خانه های ما متعددش است و دم دست ما هست. این قدر را ندارد.

در محبت فی الله دم دست است. جای دوری نیست. فقط نوع نگاه در این رابطه عوض می شود. ما محبت هم داریم ، همه ی شما بالاخره برادرانتان و پدر و مادرانتان و زن و بچه هایتان را دوست دارید. اما یک موقع این دوستی را در یک حد ساده ی اولیه دارید و یک موقع  اوجش می دهند و می گویند اگر می خواهی به خدا برسی تحابب بالله داشته باش. آن وقت محبوب خدا می شوی.

 وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتي لِلْمُتَواصِلينَ فيّ [10] که محبوب خدا می شوی. محبوب خدا شدن یعنی چه؟ اگر کسی محبوب بشود اثرش چیست؟ محبوب شدن یعنی چه؟ یعنی حبیب. آن دوست، هر چه که در توانش هست را برای این به کار می گیرد. می گوید محبوب من می شوید. وجبت تعبیر خیلی سنگینی است. فریضه است. واجب است. محبوب من فقط می شوید. واجب است. تحابب داشته باشید حتما محبوب من هستید. قطعا محبوب من هستید. بر من واجب و لازم است که شما محبوب من هستید. آن وقت محبوب بودنِ آن جا مثل ما نیست که یکی را دوست داشته باشیم ممکن است کاری با او هم نداشته باشیم. هرچند اگر آدم کسی را دوست داشته باشد به مقدار محبت، خادمش می شود. چون محبت حالِ خدمت می آورد. حالِ کمک کردن می آورد. آن وقت این جا خدا می فرماید : وجبت محبتی که او بشود محب ما دیگر زبان آدم نمی چرخد.

 إِن كُنتُم تُحِبّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعوني يُحبِبكُمُ اللَّهُ[11]    اگر شما می گویید خدا را دوست دارید تبعیت کنید و خدا محب شما می شود. آن وقت این گونه گفتن بد است. اما زبانِ دلال است. خدا دنبال آدم می افتد . یعنی انسان حفظ می شود. دیگر جایی که پایش می خواهد بلغزد چون خدا مراقب است نمی گذارد.

محب است و دست آدم را می گیرد. یک جایی سخت باشد زود لامپ را روشن می کند که در تاریکی آدم سقوط نکند. این می شود محب. محبی است که جایی از او خالی نیست و چیزی از او مخفی نیست. یکی باشد مراقب شما و خیلی شما را دوست داشته باشد همه چیز در دستش باشد، چقدر انسان راحت می شود. منتظر است ببیند که شما حاجتی داشته باشید و او رفعش کند چون محب است. محب کارش این است. ببیند که شما چه می خواهید برای شما چه چیزی خوب است. بلافاصله اجابت می کند.

ما باورمان نمی شود و نمی دانیم با چه زبانی می گفتند به ما باورمان می شد. قسم بخورم؟ خوردم. این جا با زبان اصدق الصادقین دارد می گوید. تعارفات است. دارند ما را اکرام می کنند.  در مقام رابطه پیغمبر با خدا بحث اعتبارات است؟ تعارفات است؟ اگر راست است پس کو حرکت؟ چرا انسان باورش نمی شود که وجبت محبتی للمتحابین فی . راه خیلی دم دست است. قبلا در رابطه با تحابب فی الله چند روایت گفتیم. یک روایت این است: امام عسکری (ع)  به بعضی از اصحابشان فرمودند الإمام العسکری عن آبائِهِ(ع): قالَ رَسولُ اللّهِ(ص) لِبَعضِ أصحابِهِ ذاتَ یومٍ: یا عَبدَ اللّهِ، أحبِب فِی اللّهِ، وأبغِض فِی اللّهِ، ووالِ فِی اللّهِ، وعادِ فِی اللّهِ  [12] دوستی ها و دشمنی ها همه در راه خدا باشد.

فَإِنَّهُ لا تُنالُ وِلایةُ اللّهِ إلّا بِذلِک[13] ولایت الهی فقط با این آن محبت الهی یعنی ولایت الهی. آن جا که می گفت وجبت محبتی للمتحابین یعنی وجبت ولایتی للمتحابین. محبوب شدن یعنی ولی انسان . “الله ولی الذین آمنوا” خدا ولی می شود. “یخرجهم من الظلمات الی النور” هر جا تاریکی و مشکلی باشد دستش را می گیرد و می برد.  این ولی و محبوب این محب است. محبوبش را از هر ظلماتی می کشاند می برد به روشنایی. این جا می فرماید: لا تُنالُ وِلایةُ اللّهِ إلّا بِذلِک، ولا یجِدُ الرَّجُلُ طَعمَ الإِیمانِ ـ وإن کثُرَت صَلاتُهُ وصِیامُهُ   [14] کثرت صلات و صیام هم باشد و بغض هایش در راه خدا باشد. این روحِ برای اعمال است. برای نماز و روزه این روح است. که اگر این روح نباشد نماز و روزه هم یک عمل فیزیکی بدن است و ساده است. روح ندارد . حیات ندارد . قضا ندارد. اما حیات هم ندارد. این تعبیر متعدد از روایات است.

حالا حضرت می خواهد محبت فی الله را یک ذره باز کند می گوید: وقَد صارَت مُؤاخاةُ النّاسِ یومَکم هذا أکثَرُها فِی الدُّنیا[15]؛     اغلب رابطه هایتان امروز در ارتباطات محبتی شما، فی الدنیاست . عَلَیها یتَوادّونَ، وعَلَیها یتَباغَضونَ [16]  من این را دوست دارم احساس می کنم یک روزی به کارم می آید. بالاخره این کاره ای است و یا کاره ای می شود و یا یک طوری است بغض هم این طوری است. چون با من در یک جا مخالفت کرد نگذاشت من به آن چیزی که می خواستم برسم. دیگر از او خوشم نمی آید. از این خوشم می آید چون یک نفعی به من رساند و یک جا از من تعریف کرد. یک جا جایش را به من داد. بر اساس این می شود که چون به من نفعی رسانده من هم دوستش دارم. و اگر به من ضرری رساند من هم با او دشمنم. دیگر از او خوشم نم آید. بعد می فرماید: وذلِک لا یغنی عَنهُم مِنَ اللّهِ شَیئا [17]  این دوستی ها بدرد نمی خورد.

فَقالَ الرَّجُلُ: یا رَسولَ اللّهِ، فَکیفَ لی أن أعلَمَ أنّی قَد والَیتُ وعادَیتُ فِی اللّهِ؟[18]  از کجا بفهمیم. میزان چیست؟ که این معادات و این موالات ما فی الله باشد . از کجا بفهمیم؟

ومَن وَلِی اللّهِ عز و جل حَتّی اُوالِیهُ [19]این موالات فی الله کیست؟ از کجا بفهمیم دوست خدا کیست و مبالات در راه خدا به چه صورت است. چگونه بفهمیم و بشناسیم تا او را دوست داشته باشیم .

ومَن عَدُوُّهُ حَتّی اُعادِیهُ؟  [20]چه کسی دشمن خداست تا با او دشمنی کنیم؟

فَأَشارَ لَهُ رَسولُ اللّهِ(ص) إلی عَلِی(ع)  [21]اشاره کردند به حضرت علی (ع) که آن جا نشسته بود.

فَقالَ: أتَری هذا؟   [22]این را می بینید؟ قالَ: بَلی  قالَ: وَلِی هذا وَلِی اللّهِ؛ فَوالِهِ                              [23]

هر کسی این را دوست دارد تو او را دوست داشته باش. ما الان نداریم این جا بفهمیم چه کسی دوست دارد امیر المومنین را. چرا دیگر همین مومنین هستند در خیابان و بازار. هر کاری هم می کنند امیرالمومنین را دوست دارند. کسی آمد خدمت حضرت عرض کرد: آقاجان یک حدیثی من از شما شنیدم که من آن را رد کردم. می دانستم که شما نگفتید. حضرت گفتند چه بوده؟ گفت دوست شما و محبین شما اگر فلان و فلان کار را هم بکنند این ها باز هم به بهشت می روند. حضرت فرمود: خب شبهه ی دیگری هم داری؟ گفت آقاجان شنیدم که دشمن شما هر کاری هم بکند این و این و این…. اگر شما را دشمن داشته باشد او هم بهشت نمی رود. من این را هم نپذیرفتم. مگر می شود این همه کار. فرمودند شبهه ی دیگری نداری؟ گفت نه همین ها بود. حضرت فرمود: آنهایی که دوستان ما بودند که گاهی هم گناهی مرتکب شدند، اگر امرشان دائر باشد به این که دست از ما بردارند یا کشته شوند. چه کار می کنند؟ گفت آقا این را می توانم بگویم که حاضرند کشته شوند ولی دست از شما برنمی دارند. هرچند مبتلا به گناه هم شدند. آن جا حضرت با همین این سوال را حل کرد که ذات این را چی تشکیل می دهد؟ آن رابطه که تا مرز قتل حاضر است اگر طرف را که به او بگویند که این گناه را انجام بدهی تو را می کشیم، انجام نمی دهد. چون گناه را این قدر ذاتش نیست . اما اگر به او بگویند محبت داشته باشی تو را می کشیم می گوید باشد حاضرم کشته شوم ولی محبتم را برنمی دارم. این ذات آن عرضه.

 آن عرضات با عِقاب با مشکلات با مصائب با مواقف قیامت می ریزد ولی ذات باقی می ماند. می فرماید که: أتَری هذا؟   قالَ: بَلی  قالَ: وَلِی هذا وَلِی اللّهِ؛[24]  اگر می خواهی معیار دستت باشد هرکس این را دوست دارد برای ما  دم دستی کردند. یعنی اگر می گفتند موالات فی الله یعنی امیر المومنین را فقط دوست داشته باش می گفتی که خب ما که علی(ع) را دوست داریم. اما می توانیم با دوستان علی(ع) دشمن باشیم. اما حضرت یک کاری کردند که نقش زندگی اجتماعی را پررنگ می کند. که توالی بین اولیاءالله در جامعه شکل بگیرد. دم دست هر کسی باشد. که ببیند زنش است، فرزندش است، دوستانش است، کوچه و خیابان هستند، سر کارش هستند، همکارش هستند هم تحصیلی اش هستند همه می بیند که بیشتر از این توضیح می دهد که وَلِی هذا وَلِی اللّهِ؛ فَوالِهِ، وعَدُوُّ هذا عَدُوُّ اللّهِ؛ فَعادِهِ  [25]دشمن این هم دشمن خداست. معیار دوستی و دشمنی شما بر همین اساس باید باشد. بعد می فرمایند ووالِ وَلِی هذا [26] دوست داشته باش . دوست این را .

ولَو أنَّهُ قاتِلُ أبیک[27] روایت است که کسی کافر بود و پدرش مومن شده بود ولی دوست نداشت پدرش بدست کسی کشته می شد. بغضش به دلش می ماند که پدر منو بالاخره این کشته است. می گوید این درحقیقت دوست این را دوست داشته باش . اگر فرزند تو بدست این کشته شده ، پدر تو بدست این کشته شده. در آن رابطه هایی که نه این که قتل است غلط باشد. نه قتلی بوده و باید می شده . اما تو دیگه نه . وعادِ عَدُوَّ هذا[28] دشمن داشته باش دشمن این را

 ولَو أنَّهُ أبوک ووَلَدُک  [29]اگرچه او دشمن پدرت باشد یا فرزندت. پس ملاک دوستی این گونه می شود. آن هم تا این آورد پدر و فرزند را که نزدیکترین نسبت هاست که ولایت را در دایره ولایت امیرالمومنین ببین. و دشمن داشته باش با کسی که دشمن اوست. هرچند که پدرت باشد یا فرزندت. آن وقت این یک امر تشکیکی است. یک امری است که مراتب دارد. یعنی من وقتی محبت هایم را این گونه شکل دادم هر کسی بیشتر محب است من بیشتر دوستش دارم. هر کسی کمتر محب است کمتر دوستش دارم.

اگر محب نیست دوستش ندارم اما کمتر محب است کمتر دوستش دارم. بیشتر محب است بیشتر دوستش دارم. اگر محبت این گونه شد آن وقت معلوم می شود که معیار محبت ، حب و بغض فی الله بوده است. تحابب بالله بوده است. آن وقت تحابب فی الله یک سرش خداست نه این. وقتی یک سرش خداست به سمت خدا کشیده می شود.

لذا می شود محبوب خدا. چون گفتیم دو طرف یک رابطه جذبه است. هر کدام قوی تر باشند این را می کشند به سمت آن قوی تر. محبت فی الله یعنی تو رابطه هایت را در هر ارتباطی، ارتباط این گونه قرار بده که از طریق این ارتباط تا خدا کشیده بشوی. این در است این دیوار نیست که تو همین جا متوقف بشوی. این تو با تحابب فی الله با این شخص خارجی فقط تو محبت نکردی بلکه این را به عنوان در تحابب فی الله مرتبط با خدا دیدی لذا حبت تورا تا خدا می کشاند. هر چیزی بهانه می شود که انسان را به سمت خدا بکشاند.

هر رابطه ای در زندگی انسان را به سمت خدا می کشاند. غیبت کردن، تهمت زدن، حرف در مقابل هم زدن و پشت سر هم حرف زدن . می گوید این محب خداست تو محب امیر المومنینی پشت سر او نمی شود حرف زد. آن وقت یک جور دیگری آدم دفاع می کند. بی تفاوت نمی گذرد. اگر تو ساکت شدی در کسی غیبت کرد اگر تو درمورد کسی ناراحت شدی این با این که محب امیرالمومنین است.

 یک ماشین داشت میرفت کسی می گفت دیدم که از من بدجوری جلو زد بعد گفتم باید رویش را کم کنم این نباید این طوری جلو میزد. وقتی رسید جلوی من دیدم روی ماشینش نوشته یا فاطمه الزهرا . گفتم خدایا من گذشتم. چون این اسم را دیدم. ساده است. اما یک دفعه حب و بغض این را فروکش می کند. البته بدی کار او سر جایش است .بدی کار او خوب نمی شود اما کار این با محبت شکل گرفته است با بغض و محبت الهی.

حالا مثال ساده ای برایتان زدم . شما ببینید هرچیزی در این جا قابل سرایت است. یک بچه، یک بزرگ یک خطا، یک گذشت، یک عفو، این ها در این رابطه چقدر عظیم می شود. من به خاطر تو گذشتم. یک بزرگواری بود. کسی به او خیلی ظلم عظیمی کرده بود که الان نمی توانم بگویم چه ظلمی بود. حیثیت و آبروی این شخص محترم را کاملا برده بود به طوری که این شخصِ وجیه یک دفعه پیش تمام هم قطاران خودش که سن و سال هم داشتند و متشخص بودند یک دفعه شکسته شد. خب خیلی ایجاد سختی می کند که آن کسی که این کار را کرده به ناحق هم این کار را کرده بود. بعد خودش می گفت داشتم یک روز پیاده به جمکران می رفتم بعد به فکرم آمد نکند که من از این شخص ناراحتم که این کارها را با من کرده شاید خدای سبحان به این بخواهد یک کمالی را بدهد اما این ناراحتی من از او مانع از این می شود. گفتم خدایا من از حقم گذشتم. اگر تو به او بخواهی چیزی بدهی نمیگویم بده اما اگر میخواهی چیزی به او بدهی من مانع نباشم. چه وجودی می کند. این می شود محبت و بغض چیست؟ فی الله. تحابب فی الله، تباقض فی الله. خدایا تو میخواهی به او بدهی من جلوی او نمی ایستم. با این که من را بیچاره کرده است. ولو انهم قاتل ابی یک مصداقش این است. آبروی من را برده اما می توانم ناراحت باشم این هم درحقیقت محروم باشد. اگر این کار را کرده توبه کرد یا نکرده را هم من نمیدانم اما حق من بوده که بگذرم  یا نگذرم. می توانستم هم نگذرم. چون او ناجوانمردی کرده بود اما در عین حال می گوید خدایا من اگر تو میخواهی چیزی به او بدهی مانع از آن دادن این عدم رضایت من نباشد. ( چون حق الناس تخاصم ایجاد می کند.)

یکی از بزرگان می فرمود یکی از این شهر ها که دشمن می خواست به آن حمله کند دیوار آتش درست می کردند برای هواپیما که نتواند بیاید. یعنی چند طرف شهر شروع می کردند به شلیک ضد هوایی که هواپیما نزدیک نشود. دیوار آتش بشود تا جلو نیاید. آن بزرگوار خوب استفاده کرده می گوید حق الناس دیوار آتش درست می کند. نه عمل انسان از این جا بالا می رود چون دیوار آتش است، نه اگر عملی بالا رفته بود نتیجه اش به انسان می رسد چون دیوار آتش است. بین عمل و جزا فاصله ایجاد می شود. تا این حق الناس است که اسمش می شود موقف خسماس. این دیوار آتش هست. لذا این آقا خوب فهمیده بود.  می گوید شاید او عملی داشته که می خواهد نجاتش بدهد یا عملی کرده و نارضایتی من باعث شود این کار انجام نشود من گذشتم. این مصداق تحابب فی الله است. خدای سبحان همه ی ما را مصداق تحابب فی الله را در وجودمان محقق کند سعه ی صبر تحابب فی الله را به ما بدهد. رابطه هایمان را با زن و فرزند و پدر و مادر و دوستانمان را با همه ی مومنان اهل ولایت تحابب فی الله  قرار بدهد. خدای سبحان ما را محبوب خودش قرار بدهد.

 [1] کلیات حدیث قدسی  ,  جلد۱  ,  صفحه ۳۸۱]

[2] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۲، ص۴۳۲؛ بحارالأنوار، ج۱۸، ص 312

[3] بحارالأنوار 16 95 باب 6)

[4] ( سوره ابراهیم، آیه  36

[5] مسند أبي يعلى : 6 / 177 / 6739 عن سعد الإسكاف عن الإمام الباقر عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، الفردوس : 2 / 337 / 3522 عن الإمام عليّ عليه السلام

[6] غرر الحكم : 1402

[7] غرر الحكم : ج ۲ ص ۲۱ ح 1649

[8] غرر الحكم : 1538

[9] بحار الأنوار، ج 11، ص 321، ح 28

[10] ارشادالقلوب ديلمى، (باب 54) «المتعاطفين

[11] سوره مبارکه آل عمران آیه 31

[12] معانی الأخبار: ص ۳۹۹ ح ۵۸، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۶۶

[13] [ علل الشرائع : 140/1 ، عيون أخبار الرِّضا عليه السلام : 1/291/41، الأمالي للصدوق : 61/21 ، معاني الأخبار : 399/58 .

[14] معانی الأخبار: ص ۳۹۹ ح ۵۸، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۶۶.

[15] معانی الأخبار: ص ۳۹۹ ح ۵۸، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۶۶.

[16] معانی الأخبار: ص ۳۹۹ ح ۵۸، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۶۶.

[17] معانی الأخبار: ص ۳۹۹ ح ۵۸، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۶۶.

[18]معانی الأخبار: ص ۳۹۹ ح ۵۸، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۶۶.

[19] معانی الأخبار: ص ۳۹۹ ح ۵۸، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۶۶.

[20] معانی الأخبار: ص ۳۹۹ ح ۵۸، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۶۶.

[21]معانی الأخبار: ص ۳۹۹ ح ۵۸، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۶۶.

[22] معانی الأخبار: ص ۳۹۹ ح ۵۸، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۶۶.

[23] معانی الأخبار: ص ۳۹۹ ح ۵۸، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۶۶.

[24] معانی الأخبار: ص ۳۹۹ ح ۵۸، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۶۶.

[25] معانی الأخبار: ص ۳۹۹ ح ۵۸، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۶۶.

[26] معانی الأخبار: ص ۳۹۹ ح ۵۸، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۶۶.

[27]معانی الأخبار: ص ۳۹۹ ح ۵۸، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۶۶.

[28] معانی الأخبار: ص ۳۹۹ ح ۵۸، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۶۶.

[29] معانی الأخبار: ص ۳۹۹ ح ۵۸، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۲ ص ۶۶.

5 ستاره

100%
1 دیدگاه

4 ستاره

0%
0 دیدگاه

3 ستاره

0%
0 دیدگاه

2 ستاره

0%
0 دیدگاه

1 ستاره

0%
0 دیدگاه

توسط 01 کاربر

مرتب‌سازی بر اساس

  • تصویر آواتار

    سید امیررضا برقعی

    صوت جلسه 12 شرح حدیث معراج

    سلام و رحمت

    عظم الله اجورکم

    ضمن سپاس از زحمات، ظاهرا اشکالی در دانلود صوت جلسه 12 وجود دارد.

    احتراما بررسی شود.

    ممنون

    1402/06/21

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

    • آیکون فروشگاه ریویوایکس

      مرکز تنظیم و نشر آثار استاد عابدینی

      1402/06/23

      سلام و احترام
      ممنون از تذکرتون، مشکل برطرف شد.

در این مورد یک بازخورد بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید