سلام علیکم و رحمته الله بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین سلام و صلاه علی محمد و آل طاهرین اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و لعن دا ملا اداهم اجمعین الی یوم الدین

در محضر قرآن کریم و تفسیر المیزان آیات سوره‌ی نورانی آل عمران آیات ۱۳۹ به بعد هستیم بحث امتحان و ابتلا بود و در ضمن اواسط این بحث بودیم‌ که نیمه‌کاره ماند بحثی را ایشان مطرح کردند به عنوان هدایت تکوینی اعطاءُ کلَّ شی خلقه ثم هدی و هدایت عامه انا هدیناه السبیل هدایت خاصه که اما شاکرا و اما کفورا که این سه هدایت را و حوادثی که در عالم هست را برای اینکه انسانی که در معرض این هدایت قرار می‌گیرد قوایش به فعلیت برسد این بحثی بود که داشتیم که هر کدام از این‌ها برای بیرون ریختن آن نظام درونی انسان‌ها است که به ظهور برسد از بطن به ظاهر در حقیقت برسد که حالا این باطن به ظاهر گاهی استعداد به فعلیت است گاهی نه فعلیت باطنی بوده است پنهان بوده ولی باید آشکار بشود تا آثارش ظهور پیدا بکند این ‌هم گاهی این‌طور است گاهی بعضی این مسئله در بطونشان هست این در وجودشان هست اما فرصتی برای اظهارش پیش نیامده بوده است برای بعضی استعداد فعلیت است برای بعضی ظهور فعلیت است ظهور فعلیت یک مرتبه‌ی دیگری است لذا خود اولیا الهی هم ابتلاعات برای ظهور فعلیت‌شان است گاهی فعلیت را دارند برای ظهور فعلیت آن‌ها ابتلاعات پیش می‌آید مریضی پیش می‌آید حوادث پیش می‌آید همان‌طور که در رابطه با ایوب نبی ذکر می‌شود آن وقایعی که برای ایوب نبی پیش آمد از باب ظهور فعلیت ایوب بود که خدای سبحان شیطان به او گفت که این شاکر بودنش برای دارایی‌اش است که نعمت دارد خدا فرمود نه این عبد شاکر است لذا گفت بگذار من نعمت‌ها را بگیرم نعمت‌ها را گرفت دید شکر این ذره‌ای کم نشد ظهور آن در حقیقت کمالی بود که داشت اما در عین حال گاهی بالاتر رفتن است مثل خود ابراهیم خلیل در انبیا هم اذ ابتلا ابراهیم ربه  به کلمات فه اتمهون درست است تمام‌تر شد کامل‌تر شد امکان کمال در انبیا هم هست البته اما هر ابتلاعی برای کمال است در انبیا و غیر انبیا؟ نه بعضی از ابتلاعات چه در انبیا چه در غیر انبیا برای ظهور آن فعلیت‌ها است که این ظهور فعلیت‌ها اثرش چه هست اثرش هدایت‌گری و الگو شدن برای دیگران است وسعت این وجود است چون هرکس وقتی می‌بیند به او اقتدا می‌کند وسعت برای وجود هم هست که این هم نکته‌ای بود که قبلاً گذشت تا بحث به این‌جا رسید که ایشان فرمودند که این بحث خیلی زیبایی بود سه قوه با انسان است که یک قوه مصاحب با او است و همراه و یک قوه از پشت این را هول می‌دهد که صاعق است و یک قوه از جلو این را جذب می‌کند که این قاعد است این سه قوه با انسان‌ها است که تفسیر این بیان این سه قوه برای ما حال انسان را خیلی جا می‌آورد که ما بدانیم عالم از سه طریق انسان را دارد به سمت خدا سوق می‌دهد گاهی با همراه بودن با انسان است که دائما از لحظه تولد انسان تا وفات انسان و بلکه بعد از وفات این قوه تصاحبها است همراه با انسان است مع انسان است یک قوه‌ای که این مع بودن مصادیقی از آن را که همان حقایق وجودی فطرت درونی ما به عنوانی که آن حال اطاعت ما به گونه‌ی دیگری که تمام ظرفیت‌های وجودی ما که رو به تکمیل هم هست همه‌ی این‌ها از درون ما دارد ما را سوق می‌دهد خدای سبحان تعبیه کرده است قرار داده یک قوه هم ساعق است که حوادث است و مقدرات عالم است که این مقدرات عالم را یک موقع انسان بیگانه از خودش می‌بیند این‌ها مانع هستند و مزاحم اگر با این نگاه که علامه این‌جا می‌فرمایند که این‌ها ساعق انسان‌اند یعنی مثل چیزی که دارند هولش می‌دهند دارند انسان را هول می‌دهند به آن سمتی که باید برود انسان می‌تواند خودش را این طرف و آن طرف بکشد و جدا بشود اما این‌ها کارشان این است که انسان را به سمت کمال هول بدهند این هول دادن را اگر انسان احساس بکند در مقابل با وقایع در مقابل حوادث در مقابل مقدرات دنبال این است که این چگونه دارد هولش می‌دهد به سمت خوب و نهایی و کمالش یک موقع است آدم نه بیگانه می‌بیند با او در می‌افتد احساس می‌کند این‌ها مزاحم‌اند این‌ها مانع اند این‌ها اصطکاک‌اند یک موقع این نگاه است یک موقع می‌گوید نه این‌ها نه تنها مزاحم نیستند مانع نیستند بلکه این‌ها معیدات من هستند این‌ها راهنمای من هستند این‌ها هول دهنده‌ی من هستند انرژی‌دهنده به من هستند من را دارند با خودشان همراه می‌کنند اعطا کل شی خلقه ثم هدی چون دارند خودشان می‌روند من را هم می‌خواهند با خودشان ببرند و خدا این‌ها را قرار داده است که من همراه این‌ها حرکت کنم می‌دانید چقدر این زیباتر می‌شود حال انسان نگاه به حوادث و وقایع حالا این حوادث گاهی شیرین است گاهی حوادث تلخ است گاهی دادن و اعطا است گاهی از دست دادن و نداری و فقر و مرگ و مریضی است همه‌ی این‌ها تقدیراتی هستند که دارند انسان را سوق می‌دهند گفتنش ساده است اما همین را اگر کسی باور بکند که مقدرات عالم طبق آیه شریفه اعطا کل شی خلقه ثم هدی همه در این مسیر دارند می‌روند و وقتی این‌ها به من برخورد می‌کنند برخوردشان با من برخورد هول دادن در بردن است نه برخورد مانع شدن برای نرفتن حتی آنجایی که ابتلاعاتی که سنخ نتایج اعمال باشد  با اینکه سنخ نتایج اعمال است جزای اعمال من است اما عمدتاً دنیا در نظام جزای اعمال تطهیر است یعنی اگر من یک بیراهه رفتم این مقدرات می‌خواهد من را از این بیراهه در حقیقت به راه بیاورد قطعا از این بیراهه آوردن در راه یک تشر می‌خواهد یک برخورد می‌خواهد ولی یه کسی را می‌خواهند از بیراهه به راه بیاورند یکی در راه است دارند هولش می‌دهند آن کسی که در راه است و دارند هولش می‌دهند به نحوی حرکت می‌کند آن کسی که از بیراهه می‌خواهند بیاورند خوب قدری از توان این صرف برگرداندن این از بیراهه به راه می‌شود پس اینجا هم باز بردن و هول دادن است منتهی هول دادن گاهی در خود جاده است خوب یک دفعه هول می‌دهند سرعت می‌گیرد یک موقع در بیراهه رفته است اول باید این را برگردانند عقب عقب تا برگردد به جاده بعد در جاده آن‌وقت هول دادن این هم هول دادن است اما این هول دادن مقدمه‌ای است برای برگشتن از آن انحراف است لذا اسمش را چه می‌گذاریم در نظام جزا تطهیر که آنچه که در دنیا به عنوان جزای اعمال ما عمدتاً محقق می‌شود تطهیر است کم‌تر عقاب است برای بعضی افراد خاصی در دنیا جزای اعمال عقاب محسوب می‌شود داریم اما کم است آنجایی که عقاب است در مقابل تطهیر عقاب عام معنا می‌کنیم عقاب تطهیری عقاب غیر تطهیری آنجایی که عقاب تطهیری است تطهیر است که اغلب این‌طور است اما آنجایی که عقابی است که در مقابل تطهیر است یعنی در دنیا این باید زمین بخورد اصلا نه برای  برگشتن چون این کارش از برگشتن گذشته است و این دیگر عناد وجودش را فراگرفته است این‌جا از همان‌جا عذابش آغاز می‌شود این به اصطلاح عقاب برای عده‌‌ی کمی در دنیا عذاب است نه تطهیر ولی برای غالب افراد در دنیا تطهیر است تطهیر همان هول دادن است نحوه‌ای از هول دادن هم تطهیر است پس اینکه الذی کل شی اینکه می‌فرمود قدر فهدی  این مقدرات برای هدایت است این فهدی یک هدایت جمعی است که همه‌ی موجودات هستی دارند در این هدایت قدم برمی‌دارند هر کدام مسیری که این کل هدایت را دارد نشان می‌دهد در مسیر خاص خودش در این کل قرار گرفته است و انسان هم در اینجا است این‌ها همراه انسان قدر فهدی است اگر انسانی خودش را در مسیر شقاوت قرار داد باز هم قدر فهدی در به فعلیت رسیدن شقاوت است این‌ها پیش می‌روند برای کمال اما انسان با نوع برخوردش همین کمال را تبدیل می‌کند به چه به شقاوت فعلیتش می‌شود شقاوت  که لذا تعبیر همین ولا یزید الظالمین الا خسارا قران است قرآن کارش هدایت‌گری است اما اگر به کسی می‌رسد که ظالم است همین قرآن هدایت‌گر لا یزید الظالمین الا خسارا ببینید این نگاه را اگر آدم به عالم داشته باشد که عالم یکپارچه است و همه‌اش در چه هست در مسیر هدایت است هدایت هم به یک سو رفتن است این‌طور نیست که هدایت این با هدایت آن با هدایت دیگری غایت‌ها مختلف باشد ممکن است سبول مختلف باشد اما غایت‌ها واحد است همه‌ به سوی خدا می‌روند رجوع به سمت خدا هستند لذا بقیه هم دارند هم دیگر را هول می‌دهند اسباب یا به نحوی علت و معلول است  که علت دارد معلول را هول می‌دهد به نحو علیت  گاهی معدند معدات دارند هول می‌دهند به نحو معدیت پس همه در رابطه‌ی این نگاه یک حالت سبب و مسببی دارند منتهی این سبب و مسببی اختیار انسان را زایل نمی‌کند در نظام هدایت انسانی این هم جزو نظام مسببی‌اش است دارند هول می‌دهند اگر آدم این را ببیند در عالم هر حادثه‌ای واقعه‌ای مشکلی سختی خوشی و راحتی هر اتفاقی در عالم حالش را منقلب می‌کند می‌گوید خدایا این هول دادن با من چه کار دارد که اگر بفهمم سریع‌تر حرکت بکنم گاهی انسان در مقابل هول دادن خودش را هم راحت قرار می‌دهد که اگر این یک دست به او زدند تا به جلو برود این صد قدم به جلو می‌رود خودش را همراه می‌کند گاهی انسان با این مقابله می‌کند اگر می‌خواهد این هولش بدهد یک قدم جلو برود مقابله‌ی این باعث می‌شود که نیم قدم هم جلو نمی‌رود لذا اگر انسان این نگاه را پیدا بکند عالم را با خودش چه ببیند قوه‌ای ببیند که دارد هولش می‌دهد می‌گوید این از این طرف یک قوه دیگری هم هست که از جلو می‌کشد این را قوه تجذبها غایات اینطور نیستند که نشسته باشند تا ما به آن‌ها برسیم یک موقع ما نگاه‌مان این است که معاد آنجا نشسته تا ما برسیم به معاد برزخ آنجا یک مقامی است تا ما برسیم به برزخ خدا می‌گوید اینطور نیست غایات یک حقایق ذی‌حیات‌اند ذی شعور و ذی حیات‌اند دائم دارند تو را به سمت خودشان می‌کشانند دارند تو را به سمت خودشان جذب می‌کنند قدرت به تو اعمال می‌کنند تا بیایی به سمت‌شان اگر آدم این را هم ببیند جاذبه‌ی آن طرف را هم احساس بکند فرار نیست این چقدر نگاه زیبا می‌شود یعنی آدم بین چند قوه قرار گرفته است قوه تصاحبها قوه در حقیقت تدفعها یعنی دارد هولش می‌دهد قوه تجذبها جذبش می‌کند از جلو هم ساعق داریم از پشت هول می‌دهد اسما و مسببات و مقدرات هم قوه‌ای که از جلو آیات و مقاصد و قیامت و برزخ و حقایقی که در پیش داریم حتی جریان ظهور یک غایت هست یا نیست در نظام عالم قوه تجذبها است یعنی ظهور دارد ما را به سمت خودش می‌کشاند چه ما بخواهیم چه ما نخواهیم منتهی چون ما مقاومت می‌کنیم نمی‌رسیم والا اگر کسی مقاومت نکند و خودش را در اختیار قرار بدهد بلکه همراهی بکند ظهور فردی برای این محقق هم می‌شود ظهور شخصی برای این محقق می‌شود قبل از قیامت قیامت این به پا می‌شود قبل از ظهور ظهور این محقق می‌شود یک بحث خیلی زیبایی است که این سه قوه، سه قوه در عالم است که تمام هستی را به هم مرتبط می‌کند آن که نیامده به عنوان غایت یک قدرت ذی‌حیاتی است که دارد ما را می‌کشاند اینی که آمده تا به حال گذشته است بی‌تفاوت به من نیست مرتبط با من است همه این‌ها در راستای هول دادن من بوده است مقدمه چینی برای حرکت من بوده است آن که با من است لحظه به لحظه در ارتباط با من است آن هم دارد من را می‌برد پس یک معیت است در بردن یک هول دادن است در رفتن یک کشیدن و جذب است در رسیدن هر کدام از این‌ها چقدر زیبا می‌شود انسان خودش را ببیند که همه چیز دارد این را سوق می‌دهد می‌کشاند و همراه می‌برد برای یک‌جا این نگاه آدم را شلوغ پلوغ است عالم خیلی شلوغ پلوغ است خدا رحمت کند امام را می‌فرماید که عالم پر از غلغله است غلغله است اما این غلغله را ما گوش شنوا نداریم ما گوش‌مان کمتر از ۲۰ هرتز و بیشتر از ۱۰۰۰ هرتز را هم نمی‌شنود از جهت شنیدن صداهای جسمانی و مادی چه برسد صداهایی که غیر مادی باشد گوش ما شنیدن ندارد اما این‌ها جزو قوای وجودی است که در عالم خدا قرار داده است و دارد ما را می‌کشاند و می‌برد الان ایشان بیان می‌کنند دیگر همین که وما خلقنه السماوات و الارض و ما بینهما الا به الحق و اجل المسمی  اجل مسمی ما فکر می‌کنیم مرگ است اجل مسمی که مرگ نیست اجل مسمی یک غایت است که ما داریم به آنجا می‌رسیم اجلی است که مسمی تسمیه شده است بله دیگر اجل مسمی یعنی ما داریم به آن سمت می‌رویم او دارد ما را می‌کشاند یعنی یک واحد مرتبط است که این باالحق است خلق شدنش و اجل المسمی است باالحق بودنش در آن نظام ابتدا و معیت است اجل مسمی‌اش در نظام غایت است یعنی آنچه که انسان دارد به سمتی می‌رود آن سمت در حقیقت جماد نیست اگر آن سمت مظهر اسم الباطن و الاخر حق است آن اسم الهی است دارد ما را می‌کشاند این مظهر اسباب و مقدرات مظهر اسم الاول الظاهر است این‌ها دارند هدایت می‌کنند او مظهر اسم الاخر و الباطن است دارد می‌کشاند دو اسم از خدا هستند که هو الاول و الاخر والظاهر و الباطن که اول والظاهر در نظام مقدمات سیر ابتدایی و الباطن و الاخر در نظام غایت و کشیدن و آن دو غایتی که غایات هستند مظهر این دو اسم هستند مظهر این‌ها هستند که این‌ها دارند با شعور انسان را در این مسیر می‌برند غیر از اینکه هو معکم عینما کنتم این هم آن حقیقت معیت هو معکم عینما کنتم در عینی که هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن یعنی تمامش در رابطه و در حقیقت پیچیده در اسما الهی انسان آنچه که از بیرون به انسان می‌رسد آنچه که در درونش همراهش است و آنچه که در آینده او را به سمت خودش می‌کشاند آن وقت این گذشته و حال و آینده را هم به هم مرتبط می‌کند یعنی من گسستگی از گذشته و بریده از آینده نیستم من یک حقیقت پیوسته‌ای هستم من در این نظام عالم که قرار گرفتم هم تمام گذشته دارد من را هول می‌دهد تمام گذشته تمام اسباب و مسبباتی که در گذشته بودند مقدمه بوده است برای هول دادن امروز من و تمام آنچه که در آینده است اسباب جذب من به سوی آینده هستند آن‌وقت اگر انسانی این را بفهمد تا کسی که نداند این را خیلی متفاوت است آن که نداند در این رابطه قرار گرفته است استفاده می‌کند اما آن که می‌فهمد و می‌داند او سرعتش را با این‌ها تنظیم می‌کند معانیتش را برمی‌دارد حرکتش را تطابق می‌دهد سرعت حرکت پیدا می‌کند این نگاه را ببینید این می‌شود جهان ابتلا جهان امتحان حالا این امتحان و ابتلا گاهی در رابطه با قوه‌ای است که انسان را سوق می‌دهد یعنی اسباب و مسببات گاهی در رابطه با قوه‌ای است که انسان را جذب می‌کند دارد می‌کشاند به سمت غایت گاهی نسبت به قوه‌ای است که مصاحب انسان است هر کدام از این‌ها امتحان و ابتلا خاص خودشان را هم دارند گاهی هم ترکیب بین این‌ها است گاهی یک واقعه پیش می‌آید هم به این مرتبط است همان به آن مرتبط است هم به آن دیگری مرتبط است هر کدام بهره‌ای دارند به مقداری که انسان هوشیار باشد بهره بیشتر می‌برد اگر هوشیار نباشد و خواب باشد ممکن است خواب هم یک نتایجی پیدا بکند اما نسبت به آن کسی که مراتب بیداری را دارد خیلی نتیجه متفاوت است این نگاه ملکه شدنش در وجود انسان خیلی برکات دارد باید در وجود خودمان کار بکنیم این را ببینیم دیگر تمام اسباب و مسببات در همین هستند ادبنی ربی و احسن تعدیبی بعد از آن پس تفیض کرد کل در حقیقت امر به من که در روایت داریم پیغمبر اکرم می‌فرماید بله یکی از مصادیقش همین می‌شود اصلا ولی الهی همه چیز را از اسم الهی می‌بیند هیچ چیزی را منفصل از خدا نمی‌بیند ادبنی  ربی فقط در این نمی‌بیند که خدا این را برده است در یک جا در کلاس دارد به او چه می‌کند می‌گوید تمام عالم کلاس است هر چیزی که اگر پدرش از دست رفت پیغمبر اکرم در کودکی مادرش از دست رفت این‌ها را ادبنی ربی می‌بیند می‌بیند تحت کفالت مستقیم خود خدا قرار گرفته است اگر هر واقعه‌ای برایش پیش می‌آید سختی برایش پیش می‌آید می‌بیند اگر راحتی پیش می‌آید می‌بیند تحت کفالت ادبنی ربی است همه چیز را در نظام تادیب الهی می‌بیند یعنی آنجا است که انسان اگر این سه قوه را باور کرد که قدر فهدی آن اجل مسمی قوه تصاحبنی  این‌ها را که دید آن وقت می‌بیند که خدا در هر لحظه با او کار دارد و رهایش نکرده است یعنی در هر جایی دارد خدای سبحان من را تربیت می‌کند بله خوب با این نگاه حالا تتمه بیان را ببینیم که ثم انهو کما ان الهدایت و کما ان المقادیر تدفعها من ورائها کذلک الاجال و هی الاخر ما ینتهی علیه وجود الاشیا پس اجل را یک موقع کسی مرگ می‌بیند نه مرگ نیست اجل مراتب دارد اجال نزدیک داریم اجل قریب داریم اجل متوسط داریم اجال یعنی آن مراتب غایات آخرین مرتبه‌ی غایت انسان آن چیزی است که می‌فرماید که آجال الذی  و هی یا اخرو ما ینتهی علیه وجود الاشیا وجود اشیا کی به آنجا منتهی می‌شود انسان وقتی که بهشت هم رفت هنوز در مسیر هست یا نیست و آخرو دعوانا معلوم می‌شود در خود بهشت هم اولو دعوانا داریم و آخرو دعوانا داریم معلوم است آنجا هم متفاوت است درست است اما آنجا عمل دیگر نیست ظهور بعد از ظهور است درست است و اخرو دعوانا عنل حمدالله رب العالمین در بهشت لذا می‌فرماید که اخرو ما ینتهی آن فعلیت نهایی است که در آن مسیری که توقف در آن نیست آخرو ما ینتهی علیه وجود الاشیا آن چه هست آجالی که تجذبها من امامها کما یدالله علیه قولوا تعالی و ما خلقنه السماوات و الارض و ما بینهما الا بالحق و اجل المسمی که اجل مسمی بالحق است که همین‌طور که آیاتش را عرض کردیم که آن مصداق باطن و مصداق آخر است آجال مصداق باطن و آخر است چون ظاهر نیست چون ظاهر مصداق آن قوه تدفعوها است که سلسله اسباب و مقدرات اند بله والذین کفروا اما اونظرو معرضون  این هم زیبا است کسانی که اهل کفرند نسبت به این آجال معرض هستند والذین کفروا اما اونظروا یعنی اجالی که به این‌ها رسیده شده بود معرضون پشت می‌کنند به آن آجال پس پشت کردن رسیدن پشت و رو است وقتی آدم پشت و رو می‌رسد بهره‌ای ندارد بسته شدن دهانه‌ی وجود است انسان به آجال می‌رسد اما بهره‌ای هم ندارد بله بعد می‌فرماید فان الایه تربد الاشیا خیلی زیبا است یعنی این‌ها را ما در نگاه اول مفهوم می‌دیدیم خدا دارد ما را به سمت آجال‌مان می‌برد این اجل قیامت یک اجل است برزخ یک اجل است ظهور یک اجل است می‌گوید این‌جا تعبیر فان الایه تربد الاشیا به غایاتها ربط وجودی ایجاد می‌کند ربط وجودی وقتی من به سمت غایتم دارم می‌روم این شعوری که من این‌جا دارم غایت من ضرب در بی‌نهایت کنید این شعور را این حیات را غایت من اینطور است او بی‌ربط با من است ربط یک طرفه است نه تربد الاشیا به آجالها آجال ذوی شعورند ذوی حیات اند لذا با من مرتبط اند این ربطیت ربطیت وجودی است همچنان که ما به امام‌مان مرتبط می‌شویم که خود رسیدن و حرکت به سمت امام حرکت به سمت آجال است چون یوم ندعوا کل اناس به امامهم این  یعنی این‌ها در دنیا به سمت امام‌شان حرکت می‌کردند آنجا به سمت امام بودنشان تجلی پیدا می‌کند دیده می‌شود چه ظالم به سمت امامش حرکت می‌کرده چه مومن به سمت امامش حرکت می‌کرده به سمت امام حرکت کردن امام یک اجل است برای این یک غایت است برای هر مومن لذا به سمت غایتش چون حرکت می‌کرده آنجا به سمت غایتش دعوت می‌شود یوم ندعوا کل اناس به امامهم خیلی نمی‌دانم خلاصه زیبایی بحث برای دوستان توانستم با زبان  … (۲۵:۵) بیان بکنم چقدر این بحث تقریر اینطوری است و زندگی را شیرین می‌کند برای انسان حال انسان را چقدر خوش می‌کند که ببیند همه با او دارند حرف می‌زنند می‌گویند راه بیوفت همه با زبان دارند می‌گویند راه بیوفت چرا ایستاده‌ای همه با دست‌شان دارند این را حرکت می‌دهند به سمت کمالش همه با وجودشان دارند او را کمک می‌کنند به رفتن خیلی زیبا می‌شود حتی آن کسی که به ظاهر جلوی انسان ایستاده دارد زمینش می‌زند آن زمین زدن زمین زدنی است که برای رفتن است آغاز برای رفتن است مثالی را دیروز روایتی را خواندم دیروز در جلسه خیلی جالب بود که سنگی را دادند به ذوالقرنین گفتند که این هر بار گرسنه بشود تو گرسنه می‌شوی هرگاه سیر بشود تو سیر می‌شوی در مکاشفه و مشاهده یک سنگی را دادند به او که این در حقیقت اگر سیر بشود تو سیر می‌شوی گرسنه بشود تو گرسنه می‌شوی در عالم مشاهده به او دادند وقتی که آمده بود این سنگ داشت عالمان را دعوت کرد چه هست این این سنگ را گفتند چه کارش کنیم یک ترازویی آوردند این سنگ را در کفه ترازو گذاشتند مطابق این سنگ سنگی که نزدیک این بود را گذاشتند در آن کفه دیدند این سنگین‌تر است دومی سومی هزار‌تا سنگ گذاشتند دیدند این سنگین‌تر است یعنی گرسنگی‌اش زیاد بود هر چه می‌گذاشتند سیر نمی‌شد هزارتا سنگ مقابلش گذاشتند اما این سیر نمی‌شد آنجا فهمیدن راهش این نیست خضر آنجا بود  خضر خلاصه گفت این راهی که دارید می‌روید این راه نیست گفتند خوب تو نشان بده سنگ را گرفت ترازو را آورد گذاشت سنگ را روی کفه یک سنگ دیگر گذاشت مقابل این روی کفه دیگر این سنگین‌تر بود هنوز یک مشت خاک برداشت و ریخت روی این سنگ همین سنگی که معیار بود سنگین‌تر بود بعد متعادل شد با اینکه باید سنگین‌تر شده باشد اما متعادل شد همه همینطور متعجب ماندند که این چه شد گفتند که ما خضر را ساحر نمی‌دانیم که بگوییم این سحر باشد چون او را می‌شناسیم گفت این سنخ علم شما نیست آن سنگی که در مشاهده به ذوالقرنین دادند نشان دادند که انسان هیچی سیرش نمی‌کند مگر وقتی که خاک رویش ریخته می‌شود می‌میرد یعنی خاک را که روی این ریختم سیر شد و دیگر لذا با همان سنگ متعادل شد خیلی تعبیر زیبایی است یک دفعه می‌گویند ذوالقرنینی که هیچ جور خلاصه کشورگشایی‌ها مسافرت‌ها حرکت‌ها داشت یک دفعه منقلب شد گفت این سرگذشت من بود که با همین مشاهده با این سنگ که این وقتی گرسنه است تو گرسنه‌ای وقتی سیر می‌شود تو سیر می‌شوی گفت پس دیگر راهم را باید تغییر بدهم گفت پس دیگر باید یک کار دیگری در دست بگیرم ظاهرش این است زمینش زده اما حقیقت این است که او را بالا برد یک مشت خاک ریختن رو به ظاهر این است که چه شده این سنگین‌تر باید بشود اما سبک‌تر شد حرکت‌آفرین‌تر شد نمی‌دانم توانستم ترسیم مسئله بکنم چقدر زیبا است منتهی این یاد گرفت موتو قبلا تمت  را یعنی به او یاد داده بودند موتو قبل تموتو قبلا از اینکه آنطور بشود اضطرارا سیر بشوی سیر بشو خودت خاک را بر سر خودت بریز تا این جوی نامتناهی در مسیر درستش قرار بگیرد هر چیزی را در این نگاه آن وقت می‌بینید یک معنای زیبا پیدا می‌کند در این مسیر گاهی انسان را زمین می‌زنند اما این زمین زدن چه هست بلند شدن این است گاهی انسان بلند شده است به ظاهر خودش فکر می‌کند دارد می‌دود اما این زمین خوردن است … (۲۹:۱۸) حالا این تدبیر را در بقیه‌اش ببینید که خوب عرض کردم که بستگی دارد که انسان را آجال به کدام سمت هول می‌دهند اما این توان را خودش با اراده‌اش چون محفوظ است با اراده‌اش می‌تواند این سوق دادن را سمت و سویش را این تعیین کند می‌تواند پشت و رو بشود خودش درست است با عقب عقب حرکت کند اینکه با عقب عقب حرکت کند بهره‌مندی ندارد رو به دنیا است پشتش به آخرت است به سمت آجال دارد می‌رود ولی با پشت دارد می‌رود وقتی دارد با پشت می‌رود هیچ بهره‌ای ندارد هیچ چیزی ندیده هیچ چیزی از این مسیر برای این عاید نشده است و حسرت اینکه وقتی به آنجا می‌رسد می‌گویند تو این مسیر را آمدی ولی بهره‌ای نداشتی و سرمایه‌ات هم باید از این‌جا می‌آوردی سرمایه ندارد بلکه سرمایه گاهی ضد دارد پس این یوم ندعوا کل اناس به امامهم در دنیا دارد محقق می‌شود آن‌جا ظهورش است فجعل افعلتن من الناس تهوی علیهم دارد در دنیا محقق می‌شود که مردم قلوب‌شان به سمت امام هدایت جذب بشود و خدا این را زمینه سازی کرده است اما این را تبدیل می‌کند به امام ظلالت فجعل افعلتن من الناس تهوی علیهم اما تبدیلش می‌کنند این فجعل افعلتن من الناس تهوی علیهم  این در هول دادن است یوم ندعوا کل اناس به امامهم در جذب کردن است هر دو یک بیان است این می‌گوید فجعل افعلتن من الناس ابراهیم خلیل تهوی علیهم خدایا فرزندان مومنان را مردم را سوق بده دل‌هایشان را به سمت ذریه‌ی من ذریه‌ی من یعنی همان امامان یعنی همان اهل بیت علیهم‌السلام به آن‌ها سوق بده فجعل افعلتن من الناس تهوی علیهم درست است این سوق دادن در دنیا است آنجا می‌گوید یوم ندعوا کل اناس به امامهم چقدر زیبا است یعنی این از این‌جا هول دادن است آن از آنجا کشیدن است در این مسئله هر دو وارد هستند و از طرفی هم فطرت انسان در درونش میل به امام حق در وجودش هست فطرتا و این هم مصاحبش است همراهش است هم هول دادن است هم همراهی است هم جذبه هست از آن طرف خدای سبحان خیلی از اوقات جذبه‌هایی که برای ما پیش می‌آورد که مسبوق به سابقه‌ای نبوده است همان طوری که لهم فیها ما یشائون و لدینا المزید در قیامت است در دنیا هم این مسئله است در دنیا هم لهو ما یشائون فیها یعنی اراده‌ی یک چیزهایی را قبلا به دست آوردیم حالا اراده میکنیم مرتبه بعدی‌اش گاهی هم لدینا مزید است یعنی خدا یک جذبه‌‌ای را بدون اینکه ما سابقه داشته باشد برای‌مان مبتنی بر عمل ما باشد یک جذبه‌ای را ایجاد می‌کند آن جذبه همان چیزی ‌است که از قوه تجذبها می‌آید برای همه هم پیش می‌آید منتهی برای هر کس طوری برای هرکس به شکلی پیش می‌آید این قوه تجذبها است علی ان فی الایام دهرکم تفهاتم … (۳۲:۴۲) مراقب آن‌ها باش آن‌ها لدینا مزید است در عالم دنیا بدون در حقیقت ابتنا در اعمال سابق من است اعمال سابق من جزایش سرجایش است آن‌ها نتایجش سرجایش است آن‌ها هست اما در این حال گاهی بدون ابتنا بر این‌ها آن لدینا مزیدش می‌شود که این‌ها دیگر یکدفعه مسیر را تغییر می‌دهد مثل یک کاتالیزور در نظام شیمی نمی‌دانم حالا سرعت دهنده‌ درست است مثل کاتالیزور و سرعت دهنده و شتاب‌دهنده عمل می‌کند سرعت من اگر با اراده‌ی من مثلا صد کیلومتر بود یک دفعه این شتاب‌دهنده سرعت را هزار کیلومتر می‌کند که اگر من با اعمال و اراده‌ی خودم می‌خواستم جلو بروم این صد کیلومتر اما خدای سبحان تفضلا از باب لدینا مزید خلاصه گاهی سرعت‌ها را می‌خواهد منتهی این استارت را می‌زند از جانب خدا این استارت زدنی است این شتاب‌دهنده عمل می‌کند اما وجودی که غافل است و متوجه نمی‌شود این شتاب‌دهنده می‌آید استارت می‌خورد اما نمی‌گیرد روشن نمی‌شود این شتاب محقق نمی‌شود چه کند خدا با ما که این غفلت‌ها خیلی ما را مشغول کرده آماده‌ی پذیرش نیستیم حالا یک خرده هم جلو برویم که .‌.. (۳۴:۱۱) این ببینید بحثی که سوالی یکی از دوستان هم داشت شیان المرتبطان دو شی که به هم مرتبط هستند … (۳۴:۲۱) اگر یکی قوی‌تر از دیگری باشد حال‌شان چه هست این‌ها چسبیده به هم و مرتبط هستند درست است آن کس که قوی‌تر است آن یکی را می‌کشد جذب می‌کند چطور جذب می‌کند غایات ما را آجال ما را می‌گوید ارتباط است وقتی ارتباط است یکی قوی‌تر از دیگری است آن که قوی‌تر است دارد این را می‌کشد سمت خودش اذا قویه عهد هما الاخر کان حاله به النسبت الی قرینهی هو المسمی جذبا اسم این را می‌گذارند جذب که این دارد جذب می‌کند او را والاجال المسمات الامورالثابته غیر المتغیر این‌ها ثابت غیر متغیر هستند این یعنی چه یعنی در یک نقطه‌ای قرار گرفتند منتظر هستند آن‌ها دارند می‌کشند این‌ها را آجال ظهور یک غایت است قیامت یک غایت است برزخ یک غایت است ما نمی‌دانیم پس از قیامت چیست مواقف قیامت خودش آیاتی دارد هرکدام پنجاه موقف است پنجاه غایت است جوری نیست که این‌ها در عرض این‌ها در طول همدیگر هستند همه‌ی این‌ها تجذبه الاشیا من امامها و هو ظاهر فاالاشیا محاط به قوه الهیه پس اشیا هم احاطه شده‌اند سه قوه‌ی الهی سه قوه چه هست قوه تدفعها این را از پشت دارد هول می‌دهد ساعق است و قوه تصاحبها و تربیها که همراه او است و قوه تجذبها از جلو می‌کشد که قاعد است و هی القول الاصلیه التی تثمتها القران الکریم که این‌ها را اثبات می‌کند قرآن کریم غیر از قول می‌گوید این‌ها غیر از قوای حافظ است رقبا قرنا که ملائکه و شیاطین این‌ها غیر از آن‌ها هستند خیلی زیبا است این هم که انشالله اگر فرصت دیگری بود غیریت این‌ها را هم باید بیان بکنیم که منتهی خودش یک باب از بیان است آنچه که به درون برمی‌گردد با آنچه از بیرون متصل می‌شود بیرونی‌ها به دنبال یک عرصه‌ی درونی هستند خدای سبحان گاهی با واسطه کارهایش را انجام می‌دهد گاهی بی‌واسطه انجام می‌دهد می‌گوید این غیر از قول حافظه رقبا والقرنا این در واقع مثل ملائکه و شیاطین است که شیطان بئس القرین است دیگر ملائکه چه هستند ملک حافظ اند ملکه رقیب‌اند  … ( ۳۷:۲) مربوط به چه هستش مربوط به قوای حافظه و رقبا و قرنا هستند اما آن سه قوه قوه و توان انسان هستند این‌ها از بیرون امداد می‌کنند بیرون منتهی نه بیرون آفاقی اما قوا از درون هستند حالا این را بگذارید یک مقدار سر بسته بماند یک بحث خیلی عالی است این از آن یک خرده بحثش پیچیده‌تر از این مرتبه است بله ملائک حافظ بر کار انسان هستند حفیظ است ملائکه حفیظ که اعمال انسان را ثبت می‌کنند و رقیب هستند یعنی انسان را دو ملکی که هر روز صبح و دو ملکی که هر شب از ابتدای شب تا انتهای شب از ابتدای صبح تا انتهای صبح این‌ها همراه انسان هستند اعمال قوص و حسن  و قبیح انسان را ثبت می‌کنند و اینکه آن که عمل حسن را ثبت می‌کند سلطه دارد بر آن که عمل قبیح را ثبت می‌کند اجازه از این گرفته می‌شود برای ثبت این‌ها خودش خیلی است یک وادی است ما نظام دستگاه الهی را نشناختیم در نظام عالم مادی یک کاری که می‌خواهد انجام بشود چقدر اسباب و مسببات و پیچیدگی دارد در نظام باطنی از این دستگاه عظیم‌تر است پیچیدگی‌اش ولی ما خیلی ساده و بسیط می‌بینیم آن طرف را احساس این‌همه تاثیر را از اطراف در نظام به اصطلاح اعمال نمی‌بینیم چنان‌چه در نظام ظواهری که عالم فیزیکی است می‌بینیم که یک شی اگر می‌خواهد به نتیجه برسد چقدر باید موعدات و اسباب و علل این‌ها در کار باشند تا این به ثمر برسد میلیون‌ها میلیون سبب می‌خواهد بله حالا من یک خرده دلم شور می‌زند که جلو نرفتیم ثم انا نسما تصرفات فی الشی این در حقیقت نوع تصرفاتی است که در شی محقق می‌شود اذا قصد بهی مقصد حالا از این‌جا یک بحث دیگر را مطرح می‌کند می‌گوید چرا امتحان و ابتلا می‌گوید این سه قوه بود این سه قوه که در این‌جا مطرح کردیم سنت امتحان و ابتلا بود  چرا امتحان و ابتلا پیش بیاید می‌گوید بخاطر این است که آن پنهانی‌ها آشکار بشود می‌گوید مگر خدا نمی‌داند پنهانی‌ها را می‌گوید چرا خدا علم الهی علم ذاتی دارد که همه آنجا محفوظ است اما یک نظام علم فعلی است که علم فعلی با حوادث عالم بسط پیدا می‌کند انفعال نیست متن عالم است علم فعلی حضرت حق درست است هر چه این ظهور پیدا می‌کند علم فعلی است که دارد گسترده می‌شود نه علم فعلی ایجاد می‌شود معلوم است دیگر یک موقع می‌گوییم عالم من نمی‌دانستم جاهل بودم اما اگر علم را متن عالم گرفتید هر چه عالم گسترده‌تر بشود متن علم گسترده‌تر شده است یا نشده است؟ اگر علم را عین هستی گرفته‌اید می‌گوید خدا علم فعلی‌اش عین هستی است درست است عین حقایق است هرچه این حقیقت ظهور بیشتری پیدا بکند علم فعلی گسترده‌تر شده است لذا لازم است تا این نظام باطن به ظهور رسیده باشد به فعلیت برسد تا علم فعلی هم گسترده می‌شود با این نگاه علم ذاتی نیست این علم فعلی است و علم فعلی مانع در گسترده شدن ندارد غیر از اینکه برای خود این شخص این حقایق سرمایه می‌شود تا قدرت حرکت پیدا بکند ظهور و بروز ثم انا نسما تصرفات فی الشی اذا قصد بهی مقصد که لایذهر حالهو به نسبت علیه یک مقصدی یک واقعه‌ای پیش می‌آید یک غایتی دارد این نمی‌داند خبر ندارد لایظهر حالهو به نسبت علیه نمی‌دانیم این چه موضعی خواهد گرفت ما نمی‌دانیم حلهو سهولهو قعو لیس له آیا این به صلاح این است یا نیست این با چی معلوم می‌شود باالامتحان و الاختبار که وقتی برایش پیش می‌آید ببینیم نسبت به این چه موضعی می‌گیرد فه انک اذا جهلتک … (۴۰:۵۹) یا می‌دانی باطن امرش را فرزندت است می‌دانی چه کار خواهد کرد چه موضعی می‌گیرد نسبت به این مسئله خبردار هستی معلم نسبت به دانش‌آموزش اما ولاکن او علمت الباطن الامرهی و لاکن ارت یظهر منه می‌خواهی ظاهر بشود برای خودش ظاهر بشود تو می‌دانی می‌خواهی برای او ظاهر بشود طرف را آورده‌ایم جایی که نمی‌دانیم تا بفهمیم چه کار می‌کند یک جایی که می‌دانیم اما می‌خواهیم برای خودش ظاهر بشود بله ان یظهر منه ذلک  اورتد علیه الاشیا  … (۴۱:۳۵) وقتی می‌رسد به این چه کار می‌کند آیا با این مقابله می‌کند یا جذبش می‌کند چون نمی‌دانیم راجع‌به این یا می‌دانیم می‌خواهیم ظاهر بشود می‌گوید تسما ذلک الامتحان و الاختبارا و الاستعلاما له حال قوما یغاربهم الفاظ و هذه المعنا ینطبق التصرف الالهی می‌گوید همین را می‌توانیم نسبت به خدا نسبت بدهیم می‌گوید می‌شود اما با حفظ اینکه خدا جهل ندارد بخواهد جهلش به علم تبدیل بشود ینطبق علی التصرف الهی بما یردهو من شرایح اوامر و نواهی والحوادث وقایعی که پیش می‌آید ما دوتا ممتهن داشتیم اوامر و نواهی از یک سو حوادث از سوی دیگر این دو انسان را در امتحان و ابتلا قرار می‌دهد هر امری که به ما می‌رسد یک  امتحان است من چگونه این را اجابت می‌کنم اجانب می‌کنم یا نه اجابت کردنم با شوق و شور است یا با بی‌حالی و رخوت این هم امتحان است لذا اگر می‌گویند کسی نماز اول وقت را خواند به جماعت خواند در صف اول جماعت یک نوع شوق و شور است یکی هم می‌خواند آخر وقت می‌خواند این هم اطاعت کرده است اما ابتلا در حقیقت چه هست دو جور شده است این با او از زمین تا آسمان متفاوت است فان هذه الامور یظهروا  … (۴۳:۸) مقصد الذی یدعا علیه الانسان به الدعوته الدینه که اوامر و نواهی هستند و هی الامتحانات الهیه و ان مل فرق بین الامتحانته الهیه و ما عندنا من الامتحان چه هست انا لا نحن غالبا جهل به ما فی باطن الاشیا ما نمی‌دانیم امتحان باعث می‌شود ما بفهمیم که این موضعش چه هست درست است اما خدا این‌طور نیست فه نرید بالامتحان ما استعلام حالن مجهول لنا اما والله سبحانه یمتنع الجهل و انه مفاتح الغیب فه التربیت العامه الالهیه الانسان من الجهل دعوته الی حسن العاقبه و السعاده امتحان لانهو یظهر و یتعین بها تا آشکار بشود … (۴۳:۵۳) دار الثواب او دار العقاب تا آشکار بشود برای خود این نه برای خدا که این از اهل دار الثواب است یعنی مطیع است یا دار العقاب است که مخالف است لذا خدای سبحان می‌فرماید این تصرفش را با حوادث و ابتلاعات برای انسان تصرف الهی و امتحان است خوب بحث تا اینجا انشاالله ادامه دارد آیات را می‌آورد اصل بحث شکل گرفت دیگر یک سری استشهادات است حالا تطبیق ببینیم بکنیم یا دوستان خودشان مطالعه می‌کنند انشالله خدای سبحان قوای عالم را که همه ملاقات حق با ما هستند چه آن قوه‌ای که تدفعوها چه آن قوه‌ای که مع انسان است معیت دارد تصاحبها چه آن قوه‌ای که تجذبها انسان را جذب می‌کند انشالله به ما بچشاند ببینیم خدا ما من دابه الا هو الاخزون به ناصیتها ناصیه ما را گرفته است این قوه‌ی چه هست ما من دابه الا هو الاخزون کدام قوه است تجذبها از جلو دارد می‌برد درست است ناصیه از جلو کشاندن و بردن است همه‌ی عالم را خدا دارد می‌برد انشاالله ما را هم که دارد می‌برد مقاومتی نکنیم و همراه بشویم و ببینیم دست خدا را وسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 864” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید