بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه هفتم تدریس آداب الصلاة استاد محمدرضا عابدینی

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَلاةُ وَ السَّلامُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ اللَّعنُ الدائِم عَلی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَومِ الدِّین

خب الحمدلله رب العالمین در زمان اسلام بدنیا آمدیم؛ الحمدالله رب العالمین در دورانی که یک رجل عادلی و الهی، حاکم است، در این دوره زندگی میکنیم. خدا را شکر میگذاریم که با این انقلاب و با این نعمت، همراه بودیم. از خدای سبحان میخواهیم که ما را مجاور خوبی به تعبیر روایت «أَحْسِنُوا جِوَارَ نِعَمِ اللَّهِ»[1] برای این نعمت قرار بدهد؛ نسبت به نعم الهی، مجاور خوبی باشیم، همسایه‌ خوبی باشیم، قدردان این نعمت ها باشیم. ان شاء الله در این ابتلائاتی که پیش آمده است، خدای سبحان ما را جزو رویش های این ابتلائات قرار بدهد و جزو ریزش های این ابتلائات نباشیم؛ خدای ناکرده با این ابتلائات، در دل ما سستی یا لغزشی یا لرزشی ایجاد نشده باشد و نشود. از خدای سبحان میخواهیم که ما را برای ابتلائات بالاتر آماده کند و ما را از آنها، سربلند بیرون بیاورد. همانطور که در مورد امام زمان(عج) وارد شده است که هرچه نزدیک به دوره‌ ظهور، نزدیک میشویم، ابتلائات، سخت‌ تر و پیچیده‌ تر میشود و ریزش ها و رویش ها، بیشتر میشود؛ چون رویش ها عمق پیدا میکند و ریزش ها چون آنهایی که «لَتُغْرَبَلُنَّ غَرْبَلَةً»[2]، آن ریزها مدام می ریزند و دانه های سبد غربال، درشت ‌تر میشود و کسانیکه کاملاً درشت نباشند، می‌ ريزند. ان شاء الله خدای سبحان ما را در ایام ابتلائاتی که در پیش داریم و کم هم نیست، ان شاء الله حفظ کند و حواسمان را جمع بکند تا با تقوای الهی و با محبت اهل بیت، در این مسیر، مسیر ولایت و آن طریق الهی که خدا قرار داده است، بتوانیم باقی بمانیم.

خب چند جلسه‌ای بود راجع به آداب الصلاه که امام(ره) فرموده بودند، گفتگو داشتیم. بحث بیان خشوع را تا حدی و اطمینان را هم گفتیم. مثل اینکه فصل سوم در بیان خشوع را هم گفتیم. حالا چون فاصله زیادی افتاده است، چند خط اولش را میخوانیم و ان شاء الله بعداً بقیه آنرا توضیح میدهیم. تا به اینجا که در فصل قبل گذشت که بحث مهمی بود، ایشان، مراتب اهل سلوک را به اختصار در چهار بیان، بیان کردند که یکی از آنها در حقیقت خود علم بود، دومین ایمان، سومین طمأنینه، و چهارمین مشاهده بود که باید پله به پله، قدم به قدم انسان با خودش برای رسیدن به اینها ور برود. هر کدام از اینها هم میتوانست در کنار اینکه کمال رتبه‌ قبل بود، حجاب هم نسبت به رتبه‌ بعد بشود. یعنی هر کدام از اینها نسبت به رتبه‌ قبل کمال بود؛ علم به جهل کمال است اما اگر انسان در خود علم ماند، حجاب میشود. لذا علم نسبت به ایمان، حجاب است. ایمان نسبت به علم، کمال است اما ایمان نسبت به طمأنینه و طمأنینه نسبت به مشاهده، حجاب میشود. در عین اینکه خود طمأنینه نسبت به ایمان، کمال بود. گاهی انسان به یک کمالش راضی میشود، حواسش از اینکه چه مسیری در پیش داشته است، غافل میشود. این از آن چیزهایی است که بسیاری از ما به آن مبتلا هستیم. می آییم علم را بخوانیم که به ایمان برسیم، در علم می مانیم و به براهین و استدلالها و آن مباحث علمی، آنچنان مشغول میشویم که یکدفعه به خودمان می آییم، می ‌بینیم که علمی که قرار بود مقدمه باشه، هدف شد.

ایمان خودش یک وسیله برای رسیدن به خدای سبحان است اما خود ایمان، گاهی هدف میشود و همین، حجاب میشود. منتها دیگر حجابها هرچی جلوتر می آید، حجاب، نوری تر میشود. حجاب ظلمانی نیست؛ این مراتب، مراتب حجاب ظلمانی نیست؛ علم و ایمان و طمأنینه و مشاهده، حجابهای نوریه هستند، حجاب ظلمانی نیستند. حجابهای ظلمانی، تعلقات به دنیا و معاصی است. حجابهای ظلمانی، در حقیقت وابستگی‌ های انسان است که آنها تبدیل به حجاب میشوند. اینها هم حجاب است ولی حجابهای نورانی هستند که بحثش گذشت. هرچند جای گسترش این موضوع، خیلی زیاد است. در فصل سوم که در بیان خشوع که یک امر کاربردی و دقیق است، میباشد. مرحوم امام(ره) در اینجا هر صفحه ‌ای که انسان جلو میرود، یک ظهوری از آن کمالات را دارد برای ما آشکار میکند و با یک نگاه کاربردی در عین معرفتی بودن، آمیخته ‌اند. اگر شما مقدمه‌ جنود عقل و جهل را بخونید، میگوید من نمیخواهم برای شما اخلاق بگویم؛ امام(ره) نمیخواهد اخلاق را بیان کند. میگوید گفتن اخلاق و دستورالعمل دادن را قبول ندارم. امام(ره) میگوید نقش اخلاق، بردن و رساندن است؛ یعنی نقش بردن و رساندن را و نه گفتن و شنیدن و اینکه بنشینیم و بشنویم را دارد. نقش آن در اینکه ما هم بشنویم نیست؛ بلکه بردن و رساندن است.

لذا اگر در جلسه اخلاقی می‌ نشینیم، باید وقتی بلند میشویم، اثرش این باشد که احساس بکنیم یک قدم را میتوانیم برداریم که قبلاً برنداشته بودیم. انگیزه ایجاد شد که یک راه، کار، بار و سنگینی جدیدی را بتوانیم برعهده بگیریم. یعنی باید انسان، وزن پیدا بکند و وقتی می نشیند تا یک تصمیم اخلاقی بگیرد، باید احساس سوز و درد بالاتر و حرکت بیشتر داشته باشد. اگر اینها نشد و آمدیم و رفتیم، اینها حجت علیه ماست. چرا حجت علیه ماست؟ چون یک باب که میشد تاثیر بگذارد را از دست دادیم. مثل کسی می‌ ماند که این آنتی بیوتیک را مصرف میکند، اگر این آنتی ‌بیوتیک را درست مصرف نکرد، نسبت به او واکسینه میشود؛ اگر دفعه بعدی بخواهد بیدار بشود، باید حتماً داروی قوی‌ تر باشد و دیگر صدای قبلی، بیدارش نمیکند. لذا اگر در جلسه آمدیم و فقط شنیدیم و رفتیم، این، اثر حداقلی اش اینست که ما را نسبت به این مرتبه موعظه، بی ‌تفاوت کرده است. دیگر بعد از این، این مرتبه قطعاً اثر ندارد. لذا با تمام وجود حاضر باشیم توجه بکنیم و این روایات یا تخاطب هایی که امام(ره) دارد، را با یک نگاه که ان شاء الله ما را تکان بدهد و راه بیفتیم و اقلاً قدمی جلوتر بیاییم، بنگریم. همین مقدار که یک قدم هم جلوتر بیاییم و همان جای قبلی نمانیم، خیلی هست. چون قدمهای اولی معمولاً سنگین است؛ مثل ماشینی که میخواهد ابتدا راه بیفتد، دنده یک، خیلی سنگین است و انرژی زیادی میخواهد و حرکت هم کم هست. حواس مان باشد که ناامید هم نشویم؛ شیطان در قدمهای اولیه چون انسان، حرکت را نمی بیند، احساس ناامیدی برای انسان ایجاد میکند.

فصل سوم در بیان خشوع است؛ خشوع که همان حالی است که در فضای نماز آنرا مطرح میکنیم و نماز هم عبادت جامع بود، این خشوع در نمازی که عبادت جامع است، آن حال خضوعی است که گاهی ممزوج با حب و گاهی با خوف است. دو جور است؛ برخی، حالشان حال خوفی و برخی حالشان، شوقی و محبتی است. انسان اگر فهمید حالش چگونه است، باید از آن راه بهتر وارد شد اما منحصر به آن راه نکند چون همان را اگر منحصر کرد، خودش حجابی میشود. اما خدای سبحان آنجایی که تجلی خوفی میکند، در آنجا حب هم هست. آنجایی که تجلی حبی میکند، خوف هم هست. یعنی تجلی حبی گاهی با تجلی حبی، عظمتش را به انسان نشان میدهد و عظمت انسان را اخذ میکند و گاهی با حالت خوفی، انسان را مشتاق میکند. منتهی غلبه در ظاهر، گاهی با خوف است. مثلاً حالات روحی مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی(ره) را ببینید! این، حالات خوفی است. حالات آیت ‌الله شاه‌ آبادی(ره)، حالات شوقی بوده است و در حقیقت و سلوک اینگونه بودند.  مثلاً می‌ بینید آقای بهجت(ره) در دوران قبل از مرجعیتش، حالت خوفی داشت. کسی رفته بود و گفت پیغمبر(ص) هم اینطور بوده است که کسی جرأت نکند با او حرف بزند؟ بعداً، کمی فرق کرده بودند ولی قبلش، کسی جرأت نمیکرد با ایشان حرف بزند. واقعاً اینطور بوده است. یعنی گرفته و در هم. هیبتی ایجاد کرده بود که غیر از آن هیبت، خود عظمتش، هیبت ظاهری اش هم طوری بود که به کسی اجازه نزدیک شدن نمیداد.

پیغمبر اکرم(ص) این عظمت داشت را اما با یک لبخند کار میکرد؛ با یک لبخند مردم را مشتاق میکرد که از این عظمت اخذ نکنند که ارتباط نگیرند. میگوید اگر آن لبخند نبود، کسی جرأت نمیکرد. خب البته ما هم در ارتباط ما با دیگران باید حواسمان باشد که اگر خدای سبحان، عظمتی در ارتباط با دیگران به ما داد، حواس مان باشد به تعبیر مرحوم آقای خوشوقت(ره) که می فرمودند جوان و نوجوان در حال ورود به طبیعت و ما در حال خروج از آن هستیم، نمیشود یک جور برخورد بکنیم که همانطوری که ما هستیم، با جوان و نوجوان برخورد بشود! ما در حال خروج از طبیعت و اقتضائات آن هستيم. حالا امام(ره) این دو دسته بندی را مطرح میفرماید که هر کدام از اینها اقتضائاتی دارد. اگرانسان فهمید که حب در وجودش بیشتر اثر میگذارد یا خوف، باید این را از دست ندهد که این خودش یک ریسمانی است. این خودش یک حبلی است. ایشان می ‌فرماید که [یکی از اموری که از برای سالک در جمیع عبادات خصوصاً نماز که سرآمد همه عبادات است و مقام جامعیت دارد، لازم است، خشوع است و حقیقت آن عبارتست از خضوع تمام ممزوج با حب یا خوف].[3] دو طریق دارد؛ معمولاً انسانها از یکی از این دو طریق، زودتر جذب میشوند. خدای سبحان در قرآن کریم در عمده‌ خطابات، “نذیر” را در کنار “بشیر” آورده است اما نذیر غلبه بر بشیر دارد. آیا الان به ما بگویند جهنم نیست، اعمال مان راحت‌ تر ترک میشود یا اگر بگویند بهشت نیست؟ اگر بگویند جهنم نیست و بهشت هست، برای شوق به بهشت بسیاری از این کارها که الان جزء واجبات ‌اند را انجام نمیدهیم. معلوم میشود این خوف، تأثیرش در وجود عموم مردم بیشتر است. مردم عمدتاً در حالت خوف و ترس و مریضی و سختی، رو به خدا می‌ آورند.

تعبیر قرآن است {وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ* الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ}.[4] یا در آیه میفرماید که ما رسولی نفرستادیم الا {فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ} هرجا نبی فرستادیم، برای اینکه بتواند مسلط بشود، فشار را هم فرستادیم. یعنی فکر نکنید که وقتی نبی می آید، راحت می آید. نبی را به چه منظور فرستادیم؟ {لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ}. اگر یک موقع می ‌بینیم در انقلاب، سختی ‌ها پیش می آید، یک نگاه اینست که این سختی‌ ها، عقاب است و ثمرات کوتاهی‌ ها است؛ در جای خودش هم درست است و کوتاهی ها هم باید تحلیل بشود. اما یک نگاه دیگر اینست که خدا میخواهد {وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ}؛ مصادیق آن، سختی‌ ها و بالا رفتن قیمتها و تحریمها است. یه نگاهی اینست که کوتاهی یه عده‌ ای است که سرجایش آنان باید جزا ببینند و درباره کوتاهی شان جواب بدهند. یک نگاه دیگر اینست که این سختی ها میتواند کمال هم باشد. نه اینکه کار آنها توجیه بشود اما این در دستگاه الهی، در حقیقت میتواند غیر از عقاب آنهایی که با مملکت امام زمان(عج) شوخی کردند یا شوخی بخواهند بکنند که در حقیقت کار سنگین و سختی است و جزای بی‌حسابی دارد، میتواند همین را جزء سنتهای الهی هم ببیند که با این نگاه، ما سوار به موضوع میشویم و لطف خفیه الهی را در قضیه می‌بینیم که از اینجا چکار بکنیم که مردم را بسمت خدا بکشانیم. سیل می آید؛ یک نگاه اینست که کوتاهی‌ هایی بوده است اما یک نگاه اینست که حضرت آقا فرمودند در همین سیل، رحمتی که از درون مردم جوشید، باعث شد رحمت‌ الهی ایجاد بشود و خیلی از مسائل با این جوشش رحمت، دفع بشود.

اگر این نگاه را بکنیم، ما که طلبه‌ هستیم، اول باور خودمان ایجاد بشود که این موقعیت ها، میتواند محل نزول رحمت الهی باشد. پس باید اینطور نگاه بکنیم و دنبال این علائم باشیم. دوم اینست که میتوانیم با مردم ارتباط برقرار کنیم و وقت ارتباط با مردم است؛ با اینکه ما الان خلافش را میگوییم که تا اینطور میشود، مردم از دین بر میگردند. الان شما ببینید در این صفحات مجازی، ما که ارتباط نداریم ولی اینکه نقل میکنند (البته در این چند روزه شما اختیاراً ارتباط تان با صفحات مجازی قطع شده و ما اختیاراً قطع شده است که کسی دیشب میگفت چقدر آدم وقت می آورد با این وضع و آدم می فهمد شبها چقدر بلند است!). در این نگاه میتوانیم با نظر به رحمت الهی، برنامه برایش داشته باشیم. اگر برنامه داشتیم، همین حوادث میتواند سبب جذب مردم بشود یا نمیتواند؟ خدا میفرماید ما مصائب و سختی‌ هایی که می‌فرستادیم، سبب جذب مردم میشود. الان اینجوری نیست! ما اصلاً نگاه اینجوری نداریم به مسئله و به همین علت، وا داده ایم و ول کرده ایم و خودمان هم گاهی گاهی شل میشویم! اگر با این نگاه دیدیم، خود همین حوادث، از راه خوف، سبب جذب است. در عین اینکه از راه حب هم همین طور است بخصوص برای نوجوانها و جوانها که راه حب بسیار مسیر تأثیرگذاری است. لذا میفرماید که [و آن حاصل شود از ادراک عظمت و سطوت و هيبت جمال و جلال].[5] این را هم بدانیم که در هر خوفی، جمال است و در هر جمالی، خوف است. خدای سبحان هر تجلی اش، جامع است. منتهی سلطه و ظهور با یکی از اینهاست اما جامع است. اگر اینطور دیدیم، در هر سختی دنبال {إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا}[6] میرویم. همین سختی که الان پیش آمده است، چه بحثی که چند ماه پیش مربوط به دلار و تنش ها و بی‌ ارزش شدن پول بود، چه آن بحثی که امروز پیش آمده است، همه {إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا} است؛ نفرموده که “بَعدَ العُسر”.

اگر این باور بشود، نگاه انسان به عالم و وقایع، تغییر می‌کند. این را حواسمان باشد که جرم کسی کم نمیشود. اما در کنار این جرمها میتواند آن تعبیر باشد که هرجا رجل الهی حاکم باشد، هر تهدیدی تبدیل به فرصت میشود حتی اگر آن تهدید توسط جاهلان داخلی صورت گرفته باشد. حالا آن دشمن بیرونی بجای خود اما جاهلان داخلی هم این کار را کرده باشند، تبدیل به فرصت میشود که تأیید هدایتگری و الهیت صورت می پذیرد. واقعاً خدای سبحان با اخلاصی که مقام معظم رهبری به خرج دادند و مسئله سهمیه بندی و افزایش قیمت بنزین را قبول کردند، یکدفعه تنش را به یک فرصت تبدیل کردند. بطوری که دشمنان ما مجبور شدند ساز و کار نقشه شان رو بیرون بریزند و تا حدودی رسوا شدند و با این رسوایی، آن نتیجه را نگرفتند که دوگانگی و دوقطبی ایجاد بشود. این همان لطف خفی در آن خوف بود. اگر انسان این را دید، هیچ‌جا ناامید نمیشود. شما باور کنید -اینکه دارم عرض میکنم با علم به کسانیکه نزدیک و متصل نقل میکنند- رهبری در هیچکدام از این شدتها، اخذ به شدت نمیشوند و ترس برایشان ایجاد نمیشود. ترس ایجاد نمیشود و احساس ترس نمیکند. چرا؟ چون اولاً میداند و در هر کدام از اینها، یک لطف خفی‌ وجود دارد و کوتاهی هم سرجای خود محفوظ هست و به موقع تشر هم میزنند و برخورد میکنند، اما در کنار آن، دست خدا را هم می‌ بینند. حتی اگر بی‌ تدبیری دیگران است، این بی‌ تدبیری هم در نظام الهی آنگاه که قصد مؤمنین و مخلصین اینست که حاکمیت، الهی باشد، خدای سبحان قادرست همین را تبدیل به فرصت کند.

بله! اگر اینها در خدمت بودند، خیلی میتوانست بظاهر -و عمداً هم میگویم بظاهر-، رشد فزاینده ‌تری ایجاد بکند. اما تماماً اینجور نیست. یعنی فکر میکنید اگر دشمنان جلوی حضرات معصومین را گرفتند و نگذاشتند به حاکمیت برسند، دست شان را بستند و ایشان نتوانستند هدایتگری را انجام بدهند؟ نتوانستند یعنی جلوی نقشه خدا را گرفتند؟ خیر! اینطور نبوده است. در طول تاریخ، خدای سبحان، انبیاء را موفق میداند با اینکه غالباً جبهه‌ باطل، غالب و حاکم بوده است. پس نگوییم جبهه باطل بر سر کار بماند و ما کاری نکنیم. نه! ما باید برای جبهه حق بکوشیم. اما اینطور نبوده است که اگر جبهه‌ باطل می آید، جبهه‌ حق، شکست خورده باشد. نه! اینطور نیست. اگر این را باور کردیم، نوع پیروزی و شکست و مدل و مفهوم متفاوت میشود. امام حسین(ع) شکست خورد یا پیروز شد؟ اگر امام حسین(ع) را در بازه زمانی کامل نگاه بکنیم، امام حسین(ع) پیروز بوده است چون اثری که از امام حسین(ع) مانده است، تمام این هدایتگری ها است. حال با اینکه بظاهر همه فکر کردند ایشان مغلوب شده یا پیروز است؟ در همه‌ مسائل همین نگاهی است؛ نگاه الهی یک نگاه دیگری است.

نگاه الهی فقط در قید زمانی خاص، نمی‌ ماند. تحلیل اشیاء را در ارتباط متصل به هم می بیند. اگر در ارتباط متصل با هم تحلیل کند، تحلیلها متفاوت میشود؛ بجای آنجایی که یک شئ و یک واقعیت را منفصل و در یک زمان و بازه فقط ببینیم و آثار و نتایج در همان بازه تحلیل کنیم. اما اگر این را در ارتباط دیدیم، آن موقع می بینیم تحلیلها مختلف میشود. دائم هم عرض میکنم که بحث این نیست که کوتاهی ها نادیده گرفته بشود و این بحث، آن نیست. اما اینست که اگر ما آنجایی که وظیفه مان را انجام دادیم و کوتاهی نکردیم، اما حقایقی و وقایعی اتفاق افتاد چه دشمن بیرونی کرده باشد باشه چه دشمن درونی، همین میتواند سکوی پرش برای مؤمنین قرار بگیرد. خداوند دستش بسته نیست. این خدایی که میفرماید {یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ}[7]، در نظام فردی سیئه میتواند حسنه بشود با اینکه سیئه بوده‌ است. خیلی حرف است! یک موقع میفرماید {یُکَفِّرَ عَنکُمْ}[8] که ما سیئات را می پوشانیم؛ یک موقع میفرماید «التّائبُ مِن الذَّنبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ»[9] مثل اینکه در حقیقت این گناه اصلاً نبوده است. پوشاندن یعنی نمیگذاریم که اثرش ظاهر بشود و «التّائبُ مِن الذَّنبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ» یعنی کانه سیئه نبوده است. اما {یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ} بالاتر است. یعنی خود سیئه را تبدیل به حسنه میکند. این در نظام اجتماعی هم هست؛ فکر نکنید فقط در نظام فردی است. سیئه اجتماعی که پیش می آید، اگر مؤمنین، درست با آن برخورد کنند، همین سیئه تبدیل به حسنه و سکوی پرتاب میشود. اگر این باور را کردیم؛ هیچگاه ناامید نمیشویم و هیچگاه دست خدا را بسته نمی‌ بینیم. چون می بینیم آن خدایی چنین قدرتی دارد که میتواند سیئه را تبدیل به حسنه کند و وعده داده است {إِلَّا مَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا}[10]. شرایطش توبه و ایمان و عمل صالح است. یک موقع است که توبه و عمل صالح {تَابَ وَ عَمِلَ صَالِحًا}[11] که در حقیقت تکفیر سیئه است، مطرح میشود اما توبه، ایمان و عمل صالح یعنی تمام جهات مطرح است. هم رجوع از آن بدی کرده و مرزگذاری نموده و هم ایمان و عمل صالح دارد. این میگوید{یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ}.

اگر ما اینطور دیدیم، هیچگاه کار دشمن داخلی و خارجی ما را ناامید نمیکند بلکه رفتار ما را در هر فعلی، تغییر میدهد که چکار باید بکنیم؛ اما ناامید نمیشویم و بن‌ بست، ایجاد نمیشود. بن‌ بست به هیچ وجه ایجاد نمیشود. اگر این را باور کردیم که بن بست ایجاد نمیشود، انسان در یک راحتی و آرامشی قرار میگیرد؛ منتهی البته باید تفکر بکند و ببیند در این واقعه، چه عکس العملی باید داشته باشد. این غیر از آنست که انسان ببیند دستش بسته شد و اگر دستش بسته شد، دیگر از کار می افتد. این همانطوری که یأس در نظام فردی از خدای سبحان، بالاترین گناه است، در نظام اجتماعی هم بالاترین گناه اجتماعی است. لذا اگر کسی مأیوس شد یا حرف یأس زد، باید به او بگوییم {لَا تَیْأَسُوا مِن رَّوْحِ الله}[12]؛ {لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ الله}[13]. اگر در نظام اجتماعی هم کسی به این برسد، این، بالاتر است. لذا حواسمان باشد حتی حرف منفی و درد و دل منفی را وقتی کنار هم می‌ نشینید، مطرح نکنید. درد و دل منفی چیست؟ ایجاد موج منفی میکند. آنچنان نگاه تان به حقایق الهی باشد که کسی که خدا را دارد، هیچ جا برایش بن بست نیست. هیچ جا برایش ناامید کننده نیست و هیچ جا برایش مانعی که نتواند از آن عبور کند، نیست. چون به پشتوانه خدا میخواهد عبور کند و نه به پشتوانه خودش. هر چه مانع بزرگتر باشد، خدای سبحان اگر قصد برطرف کردن آنرا بکند، مانند آن نبی الهی میشود که داستانش را برایتان گفتم.

وقتی صبح شد، خدا به او گفت اولین چیزی که دیدی را بخور؛ صبح شد و اولین چیزی که دید، کوهی بود و گفت این کوه را چطور بخورم؟ منتهی امر خداست؛ وقتی امر خداست، پس شدنی است. بسمت کوه حرکت کرد که کوه را بردارد و بخورد. انسان بسمت کوه میرود و خب با این زاویه‌ سینوس که در حقیقت اندازه میگیرند، زاویه هرچه دورتر و کوچک تر باشد، کوه، کوچک تر دیده میشود. هرچه انسان جلوتر می آید، ارتفاع کوه بیشتر دیده میشود و زاویه، بازتر است. اما برعکس بود و هرچه این نبی جلو می‌ آمد، این کوه کوچک تر میشد تا به جایی رسید و لقمه ای را دید و آنرا خورد. چون باور داشت که خدا امر فرموده، شدنی است. بعد خدا گفت این غضب تو بود که از دور، برای تو، بسیار عظیم و بزرگ جلوه میکرد و غیرقابل کنترل بود. اما وقتی حرکت و اراده بکنی، شدنی است و توانش را داری و آنرا تبدیل به لقمه ای خواهی نمود. یعنی حقایق بیرونی، مظاهر درونی دارد؛ مثل چهار پرنده‌ای که حضرت ابراهیم(ع) داشت و اینها را سر برید و پرنده ها اسم داشتند که چند تا اسم برای اینها ذکر کردند.

بعد در روایت میفرماید این چهار خصوصیت انسان است که هر کدام از این پرنده‌ ها مظهر یک خصوصیاتی بودند و سر بریدن آنها، سر بریدن چهار خصوصیت انسان بوده است و حیات انسان با سر بریده شدن این خصوصیت ها است و اینها تبدیل به چهار حیات میشوند. لذا وقتی پیغمبر(ص) فرمود که همه، شیطانی دارند، آن طرف هم نه گذاشت و نه برداشت، گفت شما هم دارید؟ فرمودند من هم دارم اما شیطان «اَسلَمَ شَیطانی بِیَدی»[14] تسلیم شده است. البته آن کسی که این سؤال را کرده است، بالاخره لطافت ندارد. چنانکه امام صادق(ع) درباره بحث همین مکاشفات و مشاهدات و خوابها و منام صحبت می فرمودند، بعد معیار میدادند که حواستان باشد که اینها گاهی شیطانی نشود. کسی گفت خب شما از کجا می فهمید اینها شیطانی نیست؟ آدم گاهی کم شعور باشد، همین میشود! حضرت فرمود ما می‌ فهمیم مثلاً وقتی این خصوصیت ایجاد بشود، از طریق آن خصوصیت متوجه میشویم. البته در آخر حضرت فرمود شیطان در ما نفوذ ندارد. یعنی کم شعوری او بود که نمی‌ فهمید و گفت شما از کجا می‌فهمید که شیطان در کار شما نفوذ ندارد. حضرت توضیح دادند و معیاری هم برای اینها دادند و نهایتاً فرمودند شیطان، نفوذی در ما ندارد. این را عرض کردم که این پرندگان، چهار جلوه‌ حیات بودند که وقتی انسان بر آنها سلطه پیدا کرد، حیات پیدا میکند{ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا}[15]. آن بحث سرجایش هست اما این تفسیر درونی و انفسی اش هم سرجایش. این را هم روایت مطرح میکند و فقط تفسیری نیست که کسی از بیرون نقل کرده باشد. خود روایت میگوید که این چهار پرنده، چهار خصوصیت خُلقی انسان هستند که سربریده میشوند.

ادامه‌ بحث را پیش ببریم که [تفسیر این اجمال آنست که قلوب اهل سلوک به حسب جبلت و فطرت مختلف است][16]. پس یک قابلیت درونی داریم که گاهی با خوف سازگارتر و تاثیرگذارتر است؛ مثل نسبت بدنهای ما با غذاهای مختلف. گاهی غذایی برای کسی زود هضم میشود و گاهی این غذا به فرد دیگری نمیسازد و به آن حساسیت پیدا میکند. غذاهای مختلف بدن، همین طور است و نظامهای روحی هم همین طور است. یکجور نیستند و کاملاً متفاوت اند. لذا در نظام تعلیم و تربیت، باید انسان بسیار در مشترکات حرکت بکند و بسرعت در اختصاصات وارد نشود تا ببیند قابلیت‌ ها تا چه میزان است. [پاره‌ ای از قلوب، عشقی و از مظاهر جمال اند]. یعنی دلشان، زود میرود؛ قطعاً راه میانبر اینها، از همین راه است. منتهی باید درست این راه را طی کند. [و به حسب فطرت، متوجه جمال محبوب است][17]؛ یعنی جذب این با واسطه‌ حبی و جمال خیلی سریع هست و [چون در سلوک ادراک ظل جمیل][18]، ظل جمیل یعنی ظهوراتش، یعنی وجوداتی که از جمال نشأت گرفته است از جمال ظاهری گرفته تا ظهورات اخلاق جمالی همه‌ اینها ظهورات جمالی اند. [ادراک ظل جمیل یا مشاهده اصل جمال کنند]، یعنی اسم و اصل جمال رو ببینند. پس گاهی ظل جمال را و گاهی اصل جمال را و خود اسم و خود آن حقیقت و مبدأ جمال را می بینند. البته برای شروع، حتماً با ظل جمیل باید شروع کنند اما در نهایت و سلوک، به اسم جمال میرسند. یعنی غایت، معلوم است که به آن میرسند. “هر جمالی که بدیدیم بدو یار شدیم/هر جمیلی که بدیدیم گرفتار شدیم”. بعضی دلها، بسیار عشقی هستند. زود گرفتار میشوند؛ اینها بسیار باید مراقب باشند. یعنی این هم یک ابتلائی است در عین اینکه میتواند یک کمالی باشد ولی ابتلائی هم هست. اگر درست بکار گرفته بشود، سرعت سیر ایجاد میکند و اگر درست بکار گرفته نشود، سقوط ایجاد میکند. حال چه چیزی اینها را در جمال محو میکند؟ امام(ره)، راه را دارد نشان میدهد. [عظمت مختفیه سر جمال، آنها را محو میکند][19].

بسیار زیباست! یعنی اگر میخواهد کسی که جمالی است، جمال جذبش بکند، باید آن عظمت که مظهر جلال در جمال است، او را اخذ بکند. یعنی آن حال غلبه‌، آن عظمتی که با جمال، خودش را نشان میدهد. این حال، انسان را میگیرد؛ خیلی جذب شدیدی است که با محبت هم این عظمت را میگیرد. یعنی عظمت، عظمت خوفی نیست؛ عظمت؛ عظمت شوقی است. حالا بالاخره دوستان ممکن است اگر سیر در زندگی خود بکنند، گاهی اینطور شده باشند که یک چیز باعث ایجاد اشک شوق بشود. این اشک شوق، یک جذبه است. گریه خوفی هم جذبه خوف و ترس است. عظمت گاهی شوقی و عظمت گاهی خوفی است. غالباً عظمت، خوفی است اما عظمت شوقی برای کسانیکه با شوق و محبت میخواهند حرکت بکنند، راهکار جدی است. [و از خود بی خود نماید. چون در هر جمالی، جلالی مختفی و در هر جلالی، جمالی مستور است]. این حرف بظاهر ساده می آید اما یک دستور العمل فردی، اجتماعی، یک قاعده و سنت الهی است. همین بحثهایی که کردیم {إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا}. در سختی، راحتی خوابیده است. راحت در دل سختی خوابیده است و در راحت هم سختی خوابیده است؛ و در جمال، جلال و در جلال، جمال مستور است. نمیشود که جایی باشد که سختی مطلق باشد. دنیا جای سختی مطلق نیست چون دنیا جای راحت مطلق نیست. لذا در دنیا، جمال با جمال حتماً آمیخته است. یقین بکنید که دنیا نه جلالش به تنهایی برای کسی است که بگوید فقط گرفتاری و سختی برای من هست و نه تنها جمال و راحت است که کسی بگوید من اینجا مدام راحت بودم. امکان ندارد! جمال با جلال و جلال در جمال، مختفی است.

اگر اینطور دیدیم، آنوقت در نظام اجتماعی و حرکتهای اجتماعی ما هم این، سرایت پیدا میکند. هیچ جایی نیست که بن‌ بست اجتماعی باشد و هیچ جا نیست که راحت مطلق در نظام اجتماعی باشد. بله! در دوران ظهور هم سختی است؛ لذا یک کسی گفت کی میشود ظهور فرا برسد و ما راحت بشویم! حضرت فرمود آن روز «وَ اَنتُم العَرَقَ وَ العَلَق»[20] است. در روایت دارد هر کسی در آن روز، به انداز بیست نفر کار میکند. بهره‌ وری به نهایت و اوج میرسد. بهشت البته جای تجلی جمال مطلق و جمال بی جلال و جهنم هم تجلی جلال بی‌ جمال است. آنجا این امر روی میدهد اما در اینجا حتی در ایام ظهور هم جمال بسمت اطلاق میرود اما مطلق نمیشود. اینها دستورالعمل‌ های تحلیل سنتهای الهی در نظام اجتماعی است. پس چگونه باید برنامه‌ ریزی کنیم اگر قراره باشد اینها با هم باشند؟ برنامه‌ریزی باید چطور باشه؟ بایستی چند جانبه باشد. هدف‌ گذاری باید چگونه باشد؟ یعنی این بیان ها فقط یک بیان اخلاقی صرف نیست. یه بیان است که برنامه‌ ریزی و آمادگی چگونه باشد و وقتی سختی پیش می آید، ببینیم از آن باید بترسیم یا نه؟ سختی، ترس ندارد و در دل سختی باید آن جلوه‌ جمالش را آشکار کنیم. هنر در اینست که قدرت رجل الهی به این باشد که میگوید تهدید را تبدیل به فرصت میکند؛ یعنی جلوه‌ جمالی آن جلال را آشکار کند.

اگر این را باور کردیم، سخت‌ ترین شرایط میتواند زیباترین شرایط باشد. این باور میخواهد که اگر باور کردیم که در دل جمال، جلال است، باور کردیم {إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا}، اگر باور کردیم آن لطف خفی الهی همراه آن جلال است، آنوقت کار رجل الهی اینست که آن جمال را از دل جلال آشکار بکند. ابراهیم خلیل(ع) وقتی میخواست فرزندش را سر ببرد، این کار جلالی بود و او پدر است و از طرفی امر شده {إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ}[21]؛ مطیع محض است اما بسیار سخت است؛ علقه‌ پدر به فرزند در انسان کامل، اشد از دیگران است و با دیگران، قابل قیاس نیست. امام حسین(ع) علاقه اش به حضرت علی اکبر(ع)، اشد از بقیه به نسبت فرزندان شان بود؛ غیر از اینکه این فرزندان چه قابلیت‌ هایی داشتند، انسان کامل همه چیزش کامل تر است. بارها عرض کردم امیرالمؤمنین(ع) وقتی جنگ صفین بود، وقتی در آن شب سخت، تشنه شد و برایشان آن شربت عسل را آوردند و ایشان خورد، به محمد حنفیه گفت این، عسلش از طائف بود؛ محمد حنفیه گفت امشب مداوم روی اسب بودید و نماز را هم روی اسب خواندید و پیاده نشدید؛ سخت‌ ترین شب جنگ صفین بود است و شما تشخیص میدهید که عسل، از طائف است؟ حضرت گفت دل پدرت را چیزی از چیزی پر نکرد. یعنی انسان کامل، دلش با چیزی پر نمیشود که غفلت از چیز دیگر پیدا شود. ما اگر کاری میکنیم، تا سختی پیش می آید، یکدفعه غافل از آن جهات جمالی میشویم؛ چون کوچک هستیم. اما اگر کسی این نگاه را پیدا کرد، در دل جلال میتواند جمال رد ببینید.

لذا اگر عرض میکنم مسأله، رهبری را اخذ نمیکند و یکدفعه گرفته نمیشود، بخاطر بزرگی است که میتواند جامع و درست نگاه بکند و هول نشود و می‌ بیند که امر الهی است و حالا باید در این امر الهی، جهت جمالی اش را از جهت جلالی اش ببیند. لذا ببینید با یک کلام ساده که فرع و مقدمه درسی است شروع میکند اما یکدفعه با این فرعی که مقدمه درس است و بعد هم درس را شروع میکنند، کاری میکنند که همه‌ برنامه‌ ریزان با برنامه ریزی که کرده بودند و بالا و پایین کردن، برنامه‌ریزی شان به مشکل خورد و جلال و سختی شد و مشکل ایجاد کرد؛ اما این فرمایش ایشان یکدفعه مسأله را بسوی حل شدن میبرد. آن هم با چند جمله! فکر نکنید اینها مسائل ساده‌ ای است. این ناشی از همان الهیت است که ایشان مسلط است؛ دل در جلال، جمال را می‌ بیند و آرامش ایجاد میشود. اگر ما حرف بزنیم، بیشتر آشوب میکنیم چون درون مان، آشوب است؛ اضطرار و اضطراب ایجاد میکند چون درون مان، مضطرب است و طمأنینه ایجاد نشده است. لذا حواسمان باشد که این نگاه، یک چنین حالتی است. [چون در هر جمالی، جلالی مختفی و در هر جلالی، جمالی مستور است. چنانچه اشاره به این ممکن است فرموده باشد حضرت مولی العارفین][22].

یاد بگیریم اسم بردن را! اگر مثلاً موقعی که بالای منبر هستیم، کسی بگوید: محمد! حالت چطور است؟ خوب هستی؟ اینطور بگو محمد یا آن شکلی بگو. آیا به ما بر نمی‌ خورد؟ ما که شأنی هم نداریم و کسی نیستیم، اگر همینطور خطاب بکنند، ناراحت میشویم. فرضاً اگر در بین دوستان و آشنایان مان باشیم و از طرف دیگر کسی اینطور صدا بزند که محمد!، به آدم بر می خورد. خب حالا اگر آقا محمد میگفتی که عیبی نداشت! آنوقت نسبت به حضرات معصومین، میخواهیم تمام محبت مان ر با این اسم بردن نشان بدهیم. ببینیم امام(ره) چطور اینجا اسم می‌ برد [حضرت مولی العارفین و امیرالمومنین و السالكين صلوات الله علیه و على آله اجمعين][23]. این دیگر عشق است که دارد ابراز میکند. یک خط را گرفته است که بگیرد! يک خط را پر کرده است و بسیار وقت از من گرفته است تا نوشته ام اما عیب ندارد! این عشق است؛ وقتی عشق است، اینطوری است. ما هم وقتی حرف میزنیم، حواسمان هم نیست و عشق نیست. این نکته‌ ها را گاهی در ضمن خودش، مفید است که آدم یاد بگیرد. لذا گاهی میگویند آدم “عین” میگذارد و میرود، همانطوری هم به او جزا میدهند. بعد در آنجا یک “جیم” میگذارند و میگویند این هم جزا! بله اینطور بود که میگوید اگر ننویسی، چنین میشود. کسی پدرش به او گفته بود که شب قدر هزار بار سوره قدر بخوان که جزء اعمال و دارای نتیجه است. این فرد هم خب دیده بود که این سوره قدر، دارای کشش و طولانی است؛  بسم الله اول را گفت و بقیه بسم الله ها را به آن عطف کرد. چون بحث است که آیا جزء آیه هست یا نیست؟ جزء سوره هست یا نیست. بعضی ها این شبهه را میکنند هرچند امام(ره) میگوید جزء سوره است و اگر خواستی سوره را عوض بکنی، باید بسم الله را عوض بکنی چون آن بسم الله مربوط به آن سوره است و نظرتان عوض شد و خواستید یک سوره دیگر بخوانید، باید بسم الله را عوض کنید. امام(ره)، حکم فقهی میدهد و در همین کتاب هم موجود است. این بنده خدا هم بسم الله اول را گفته بود و ۹۹۹ تای دیگر را بدون بسم الله گفته بود. شب در خواب دیده بود که یک باغ، درب دارد ولی بقیه باغها، درب ورودی ندارند. به پدرش، خواب را گفت و پدرش هم گفت بسم الله بقیه تلاوت ها را نگفته ای؟ پسر گفت نه! گفت پس نمیتوانی داخل بشوی و راهی نداری. از آن تو است ولی نمیتوانی داخلش بروی. آیا حسرتش با این وضع بیشتر میشود یا نه؟

همه چیز همینطور است. اگر به ما میگویند بسم الله در هر کارتان بگویید و گره بزنید، برای اینست که این کار، درب ورودی پیدا میکند و الا انسان گاهی به نتیجه می آید و درب ندارد و پشت درب می ماند. بعد میخواستیم این جمله را تمام کنیم «سُبحانَ مَنِّ اتَّسَعَتْ رَحْمَتُهُ لاَوْلِيَائِهِ فِي شِدَّةِ نِقْمَتِهِ»[24]. چه کسی میتواند اینطور حرف بزند غیر از کسی که کون و مکان، لقمه اش باشد؟ نه اینکه اطلاع داشته باشد بلکه لقمه اش باشد و مسلط باشد؟ آنجایی که شدت نقمت برایش پیش آمده، «اتَّسَعَتْ رَحْمَتُهُ لاَوْلِيَائِهِ». عجیب است دیگر! میگوید عذاب برای قوم هود(ع) آمد، همان چیزی که عذاب قوم هود(ع) بود که همان باد سموم بود، سبب نجات هود(ع) شد؛ نه اینکه دو چیز بیاید. یعنی یک حقیقتی که از جانب خدا میاد، به معده‌ کافر و به کافر که برخورد میکند، عذاب میشود و همان {عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَٰنِ}[25] به مؤمن که میخورد، رحمت میشود. یعنی یک واقعه است که ایجاد شده است و یک اتفاقی افتاده که اگر مؤمن خودش را در رصد این قرار بدهد، برای مؤمن، رحمت و برای غیر مؤمن، نقمت میشود. ما دست خدا را بسته میدانیم؛ همان نظر و نگاهی که یهود دارد {یَدُ اَللّٰهِ مَغْلُولَةٌ}[26].

میگوید مگر میشود آخر؟ میگوید آتش است و به ابراهیم(ع) هپ نگفته است که در این آتش خاموش برود. نه اینکه ابراهیم(ع) هم با یک لباس حائل بین ابراهیم(ع) و آتش بشود که نسوزاند. نه! میتوانست قبل از اینکه ابراهیم(ع) در آتش برود، خدا آنرا خاموش کند؛ میتوانست ابراهیم(ع) در آتش نیفتد و رفع بشود. میتوانست اما ابراهیم(ع) را در آتش بیاندازد و آتش، گلستان میشود. این آتش نشان میدهد که خدای سبحان، دستش بسته نیست. «اشْتَدَّتْ نِقْمَتُهُ عَلَى أَعْدَائِهِ فِي سَعَةِ رَحْمَتِهِ»[27] رحمت میفرستد اما وقتی این رحمت به دشمنان میرسد، همین رحمت تبدیل به نقمت میشود. هرقدر باورمان به اینها بیشتر بشود، تحققش در وجودمان چه در نظام فردی چه نظام اجتماعی، بیشتر میشود. با این تأکید این دو نظام را میگویم چون ما معمولاً فردی برداشت میکنیم اما باید این را انسان بگوید تا انتقال ایجاد بشود. پس اگر این نگاه را داشتید، هیچ‌ جا بن ‌بست نیست. شدت نقمت، اتساع رحمت میشود و نه رحمت بلکه اتساع رحمت است. شدت و اتساع رحمت هم میتواند به شدت نقمت مبدل بشود.

ان شاء الله خدای سبحان به حقیقت خودش و به حشر با خودش، ما را مطلع بکند. قدرت خدا را باور کنیم و خودمان را عبد خدا ببینیم و احتیاج خودمان به خدا را باور بکنیم. صفات الهی را کارگر و کارفرمای عالم ببینیم. دست خدا را در هر واقعه‌ای ببینیم که اگر انسان اینطور دید، این حقیقت، وجودش الهی میشود. ان شاء الله خدای سبحان، این مملکت را به عظمت و عزت خودش، روز به روز عزت بیشتر بدهد و دشمنان داخلی و خارجی را نیست و نابود گرداند. مقام معظم رهبری را طول عمر با عزت و با نفوذ کلمه عطا فرماید. فرج امام زمان(عج) را نزدیک و نزدیک‌ تر بگرداند. موانع وجود ما را که اینها باعث میشود فرج شخصی در وجود ما محقق نشود و فرج عمومی تأخیر بیفتد، ان شاء الله خدای سبحان ببخشد و بیامرزد. موانع این کشور را بردارد و به اوج عالی‌ ترین کمالاتش برساند و پرچم این کشور را بدست صاحب اصلی اش امام‌ زمان(عج) بزودی برساند.

و السلام علیکم و رحمت الله برکاته

[1] مشكاه الأنوار في غرر الأخبار؛ جلد 1؛ صفحه 69

[2] خطبه 16 نهج البلاغه

[3] آداب الصلاه؛ صفحه 13

[4] البقره/154 و 155

[5] آداب الصلاة؛ صفحه 13

[6] انشراح/6

[7] فرقان/70

[8] تحریم/8

[9] عیون اخبار الرضا(ع)؛ جلد 2؛ صفحه 74

[10] فرقان/70

[11] فرقان/71

[12]یوسف/87

[13] زمر/53

[14] الدر المنثور؛ جلد 6؛ صفحه 27

[15] بقره/260

 [16] آداب الصلاة؛ صفحه 13

[17] همان

[18] همان

[19] همان

[20] الغیبه نعمانی؛ صفحه 283

[21] صافات/102

[22] آداب الصلاه؛ صفحه 13

[23] همان

[24] خطبه 90 نهج البلاغه

[25] مریم/45

[26] مائده/64

[27] خطبه 90 نهج البلاغه

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “شرح کتاب آداب الصلاة | جلسه 7” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید