بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
در جلسات گذشته چند بحث مطرح شد از جمله بحث ذلّت عبودیت و عزّت ربوبیت، و انتهای جلسه ی گذشته نیز عهد جمعی طهارت را مطرح کردیم و در این باره مقداری گفتگو شد؛ قرار شد در این جلسه بیشتر راجع به آن عهد جمعی بحث بشود که ان شاء الله در این جلسه بحث هایی خواهیم داشت.
اما در ادامه مباحث گذشته، در محضر کتاب شریف آداب الصلوة هستیم که انشاءالله روح ملکوتی امام دست گیرمان باشد و تسدیدمان کند در آن محتوایی که این جا بیان کرده اند و ما را از این مرتبه ی علمی به مرحله ی عمل بکشانند.
حقیقت عبودیت در نماز
رسیدن به حقیقت عبودیت در نماز موجب دریافت لمحه ای از سرّ عبادت
می فرمایند[1] که سالک اگر به مقام ذِلّ خود پی برد، آن ذلّت خود را اگر پی ببرد، (حالا ذُلّ یا ذِلّ هر دو امکان پذیر است) هر چه این نظر قوت بگیرد، عبادت انسان با این معرفت روحانی تر می شود، و روح عبادت قوی تر می شود، البته این جا تضرّع هم می خواهد، رسیدن به مقام ذلّت عبودیت و عزّ ربوبیت دستگیری می خواهد. با معرفت و دانستن تنها محقق نمی شود. نکته اش این است که اگر (سالک) با دستگیری حق و اولیای کمّل علیهم السلام توانست به حقیقت عبودیت و کنه آن واصل شود، از سرّ عبادت تازه لمحه ای در می یابد، یعنی تازه به این رتبه که می رسد، اشاره ای، گوشه ای از سرّ عبادت را در می یابد. آن وقت ما دلمان می خواهد با همین عبادت های پراکنده ی خودمان راز عبادت را هم بیابیم!
نماز در بین عبادات سِمَت جامعیت دارد
می فرماید اگر این عزت ربوبیت و ذلت عبودیت در جانی جا گرفت و دست گیری از جانب خدا و ولیّ خدا شد، به لمحه ای از سرّ عبادت راه پیدا می کند. به لمحه و گوشه و یک مقداری از آن راه پیدا می کند و در جمیع عبادات این گونه است، خصوصاً نماز -که ایشان یک اشاره ای این جا دارد. آن وقت ما نمازمان را ببینیم و این اشاره که این جا دارد، حالا باید این را تفصیلش را بعداً بیان کرد- و خصوصا نماز که سِمَت جامعیّت دارد و منزله ی نماز در عبادات منزله ی انسان کامل است در بین موجودات، هم چنان که انسان کامل خلیفة الله است در بین موجودات، نماز بین عبادات همین نقش را دارد، نسبت مقام جامع است، انسان در بین موجودات عالم و هستی کون جامع است و نماز در بین عبادات، چطور وقتی خدای سبحان انسان را خلق نمود، فرمود «تبارک الله احسن الخالقین»[2]، که این جا خداوند احسن خالقین است، تشریع نماز هم همین نسبت را دارد، که خدای سبحان در تشریع نماز احسن المشرّعین است، آن شریعت،آن دین و آن عبادت جامعی را ایجاد نمود که راه وصول را نزدیک می کند، لذا «إن قُبِلَت قُبِلَ ما سواها و إن رُدَّت رُدَّ ما سواها»[3]. بنابراین نماز عبادت جامع است و بقیه ی عبادات به نماز محک می خورند و شأنی از نماز محسوب می شوند، این تعبیر هم در روایات است و هم این جا امام بر این اصرار دارد که مقام نماز در حقیقت چگونه هست؟ سِمَت جامعیت دارد در بین عبادات و در بین موجودات مثل انسان کامل است که انسان کامل نقشش چیست؟ نماز هم همان طور است.
نماز به منزله ی اسم اعظم بلکه خود اسم اعظم است
بعد می فرماید نماز به منزله ی اسم اعظم است نسبت به اسماء دیگر. دیگر چند تشبیه بکند تا اهمیت آن برای ما روشن شود؟
نماز مثل اسم اعظم است در بین اسماء الهی، چطور همه ی اسماء الهی شأن اسم اعظم هستند، ظهور اسم اعظم هستند، جلوه ای از اسم اعظم هستند؟ نماز نیز یک حقیقت جامعی است که همه عبادات در نسبت با آن می شوند شأنش، ظهورش، جلوه اش. بنابراین نماز معیار و میزان بقیه عبادات می شود. آن وقت تازه نماز یک شأنی از آن مقام ولایت و ظهور ولایت می شود که روایات می فرمایند، بعد می فرماید که نماز به منزله ی اسم اعظم بلکه خود اسم اعظم است، اینجا منظور از بلکه، معنای اضراب است، یعنی خود اسم اعظم است. اسم اعظم کارش چه بود؟ کسی که اسم اعظم را داشت، این مهم نیست که قدرت تصرف در کل عالم پیدا می کند، یعنی عالم تحت سیطره ی قدرت او قرار می گیرد، هر چند این کسی که اسم اعظم را دارد تصرف در عالم نمی کند، چون نظام احسن را می بیند که خدای سبحان اراده کرده و او تابع محض است؛اما قدرت تغییر در وجودش هست، چنین شخصی می یابد که عالم اسم اعظم است، می یابد عالم تحت اختیارش است و تغییری هم به عالم نمی دهد.
اگر اسم اعظم را ما داشته باشیم چه می کنیم و اولیاء چه می کنند؟
اگر تکوین همین خانواده ی خودمان را به دست ما بدهند، چقدر زیر و رو می کنیم؟ اگر بدانیم و قدرت داشته باشیم که کاری انجام دهیم، چقدر تغییرش می دهیم؟ الان اگر کشور را با نگاه تکوینی دست ما بدهند، چه کار می کنیم؟ زمان جنگ آمده بودند به امام گفته بودند، ما می توانیم سر صدام را حاضر کنیم، امام فرموده بود اگر قرار بود دیگران هم می توانستند؛ یعنی دیگران هم می توانستند، این طور نبود که دیگران نتوانند، قرار بر این نیست که این نگاه باشد. قرار بر این است که رشد محقق شود؛ اما کسی داشته باشد این قدرت را و دست هم نزند، همان مثالی که آقای بهجت نقل می کردند از مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی که ظاهراً ایشان هم از استادش مرحوم تخت فولادی نقل کرده، نقل می کند که کسی آمده بود اسم اعظم را می خواست، به او گفته بود برو جلوی دروازه اصفهان بنشین، ببین چه چیزی می بینی. از صبح نشسته بود تا شب، شب که برگشته بود، گفته بود چه دیدی؟ گفت که این را، آن را، از جمله پیرمرد خمیده ای که صبح بیرون رفت و غروب این پیرمرد خار جمع کرده بود که بیاورد، چند جوانِ به قول ما خوشی زده زیر دل زده که حالا می خواهند تفریحشان اذیت دیگران باشد، آمدند گفتند این را مچل کنیم، خارهایش را ریختند و . این بنده خدا را اذیت کردند. به او گفت او استاد من بود در اسم اعظم، یعنی او اسم اعظم را به من تعلیم داده است، می توانی اسم اعظم را داشته باشی در این حالتی که تو را این طور اذیت کنند و به عالم دست نزنی و عالم را تغییر ندهی ؟ بعد می گوییم چرا خداوند جزای عبادات ما را نمی دهد؟! اگر قرار بود جزای عباداتمان را دست خودمان بدهد، چه کارش می کردیم؟ خودمان با دست خودمان تباهش می کردیم. همان بهتر که خبری نیست. همان بهتر که چیزی نمی بینیم و نمی گوییم عبادات ما جزا دارد، همان بهتر است. اگر چیزی هم باشد او دست ما ندهد بهتر است. ما با یک آبنبات عوضش می کنیم. این که می فرماید نماز اسم اعظم است را درک نمی کنیم. آیا ارادت ما به نماز، مثل ارادتمان به اسم اعظم است؟ اسم اعظم چقدر عظمت دارد؟ نگاهمان به نماز این طور است؟ سِمَت انسان کامل به موجودات را در نماز احساس می کنیم؟ یا چون دائم برایمان پیش می آید، آدم دیگرنسبت به آن بی حال و بی رغبت است و گاهی خلاصه آن را از سر باز می کنیم تا راحت شویم. می فرماید نماز در مقام و منزله ی انسان کامل است و نماز به منزله ی اسم اعظم بلکه خود اسم اعظم است.
مقام عزّت ربوبیت و مقام ذلّت عبودیت در نماز مرموز است
این دو مقام یعنی مقام عزّ ربوبیت که حقیقت است و مقام ذلّ عبودیت که رقیقه ی آن است، در این نماز مرموز است. می گوید اگر کسی دنبال این است که مقام عزت ربوبیت و ذلت عبودیت، در وجودش محقق شود، در جمیع عبادات به خصوص در نماز این دو تا مرموز است، در این جا در حقیقت رمز نگاری شده، می گوید در تمام عبادات این هست، اصلا عبودیت است، منتها در نماز این جامعیتش محقق است. و در اعمال مستحبه- این ها همه کد است، این که امام می فرماید باید رغبت در انسان ایجاد کند. همین چند کدی که بلافاصله پشت سر هم چند تا کد داده- و در اعمال مستحبه قنوت و در اعمال واجبه سجده را اختصاصی است به این تحصیل مقام عزت ربوبیت و ذلت عبودیت و یافت عزت ربوبیت و یافت ذلت عبودیت، سجده در بین واجبات و قنوت در بین مستحبات.
عبودیت انسان و یافت ربوبیت متلازم هستند. هر جا مقام عزت ربوبیت جلوه کند، حتماً به همان نسبت ذلت عبودیت هم محقق می شود. نمی شود یکی بیاید و دیگری نیاید.اگر کسی ذلت عبودیت ندارد، عزت ربوبیت هم نیافته است. می فرماید که این دو تا را اختصاصی است که پس از این انشاءالله در جای خودش در مقام سجده و قنوت انشاءالله خواهیم گفت.
عبودیت مطلقه مختص اکمل خلق الله حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم است
امام می فرماید باید دانست که عبودیت مطلقه از أعلی مراتب کمال و أرفع مقامات انسانیت است که جز اکمل خلق الله، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم، کسی دیگر را از آن نصیبی نیست[4] و هر کسی به هر مقداری از عبودیت دست پیدا کند به همین نسبت باید با پیغمبر مرتبط شده باشد؛ یعنی عبودیت مقام تامّش آن جا است. هر کسی به هر مقداری دست پیدا کند، مرتبط شده با پیغمبر، لذا محبت پیغمبر و اهل بیت انسان را به چه نزدیک می کند؟ به محبت عبودیت، به رساندن به عبودیت نزدیک می کند.
وسیله ی معراج پیامبر(ص) عبودیت اوست و این اختصاص به پیامبر ندارد
می فرماید انسان فقط با قدم عبودیت به معراج می رسد، «سبحان الذی أسری بعبده»[5][6]. می فرماید این تعلیل اختصاص به پیغمبر ندارد؛ یعنی اگر عروجی بخواهد برای مومنی ایجاد شود، عروج با کدام قدم محقق می شود؟ با قدم عبودیت. بدون قدم عبودیت عروج معنی ندارد، «سبحان الذی أسری بعبده»؛ یعنی بعبده تعلیل است، علت است برای أسری؛ یعنی آن سیری که خدا ایجاد کرده، ، به قدم عبودیت پیامبر بوده است. در تشهد می گوییم «أشهد أنَّ محمَّداً عبده و رسوله» که علت رسالت چه می شود؟ می شود عبودیت. هم چنان که حدیثی را آن جلسه خواندیم که «إتّخذ الله ابراهیم»[7] چه؟ «عبداً»، «قبل أن یتّخذه نبیّاً» و «اتّخذه نبیّاً قبل أن یتّخذه» چه؟ «رسولاً»، یعنی عبودیت قدم اول است، نبوت و رسالت و بعد خلّت و بعد امامت بر پایه ی عبودیت بنا نهاده شده است؛ پس عبودیت مقام اصلی و اولی در حرکت انسان است. قدم عبودیت و جذبه ی ربوبیت پیغمبر را سیر داد. همچنین در تشهد، می گوید تشهد رجوع از فنا است. چرا؟ چون بعد از سجده است[8]. حالا این ها را بعداً تفصیلاً بیان می کند.
خدا در سلام آخر نماز به بنده اجازه داده از زبان خدا به مؤمنین سلام بدهد
جالب است که درمورد سلام آخر نماز[9] که می گوییم «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»، در روایت فرموده اند این سلام از جانب خدا است، که به بنده اجازه داده است از زبان خدا به مؤمنین سلام بدهد؛ مثل «سمع الله لمن حمده» که آن را هم انسان دارد از جانب خدا می گوید «سمع الله لمن حمده»، منتهی این دیگر خطابی تر هم هست، یعنی «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» را خدا به ما گفته از جانب من به مؤمنین سلام بده، یعنی سلام خدا استکه السلامدر روایت می فرماید که این «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» مربوط به چه کسی است؟ سلام الهی است، مثل همان حدیثی که آن جلسه [10]از حدیث معراج خواندیم که «اولئک ینظرون الی المخلوقین بنظری الیهم»[11]، این ها نگاهشان از چشم خدا است به عالم، درست است؟ حالا وقتی سلام هم می دهند، سلام از زبان خدا است، زبان این ها این قدر طاهر شده است که از زبان خدا اذن پیدا کرده است که به مؤمنین سلام دهد، حالا حساب کنید که این جواب سلامی که از مؤمنین در جواب سلام الهی داده می شود، به ما می رسد یا نمی رسد؟ می رسد. آن وقت می دانید این سلام ما که از جانب خدا اذن داریم و هم چنین سلام مؤمنین دیگری که از جانب خدا اذن دارند به ما می دهند، چه غوغایی در عالم به پا می کند و ما بی خبر هستیم؟ سلام خداست، ما چون چشم دیدن نداریم، همین نمازهایمان را هم که دارد انجام می شود، سبک می شماریم، و الّا مراقبه ی همین یک سلام که انتهای نماز داده می شود را اگر آدم توجه کند که دارم از زبان خدا می گویم، آن وقت چقدر باید حواسم جمع باشد تا زبان من، زبان طاهری باشد برای این سلام که تفویتش نکنم، حدش نزنم، خرابش نکنم، بالاخره پیغام خدا را می خواهیم برسانیم، مثل یک رسالت می شود که انسان رسالت پیدا کرده است این سلام را به مؤمنین ابلاغ کند، درست است؟ چقدر شیرین می شود این رسالت آدم، خدا به من اجازه بدهد، وبفرماید از جانب من به بندگانم سلام کن، از زبان من، به جای من برو بگو منِ خدا دارم سلام می کنم، خیلی جالب است این، که «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»، با این که قبل آن داشتیم «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین»، همه ی عباد صالح را مورد خطاب قرار می دهد، اما این السلام علیکم، این سلام خطابی از جانب خدای سبحان است. لذا این ها عبودیت در نماز است و مقام عبودیت انسان را در انتها می رساند به این جا که زبانش می شود زبان خدا و از جانب خدا به بندگان سلام می دهد. –(این در حقیقت در این فصل بود، چون دلمان می خواهد یک خورده انشاءالله جلو تر هم برویم یک کمی تند ترش می کنیم)
مراتب مقامات اهل سلوک
مرتبه ی اول علم
ایشان در فصل دوم مباحثی درباره مراتب مقامات اهل سلوک مطرح می کنند، اول می فرماید که مقامات اهل سلوک مراتب و مدارجی دارد که به تعبیر روایت شریف، «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق»؛ یکی از آن مراتب مرتبه ی علم و دانستن است[12]، خود این دانستن برای وجود انسان خیلی آثار دارد، اگر انسانی دنبال این دانستن نرود، بگوید نمی روم چون نمی توانم عمل بکنم، دو تا چوب می خورد، یکی این که چرا ندانستی؟ و یکی این که چرا عمل نکردی؟ نه که بگوییم چون نمی توانیم عمل کنیم پس ندانستن بهتر است، نه چوب می خوری کهچرا ندانستی.
علم نباید از روی شهوت بلکه باید از روی حسرت باشد
این دانستن، باید هر چه بیشتر برای انسان نگاه عملیاتی و مراقبه ای ایجاد کند، شهوت دانستن صرف نباشد، بلکه حسرت دانستن باشد، شهوتِ دانستنِ انسان، حجابش هم می شود، اما اگر حسرت دانستن باشد آن گاه آدم می داند که عمل کند.
انسان باید دنبال این باشد که عمل کند، حالا اگر قدرت عمل هم پیدا نکرد، این حال حسرتش بعد از وفاتِ او تبدیل به عملش می کند؛ اما اگر انسان لذتش این بود که فقط بداند و با دانستن این ها احساس سروری کند ، بخواهد این هایی را که یافت مصرف کند،- مثلا زود هرجا که می نشیند، نشان بدهد که من عرفان بلد هستم، من فلسفه بلد هستم، من خلاصه این اصطلاحات را بلد هستم،- این بی چارگی است؛ بعداً آدم یک خورده که به اصطلاح بزرگ تر می شود، چقدر از خودش بدش می آید که چه کار انجام داده است و چه طور خاک بازی کرده است؟ خیلی خاک بازی بدی است، لذا باید حواستان باشد که هر چه قدر دانستید، سکوتتان قوی تر و حرّافیتان کم تر بشود.
سعی کنیم زبانتان زبان قرآن و روایات باشد، هرچند خیلی بلد هستید، لزومی ندارد آشکار کنید، بیانتان زبان قرآن و روایات باشد که نورانیت قرآن و روایات را منتقل کنید و این نگاه در حقیقت محقق بشود.
انسان عین فقر است
بعد می فرماید یکی از آن مراتب مرتبه ی علم است و آن چنان است که به سلوک علمی و برهان فلسفی ذلت عبودیت و عزت ربوبیت را ثابت نماید[13]، این که در فلسفه گفته می شود که این عین نیاز و عین فقر است، اگر یک ذره باور بشود که انسان حقیقتی نیست که فقر هم داشته باشد، بلکه چیست؟ عین فقر است، آنگاه معنای عین فقر بودن چیست؟ عین فقر بودن یعنی ذاتی در مقابل ذات غنی نیست، یعنی این دیگر، نه فقط فعلی در مقابل فعل غنی نیست، نه فقط صفتی در مقابل صفت غنی نیست بلکه ذاتی در مقابل ذات غنی نیست، چون عین فقر است، نه ذاتٌ له الفقر؛ که اگر گفتیم ذاتٌ له الفقر، یعنی یک ذاتی هست ولی فقیر، می گوید ذاتٌ له الفقر نیست بلکه ذاتٌ فقیرٌ است، ذاتٌ فقیرٌ یعنی عین فقر، یعنی ذات نیست و چیزی ندارد، اگر این باور شد که همه ی هستی عین فقر است، عین بی چارگی و نیاز است، این می شود فقر ذاتی. لذا انسان دیگر هیچ چیز برایش نمی ماند.
بنابر این انسان می خواهد به چه تکبر کند؟ به چه عُجب داشته باشد؟ به چه می خواهد بر دیگران سرفرازی کند؟ به خیالی؟ به وهمی؟ آن وقت چه می شود؟ می شود جنون، این بی چارگیو بدبختی است که آدم به یک خیالی که واقعیت ندارد دچار کبر و عجب شود و بر دیگران سرفرازی کند. ابتدا یک ذات برای خودش و سپس ذاتی برای دیگران ترسیم می کند، بعد برای این که خودش را جلوه بدهد…، چقدر این بی چارگی می شود؟ نه ذات این مال خودش است، نه ذات آن مال خودش است و نه آن جلوه ی این را بفهمد برای این اثری در پیشگاه الهی دارد.؟؟[14]
بعد می فرماید این از لباب معارف است که همه ی عالم عین ربط و صرف ربط و تعلّق است[15]؛ لذا باید دانسته و تمرین شود، تمرین می خواهد دیگر، آدم کم کم با خودش تمرین کند، تمرین کم کم این را در وجود انسان نهادینه می کند، تعبیر امام این است که معارف باید مثل بچه ای که حرف زدن را یادش می دهند، تلقین شود، یک کلمه را چقدر برای بچه تکرار می کنند تا این یاد بگیرد؟ اما آدم خسته نمی شود چون می داند این بلد نیست و باید یواش یواش یاد بگیرد؛ می فرماید این معارف را باید یواش یواش به وجود تلقین کرد، ذره ذره باید ایجاد کرد.
پس دانستیم آن چه در علوم عالیه و حکمت متعالیه به وضوح پیوسته که جمیع دار تحقق و تمام دایره ی وجود، صرف ربط و تعلق، و محض فقر و فاقه است، از لباب معارف است.[16]
نیاز باعث ارتباط نیازمند با رافع نیاز
در ادامه ی این مطلب یک بحث زیبایی است، این که خدای سبحان نیاز را قرار داده در عالم تا انسان از طریق نیاز مرتبط بشود با رافع نیاز، در این مورد در جلسات اول[17] هم یک خورده صحبت کرده بودیم، این جا جایش خوب پیدا می شود، هر نیازی انسان را می خواهد چه کار بکند؟ برساند به رافع نیاز؛ هر نیازی، دیگر پیشامد کوچک یا بزرگ ندارد، چون می خواهد انسان را به خدا وصل کند؛ آن وقت اگر نیاز از کوچک ترین ذره ی به اصطلاح احتیاج انسان شروع بشود تا ذاتش، این می شود عین ربط و عین ادراک عزت ربوبیت، چون هر نیازی می خواهد انسان را بکشاند به آن جا؛ لذا به موسی می گوید حتی علف شاتک و ملح عجینک هم از من بخواه[18]، نمک سفره ات و علف گوسفندت را هم از من بخواه، نگو این ها کوچک است، نگو این ها را خودم می توانم به دست بیاورم، نه، اصلا نیاز برای ارتباط است.
انسان نیازمندترین موجودات است
حال که نیاز برای ارتباط است پس انسان نیازمند ترین است، چرا؟ چون بالاترین ادراک ربّ را می خواهد داشته باشد، لذا باید بالاترین نیاز در وجود انسان باشد.
هیچ گاه نیاز انسان کم نمی شود، نه این که تمام بشود بلکه کم هم نمی شود؛ لذا هر انسانی که بزرگ تر، عظیم تر و کامل تر است، نیازش نیز بالاتر است، چون می خواهد ارتباطش بیشتر باشد، زیرا نیاز پیوند می دهد.به همین دلیل که که نیاز پیوند می دهد، انسان کامل می یابد که نیازمند تر و بی چاره تر است؛ اثرش این است که آدم هر چه قدر جلو می رود اگر بی چارگی و نیازِ بیشترش را احساس کرد، معلوم است طریق درست است، اما اگر کم کم احساس غنا کرد،در هر چیزی، معلوم می شود کار خراب است.
حقیقت موجودات وجه نیاز و ربط آن ها است
می فرماید ذلت عبودیت و فقر در ناصیه ی هر یک ثبت و در حاقّ حقیقت آن ها ثابت است، و حقیقت عرفان و شهود، و نتیجه ی عرفان و سلوک، رفع حجاب از وجه حقیقت و رؤیت ذلت عبودیت و اصل فقر و تدلّی در خود و در همه ی موجودات است، و این دعای پیغمبر اکرم هم که «ارنی الاشیاء کما هی»[19]، اشاره به همین است[20] که خدایا آن وجهه ی نیاز و ربط موجودات را به من نشان بده، نه آن وجهه ی استقلالی آن ها را، أرنی الأشیاء کما هیَ، آن جوری که هستند، بنابراین بقیه ی یافت هاچگونه هستند؟ وهمی هستند هستند، پیغمبر اکرم می فرماید«أرنی الأشیاء کما هیَ»، در مورد حضرت ابراهیم هم خداوند می فرماید: «نُری ابراهیم ملکوتَ السماوات و الأرض»[21]، این هم یک جهتش است و در حقیقت یک مرتبه اش است؛ پیغمبر ملکوت السماوات و الأرض را داشته، اما معلوم می شود فوق این ها هم مراتبی است، یعنی در همان مراتب باطنی هم مراتبی از یافت است که خداوند در ابتدای حرکت ابراهیم خلیل می فرماید: «نری ابراهیم ملکوت السماوات والأرض»، حدود بیست سالگی ابراهیم است که «نری ابراهیم ملکوت السماوات والأرض» به او ارائه شد، ابراهیم خلیل تا نود سالگی مشغول چه بود؟ تا صد سالگی مشغول کمال بعد از کمال بود، «إنّی جاعلُکَ للنّاس إماماً»[22] را در حدود صد سالگی به او دادند، حالا حساب کنید که این ملکوت یک رتبه بوده تازه، پیغمبر اکرم تازه در آن اوج کمالش که «دنی فتدلّی فکان قاب قوسین أو أدنی»[23] می فرماید «اللهم أرنی الأشیاء کما هی»، یعنی این کما بیش دیگر خود آن جلوه ی حقیقی را نشان می دهد، دیگر هیچ حدی از مراتب عقل و مثال و جسم دیگر در آن مرتبه نیست، آن حقیقت را نشان می دهد که همه جلوه ی اسمائی می شود، خوب این هم یک نگاهی که تا این جای آن انشاءالله باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
اعمال ماه رجب در کتاب المراقبات
حرمت ماه رجب نشانه ی تکلیف بیشتر در آن است
می فرمایند ماه رجب از ماه های حرام است و حرمت ماه رجب نشانه ی تکلیف بیشتر در آن است، از حرام بودن ماه معلوم می شود که دیگر هر جنگی در آن حرام است؛ هر چقدر جایی حرمت بیشتر شود، تکلیف بیشتر می شود و قرب نزدیک تر است لذا وقتی انسان محرم می شود،خیلی از چیزهایی که مباح بود، بر او حرام می شود؛ وقتی خدا می خواهد از انسان در ماه رمضان پذیرایی کند، چه می کند؟ یک سری از چیز هایی را که مباح بود حرام می کند، پس ماه حرام یعنی ماهی که انسان در آن قرب بیشتری می خواهد؛ لذا به واسطه ی حرمت های بیشتر قرب بیشتر عرضه می شود، لذا این جا جنگ با خدا عظیم تر می شود.
ماه رجب از اوقات دعا و ماه ولایت است
ماه رجب از اوقات دعا است، حتی در زمان جاهلیت معروف بوده که منتظر ماه رجب بوده اند تا دعا بکنند؛ ماه امیرالمؤمنین علیه السلام و ماه ولایت است، رجب ماه ولایت، شعبان ماه رسالت، ماه رمضان ماه خدای سبحان است[24]، که از ولایت به رسالت و بعد به خدای سبحان می رسد، یعنی این جا باب است، «أنا مدینة العلم و علیٌ بابها»[25]، در نظام ظاهری هم باب ولایت می شود ماه رجب.
از ولایت باید به توحید رسید
از ماه رجب انسان وارد می شود به ماه شعبان و از ماه شعبان وارد می شود به ماه رمضان، لذا در نماز می گویند سعی بکنید به این مراقبه که مقیّد بودند عده ای که در رکعت اول سوره ی قدر و در رکعت دوم توحید می خواندند تا از ولایت به توحید برسند؛ هنگامی که انسان می خواهد از دنیا برود، اول باید حضرات معصومین را ببیند بعد وارد برزخ بشود، در قیامت اول باید ظهور محقق بشود بعد قیامت محقق می شود، پس یعنی راه رسیدن به خدا از طریق چیست؟ از طریق ولایت است.
همه ی امور زندگی اولیای الهی بر اساس چینشی دقیق و بر اساس مأموریتی الهی است
این ها در نظام تکوین آن است، ؟؟در نظام تشریع آن است، همه اش با هم تناسب دارد، این جا هم چینش این ماه ها اتفاقی نیست، ما فکر می کنیم تولد و وفیات حضرات معصومین اتفاقی است، حالا این در این ماه و آن در آن ماه واقع شده است، این طور نیست، خدای سبحان تمام کارهایش چگونه است؟ با نسبت علیت و معلولیت است، با چینش دقیق است، هر نفس کشیدن اولیای الهی بر اساس مأموریتی بوده است، تولد و وفات ایشان همگی با مأموریت است، لذا این که تولد امیرمؤمنان یا برخی از حضرات معصومین علیهم السلام در این ایام واقع می شود را نباید اتفاقی بگیریم و فکر کنیم که اتفاقی است، بلکه هر کدام از این ها تحتش مأموریتی است.
اولین شب ماه رجب یکی از چهار شب مؤکَّد به احیاء و اولین شب جمعه ی آن لیلة الرغائب است
می فرماید که شب اول آن یکی از چهار شبی است که به زنده نگه داشتن آن به عبادت تأکید شده است، امسال شب اول آن با شب جمعه مصادف شده است؛ امسال با این که در مورد شب اول یک تشکیک و شبهه ای وجود دارد، اما ترجیح بر آن است که همین شب اول، لیلة الرغائب هم باشد، یعنی پنج شنبه را اگر کسی توانست روزه بگیرد. این روزه گرفتن او لزوماً معلوم نیست که روز اول باشد، روزه گرفتنش،؟؟ نه روزه ی پنج شنبه برای ادراک لیلة الرغائب کفایت می کند حتی اگر اول ماه رجب پنج شنبه نبود، پس شب اول آن یکی از آن چهار شب مؤکَّد به احیاءاست و امسال تقارن با لیلة الرغائب و شب جمعه پیدا کرده است، چند علت در هم تداخل کرده اند، تداخل علت ها در نظام ارتباط با خدا همگی به طور جداگانه اثر بخش است، یعنی تداخل علت ها فقط مجموعه ی اثر نیست، بلکه ترکیب جدیدی ایجاد می شود، لذا از دست دادن آن برای انسان حسرت زیادی دارد.
نیمه ی ماه رجب و شب مبعث عظمت بسیار زیادی دارد
نیمه ی رجب هم با آن اعمال اعتکافو با آن عمل ام داوود و عمل استفتاح و این ها خیلی عظیم است و امسال هم مصادف با تعطیلات شده و همه راحت می توانند اعمال را انجام دهند. یکی از ایام شریف دیگر این ماه هم روز بیست و هفتم آن است که مبعث رحمةً للعالمین می باشد، ببینید مرحوم میرزا جوادآقا ملکی در بحث بیست و هفت رجب در المراقبات بیداد می کند، بخوانیم ببینیم چه چیزی خدای سبحان بر ما؟؟، بعثت چه عظمتی ایجاد کرده که دیگر حالا این جا تمام شد.
ندای ملک داعی در ماه رجب
حدیث ملک داعی[26] روایت زیبایی است، می فرماید خدای متعال فرشته ای را در آسمان هفتم قرار داده است که به او ملک داعی می گویند ، هنگامی که ماه رجب آمد این فرشته در هر شب این ماه تا صبح ندا می کند و می گوید طوبی، یکی یکی در روایت آمده است، خود متن را عرض می کنم چون لفظ روایت شیرین است، ترجمه هر چه هم شیرین باشد همانند لفظ روایت نمی شود، فارسی گو گرچه تازی خوش تر است، عشق را خود صد زبانی دیگر است[27]، منتها این از زبان معصوم بر آمده است پس اصلاً حلاوت آن با ترجمه قابل قیاس نیست، آن جا یکی یکی می فرماید، خوشا به حال تسبیح کنندگان، خوشا به حال؟؟، «طوبی للمطیعین، طوبی للمستغفرین»[28]، بعد آن جا مرحوم میرزا جواد آقا می فرماید که این «أنا جلیس من جالسنی»[29] خیلی سنگین است، من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم، لطف ها می کنی ای خاک درت تاج سرم[30]، آن وقت خداوند به ما بفرماید که «أنا جلیس»، من جالسم، ما نمی فهمیم، همین خوب است که نمی فهمیم، اگر نه فهم این که خدا به ما بگوید «أنا جلیس من جالسنی، أنا مطیع من أطاعنی» کفایت می کرد، که در این حدیث دارد «یقول الله تعالی أنا جلیس من جالسنی و مطیع من أطاعنی»، خدا می فرماید؛ اگر یک موقع مثلا یک آدم خوبی به ما بگوید که اگر تو کاری با من داشته باشی و بگویی، من گوش می دهم، آن وقت چقدر احساس ابتهاج می کنیم که چنین کسی به ما این طور گفته؟ حال خدای سبحان است که می فرماید«أنا جلیس من جالسنی و مطیع من أطاعنی و غافر من استغفرنی»، از این وعده دیگر بالاتر؟ بعد می فرماید «الشهر شهری و العبد عبدی»[31]، ماه ماه من و عبد عبد من است «و الرحمة و رحمتی»[32]، رحمت هم که مال من است، این سه تا را کنار هم بگذارید ، «فمن دعانی فی هذا الشهر أجبته»[33]، ماه ماه من ، عبد عبد من و رحمت هم رحمت من است، هر کس که دعا کند اجابت می کنم، خدای غنیِّ قادر مطلق است که این طور وعده می دهد، ما چقدر باید قدر ناشناس باشیم؟ «و من سألنی أعطیته و من استهدانی هدیتُه و جعلتُ هذا الشهر حبلاً بینی و بین عبادی، فمن اعتصم به وصل إلیَّ»[34]، فمن اعتصم به وصل إلیَّ؛ باید خودمان را در این ماه مقیّد کنیم که هر شب برای این که قدر این ماه را بیشتر بدانیم این روایت را بخوانیم، مکالمه ی مرحوم میرزا جواد آقا ملکی که خودش را مورد خطاب قرار داده را در این ماه با همین روایت را هم بخوانیم، این باعث می شود که قدری از غفلت انسان کم شود، و ورودمان و انشاءالله استقرارمان بیشتر.؟؟
هر زمان خاصیت ویژه ای در سلوک دارد
در جلسات قبل (؟؟ کجا؟) هم عرض کردم که زمان ها منازل سلوک الی الله هستند و هر زمانی یک خاصیت ویژه در سلوک دارد که تکرار شدنی نیست، حتی سال بعد؛ هر زمان نقش ویژه ای برای من در سلوک دارد و هر بار که رفت دیگر این تکرار نمی شود، انشاءالله این زمان در وجود ما تثبیت بشود و خاصیتش در وجود ما باقی بماند.
عهد جمعی
یادمان باشد که یک عهد جمعی را در جلسه ی گذشته شروع کردیم که آن دائم الوضو بودن بود، قرار بود که این را تمرین بکنیم، انشاءالله روایات بحث طهارت را جلسه ی آینده می خوانیم تا ارزش این مسأله بدانیم، به خصوص حالا که در این ماه ها که خودش طاهر است قرار گرفته ایم، این ها چقدر می تواند به هم ضمیمه بشود و آثار بیشتری بگذارد؟، انشاءالله خدای سبحان همه ی ما را با تمام وجودمان، با تمام حقیقت مان وارد این ماه مبارک، بزرگ و عظیم کند، به تعبیری که امام سجاد علیه السلام می فرماید خدایا «أدخلتُ بکلّی الیک»[35]، خدایا با تمام وجود وارد بشوم، پشت در ماه رجب جا نمانیم ، انشاءالله جزو وارد شدگان به ماه رجب و بهره مندان از آن باشیم و در ماه رجب جزو آماده شدگان در بهره مندی از ماه شعبان بشویم و در این دو ماه انشاءالله جزو آماده شدگان برای بهره مند شدن از ماه رمضان باشیم، انشاءالله خدای سبحان در این سه ماه عظیم فضلش را که شامل این نظام اسلامی ما و همه ی شیعیان در سراسر جهان بوده است بیش از پیش شامل بگرداند و پیروزی های حاکمیت الهی و نگاه توحیدی و شیعی را بیش از پیش به همه ی ما نشان دهد و موانع کمال این حاکمیت را که ناشی از دشمنان داخلی و خارجی است، خداوند به عزت خودش و به رحمت خودش بر طرف کند؛ انشاءالله این ماه، ماه بشارت های ویژه در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد و در اوقات این ماه، ارتباط ما را با امام زمان افزون کند و ما را در محضر فرج انفسی و بلکه در محضر فرج آفاقی حضرت قرار بدهد، مقام معظم رهبری را طول عمر با عزت و نفوذ کلمه عطا بفرماید تا پرچم این نهضت و این انقلاب را به دست صاحب اصلی آن بسپارند و با سرافرازی پرچم توحید را بر کل زمین بر افراشته کنیم.
[1] پس، سالک الی اللّه را ضرور است که به مقام ذلّ خود پی برد و نصب العین او ذلّت عبودیّت و عزّت ربوبیّت باشد. و هر چه این نظر قوّت گیرد عبادت روحانی تر شود و روح عبادت قویتر شود، تا اگر به دستگیری حقّ و اولیای کمّل علیهم السلام توانست به حقیقت عبودیّت و کنه آن واصل شود، از سرّ عبادت لمحه ای درمی یابد. آداب الصلوة ص 9(تفاوت متن با کتاب چک شود)
[2] آيه 14 سوره مؤمنون، ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ، آن گاه آن نطفه را علقه گرداندیم، پس آن علقه را به صورت پاره گوشتی درآوردیم، پس آن پاره گوشت را استخوان هایی ساختیم و بر استخوان ها گوشت پوشاندیم، سپس او را با آفرینشی دیگر پدید آوردیم؛ پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است. ﴾
[3] فلاح السائل , جلد 1 , صفحه 127، الکافی، ثقة الاسلام کلینی،
[4] با متن آداب الصلوة تفاوت دارد ص 10
[5] سوره اسراء آیه 1، ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ،منزه است آن [خدايى] كه بنده اش را شبانگاهى از مسجد الحرام به سوى مسجد الاقصى كه پيرامون آن را بركت داده ايم سير داد تا از نشانه هاى خود به او بنمايانيم كه او همان شنواى بيناست ﴾
[6] با متن آداب الصلوة تفاوت دارد ص 10
[7] الکافی ج1 ص175
[8] با متن آداب الصلوة تفاوت دارد ص10
[9] ظاهرا آخرین روایت وسائل الشیعه درمورد سلام نماز باشد.
[10] کدام جلسه؟
[11] دیلمی، ارشاد القلوب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۱۹۹تا۲۰۶.
[12] آداب الصلوة ص 10
[13] با متن آداب الصلوة تفاوت دارد ص 10
[15] با متن آداب الصلوة تفاوت دارد ص11
[16] با متن آداب الصلوة تفاوت دارد ص11
[17] کدام جلسه؟
[18] کلیات حدیث قدسی , جلد 1 , صفحه 146، عدة الداعي و نجاح الساعي ص 134.
[19] عوالی اللآلی، ج 4، ص 132، ح 228
[20] با متن آداب الصلوة تفاوت دارد ص11
[21] انعام آیه 75، وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِين،َ و این گونه فرمانروایی و مالکیّت و ربوبیّت خود را بر آسمان ها و زمین به ابراهیم نشان می دهیم تا از یقین کنندگان شود.
[22] بقرة آیه 124
[23] نجم آیات 8 الی 10
[24] وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۶۶، ح23
[25] اين روايت به عبارات مختلفی همچون «أنا مدينة الحکمة و علي بابها فمن أراد الحکمة فليأت الباب» يا «أنا خزانة العلم و علي مفتاحه فمن اراد الخزانة فليأت المفتاح» يا «أنا مدينة العلم و علي بابها و هل تدخل المدينة إلا من بابها» و …. نقل شده است. جهت اطلاع از مصادر اين روايت، ر. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، باب أنه باب مدينة العلم و الحكمة، ج 40، صص 200 ـ 207؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 5، صص 468 ـ 504 و صص 505 ـ 515 و ج 16، صص 277 ـ 300 و صص 303 ـ 309 و ج 21، صص 409 ـ 428 و ج 22، صص 554 ـ 556 و ج 23، صص 559 ـ 561 و ص 572 و ج 31، صص 103 ـ 108 و صص 156 ـ 157 و صص 167 ـ 170؛ موسوعة الغدير في الکتاب و السنة و الأدب، ج 7، صص 87 ـ 117.
[26] المراقبات ، ص ٩۵ الی ١١١
[27] مثنوی معنوی، مولانا، دفتر سوم، بخش دوم
[28] إقبال الأعمال (ط – القديمة)، ج 2، ص: 628 نکته عبارت حدیث فرق می کند
[29] همان
[30] غزلیات حافظ، غزل328
[31] إقبال الأعمال (ط – القديمة)، ج 2، ص: 628
[32] همان
[33] همان
[34] همان
[35] یافت نشد
اولین کسی باشید که برای “شرح کتاب آداب الصلاة | جلسه 5” دیدگاه میگذارید;