سلام علیکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحیم.  الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

ان شاء الله خدای سبحان عرض وجود ما را به اطاعت ولی­اش متحلی بگرداند و این اطاعت در وجود ما را تا روز قیامت پایدار قرار بدهد و تا آن روز ان شاء الله ما در اطاعت ولی­اش باشیم و آرزوی این تبعیت هم و قدری هم که از این تبعیت می­توانیم محقق بکنیم ان شاء الله بقا این را تا قیامت این­جوری قرار می­دهد.

بحثی که امروز ان شاء الله در خدمت دوستان عزیزمان هستیم، بالأخره به مناسبت ایامی که همه در او قرار داریم، یک بحث اخلاقی است مرتبط با جریان انتخابات. یک نکتۀ اولی را دربارۀ با نامزدهای انتخاباتی آدم بیان می­‌کند که از روایات خصوصیاتی که در این مسئله هست، آن خصوصیت بارزی که روایت می­فرماید چگونه است. بعد یک نکته در رابطه با ما که بالأخره حالا به عنوان طرفداران این نامزدها مطرح می­شویم و هستیم، چه خصوصیاتی باید داشته باشیم و چه باید بکنیم. پس یک وظیفه به عهدۀ آن­ها است که چگونه باشند، یک وظیفه به عهدۀ ما است که چگونه باشیم. در این جلسه به این دو نکته از این نکات اشاره می­کنیم. نه همۀ بحث هم، به دو نکته.

نکتۀ اول راجع به این­که خصوصیت بارزی که ما باید در آن کسی که می­خواهیم به او رأی بدهیم چگونه باشد، اولاً با این نکته که هر رأیی در حقیقت اظهار ارادت است و هر اظهار ارادتی اتصال و ارتباط است. حتی اگر من تکلیفاً هم رأی می‌­دهم در بین بقیه به کسی، بالأخره به همین مقدار دارم یک کسی را از بین بقیه اظهار ارادت می­کنم و تعبیر روایات هم این است که المرء یحشر مع من احب[1]، به کسی که دوست دارد حشرش با او است. این نگاه را داشته باشیم که اگر به هرکسی که می­خواهیم رأی بدهیم، اگر ما را با او قرار دادند در دنیا و آخرت، باکمان نباشد، برایمان خوب هم باشد. بگوییم خدایا این مطلوب است، این دنبال پیاده­کردن حکم خدا بوده در حدی که توان داشته و حشر با چنین کسی برای ما خودش یک کمال است که ما هم درصدد اقامۀ حاکمیت الهی باشیم به همراه کسی که این را قصد داشته. این یک نکته که فکر نکنیم رأی که می‌­دهیم این رأی دادن، رأی دادیم و تمام شد.

نکتۀ دوم رأی به کسی می‌‍­دهیم اگر این فرد صالح باشد و اهل­ صلاح باشد و کار صالح انجام بدهد، هرکار صالحی که به واسطۀ انتخاب شدنش انجام بدهد، عمل ما هم محسوب می­شود. این هم یک نکته که پس ما با شرکت در انتخابات و انتخاب فرد صالح یک باب عظیمی از عمل صالح را به روی خودمان باز می­‌کنیم. من کجا می‌­توانستم مثلاً در بیابان­‌های کرمان، روستاهای دور ­افتادۀ هرمزگان یا مثلاً خراسان جنوبی یا خراسان شمالی یا مثلاً کجا می­‌توانستم رفت و آمد بکنم، خدمتی بکنم، کاری از دستم بیاید بکنم، اما با انتخاب یک دولتی که خدوم باشد، هر خدمتی که در اقصی نقاط و در نزدیک­ترین جا انجام می‌­دهد، همۀ این­ها جزء عمل ما هم محسوب می­شود. این هم خیلی عظمت دارد. کسی که شرکت نمی­کند و خودش را کنار می­‌کشد، از یک نعمت عظیم به این وسعت خودش را محروم کرده دیگر؛ یعنی خودش را در حد یک فرد جدای گسسته قرار داده در حالی که ما قائل هستیم و جزء فرهنگ دینی ما است که این حرکت اجتماعی که صورت می­گیرد، هرکس که به قدری که در تحقق او شریک است، در اقامۀ او نقش داشته، به همان نسبت هم از آن نتیجه و ثمرات آن عمل نفع می­برد. اگر کسی یک رأی فقط داد، به همین مقدار، اگر کسی کوشید دیگران را هم به رأی ­دادن تشویق کرد و آن­ها هم رأی دادند، به هر مقداری که این رأ­ی­ها تأثیر داشته، به همان مقدار بهره­مند می­شود. کسی ممکن است هزاران رأی را تشویق کرده باشد و برای این فرد ایجاد کرده باشد. این یک مرحله­اش است. اگر کسی تشویق کرد کسی فقط در انتخابات شرکت کرد، حالا ممکن است رأی صحیح نداده باشد، اما در انتخابات شرکت کرد، خود این­که اصل شرکت در انتخابات، رأی به انتخابات، شریک­شدن در تثبیت حاکمیت خودش یک حسنه است، رأی صحیح حسنۀ بالاترش است. بله اگر من به یک کسی که ناصالح است رأی دادم، او در حقیقت به عمد هم روی تعصب‌­ها و لجاجت­های قومی و قبیله­ای، اگر این کار را کردم در لجاجت­ها و ناصالحی­های او هم من شریک هستم. اما اگر کسی شرکت کرد در انتخابات اما در شرکتش از روی قصور یا بگویید قاصر بود این، به یک کس غلط هم رأی داد اما شرکت کرد، خود این شرکت کردن یک عمل صالح است که تثبیت حاکمیت است. اگر به فرد صحیح هم رأی داده بود، این دو حسنه می­شود و دو اثر و اگر دیگران را تشویق کرده بود که همین­جور این حسنات چه می­شود؟ باور داریم که یک رأی ما یا زحمت امروز ما در رأی­‌آوری و جمع­کردن رأی، به اندازۀ چهار سال حداقل به فرمایش اقا، بلکه پایه­گذاری یک کاری که سالیانی ادامه پیدا می­کند؛ چون این کسی که رئیس جمهور می­شود، کاری که انجام می­دهد، فقط چهار سال نیست. پایه­گذاری کارهایی است که الی زمانی که این حاکمیت هست، بسیاری از این­ها ثمره دارد، نتیجه دارد و اثر دارد و همین­جور ادامه دارد. پس یک رأی ساده نیست. این نگاه تکلیفی به رأی به عنوان این­که انسان با باور و اعتقاد این رأی را می­دهد، آثار زیادی دارد. لذا تشویق به رأی­دادن دیگران هم جزء آن وظیفۀ الهی ما محسوب می­‌شود که اگر نعوذ بالله از طرف مقابلش ما سستی کنیم در تشویق دیگران به رأی­دادن و رأی این انتخابات زیاد نباشد، به خاطر نبودن رأی زیاد اگر به خاطر این مورد شماتت یا مورد هجمۀ دشمنی قرار گرفتیم حالا چه هجمۀ لفظی، چه هجمۀ عملی این کوتاهی ما هم باز دخیل در این کمک به دشمن هست. پس از یک طرفش وظیفۀ ما در انجام عمل بابی را باز می­‌کند که حسناتی که محقق می­‌شود برای ما هم نوشته می­‌شود، از طرف دیگری اگر کوتاهی بکنیم و بعد دهان دشمن باز باشد به روی ما و ما کوتاهی کرده باشیم، تمام توانمان را به کار نبرده باشیم در رابطه با تشویق دیگران به رأی­دادن، همان­جوری که جلسۀ گذشته گفتم اگر پنج میلیون از مؤمنانی که شرکت در انتخابات می­کنند هرکدام حداقل دو نفر را تشویق بکنند که در انتخابات شرکت بکنند، این ده میلیون اضافه می­شود که درصد انتخابات خیلی بالاتر می­رود و این دهان دشمن را خیلی می­بندد و قوت دوستان را خیلی شدیدتر می­کند.

یک نکتۀ دیگری که می­خواستم از روایت استفاده بکنم و بحث بکنیم این است که تعبیر خیلی زیبایی در روایتی که از امام صادق علیه السلام، فضل بن سکن عن ابی عبدالله علیه السلام قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولَ بِالرِّسَالَةِ وَ أُولِي الْأَمْرِ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ الْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ.[2] این تعبیری که در این روایت آمده، دنبالۀ روایت می­فرماید که، ببینید استفاده از روایات، ما گاهی روایات را به جهت آن حاکمیتی حضرات می­بینیم، لذا به جهت حاکمیت حضرات دیدن می­تواند یک امر تشکیکی بکند این را برای آن نظام حاکمیت مؤمنان با آن قواعدی که خودشان قرار دادند هم تطبیق بکند و اثرگذار باشد. درست است که قبل از حاکمیت ما تمام این­ها را منحصر می­کردیم و الان هم فرد اتم و غالبش را و بدون هیچ شک و شبهه، فرد اتمش حضرات هستند، اما از نوع تعلیلی که در روایات می­آید، نوع بیانی که در روایات می­آید، نوع حکمتی که در روایات بیان می­شود، نوع آثاری که بر این­ها مترتب می­شود، می­شود این را یک ترسیم افق دید که این ترسیم افق درست است با ولیّ الهی کاملاً تطبیق دارد که حضرات معصومین علیهم السلام هستند، اما به تعبیری که در بعضی روایات دیگر می­آید این افق می­تواند راهگشا باشد برای حاکمیت مؤمنان در همان حیطه­ای که حضرات فرمودند. در این­جا می­فرماید که ﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ﴾[3]. یعنی پیغمبر به مؤمنین از خودشان اولی است، اولی بالمؤمنین من انفسهم و ازواجه امهاتهم. و همسران پیغمبر مادران حساب می­شوند. این­که النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم جنبۀ پدری پیغمبر را دارد بیان می­کند که بعد به تعلیل بیان ازواجه امهاتهم که همسران پیغمبر هم مادران حساب می­شوند، یعنی پیغمبر والد است و مؤمنین ولد. حالا تصریح می­کند روایت. بعد می­فرماید که نزلت و هو أب لهم. این آیه نازل شد  درحالی که پیغمبر پدر بود برای همۀ مؤمنین که دقت بکنید می­خواهیم استفاده بکنیم بعد از درونش یک نگاه و افق نگاه به دست بیاوریم که باید چگونه ما نسبت به کسانی که می­خواهند بیایند در رأس حاکمیت­های در جمهوری اسلامی قرار بگیرند، از یک ادارۀ کوچک تا یک کار بزرگ، باید چه خصوصیتی را این­ها داشته باشند؟ چه حالتی را داشته باشند تا لایق به این کار باشند؟ خودشان را باید قبلاً در چه سیری سیر داده باشند؟ چگونه شرح صدر پیدا کرده باشند و می­توانیم از گفته­های این­ها که امروز حرف می­زنند، بفهمیم آیا این خصوصیت در وجود این­ها هست یا نیست؟ پس اگر لایق نیستند در گفتارشان با این نگاه، پس رأی­دادن به آن­ها هم جائز نیست، پس درست نیست. دقت داریم به این عنوان این بحث را عرض می­کنیم خدمتتان. پس می­فرماید که نزلت و هو اب لهم. در حالی که پیغمبر پدر بود برای مؤمنین. فجعل الله تبارک و تعالی المؤمنین اولاد رسول الله. خیلی تعبیر زیبا است که مؤمنان فرزندان پیغمبر محسوب می­شوند. و جعل رسول الله أباهم. پیغمبر را هم پدر برای این­ها قرار داد. لمن لم يقدر أن يصون نفسه- و لم يكن له مال و ليس له على نفسه ولاية- فجعل الله… دنبالۀ روایت می­فرماید که اگر کسی قدرت نداشت، پیغمبر به عنوان والد او می­شود قدرت پشتیبان او. اگر کسی این بدهکار از دنیا رفت یا یک خسارت زیادی را بالا آورد و نتوانست، کوتاهی نکرده بود، اما نتوانست از عهده­اش بربیاید، پیغمبر اکرم متکفل جبران آن خسارت می­شود؛ چون والد است. اگر کسی ارثی داشت برای فرزندانش است، عیب ندارد. اما اگر خسارتی باقی گذاشت، به عهدۀ چه کسی می­شود؟ والدش است که والد می­شود پیغمبر. نگاه را دقت بکنید. این دارد افق نگاه نسبت به یک کسی که جنبۀ ریاست می­خواهد در نگاه الهی و حاکمیت الهی پیدا بکند را دارد بیان می­کند. با این نگاه ببینیم یک کسی که می­خواهد بیاید حاکم بشود، چقدر باید نگاهش به مؤمنین متفاوت باشد؟ پدر نسبت به فرزندان چه نگاهی دارد؟ چطور رفتار پدر با فرزندان است؟ همین روایت ادامه دارد. جریان غدیر را بعد نقل می­کند می­فرماید امیرمؤمنان علیه السلام هم از همین سنخ بود. فألزم الله نبيه للمؤمنين ما يلزمه الوالد. بر پیغمبر و بر امیرالمؤمنین لازم شد هرآن­چه که بر والد لازم است. و ألزم المؤمنين من الطاعة له ما يلزم الولد للوالد. از طرف دیگری بر مؤمنین هم این نسبت لازم می­آید. مثل فرزند نسبت به پدر رفتار داشته باشند. پس بر حاکم این­گونه است که مثل والد باشد، بر رعیت و مردم مثل این است که مثل ولد باشند. حالا اگر در حاکمیت رابطه به این شکل، شکل بگیرد که پدر آن هم تعبیری  که در روایات بعدی حالا عرض خواهم کرد، پدر مهربان در خانه چقدر نسبت به فرزندان نگاهش نگاه چه هست؟ اصلاح­کردن، تحمل­کردن، هدایت­کردن ولی با شرح صدر، با ظرافت. چقدر حوصله می­خواهد؟ اگر پدر باشد نسبت به همۀ ملتی که در کشور به عنوان افرادی هستند که تحت این حاکمیت قرار می­گیرند، نگاه باید در این کسانی که نامزد انتخاباتی شدند، اصلاً نوع ادبیاتی که به کار می­رود متفاوت می­شود. یک موقع نوع ادبیات، نشستن، برخواستن، از پشت شیشه­­های دودی، در بستۀ سر بسته، خنده­های مردم را به قول خودش می­بیند و آمارگیری می­کند، مردم خوش هستند. آن هم در خیابان­های شمال تهران مردم خوش هستند. پس می­گوید مردم دردی ندارند. اما یک موقع هست نشست و برخواست کرده مثل یک پدر با فرزندش، در رتبۀ فرزند نشسته، هیچ بابی را به روی مردم نبسته، ارتباط مردمی­اش قوی است، از پشت درهای بسته نیست، اگر هم حدودی از حفاظت لازم است ولی جایی که این مسئله می­تواند رعایت شود، رابطه­اش با مردم یک رابطۀ کاملاً باز است. ارتباط کاملاً محفوظ است مثل یک پدر. اگر این نگاه را ببینیم، در همۀ سخنان امروز این­ها هم آدم می­تواند بفهمد حرف، حرف دغلی و دروغ و فریب و نیرنگ است برای رأی­آوردن یا حرف دلسوزانۀ یک خدمتکاری که پدر مهربان است، می­خواهد فرزندانش را با تمام مهربانی حالا با مراتبش، پیغمبر در اوج مسئله است، امیرمؤمنان در آن نهایت مسئله است، اما این به عنوان یک شاگرد مکتب امیرالمؤمنین علیه السلام، به عنوان یک کسی که مؤمنی که اقتدا می­خواهد بکند به آن مسئله، ادبیات این­گونه را به کار می­برد که ادبیات والد است نسبت به ولد. ما این ادبیات را در نگاه مقام معظم رهبری می­بینیم. نگوییم مثالش کجاست ما ندیدیم. یعنی در ادبیات امام می­دیدیم، در ادبیات مقام معظم رهبری می­بینیم که نگاهش چه هست؟ دلسوزی­اش، نگاهش، خدمت­گذاری­اش، خدوم بودنش، همۀ این نگاه­ها در نگاه آن­ها، نگاه تکبرآمیز در وجود این­ها ندیدیم. اما خب مقامات کشوری این­جوری نبودند. ممکن است گاهی شعارش را بدهند، ممکن است گاهی عمل هم کرده باشند، اما گاهی عمل کردند و حبط کردند. گاهی عمل خوب هم انجام دادند بعضی­هایشان، واقعاً به این نگاه هم آمدند به این وسط، اما حبطش کردند، خرابش کردند. حواسمان باشد این نگاه که می­فرماید که پس الزم رسول الله من ذلک وَ بَعْدَهُ الْأَئِمَّةَ وَاحِداً وَاحِداً وَ الدَّلِيلُ عَلَى أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هُمَا الْوَالِدَانِ. که این­ها خودشان دو پدر بودند و والد بودند. حالا فرق والد با پدر، فرق این است که پدر آن نسبت قیمومیت را شامل می­شود، ولی والد آنی که فرزند از او متولد می­شود؛ لذا اب اعم است از والد. به پدربزرگ هم والد می­گویند، به اب می­گویند، به پدرزن هم اب می­گویند، به استاد هم اب می­گویند، اما والد چیست؟ به عمو هم اب می­گویند که همان­جور که آذر آمده، اما والد فقط به چه کسی می­گویند؟ به آن­که فرزند از او به دنیا آمده، اختصاص داد؛ لذا این ویژه است. تعبیر به والد خیلی در این روایت تعبیر خیلی خاص است که می گوید دلیل بر این چیست؟ می­گوید دلیل این است که وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً [4] که به والدین احسان داشته باشد در کنار لا تشرکوا به شیئاً، مثل ﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ﴾[5] است که اطیعوا الله­اش لا تشرکوا بالله شیئاً است و اطیعوا الرسول­اش و اولی الامر­ش چیست؟ و بالوالدین احساناً است که پیغمبر و امیرمؤمنین را در این­جا والدین دانسته و اطاعت والدین را در کنار شرک… درست است که صدق می­کند بر والدین ظاهری هم، اما به تعبیر بعضی بزرگان اولاً بر پیغمبر و امیرمؤمنان که والد حقیقی هستند صدق می­کند، ثانیاً بر پدر و مادر ما صدق می­کند. نه اولاً بر این­ها و بعد. این هم خیلی تعبیر زیبایی است. بعد آن­جا دارد که می­گوید یهود هم، امام صادق علیه السلام فرمود وَ كَانَ إِسْلَامُ عَامَّةِ الْيَهُودِ بِهَذَا السَّبَبِ لِأَنَّهُمْ آمَنُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ عِيَالاتِهِم‏.[6] وقتی دیدند که پیغمبر با این رحمت است، امیرمؤمنان با این رحمت است، به پیغمبر ایمان آوردند؛ چون دیدند مثل این­که ایمان دارند به والدشان می­آورند. دارند می­آیند تحت پوشش والدشان. با این نگاه می­گوید ایمان آوردند. یعنی اگر که این هم تعبیر تعلیل آخر خیلی زیبا است. یعنی حتی آن­هایی که ممکن است به این شخص رأی نداده باشند و ابتدا این را صالح نمی­دانستند، وقتی عمل او را می­بینند که نسبت به تمام امت، نسبت یک والد رئوف دلسوز است، خود به خود این­ها هم در ادامه مرتبط با او می­شوند. این هم استفاده از این روایت شریف که می­گوید یهود ایمان آوردند چون دیدند پیغمبر این­قدر مثل یک والد دلسوز است برای آن­ها. این رفتار را دیدند. پس در ادامه اگر حاکمیت با این نگاه با مردم رفتار کند، آن­هایی که از مردم از حاکمیت جدا شدند، برمی­گردند. نه فقط این­ها، بلکه افرادی که در کشورهای دیگر زندگی می­کنند، وقتی می­بینند حاکمیت در یک نظامی این­قدر ظریف و زیبا و لطیف است، اصلاً نمی­خواهد ما دعوت کنیم دیگران را به اسلام با این نگاه، با همین رفتار و حاکم این­گونه، سبب می­شود دل­ها به این سمت گرایش پیدا می­کند و چنین حاکمیتی مطلوب بقیه هم می­شود، حسرت بقیه هم می­شود. این منشأ گسترش نگاه الهی می­شود. حالا ببینیم پس انتخاب ما چقدر اثر دارد. از کجا تا کجا همۀ این­ها برمی­گردد… و اگر خدای نکرده بد انتخاب کردیم، چقدر آثار دنبالش می­آید. حداقل کسی را انتخاب کنیم، دنبال این هست که این حرف­ها را باور داشته باشد. بگوید این­ها درست است. حالا اگر من هم در آن رتبه نیستم، حرف­ها حرف­های درستی است.

در یک روایت دیگری که همین والد را می­‌آورد یعنی دو سه روایت است، می­‌فرماید از امام باقر علیه‌السلام، از پیغمبر اکرم لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ. امامت یعنی همین حاکمیت برازنده نیست و صلاحیت ندارد این امامت را إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ. الا این­که این سه خصلت را داشته باشد. وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ. یک تقوایی باشد که این تقوا باعث بشود که از معاصی الهی خودش را دور بکند، حفظش بکند. اگر باکی­اش نبود دروغ بگوید، اگر باکی­اش نبود دغلی و نیرنگ به کار ببرد، این صالح برای امامت و حاکمیت اصلاً نیست. این اسم مؤمن به­ او صادق نیست، چه برسد حاکم مؤمنین بخواهد باشد. دومی­اش این است که حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ. این­قدر شرح صدر داشته باشد تا مالک غضبش باشد؛ یعنی کسی که تا یک حرفی به او زدند، این­ها ملاکات خیلی خوبی است. تا ببیند رأی نمی‌­آورد یا رد صلاحیت می­شود، دهانش باز می­‌شود هرچه می­‌خواهد بگوید بگوید. مجبور شوند با زور ساکتش کنند. این حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ در وجودش نیست. می­گوید من نباشم هیچ چیزی نباشد. من باشم با قیمت هر دروغی و دغلی باشد. این یکی. سومی‌­اش وَ حُسْنُ الْوِلَايَةِ عَلَى مَنْ يَلِي حَتَّى يَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ.[7] این­قدر حال ولایتش بر مؤمنان زیبا باشد، مثل یک والد رحیم، پدر مهربان، این حالت را داشته باشد که تعبیر روایات دیگر هم تأکید این را کردند که حتی یکون لهم کالوالد الرحیم. این نگاه را اگر دیدید در بعضی از این کاندیداها حدودی­اش هم هست نسبت به بقیه، این صلاحیت بر آن نگاه را دارد که انسان رأی بدهد به او، اطمینان پیدا بکند به او و ان شاء الله در مصدر قرار بگیرد.

این یک وظیفه­ای بود در رابطه با نامزدها. یک وظیفه­ای در رابطه با ما هست. ما وقتی که عده­ای حالا این سری ممکن است آن شدت ایجاد نشده که کسانی که قرار می­گیرند دوقطبی­های شدیدی که دل آدم یک طرفش می­شود، محبت یک طرفش می­شود کینه، یعنی گاهی کینه­اش هم اشد از محبتش می­شود به طوری که در مقابل آن کسانی که با او همراه نیستند، آن­چنان شدید می­شود که کأنه این عدو، دشمن دیرینۀ او است. این­جوری در مقابل هم قرار می­گیرند. حالا ممکن است هرچقدر جلوتر هم می­رود، این مسئله بیشتر پیش بیاید؛ حتی بین کاندیداهای ممکن خود اصول­گرا و مؤمنین هم ممکن است همین چه بشود؟ حتی ممکن است این حالت جدایی پیش بیاید و ما هم به تبع آن­ها ممکن است هی دسته­بندی بشویم. اگر کسی بداند رابطۀ مؤمنین با همدیگر بر چه اساسی خداوند متعال قرار داده و تزلزل بین این رابطه را و سست­کردن رابطه بین مؤمنین را، غیبت­کردن، تهمت زدن، بدگویی، سوء ظن، آن­جایی که… بله انسان باید بصیر باشد، خوب بشناسد، جزئیات را بشناسد. اگر او می­گوید فاء تا فرحزادش را این بشناسد که این­قدر انسان دقیق باشد، اما این دقت در نظام اظهار عملی کشیده نشود به طوری­که اگر می­داند عمق حرف این چیست، حالا بیاید در یک جایی که لازم نیست… بله یک جا لازم است می­خواهد حاکمیت را به عهده بگیرد، این هم شناخته سند دارد، آن هم سندی که مرتبط با حاکمیتی باشد، نه این­که حالا این درون خانواده­اش یک نظام شخصی­اش چه حالتی در کار است، بخواهد او را ابراز بکند. آنش که به نظام حاکمیتی برمی­گردد انسان باید آن­جا ابراز بکند تا دیگران هم بصیر بشوند؛ اما اگر روابط مؤمنین با این­ها به هم خورد، بگذارید من یک روایت را نمی­خواستم این را امروز بخوانم، ولی یک روایت زیبایی است گذاشته بودم که این را برای یک مناسبت دیگری، آخر کارم هم گذاشته بودم یعنی آخر فیش­ها بود یعنی قرار نبود، ولی البته این روایت نیست. این آخر آخری نیست. یک روایت دیگری است که خیلی زیبا است. در این روایت می­گوید. این روایت آخری را هم گذاشتم برای یک کار دیگری ولی گذاشتم حالا این الان شاید، حالا که آمده بگذارید بخوانمش. حالا که آمده شاید روایت خود رسانده، همین رساندنش بد نیست. وسط کلام هم خودش با این­که به بحث الان ما مرتبط نمی­شود ولی بحث خوبی است. عبدالله بن مسعود نقل می­کند. می­گوید كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ إِذْ هَتَفَ بِنَا أَعْرَابِيٌّ بِصَوْتٍ جَهْوَرِيٍّ. داشتیم در یک بیابانی می­رفتیم در یکی از سفرها، یک اعرابی حالا وسط بیابان مثل این­که از این عشیره­ای­ها و چادرنشین­ها آنجا بودند، او هم بلند داد شده به پیغمبر بصوت جهوری. فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ. فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله و سلم مَا تَشَاءُ. چه می­خواهی؟ با مهربانی. همان والد رحیم است. فَقَالَ الْمَرْءُ يُحِبُّ الْقَوْمَ وَ لَا يَعْمَلُ بِأَعْمَالِهِمْ. یک کسی است که کسی را دوست دارد ولی عمل آن­ها را هم انجام نمی­دهد ولی آن­ها را دوست دارد. فَقَالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله و سلم الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَب‏. می­گوید عملشان را هم انجام نمی­دهد. مثل این­که الان رأی بدهد آدم به کسی، دوستش هم داشته باشد، اما این­جور نیست که اعمال بد آن­ها را هم دوست داشته باشد بخواهد انجام بدهد ولی رأی به او می­دهد. پیغمبر فرمودند الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَب هرکسی با همان کسی است که دوست دارد. فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ. تا این را شنید دید چقدر این دین زیبا است. حتی به همین مقداری که کسی را دوست داشته باشد، می­گوید تو با او محشور هستی. خیلی فهمید از این کلام. آن­جا دارد أَعْرِضْ عَلَيَّ الْإِسْلَامَ. اگر این­جور است اسلام را بر من عرضه کن. پیغمبر هم فرمود اشْهَدْ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ تُقِيمُ الصَّلَاةَ وَ تُؤْتِي الزَّكَاةَ وَ تَصُومُ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ تَحُجُّ الْبَيْتَ. این هم چهار مورد از فروع دین هم برای او بیان کرد. فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ تَأْخُذُ عَلَى هَذَا أَجْراً. تو که پیغمبر هستی، پولی هم می­گیری برای این کار؟ فَقَالَ لَا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى. فقط محبت آن نزدیکان.‏ قَالَ قُرْبَايَ أَوْ قُرْبَاكَ. نزدیکان تو یا نزدیکان خودم؟ یعنی من محبت کنم به نزدیکان خودم را یا نزدیکان شما را محبت کنم؟ قَالَ بَلْ قُرْبَايَ. نزدیکان من. قَالَ هَلُمَّ يَدَكَ حَتَّى أُبَايِعَكَ. دستت را بده با تو بیعت کنم. لَا خَيْرَ فِيمَنْ لَا يَوَدُّكَ وَ لَا يَوَدُّ قُرْبَاكَ. مگر می­شود کسی را دوست داشته باشد. خیلی طرف لطیف بوده. یک آدم بیابانی، اعرابی آن هم با داد و فریاد از اول، می­گوید خیر در آن نیست آدم یک کسی را دوست داشته باشد ولیکن نزدیکان او را دوست نداشته باشد. مرتبطین او را دوست نداشته باشد. نمی­شود. این­ها همه فطری است برای او. یعنی وقتی می­دید فطری است، به سرعت جذب شد که قَالَ هَلُمَّ يَدَكَ حَتَّى أُبَايِعَكَ لَا خَيْرَ فِيمَنْ لَا يَوَدُّكَ وَ لَا يَوَدُّ قُرْبَاكَ.[8] این خلاصه روایت خودش آمد. به بحثمان ربط زیادی نداشت اما در عین حال… ربط مصداقی داشت. یک مصداقی بود که آدم در این رابطه چجوری قرار می­گیرد.

داشتم این را عرض می­کردم که ما در یک رابطه­ای قرار می­گیریم، ارتباط مؤمنین با همدیگر که در این ارتباط حدود در حب و بغض­هایی که پیش می­آید، فراموش می­شود. در آن روایتی که می­خواستم بیاورم حالا می­ترسم یک­موقع بخواهم پیداش بکنم طول بکشد، حضرت می­فرمایند که از امام عسکری علیه السلام که قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لبعض اصحابه ذات یوم یا عبدالله احبب فی الله و ابغض فی الله. محبت­هایت را در راه خدا قرار بده، بغض­هایت را هم در راه خدا قرار بده. ِ وَ وَالِ فِي اللَّهِ وَ عَادِ فِي اللَّهِ فَإِنَّهُ لَا تُنَالُ وَلَايَةُ اللَّهِ إِلَّا بِذَلِكَ. ولایت خدا را با این رابطه می­توانی برسی. راه دیگری ندارد. وَ لَا يَجِدُ رَجُلٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ وَ إِنْ كَثُرَتْ صَلَاتُهُ وَ صِيَامُهُ حَتَّى يَكُونَ كَذَلِكَ. با کثرت صلات و صیام نیست. با این محبتی است که در راه خدا محقق می­شود. کثرت صلات و صیام در این مسئله تأثیری ندارد اگر این نباشد. دقت بکنید روایت را من دارم تند عبور می­کنم. وَ لَا يَجِدُ رَجُلٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ وَ إِنْ كَثُرَتْ صَلَاتُهُ وَ صِيَامُهُ حَتَّى يَكُونَ كَذَلِكَ. نمی­شود. وَ قَدْ صَارَتْ مُوَاخَاةُ النَّاسِ يَوْمَكُمْ هَذَا أَكْثَرُهَا فِي الدُّنْيَا عَلَيْهَا يَتَوَادُّونَ وَ عَلَيْهَا يَتَبَاغَضُونَ. امروز محبت­ها و بغض­ها فقط بر سر دنیا شکل گرفته. دارد محبت­های متعارف بین مؤمنین را دارد می­گوید. می­گوید این مُوَاخَاةُ النَّاسِ يَوْمَكُمْ هَذَا. بین شما أَكْثَرُهَا فِي الدُّنْيَا عَلَيْهَا يَتَوَادُّونَ وَ عَلَيْهَا يَتَبَاغَضُونَ وَ ذَلِكَ لَا يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً. این فایده­ای ندارد. فَقَال لَهُ وَ كَيْفَ لِي أَنْ أَعْلَمَ أَنِّي قَدْ وَالَيْتُ وَ عَادَيْتُ فِي اللَّهِ. از کجا بفهمیم محبت­ها و بغض­هایمان در راه خدا است؟ فی الله عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ وَلِيُّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى أُوَالِيَهُ. چه کسی ولیّ خدای عز و جل است که ما او را دوست داشته باشیم؟ وَ مَنْ عَدُوُّهُ حَتَّى أُعَادِيَهُ فَأَشَارَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم إِلَى عَلِيٍّ علیه السلام فَقَالَ أَ تَرَى هَذَا. می­بینی این را؟ فَقَالَ بَلَى قَالَ وَلِيُّ هَذَا وَلِيُّ اللَّهِ فَوَالِهِ وَ عَدُوُّ هَذَا عَدُوُّ اللَّهِ فَعَادِهِ وَالِ وَلِيَّ هَذَا وَ لَوْ أَنَّهُ قَاتِلُ أَبِيكَ وَ وَلَدِكَ وَ عَادِ عَدُوَّ هَذَا وَ لَوْ أَنَّهُ أَبُوكَ وَ وَلَدُكَ.[9] این در امروز انتخابات ما که هر انتخاباتی که محبت­ها و بغض­ها می­رود سراغ غیر از معیاری که به ما دادند. می­گوید تو این را دوست داشته باش و کسی که این را دوست دارد دوست داشته باش حتی اگر او قاتل پدر تو هست ولی محب این هست. حالا ممکن است قاتل پدر تو باشد خطأً کشته حالا یا پدر تو را کشته یک جایی که باید می­کشتند. در جنگ مقابلی بوده آن زمان. این چیزها پیش می­آمده. ولو أنه قاتل ابیک. این را دوست داشته باش. معیار را این قرار بده و دشمن داشته باش دشمن او را هرچند ولدت باشند و پدرت باشند. این هم تعبیر است ولو أنه ابوک و ولدک. یعنی معیار را دین و ولایت قرار بدهی. ما امروز مظهر ولایت می­شود، مظهر ولایت، نیابت ولایت می­شود مقام معظم رهبری که مظهر و ظهور ولایت است. اگر ببینیم هرکدام از این­ کاندیداها یا مؤمنینی که طرفدار این­ها هستند، به مقداری که تابع هستند، به مقداری که قائل هستند، به مقداری که ود دارند، ما هم در حقیقت هرچند رأیشان رأی من نباشد. هرچند که آن­ها به کسی رأی می­دهند که من او را نمی­پسندم؛ اما اگر بخواهم رابطۀ من با نظام الهی، ولایت الهی دوست داشته باشم، محبت من باید به کسی باشد که این نگاه را دارد. به مقداری که تابعیت دارد، چون آقا پرچم ولایت را بلند کرده، پرچم تابعیت را بلند کرده، هرکسی که به مقداری که دارد اظهار تابعیت می­کند علماً و عملاً، قولاً و رفتاراً اگر دارد اظهار می­کند، آدم می­فهمد که این چه هست؟ اما اگر کسی این­جور نیست، رابطه بر اساس دوستی و ولایت امام است. این هم یک نگاه که معیار را به ما دارند می­دهند. پس محبت­ها و بغض­های ما باید در چه رابطه­ای باشد؟ در ارتباط با ولایت امیرمؤمنان علیه السلام باشد و امروز ظهور ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان یک مظهرش که مظهر تام و زیبایی از آن است، همین جریان حاکمیت الهی است که واقعاً دارد احیا امر اهل­بیت می­کند و در آن مصدرش و رأسش هم آقا نشسته و دارد این کار را با تمام همان ظرافت دارد انجام می­دهد که اگر رفتار مؤمنان، محبت­ها و بغض­هایشان بر اساس این شکل گرفت، این رابطه­ها رابطه­های محبت فی الله می­شود و رشد را به دنبال دارد.

حالا دوستان سؤال کردند که در رأس حکومت اسلامی ولی الهی قرار گرفته، رفته رفته به سمت حکومت امام زمان… بله این هست و خودش نوعی از ظهور است. درست است که در رأس کلانش نیابت الحمدلله برقرار است، اما هرچقدر که افسران این نظام هم، سران این نظام هم هرچقدر الهی­تر بشوند، حتماً به سمت ظهور حرکت شدت و سرعت پیدا می­کند. یعنی انتخاب ما سرعت در ظهور ایجاد می­کند یا بعد عن الظهور ایجاد می­کند. این قطعی است.

آیا رأس سران سه قوه اگر… عرض کردم دیگر. یعنی هرچقدر این­ها تضاعف و توافق اسباب می­شود. علل گاهی همدیگر را خنثی می­کنند، گاهی همدیگر را تأیید می­کنند. اگر در یک ماشینی که می­خواهند هلش بدهند تا راه بیفتد، از چند جهت این ماشین را هل بدهند، این ماشین راه نمی­افتد. یکی از راست، یکی از چپ، یکی از پشت، یکی از جلو این ماشین خنثی می­شود با این نیروها در مقابل همدیگر؛ اما اگر همۀ نیروها یک طرف قرار گرفتند و این ماشین را حرکت دادند، سرعت حرکت ایجاد می­شود و قدرت بر حرکت. سران سه قوه سه سردار حاکمیت اسلامی هستند که البته آن قوۀ مجریه شاید به تعبیر خود این دوستان 90 درصد کار به عهده­اش است، 10 درصد هم به عهدۀ آن دو قوۀ دیگر است به تعبیر خود این­ها. اگر این­جوری باشد این سران سه قوه هرچقدر همراه­تر باشند و تابع ولایت الهی بیشتر باشند و این خصوصیات ولایت الهی داشته باشند، قطعاً سرعت حرکت ما بیشتر می­شود.

راه رسیدن به ظهور شخصی یا همان قیامت فردی هم یک بحث دیگرش است، قطع تعلقات است. اگر امکان دارد بفرمایید راه این بریدن تعلقات چیست. این دیگر یک دفعه بحث را می­برد در یک وادی دیگری. کد کلی­اش را عرض کنیم. بله هرچقدر انسان قطع تعلق از سیطرۀ احکام بدن داشته باشد، یک و از سلطۀ اسباب بیرونی داشته باشد، یعنی اسباب بیرونی و سلسله اسباب را هرچقدر خدای سبحان به انسان توفیق بدهد عبور کند از آن­ها، نه بگذارد کنار، عبور کند از اسباب و متوقف در اسباب نشود، قیامت فردی انسان زودتر قیام می­کند؛ چون قیامت جایی است که همۀ سلسله اسباب کنار رفتند و خدا متجلی است. این نسبت به قیامت، نسبت به ظهور هم هرچقدر سلطۀ بدن در وجود انسان کمتر بشود، در آن­جا سلطۀ اخرت بر انسان بیشتر شده.

آیا استفادۀ ابزاری از خون حاج قاسم سلیمانی برای حضور در انتخابات کار صحیحی است؟ استفادۀ ابزاری به معنای این­که انسان این را وسیله بکند برای این­که مردم شرکت بکند، اگر مقصود این است، ما از هر وسیله­ای که مردم شرکت بکنند چون هدف خود حاج قاسم هم بوده، اگر این­گونه باشد، در راستای هدف خود او هم بوده، آن استفادۀ ابزاری نیست. اما اگر استفادۀ ابزاری این است که خلاف آن مقصودی که می­خواست، ما این را داریم به صورت لهو و لعب یا مثلاً دروغ به کار می­بریم تا مردم را بیاوریم فریب بدهیم، این استفادۀ ابزاری می­شود؛ اما اگر در راستای هدف خود حاج قاسم تأکید این حاکمیت، شهید شد در راه این حاکمیت، این انتخابات آیا تأکید در راه حاج قاسم هست یا نیست؟ یعنی وقتی که ایشان در صحبتش فرمود امروز حرم اهل­بیت ایران است، فرمودند یا نفرمودند؟ یک هم­چنین جمله­ای داشتند نظیر نزدیک به این که حرم اهل­بیت ایران است، دفاع از این حرم مثل دفاع از حرم است. این آیا استفاده از این خون برای جوشاندن احساس مردم تا در انتخابات شرکت بکنند و این حاکمیت و دفاع از حرم صورت بگیرد، این استفادۀ ابزاری تلقی نمی­شود یا اگر هم بشود استفادۀ ابزاری غلط نیست بلکه یک استفادۀ صحیح است. این هم یک نکته.

پس راه ارتباط ما با همدیگر حواسمان باشد که در این­جا رابطه­مان بر اساس حب و بغض در راه ولایت صورت بگیرد. یعنی اگر توانستیم در این مواقعی که امتحان است، محبت­هایمان و بغض­هایمان را تشدید ولایت­پذیری و تأکید ولایت الهی قرار دادیم، تازه از امتحان درست درآمدیم و موفق شدیم و الا اگر شیطان توانست نفوذ کند، ما را به جان هم انداخت، در دلهایمان نسبت به همدیگر کینه ایجاد کرد، تعبیر این است دو مؤمن که به سمت آشتی با هم حرکت می­کنند، زانوان شیطان به لرزه می­افتد. و تفرقت اوصاله و وقتی مؤمنان از هم دور می­شوند، ساز و دهل به کار می­برد و خوشحالی و خشنودی می­کند که مؤمنان از هم دور شدند. انتخابات­ها باید برای ما یک فرهنگ جدید ایجاد بکند. در این فرهنگ جدید ما باید یاد بگیریم که در عین این­که رقابت می­کنیم، در عین این­که داریم با همدیگر برنامه­های مختلف را، طرح­های مختلف را عرضه می­کنیم، یاد بگیریم محبتمان را با همدیگر در راه ولایت معیار و ملاک قرار بدهیم. نه حب و بغض­های نفسی و شهوی؛ همان­جور که جلسۀ گذشته… نفسانی نشود. هرچقد حب و بغض­ها نفسانی شد، نتیجه تابع اخس مقدمات است. اخس با سین یعنی پایین­ترین. یعنی آدم بدود این­ور، آن­ور ولیکن محبت و بغضش را در این راه صرف کرد، نتیجه تابع این مرحله می­شود. پس نگاه کنیم به کاندیداهایی که مثل والد رحیم هستند. هرچقدر به این شباهت دارند، او را برای خودمان به عنوان مدل قرار بدهیم یک، در بین خودمان هم حواسمان باشد روابطی که ایجاد می­شود، امتحاناتی است که استحکام روابط بین مؤمنین ایجاد بشود. در این حوادث هرچقدر روابطمان مستحکم­تر شد، یقین بکنیم که از این امتحان سالم بیرون آمدیم.

حالا اگر سؤال شفاهی هم کسی دارد یک سؤال هم شفاهی بکنید. البته نزدیک اذان شده دیگر.

«یکی از حضار:»

«استاد:» یک کشور در ارتباطات داخلی و بیرونی­اش خیلی معیارها مهم است. نکتۀ اولش این است که اگر ما تابعیت نسبت به ولیّ نائب را داشتیم به عنوان نائب عام، یکی از خصوصیات این است که خود ایشان همیشه این را مطرح می­کند. این اول که اگر ما تشخیص ایشان را در مجموع همۀ این­ها که می­بیند، می­دانیم که این تشخیص را به عنوان یک تعارف نمی­گوید. بلکه به عنوان یک مدل و راهبرد دارد بیان می­کند. پس معلوم می­شود که در تحلیل ایشان نسبت به این مسئله، این مسئلۀ اول که اگر می­خواهیم ابراز ارادتمان داشته باشید، اگر می­خواهیم تبعیتمان را داشته باشیم، این خود قبول مسئله از جانب بیان ایشان که بارها و مکرر بیان کردند و نه یک بار که بگوییم شاید منظور یک بار بوده، این مسئله اول. نگاه دوم این است که این­ها هرکدام یک سببی هستند که این سبب­ها اگر با همدیگر بشوند، قدرتشان مضاعف می­شود. یعنی ما اگر توانستیم جمعیت زیاد را بسیج کنیم، در تأکید حاکمیت بیایند وسط، از طرف دیگری حاکم صالحی را هم انتخاب بکنیم، او هم خوب عمل بکند، این در تأثیرگذاری سرعت تأثیر ایجاد می­کند. یعنی این کسی از این انکار ندارد که اگر جمعیت زیاد آمد، حاکمیت خوب هم محقق شد، سرعت تأثیر به خاطر هرکدام از این­ها… یعنی اگر حاکم خوب عمل کرد، یک تأثیر دارد، اگر مردم هم زیاد آمده بودند به میدان، یک تأثیری دارد به خصوص در تأثیرات خارجی این مسئله و آثار بیرونی­اش. هرکدام این­ها اثر خودش را دارد. آن شدت آمدن مردم، آن توطئه­های زودگذر را خنثی می­کند وقتی مردم زیاد به میدان می­آیند از جانب دشمنان، این حاکم عادلی که بیاید در طولانی­مدت تأثیر مثبت می­گذارد؛ چون طول می­کشد تا این تأثیر دیده بشود، اما آن آمدن به ضمیمۀ عمل هردو می­تواند یک اثر مثبت ماندگار سریع را ایجاد بکند. لذا آن نکتۀ اول را من به نظرم از این هم مهم­تر است. ما نکتۀ اول را از این هم مهم­تر می­دانیم که ما تابع هستیم در تحلیل این مسائل. ما حکمتش را این­ها می­دانیم، اما اصلش را این می­دانیم که وقتی رهبر می­فرماید با اشرافی که دارد، با تابعیتی که ما پذیرفتیم می­گوییم ما تابع هستیم و او را والد رحیم می­دانیم در این مسئله و مشرف هم می­دانیم به مسئله و بارها همین را شنیدیم نه یک­بار مورد خاص باشد بگوییم شاید مصداق خاص بوده، نشان می­دهد که این شرکت زیاد به عنوان یک امر مطلوب در حاکمیت الهیه اثرگذار است. حالا حکمتش هم ممکن است همین باشد که عرض کردم. زود نتیجه­دهی­اش مربوط به همین جریانات بیرونی باشد و طولانی اثرش مربوط به حاکمیت خوبی باشد که انتخاب می­شود.

التماس دعا داریم. ان شاء الله خدای سبحان با اخلاصی که ما در رأی دادن و تبلیغ، اخلاص در رأی دادن و تبلیغ به کار می­بریم، خدای سبحان هم به کاندیداها و نامزدهای ما اخلاص بدهد و در نهایت به نتیجه­ای که محقق می­شود یک فرد با اخلاصی ان شاء الله منتخب بشود؛ ولی در عین حال ما تسلیم تقدیرات الهی هستیم. یعنی اگر خدای سبحان ما زحمت را کشیدیم، همه کار هم کردیم، جهاد هم به کار بردیم، اما خدای سبحان تقدیرش این بود، ما آن کار را کردیم، ما کوتاهی نکردیم، اما تقدیر بر غیر از این بود، می­دانیم که باز هم مؤمنین هیچ­گاه متضرر در آن­جایی که کارشان را کرده باشند نیست و لذا خدای سبحان می­تواند همان جایی که به ظاهر غیر مؤمن انتخاب شده یا غیر از اصلح انتخاب شده، می­تواند خدای سبحان کاری بکند نتیجه بالاتر از آن باشد. پس ما به عنوان انجام تکلیفمان باشیم با اخلاص انجام بدهیم.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

[1] . الأشعثیات ، ج۱، ص۲۴۸، شهاب الأخبار ، ج۱، ص۶۶، محاسبة النفس ، ج۱، ص۶۹، إرشاد القلوب ، ج۱، ص۱۷۱،، الأمالی (للصدوق) ، ج۱، ص۱۸۴، روضة الواعظین ، ج۱، ص۱۱۴، الثاقب فی المناقب ، ج۱، ص۲۵۸، بحار الأنوار ، ج۳۳، ص۳۹، ، الأمالي (للطوسی) ، ج۱، ص۶۳۲، كشف الغمة ، ج۱، ص۴۱۵، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۱۰۴، ، العمدة ، ج۱، ص۲۷۹، المحاسن ، ج۱، ص۲۶۳، الکافي ، ج۲، ص۱۲۶، علل الشرایع ، ج۱، ص۱۱۷، مصادقة الإخوان ، ج۱، ص۵۰، مشکاة الأنوار ، ج۱، ص۱۲۱، مجموعة ورّام ، ج۲، ص۱۹۱، الوافي ، ج۴، ص۴۸۴، وسائل الشیعة ، ج۱۶، ص۱۸۳، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۲۴۷، ، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۴۴۶، الوافي ، ج۲۶، ص۲۰۲، بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۹۲، ، مصباح الشريعة ، ج۱، ص۱۹۴، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۲۵۱، علل الشرایع ، ج۱، ص۱۳۹، بحار الأنوار ، ج۱۷، ص۱۳، الأمالي (للطوسی) ، ج۱، ص۶۲۱، بحار الأنوار ، ج۶۵، ص۷۰، العمدة ، ج۱، ص۲۷۸

[2] . الکافي ، ج۱، ص۸۵، الإمامة و التبصرة ، ج۱، ص۱۳۷، التوحيد ، ج۱، ص۲۸۵، الوافي ، ج۱، ص۳۳۷، تفسير الصافي ، ج۱، ص۴۶۴، بحار الأنوار ، ج۳، ص۲۷۰، بحار الأنوار ، ج۲۵، ص۱۴۱، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۵۰۱، تفسير كنز الدقائق ، ج۳، ص۴۴۶،، روضة الواعظین ، ج۱، ص۳۰

[3] . [الأحزاب: 6]

[4] . [النساء: 36]

[5] . [النساء: 59]

[6] . تفسير القمی ، ج۲، ص۱۷۵، تفسير الصافي ، ج۴، ص۱۶۵، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۴۱۶، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۲۴۳، بحار الأنوار ، ج۳۶، ص۷، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۲۳۷، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۰، ص۳۲۰

[7] . الکافي ، ج۱، ص۴۰۷، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۲۵۰، الوافي ، ج۳، ص۶۵۳، الإمامة و التبصرة ، ج۱، ص۱۳۸، الخصال ، ج۱، ص۱۱۶، بحار الأنوار ، ج۲۵، ص۱۳۷، ، اثبات الهداة ، ج۵، ص۳۵۲

[8] . الأمالي (للمفید) ، ج۱، ص۱۵۱، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۱۰۲

[9] . علل الشرایع ، ج۱، ص۱۴۰، عيون الأخبار ، ج۱، ص۲۹۱، معاني الأخبار ، ج۱، ص۳۹۹، الأمالی (للصدوق) ، ج۱، ص۱۱،، صفات الشیعة ، ج۱، ص۴۵، روضة الواعظین ، ج۲، ص۴۱۷، مشکاة الأنوار ، ج۱، ص۱۲۳، الأربعون حدیثا (للشهید الأوّل) ، ج۱، ص۶۵، وسائل الشیعة ، ج۱۶، ص۱۷۸، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۵۴، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۲۳۶، بحار الأنوار ، ج۱۰۵، ص۷۷، بحار الأنوار ، ج۱۰۵، ص۱۶۹، بحار الأنوار ، ج۱۰۷، ص۴۱

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “حدیث عنوان بصری، جلسه 18” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید