سلام علیکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
ان شاء الله خدای سبحان عرض وجود ما را به اطاعت ولیاش متحلی بگرداند و این اطاعت در وجود ما را تا روز قیامت پایدار قرار بدهد و تا آن روز ان شاء الله ما در اطاعت ولیاش باشیم و آرزوی این تبعیت هم و قدری هم که از این تبعیت میتوانیم محقق بکنیم ان شاء الله بقا این را تا قیامت اینجوری قرار میدهد.
بحثی که امروز ان شاء الله در خدمت دوستان عزیزمان هستیم، بالأخره به مناسبت ایامی که همه در او قرار داریم، یک بحث اخلاقی است مرتبط با جریان انتخابات. یک نکتۀ اولی را دربارۀ با نامزدهای انتخاباتی آدم بیان میکند که از روایات خصوصیاتی که در این مسئله هست، آن خصوصیت بارزی که روایت میفرماید چگونه است. بعد یک نکته در رابطه با ما که بالأخره حالا به عنوان طرفداران این نامزدها مطرح میشویم و هستیم، چه خصوصیاتی باید داشته باشیم و چه باید بکنیم. پس یک وظیفه به عهدۀ آنها است که چگونه باشند، یک وظیفه به عهدۀ ما است که چگونه باشیم. در این جلسه به این دو نکته از این نکات اشاره میکنیم. نه همۀ بحث هم، به دو نکته.
نکتۀ اول راجع به اینکه خصوصیت بارزی که ما باید در آن کسی که میخواهیم به او رأی بدهیم چگونه باشد، اولاً با این نکته که هر رأیی در حقیقت اظهار ارادت است و هر اظهار ارادتی اتصال و ارتباط است. حتی اگر من تکلیفاً هم رأی میدهم در بین بقیه به کسی، بالأخره به همین مقدار دارم یک کسی را از بین بقیه اظهار ارادت میکنم و تعبیر روایات هم این است که المرء یحشر مع من احب[1]، به کسی که دوست دارد حشرش با او است. این نگاه را داشته باشیم که اگر به هرکسی که میخواهیم رأی بدهیم، اگر ما را با او قرار دادند در دنیا و آخرت، باکمان نباشد، برایمان خوب هم باشد. بگوییم خدایا این مطلوب است، این دنبال پیادهکردن حکم خدا بوده در حدی که توان داشته و حشر با چنین کسی برای ما خودش یک کمال است که ما هم درصدد اقامۀ حاکمیت الهی باشیم به همراه کسی که این را قصد داشته. این یک نکته که فکر نکنیم رأی که میدهیم این رأی دادن، رأی دادیم و تمام شد.
نکتۀ دوم رأی به کسی میدهیم اگر این فرد صالح باشد و اهل صلاح باشد و کار صالح انجام بدهد، هرکار صالحی که به واسطۀ انتخاب شدنش انجام بدهد، عمل ما هم محسوب میشود. این هم یک نکته که پس ما با شرکت در انتخابات و انتخاب فرد صالح یک باب عظیمی از عمل صالح را به روی خودمان باز میکنیم. من کجا میتوانستم مثلاً در بیابانهای کرمان، روستاهای دور افتادۀ هرمزگان یا مثلاً خراسان جنوبی یا خراسان شمالی یا مثلاً کجا میتوانستم رفت و آمد بکنم، خدمتی بکنم، کاری از دستم بیاید بکنم، اما با انتخاب یک دولتی که خدوم باشد، هر خدمتی که در اقصی نقاط و در نزدیکترین جا انجام میدهد، همۀ اینها جزء عمل ما هم محسوب میشود. این هم خیلی عظمت دارد. کسی که شرکت نمیکند و خودش را کنار میکشد، از یک نعمت عظیم به این وسعت خودش را محروم کرده دیگر؛ یعنی خودش را در حد یک فرد جدای گسسته قرار داده در حالی که ما قائل هستیم و جزء فرهنگ دینی ما است که این حرکت اجتماعی که صورت میگیرد، هرکس که به قدری که در تحقق او شریک است، در اقامۀ او نقش داشته، به همان نسبت هم از آن نتیجه و ثمرات آن عمل نفع میبرد. اگر کسی یک رأی فقط داد، به همین مقدار، اگر کسی کوشید دیگران را هم به رأی دادن تشویق کرد و آنها هم رأی دادند، به هر مقداری که این رأیها تأثیر داشته، به همان مقدار بهرهمند میشود. کسی ممکن است هزاران رأی را تشویق کرده باشد و برای این فرد ایجاد کرده باشد. این یک مرحلهاش است. اگر کسی تشویق کرد کسی فقط در انتخابات شرکت کرد، حالا ممکن است رأی صحیح نداده باشد، اما در انتخابات شرکت کرد، خود اینکه اصل شرکت در انتخابات، رأی به انتخابات، شریکشدن در تثبیت حاکمیت خودش یک حسنه است، رأی صحیح حسنۀ بالاترش است. بله اگر من به یک کسی که ناصالح است رأی دادم، او در حقیقت به عمد هم روی تعصبها و لجاجتهای قومی و قبیلهای، اگر این کار را کردم در لجاجتها و ناصالحیهای او هم من شریک هستم. اما اگر کسی شرکت کرد در انتخابات اما در شرکتش از روی قصور یا بگویید قاصر بود این، به یک کس غلط هم رأی داد اما شرکت کرد، خود این شرکت کردن یک عمل صالح است که تثبیت حاکمیت است. اگر به فرد صحیح هم رأی داده بود، این دو حسنه میشود و دو اثر و اگر دیگران را تشویق کرده بود که همینجور این حسنات چه میشود؟ باور داریم که یک رأی ما یا زحمت امروز ما در رأیآوری و جمعکردن رأی، به اندازۀ چهار سال حداقل به فرمایش اقا، بلکه پایهگذاری یک کاری که سالیانی ادامه پیدا میکند؛ چون این کسی که رئیس جمهور میشود، کاری که انجام میدهد، فقط چهار سال نیست. پایهگذاری کارهایی است که الی زمانی که این حاکمیت هست، بسیاری از اینها ثمره دارد، نتیجه دارد و اثر دارد و همینجور ادامه دارد. پس یک رأی ساده نیست. این نگاه تکلیفی به رأی به عنوان اینکه انسان با باور و اعتقاد این رأی را میدهد، آثار زیادی دارد. لذا تشویق به رأیدادن دیگران هم جزء آن وظیفۀ الهی ما محسوب میشود که اگر نعوذ بالله از طرف مقابلش ما سستی کنیم در تشویق دیگران به رأیدادن و رأی این انتخابات زیاد نباشد، به خاطر نبودن رأی زیاد اگر به خاطر این مورد شماتت یا مورد هجمۀ دشمنی قرار گرفتیم حالا چه هجمۀ لفظی، چه هجمۀ عملی این کوتاهی ما هم باز دخیل در این کمک به دشمن هست. پس از یک طرفش وظیفۀ ما در انجام عمل بابی را باز میکند که حسناتی که محقق میشود برای ما هم نوشته میشود، از طرف دیگری اگر کوتاهی بکنیم و بعد دهان دشمن باز باشد به روی ما و ما کوتاهی کرده باشیم، تمام توانمان را به کار نبرده باشیم در رابطه با تشویق دیگران به رأیدادن، همانجوری که جلسۀ گذشته گفتم اگر پنج میلیون از مؤمنانی که شرکت در انتخابات میکنند هرکدام حداقل دو نفر را تشویق بکنند که در انتخابات شرکت بکنند، این ده میلیون اضافه میشود که درصد انتخابات خیلی بالاتر میرود و این دهان دشمن را خیلی میبندد و قوت دوستان را خیلی شدیدتر میکند.
یک نکتۀ دیگری که میخواستم از روایت استفاده بکنم و بحث بکنیم این است که تعبیر خیلی زیبایی در روایتی که از امام صادق علیه السلام، فضل بن سکن عن ابی عبدالله علیه السلام قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولَ بِالرِّسَالَةِ وَ أُولِي الْأَمْرِ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ الْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ.[2] این تعبیری که در این روایت آمده، دنبالۀ روایت میفرماید که، ببینید استفاده از روایات، ما گاهی روایات را به جهت آن حاکمیتی حضرات میبینیم، لذا به جهت حاکمیت حضرات دیدن میتواند یک امر تشکیکی بکند این را برای آن نظام حاکمیت مؤمنان با آن قواعدی که خودشان قرار دادند هم تطبیق بکند و اثرگذار باشد. درست است که قبل از حاکمیت ما تمام اینها را منحصر میکردیم و الان هم فرد اتم و غالبش را و بدون هیچ شک و شبهه، فرد اتمش حضرات هستند، اما از نوع تعلیلی که در روایات میآید، نوع بیانی که در روایات میآید، نوع حکمتی که در روایات بیان میشود، نوع آثاری که بر اینها مترتب میشود، میشود این را یک ترسیم افق دید که این ترسیم افق درست است با ولیّ الهی کاملاً تطبیق دارد که حضرات معصومین علیهم السلام هستند، اما به تعبیری که در بعضی روایات دیگر میآید این افق میتواند راهگشا باشد برای حاکمیت مؤمنان در همان حیطهای که حضرات فرمودند. در اینجا میفرماید که ﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ﴾[3]. یعنی پیغمبر به مؤمنین از خودشان اولی است، اولی بالمؤمنین من انفسهم و ازواجه امهاتهم. و همسران پیغمبر مادران حساب میشوند. اینکه النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم جنبۀ پدری پیغمبر را دارد بیان میکند که بعد به تعلیل بیان ازواجه امهاتهم که همسران پیغمبر هم مادران حساب میشوند، یعنی پیغمبر والد است و مؤمنین ولد. حالا تصریح میکند روایت. بعد میفرماید که نزلت و هو أب لهم. این آیه نازل شد درحالی که پیغمبر پدر بود برای همۀ مؤمنین که دقت بکنید میخواهیم استفاده بکنیم بعد از درونش یک نگاه و افق نگاه به دست بیاوریم که باید چگونه ما نسبت به کسانی که میخواهند بیایند در رأس حاکمیتهای در جمهوری اسلامی قرار بگیرند، از یک ادارۀ کوچک تا یک کار بزرگ، باید چه خصوصیتی را اینها داشته باشند؟ چه حالتی را داشته باشند تا لایق به این کار باشند؟ خودشان را باید قبلاً در چه سیری سیر داده باشند؟ چگونه شرح صدر پیدا کرده باشند و میتوانیم از گفتههای اینها که امروز حرف میزنند، بفهمیم آیا این خصوصیت در وجود اینها هست یا نیست؟ پس اگر لایق نیستند در گفتارشان با این نگاه، پس رأیدادن به آنها هم جائز نیست، پس درست نیست. دقت داریم به این عنوان این بحث را عرض میکنیم خدمتتان. پس میفرماید که نزلت و هو اب لهم. در حالی که پیغمبر پدر بود برای مؤمنین. فجعل الله تبارک و تعالی المؤمنین اولاد رسول الله. خیلی تعبیر زیبا است که مؤمنان فرزندان پیغمبر محسوب میشوند. و جعل رسول الله أباهم. پیغمبر را هم پدر برای اینها قرار داد. لمن لم يقدر أن يصون نفسه- و لم يكن له مال و ليس له على نفسه ولاية- فجعل الله… دنبالۀ روایت میفرماید که اگر کسی قدرت نداشت، پیغمبر به عنوان والد او میشود قدرت پشتیبان او. اگر کسی این بدهکار از دنیا رفت یا یک خسارت زیادی را بالا آورد و نتوانست، کوتاهی نکرده بود، اما نتوانست از عهدهاش بربیاید، پیغمبر اکرم متکفل جبران آن خسارت میشود؛ چون والد است. اگر کسی ارثی داشت برای فرزندانش است، عیب ندارد. اما اگر خسارتی باقی گذاشت، به عهدۀ چه کسی میشود؟ والدش است که والد میشود پیغمبر. نگاه را دقت بکنید. این دارد افق نگاه نسبت به یک کسی که جنبۀ ریاست میخواهد در نگاه الهی و حاکمیت الهی پیدا بکند را دارد بیان میکند. با این نگاه ببینیم یک کسی که میخواهد بیاید حاکم بشود، چقدر باید نگاهش به مؤمنین متفاوت باشد؟ پدر نسبت به فرزندان چه نگاهی دارد؟ چطور رفتار پدر با فرزندان است؟ همین روایت ادامه دارد. جریان غدیر را بعد نقل میکند میفرماید امیرمؤمنان علیه السلام هم از همین سنخ بود. فألزم الله نبيه للمؤمنين ما يلزمه الوالد. بر پیغمبر و بر امیرالمؤمنین لازم شد هرآنچه که بر والد لازم است. و ألزم المؤمنين من الطاعة له ما يلزم الولد للوالد. از طرف دیگری بر مؤمنین هم این نسبت لازم میآید. مثل فرزند نسبت به پدر رفتار داشته باشند. پس بر حاکم اینگونه است که مثل والد باشد، بر رعیت و مردم مثل این است که مثل ولد باشند. حالا اگر در حاکمیت رابطه به این شکل، شکل بگیرد که پدر آن هم تعبیری که در روایات بعدی حالا عرض خواهم کرد، پدر مهربان در خانه چقدر نسبت به فرزندان نگاهش نگاه چه هست؟ اصلاحکردن، تحملکردن، هدایتکردن ولی با شرح صدر، با ظرافت. چقدر حوصله میخواهد؟ اگر پدر باشد نسبت به همۀ ملتی که در کشور به عنوان افرادی هستند که تحت این حاکمیت قرار میگیرند، نگاه باید در این کسانی که نامزد انتخاباتی شدند، اصلاً نوع ادبیاتی که به کار میرود متفاوت میشود. یک موقع نوع ادبیات، نشستن، برخواستن، از پشت شیشههای دودی، در بستۀ سر بسته، خندههای مردم را به قول خودش میبیند و آمارگیری میکند، مردم خوش هستند. آن هم در خیابانهای شمال تهران مردم خوش هستند. پس میگوید مردم دردی ندارند. اما یک موقع هست نشست و برخواست کرده مثل یک پدر با فرزندش، در رتبۀ فرزند نشسته، هیچ بابی را به روی مردم نبسته، ارتباط مردمیاش قوی است، از پشت درهای بسته نیست، اگر هم حدودی از حفاظت لازم است ولی جایی که این مسئله میتواند رعایت شود، رابطهاش با مردم یک رابطۀ کاملاً باز است. ارتباط کاملاً محفوظ است مثل یک پدر. اگر این نگاه را ببینیم، در همۀ سخنان امروز اینها هم آدم میتواند بفهمد حرف، حرف دغلی و دروغ و فریب و نیرنگ است برای رأیآوردن یا حرف دلسوزانۀ یک خدمتکاری که پدر مهربان است، میخواهد فرزندانش را با تمام مهربانی حالا با مراتبش، پیغمبر در اوج مسئله است، امیرمؤمنان در آن نهایت مسئله است، اما این به عنوان یک شاگرد مکتب امیرالمؤمنین علیه السلام، به عنوان یک کسی که مؤمنی که اقتدا میخواهد بکند به آن مسئله، ادبیات اینگونه را به کار میبرد که ادبیات والد است نسبت به ولد. ما این ادبیات را در نگاه مقام معظم رهبری میبینیم. نگوییم مثالش کجاست ما ندیدیم. یعنی در ادبیات امام میدیدیم، در ادبیات مقام معظم رهبری میبینیم که نگاهش چه هست؟ دلسوزیاش، نگاهش، خدمتگذاریاش، خدوم بودنش، همۀ این نگاهها در نگاه آنها، نگاه تکبرآمیز در وجود اینها ندیدیم. اما خب مقامات کشوری اینجوری نبودند. ممکن است گاهی شعارش را بدهند، ممکن است گاهی عمل هم کرده باشند، اما گاهی عمل کردند و حبط کردند. گاهی عمل خوب هم انجام دادند بعضیهایشان، واقعاً به این نگاه هم آمدند به این وسط، اما حبطش کردند، خرابش کردند. حواسمان باشد این نگاه که میفرماید که پس الزم رسول الله من ذلک وَ بَعْدَهُ الْأَئِمَّةَ وَاحِداً وَاحِداً وَ الدَّلِيلُ عَلَى أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هُمَا الْوَالِدَانِ. که اینها خودشان دو پدر بودند و والد بودند. حالا فرق والد با پدر، فرق این است که پدر آن نسبت قیمومیت را شامل میشود، ولی والد آنی که فرزند از او متولد میشود؛ لذا اب اعم است از والد. به پدربزرگ هم والد میگویند، به اب میگویند، به پدرزن هم اب میگویند، به استاد هم اب میگویند، اما والد چیست؟ به عمو هم اب میگویند که همانجور که آذر آمده، اما والد فقط به چه کسی میگویند؟ به آنکه فرزند از او به دنیا آمده، اختصاص داد؛ لذا این ویژه است. تعبیر به والد خیلی در این روایت تعبیر خیلی خاص است که می گوید دلیل بر این چیست؟ میگوید دلیل این است که وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً [4] که به والدین احسان داشته باشد در کنار لا تشرکوا به شیئاً، مثل ﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ﴾[5] است که اطیعوا اللهاش لا تشرکوا بالله شیئاً است و اطیعوا الرسولاش و اولی الامرش چیست؟ و بالوالدین احساناً است که پیغمبر و امیرمؤمنین را در اینجا والدین دانسته و اطاعت والدین را در کنار شرک… درست است که صدق میکند بر والدین ظاهری هم، اما به تعبیر بعضی بزرگان اولاً بر پیغمبر و امیرمؤمنان که والد حقیقی هستند صدق میکند، ثانیاً بر پدر و مادر ما صدق میکند. نه اولاً بر اینها و بعد. این هم خیلی تعبیر زیبایی است. بعد آنجا دارد که میگوید یهود هم، امام صادق علیه السلام فرمود وَ كَانَ إِسْلَامُ عَامَّةِ الْيَهُودِ بِهَذَا السَّبَبِ لِأَنَّهُمْ آمَنُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ عِيَالاتِهِم.[6] وقتی دیدند که پیغمبر با این رحمت است، امیرمؤمنان با این رحمت است، به پیغمبر ایمان آوردند؛ چون دیدند مثل اینکه ایمان دارند به والدشان میآورند. دارند میآیند تحت پوشش والدشان. با این نگاه میگوید ایمان آوردند. یعنی اگر که این هم تعبیر تعلیل آخر خیلی زیبا است. یعنی حتی آنهایی که ممکن است به این شخص رأی نداده باشند و ابتدا این را صالح نمیدانستند، وقتی عمل او را میبینند که نسبت به تمام امت، نسبت یک والد رئوف دلسوز است، خود به خود اینها هم در ادامه مرتبط با او میشوند. این هم استفاده از این روایت شریف که میگوید یهود ایمان آوردند چون دیدند پیغمبر اینقدر مثل یک والد دلسوز است برای آنها. این رفتار را دیدند. پس در ادامه اگر حاکمیت با این نگاه با مردم رفتار کند، آنهایی که از مردم از حاکمیت جدا شدند، برمیگردند. نه فقط اینها، بلکه افرادی که در کشورهای دیگر زندگی میکنند، وقتی میبینند حاکمیت در یک نظامی اینقدر ظریف و زیبا و لطیف است، اصلاً نمیخواهد ما دعوت کنیم دیگران را به اسلام با این نگاه، با همین رفتار و حاکم اینگونه، سبب میشود دلها به این سمت گرایش پیدا میکند و چنین حاکمیتی مطلوب بقیه هم میشود، حسرت بقیه هم میشود. این منشأ گسترش نگاه الهی میشود. حالا ببینیم پس انتخاب ما چقدر اثر دارد. از کجا تا کجا همۀ اینها برمیگردد… و اگر خدای نکرده بد انتخاب کردیم، چقدر آثار دنبالش میآید. حداقل کسی را انتخاب کنیم، دنبال این هست که این حرفها را باور داشته باشد. بگوید اینها درست است. حالا اگر من هم در آن رتبه نیستم، حرفها حرفهای درستی است.
در یک روایت دیگری که همین والد را میآورد یعنی دو سه روایت است، میفرماید از امام باقر علیهالسلام، از پیغمبر اکرم لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ. امامت یعنی همین حاکمیت برازنده نیست و صلاحیت ندارد این امامت را إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ. الا اینکه این سه خصلت را داشته باشد. وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ. یک تقوایی باشد که این تقوا باعث بشود که از معاصی الهی خودش را دور بکند، حفظش بکند. اگر باکیاش نبود دروغ بگوید، اگر باکیاش نبود دغلی و نیرنگ به کار ببرد، این صالح برای امامت و حاکمیت اصلاً نیست. این اسم مؤمن به او صادق نیست، چه برسد حاکم مؤمنین بخواهد باشد. دومیاش این است که حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ. اینقدر شرح صدر داشته باشد تا مالک غضبش باشد؛ یعنی کسی که تا یک حرفی به او زدند، اینها ملاکات خیلی خوبی است. تا ببیند رأی نمیآورد یا رد صلاحیت میشود، دهانش باز میشود هرچه میخواهد بگوید بگوید. مجبور شوند با زور ساکتش کنند. این حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ در وجودش نیست. میگوید من نباشم هیچ چیزی نباشد. من باشم با قیمت هر دروغی و دغلی باشد. این یکی. سومیاش وَ حُسْنُ الْوِلَايَةِ عَلَى مَنْ يَلِي حَتَّى يَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ.[7] اینقدر حال ولایتش بر مؤمنان زیبا باشد، مثل یک والد رحیم، پدر مهربان، این حالت را داشته باشد که تعبیر روایات دیگر هم تأکید این را کردند که حتی یکون لهم کالوالد الرحیم. این نگاه را اگر دیدید در بعضی از این کاندیداها حدودیاش هم هست نسبت به بقیه، این صلاحیت بر آن نگاه را دارد که انسان رأی بدهد به او، اطمینان پیدا بکند به او و ان شاء الله در مصدر قرار بگیرد.
این یک وظیفهای بود در رابطه با نامزدها. یک وظیفهای در رابطه با ما هست. ما وقتی که عدهای حالا این سری ممکن است آن شدت ایجاد نشده که کسانی که قرار میگیرند دوقطبیهای شدیدی که دل آدم یک طرفش میشود، محبت یک طرفش میشود کینه، یعنی گاهی کینهاش هم اشد از محبتش میشود به طوری که در مقابل آن کسانی که با او همراه نیستند، آنچنان شدید میشود که کأنه این عدو، دشمن دیرینۀ او است. اینجوری در مقابل هم قرار میگیرند. حالا ممکن است هرچقدر جلوتر هم میرود، این مسئله بیشتر پیش بیاید؛ حتی بین کاندیداهای ممکن خود اصولگرا و مؤمنین هم ممکن است همین چه بشود؟ حتی ممکن است این حالت جدایی پیش بیاید و ما هم به تبع آنها ممکن است هی دستهبندی بشویم. اگر کسی بداند رابطۀ مؤمنین با همدیگر بر چه اساسی خداوند متعال قرار داده و تزلزل بین این رابطه را و سستکردن رابطه بین مؤمنین را، غیبتکردن، تهمت زدن، بدگویی، سوء ظن، آنجایی که… بله انسان باید بصیر باشد، خوب بشناسد، جزئیات را بشناسد. اگر او میگوید فاء تا فرحزادش را این بشناسد که اینقدر انسان دقیق باشد، اما این دقت در نظام اظهار عملی کشیده نشود به طوریکه اگر میداند عمق حرف این چیست، حالا بیاید در یک جایی که لازم نیست… بله یک جا لازم است میخواهد حاکمیت را به عهده بگیرد، این هم شناخته سند دارد، آن هم سندی که مرتبط با حاکمیتی باشد، نه اینکه حالا این درون خانوادهاش یک نظام شخصیاش چه حالتی در کار است، بخواهد او را ابراز بکند. آنش که به نظام حاکمیتی برمیگردد انسان باید آنجا ابراز بکند تا دیگران هم بصیر بشوند؛ اما اگر روابط مؤمنین با اینها به هم خورد، بگذارید من یک روایت را نمیخواستم این را امروز بخوانم، ولی یک روایت زیبایی است گذاشته بودم که این را برای یک مناسبت دیگری، آخر کارم هم گذاشته بودم یعنی آخر فیشها بود یعنی قرار نبود، ولی البته این روایت نیست. این آخر آخری نیست. یک روایت دیگری است که خیلی زیبا است. در این روایت میگوید. این روایت آخری را هم گذاشتم برای یک کار دیگری ولی گذاشتم حالا این الان شاید، حالا که آمده بگذارید بخوانمش. حالا که آمده شاید روایت خود رسانده، همین رساندنش بد نیست. وسط کلام هم خودش با اینکه به بحث الان ما مرتبط نمیشود ولی بحث خوبی است. عبدالله بن مسعود نقل میکند. میگوید كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ إِذْ هَتَفَ بِنَا أَعْرَابِيٌّ بِصَوْتٍ جَهْوَرِيٍّ. داشتیم در یک بیابانی میرفتیم در یکی از سفرها، یک اعرابی حالا وسط بیابان مثل اینکه از این عشیرهایها و چادرنشینها آنجا بودند، او هم بلند داد شده به پیغمبر بصوت جهوری. فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ. فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله و سلم مَا تَشَاءُ. چه میخواهی؟ با مهربانی. همان والد رحیم است. فَقَالَ الْمَرْءُ يُحِبُّ الْقَوْمَ وَ لَا يَعْمَلُ بِأَعْمَالِهِمْ. یک کسی است که کسی را دوست دارد ولی عمل آنها را هم انجام نمیدهد ولی آنها را دوست دارد. فَقَالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله و سلم الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَب. میگوید عملشان را هم انجام نمیدهد. مثل اینکه الان رأی بدهد آدم به کسی، دوستش هم داشته باشد، اما اینجور نیست که اعمال بد آنها را هم دوست داشته باشد بخواهد انجام بدهد ولی رأی به او میدهد. پیغمبر فرمودند الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَب هرکسی با همان کسی است که دوست دارد. فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ. تا این را شنید دید چقدر این دین زیبا است. حتی به همین مقداری که کسی را دوست داشته باشد، میگوید تو با او محشور هستی. خیلی فهمید از این کلام. آنجا دارد أَعْرِضْ عَلَيَّ الْإِسْلَامَ. اگر اینجور است اسلام را بر من عرضه کن. پیغمبر هم فرمود اشْهَدْ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ تُقِيمُ الصَّلَاةَ وَ تُؤْتِي الزَّكَاةَ وَ تَصُومُ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ تَحُجُّ الْبَيْتَ. این هم چهار مورد از فروع دین هم برای او بیان کرد. فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ تَأْخُذُ عَلَى هَذَا أَجْراً. تو که پیغمبر هستی، پولی هم میگیری برای این کار؟ فَقَالَ لَا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى. فقط محبت آن نزدیکان. قَالَ قُرْبَايَ أَوْ قُرْبَاكَ. نزدیکان تو یا نزدیکان خودم؟ یعنی من محبت کنم به نزدیکان خودم را یا نزدیکان شما را محبت کنم؟ قَالَ بَلْ قُرْبَايَ. نزدیکان من. قَالَ هَلُمَّ يَدَكَ حَتَّى أُبَايِعَكَ. دستت را بده با تو بیعت کنم. لَا خَيْرَ فِيمَنْ لَا يَوَدُّكَ وَ لَا يَوَدُّ قُرْبَاكَ. مگر میشود کسی را دوست داشته باشد. خیلی طرف لطیف بوده. یک آدم بیابانی، اعرابی آن هم با داد و فریاد از اول، میگوید خیر در آن نیست آدم یک کسی را دوست داشته باشد ولیکن نزدیکان او را دوست نداشته باشد. مرتبطین او را دوست نداشته باشد. نمیشود. اینها همه فطری است برای او. یعنی وقتی میدید فطری است، به سرعت جذب شد که قَالَ هَلُمَّ يَدَكَ حَتَّى أُبَايِعَكَ لَا خَيْرَ فِيمَنْ لَا يَوَدُّكَ وَ لَا يَوَدُّ قُرْبَاكَ.[8] این خلاصه روایت خودش آمد. به بحثمان ربط زیادی نداشت اما در عین حال… ربط مصداقی داشت. یک مصداقی بود که آدم در این رابطه چجوری قرار میگیرد.
داشتم این را عرض میکردم که ما در یک رابطهای قرار میگیریم، ارتباط مؤمنین با همدیگر که در این ارتباط حدود در حب و بغضهایی که پیش میآید، فراموش میشود. در آن روایتی که میخواستم بیاورم حالا میترسم یکموقع بخواهم پیداش بکنم طول بکشد، حضرت میفرمایند که از امام عسکری علیه السلام که قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لبعض اصحابه ذات یوم یا عبدالله احبب فی الله و ابغض فی الله. محبتهایت را در راه خدا قرار بده، بغضهایت را هم در راه خدا قرار بده. ِ وَ وَالِ فِي اللَّهِ وَ عَادِ فِي اللَّهِ فَإِنَّهُ لَا تُنَالُ وَلَايَةُ اللَّهِ إِلَّا بِذَلِكَ. ولایت خدا را با این رابطه میتوانی برسی. راه دیگری ندارد. وَ لَا يَجِدُ رَجُلٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ وَ إِنْ كَثُرَتْ صَلَاتُهُ وَ صِيَامُهُ حَتَّى يَكُونَ كَذَلِكَ. با کثرت صلات و صیام نیست. با این محبتی است که در راه خدا محقق میشود. کثرت صلات و صیام در این مسئله تأثیری ندارد اگر این نباشد. دقت بکنید روایت را من دارم تند عبور میکنم. وَ لَا يَجِدُ رَجُلٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ وَ إِنْ كَثُرَتْ صَلَاتُهُ وَ صِيَامُهُ حَتَّى يَكُونَ كَذَلِكَ. نمیشود. وَ قَدْ صَارَتْ مُوَاخَاةُ النَّاسِ يَوْمَكُمْ هَذَا أَكْثَرُهَا فِي الدُّنْيَا عَلَيْهَا يَتَوَادُّونَ وَ عَلَيْهَا يَتَبَاغَضُونَ. امروز محبتها و بغضها فقط بر سر دنیا شکل گرفته. دارد محبتهای متعارف بین مؤمنین را دارد میگوید. میگوید این مُوَاخَاةُ النَّاسِ يَوْمَكُمْ هَذَا. بین شما أَكْثَرُهَا فِي الدُّنْيَا عَلَيْهَا يَتَوَادُّونَ وَ عَلَيْهَا يَتَبَاغَضُونَ وَ ذَلِكَ لَا يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً. این فایدهای ندارد. فَقَال لَهُ وَ كَيْفَ لِي أَنْ أَعْلَمَ أَنِّي قَدْ وَالَيْتُ وَ عَادَيْتُ فِي اللَّهِ. از کجا بفهمیم محبتها و بغضهایمان در راه خدا است؟ فی الله عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ وَلِيُّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى أُوَالِيَهُ. چه کسی ولیّ خدای عز و جل است که ما او را دوست داشته باشیم؟ وَ مَنْ عَدُوُّهُ حَتَّى أُعَادِيَهُ فَأَشَارَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم إِلَى عَلِيٍّ علیه السلام فَقَالَ أَ تَرَى هَذَا. میبینی این را؟ فَقَالَ بَلَى قَالَ وَلِيُّ هَذَا وَلِيُّ اللَّهِ فَوَالِهِ وَ عَدُوُّ هَذَا عَدُوُّ اللَّهِ فَعَادِهِ وَالِ وَلِيَّ هَذَا وَ لَوْ أَنَّهُ قَاتِلُ أَبِيكَ وَ وَلَدِكَ وَ عَادِ عَدُوَّ هَذَا وَ لَوْ أَنَّهُ أَبُوكَ وَ وَلَدُكَ.[9] این در امروز انتخابات ما که هر انتخاباتی که محبتها و بغضها میرود سراغ غیر از معیاری که به ما دادند. میگوید تو این را دوست داشته باش و کسی که این را دوست دارد دوست داشته باش حتی اگر او قاتل پدر تو هست ولی محب این هست. حالا ممکن است قاتل پدر تو باشد خطأً کشته حالا یا پدر تو را کشته یک جایی که باید میکشتند. در جنگ مقابلی بوده آن زمان. این چیزها پیش میآمده. ولو أنه قاتل ابیک. این را دوست داشته باش. معیار را این قرار بده و دشمن داشته باش دشمن او را هرچند ولدت باشند و پدرت باشند. این هم تعبیر است ولو أنه ابوک و ولدک. یعنی معیار را دین و ولایت قرار بدهی. ما امروز مظهر ولایت میشود، مظهر ولایت، نیابت ولایت میشود مقام معظم رهبری که مظهر و ظهور ولایت است. اگر ببینیم هرکدام از این کاندیداها یا مؤمنینی که طرفدار اینها هستند، به مقداری که تابع هستند، به مقداری که قائل هستند، به مقداری که ود دارند، ما هم در حقیقت هرچند رأیشان رأی من نباشد. هرچند که آنها به کسی رأی میدهند که من او را نمیپسندم؛ اما اگر بخواهم رابطۀ من با نظام الهی، ولایت الهی دوست داشته باشم، محبت من باید به کسی باشد که این نگاه را دارد. به مقداری که تابعیت دارد، چون آقا پرچم ولایت را بلند کرده، پرچم تابعیت را بلند کرده، هرکسی که به مقداری که دارد اظهار تابعیت میکند علماً و عملاً، قولاً و رفتاراً اگر دارد اظهار میکند، آدم میفهمد که این چه هست؟ اما اگر کسی اینجور نیست، رابطه بر اساس دوستی و ولایت امام است. این هم یک نگاه که معیار را به ما دارند میدهند. پس محبتها و بغضهای ما باید در چه رابطهای باشد؟ در ارتباط با ولایت امیرمؤمنان علیه السلام باشد و امروز ظهور ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان یک مظهرش که مظهر تام و زیبایی از آن است، همین جریان حاکمیت الهی است که واقعاً دارد احیا امر اهلبیت میکند و در آن مصدرش و رأسش هم آقا نشسته و دارد این کار را با تمام همان ظرافت دارد انجام میدهد که اگر رفتار مؤمنان، محبتها و بغضهایشان بر اساس این شکل گرفت، این رابطهها رابطههای محبت فی الله میشود و رشد را به دنبال دارد.
حالا دوستان سؤال کردند که در رأس حکومت اسلامی ولی الهی قرار گرفته، رفته رفته به سمت حکومت امام زمان… بله این هست و خودش نوعی از ظهور است. درست است که در رأس کلانش نیابت الحمدلله برقرار است، اما هرچقدر که افسران این نظام هم، سران این نظام هم هرچقدر الهیتر بشوند، حتماً به سمت ظهور حرکت شدت و سرعت پیدا میکند. یعنی انتخاب ما سرعت در ظهور ایجاد میکند یا بعد عن الظهور ایجاد میکند. این قطعی است.
آیا رأس سران سه قوه اگر… عرض کردم دیگر. یعنی هرچقدر اینها تضاعف و توافق اسباب میشود. علل گاهی همدیگر را خنثی میکنند، گاهی همدیگر را تأیید میکنند. اگر در یک ماشینی که میخواهند هلش بدهند تا راه بیفتد، از چند جهت این ماشین را هل بدهند، این ماشین راه نمیافتد. یکی از راست، یکی از چپ، یکی از پشت، یکی از جلو این ماشین خنثی میشود با این نیروها در مقابل همدیگر؛ اما اگر همۀ نیروها یک طرف قرار گرفتند و این ماشین را حرکت دادند، سرعت حرکت ایجاد میشود و قدرت بر حرکت. سران سه قوه سه سردار حاکمیت اسلامی هستند که البته آن قوۀ مجریه شاید به تعبیر خود این دوستان 90 درصد کار به عهدهاش است، 10 درصد هم به عهدۀ آن دو قوۀ دیگر است به تعبیر خود اینها. اگر اینجوری باشد این سران سه قوه هرچقدر همراهتر باشند و تابع ولایت الهی بیشتر باشند و این خصوصیات ولایت الهی داشته باشند، قطعاً سرعت حرکت ما بیشتر میشود.
راه رسیدن به ظهور شخصی یا همان قیامت فردی هم یک بحث دیگرش است، قطع تعلقات است. اگر امکان دارد بفرمایید راه این بریدن تعلقات چیست. این دیگر یک دفعه بحث را میبرد در یک وادی دیگری. کد کلیاش را عرض کنیم. بله هرچقدر انسان قطع تعلق از سیطرۀ احکام بدن داشته باشد، یک و از سلطۀ اسباب بیرونی داشته باشد، یعنی اسباب بیرونی و سلسله اسباب را هرچقدر خدای سبحان به انسان توفیق بدهد عبور کند از آنها، نه بگذارد کنار، عبور کند از اسباب و متوقف در اسباب نشود، قیامت فردی انسان زودتر قیام میکند؛ چون قیامت جایی است که همۀ سلسله اسباب کنار رفتند و خدا متجلی است. این نسبت به قیامت، نسبت به ظهور هم هرچقدر سلطۀ بدن در وجود انسان کمتر بشود، در آنجا سلطۀ اخرت بر انسان بیشتر شده.
آیا استفادۀ ابزاری از خون حاج قاسم سلیمانی برای حضور در انتخابات کار صحیحی است؟ استفادۀ ابزاری به معنای اینکه انسان این را وسیله بکند برای اینکه مردم شرکت بکند، اگر مقصود این است، ما از هر وسیلهای که مردم شرکت بکنند چون هدف خود حاج قاسم هم بوده، اگر اینگونه باشد، در راستای هدف خود او هم بوده، آن استفادۀ ابزاری نیست. اما اگر استفادۀ ابزاری این است که خلاف آن مقصودی که میخواست، ما این را داریم به صورت لهو و لعب یا مثلاً دروغ به کار میبریم تا مردم را بیاوریم فریب بدهیم، این استفادۀ ابزاری میشود؛ اما اگر در راستای هدف خود حاج قاسم تأکید این حاکمیت، شهید شد در راه این حاکمیت، این انتخابات آیا تأکید در راه حاج قاسم هست یا نیست؟ یعنی وقتی که ایشان در صحبتش فرمود امروز حرم اهلبیت ایران است، فرمودند یا نفرمودند؟ یک همچنین جملهای داشتند نظیر نزدیک به این که حرم اهلبیت ایران است، دفاع از این حرم مثل دفاع از حرم است. این آیا استفاده از این خون برای جوشاندن احساس مردم تا در انتخابات شرکت بکنند و این حاکمیت و دفاع از حرم صورت بگیرد، این استفادۀ ابزاری تلقی نمیشود یا اگر هم بشود استفادۀ ابزاری غلط نیست بلکه یک استفادۀ صحیح است. این هم یک نکته.
پس راه ارتباط ما با همدیگر حواسمان باشد که در اینجا رابطهمان بر اساس حب و بغض در راه ولایت صورت بگیرد. یعنی اگر توانستیم در این مواقعی که امتحان است، محبتهایمان و بغضهایمان را تشدید ولایتپذیری و تأکید ولایت الهی قرار دادیم، تازه از امتحان درست درآمدیم و موفق شدیم و الا اگر شیطان توانست نفوذ کند، ما را به جان هم انداخت، در دلهایمان نسبت به همدیگر کینه ایجاد کرد، تعبیر این است دو مؤمن که به سمت آشتی با هم حرکت میکنند، زانوان شیطان به لرزه میافتد. و تفرقت اوصاله و وقتی مؤمنان از هم دور میشوند، ساز و دهل به کار میبرد و خوشحالی و خشنودی میکند که مؤمنان از هم دور شدند. انتخاباتها باید برای ما یک فرهنگ جدید ایجاد بکند. در این فرهنگ جدید ما باید یاد بگیریم که در عین اینکه رقابت میکنیم، در عین اینکه داریم با همدیگر برنامههای مختلف را، طرحهای مختلف را عرضه میکنیم، یاد بگیریم محبتمان را با همدیگر در راه ولایت معیار و ملاک قرار بدهیم. نه حب و بغضهای نفسی و شهوی؛ همانجور که جلسۀ گذشته… نفسانی نشود. هرچقد حب و بغضها نفسانی شد، نتیجه تابع اخس مقدمات است. اخس با سین یعنی پایینترین. یعنی آدم بدود اینور، آنور ولیکن محبت و بغضش را در این راه صرف کرد، نتیجه تابع این مرحله میشود. پس نگاه کنیم به کاندیداهایی که مثل والد رحیم هستند. هرچقدر به این شباهت دارند، او را برای خودمان به عنوان مدل قرار بدهیم یک، در بین خودمان هم حواسمان باشد روابطی که ایجاد میشود، امتحاناتی است که استحکام روابط بین مؤمنین ایجاد بشود. در این حوادث هرچقدر روابطمان مستحکمتر شد، یقین بکنیم که از این امتحان سالم بیرون آمدیم.
حالا اگر سؤال شفاهی هم کسی دارد یک سؤال هم شفاهی بکنید. البته نزدیک اذان شده دیگر.
«یکی از حضار:»
«استاد:» یک کشور در ارتباطات داخلی و بیرونیاش خیلی معیارها مهم است. نکتۀ اولش این است که اگر ما تابعیت نسبت به ولیّ نائب را داشتیم به عنوان نائب عام، یکی از خصوصیات این است که خود ایشان همیشه این را مطرح میکند. این اول که اگر ما تشخیص ایشان را در مجموع همۀ اینها که میبیند، میدانیم که این تشخیص را به عنوان یک تعارف نمیگوید. بلکه به عنوان یک مدل و راهبرد دارد بیان میکند. پس معلوم میشود که در تحلیل ایشان نسبت به این مسئله، این مسئلۀ اول که اگر میخواهیم ابراز ارادتمان داشته باشید، اگر میخواهیم تبعیتمان را داشته باشیم، این خود قبول مسئله از جانب بیان ایشان که بارها و مکرر بیان کردند و نه یک بار که بگوییم شاید منظور یک بار بوده، این مسئله اول. نگاه دوم این است که اینها هرکدام یک سببی هستند که این سببها اگر با همدیگر بشوند، قدرتشان مضاعف میشود. یعنی ما اگر توانستیم جمعیت زیاد را بسیج کنیم، در تأکید حاکمیت بیایند وسط، از طرف دیگری حاکم صالحی را هم انتخاب بکنیم، او هم خوب عمل بکند، این در تأثیرگذاری سرعت تأثیر ایجاد میکند. یعنی این کسی از این انکار ندارد که اگر جمعیت زیاد آمد، حاکمیت خوب هم محقق شد، سرعت تأثیر به خاطر هرکدام از اینها… یعنی اگر حاکم خوب عمل کرد، یک تأثیر دارد، اگر مردم هم زیاد آمده بودند به میدان، یک تأثیری دارد به خصوص در تأثیرات خارجی این مسئله و آثار بیرونیاش. هرکدام اینها اثر خودش را دارد. آن شدت آمدن مردم، آن توطئههای زودگذر را خنثی میکند وقتی مردم زیاد به میدان میآیند از جانب دشمنان، این حاکم عادلی که بیاید در طولانیمدت تأثیر مثبت میگذارد؛ چون طول میکشد تا این تأثیر دیده بشود، اما آن آمدن به ضمیمۀ عمل هردو میتواند یک اثر مثبت ماندگار سریع را ایجاد بکند. لذا آن نکتۀ اول را من به نظرم از این هم مهمتر است. ما نکتۀ اول را از این هم مهمتر میدانیم که ما تابع هستیم در تحلیل این مسائل. ما حکمتش را اینها میدانیم، اما اصلش را این میدانیم که وقتی رهبر میفرماید با اشرافی که دارد، با تابعیتی که ما پذیرفتیم میگوییم ما تابع هستیم و او را والد رحیم میدانیم در این مسئله و مشرف هم میدانیم به مسئله و بارها همین را شنیدیم نه یکبار مورد خاص باشد بگوییم شاید مصداق خاص بوده، نشان میدهد که این شرکت زیاد به عنوان یک امر مطلوب در حاکمیت الهیه اثرگذار است. حالا حکمتش هم ممکن است همین باشد که عرض کردم. زود نتیجهدهیاش مربوط به همین جریانات بیرونی باشد و طولانی اثرش مربوط به حاکمیت خوبی باشد که انتخاب میشود.
التماس دعا داریم. ان شاء الله خدای سبحان با اخلاصی که ما در رأی دادن و تبلیغ، اخلاص در رأی دادن و تبلیغ به کار میبریم، خدای سبحان هم به کاندیداها و نامزدهای ما اخلاص بدهد و در نهایت به نتیجهای که محقق میشود یک فرد با اخلاصی ان شاء الله منتخب بشود؛ ولی در عین حال ما تسلیم تقدیرات الهی هستیم. یعنی اگر خدای سبحان ما زحمت را کشیدیم، همه کار هم کردیم، جهاد هم به کار بردیم، اما خدای سبحان تقدیرش این بود، ما آن کار را کردیم، ما کوتاهی نکردیم، اما تقدیر بر غیر از این بود، میدانیم که باز هم مؤمنین هیچگاه متضرر در آنجایی که کارشان را کرده باشند نیست و لذا خدای سبحان میتواند همان جایی که به ظاهر غیر مؤمن انتخاب شده یا غیر از اصلح انتخاب شده، میتواند خدای سبحان کاری بکند نتیجه بالاتر از آن باشد. پس ما به عنوان انجام تکلیفمان باشیم با اخلاص انجام بدهیم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
[1] . الأشعثیات ، ج۱، ص۲۴۸، شهاب الأخبار ، ج۱، ص۶۶، محاسبة النفس ، ج۱، ص۶۹، إرشاد القلوب ، ج۱، ص۱۷۱،، الأمالی (للصدوق) ، ج۱، ص۱۸۴، روضة الواعظین ، ج۱، ص۱۱۴، الثاقب فی المناقب ، ج۱، ص۲۵۸، بحار الأنوار ، ج۳۳، ص۳۹، ، الأمالي (للطوسی) ، ج۱، ص۶۳۲، كشف الغمة ، ج۱، ص۴۱۵، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۱۰۴، ، العمدة ، ج۱، ص۲۷۹، المحاسن ، ج۱، ص۲۶۳، الکافي ، ج۲، ص۱۲۶، علل الشرایع ، ج۱، ص۱۱۷، مصادقة الإخوان ، ج۱، ص۵۰، مشکاة الأنوار ، ج۱، ص۱۲۱، مجموعة ورّام ، ج۲، ص۱۹۱، الوافي ، ج۴، ص۴۸۴، وسائل الشیعة ، ج۱۶، ص۱۸۳، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۲۴۷، ، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۴۴۶، الوافي ، ج۲۶، ص۲۰۲، بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۹۲، ، مصباح الشريعة ، ج۱، ص۱۹۴، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۲۵۱، علل الشرایع ، ج۱، ص۱۳۹، بحار الأنوار ، ج۱۷، ص۱۳، الأمالي (للطوسی) ، ج۱، ص۶۲۱، بحار الأنوار ، ج۶۵، ص۷۰، العمدة ، ج۱، ص۲۷۸
[2] . الکافي ، ج۱، ص۸۵، الإمامة و التبصرة ، ج۱، ص۱۳۷، التوحيد ، ج۱، ص۲۸۵، الوافي ، ج۱، ص۳۳۷، تفسير الصافي ، ج۱، ص۴۶۴، بحار الأنوار ، ج۳، ص۲۷۰، بحار الأنوار ، ج۲۵، ص۱۴۱، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۵۰۱، تفسير كنز الدقائق ، ج۳، ص۴۴۶،، روضة الواعظین ، ج۱، ص۳۰
[6] . تفسير القمی ، ج۲، ص۱۷۵، تفسير الصافي ، ج۴، ص۱۶۵، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۴۱۶، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۲۴۳، بحار الأنوار ، ج۳۶، ص۷، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۲۳۷، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۰، ص۳۲۰
[7] . الکافي ، ج۱، ص۴۰۷، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۲۵۰، الوافي ، ج۳، ص۶۵۳، الإمامة و التبصرة ، ج۱، ص۱۳۸، الخصال ، ج۱، ص۱۱۶، بحار الأنوار ، ج۲۵، ص۱۳۷، ، اثبات الهداة ، ج۵، ص۳۵۲
[8] . الأمالي (للمفید) ، ج۱، ص۱۵۱، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۱۰۲
[9] . علل الشرایع ، ج۱، ص۱۴۰، عيون الأخبار ، ج۱، ص۲۹۱، معاني الأخبار ، ج۱، ص۳۹۹، الأمالی (للصدوق) ، ج۱، ص۱۱،، صفات الشیعة ، ج۱، ص۴۵، روضة الواعظین ، ج۲، ص۴۱۷، مشکاة الأنوار ، ج۱، ص۱۲۳، الأربعون حدیثا (للشهید الأوّل) ، ج۱، ص۶۵، وسائل الشیعة ، ج۱۶، ص۱۷۸، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۵۴، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۲۳۶، بحار الأنوار ، ج۱۰۵، ص۷۷، بحار الأنوار ، ج۱۰۵، ص۱۶۹، بحار الأنوار ، ج۱۰۷، ص۴۱
اولین کسی باشید که برای “حدیث عنوان بصری، جلسه 18” دیدگاه میگذارید;