بسم الله الرحمن الرحیم
حقیقت قرآن کریم در ظهور با تمام آنچه برای انبیاء ذکر شده باید آنجا محقق شود. گفتنش به عنوان یک بند ساده است، اما تبین و رسیدن بهش خیلی عظیم است. از جمله سنن و مواریث انبیاء، سنت یوسفی است. سنت یوسفی که د رروایات چند جور وارد شده است، از جمله انحائش این است که همه مردم همچنانکه برادران یوسف، میدیدند او را ولی نمیشناسختند، همه کسانی که حضرت را میبینند، میبینند که حضرت را میشناختند لکن نمیدانستند حضرت است. حضرت را با حضرت شناختند. حضرت را از قبل میشناخت. این شناخت حضرت از قبل که در دوران غیبت بوده، بحث این بود که چگونه امکان پذیر است. مثال زدیم به چشم روی میز تشریح.
گاهی استقلالی بهش نگاه میشود.
گاهی چشم در بدن است.
گاهی القلب مصحف البصر است. از این مثال عبور کردیم به عمل صالح. گاهی به عنوان یک عمل گسسته بهش نگاه میشود.
گاهی متربط با بقیه اعمال صالحه دیده میشود. همه آثار قبلی را دارد بعلاوه. هر عمل صالح یک مرتبه تمام وجود انسان را بالاتر میبرد و هر عمل سیئ همه اعمال را یک مرتبه پایین می آورد. لذا اگر انسان در لحظه آخر عمر معلوم میشود، در آنجا معلوم میشود ارزش اعمالش چقدر میشود. اینطور نیست که اعمال گذشته در گاو صندوق باشند. همانطور که میفرماید اولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات. یا فادرعوا بالحسنة السیئه. یا اینکه مضاعف میشوند حسنات. رشد و نموه دارند. انواع قواعد الهی و سنن الهی که در مورد اعمال هست، و قواعد اعمال که از مسایل عظیم است که در قرآن و روایات وارد شده است، در آخرین لحظه عمر است که معلوم میشود که کدام یک حاکمند و اثر میگذارند و باقی میمانند. تثبیت میشود در هنگام مرگ.تثبیت شدن یعنی دیگر عمل جدید از اینجا نیست. همه اعمال قبلی مرتبط با این اعمال است. دوران حیاتش، رابطه ها را ایجاد کرده است، پس تثبیت شدنش، به نسبت ما که در دنیا هستیم، این قبل و بعد زمانی هم درش اثر میگذارد. اما به نسبت او که از دنیا خارج میشود، عمل او تثبیت شده است. چون برای او زمان نیست. به نسبت به ما اعمال آینده در کار است. به نسبت با او، گذشته و آینده و حال برای او یک حقیقت واحده است.
این شناختن حقیقت بر اساس سنت یوسفی، با یافت توحید یک تناسب و رابطه مستقیم دارد. حضرت در یوم ظهور میخواهد حقیقتی از حضرت تجلی بکند که همه میابند که هر کس هر جا باشد، رابطه مستقیم با حضرت دارد. در گوش و مردم سعه ایجاد میشود. این تعبیر خیلی زیباست. عن ابی الربیع شامی، حجت ما اذا قام، مد الله عز وجل لشیعتنا فی ابصارهم و اسماعهم. همانطور که در قیامت پرده از تو برداشته میشود، پرده از چشم تو برداشته میشود، تو کثرت بین بودی، وقتی حجت ما قیام میکند، مد الله لشیعتنا لابصارهم و اسماعهم. اینها عظمی میشوند. بزرگ میشوند. حتی لایکون بینه و بین شیعتنا بریدٌ. قاصدی نیست. قاصد نیاز نیست کلامی را جابه جا کند. یکلمهم، حضرت با آنها صحبت میفرمایند و همه میشنوند، همه نگاه به او میکنند در حالی که او در مکانش است. یعنی هرکسی هر جا هست نگاه به حضرت میکند. در حالی که حضرت در مکانش هست. لزومی ندارد که حضرت مکانش را ترک کند. گوش و چشم سعه پیدا میکند، اگر کسی آنطرف عرض باشد، میتواند اینطرف را ببیند؟ آیا آینه میگذارند؟ این هم برید است. ابزار و وسایل است. تعبیری است از رهبری که همه قوای انسان هنوز به کار گرفتهنشده است و اگر به کار گرفته شود، تغییری حاصل میشود که…
هنوز این دانشی که بشر امروز پیدا کرده….. نسبت به آنچه خدا داده صفر است. از جهت علمی این را گفته اند. توان هایی است که هنوز استفاده نشده است. اگر انسان بتواند 50% از وسایل تمرکز را مورد استفاده قرار دهد، همه وسایل ارتباطی بیکاره میشود. با این نیرو، میتوانید بدون این ارتباطات تماس بگیرید. فکرتان را بگویید و فکر او را بگیرید. این نیروها در وجود انسان هست. مد الله عز و جل لششیعتنا …. نه اینکه ایجاد میکند. استعداد را به فعلیت میرساند. معنا ندارد این استعداد نباشد. همان سمع و بصری که تا به حال استفاده نشده است، به حقیقت و فعلیت میرسد. تعبیر خیلی دقیق است. این فرج عمومی است. در فرج شخصی که دوران غیبت است چی میشود؟ همین حقیقت برای افرادی که این یافت برایشان تحقق پیدا کرده است، محقق میشود. یعنی اینی که عموم در آن وقت برایشان محقق میشود، در دوران غیبت، برای کسانی که این حقیقت را یافته اند محقق میشود. این میشود فرج شخصی. تعبیراتی که بعضی از اولیاء به کار میبرند را نمیخواهیم به کار ببریم. تا بحث از جنبه روایی اش خارج نشود.
در دوران غیبت، آن حقیقتی که در مثال چشم گفتیم، در نگاه دوم که نگاه ارتباطی بود و حد وسط بود، چقدر عظیم میشد؟ شوق به عمل صالح که بداند وقتی عملی را انجام میدهد، با تمام اعمال گذشته و آینده ارتباط برقرار میکند و با تمام اعمال دیگران هم رابطه برقرار میکند. همانطور که در فیزیک مطرح شده است که هر ذره ای بر تمام عالم جاذبه دارد و جاذبه دریافت میکند.
ذلک یوم مجموع له الناس. این حقیقت در آخرت نمیتواند اعتباری باشد.
اگر از بحث مرتبه دوم عبور کنیم، در مرتبه سوم میگوییم که حقیقتی که چشم ایجاد میکند ابدیت ساز است، در نگاه سوم، عمل صالح نازله… عمل صالح عمل خیر است، الحسنة و الله ولایة امیر المومنین، روایت زیبایی است در رابطه با ادریس نبی که در زمان ادریس نبی اعمال صالحی که برای همه مردم در زمان ادریس بود، همه آنها برای ادریس ثابت بود. یعنی انسان کامل هر عصری، اعمال صالح هم عصری اعمال صالح نازله اوست. تمام اعمال صالح نازله وجود اوست و رقیقه وجود اوست.
بحار ج11 ص287
و یاتیه رزقه…. و کان مثل ما یصعد له من العمل الصالح.
از کل ارض هر قدر عمل صالح بالامیرفت، برای ادریس هم بالا میرفت. نه اینکه به لحاظ کمیت به اندازه همه آنها انجام میداد. اگر در یک روز 100 میلیون روزه گرفته میشود، امام که نمیتواند 100 میلیون روزه بگیرد. لکن هم هاینها از لحاظ عمق و حقیقت و کمال، نازله آن حقیقت است. اگر میفرماید به اندازه کل مردم عمل صالح عروج پیدا میکرد، به خاطر این بود که اینها شئون وجودی او هستند. اینکه دارد پیغمبر اکرم، عملی که برای او ثابت است، عمل همه امت است. زیرا او سنت را پایه
گذاری کرده است. مبدئیت دارد. مبدا تمام اعمال اینهاست.
تک تک روایات آمده، کنار هم که بیاید خوب مطلب را آشکار میکند.
تمام اینها نازله آن حقیقت است.
البته مراتب بالاتری را هم بیان دارد که این مثلیت به چه بیانی میشود.
تعبیر بلندی است از آسید حسن الهی است برادر مرحوم علامه.
در مرتبه سومی که برای عمل صالح بیان شد، فوق مرتبه دوم است، چون هر عمل صالحی که رابطه باهاش برقرار میشود، دارد ارتباط با چی را نشان میدهد؟ با حققتی که نازله اش است رابطه را دارد نشان میدهد. لذا انسان با هر عمل صالحی که رابطه برقرار میکند، در مرتبه قبل با اعمال دیگر رابطه برقرار میکرد، در این مرتبه با جان عالم رابطه برقرار میکند. انسان در حال گناه روح ایمان از او جدا میشود و وقتی برمیگردد ضعیفتر برمیگردد. چهار روح در همه هست.
روح بدن، قوت، شهوت و ایمان. روح قدسی در انبیا است.
این رفت و برگشت یک وقت هست که ارتباط را با اعمال صالح و سیئ میبینم، یک وقت حقیقت رابطه را میبینم. اگر یافت این حقیقت محقق شد، هر عمل صالحی دارد انسان را مرتبط میکند. جان و روح عالم که انسان با او ارتباط دارد، و در دوران ظهور این حقیقت مترائی میشود، هر کسی که این یافت برایش محقق شد، فرج شخصی برایش محقق شده است. غیبت از ابدان بود، مد الله فی اسماعهم و ابصارهم، اگر نگاه در مرتبه جان بود، دیگر غیبت معنا ندارد. غیبت منا است نه از جانب ایشان. ما غائبیم، ما جدائییم. غیبت از بد ناست. اگر کسی از این مرتبه عبور کرد، در هر ارتباطی او را میبیند، و در هر عمل سیئی پشت کردن به او را میبیند. اگر علم حضوری در این مسئله برای کسی محقق باشد، شوق به عمل صالح و نفرت به عمل سیئه چقدر میشود. حقیقت رابطه را ببینیم. شوق به عمل صالح و نفرت از عمل سیئ چقدر میشود. همه سرعت در عمل صالح دارند. نه فقط در کمیت. بلکه در رابطه. هر عمل صالحی که محقق میشود، اینها را دارد در دامنه وجودی حضرت رشد میدهد. لذا حرکت حبی در دوره حظور حضرت، خیلی سریع است. هیچ مانعی نیست. ما الان نمیتوانیم آن سرعت را داشته باشیم.. چون غفلت ها مانع میشود. ما عمل صالح ر ادر رتبه اول یا دوم تصویر میکنیم. لذا شوقمان کم است. اگر ما سخاوت زیادی را ببینیم، محبتمان ایجاد میشود. اگر این سخاوت به سمت اطلاق برود، محبت ما هم به سمت اطلاق میرود. اگر علاوه بر سخاوت، محبت و کرامت هم داشته باشد، محبت ما افزوده میشود، هرچقدر این خصوصیات مختلف تر بشوند و به سمت اطلاق بروند، محبت ما شدیدتر میشود.کدامیک از حضرات معصومین، آیت الله بهجت میفرمودند ما علمایمان را هم نمیشناسیم که محبت داشته باشیم. هر قدر به سمت اطلاق برود، سرعت لحوق ما شدیدتر میشود. اگر در زمان ظهور میرفرمایند حرکات سریع است و اصطکاک نیست ،به خاطر این است که جامعیت کمالات و اطلاق کمالات را میابد در ان وجود . لذا سرعت حرکت بالا میرود. کسی که دارد حرکت میکند، مبدئیت حرکتش متفاوت است. سرعتشان با توجه به تفاوت مبدا حرکت بالاتر میشود.
همه سرعتشان دارد به سمت اطلاق میرود
در این دوره هر قدر این معرفت شدیدتر بشود، اگر در روایات هست که عمل صالح را کوچک نشمرید، وقتی متصل به خدا مشیود، نا متناهی میشود. در قیاس این عمل با عمل دیگر ،این قلیل است و آن کثیر، اما خودش نامتناهی است. عمل صالح قلیل هم میتواند خلود در بهشت را ایجاد کند. نامتنااهی میشود. بعدی ندارد. تعجبی نیست. یک عمل صالح انسان را به خلود در بهشت برساند. این از عمل که با نامتناهی مرتبط بوده برخاسته است. لذا دارد که یک عمل صالح قبول شود انسان را وارد بهشت میکند.
وجود با خیر مساوق است. در دوران غیبت، هر کسی عمل صالح را، حرکتش به سمت این شد که عمل صالح را ارتباط ببیند، فرج به همین مقدار دارد برایش محقق میشود. شوق به عمل صالح و نفرت از عمل سییء چقدر مشیود؟ اگر این حقیقت در جان ما جا بگیرد، چقدر شوق متفاوت میشود با مرتبه دوم و مرتبه اول.
حالا این را در نظر بگیرید، بیاورید در مرتبه صالحین، یعنی کسانی که عمل صالحی در وجودشان محق شده است، نگاه به صالحین در این نگاه چگونه میشود؟ هر فرد صالحی آینه ای است که دارد او را نشان میدهد. چون متحد شده با عمل صالحی که لقاء با اوست. عمل صالح لقاء است. عمل صالح نازله وجود است. هر صالحی دارد او را نشان میدهد. نگویید صالح یعنی ولی الهی. هر کسی که یک عمل صالح هم انجام داده باشد، به همان اندازه صالح است. اگر در یک جامعه ای نگاه به صالحین اینطور بشود، رابطه ها چگونه شکل میگیرد. سعه صدر ها و محبت ها و بغض ها، در دایره عمل صالح و عمل سیء شکل میگیرد. نه حب و بغض هایی که حدود شخصیه من باشد. یعنی اگر جمعی از صالحین جایی جمع بشوند، جمعی از مومنین جمع بشوند مثل آنچه در حدیث کساء امده است، یک آینده عظیمی میشود که دارد با شکل ها یمختلف او را نشان میدهد. حالا یک انقلاب اسلامی میشود، در گوشه این نظام عدل…
بزرگی گفته بود که بزرگان هستند لکن شما نمیشناسید. اینهایی که آینده دار بزرگ نشان دادن آن حضرت هستند، یک همچنین جمعی، نفس کشیدن در همچنین کشوری، که حیات است، ظهور است اگر کسی در این کشور نفس بکشد، مرتبه ای از ظهور را احساس میکند. که مردم به عمل صالح مشتاقند. یعنی دارند اورا نشان میدهند. حاکمیت دین را دوست دارند. این دوست داشتن یک عمل صالح عظیم است. آمادگی برای ظهور. اگر هم کامل در وجودشان محقق نشده است، دوست دارند. این همانطور که رهبری فرمودند، یک مرتبه از آ« حقیقتی است که محقق شده است. ظهور مرتبه ای ازش محقق شده است
تعبیر آیت الله میانجی این بود که این پرده ای از اوست. پرده با واقعیت چقدر تفاوت دارد. لکن این پرده ای از اوست. یا تعبیر آیت الله گلپایگانی، که فرمودند قبول داری 30% احکام اسلام اجرا میشود، من داد بزنم، این هم از دست میرود. سخت و سنگین است. لکن این 30% را هم باید با چنگ و دندان حفظ کرد. اگر کسی نگاه بکند به این حاکمیت، و شوقش و عشقش به حفظ این نظام چقدر میشود. هر کسی در یک گوشه ای مشغول خودش باشد. این که گرد هم می آیند مردم، این یک مرتبه از ظهور است. همین آینه عظیم دارد او را نشان میدهد. اگر جمعی از مومنین کنار هم قرار بگیرند، خیلی این آشکا رکردن عظیم میشود.
تعبیری دارد آسید حسن الهی ،اگر صالحین کنار هم قرار بگیرند، هر کدام با سعه ای که داشتند کنار هم قرار بگیرند، همه با هم او را نشان میدهند. یک تعبیری که در رابطه با قرآ« میشود کرد، این است که انبیاءی که خداوند در قرآن بیان کرده است، اگر خصوصیات انبیاء ، بارزترین رفتارشان کنار هم قرار بگیرد، انسان کامل ختمی را نشان میدهند. حقیقتی که هر کدام از انبیاء مرتبه ای ازش را آشکار کردند، جامع اینها میشود مرتبه ای از حقیقت.
هر جمعی از جهت آن نگاه صالح و نگاه ایمانی کنار هم قرار بگیرند، دارند او را نشان میدهند و او را آشکار میکنند. صالحین با عمل صالح مرتبط شده اند و عمل صالح بروز آن حقیقت است. جمع بیشتری وقتی کنار هم قرار بگیرند، به مقدار عظیمترین آن حقیقت را نشان میدهند.
آیات و روایات هرکدام موید بخشی از این هستند.
شجره طوبی که هر شاخهاش عمل خاصی است. بیان این حقیقت به صورت درخت است در روایت. شاخه ها همه متفرع بر این هستند. این اصل است. یا اینکه هر فردی به اصلش رجوع میکند، یعنی هر عمل صالحی به تنه حقیقت صالح رجوع میکند. لذا ابا صالح یکی از تعبیراتش همین است. بیان شده است. آیت الله مکارم هم در یکی از صبحتهایشان این را مطرح کردند. که ابا صالح یعنی مبدئیت هر صلاحی ایشان است. هر صالحی به مقدار صالح بودنش ابش ایشان است. انا و علی ابوا هذه الامة. ابوا یعنی در نظام هدایتی و کمالی و صلاح. و الا مردم در نظام شرشان که منتسب نیستند. لذا ما یک مبدئیت ارتباط درونی داریم با حضرت که فطرت ماست. فطرت شوق به کمال و فطرت کمال به نقص. مبدئیت عمل صالح که در وجود ماست، حضرت با ما در درونی ترین لایه وجود ما مرتبط است. در لایه فطرت. و در لایه بیرونی، ارتباط و اتحادشان با ماست. وقتی در روران ظهور این حقیقت برایش منکشف میشود، میابد که وا حسرتا علی ما فرطت فی جنب الله، میابد که با غیر محشور نبوده است. در جمع الهی بودم و اغیار میدیدم. حتی کافر. عمل صالح امکانش برای کافر بوده است. میبیند لکن میبیند که ازش متنفر است. میبیند که پشت کرده بوده است. در حالت احتزار آنچه که در فرج عمومی برای همه رخ میدهد، در حالت احتزار برای همه رخ میدهد. به مقدر اطاعت، محبت دارند و به مقدار ترک نفرت دارند. بیان همان حقیقت است.
بین آن نظام توحیدی و این مرتبه از ظهور، تلازم تام است.
اگر در دعای کمیل است که اسئلک باسمائک التی ملات ارکان کل شیئ و …
همین در ظهور تام تام است. تمام اسماء الهی ظهور دارند.ان ذکر الخیر کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و منتهاه و ماواه. هرجا ذکر خیر بشود. زیارت جامعه را یکبار دیگر با همین نگاه بخوانیم.بیان زیارت جامعه را میبینیم که چقدر عظیم است.الحق فیکم و منکم و الیکم ارادة الرب فی مقادیر الامور تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم. این فرازها خیلی عظیم است. یا بکم فتح الله و بکم یختم. نمیگوید در چه امری و در چه چیزی. بکم فتح الله و بکم یختم. یا میفرماید که اینه امیراث دار همه انبیاء هستند. بحث حرکت حبیه خودش یک بحث مستقل دارد، دارد که شما ارکان توحید هستیند. کسی توحید را میفهمد که که قبلا اینها را چشیده باشد ما نگاه مان اعتباری است. بر اساس ابدان نگاه میکنیم. امام آنطرف اس تو من این طرفت.
اما سعه وجود و اینکه سلطه ایجاد میکند، مالکند حضرات نسبت به آنها. اگر باور به سعه بشود، انا و علی ابوا هذه الامة آن موقع خودش را روشن تر میکند. ان شاء الله بچشیم.
آیت الله بهجت میفرمودند که انسان به جای اینکه دنبال تشرف باشد، دو رکعت نماز بخواهد و توسل به آنها پیدا بکند، در مرئی و منظر آنهاست. خیلی بیان عالی ای است.
یا آیت الله بهجت نقل میکردند که دنبال تشرف بود و اربعین ها میگرفت.
روز آخر داشت سخت میکوشید. سخت مشغول دنبال کردن بود، کسی سوالی داشت، جواب داد، لکن با بی رغبتی. دوستش آمد، گفت چی شد؟
این که در این حاجتش رجوع کرد، رفع این حاجت که عمل صالح بود، نفس لقاء بود، لکن ما دنبال این هستیم که بدنی در کنار ما قرار بگیرد.
از حضرت نقل شده است که شما صالح شوید، ما می آییم پیشتان.
آسید حسن الهی خیلی عظیم بوده است.
بنفسی انت من مغیب لم یخل منها
بنفسی انت من نازح ما نزح عنا.
ایشان میفرمایند که اگر کسی به عمل صالح چنگ بزند، حضرت به دیدار او می آید.
بحث ذبح شیطان، عدم قبول توبه، علم در زمان حضرت. خود حکومت و ظهور، این بحث ها جا دارد باز شدنش.
اگر شمس در زمان ظهور مکور است، با توجه به روایت مسئله، به خاطر این است که روشن میشود امام منور است. نه شمس
اگر بهشت الان محقق است، یوم تبدل الارض غیر الارض، پس باید الان تبدل ارض محقق شده باشد. اینها مربوط به بهشت و جهنم است. اگر بهشت و جهنم الان محقق است، با توجه به روایت زید بن حارثه، الان میبینمشان، نه اینکه بعدا میرود، تبدل ارض مگر نباید الان محقق شده باشد.
اگر کسی بگوید بهشت و جهنم برزخی است، روایت دارد بهشت و جنت قیامتی را میفرماید. زمان نیست در آنجا. در بهشت و جهنم خلودی زمان نیست. همچنانکه در برزخ زمان نیست. ما در زمان هستیم. کسی که واارد برزخ میشود، به نگاه ما یکی امروز میمیرد و یکی فردا. لکن در نگاه کسی که به برزخ وارد میشود یکسان است.
تبدل ارض محقق شده است. پس منافات ندارد. تعاندی بین اینها نیست.
برای هر فردی قیامت محقق است. قیامت فردیه. مثل فرج شخصیه.
اگر عالم ماده نباشد، عالم مجردات نیست. چون مدبرات این عالمند. در نفخ صور، وقتی عالم ماده برچیده میشود، مدبَر وقتی میرود، ملائکه می روند. ملائکه مهیمین هم جزء مدبرات عالم هستند لکن مربوط به درجه فناء انسان هستند. خبر ندارند انسانی خلق شده است. چون در فناء تام هستند. اگر عالم برچیده بشود، مدبراتش هم برچیده میشود. روایت دارد. عالم عقول برچیده میشوند و بعد عالم سماوات برچیده میشود. خود اسرافیل هم قبض میشود. خطاب میشود که ملائکه اعظم را قبض کردی یا نه. میفرماید بله. در نظام وجود انسان معدوم نمیشود. باقی است. بقای انسان با نفخ صور چطور معنا پیدا میکند. اگر میگوییم نفخ صور به معنای از بین رفتن نیست، یعنی باقی است انسان. میبیند که ظهورات مندک هستند. این میشود نفخ صور. ارنی انظر الیک، لن ترانی و لکن انظر الی الجبل فان استقر مکانه فسوف ترانی. اگر کسی آنجا را خوب معنا کرد، اینجا را هم خوب معنا میکند کوه غبار شد و تمام شد یعنی موسی از منفجر شدن کوه ترسید و صعق؟ آقا روح الله شاه آبادی، در جلسه خدمت آیت الله ممدوحی بودمی، میفرمودند که در نجف با امام داشتیم عبور میکردیم، از کنار یکی از ترانس های قوی منفجر شد،. چند قدم امام گذشت، منفجر شد این ترانس. تا 500 متر شیشه ها شکست. اما برنگشت حتی. تکان نخورد. یک وجهی از وجوه انبیاء است حضرت اماام. آن وقت موسی غش کرد؟ جی باعث میشود که موسی صعق. که تو نمیتوانی من را ببینی. اگر موسی را به طور مشغول نکرده بود، و به خود موسی میخواست تجلی بکند، موسی دیگر افاقه نداشت. چون بر طور تجلی کرد، افاقه امکان پذیر شد. کوه منفجر نشد، لکن مندک شد. دکا، تعبیر خیلی سنگین است. در زمان ظهور، هم رویت جسمی هست و هم رویت احاطی. بدن را نازله میبینند. وقتی فرج شخصی محقق میشو دکه ما به علم حضوری برسیم که عمل صالح لقاء است. کم کم همه اعمال صالح را یک حقیقت واحد میبینند. این سوق میدهد به توحید. زید بن حارثه از دایره زمان خارج بود. برزخ و قیامت، مرتبه اند. امام علی السلام میفرمودند که اگر نبود یمحوالله ما یشاء و یثبت، و این سنت را از خداوند فرا گرفته اند، میفرمودند که بیان میکردم ما کان و ما یکون و ما هو کائن. یعنی مشهود حضرت بودند دیگر. پیش بینی که کمال نیست. ظهور عمومی برکاتی دارد. یکی از استعدادهای انسان است که به نحو جمعی این ارتباط طی بشود.یکی از استعدادهای انسان است که باید به فعلیت برسد. الناس نیام، اذا ما توا انتبهوا. وقتی سوال و جواب انجام میشود، میگوید نم نومة العروس. برزخ نسبت به قیامت خواب است. وقتی قیام قیامت میشود مردم بیدار میشوند. یعنی هر مرتبه نسبت به مرتبه بعد خوابی است نسبت به بیداری. ما عادت داریم که وقتی میخواهیم چیزی را از زمان منسلخ بکنیم، ذهنی اش می کنیم. علوم یکه وارد ذهن ما میشوند، در زمان وارد میشوند، لکن خودشان زمانی نیستند. ورودشان به من زمانی است. لکن در وجود من زمانی هستند.ما تا چیزی را میخواهیم منسلخ بکنیم از زمان، ذهنی اش میکنیم.به مردم بگوییم، میگویند ذهنی است و بهایی ندارد و دیگر هیچ اثری برش مترتب نمیشود.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت فشرده | جلسه 04” دیدگاه میگذارید;