بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آثار غلبه روح بر بدن در دوران ظهور(3) تبعیت از روح امام موجب یقین به آن است که فعل ماموم فعل امام است، و تابع میزان این یقین، طی الارض و طی زمان و بسط نور سمع و بصر در نفوس شیعیان محقق میشود.
بحثی که در دو سه جلسه گذشت در محضرش بودیم بعد از بحث ایام و روزها، بحثی بود که خیلی مایل نبودم بهش کشیده بشویم، اما ناخواسته واردش شدیم و دنبالش رفتیم. بحث توانایی های انسان و غلبه احکام روح بر بدن در دوران ظهور بود. حدودش را جلسه گذشته معنا کردیم که این غلبه نه به این معناست که آنجا احکام روح فقط جریان دارد. چون انسان یک حقیقت جامع است، بدن دارد، نظام نفس دارد، نظام روحی هم دارد. تمام این قوا در زمان ظهور به فعلیت تامه میرسند. اینطور نیست که یکی از دیگری حاجب باشد. این عظمت میخواهد آنجا محقق بشود. اگر این عظمت محقق بشود، توانایی های بدنی انسان در حیطه زمان و مکان بود. توانایی های نفسی انسان عبور از زمان و مکان میکرد. توانایی های روحی انسان تصورش هم الان برای ما سخت است. آن هم جزء توانایی های انسان است که الان هم موجود است. هرچقدر قوای انسان بهتر شناخته بشود، این حقیقت در روز ظهور معلوم میشود که چه آثاری دارد. قدری از احکام یوم الظهور در امت های پیشین توسط انبیائشان ظاهر میشده است. اما این توانایی به اندازه موطن آن پیامبر و امتشان بوده است. توانایی اطلاقی توانایی نهایی در زمان ظهور محقق میشود.
حدیثی هست در مورد تشابه ذو القرنین با امام زمان عج و قوایی که خداوند به ذو القرنین داد. توانایی های زیادی داشت. شرق و غرب عالم را جنگید و غلبه کرد. در این سفر در شرق و غرب، در خود این رفت و آمد ها که لشگر عظیمی را حرکت میداد، این لشگر عظیم را اطعام میکرد، پذیرایی میکرد، به دریاها میرسیدند عبور میداد. کشتی ها آماده نبود.
وَ عَنِ الْبَاقِرِ ع أَنَ ذَا الْقَرْنَيْنِ كَانَ عَبْداً صَالِحاً نَاصَحَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَنَاصَحَهُ فَسُخِّرَ لَهُ السَّحَابُ وَ طُوِيَتْ لَهُ الْأَرْضُ وَ بُسِطَ لَهُ فِي النُّورِ وَ كَانَ يُبْصِرُ بِاللَّيْلِ كَمَا يُبْصِرُ بِالنَّهَارِ وَ أَنَّ أَئِمَّةَ الْحَقِ «1» كُلَّهُمْ قَدْ سَخَّرَ اللَّهُ تَعَالَى لَهُمُ السَّحَابَ وَ كَانَ يَحْمِلُهُمْ إِلَى الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لِمَصَالِحِ الْمُسْلِمِينَ وَ لِإِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْن
در روایت دیگر دارد که قدرت ملایم را انتخاب کرد. دید توانایی قدرت بالاتر را ندارد. تسلط بر باد شدید که قدرت انتقال ایجد میکند مربوط به دوره ظهور است. اینجا این قدرت را دارد بیان میکند.
آنجا دارد ابر ملایم. اینجا دارد سحاب. قدرت داشت که زمین را طی بکند. طی الارضی که میگویند از جمله اش همین است. طی الارض گاهی قائم به فرد است، گاهی میتواند کسی را با خودش ببرد. گاهی میتواند عده ای و جمعی و قومی و لشگری با توانایی او این کار را بکنند. حرکت جمعی هم با طی الارض امکان پذیر است. فقط حرکت فردی نیست.
این جزء قوای وجودی انسان است. اینطور نیست که اینها اختصاص به کسی داشتهب اشد. منتها اینکه کسی برسد و استفاده بکند مهم است. مثل کسی که چشم دارد. ولی باز نمیکند استفاده بکند.
البته کار کردن برای اینکه انسان قدرت پیدا بکند بر طی الارض ممدوح نیست. اما جزء تحفه های سر راه است. اینطور نیست که کسی عبودیت بکند تا طی الارض پیدا بکند. تعبیر ابن سینا زیباست. من آثر العرفان بالعرفان فقد قال بالثانی. عرفان جذابیت دارد، خودش خوشش می آید، برای کسی دیگر هم میگوید آنها هم خوششان می آید. اگر کسی عرفان را میخواهد برای عبودیت میخواهد. برای اینکه عبد بالاتری بشود. معرفت بالاتر عبودیت بالاتر.
اما اگر کسی رفت دنبال طی الارض برای اینکه طی الارض داشته باشد. این هم یک نوع شرک است. منتها در آن موطن.
ذو القرنین شب همانطور میدید که روز میدید. دیدنش بر اساس نور خورشید نبود. معلوم میشود روز هم دیدنش با خورشید نبود. روایتش را خواندیم که وقتی ظهور میشود یجتزئون بنور الامام لایستضیئون بالشمس و القمر. نه اینکه شمس و قمر نیستند. نور این آنقدر غالب است که چیزی از آن قابل استفاده نیست.
بیان دیگر این است که میبیند نور شمس و قمر نور ولایت است. چون این اهل ولایت شد، دیگر نورش افول ندارد. چون ولایت افول ندارد.
در طول دوران بشریت این توانایی های انسان بوده است مراحلی از آن و خداوند داده به افرادی و عده ای دیده اند. در زمان ظهور اطلاقی اش میخواهد محقق بشود.
این هم یک مرتبه از بسط نور است. گاهی بسط نور بالاتر از این هم میشود. میبینید تمام حیله های شیطان برایش واضح میشود. این هم بسط له فی النور. میتواند ظلمت را از نور تشخیص بدهد. یک مرتبه اش ظاهر است. راه رفتن در عالم ماده است. یک مرتبه اش در عالم مثال است. یک مرتبه اش تشخیص حیله های شیطان است. برایش همه اینها آشکار میشود.
این کلام خیلی زیباست که بسط له فی النور.
اختصاص ندارد این. سحاب برای همه قدر مشترک است. اینطور نیست که اختصاص داشته باشد. ابر هم که میبرد و می آورد یک بیان است برای ما. باد هم یک بیان است برای ما. طی الارض هم یک بیان برای ماست. حرکت روی آب هم یک بیان است. حرکت روی هوا هم یک بیان است. دارد که به پیغمبر ص عرض کردند که اصحاب عیسی روی آب حرکت میکردند، فرمودند اگر یقینشان بیشتر بود روی هوا هم حرکت میکردند. معلوم میشود که مراتب دارد. یقین دارد که آب هنوز استحکامی دارد. اما اگر یقینش به خدا باشد، روی هوا هم فرقی نمیکرد. ما فکر میکنیم الان روی زمین می ایستیم و فرو نمیرود عجیب است.
مولکول های ما و سلول های ما بینشان خیلی فاصله است. زمین هم همینطور. اگر قرار بود تداخل بکنند، نمی ایستاد روی آن. مثل آب که میریزند روی زمین و فرو میرود. خدا نظامی ایجاد کرد و بقای عالم را اینطور قرار داد. نظام طبیعی اش اقتضا دارد آنطوری هم بشود. امکان هم هست.
در روایت دارد در زمان ظهور حضرت، عده ای شبانه میرسند، عده ای صبح میرسند. هرچقدر یقین بالاتر باشد زودتر میرسند. اینها تعبیرات زیبایی است. این زودتر رسیدن ها و حرکت ها معلوم میشود که طی کردن زمان و مکان مطابق با یقین است. ما یقینمان به اسباب طبیعی است، طی کردن زمان و مکانمان هم به اسباب طبیعی است. اگر باور میکردیم میشد.
علامه میفرمایند در المیزان که ما باور داریم که مریض ممکن است شفا پیدا بکند. اما کسی که از دنیا رفت دعا نمیکنیم زنده بشود. باور نداریم. مرحوم علامه میفرمایند انبیاء باور داشتند که موتی میتوانند زنده بشوند، دعا میکردند و زنده میشد.
ان العطیة علی قدر النیة. اعطای حق به مقدار معرفت و باور ماست. آن مقداری که ما باور داریم خدای سبحان اعطا میکند.
ائمة الحق چون این باور را دارند، عام است، شامل انبیا و اولیاء و اوصیاء میشود.
سخر الله لهم السحاب. خدا برایشان ابر را تحت تسخیرشان قرار داده است. یعنی ابر تسخیر پذیر است. یعنی قدرت تسخیر انسان بر ابر هست. ما الان زمین زیر پایمان تحت تسخیرمان است که پایمان را رویش بگذاریم. اما اینکه کار دیگری از آن بیاید را ما الان بلد نیستیم. اما ابر را تحت تسخیر اینها قرار داده، زمین را تحت تسخیر اینها قرار داده. هوا را. اینها مسائل مادی است. نظام ملکوت را هم تحت تسخیر قرار داده است. فقط عالم ماده تسخیر پذیر نیست. نظام ملکوت هم تسخیر پذیر است. نظام عقل هم تسخیر پذیر است. یعنی انسان به جایی میرسد که… این تازه نظام مادی اش است. از نظام ملکوتی تحت تسخیر میگیرد. اگر قوی تر باشد نظام جبروتی اینها را هم تحت تسخیر میگیرد. آنها هم جزء قوای وجودی انسان است.
ما اگر بگوییم یک نقطه از توانایی هایمان را داریم به کار میگیریم و خوشیم، کیفور هستیم با همین، اصلا نمیدانیم چقدر از دست داده ایم. چه سرمایه ای در حسابمان بوده، از اینجا میرویم و نشناخته ایم. بعد که میرویم میفمیم چه سرمایه ای در حسابمان بوده، چقدر احتیاج داشتیم، هیچی را به کار نگرفتیم. خیلی حسرت دارد که اینقدر توان داشته است، ولی نمیدانست چطور باید استفاده بکند. اگر حرکت میکرد علائمی را گذاشته بودند که بهش برسد. چون باور نداشت حرکتی نکرد. مالاعین رات داری. و لا اذن سمعت داری، ما خطر علی قلب بشر داری، باور نداریم، حرکت نمیکنیم.
در پاسخ: علوم تجربی تخطئه نمیشوند، در مجرای خودشان به کار گرفته میشوند. انسان وقتی به توانایی های خودش دست میابد، دیگر نیازی ندارد به این علوم.
کسی میتواند خوب اینها را بفهمد و لذت ببرد که فهمیده باشد چقدر سخت است به دست آوردنش.
وقتی حرف میزند در شرق عالم و در غرب عالم میشنوند بدون وسیله و ابزار، میفهمد توانایی وجود انسان را. این اختصاص به مومنین دارد. چون یک کمال است. اما آن ابزار و وسایل کمال نیست.
دارد که هر روز صبح اوتاد و دسته های مختلف در کعبه کنار حضرت حاضر میشوند، نماز را صبح به جماعت میخوانند، بعد پراکنده میشوند در سراسر عالم به امور میپردازند.
در پاسخ: آنچه مرتاضان انجام میدهند، تسخیر مثالی که ملکوت اسفل امکان پذیر است خیلی ناچیز میشد. الان ممکن است برای ما نسبت به عالم مادی بزرگ نشان داده بشود، مثلا روی هوا می ایستد، بعضی اخبارات را هم ممکن است از آینده داشته باشند، بعضی از انتقالات هم داشته باشند. اینها ممکن است بدون ابزار مادی. اینها در آن دوره جلوه ای ندارد.
و على هذا حال المهدي ع و لذلك يسمى صاحب المرأى و المسمع فله نور يرى به الأشياء من بعيد كما يرى من قريب و يسمع من بعيد كما يسمع من قريب
معلوم میشود از نظام روحی و مثالی حضرت نشات میگیرد. نظام روحی و مثالی افراد میشنوند. لذا وقتی صوت و رویت بر اساس نظام مثال شد، دیگر حجاب مثال و مکان نیست. تعبیر روایت که میفرماید زمین مستوی میشود، عرض شد که در نظام مثالی است.
-در نظام عالم مثال هم تکثر لغات هست؟
بله. مثل تکثر صور.
آن نوری که قریب و بعید متفاوت نباشد نور مادی نیست. این همان نوری است که بیصر به اللیل کما یبصر به النهار.
آن نور غلبه دارد بر نور خورشید. ظلمت خورشید بر او راه ندارد. وقتی انسان نور ملکوتی داشت، نور مادی راه ندارد. مثل اینکه انسان بتواند بدون وسیله برود، حفظ ظاهر هم مطرح نباشد، برود بلیط بخرد، سوار بشود و … . میبیند انسان که بی نیاز از این نور ضعیف است. سببیت ها حاجب نیست. میبیند که حقیقت نور در آنجا نور ولایت است.
و أنه يسيح «3» في الدنيا كلها على السحاب مرة و على الريح أخرى و تطوى له الأرض مرة
گاهی زمین سرعت میدهد و حرکت میکند.
فيدفع «4» البلايا عن العباد و البلاد شرقا و غربا
دنبال حل مسائل مردم است دائما. خیلی از شرور و بلایا بدون اینکه متلفت بشوند مردم و متوجه بشوند برداشته میشود. انحصار هم به مومنین ندارد. خیلی از بالایا را هم از جاهای دیگر برمیدارند. به خاطر حکمتی که خودشان میدانند. بالایا در نظام اصطکاک باید پیش بیاید. اما عده ای را استثناء میکنند.
مثل نمرود که شعرش را خواندیم. لطف حق او را استثناء کرد.
انسان باور ندارد این توانایی ها را تا به کار بگیرد. چون استفاده نمیکند قانع شده است به این مرتبه.
در یوم الظهور این حقیقتی که برای همه انسان ها در طول تاریخ بود عمومیت پیدا میکند.
اگر در طول تاریخ انبیاء و اولیاء خاص به این باور کردند و استفاده کردند در یوم الظهور همه به کار میگیرند. انسان یک توانایی های فردی دارد، یک توانایی های جمعی دارد. ما هنوز باور نکردیم در حیثیت های جمعی چه توانایی هایی هست. در ارتباطاتی که انسان ها با هم پیدا میکنند یک روح عظیم دیگری ایجاد میشود که موجود جدید است. مجموعه نیست. جمیع است. وحدت پیدا میکند. در ارتباطاتی که انسان ها… مثلا یک حاکمیت اسلامی تشکیل میشود و همه دارند زحمت میکشند. هر کسی که کمک میکند یک قدمی برداشته بشود، هر نتیجه ای که بر حاکمیت اسلامی محقق میشود، چون او دنبال استحکام این است، عمل او هم حساب میشود. خداوند میتوانست بگوید هر قدم تو به اندازه همان قدمت جزا باشد. اما میگوید تو برای استحکام این حاکمیت قدم برمیداری، دوست هم داری این باقی بماند. همین که دوست داری باقی بماند و دنبال ابقائش هستی، هر اثر خیری بر این مترتب میشود برای تو هست. خیراتی که این ایجاد کرده، دل مومنی را آنور محکم کرده است، عمل این هم هست. این هم جزء توانایی های انسان است.
این هم یک بابی دارد که هرچقدر باز بشود. به خصوص ایام دهه فجر هم هست.
ما از دو پنجره نگاه بکنیم به مسئله. یک پنجره کوتاهی های ماست. یک پنجره فعل الهی است. کوتاهی هایمان را نمیخواهیم نگاه نکنیم. اینها سرجایش هست. تذکر و انتقاد و برخورد. توجیه نمیخواهیم بکنیم
اما از پنجره نگاه الهی عالم ابتلائاتش برای رشد لازم است. در جریان نوح نبی، عذاب که میخواهد نازل بشود، عذاب را تاخیر می اندازند، چندبار، دانه ها را بکار، تا دربیاید، هر بار که داد تا به بار آمد، هر بار سه دسته میشدند. عده ای جدا میشدند، عده ای متزلزل میشدند، عده ای میماندند. اینها نمیدانستند که دو کار دارد انجام میشود. یکی اینکه خود این درختانی که دادر در می آید میشود چوب کشتی. اگر میخواهد نجات محقق بشود، چوب کشتی باید محقق بوشد. اینها این را نمیدیدند. احساس میکردند سر کار هستند. نمیدانستند این یک تدبیر است. یک کار است. یکی این بود که در روایت میفرماید که اگر آن دوره اول نجات محقق میشد، اثرش این بود که اینهایی که ریختند در اثر دوباره و سه باره کاشتند، اینها بلافاصله تا فرج حاصل میشد و نجات پیدا میکردند، همین ها میشدند اول منازع. لذا خدای سبحان خیر اینها را میخواست. چون اگر اینها ریختند، یعنی نتوانستند ادامه بدهند، ریختن یک بحث است، مقابله یک بحث است. اینها چون دلشان درش دنیا طلبی بود، اولین دسته ای که مقابل مومنین می ایستادند تا به حاکمیت برسند، کشت و کشتار بکنند نسبت به مومنین اینها بودند. روایت است. ببینید به چه چیزهایی دقت میشود. پس در دورانی که ابتلا ایجاد میشود، صفو ایجاد میشود. این ریزش رحمت است. اگر این رحمت نباشد، جای دیگر سر بلند میکنند. یا مدتی میریزند بعد تثبیت میشوند. مثل امنه نعاس که خواب غالب شد بعد برگشتند. این استحکام و صفو شدن در نظام تدبیر الهی خودش جزء قواعد الهی است. رزمایش ظهور است. اگر ظهور میخواهد محقق بشود، انجا نریزند، باید ابتلائاتی پیش بیاید که سخت باشد. اینها تمرین کرده باشند، وقتی آن مسئله پیش می آید، آنجا که میرسند میبینند اینقدر هم سخت نیست. عین جریان طالوت. طالوت دارد لشگر حرکت میکند در مقابل جالوت قیام بکند. قاعده این است که برسند به لشگر بدهند بخورند و آماده باشند.
از اول که حرکت میکنند یک عده جدا میشوند. طالوت میشود فرمانده. معروف نیتس. سرمایه نداشهت است. مشهور نبود. بعد حرکت میکند، در حرکت که می آید برود، میرسند به آب، شما را مبتلا میکنیم به نهر. لشگر دارد میرود بجنگد. این امتحان را باید بدهند. اگر کسی خورد از این نهر همراه ما نیست. من شرب منه فلیس منی. اگر کسی اصلا نچشید از من است. اما اگر کسی چشید اما یک مشت، این هم همراه ما هست. اما دیگر از من بودن نیست.
از اینجا میرود، تمام شد، یک دسته جا ماندند، دو دسته با یک اختلاف مرتبه توان همراه شدند. وقتی رسیدند به لشگر جالوت، تا دیدند این چه لشگری است،
فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاَقُو اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ ﴿249﴾
آنهایی که اصلا نخوردند، گفتند کم من فئة قلیلة
اینکه منی هستید، یعنی از نظر من به عالم نگاه میکنی. در نظام الهی چه بسیار واقع شده است. دفعه اول هم نیست. این را دارند برای آنها میگویند که گفتند لاطاقة لنا الیوم. برای آنها میگویند. خودشان بالاتر ایمان داشتند. اگر بار اول هم بود ایمان داشتند. برای آنها میگویند نترسید. سابقه دارد این. بیش از یکبار شده است.
وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ﴿250﴾
داوود قرار بود چوبانی بکند. چند روز گذشت، پدر غذایی فرستاد توسط داوود به برادرانش. غذا را رساند، دید پچ پچ است در لشگر که چکار بکنیم. از اینکه نمیشود و نمیتوانیم و خطرناک است صحبت میکنند.
گفت فردا میشود نشان من بدهید ببینم کیست. فردا صبح نشانش دادند. یک سنگ را کرد در قلاب، پرت کرد خورد به پیشانی جالوت و مرد. لشگرش پراکنده شدند.
فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ
در بعضی روایات دارد که جنگ هم صورت نگرفت. بلافاصله فرار کردند. بعضی روایات دارد که جنگ شروع شد، بعد او کشت.
وَ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَ لَوْ لاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لٰكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿251﴾
این نگاه الهی که ابتلائات که پیش می آید، اگر انسان از دریچه خدا ببیند، غیر از آنکه گفتیم که نقص ها و کوتاهی ها سرجایش است، اما از این منظر، این نگاه خیلی نگاه عالی میشود. خدای سبحان دارد رزمایش ایجاد میکند. چقدر آمادگی داریم به گرسنگی تشنگی جنگ تهدید. دشمن ناخواسته با تحریم ها و مشکلاتش دارد این مبتلیکم بنهر را محقق میکند. این ابتلای به نهر که من شرب منه فانه لیس منی من لم یطعمه فانه منی، همه طبقات را دارد دسته بندی میکند تا یک رزمایش باشد برای ظهور.
اگر انسان این نگاه را بکند حواسش جمع است که جزء کدام دسته باشد؟
ما نمیگویم داوود باشد که از دسته ای که یظنون انهم ملاقوا الله است بالاتر برود. اما از یظنون انهم ملاقوا الله باشیم. از من شرب منه نباشیم. این جا ماندن است
اگر هم میبینیم که عده ای در این جریان مبتلا میشوند، بگوییم الا من اغترف است. اینها هم جزء سیاه لشگر ایمان هستند. هر کسی آیه یاس میخواند را زود طرد نکنید.
اینها را هم رد نکنید، مگر اینکه در مقابل قرار بگیرند. آنوری بشوند.
هرچقدر غلبه احکام روح صورت بگیرد، میبیند خدا حاکم است. اینها جزء توانایی های انسان است. انگار نازل شده است برای امروز ما. اگر انسان بتواند درست تبیین بکند، نگاه الهی ایجاد بکند، حاکمیت الهیه است، به نصب عام خدا ایجاد حاکمیت کرده و این فنا و سرعت رسیدن به توحید را خیلی بالا میبرد. اگر انسان بداند در نظام توانایی فردی.
توانایی جمعی دارد و توانایی های ولایی دارد. توانایی ولایی چیست؟
انسان میشود شان امام در اطاعتش. شان امام شدن اثرش چی میشود؟ فعل او میشود فعل امام. فعل او همانطور که خدا میفرماید کنت سمعه الذی یسمع به. مگر خدا نمیفرماید که من میشوم. اینجا یک مرتبه نازلترش است. در اطاعت امام میشود سمع این، میشود بصر این. استبعادی نیست. این میشود سمع امام، بصر امام، رجل امام. امام میشود سمع این ، بصر این. اگر اینطوری شد عمل این در رتبه عمل امام پذیرفته میشود. این هم یکی از توانایی های انسان است. آن توانایی فردی اش خودش یک عالم عظیم و وسیعی بود. توانایی های جمعی اش یک عالم عظیم و وسیعی بود. توانایی ولایی اش هم عالم عظیمی است که برای ما قرار دادند. اما اینکه بشنویم و عملی درش نباشد خیلی حیف میشود. خیلی قساوت است.
وقتی انسان باور بکند، کم ممن فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة یک مرتبه اش است. قتل داوود جالوت یک مرتبه اش است. یک نفر یک کار عظیم کرد که قتل داوود و جالوت. اینها هم جمعی اش بود که کم فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة. ممکن است انسان در یک حرکت الهی خدای سبحان کاری بکند که قتل داوود جالوت.
یک کسی میگفت باران ها آنقدر امسال خوب آمده است ممکن است چی باشد؟
من گفتم شاید یکی از علت هایش این باشد که مردم تحمل کردند. غر میزنند. اما تحمل کردند. خود تحمل این فشار مهم است. غر زدن مثل لا طاقة لنا الیوم است، لکن اینها هم به پیروزی رسیدند. اگر میخواستیم قیمت بگذاریم روی بارانی که اینطور آمده است، چقدر هزینه داشت؟ اینقدری که از دست دادیم در فشارها و تحریم ها، این باران ذخایر گذشته را چقدر جبران کرد.
اگر نگاه میکنیم میگوییم اتفاقی اینطوری شد، یک طور است، اگر نگاه الهی بکند یک طور دیگر است. جایی که سخت میگیرد میگوید ان الله مبتلیکم بنهر. همان جایی که دارد ان الله مبتلیکم بنهر گشایش های دیگری دارد یا نه؟ اگر ارزش آنها را دیدیم، اثری که این کار سال های بعد هم میگذارد، اگر قرار بود مثل دو سه سال گذشته خشکی باشد، فشار کمرشکن تر میشد. یک ذره آثار خشکسالی را جبران کرده است. چقدر هزینه میخواست؟ خدا بلد است. اینها اتفاق نیست این نظام الهی است. اگر انسان اینطوری دید اگر شکرش زیاد شد…
دارد که به یک نبی ای خدا خطاب کرد که 15 روز دیگر گشایشی برای تو میشود. اینها آمدند گفتند اگر گشایش شد فلان میکنیم، بهمان میکنیم، خطاب شد که شد 15 سال. شروع کردید به خط و نشان کشیدند.
به یک نبی دیگری خطاب شد که 15 سال دیگر گشایش میشود. اینها گفتند چطور شاکر باشیم، خطاب آمد که شد 15 سال. اینها تا دیدند که دارند دارا میشوند، افتادند به اینکه چطو رمیتوانند سلطه و غلبه پیدا بکنند. ما اینها را باور نمیکنیم. در نظام وجودی مان اینها را نمیبینیم. نظام عادی مادی میبینیم. ابر است. می آید و میبارد و میریزد و میرود. خورشید نبارد چکار بکند؟ نمیدانیم که تمام اینها تحت نظم دقیق و علیت خاص دارد می آید و میرود.
ابرها را بارور میکردند، در افغانستان سیل آمد. رفتند پیش نبی گفتند باران را بده دست ما. نبی گفت این چه کاری است. خدا گفت چرا نمیخواهی، گفت این کار صحیحی نیست. گفت تو بخواه. رشد کرد بوته ها. مثل جنگل شد. محصولشان کمترین محصول بود. چون بارور شدن فقط به باران نیست. واگذار کرد به خودشان. اگر انسان اراده خودش را… انسان باید بکوشد. اما اگر اراده خودش را دخیل دید که اوتیته علی علم عندی، میبیند که خزائن زیاد شد اما نتیجه ندارد.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 98” دیدگاه میگذارید;