بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ایام الله (4)‌؛ زمان از احکام بدن است و دوران ظهور برای عبور از زمان و احکام بدن و تحقق سیطره احکام روح و ورود به زمان ولایی امام است.

بحث در روایات مختلف مطرح شده بود در مورد طول دوران حکومت حضرت. از 7 سال تا 309 سال و … . اقوال مختلفی در مسئله است.این بحث نکته ای دارد که در مسائل مختلف به کار می آید. 7 و 8 و 9 را اهل تسنن هم ذکر کرده اند. تعلیل شده است در بعضی روایات که در آن ایام شبانه روز بطیء میگذرد و یک شبانه روز مثل هفت شبانه روز در ایام دیگر است. ایام و ساعات و سنون و شهور همه ده برابر ایام دیگر است. این را باید تحلیل کرد که به جه معناست.

ا سوق میدهد بشریت را به آن، حتما باید دوره ای باشد که بشریت میخواهد به کمال عظیمی که در طول دوران آغاز عالم تا آدم تا خاتم تا امروز محقق شده همه برای این است که او محقق بشود. آن کمال میشود فصل اخیر همه هستی. پس باید یک چیزی باشد که فصل اخیر همه هستی وقتی میگویند این دوره هست، این حالت نسبت با او کاملا نسبتی باشد که برای انسان قابل حس باشد که ارزشمند است. اما دوتانگاه در اینجاست. یک نگاه مادی کمی است، همه بزنگاه بحث اینجاست. ما چون عادت کرده ایم بر زمان و احکام بدن، آن کمال را در این میبینیم که دوران ظهور طولانی تر باشد. از جهت چی؟  از جهت زمان. تا ایام بیشتری حضرت در زمین باشند در حاکمیت تا این ایام طولانی باعث بشود که بتوانند حاکمیت خودشان را مستقر بکنند. نتیجه را بگیرند. این نگاه اول که نگاه اول بر اساس نگاه مادی کمی امروز ماست. ما الان در این گرفتاریم. اگر یک حکومتی را میبینیم یا خوب یا بد، همه اش به این است که زمان سیطره و سلطه از نظر حرکت افلاک به چه نحوی است.

من کد را میگویم، باید پروراند. خیلی بحث مهمی است. تمام جریان ظهور به این کلید قائم است. جریان رجعت و قیامت به این کلید قائم است.

یک نگاه این است که آن روز هم احکام بند غالب است مثل این روز و زمان از احکام بدن است. از احکام روح نیست. اگر میخواهیم سنجش داشته باشیم که این سنجش ما بخواهد نشان بدهد که دوره آخر الزمان دولت مهدوی عج چند مدت طول میکشد، اگر سوال از ارزیابی آن دولت با زمان بدنی باشد، این نگاه کمی به جریان ظهور است که اصلا جریان ظهور با این نگاه کمی سازگا رنیست.

اگر نگاه رفت روی جنبه حقیقی ظهور که ظهور میخواهد چکار بکند؟ میخواهد از احکام بدن جدا بکند. چنانچه این را مفصل در بحث غیبت و فلسفه غیبت گفتیم. فلسفه غیبت این بود که انسان را از سیطه احکام بدن نجات بدهد که بیابد که رسیدن به امام فقط به این نیست که در جهتی از جهات دنبال امام بگردد. امام مثل خورشید پشت ابر است که شعاعش همه جا را فرا گرفته است. شخص خورشید دیده نمیشود.

اگر این نگاه در غیبت محقق شد، ظهور چی را آشکار میکند؟ سیطره احکام روح را. سیطره نظام روح را آشکار میکند که کمال انسان د راین عالم این است که احکام روحش بر احکام بدنش غلبه بکند. نه اینکه بدن نباشد بدن هست. اما بدن تحت سیطره نظام روحی قرار بگیرد. همچنان که امروز وقتی انسان به دنیا می آید تا عمری ازش میگذرد تابع احکام بدنش است. خوردن و خوابیدن و خوردن و رفتن، روح در قالب این بدن باید حرکت بکند. در محدوده این بدن باید گام بزند و سیر داشته باشد. مانع میشود که آزاد باشد و هرجا برود. این مانعیت ایجاد میکند .مانعیتش به معنای مانعیت مادی نیست. این را جذب میکند. پایین نگه میدارد تا این حرکت صورت نگیرد.

اگر این نگاه که در زمان ظهور سیطره دارد به سمت احکام روح میرود سوال از اینکه چند روز حکومت حضرت طول میکشد، چند سال طول میکشد، اصل سوال غلط است. روز و ماه و سال مربوط به جایی است که سیطره برای احکام بدن است. اگر در روایات الی ما شاء الله اختلاف هست، بر اساس مخاطب روایت القا شده است. یک روایت بود که میگفت ما شاء الله است.

یک روایت زیبایی است که در بحث ظهور نیامده. اما کدی را القا کرده است که خیلی عظیم است. غیر از امام معصوم نمیتواند اینطوری حرف بزند. فقط کار آنهاست که میتوانند اینطوری حرف بزنند

16- ع، علل الشرائع أَبِي عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِيسَى عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ الْأَرَّجَانِيِ‏ «1» عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِمَنْ جَعَلَ لَهُ سُلْطَاناً

فقط سلطنت ظاهری نیست.

مُدَّةً مِنْ لَيَالٍ وَ أَيَّامٍ وَ سِنِينَ وَ شُهُورٍ

یک مدتی را برای هر کدام اینها قرار داده است.

فَإِنْ عَدَلُوا فِي النَّاسِ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَاحِبَ الْفَلَكِ أَنْ يُبْطِئَ بِإِدَارَتِهِ

صاحب فلک یعنی ملائکه مدبره فلک. در چرخشش کند حرکت کند.

فَطَالَتْ أَيَّامُهُمْ وَ لَيَالِيهِمْ وَ سِنُوهُمْ وَ شُهُورُهُمْ

گر به عدالت حرکت حرکت، کند حرکت میکند. ایام و لیالی همه کند حرکت میکنند. یعنی چی؟ یعنی در جایی که عدالت پیشه میشود، احکام روح بر احکام بدن غلبه میکند. از جمله عدالت در نظام وجودی افراد است. وقتی تعادل و اعتدال محقق میشود سیطره بدن کم میشود. هرچقدر اعتدال در وجود انسان محقق بشود، در جامعه انسان محقق بشود، تعلقات افراط و تفریطی که باعث میشود بدن حاکمیت خودش را بهتر اعمال بکند کمتر میشود و نظام روح سیطره اش شدیدتر میشود. هرچقدر سیطره نظام روح بیشتر باشد، زمان کند تر حرکت میکند. یعنی زمان بیرونی کند حرکت میکند؟

همانطور که انسان لایه های مختلفی از وجود دارد که از لایه مادی اش گرفهت است تا لایه مثالی و عقلی و … الان باهاش هست، منتها ما با لایه بدنی مان حشر دائمی داریم. احکامش را میشناسیم. با او مرتبطیم. همه چیز را ا زاین مقیاس میبینیم. حتی اگر میخواهیم لایه ملکوتی و جبروتی خودمان را بشناسیم با این مقیاس میسنجیم. با این ترازو سنجش میکنیم. درح الی که لایه بدنی ضعیف ترین لایه عالم وجود است و به لحاظ ضعفش اینطور آشکار میشود. هرچقدر به سمت بالاتر برود، ثبات وجودی اش بیشتر میشود، و این تدریج در وجودش کمتر میشود. تازه در خود آن مراحل ثبات هم الی ما شاء الله مراتب است. اینطور نیست که ثبات هم یک مرتبه داشته باشد. آن هم مثل عالم زمان که خودش خیلی مراتب تشکیکی دارد تا انسان از لایه زمان خارج بشود، یعنی از وقتی که انسان در لایه جمادی عالم است تا لایه نباتی عالم، تا لایه حیوانی عالم، تا میرسد به لایه ای که از این مرتبه حیوانی میخواهد عبور بکند و مرز عالم ماده را طی بکند، اینها مراتب تشکیکی اند. هر کدام قید و بندهایی دارند. وقتی میرسد به عالم مثال هم مراتب تشکیکی است. مرز اولی عالم مثال مرتبه ای است که ملکوت اسفل بهش میگویند تا ملکوت اعلی. به کل گاهی احکامش تفاوت میکند. ولی در یک اموری مشترکند که اسم این لایه را، تقطیع را اسمش را گذاشته ایم ملکوت. اگر انسان این لایه ها را االان دارد و عالم هم این لایه ها را دارد… همین الان هستی همه این لایه ها را دارد. نه اینکه هستی ندارد و ما داریم. این ادراک فقط در درون من محقق نمیشود. این ادراک در ارتباط من با هستی هم محقق میشود. اینطور نیست که انسان در درون خودش باشد. ذهن انسان باشد و به بیرون کار نداشته باشد. اگر امر الله بصاحب الفلک ان یبطی ادارته، این امر الهی انفعالی نیست که وقتی خدا ببیند عدالت دارد محقق میشود، یک امر انفعالی بکند که پس بطء در حرکت بشود. کندی در حرکت بشود. نه. اگر عدالت پیشه شد، آن امر الهی که در مرتبه بالاتری از اداره فلک و چرخش فلک است … امر الله ان یبطء یعن یحقیقتی که خدا ایجاد کرده و محقق است، منتها ما وارد نشدیم، ورود ماست، انفعال ماست، نه انفعال خداو. از حرکت فعل من که خدا متاثر نمیشود. بله. عمل من باعث میشود از تحت این اسم الهی تحت اسم دیگری قرار بگیرم. وقتی این عمل را انجام میدهم، از تحت اسمی که قبل از توبه کردن من که اسم المنتقم الهی بود، داخل در اسم غفور الهی میشوم. اسم غفور بود، مظهریت و اثرش هم بود، من داخلش نبودم. من تحتش نبودم. خدا ببیند من توبه کردم دلش بسوزد و ببخشد. این نظام وجود است که با توبه از اسم منتقم داخل اسم غفور میشود. ما همه چیز را محورش را خودمان میگیریم و خدا را دور خودمان میچرخانیم. در حالی که او حقیقت دائمی است. ازلی است. ما تغییر و انفعال داریم. ما میچرخیم و به خدمت اسم عفو میرویم. ما به خدمت اسم غفو رمیرویم. ما فرار میکنیم و من کل عدلک مهربی. از تمام عدلت دارم فرار میکنم به فضلت. با فضلت با من رفتار بکنی.

اگر این نگاه را دقیق بکنیم،… انسانی که در اجتماعی است که عدالت درش پیشه میشود، از تحت اسم فلکی که تحت مرتبه مادی بود، به مرتبه ای میرسد که… عرض کردم که تشکیکی است، مرتبه به مرتبه، هر مرتبه از عدالت که پیشه میشود ثبات بیشتری حاکم میشود. تا میرسد به جایی که احکام روح حاکم میشود. بدن تحت سیطره روح است و آنجا احکام روح و غلبه احکام روح، زمانی که مرتبط به روح است، ضوابط نظام روح حاکم میشود. گذر این زمان که چرخش زمین به دور خورشید است ملاک ینست. اگر بخواهید مثال بزنید، مثالی که با تسامح بهش نگاه میکنیم، ولی یک واقعیت است، لیلة القدر خیر من الف شهر. یعنی چی؟ یعنی در شب قدر یک عمر برای انسان که هزارماه است ارزشمند است. در شب قدر احکام روح تا حدی غلبه میکند. یک شبش معادل هزارماه میشود. این نگاه الهی است. این زمان الهی است. این زمان قدسی است. این زمان ولایی است. اگر زمان ولایی را انسان دید، آن زمان دائر مدار بدن نیست. قدسی میشود. دائر مدار حرکت عالم در نظام قدسی خودش است. حکومت حضرت نه فقط در عالم مثال را تحقق میدهد، که این را برای همه تحقق میدهد، برای بعضی عالم عقل را محقق میکند. ورود به عالم اله را محقق میکند. گذر زمان نسبت به کسی که آنجا ورود میکند… همه از مرتبه عالم ماده تا حدودی عبور میکنند. اما داخل در کدام مرتبه از مراتب عالم میشوند مسئله دیگری است.

-زمان برای میثم و مالک و … در زمان امیر المومنین متفاوت بود با بقیه؟

یک بحث این است که در نظام جمعی چی محقق میشود، یک بحث این است که در نظام شخصی چی محقق میشود.

دوران امیر المومنین عدالت محقق نشود. افراد به این نکته رسیدند نه اجتماع. غلبه اکثر افرادی که بودند مطیع نبودند. در مرتبه ولی حرکت نمیکردند. ولی با زور گاهی این ها را به مراتبی از نظام ظاهر عبور میداد. البته افراد عبور کردند. بحث افراد را جدا مطرح میکنیم.

در دوران فرج شخصی میتواند همین گذر از زمان مادی و رسیدن به زمان قدسی یا زمان ملکوتی یا زمان دهری… انواع اسم هایی که گذاشته اندف زمان سرمدی، زمان ولایی، اگر اینها را بخواهد کسی در گذشته هم به صورت فرد میتوانسته وارد بشود. امروز هم میتواند وارد بشود. هرچقدر احکام بدن سلطه اش کم بشود، انسان زمانی که برش حاکم است زمانی میشود که درش حاضر است. نه زمانی که بدنش در آن هست. اگر این شامل اجتماع شد که حاکم عادل این کار را کرد، همه را به این مسئله میرساند. این حکومت عدل به نحو تامش که مردم برسند در زمان ظهور محقق میشود.

-سیطره احکام روح در خارج خودش را نشان میدهد؟ زمان کند تر میگذرد؟

در خارج نشان میدهد. ما میگوییم خارج خارج را فقط جسم میبینیم.

کتاب آن سوی مرگ، طرف 50 ثانیه علائم حیاتی اش قطع شده بود، یک مرحله را که طی کرده بود 135 هزار سال بود. بدن در چه مرتبه ای بود؟ 50 ثانیه در خروج روح بوده است. درست است این. من نمیگویم 135000 سال. اصلش درست است. کسی که دارد جان میدهد، گاهی برای ما یک دقیقه است. اما برای او آنقدر طولانی است. چون نظام روحش دارد کنده میشود. ما الان زمان روحمان را از بس مثل کسی که به روحش آمپول بی حسی زده اند… ما نظام روحی مان را لخت کرده ایم. تاثیرش در نظام عالم دنیا هیچ تاثیر جدایی نمیخواهد. یک ثانیه عالم دنیا میتواند میلیاردها سال نظام روحی به قیاس او طی بشود. کشش این هست. تا اینکه او در چه مرتبه ای از نظام روحی اش در حال حرکت باشد. باید پا در بدن باشد. اما بودن پا در بدن چقدر باشد و چقدر حرکت ایجاد میکند به مقدار حرکت اوست. به مقدار توان اوست. نه اینکه اینجا چقدر زمان میگذرد.

با این نگاه بحث خیلی متفاوت میشود. اگر میگویند هر روز و ماه و ساعت و سالی ده برابر است، برای این است که نشان بدهد یکی از مراتب این است. صد برابر یکی از مراتب است. اگر خدای سبحان میفرماید کالف سنة مما تعدون، یک روز آنجا… یک روز آنجا… تا میگوییم آخرت، آخرت الان هم هست.کالف سنة مما تعدون.  هزار سال یا پنجاه هزار سال، اینها مراتب وجود است. ایامی که با مراتب وجود عالم است. مراتب وجودایام است که با مراتب وجود عالم است. اگ راین نگاه در وجود ایجاد شد، خیلی بحث متفاوت میشود. انسان تا وقتی آن احکام بدن برایش غالب است، محکوم به این ایامی است که اینجاست. هرچقدر روح بیشتر غلبه میکند، احکام زمانی نظام روح هم در این وجود آشکار میشود. عمل این در آن نظام محقق میشود. الان با سیطره نظام روح عمل در آن زمان محقق میشود. ممکن است یک روز عمر بکند اما به اندازه صدها هزارسال عمل انجام بدهد. نه تمثیلا. حقیقتا. واقعا این دوره برش گذشته است. برای کسی که این قدرت ار دارد حرکت برایش کأن در نظام عالم دنیا کند شده است. هرچقدر تغییر در نظام عالم دنیا ممکن است محقق نشده باشد.

پس یک فرض این بود که عالم دنیاست و اقوال مختلف و این اقوال مختلف هر کدام یک عددند و باید جمعی بکنیم. مراتب دوران حضرت است. حضرت استقرار حکومت دارد. اگر کسی اصلا به مراتب بعد قائل نیست، برای آن هم بیان داریم. خود دوران حکومت حضرت که 309 سال باشد یا 7 سال یا بین اینها، این دوره شدت وضعف ظهور حاکمیت حضرت است. از جایی که آغاز میشود ممکن است دوره قیام… بعضی گفته اند به اضافه رجعت است 309 سال. اگر رجعت را هم خارج بکنیم، از زمانی که حضرت قیام میکنند و علائم قیامشان آشکار میشود، ممکن است دوران قیام طول بکشد، تا استقرار بشود 309 سال. دورانی که حاکمیت حضرت محقق میشود 40 سال است. دورانی که شدت پیدا میکند در اسقرار و ظهور حضرت قوی تر میشود 20 سال است. اشد ظهور 7 سال است. جایی که حضرت نفوس را برده است به سمتی که موانع برداشته شده اند. هر کدام ناظر به یک دوره ای از ظهور حضرت است.

اینجا اگر گفتیم حرکت بطیء است، یعنی در ظرف زمان کمتری مردم سعه بیشتری پیدا میکنند. در ظرف زمان کوتاهی مردم میتوانند اعمال بیشتری انجام بدهند و قرب بیشتری برایشان محقق بشود.

هر سه قول هم درست است. این مناسب با خیلی از ظهورات هم هست. خدشه نمیکنیم.

قول دوم ادق از این است. این اقوال ناظر به ظهور حضرت هست، ناظر به مراتب عالم وجود است. که هر کدام از اینها در حقیقت به مراتب عالم وجود ناظر است. 309 سال یک مرتبه است، 40 سال یک مرتبه است، هرچقدر زمان کمتر میشودف مرتبه عامل وجود دارد بالاتر میرود. هرچقدر کمیت به سمت کوچک شدن میرود، مرتبه وجودی انسان دارد بالاتر میرود. لذا آن حقیقت در آن مرتبه محقق میشود. مراتب وجودی انسان با مراتب وجودی عالم.

قول سوم چیست؟ این است که هم حرکت ظاهری محقق بشود، هم بطء ظاهری محقق بشود هم حرکت باطنی. عین این بحث را در معاد داریم. یک بحث این بود که آیا اینکه در معاد انسان چشمش باز میشود که لقد کنت فی غفلة عن هذا فکشفنا عنک غطائک، یعنی تغییر در عالم ایجاد نشده است؟ فقط ادراک تغییر کرده است؟ یا اینکه میگوید اذا الشمس کورت، … به خاطر این است که نور را ا زخورشید میدید، نور را از ستاره میدید، حالا نگاه میکند، آن رسوخ و… را ا زکوه میدید، و سیرت الجبال فکانت سرابا، همه آنچه را اثر میدید میبیند سراب بوده است. آیا این فقط تغییر در ادراک است، عالم تکانی نخورده است، اینها عین ربط بودند، چیزی ا زخودشان نداشتند. اذا الشمس کورت، شمس به لحاظ خودش مکدر است

آیت الله بهجت میفرمودند این روایت شریف که در مجامع روایی ما نیست، در بعضی روایات آمده است، وقتی خدا خلق کرد عقل را قال له اقبل، قال انا انا و انت انت….

روبرویش خلق کرد. عقل از ابتدای خلقتش وقتی روبروی نور الهی خلق شده است، وقتی اینه روبروی نور خلق شده باشد، میبیند نوری از بیرون است، خودش هم نور دارد. اصلا احتمال نمیدهد که این نور از بیرون باشد. او نور دارد. من هم نور دارم. انا انا انت انت. وقتی گفت پشت کن. وقتی پشت میکند به نور آینه، تاریک است. میفهمد این نور برای خودش نبود. انت الرب الجلیل و انا العبد الذلیل. فهمید که هیچی نیست. اذا الشمس کورت وقتی است که اقبال برداشته شده است. تاثیری که در اینها منعکس شد معلوم شد که برای اینها نبود. آیا فقط این است در نظام معاد که تغییر در نگاه است. یک قول است.

یک قول دیگر این است که فقط تغییر در نظام ظاهر است. یک قول این است که هم در نظام ظاهر است، هم در نظام ادراک. باید یک شوک و زلزله عظیم ایجاد بشود تا همراه آن زلزله این را بفهمد.

این قاعده در نظام معاد عینا همین قاعده است در نظام ظهور، عینا همین قاعده است در نظام رجعت. عینا همین قاعده است در نظام فرج شخصی. اگر احکام روح غلبه کرد، انسانر ا وارد عالمی میکند که احکامش متفاوت است. زمانش متفاوت است. اسباب و عللش هم متفاوتند. نوع عمل کردن متفاوت است. اینقدر کشش و گیر ندارد. اصطکاکات درکار نیست. میبینید یک نمازی که میخواند تا قربان کل تقی میبرد. تا معراج میبرد. سرعت سیر حد ندارد مثل بدن که بگویید یک لحظه است، دو لحظه است. مقیاس در آنجا تبع نظام ظاهری نیست. هرچند تاثیرش در نظام ظاهری هم هست. لذا بدن کسی که آن حالت را دارد خشوع مطلقی دارد، خضوع تامی دارد. این بدن هم خاضع تر است.

لذا بطیء حرکت کردن در قول سوم یعنی در نظام بیرونی هم بطء در حرکت ایجاد میکند.

روایت را خواندیم هفته قبل که فرمودند زنادقه فکر میکنند خداوند نمیتواند بطء بدهد.

چرخش افلاک فقط یک صورت ندارد که اگر غیر از این شد همه چیز به هم بریزد. خداوند عالم است که صور دیگر هم چگونه است، تغییر در نظام عالم ایجاد میشود که این تغییر و شوک کمک میکند به حرکت روحی. زودتر محقق بشود. مانعی هم ندارد

قول مختار ما قول سوم است. قول جامعی است که معاد را هم توجیه میکند. با نظام ظاهر هم هماهنگ است. زمان هایی که در مراتب وجودی هست، قدرت هایی که در مراتب وجودی هست، سیطره ای که میخواهد برای انسان در نظام غلبه روح ایجاد بشود. اگر این را دیدیم، در نظام فرج شخصی هم امکان پذیر است. با بدن هست، این هم خواب دارد، بیداری دارد. این تعبیری که اللهم کن لولیک، میفرماید حتی تسکنه ارضک طوعا. این تمام مملکت وجودش چه مملکت بیرونی و چه ارض بدنی ما طوع بشود. اطاعت بشود. در این روایت فرمود اگر اطاعت بشود میشود عدل. حرکت بطیء میشود. به سمت یقین میرود. هرچقدر احکام روح غلبه پیدا بکند، زمان به سمت بطء میرود. اگر نظامی به جور رسید ،به خلاف رسید، سرعت دارد ایجاد میشود. زمان دارد از دست میرود. زمان به سرعت دارد طی میشود و تمام میشود.

وَ إِنْ هُمْ جَارُوا فِي النَّاسِ وَ لَمْ يَعْدِلُوا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَاحِبَ الْفَلَكِ فَأَسْرَعَ إِدَارَتَهُ وَ أَسْرَعَ فَنَاءَ لَيَالِيهِمْ وَ أَيَّامِهِمْ وَ سِنِيهِمْ وَ شُهُورِهِمْ

یعنی این در احکام بدن فرو رفته است. احکام بدن وقتی غلبه تام پیدا میکند، سرعت احکام بدن… یکی از آثا راحکام بدن زمان و سرعت و تغییر است. سرعت حاکم میشود.

چه در فلک بیرونی، چه در فلک درونی به قول دوم بگیریم. هر صحیح است.

وَ قَدْ وَفَى تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَهُمْ بِعَدَدِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ وَ الشُّهُورِ.

هر کدام اینها یک مدتی دارند که باید آن مدت وفا بشود. طی بشود. اگر گفتند هفت سال، این هفت سال طی میشود، اما با بطیء بودن طی میشود یا با سریع بودن. این سریع بودن چشم به هم میزند میبیند تمام شد. عمر گذشت. اما او با یک طمانینه و آرامشی عبور میکند. از لحظه به لحظه اش استفاده میکند.

-احکام روح باید بر همه اجتماع حاکم بشود.

اینکه میگوید حاکم عادل مراتب تشکیکی دارد. تامش زمان ظهو راست. اینکه عدلوا در احکامش و مطیع امر شدن، تامش است. جایی که حاکم عادل است اما مردم تبعیت کامل نمیکنند، مرتبه ای از او آشکا رمیشود. عده ای از این میتوانند نفع ببرند.

یک کلامی است که نقل میکند محیی الدین، برداشتی میتوان کرد، وقتی حاکم عادل سر کار باشد، سرعت رشد زیاد میشود. همه افعال حکم پیدا میکند. در زمان طاغوت اگر انسان از چراغ قرمز عبور میکرد حرام نبود. تبعیتش لازم نبود. در زمان حاکمیت رجل عادل میشود حرام. حکم پیدا میکند. هرچقدر دایره حکم که فنای انسان است بیشتر بیشود، فناء سریعتر میشود. اگر لحظات وجودی انسان احکامی برش متفرع بشود، رشد سریعتر میشود. در حج سرعت فنا و رسیدن محقق میشود. چون لحظه به لحظه اش حکم دارد.

در ماه رمضان انفاسکم فیه التسبیح و نومکم فیه عبادة. به خاطر این است که همه اش به امر است. وقتی در دایره امر قرار گرفت، سرعت فنای انسان زیاد میشود.

لذا این نفع آن کسانی که در آن حاکمیت هستند میبرند. هرچند بقیه این کار را نکنند.

پس اگر حاکمیت عادله بود اما سیطره تام نبود، در زمان امیر المومنین اگر حاکمیت مطلقه نیست، آنطور نشده است که امام سیطره پیدا بکند و احکام ولایی در جان آن ها محقق بشود، اما کسانی که تحت آن حاکمیت بودند به نحو احاد میتوانند نفع ویژه ببرند. بودنش برای اینها خیلی نافع است. علی السواء نیست.

هرچند خود اجتماع هم به تبع یک آثاری برایش باقی میگذارد. حرکت فردی فردی باقی نمیماند.

هر مرتبه از سیطره عدل برکاتی با خودش به همراه می آورد.

بحث خیلی پر دامنه است و پر اطراف است.

توجه به خیلی ا زمسائل دیگر هم میتواند در این مسئله مکملش باشد و مرتبط بکند. برای انسان یک نگاه ایجاد بشود که همین الان هم قابل تحقق است.برای زمان ظهور هم قابل حل بسیاری از مشکلاتی است که انسان احساس میکرد. و رجعت و معاد.

در پاسخ: در مورد مجرمین میگویند لبسنا یوما او بعض یوم. چون از دست داده اند.

باید خوب تحلیل کرد که با هم تنافی و تعارض پیدا نکند.

-سرعت فنا که زیاد میشودف سرعت سقوط هم زیادتر میشود؟

بله. هرچقدر آیه آشکار تر باشد، سقوط سریعتر است.

وقتی ناقه صالح را پی کردند، بدون تقاضای عذاب عذاب نازل شد.

حضرت زهرا (س) فرمودند ما را کمتر از ناقه صالح قرار نده. یعنی آیه مبصره قرار بده. ظلم به او سقوط باشد.

در پاسخ: در زمان پیامبر حکومت ایجاد شد. کسی فکر نمیکرد عرب بتواند حکومت تشکیل بدهد. دشمنی ها به دوستی ها تبدیل شد. به قدرت ولایی پیغمبر و به تبع پیغمبر سرعت پیدا کردند

یکی از نکات این است که به تبع ولی این حاکم میشود. زمان ولی حاکم میشود بر مردم.

یکی از کدهایش این است که زمان ولایی در آن روز حاکم میشود. زمانی که مربوط به حقیقت ولایت است حاکم میشود. چون مردم تبع میشوند و تابع میشوند و دیگر ذاتی در مقابل ذات ولی ندارند، در تبعیت ولی گاهی فنای فعلی است، گاهی فنای صفتی است، گاهی فنای ذاتی است. در الولایه میفرمایند. اگر فنای ذاتی بشود یک مرتبه از ظهور ولی میشود که حقیقت ولی آشکار میشود. مراتب ظهور ولی است. زمان میشود زمان ولی. زمان امام زمان چه حقیقتی است؟ در اوجش آن میخواهد حاکم بشود.

هر شیءای زمان خاص خودش را دارد. زمان مقیاس را گذاشته اند حرکت زمین به دور خورشید. آنجا زمان ولی مقیاس میشود. امروز زمان گردش زمین به دور خودش و خورشید مقیاس است. این اعتبار است که این را زمان قرار دادیم. همه چیز را با این قیاس میکنیم. هر شیءای با حرکتش زمانساز است.

در آن روز زمان سنجش میشود زمان ولی. یکی از کدهاست که محور میشود آنجا. محور زمین و خورشید نیستند.

تسکنه ارضک طوعا، ارض بدن و اجتماع بشود طوع مطلق تو. فنای فعلی و صفتی و ذاتی. اگر طوع مطلق شد، تمتع طویل در آن محقق میشود. طویل در نظام مادی نیست. در نظام روحی است.

جمع روایی در نظام ظاهر و باطنش.

موسی کلیم رفت میقات رب هیچی نخورده است و نخوابیده است.  یعنی نظام روح سیطره اش به طوری شده است که با اینکه بدن هست، اما بدن تابع محض است. کند شده است حرکت بدن.

موجوداتی که خونسرد هستند، در زمستان میخوابند، زنده اند، اما سوخت و سازشان خیلی کم میشود.

-قاعدة باید سریع بشود. استعداد دارد به فعلیت میرسد.

در نظام روح است. در نظام بدن نیست. این مرتبه سکون بیشتری قرا رگرفته است. ارامش پیدا میکند بدن. بدنی که بدن کافر است، بدنش هم در عذابی است.در شدتی است. در یک سرعتی است. چون سرعت با آرامش همراه نیست در نظام مادی. بدن این به سمت آرامش میرود، بدن او به سمت اضطراب و تنش میرود.

اینها را باید بچشیم و ببینیم بعدا با یقین که انسان بگوید اثرش بیشتر است.

-ما عندکم ینفد و ما عندکم باق، ان یوما عند ربک کالف سنة مما تعدون، همانجا میفرماید مدت حکومت حضرت رسول هست نزد حضرت، آن زمان زمان فانی نیست که برود و بیاید.

باید یک خورده جزئیات مسئله را… تا زمان دنیاست آن است. رجعت بحث دیگری است.

داریم ظهور را میگوییم. زمان ظهور از ایام دنیاست. اما دارد انسان را به سمت ایام آخرت میبرد. لذا این غلبه احکام نظام روحی این غلبه احکام، تمرین احکام آخرت است.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 95” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید