بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشراق أرض به نور امام(3)؛ نگاه انفسی به اشراق ارض- نور الهی درون نفس مؤمن را روشن نموده بخاطر تبعیتش از نور امام و تمام زمین و آسمان با آن نور درونش اشراق می‌شوند

در بحث اشرقت اللارض بنور ربها بودیم.
جلسه قبل از الشموس الطالعه هم مطالبی خواندیم
بحث امروز یک مقداری انفسی است. در عین حال که سخت نیست، یک دقت فوق العاده مرزهایش میخواهد.
عرض شد که در آیه دارد اشرقت الارض بنور ربها. در زیارت جامعه دارد که اشرقت الارض بنورکم. در روایات آمده بود که اذن یستغنی الناس عن ضوء الشمس، این بحث را اگر بخواهیم یک تمثیلی برایش بکنیم، این است که شما وقتی در ذهنتان ترسیم عالمی را میکنید، خورشید را تصور میکنید، افلاک و ستارگان و عالم را تصور میکنید، در این تصورتان عالم را با طلوع خورشید روشن ببینید و با غروب خورشید تاریک ببینید. در تصور این امکان پذیر است. این فرض را بیاورید در خواب. انسان وقتی خواب میبیند، دیگر بدون اراده او… به طوری میبیند که روز دارد حرکت میکند همه جا روشن است. شب میشود در خواب، خواب های شبانه دارد که خوابی که میبیند وضعیت زمان شب است. روز میبیند. در آنجا خورشید و روشنایی به چی قائم است؟ تاریکی و ظلمت به چی قائم است؟ به غیر از این است که به خود نفس انسان فقط قائم است نه به چیز دیگری؟ آیا اینطور نیست؟ فقط به خود انسان قائم است. به هیچ چیز دیگری قائم نیست. این همه خواب ها محقق میشود و یقین هم دارد که خواب دیده است و میگوید دیدم اینطوری. هیچ در اینها تزلزل هم برایش ایجاد نمیشود. اما تمام اینها قائم به خود انسان و نفس انسان است. این یک زمینه است. یک تسهیل است. یک انس است. برای اینکه اگر یک موقع میفرمایند در نظام عالم دیگری، نگاه دیگری، آنجا امام خورشید است. اگر امام خورشید باشد، ابایی دارد عالم از اینکه چنانچه… نظام عالم خواب برای خودش قواعدی دارد، اگر انسان هیچ گاه از خواب بیدار نمیشد، خواب میدید، واقعیت چی بود آنجا؟ همان خواب دیدن ها واقعیت بود. چون بیدار میشود، بعد میبیند آنی که در خواب دیده با آنی که در واقع دیده است دوتاست، میبیند آنجا ثروتمند بوده، می آید بیرون میبیند خبری نیست. چون اینطوری است، خوابش برایش خواب میشود. در خواب که هست ملتذ است. امر میکند و میبرند و می آورند و …. . لذت هم میبرد. اصلا احتمال نمیدهد خواب باشد. اگر آنجا خواب ادامه پیدا میکرد، این خواب میشد واقعیت. بحثی داشتیم که الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا. بعد که از این عالم میرود میبیند که اینها هم که خواب بود. پس میتواند مراتب نسبی داشته باشد خواب و بیداری در عین اینکه واقعیت در کار است
این نظامی که میفرماید امام خورشید میشود، یا مردم بینیاز میشوند بنور الامام یجتزی، یستغنی الناس عن ضوء الشمس، عالمی که تناسب داشته باشد با این، به گونه ای که حرکت کردن ها و رفت و آمد کردن ها همچنان که مثالش در خواب امکان پذیر بود. حالت خواب رفت و آمد دارد یا نه؟ دارد دیگر. ولی آنجا پایی که اینجاست در کار نیست. جسد روی زمین است. چشم بسته است. اما تمام حرکات و لذت ها و الم ها هستند یا نه؟ هستند. با توجه به اینکه خود خواب را خدای سبحان جعل کرد برای یافت معاد. برای فهم معاد. اصلا جعل خواب، قرار دادن خواب برای فهم معاد است. لذا باید ازش استفاده کرد. کما تنامون تموتون و کما تستیقظون تبعثون. خوابیدن و بیدار شدن مثل موت و حیات و بعث بعدش است. شب و روز ما ارتباط ویژه با معاد دارد.
اگر در خواب ارتباط انسان با نور دیگری است که آن نور قطعا قائم به خودش است. تمام کثرت ها در خواب محقق میشوند، ارتباطات، همه اینها محقق میشوند. ولی همه اینها قائم به نفس انسان است و هیچ خارج از این نیست. این عالمی که اینجا نسبت به عالم دنیا خیال است و خواب است و واقعیتی نسبت به عالم دنیا ندارد، اگر در عالمی قرار بگیرد که این نفس انسان در مراتب کمالی که سعه پیدا میکند، تمام حقایقی که اینجا به عنوان خواب و خیال بود، چه صورت های ذهنی و چه خواب دیدن هایی که بدون اراده خواب میدید، بتتواند در عالمی اینها را ایجاد بکند، قدرت برای انسان ایجاد بشود که بتواند در عالمی هر چه را که میخواهد ایجاد بکند.
لهم ما یشائون فیها. همه آنچه میگوید در بهشت برای انسان هست، هرچه آنجا محقق است به اراده او محقق است. چون آنچه را میخواهد باهاش حشر دارد. تحمیلی برایش نیست. چیزی نیست که نخواهد. هرچه باهاش ارتباط دارد از مکان گرفته و … همه خواست اوست. به ایجاد اوست. پس همه قائم به اوست.
-جهنم هم همین است دیگر
بله. به طریق دیگری که بیان کردیم.
اگر همه به خواست اوست، چشمه هایش به اراده او جوشیده میشود و همه چیز به اراده او محقق میشود، اصلا چیزی غیر از اراده او در کار نیست در آنجا. یعنی آنچه محقق میشود به اراده او محقق میشود اگر آنچه محقق میشود به اراده او محقق میشود و امکان دارد که عالمی که درش زیست میکند و عالمی که درش مکیف است به اراده و ابقاء او باشد که اگر آنی کند نازی فرو ریزند قالب ها، لحظه ای نخواهد آنهایی که هست، نیست. این جزء سیطره و سلطه انسان است که هرچه را باهاش حشر دارد ببه اراده او باشد. ملک عظیم و ملک لایبلی این است. وعده به آدم این بوده که محقق میشود. اگر این امکان پذیر است، چرا قبلش امکان پذیر نباشد. اگر قبول داریم آنجا محقق است و قائم به انسان است، یسعی نورهم بین ایدهم، یعنی راه را نور اینها محقق میکند. یسعی نورهم بین ایدیهم. یعنی نور دیگری راه را آشکار نمیکند. نور دیگری در کار نیست در آنجا. نور اینهاست. منتها این چه نوری است؟ این نوری است که با اطاعت از امام که امام در حقیقت دستور خدا را بیان کرده است، این اطاعت نور است. آن تبیین امام و بیان امام نور است. این با اطاعت از دستور امام به مقام نورانیت میرسد. خود امام نور است. دستور امام نور است. به هر مقداری که با این نور متحد میشود، تبعیت میکند، اطاعت میکند، ظلمتی از وجودش کنده میشود و به نورانیتی متلبس و متحقق میشود. هرچقدر اطاعتش شدیدتر میشود نورانیت وجودش شدیدتر میشود. تا به جایی میرسد که تمام آنچه در اطراف اوست و برایش لازم است، آنچه ازش باقی میماند نور است و به مقداری که از نور بهره دارد… ما عندکم ینفد و ما عند الله باق. چون این نور باقی است به خدای سبحان، این نور باقی میماند. هرچه ظلمت است ما عندکم ینفد است. از بین رفتنی است.
میرسد عالم به جایی که ظهور پیدا میکند به نور امام. یعنی چی؟ یعنی عالم میشود طاعت محض امام و همه میشوند تشعشعات و جلوه های نور امام. هر کدام از اینها خودشان شعاع ها دارند.
اعمالش و حقایقش و تقاضاهایش میشوند شعاع وجود این. چون تقاضایش تقاضای نوریه است. چون در وجودش اطاعت امام محقق شده، تمام تقاضاهایش نوریه است. که قائم است به نور او که نورش قائم است به نور امام که آن هم قائم است به نور الهی
اشرقت الارض بنورها عالی تر است از اشرقت الارض بنورکم. نورکم یعنی نور امام. غیر از اینکه اشرقت الارض بنور ربها است و اشرقت الارض بنورکم است، یک اشرقت الارض بنور مومن هم هست. که مومن در اطاعتش، اشرقت ارض وجود این مومن. نسبت به مومن در وجود مومن است. بنور ربها همه عالم وجود است حتی وجود امام.
اگر کسی با این نگاه جلو بیاید میابد که خودش یک عالمی است بنشسته در گوشه ای.
تعبیرات بعضی روایات را ببینیم:
14- حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي عُثْمَانَ قَالَ حَدَّثَنَا الْعُبَّادُ بْنُ عَبْدِ الْخَالِقِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اثْنَيْ‏ عَشَرَ أَلْفَ‏ عَالَمٍ‏ كُلُّ عَالَمٍ مِنْهُمْ أَكْبَرُ مِنْ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ سَبْعِ أَرَضِينَ مَا تَرَى عَالَمٌ مِنْهُمْ أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَيْرَهُمْ وَ أَنَا الْحُجَّةُ عَلَيْهِمْ.
به تعداد همه انسان ها عالم داریم. انا الحجة علیهم. در همه این عوالم من حجتم. دقت کنید تعبیر چقدر دقیق است.

نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض، علم حصولی که نیست آنجا.
نری ابراهیم علم حضوری است. یعنی تمام سماوات ارض ،نه فقط سماء و ارض ظاهری، ملکوت سماوات و ارض با بواطنش، نری ابراهیم ملکوت السماوات والارض. اشراق این عالم به کیست؟ به خورشید بیرونی است یا به خورشید درونی است؟ به نفس خود ابراهیم است.آنچه اینها را نور داده و آشکار کرده است به نفس ابراهیم قائم است. به چیز دیگری نیست.
نگاه انفسی به بحث، نگاه اینگونه به بحث یک کلید است برای خیلی از معارف دیگر.
بحث معاد هم از همین سنخ است. از همین باب است. از همین کلید استفاده میشود برای بحث معاد هم.

در بهشت هرچی بخواهد هست، هرچی هم ایجاد کرد، اینطور نیست که ناچار باشد، ملزم باشد که بماند. نه. هرطوری که بخواهد… اگر بخواهد ادامه اش را هست. منتها سخت نیست برایش.
اگر اینجا من چیزی را ایجاد کردم، باید با توجه حفظش بکنم. درست است که توجه من، برایم یک کوه را تصور بکنم یا یک کاه را، سنگینی اش برایم فرق نمیکند. کوه سخت تر نیست. مصداق خالقیت حضرت حق، از جهت انس، برای خدای سبحان که تفاوت در خلق نیست. احاطه و قدرت نامتناهی دیگر کوه و کاه برایش فرق نمیکند که بگوییم این خیلی سخت بوده است. نه. این قابلممکن است از ظرفیت بیشتری از اسمائ الهی بهره مند باشد، آن قابل کمتر. اما اینطور نیست که خدا یک جا زور بیشتری زده باشد و یک جا زور کمتری زده باشد.
در بهشت همینطور در واقعیت است.
در پاسخ: نوری که در آنجاست به واقعیت موجود شده. نه به خیال. با اطاعت نور ایجاد شده و سلطه ایجاد شده است. پس باید واقعیت باشد. به مقدار تبعیت از ارتباط با امام بیشتری بهره مندند. اما اینطور نیست که میزانی نباشد.
محدود نیست به این، اما این چیزی که شاء برای این ایجاد میکند و ایجاد طلب میکند واقعیات است. اینجا یک واقعیات داریم و یک خیالات. خیلی خیالات داریم که در واقعیت نیست. اما عالم بهشت دو عالم است. محسوس و معقول. خیال نداریم. مرحوم فیض بیان میکند. عالم خیال نداریم. خیال به این معنا که یک چیزهایی باشد که انسان تصور بکند ولی نشود در واقعیت. لذا آنجا عالم کن فیکون است برای انسان. هرچیزی تا تصور کرد، ایجاد است. و تصور نمیکند مگر مطابق شان وجودش که نورانی شده است و اطاعت ها او را ساخته اند.
در ظهور مرتبه ای از این میخواهد محقق بشود. قیام عوالم به انسان.
و لا يكون الحجّة حجّة على قوم إلّا من يعلمهم و يشهدهم، و إلّا لم يكن حجة، و هو حجّة، فهو عالم‏ برعيته‏،
چون علم حضوری است، پس همه عالم قائم به اوست. نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض، علم حضوری بود. قائم به ابراهیم بود.
آنی که معلوم بالذات است و انسان میفهمد، آنی است که صورت در درون من با من متحد میشود.
اینجا میفرماید که علم حضوری است نه حصولی. امام باید عالم و شاهد باشد
لأنه عين اللّه الناظرة في عباده،
چشم خداست. در کافی شریف متعدد روایات هست.
و عين اللّه مطّلعة على سائر العباد،
اطلاعش هم به نحو اطلاع جدای از او نیست. چون آن اطلاع صدق و کذب بردار است. این اطلاع حضوری است. به خفایای وجود اینها هم مطلع است. با این چشم مطلع نیست. چنانچه شما در خواب وقتی خوابی میبینید، با این چشم مطلع نشدید به آن حقایق.
همه چیزش را میتوانید ترسیم بکنید. ولی با این چشم ندیده است. در خواب نیات افراد دیگر را هم یبنید. چون اشرافش در خواب به چیزهایی که ایجاد کرده در تمام تار و پود آنهاست.
چون آنچه در بیرون میبینیم، عمدتا به ظواهر اشیاء است ،در خواب هم ظواهر اشیاء را میبنیم. چون باور نداریم میشود در خفایای وجود اشیاء را هم انسان علم داشته باشد، آنجا هم که ایجاد کردیم، سرتاپایش را خودش ایجاد کردیم، هرچند ارادی نیست، اما قوه مصوره من خواب را صورت داد هاست، اما به خفایای وجودش راه نداریم چون باور نداریم. اگر کسی باور داشته باشد، در خواب میبیند که به همه خفایای افراد علم پیدا میکند.
در پاسخ: در دوران حضرت کفر موجود است اما مقهور است

اگر رابطه همه عالم با او رابطه شان شد با ذی شان، همانطور که لهم مایشائون است برای هر شخصی در عالم خودش، وجود امام در عالم مثل خورشید میشود. از یک حیث کالشمس است. از حیث عالمیتش و شهادتش بر همه چیز که همه چیز را میبنید و شاهد است، مثل خورشید است. از این حیث رابطه امام با عالم کالشمس است. هر چیز یروشن شدنش و دیده شدنش و ظهور و بروزش بواسطه اوست.
فهو في العالم كالشمس لأنّه نور الحق في الخلق،
نور الله است. اگر نور الحق فی الخلق است، همچنانکه نور حق همه چیز را آشکار میکند. شمس به این عنوان که خودش ظاهر است و بقیه را شمس آشکار میکند، امام در عالم وجود ظاهر لذاته و مظهر لغیره را دارد. تعبیر اینکه امام میشود یجتزئ بنور او، خود شمس و قمر ظهورشان به امام میشود.
چنانچه اگر شما در عالم وجودت شمس و قمر ایجاد کردی با اینکه میتابد، اما به نفس خودت قائم است فدر قیامت هم حتی اگر آنجا شب و روز داشته باشد که شب و روز قهری بیرونی نیست، در بهشت به نفس انسان قائم است. اراد اینکه روز باشد و اراد اینکه شب باشد. دوست دارد شب باشد. خیلی ها از شب کمالات استفاده میکنند. حقایقی میبینند. وحدت در شب قالب است. کثرت در روز غالب است. کسی ممکن است آنجا طالب شب باشد. شب همه اش نقص نیتس. ظلمتش نقصش است. اما کمالاتی که در شب هست، خودش یک موجود مخلوق میکند او را. اگر فقط ظلمت و نداری بود مخلوق نبود. حتی موت خودش مخلوق اس. خلق الموت و الحیات. وقتی خلق کرده است معلوم میشود که موت غیر از وجهه عدمیه اش یک وجهه وجودیه دارد که مخلوق است و کمالات دارد. اگر کسی این را نگاه بکند، میبیند که ممکن است آنجا مطلوب واقع بشود. کسی جهت وجودی اش را بخواهد. شب میشود برایش. روز میشود برایش. بعضی اینجا در انتظار شب هستند. تا خورشید درونشا طلوع بکند. عالمشان نورانی به نور درونشان است بعد میبینید نورانی تر است روزی است که بقیه میبینند.
چون اشتغالات روز ظلمت ایجاد میکند.اما شبش که از همه تکثرات خارج میشود، میشود نورانی تر و روشن تر از روز.
در پاسخ: همین الان هم انسان حقیقتا با تمام صوری که دارد محشور است نه با غیر از این.

شب مردن خدا روز جهان افروزست
روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
آنجا به نور امام دارند حرکت میکنند.
حقیقت روز این است که همه چیز آشکار است. همه چیز روشن به یک حقیقت واحده است. آنها وحدت را میبینند. خورشید طلوع کرده است برایشان. این غروب کرده است. آن برایشان طلوع میکند.
انسان از آن حرکات نفسش که خسته شد، از منیتش هایش که گذشت، تازه آن طلوع میکند و آشکار میشود.
و شعاعه مطلّ على سائر العالم، و هو حجاب اللّه في عالم الصور، و إليه الإشارة، يقول الرسول صلّى اللّه عليه و آله: «علي لا يحجبه عن اللّه حجاب» «1»،
روایت در بحار ج40 ص96 است. چیزی حاجب نیست. اینکه میگوییم عن الله نه ذات. عن الله یعنی حقیق الله که مظهر همه اسماء است. مستجمع جمیع اسماء و صفات حق است. نه ذات. الله.
یعنی آن خورشید وجود امیر المومنین الله است.
خورشید وجود مومنین تام میشود امیر المومنین. خورشید وجودشان نسبت به اعمال و رفتارشان میشود وجود خودشان. اعمال و رفتارشان از اطاعت امام نشات گرفته بود. که از اطاعة الله نشات گرفته بود.
منتها وقتی می آید در وجودش هی حد میخورد.
امیر المومنین در وجود من یحجبه به حجابهایی. به مقدار اطاعت من حجاب نیست. به مقدار عدم اطاعتم حد میخورد. خورشید هایی که اینجا میتابد محدود شده است. فقط او نور دارد. اینها تابع خورشید هستند.
و هو السرّ و الحجاب، فالإمام نور إلهي و سرّ ربّاني، و تعلّقه بهذا الجسد عارضي، دليله قوله سبحانه: وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها «2»، و نور الرب هو الإمام الذي بنوره تشرق الظلم، و يستضي‏ء سائر العالم.
ورد عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: «إن‏ للشمس‏ وجهين‏ وجه‏ يلي‏ أهل السماء و وجه يلي أهل الأرض،

فالإمام مع الخلق كلهم لا يغيب عنهم و لا يحجبون عنه» (بحار الأنوار: 27/ 9 ح 21 و مشارق أنوار اليقين: 139).
یعنی خورشیدی که میتابد که هیچ حجاب و غفلتی و غیبی راه ندارد امام است.
ما اینها را اعتباری معنا میکنیم، اگر آن مقدمات چیده بشود..

و عنهم عليهم السّلام: إن اللّه يعطي‏ وليّه‏ عمودا من‏ نور
در روایات دارد که از پایینترین مرتبه ارض، تخوم ارض هست تا بالاتر از عرش.
عمود نوریه همان وجه الله است که همه وجود را پر کرده است.
بينه و بينه
بین ولی اش است و بین خدا. کأنه یک سر این دست امام است و یک سرش دست خداست.
يرى فيه سائر أعمال العباد «4» كما يرى الإنسان شخصه في المرآة من غير شك،
همه چیز را مثل وقتی که کسی خودش را در آینه نگاه میکند شک ندارد که دارد خودش را نگاه میکند، امام میبنید. تعبیر به آینه هم خیلی زیباست.
نگاه در آینه… وجود مثالی در بحث های روایی ما و بحث های فلسفی ما تشبیه شده است به آینه. منتها نه جرم آینه. صورتی که در آینه هست.
كما رواه إسحاق بن عمّار عن أبي الحسن موسى عليه السّلام أنه قال: دخل عليه رجل من خراسان فكلّمه بكلام الطير فأجابه موسى بمثل كلامه، فلما خرج الرجل قلت: يا سيدي ما سمعت مثل هذا الكلام، فقال عليه السّلام: هذا كلام قوم من أهل الصين و ليس كلام أهل الصين كلّه هكذا، ثم قال: أتعجب من هذا؟ قلت: نعم، قال:سأريك ما هو أعجب، إن الإمام يعلم منطق الطير و منطق كل ذي روح، لا يخفى على الإمام شي‏ء «5».
خیلی تعبیر بلند است. ما علم حصولی در نظر میگیریم. اما اگر به نگاه علم حضوری باشد، رابطه من با اعمالم چگونه است؟ رابطه امام با من ادق از این است. اعمال من نسبت به من شئون من هستند.

و من ذلك ما روي عن أمير المؤمنين عليه السّلام أنه قال لكميل بن زياد و قد مرّ معه في جبانة فأسرع السير فقال له: «خفّف الوطء يا كميل فإنّهم يسمعون صرير نعالك».
اینها صدای پای کفش های تو را میشنوند. حضرت خبر دارد از شنیده های آنها که اینها چی را میشنوند و چی را نمیشنوند. فقط از عالم احیاء نیست. با چی معذب میشوند و .. .
یک بزرگواری میگفت ما فکر میکنیم که دین را باید خیلی عرفی بکنیم تا مردم بپذیرند. در حالی که خود آنها دارند شخصیت های اعجاب آور و غیر عادی درست میکنند و جاذبه اش باعث بشود که بچه های ما جذب بشوند. سوپر من و مرد عنکبوتی و … .
نباید جاذبه های اعجاب آور دین حذف بشود.
اگر جاذبه های اعجاب آور دین به جا و به موقع گفته بشود، خودش دل ها را جذب میکند. خیلی زمینه ایجاد میکند برای اینکه انسان نرم بشود.

جمعبندی بحث به این شد که نگاه ما در ارتباطمان که میگویند یجتزئ بنور الامام، الان هم اینطور است. اما ظهو رندارد. آنجا این همه گیر میشود. معلوم میشود که نور خورشید هم به اراده امام و به نور امام تابان است. نه اینکه خورشید مستقل است و …
چطور عمل امام قائم به امام است؟ خورشید قائم به امام است.
عالم همه انسان ها به خورشید وجود امام است و خورشید وجود امام هم به نور رب است.
همه انسان ها عالم وجودی در وجودشن دارند.بلکه عوالم وجودی دارند که اکبر من السماوات و الارض است.
ان شاء الله خدای سبحان این حقیقت را همینجا به ما بچشاند که اگر آنور بفهمیم، فقط حسرتش میماند.
ان شاء الله خدای سبحان این را به ما بچشاند.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 79” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید