بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علم در زمان ظهور(14)؛ رابطه توحید الوهی با توحید ولایی که معرفت خدا تابع معرفت به ولایت حجّت خداست، و شدت علم و معرفت به حضرت حجّت (علیه السلام) موجب شدت عشق و اطاعت و سیر در مراتب یقین و فناست

بحث در معرفت امام بود. بعضی احادیث و ابواب را ذکر کردیم. اگر امام حقیقتی است که بعضی روایاتی که خوانده شد، تا این مرتبته عظمت برای امام قائل شده و معرفت به او را برای مومنین ممکن دانسته است، پس این معرفت به این امام با توجه به اینکه ذکر کردیم که تمام خصوصیاتی که ذکر شده میخواهد در روز ظهور تجلی بکند. در سابق هم بود. اما موکول به تجلی و ظهور نبود. اما در زمان ظهور تمام خصوصیاتی که بیان شده است، عرض شد که مقامات امام فقط آنهایی نیست که بیان شده است. آنهایی که بیان شده است آنهایی است که قابل رسیدن است. تمام کمالات امام ذکر نشده است. کمالاتی ذکر شده است که قابل رسیدن است. چنانچه قرآن کریم همه حقایق را بیان نکرده است. حقایقی را بیان کرده است که قابل رسیدن است. آنی که برای انسان مقدور در هدایت شدن است را بیان کرده است. اما آنی که فوق قدرت انسان است در هدایت یا موکول به مقامات دیگری است که جای گفتگو و بیان درش نیست، آنجا دیگر بیان نمیخواهد. در نظام امام هم همین مسئله است. تا جایی بیان شده است که نسبت به دیگران قابل رسیدن است. معرفت به آن موطن. لذا در زمان ظهور میخواهد همه این حقایق آشکار بشود و عمومی بشود.تا همه این معارف که بعضی آشکار شده یا علم حصولی بهش پیدا شده است، این همه انکار و رد و قبول درش هست. چه برسد به اینکه شهودا بیاید.
لذا دارد که وقتی حضرت تجلی میکنند، عده زیادی خروج میکنند. بعد حضرت به نحو دیگری گفتگو میکنند و اینها برمیگردند.
تجلی در ابتدای هظور هم با نهایتش نیست. به آن سمت میرود. معرفت به امام هم تشکیکی است. در دوره هایی مثل امیر المومنین، امام رضا، امام صادق، معرفت به امام به اینکه این امام است نه غیر معرفت امام صدق میکرد. از وقف به اتصال به ائمه. که امام رضا علیه السلام را پشت سر امام کاظم علیه السلام بدانند. کسی که به این هدایت میشد اوحدی بود. علائم مشکل بود. علمایی که بریدند و جدا شدند و فتنه کردند و مردم گمراه شدند و نتوانستند بمانند بر چیزی که راسخ است، همین مقدار اگر کسی این را میفهمید معرفت مهمی بود.
یا در زمان امیر المومنین وصایت بلافصل را کسی میپذیرفت با جوی که بود و نزدیکی به عهد رسول خدا و دیدن اصحاب پیامبر، اصحابی که معروف بودند در بین مردم و اینها به سمت دیگر میل پیدا کردن، ماندن بر این خودش معرفت امام بود. اما در دوره ای که معرفت امام به این نحو اختلاف درش نیست. یک بچه از بچگی که دارد رشد میکند شعر دوازده امام را که سیرشان چگونه است میداند. همانی که در یک دوره ای برای بزرگان کمال بود و اوحدی میدانستند این را کی بعد از کیست، طفل ابجد ما اولین شعری که یاد میگیرد اسامی حضرات است. همین تصور اجمالی به اسم در دوره ای مهم بوده است. هرچند تبعیتی نباشد. همین فهمیدن نجات دهنده بود. هرچند تبعیتی هم درش آنچنان صورت نمیگرفت. اما در این دوره تبعیت به این نیست. رشد عقول به جایی رسیده است که شناخت حقیقت امام مراتبش نجات دهنده است. اگر اینطوری شد باید یک مرتبه دیگری و مراتب همینطوری تشکیکی میرود. معرفت امام امر تشکیکی است. با این نگاه تشکیکی نجات دهند هاست. معرفت امام در آن دوره به آن حد بوده است. نباید بگوییم شناخت اسماء امامان و ترتیب امامان چیزی نیست. نه. در این دوره این مقدار کفایت نمیکند. لازم هست. مراتب شناخت امام مطرح میشود. با این نگاهی که از بصائر نقل کردیم و روایاتی که در کافی شریف هست، این نگاه، معرفت به امام در این رتبه خیلی مسائل عظیمی را به دنبال خودش می آورد
عرض شد که قبل از بار پیدا کردن به توحید الهی که یوم القیامه است، باید به توحید ولایی که یوم الظهور است بار پیدا بکند.
-آنچه بیان نشده است قابل بیان نبوده است دیگر؟
بله.
آنچه تحت لفظ می آید تحمل پذیر هم هست. آن مقامات نه تحت لفظ می آید نه مورد تحمل دیگران است.
کمالاتی هست که این کمالات گفتنی نیست. آنچه گفتنی بوده است بیان شده است. نه آنچه هست.
همین هایی که تا االان گفته شده است، اوحدی میرسند. شاید در قرنی یک نفر باشد. صاحب ولایت کبری بشود.
خدای سبحان هم ذاتش قابل اکتناه نیست، هم اسمائش قابل اکتناه نیست. کمالاتی هم که گفته شده است قابل اکتناه نیست. و الا در خود همین ها هم بسیاری گفته نشده است.
مثل ذات الهی و اسماء الهی. بیان به همان نسبت است.
22- ع، علل الشرائع أَبِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ عَطَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ خَرَجَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ‏ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ‏ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ
عبادت دائر مدار معرفت است.
این نسبت به اولیاء هم هست. به مقدار معرفت به امام اطاعت امام می آید. نگوییم من نماز میخوانم و دیگری هم نماز میخواند. اطاعت فقط کمیت نیست. حکم رسول خدا را به عنوان رسول ظاهری میشناسم در یک مرتبه. جایی که رسول خدا را صادر اول میبینم و مظهر توحید حق میبینم در نظام وجود، آن میبینم و با آن نگاه… با آن شهود اگر کسی عبادت میکند، عبادت او تابع معرفت اوست.
به مقدار معرفتش عبادت محقق میشود. در نظام انبیاء و اولیاء به مقدار معرفت اطاعت محقق میشود. اینطور نیست که بگوییم همه مطیعند. اطاعت از ساده اولی هست تا جایی که در وجودش به جایی میرسد که وقتی امر خدا را از جانب اینها میشنود، تامل و تروی و درنگ و فکر در کار نیست. نه اینکه فکر ندارند. آنقدر فکر به یقین رسیده است که امر امام مساوی با تحقق است در وجود این. یک لحظه درش درنگ و تامل نیس. بی ارادگی و بی اختیار دون علم نیست. فوق علم است. مثل اراده امام در بدنش که اراده میکند دست بلند میشود و دست سوا فکر نمیکند که ببیند بلند بشوم یا نه. چطور اجزاء بدن امام نسبت به امام مطیعند و تفکر جدایی غیر از امر امام و تفکر امام نیست فمومن به جایی میرسد در نظام معرفتی اش به امام که من علیین میشود. نظام اطاعت این مطابق آن مرتبه میشود. این خیلی فرق میکند با مومنی که میشنود، فکر میکند، اطاعت هم میکند. اما این در وجود این آمده، فکر کرده، تامل کرده است.
اطاعتش به مقدار معرفت این است. تا جایی که این بدن امام شد. بدن امام اطاعتش در حد امر امام است. چیزی تنزلش نداد. غیر از محدودیت ظهور. محدودیت ظهور هم مربوط به این نیست. مربوط به عالم طور مادی است. چیز دیگری حجابی نشده است. هیچ حاجبی نازل نکرده است این را. وقتی می آید در فکر من و از فکر من میرسد به بدن من، فکر من به اندازه وجود من این را تنزل داده. چقدر ما ضرر میکنیم؟ این زیان است که انسان به جایی میرسد در نظام فهم و شعور که فهم و شعورش محور در اراده امام میشود. این تازه توحید افعالی است. توحید افعالی در نظام ولایی. توحید افعالی در نظام الوهی.
فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُهُ.
توحید الوهی که میخواهد محقق بشود، چیست؟
توحید ولایی معرفت الله است. یعنی امام را که واحد دهرش هست. امام است. او را بشناسد که او وجوب طاعت می آید. وجوب طاعتش تعبدی نیست. در این نگاه، این وجوب طاعت حقیقی میشود. واقعی میشود. به مقداری که معرفت پیدا میکند میبیند باید اطاعت بکند. یک موقع به ما میگویند تعبدا، این امام است، از طرف خداست. پس اطاعت بکن. اگر اطاعت نکنی جهنم است. اطاعت بکنی بهشت است. یک موطن از معرفت این است که وقتی میرسد میبیند حقیقتی است که دارد مستقیم اخذ میکند و اعطا میکند. واسطه در اخذ فیض و اعطاست. عالم مثل بدن اوست. مثل بدن میشود برای امام. وقتی مثل بدن شدف بدن معرفت پیدا کرده است، مطیع محض است. ارباب متفرق در وجودش نیستند. الان در وجودش یکی میگوید بکن دیگری میگوید نکن. ملکی میگوید بکن. شیطانی میگوید نکن. این اصطکاک باعث میشود برآیندش این میشود که عمل وقتی محقق میشود ناقص است. اصطکاک پیدا کرده با یک نتیجه کم و نازل است. تا جایی که شیطانی اسلم بیدی. نفث ندارد در آنجا. وقتی ندارد، عمل در وجود او بدون اصطکاک محقق شده است. سرعت حرکت در جایی که اصطکاک نباشد، تمام توان و تمام انرژی تبدیل به حرکت میشود. در حالی که وقتی اصطکاک است خیلی از توان صرف مقابله با اصطکاک میشود. بدن امام نسبت به امام اصطکاک ندارد. لذا تمام امرش تبدیل به عمل میشود. اگر انسان ها نسبتشان روح به عمل شد، اصطکاکی در وجودشان نیست.
در زمان ظهور میخواهد این محقق بشود. اسمعوا و اطیعوا. نه اینکه بشنوید و فکر کنید و اراده کنید و … .نه. اسمعوا و اطیعوا مثل بدن. اراده و تحقق. اراده، تحقق. کن فیکون.
معرفت خدا معرفت اهل کل زمان امامهم الذی یجب علیهم طاعته. پس یک جا میشود فهم اینکه این واجب الطاعه است. یک جا به آنجا میرسد که میبیند غیر از این چاره نیس تدر اطاعت. میشود بدن برای امام. بدن امام امام را واجب الطاعه میداند. بدن ما هم برای نفس ما وجوب طاعت قائل است. چون این حقیقت سیطره دارد. فاعل بالتسخیر است. منتها در درون حقیقتش اگر خطا بکند، اگر معصیت بکند، میگوید انطقنا الله الذی انطق کل شیء. هرچند میل خلاف دارد، اما در عین حال مطیع است. وجوب طاعت میبیند. این را خدا قرار داده است. وجوب طاعت دیدن امامش به این نحو میشود. آنقدر معرفت عظیم میشود که وجوب طاعت را میبیند. نگاه اینطوری خیلی لطیف میشود. انسان میشود شان امام.
در پاسخ: تضرع معصوم از همه بیشتر است. چون حفظ آن موطن بسیار دشوار است.
در پاسخ: در زمان ظهور شیطان سر بریده میشود. یعنی محرک بیرونی نیست. در فرج شخصی هم هوای نفس سر بریده میشد. پیامبر اکرم هم فرمودند شیطانی اسلم بیدی. همان قوایی که معارض بودند، میشود معد. کمک کار میشوند.
اینها بعد از طی مراحل است. ملک هم اصطکاک ندارد، اما انسان از اینها عبور کرده است.
تفصیلی که در وجود انسان است، ملائکه میشود درجات وجود انسان. انسان جامع مراتب است. ملک در یک مرتبه است. انسان تمام قبلی ها را هم دارد.

با این روایت روشن شد که توحید الوهی، معرفت توحید چیست؟ معرفت امام است. معرفت امام رساننده به معرفت خداست. توحید ولایی قبل از توحید ربوبی است.
اگر به غیر توحید ولایی باشد، توحید الوهی محقق نمیشود.
-اللهم عرفنی نفسک و … چطور میشود؟
اگر کسی خدا را نشناسد، اصلا معرفت رسول خدا و امامی که وصی رسول خدا باشد معنا نمیدهد. رسول خدا به واسطه اعلام الهی شناخته میشود. تا معرفت الهی نباشد رسول بی معناست. امام بی معناست. وقتی خدا معلوم شد، رسول دارد امام دارد، تازه خدا به تفصیل شناخته میشود. دور نیست. اجمال و تفصیل است.
بحث ما در این بود که با مقاماتی که برای امام بیان کردیم، وجوب اطاعت امام معنای عظیمی پیدا میکند.
انسان میابد که در این مرتبه باید اطاعت بکند. اگر هر عبادت و اطاعتی که سر میزند…
اگر امام را با این معرفت شناختیم، این معرفت درش باشد، این در حد آن معرفت محقق شده است. پس عمل در حد معرفت است. همانطور که اذا عرفوه عبدوه. پس هرچقدر معرفت ما به امام عظیمتر بشود، اطاعت امر ما به امام عظیم تر میشود. تا نسبت روح و بدن میشود
این حقیقت قابل تاملی است که انسان هرچقدر تامل بکند کار ازش می آید. ما داریم خسران میکنیم، اما از چه مرتبه معرفت؟ از مرتبه ساده اولی. همین عمل با همین وقتی که از ما میگیرد، با همین شکل و شمایل، به ضمیمه آن مرتبه معرفت امام، وقتی اطاعت محقق میشود در آن مرتبه نتیجه میدهد.
اگر امام در این مرتبه تجلی کرد عمل در این مرتبه رشد ایجد میکند. اگر بیان میشود که عقول رشد میکند، عقول رشد کرده است و سرعت وصول به خدای سبحان خیلی زیاد است، برای این است که عمل هم تابع این معرفت است. رشد هم در این مرتبه است.
این معرفت حتی به علم حصولی اش هم بی اثر نیست. مرتبه ای از مراقبه را می آورد.
امام حی حاضر محیط ناظر، خیلی فرق میکند عمل انسان با این نگاه با جایی که امامی که در یک گوشه است و.. .
اگر کسی توحید ولایی را فهمید و معیت امام را با خودش دید ،لحظه به لحظه این معیت را یافت، این حالت مع بودن امام که در زمان ظهور خیلی روایات زیباست…
میفرماید هر کسی در هر جایی وقتی عمل انجام میدهد، امام را مع خودش میبیند.
این یافت معیت همانطور که در توحید ربوبی میخواهد محقق بشود که هو معکم اینما کنتم، به این میرساند که کسی که در دورترین نقطه هست، با کسی که به حسب ظاهری نزدیک است، فرقی نمیکند. معیت با حقیقت امام است. نه با ظاهر بدن امام که ممکن است معیت فیزیکی باشد. قرب و بعد از جانب امام مطرح نیست. نسبت به مامومین مطرح است. به مرتبه معرفتشان به امام. پس همانطوری که نظام قرب و بعد خدای سبحان با عالم از جانب خدا قرب مطلق است و مراتب ندارد فهمه عالم قرب حضرت حق بهشان یکسان است یکسان هم لفظ غلطی است. اما قریب علی الطلاق است. نا متناهی قرب است. کم یا زیاد بودن قرب از اینطرف است. این دو شیء به لحاظ دو موطن وجودی میگوییم این اقرب است به خدا.
نسبت امام به عالم در زمان ظهور از آن طرف است.
قرب مطلق است نسبت به همه. هر کسی رشدی که برایش محقق بشود میابد که… بعضی دورترند از جهت فیزیکی اما میابند که نزدیکترند به امام. چون حقیقت رابطه بر اساس نظام روح است.
روح به کدام قسمت بدن نزدیکتر است؟ بستگی دارد اعضا و جوارح در چه حدی معرفت داشته باشند و قرب را بیابند.
وقتی این قرب ایجاد شد و این را یافت، به مقدار قرب محبت ایجاد میشود. محبت یک کاتالیزور است. سرعت وصول ایجاد میکند. که اذا عرفوه، عبدوه. این عبادت عبادت شوقیه است. با حب محقق میشود. مبدا محبت معرفت است. مراتب محبت به مراتب معرفت برمیگردد.
همین که ما الان احساس محبت میکنیم، به شدت معرفتی که به امام پیدا بکنیم معرفت ما… لذا عاشق نسبت به معشوق تابع میشود چون محبتش شدید میشود. به همین نسبت عشق سرعت سیر ایجاد میکند. سختی ها برای عاشق ساده میشود. چون محبت قدرت حرکت ایجاد میکند. با دودوتا چهارتا عقلی حرکت نمیکند.شوق ایجاد میشود.
شدت معرفت شدت محبت می آورد. شدت اطاعت می آورد تا فنا ایجاد میشود.
در دوره ظهور این باعث میشود انسان ها با سرعت زیاد به سمت خدا بروند. بستگی دارد چه مقدار معرفت را از قبل سرمایه گذاری کرده اند و چه مقدار را میابند.
اگر کسی از راه توحید ولایی نرود به توحید الوهی نمیرسد. با اینکه واسطه هست، واسطه به خودش دعوت نمیکند. مثل اینکه بگویید اسماء الهی در کار باشند، آیا اسماء الهی واسطه اند نسبت به ذات؟
اگر بگویید خدای سبحان توفی میکند، بواسطه قابض توفی میکند. آیا واسطه شده است؟ یا ظهورش اسمش شده است قابض.
امام یعنی آن حقیقت الهی که هدایت بشریت را در صراط به عهده دارد. فاصل نیست که جدا کننده باشد. که بگوییم چرا این.
وقتی ملائکه کاری را انجام میدهند کسی قائل به شرک نیست.
فعل امام و انبیاء ان هو الا وحی یوحی. امام چیزی از خودش ندارد. بلندگو هم چیزی از خودش ندارد. اما دون این است. اما آن حقیقت اینطور است که هیچی ازش کاسته نمیشود، متنزل میشود در دیگران. عصمت در حفظ و اخذ و ابلاغ دارد. تفاوت این است که بلندگو نیست. آنقدر این ظرف وسیع است، این ظرف آن را میگیرد و ابلاغ میکند معصومانه.
در دوران غیب راه را برای این مسئله باز گذاشته اند. حقیقت غیبت را یکبار عرض کردیم که انسان ها برسند به این… مثل خورشید پشت ابر که راه باز است. شخصش را نمیبینید. دوران تربیت است برای آن حقیقت. بعضی در اینجا انتظارش را پیدا میکنند. طلبش را پیدا میکنند. لذا وقتی حضرت ظهور میکند به حضرت گفته میشود که شما که طلبش را داشتید میتوانید حاضر باشید.
رسیدن عده ای در این دوران… مثل یک دوره تربیتی برای این کار است. غیبت محقق شده است به عنوان سر من اسرار الله برای این حقیقت. نه از باب اینکه ظلمه غالب شدند. ظلمه قاهر تر از دوران معصومین نبودند که؟ از فرعون اینها غالبتر نبودند. از نمرود غالبتر نبودند. اما پیمانی که گرفتند که تحت هیچ ستمگر و بیرقی نباشند، تربیت دهنده است که این رابطه با امام محقق بشود.
همه انبیاء غیبت داشند، آماده میکردند که خدا شناخته بشود. امتشان را برای معاد آماده میکردند. تجلی معیت خدای سبحان است در عالم. اگر میخواهد آن حقیقت محقق بشود، باید قبلش تجلی معیت ولی در همان نسبت شده باشد. دوران غیبت آماده شدن برای این است.
کسی مریض شده بود، آه میکشید . حضرت فرمودند آه هم اسمٌ من اسماء الله. دارد شافی را صدا میزند.
حضرات هم واسطه نیستند. مسیرند. باب الله هستند. همچنان که شافی اسم خدا بود. این مخزن علم الهی است. ارکان توحید است. ارکان توحید است. نمیشود در ارکان توحید وساطت باشد. در زیارت جامعه آمده است.
بکم فتح الله یعنی اسم فاتح خداوند شمائید. واسطه نیست. نگاه واسطه ای مرتبه متوسط است.
هرچقدر معرفت ما نسبت به امام شدیدتر بشود، عمل ما در این رتبه میشود که مرتبه معرفتمان به حدی میرسد که عمل ما در معرفت ما منحصر نمیشود. معرفت ما به حدی رسیده است که ما را کاملا تابع کرده است. فنا ایجاد کرده است در مرتبه فعل ما. تا میفرماید محقق میشود. بی رنگ شده. حدی پیدا نمیکند.
این میشود اوج چیزی که در زمان ظهور میخواهد محقق بشود.
وقتی فناء ایجاد میشود، دیگر سله و کثیر در مقابل حساب نمیشوند. یک تنه است، بقیه شئون او هستند. این تعریف است. نه تنقیص. قلیل من الآخرین، حرف اول سرجایش هست. حرف دوم قابل نگاه است. بعضی گفته اند. که این شانیت پیدا میکنند. ذات جدایی ندارند در اینجا. تعریف هم میشود. این یک قول است. یک بیان است در مسئله.
52- و عن عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن علي بن النعمان عن محمد بن مروان عن فضيل بن يسار قال: سمعت أبا جعفر عليه السّلام يقول: من مات و ليس له إمام مات ميتة جاهلية، و من‏ مات‏ و هو عارف‏ بإمامه‏ لم يضره تقدم هذا الأمر أو تأخر، و من‏ مات‏ و هو عارف‏ بإمامه‏ كان كمن كان مع القائم عليه السّلام في فسطاطه‏ «4».
کسی معرفت امام پیدا کرد، تقدم و تاخر فرج برایش تفاوت ایجاد نمیکند. آنی که میخواست فرج در وجودش محقق بکند این بود که امام را به آن حقیقت بشناسد و بفهمد و ببیند.
معرفت پیدا کرده است. نه اینکه اسم امام را میدانست. معرفتی است که باعث میشود فرج با همه عظمتی که برایش ذکر شده است، تقدم و تاخرش فرقی نکند. چی در وجود او ایجاد شده است که آن حقیقتی که در یوم الظهور میخواهد محقق بشود… میگوید ملاک آن معرفت است. اگر معرفت محقق شد عملش در آن مرتبه محقق میشود. میخواست به جایی برسد که عمل در آن رتبه محقق بشود.
برای او کمبودی نیست. نقصی نیست.
اگر کسی از دنیا رفت در حالی که امام را شناخته بود، نه اسم امام را. نه اینکه این امام چندم است،
فَمَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ لَمْ يَضُرَّهُ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ فَكَانَ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِهِ قَالَ ثُمَّ مَكَثَ‏ هُنَيْئَةً ثُمَّ قَالَ لَا بَلْ كَمَنْ قَاتَلَ مَعَهُ ثُمَّ قَالَ لَا بَلْ وَ اللَّهِ كَمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص.
کسی که در راه خدا شهید میشود، یعنی یقینش به جایی میرسد که وقتی میگویند کشته میشوی، چک و چانه نمیکند.
قتال که سنگین ترین حکم اسلام است، میگوید آنجا پای حضرت ایستاده است. در قتا لهم هست. بعد میفرمایند بالاتر. تا مرز شهادت رفته و شهید شده است. مراتب فهم و شعور این است.
کسی که تا شهادت میرود، معرفتش خیلی عظیم است. کسی که تا قتال میرود، درست است که از شهادت کمتر است، اما کسی که تا مرز قتال هم رفته است، آن هم خیلی عظیم است، تا کسی که فقط در حالت راحت گفته است من مطیعم. اینها مراتب معرفت است که در اطاعت دارد نشان میدهد. این اطاعت نشانه معرفتشان است.
رشیده حجری اسمش دل آدم را خنک میکند. از اصحاب حضرت بوده. در خلوت های حضرت وقت داشتند. عارف به حضرت. عاشق حضرت.
میثم تمار و رشید حجری با هم بودند.
رشید دختری دارد به نام قنوه. در چاه آویزان کرده بودند. وقتی رشید را شهید کردند، رفتند دیدند که آب آمده بود بالا و روایات از دست رفته بود.
6- سن، المحاسن عُثْمَانُ بْنُ عِيسَى عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ قنو [قِنْوَةَ] ابْنَةِ رُشَيْدٍ الْهَجَرِيِّ قَالَتْ‏ قُلْتُ لِأَبِي مَا أَشَدَّ اجْتِهَادَكَ‏ فَقَالَ يَا بُنَيَّةِ سَيَجِي‏ءُ قَوْمٌ بَعْدَنَا بَصَائِرُهُمْ فِي دِينِهِمْ أَفْضَلُ مِنِ اجْتِهَادِ أَوَّلِيهِمْ.
دوره ای می آید که بصائرشان
خدا بصیرتی به آنها میدهد که از کوشش ما بالاتر است. چون عمل تابع بصیرت است. کثرت عمل مهم نیست. افق عمل مهم است. هم پدر چقدر کلام را خوب گرفته و چقدر زیبا منتقل کرده به دختر. خیلی حرف اس. دوران غیبت و ظهور را دارد بیان میکند.

26- غط، الغيبة للشيخ الطوسي الْفَضْلُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ سَيَأْتِي قَوْمٌ مِنْ بَعْدِكُمْ الرَّجُلُ الْوَاحِدُ مِنْهُمْ لَهُ أَجْرُ خَمْسِينَ مِنْكُمْ قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ نَحْنُ كُنَّا مَعَكَ‏ بِبَدْرٍ وَ أُحُدٍ وَ حُنَيْنٍ وَ نَزَلَ فِينَا الْقُرْآنُ فَقَالَ إِنَّكُمْ لَوْ تَحَمَّلُوا لِمَا حُمِّلُوا لَمْ تَصْبِرُوا صَبْرَهُمْ.
اگر فشارها و سختی هایی که بر آنها وارد میشود، بر شما وارد بشود، شما صبر آنها را ندارید. صبر هم در دائره معرفت است. و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا. صبر در دایره معرفت است. میگوید شما نمیتوانید تحمل بکنید، چون مرتبه صبر آنها را ندارید. صبر هم در دایره معرفت است. معرفت آنها را ندارید.
فتنه ها سنگین میشود در طول زمان.
فتنه سقیفه … این همه علائم بود، با این حال به فتنه افتادند. اما در دورانی که نه امامی است، نه ظهوری است، آمنوا بسواد علی بیاض، ماندن و از فتنه ها سالم در آمدند با همه فشارها، خودشان فرمودند که این دوره اعظم یقینا است. کسانی که در این دوره سالم بمانند… لم تصبروا صبرهم یعنی منحرف میشدید. جدا میشدید. آنها با اینکه عظیم تر از این آمده است تحمل میکنند.
اجر و قرب مطابق معرفت است.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 71” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید