بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علم در زمان ظهور(13)؛ اینکه امام «خزائن علم الهی» و «قائم بالأمر» است تحت اسم الظاهر در لفظ آمده، ولی درکش تاکنون تحت اسم الباطن مخفی مانده و در دوران ظهور به علم شهودی درک می‌شود.

بحث جلسه گذشته در مباحث علم بود. بحث نسبتا سنگین و دقیقی بود. قابل فروعات بسیاری هم بود.
یک نکته مقدماتی که اگر بخواهیم ورود پیدا بکنیم، تمام آنچه در ارتباطبا انبیاء در طول تاریخ وارد شده است، فضائل انبیاء، سنن انبیاء، کمالات انبیاء، تمام آنچه در ارتباط با اوصیاء وارد شده، تمام آنچه در باب نظام امامت وارد شده به عنوان امام شناسی، هرچه گفته شده و بیان شده در لسان حضرات معصومین و زبان قرآن و کتب آسمانی و هرچه به ظهور رسیده است از انبیاء و اولیاء در طول تاریخ، همه اینها را ضمیمه بکنید، همه آنچه در ارتباط با حضرات معصومین گفته شده، چون خیلی از چیزها گفته نشده، آنچه در ارتباط با انبیاء بیان شده و به ظهور رسیده، آنچه نسبت به اوصیاء گفته شده و به ظهور رسیده، آنچه گفته شده یا به ظهور رسیده است در دوران ظهور میخواهد آشکار بشود.
دوران ظهو ردوران آشکار شدن همه وعده های گفته شده است
آنچه نسبت به حضرات معصومین در زیارت جامعه کبیره میخوانید وعده های عظیمی است.
عالم وجود باید خیلی کشش پیدا بکند تا ظهور پیدا بکند. تا این ادراک بشود. در طول تاریخ شاید اوحدی این شناخت و معرفت و ظهور برایشان دیده میشد و محقق میشد.
اما در دوران ظهور میخواهد این معرفت عمومی بشود. البته با حفظ مراتب تشکیکی اش.
در آن دوره هم همه یکطور نمیابند. در زمان حضرات معصومین به صورتی بود که انسان به علم حصولی میدانست اینها در حضرات معصومین هست. اینها خزان علم الهی هستند. مظهر عرش الهی هستند.
انواع تعبیراتی که در انواع دعا ها و ادعیه و زیارات و ادعیه و … وارد شده، به نسبت حضرات در وجودشان بود، اما ظاهر و آشکار نبود.
آنچه در نظام باطنی وجود اینها در طول تاریخ بوده، آنهایی که گفته شده، در مرتبه ظهور میخواهد محقق بشود تا این حقیقت نشان داده بشود. و الا گفته نمیشد. آنچه گفته نشده نظام باطنی وجود اینهاست به صورت مطلق. آن در قیامت محقق خواهد شد. در قیامت مرتبه ای آشکا رمیشود. بقیه اش میماند بین خودشان و خدا. مظهر اسم الظاهر نبوده است. اما آنچه گفته شده، به مقدار گفته شدن مظهریت اسم الظاهررا پیدا کرده بوده و باید این ظهور عینی بشود تا دیده بشود. منظور معرفت است
.این قاعده را اگر توانست کسی برای خودش برهانی کند و بپذیرد و یقین بکند، باب شناخت ظهور، یک باب خیلی عظیمی میشود. فقط روایات ظهور نیست که مبین حقیقت ظهورند. بلکه تمام روایات در باب امامت، کتاب الحجة یا کتاب نبوات، دارند وصف میکنند زمان ظهور را.
خیلی حرف دقیق میشود. با این نگاه همه آنچه که قدرت اظهار و تحقق داشته باشد، متحقق میشود در آن دوره. بله، بعضی از حقایق که امکان ظهور ندارند، در آنجا محقق نیستند. چون امکان ظهور ندارند. با این نگاه اگر ما به حقایق زمان ظهور نگاه بکنیم که تمام آ«چه در بحث نبوات آمده است ،تمام آ«چه در بحث امامت و کتاب حجت ذکر شده است، تمام آنچه گفته شده و بیان شده به صورت علم حصولی، میخواهد آنجا دیده بشود و ظهور پیدا بکند. اگر تا آن دوره به نحو اسم الباطن در تحقق بود نه در بیان. در بیان الظاهر بوده. در تحقق الباطن بوده است. آنجا این حقایق میخواهد تحت اسم الظاهر قرار بگیرد. مرتبه ای از عالم الغیب و الشهاده که غیب و شهادت در منظر الهی شهادت است. اگر خدا به او عالم است یعنی برای او شهادت است. انه علی کل شیء شهید.
آنی که برای شما غیب است و برای شما شهادت است ،عالم الغیب و الشهاده است. برای خدا هر دو شهادت است. هرچند برای ما باطن و ظاهر است. برای او اسم ظاهر است. اینها نکات دقیقی است.
در دوره ظهور همه آ«چه که گفته شده بوده و بیان شده بوده در نظام وجودی حضرات و انبیاء و تمام آنچه به ظهور رسیده بوده است در طول تاریخ از انسان های کامل، همه اینها میخواهد ظاهر بشود عینا. یعنی گفته های عینی میخواهد تحققش آشکار بشود. کتاب الحجة را با این نگاه بخوانید که تمام اینهایی که در بحث حجت دارد بیان میشود، حقایقی است که میخواهد محقق بشود. اگر میفرماید شما وجه الهی هستید، شما اسماء حسنی الهی هستید. همه این حقایق که شما باب الله اید، سمع الله اید، روایاتی که آمده که خیلی عظیم هم هست، همه میخواهد در آن روز مشهود بشود.ما الان به علم حصولی اینها را وجه الله میدانیم. نادرند کسانی که میدانند به هرجا نگاه بکنند نگاهشان به ولی و امام است. برای اینکه این عمومیت پیدا بکند خیلی باید وجود افراد انسان ها توسعه پیدا بکند. خیلی حوادث عظیم باید اتفاق بیوفتد تا این محقق بشود. این کلید است. هرجایی از کتاب حجت وارد بشوید، هرجایی از معارف ما را وارد بشوید… این فقط در کتاب حجت نیتس. اگر در توحید حقایقی بیان شده، میخواهد آشکار بشود. هرچه که گفته شده است که زبان ظهور پیدا کرده است، میخواهد در آن روز حقیقت عینی بیابد. یعنی انسان ها این را ببینند. مشهودشان باشد. نه اینکه بشنوند.
-این توسعه برای همه انسان هاست؟
با مراتب تشکیکی اش. خیلی مراتب دارد همین. آنی که امام میبیند از این مظهریت در آن روز غیر از آنی است که بقیه میبینند. لذا این حقیقت میخواهد آشکار بشود. الان چطور علم حصولی اش مراتب دارد؟
مراتب علم حصولی در الان، آنجا مراتب شهود محقق میشود. علوم حصولیه تبدیل میشود به علوم حضوریه. اتحاد علم و عالم و معلوم میخواهد محقق بشود با این حقایق. خیلی این وجودها باید کوبیده بشود و سعهپیدا بکند. حوادث زیادی باید اتفاق بیوفتد که به انسان سعه بدهد و این را تحمل پذیر بند. این مرتبه معرفتی میخواهد محقق بشود.
اینطور نیست که بگوییم زمان ظهور هم یک زمانی است در عرض زمان های دیگر. گل و بلبل است و … . گل و بلبلش این است که همه سنتهای الهی میخواهد آشکار بشود.
با این نگاه، وارد بابی میشویم که میخواهیم خدمتش باشیم. با این نگاه ببینید چقدر معنای روایات ظریف و دقیق میشود.
اینهایی که داریم میگوییم برای دوران استقرار حکومت حضرت است.
قبل از ظهور باید حقایقی محقق بشود. از زمان ظهور تا استقرار حوادث خیلی پیچیده است. سرعت سیر بسیار زیاد است. خیلی ها خارج میشوند و خیلی ها داخل میشوند. دخول و خروج از دین خیلی سریع اس. اگر کسی قبل از ظهور خودش را برای این سرعت آماده نکرده باشد کشش ندارد.
توجه ولایی خیلی ها را تسهیل میکند. آنی که الان برای ما غیر منتظر است و قابل تصور نیست، با توجهات ویژه حضرت تسهیل میشود.
در پاسخ: گاهی یک مطلبی یک فهمی ازش هست. وقتی میخواهد مصداقی بشود، انکار میشود. وقتی حقیقت اسلام می آید، خیلی ها انکار میکنند. میبینند این اسلام را نمیخواهند. فکر نمیکنند اسلام غیر از این باشد. در تطبیق بر مصداق مرتبه ای از جهل داشتند. همه کمال که ایجاد میشود بالابردن مفهوم است در نظام مصداق. مفهوم را فهمیده اند. اما بر مرتبه ای تطبیق کرده اند که برای این مفهوم یک مرتبه بوده.لکن اینها آخرین مرتبه بودند. حضرت که می آیند میخواهند عبور بدهند خیلی سخت است. حد این فهم حد خودشان است.
این نگاه جای بسط دارد.

19 باب في الأئمة أنهم‏ خزان‏ الله‏ في‏ السماء و الأرض على علمه‏
1- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ‏
______________________________
(1)- و في نسخة بدله، رواقع.
(2)- (2) و في نسخة بدله، فصفقت.
(3)- لا عتى بالتشديد، هكذا في البحار و لعله الصحيح.

بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 104
أَبِيهِ أَسْبَاطٍ عَنْ سَوْرَةَ بْنِ كُلَيْبٍ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ اللَّهِ إِنَّا لَخُزَّانُ اللَّهِ فِي سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ لَا عَلَى ذَهَبٍ وَ لَا عَلَى فِضَّةٍ إِلَّا عَلَى عِلْمِهِ.
اگر خزان بر طلا و نقره بودن، جایی که طلا و نقره ارزش حساب میشود، سنگ زیر پا ارزش نیست. این بشرط شیء میشد. حد میخورد به گوشه ای از عالم. اما اگر بر علم شدند، خزان بر علم حد خورده یا بی حد است؟ خزان علم الهی هستند. علم الهی حد ندارد. بر همه چیز خدا عالم است. اگر علی کل شیء علیم است، اگر بکل شیء علیم است، اگر علم الهی ای هستند، پس خزان همه هستی میشوند. چون همه هستی حقیقتشان حقیقت علمی است. حد خورده است. و ما ننزله الا بقدر معلوم.
مراتب هر شیءای که مرابت اشیاءو خزائنشان حساب میشود، مراتب علمی است یا عینی.
اشیاء بکثرته در علم الهی اند یا بوحدته؟ اشیاء به علم مادی در علم الهی هستند؟
مراتب علم است. مراتب علم از علم ذاتی کشیده میشود. علم، شاء، اراد، قضا، قدر. همه اینها مراتب علم الهی است. اگر کسی علم به آن مرتبه پیدا کرد، به علت هستی علم پیدا کرده است. نه فقط به خود هستی. به علت هستی علم پیدا کرده است. اگر اینها میشوند خزان الهی علی علمه. یعنی علم اینها لابشرط شده است. همه هستی را شامل است. نه به شیءای دون شیءای. لا علی ذهب و لا علی فضة. الا علی علمه. بر علم حق اینها خازنند.
اگر بر علم الهی خازنند، بر ذهب و فضه خازنند یا نه؟
لا علی ذهب و لا علی فضة یعنی وجود مادی این خزینه نیست.وجود علمی این خزینه است.
طلا و نقره در عالم ماده اند. در گوشه ای از عالم و حدی از عالم هستند. آن هم در عالم دنیا. ارض هم در مقابل شمس و قمر.
وقتی میگوید خزان الله فی سمائه و ارضه، این تازه ارض الهی است همه عالم ماده. ما خزان سماء و ارض هستیم.
پس ببینید طلا و نقره چقدر حقیر میشود. میگفتند اگر شما پیامبر و امامید، ذهب و فضه تان کو؟ لباسهای فاخرتان کو؟ فکر میکردند اگر کسی در مرتبه خزائن است، باید اینها را داشته باشد. آنقدر ارزش مادی طلا و نقره برایشان زیاد بود، فکر میکردند اینها ارزش است. قرب او به طلا و نقره و سنگ و حجر و آسمان و زمین، قربش یکسان است. ما قرب به طلا و نقره برایمان ارزش حساب میشود. چون یک اعتباری را واقعیت میبینیم. اما آنی که خازن اینهاست، نزدیکی و دوری اش نسبت به اینها مطلق است.
آنقدر قرب مطلق است، نزدیکی و دوری ندارد. چنانچه خداوند نسبت به همه عالم قریب مطلق است. چیزی که در مرتبه خزینه عالم باشد، در همین رتبه قرار میگیرد.
انسان میخواهد عالم را اینطوری ببیند. خیلی سخت است که قرب مطلق انسان به عالم دیده بشود. نه فقط قرب مطلق ولی الهی میخواهد دیده بشود، هر کسی که در این طریق میخواهد قدم بردارد و تابع بشود و پیرو بشود، میشوند خزان ائمه.
اگر ما خزانه علم الهی هستیم در سماء و ارض، شیعیان ما هم خازنین ما هستند. همین نسبت را پیدا میکنند. در دوران ظهور میخواهند شیعیان این نسبت را پیدا بکنند.
چون علم علم حضوری است فخود اینها به مرتبه اتحاد بین علم و عالم و معلوم میرسند و این حقیقت مشهودشان میشود و میابند که خازن علم الهی هستند. منتها به نحو تبعیت از امام. همچنان که امام به تبعیت از خدا.
شیعیان به میزان اطاعت و ارتباط و … میشوند خزان.
امروز با نگاه علم حصولی نگاه میکنیم. میپذیریم تعبدا. آن روز میبینیم شهودا.
2- حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ ذَرِيحٍ الْمُحَارِبِيِّ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ مِنَّا لَخَزَنَةَ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ وَ خَزَنَتَهُ فِي السَّمَاءِ لَسْنَا بِخُزَّانٍ عَلَى ذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ.
اتحاد در مرتبه علم امکان پذیر است که آنجا طلا و نقره ارزشی در کنار سنگ و حجر پیدا نمیکند. وقتی همه چیز شد تجلی الهی، همه چیز ارزشمند میشود. همه چیز میشود درجه یک. نگویید پس ارزش معنا نمیدهد. اینجاست که اینطور است. اگر طلا و نقره با خاک و چوب یکی بشود، اینها نمیروند بالا. او می آی دپایین. اما در آن نگاه چون همه چیز مرتبط با نامتناهی میشود، همه چیز را با ارتباط با نامتناهی میبینند. همه چیز با ارزش میشود.
اما کسی که خزائن علم الهی است…
کسی آمد خدمت حضرت و حاجت داشت. حضرت گفتند هزار سکه بده به او. پرسید زرد بدهم یا سفید. فرمود ببین چی به حال او مفید تر است.

در آن نگاه همه چیز ارزشمند میشود. در روز ظهور این نگاه میخواهد عمومیت پیدا بکند. با این نگاه به کسی غفلت عارض نمیشود. اشیاء را مرتبط با خزائنش ببیند.
غفلت معنا نمیدهد. رشد هم میشودنامتناهی. چون خزائن الهی نامناهی است. لذا سرعت سیر است.
ان من شیء الا عندنا خزائنه.
ما خزائن علم الهی هستیم
شیعیان هم به سمت ما حرکت بکنند میشوند خزائن ما
3- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ مَادٍّ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ وَ اللَّهِ إِنَّا لَخُزَّانُ اللَّهِ فِي سَمَائِهِ وَ خُزَّانُهُ فِي أَرْضِهِ لَا عَلَى ذَهَبٍ‏ «1» وَ لَا عَلَى فِضَّةٍ وَ إِنَّ مِنَّا لَحَمَلَةُ الْعَرْشِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.
خزان بودن با حمله عرش بودن نسبت دارد. چون عرش نظام علم الهی است. عرش همان حقیقت… کان عرشه علی الماء. ماء نظام علم است. الرحمن علی العرش الستوی. نظام فرمانروایی و مالکیت حضرت حق بر علم است. لذا قدرت از علم نشاتم یگیرد. میشود عرش الهی. عرش نظام حکم است و کرسی نظام اجرا است.
مراتب علم الهی است. عرش، کرسی ، سماوات سبع.
این نه مرحله هفت مرحله در سماوات سبع است و کرسی فوق اینها و عرش فوق اینها. مراتب تشکیکی در نظام وجود است.
ما حامل عرش هستیم. حامل عرش یعنی چی؟ آیا عرش الهی یک تختی است که یک عده میگذارند روی دوششتان؟ یا عرش الهی موطن و حضرتی است … اگر کسی حامل است، حامل ظرف است یا مظروف. اگر حامل ظرف است و عرش نظام تجردی است، حامل حاوی عرش هست یا نه؟ اگر میگوید ما حامل عرشیم یعنی عرش یک شانی از وجود اینها میشود. این را د رروایات دارد. نترسید.
در روایات دارد که ما فوق عرش هستیم. اینکه انا منا لحملة العرش.
چرا میفرماید یوم القیامة؟ یوم القیامة ظاهر میشود. در یوم القیامه ظاهر میشود که حمله عرشند.
یومئذ یعنی روز قیامت، حاملین عرش هشت تا هستند. چهار ملک اعظم حامل عرشند. در قیامت چهار نفر از انسان ها اضافه میشوند
در قوس نزول چهار ملک بودند. در قوس صعود این چهارتا هم هستند میشود هشت تا.
پس آنجا حامل عرشند. حامل عرش بودن غیر از این است که عرش حامل اینها باشد.
حامل عرش بودن نه اینکه اینها جزء عرشند.
اگر گاهی میفرمایند حامل ستونی از عرش هستند فرق میکند با جایی که حامل عرشند.
در ملائکه اربعه میفرماید حامل ستونی از عرش هستند. یعنی جهتی از جهات علم.
خود این آشکار شدن که در قوس صعود محقق میشود یکی از شئون اینهاست.ظهور عرش الهی به حقیقت آنهاست.
ظهور عرش الهی بر نظام وجودی اینها استوار است.
چرا ان منا؟ چهارتا از حضرات را به عنوان حمله عرش بیان کرده اند. بعضی روایات مقام حضرات را فوق حمله عرش گرفته اند. نه اینکه حمله عرش نیستند. از باب اینکه دون موطن وجودی اینهاست.
-منا را نمیشود از شئون ما گرفت؟
چهار نفر چهار ظهور است. و الا همه حضرات معصومین موطن وجودی شان واحد است.
-کدام معصومین؟
پنج تن غیر از حضرت زهرا سلام الله علیها را ذکر میکنند به عنوان حمله عرش.

بعضی انبیاء هم ذکر شده اند.
4- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ ذَرِيحٍ الْمُحَارِبِيِّ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ إِنَّ مِنَّا لَخُزَّانَ اللَّهِ فِي سَمَائِهِ وَ خُزَّانَهُ فِي أَرْضِهِ وَ لَسْنَا بِخُزَّانٍ عَلَى ذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ.
5- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنِ الْمُنَخَّلِ بْنِ جَمِيلٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ وَ اللَّهِ إِنَّا لَخُزَّانُ اللَّهِ فِي السَّمَاءِ وَ خُزَّانُهُ فِي الْأَرْضِ.
6- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِي طَالِبٍ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَنْتُمْ قَالَ نَحْنُ خُزَّانُ اللَّهِ عَلَى عِلْمِ اللَّهِ وَ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْيِ اللَّهِ نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضِ.
چرا این روایات را میخوانیم؟ چه ربطی به بحث ظهور داشت؟ عرض شد که تمام آنچه در کتب حجت و در رابتاط با انبیاء بیان شده، میخواهد در دوران استقرار حکومت حضرت ظاهر بشود. هرچند بوده ولی ظاهر نبوده. در آن روز میخواهد محقق بشود. مومنین هم میخواهند شاهد باشند. ببینند. بیابند. نه فقط به علم حصولی. میخواهند مرتبه ای اش را احساس کنند. ادراک بکنند. لذا میفهمند که در این مرتبه یافت، امامش فوق این است. میفهمد که امامش فوق این است. یک چشیدن و لب تر کردن میشود برای مومنین. شیعتنا خزاننا.
ما حجت بالغه هستیم. حجت بالغه علی من دون السماء و فوق العرض، هر کسی که پایینتر از آسمان باشد و بالاتر از… دون ارض ذوی العقول نیست. فوق سمائ ذوی العقول نیست به این معنا که تکلیف پذیر نیتس. تکلیف جایی است که رشد امکان داشته باشد.
حجت بالغه رساننده است. اگر کسی تمسک کرد میرسد.
حجت رساننده است. همان معنای امام که امام میرساند. ایصال الی المطلوب میکند.
تراجمة وحی الله ذکر خاص بعد العام است. به لحاظ حجت بالغه. ما خزان علم هستیم. تراجمة وحی الله هستیم. زبان وحی ما هستیم. مبین وحی هستیم. زبان وحی هستیم. میشویم حجت بالغه. چون وحی رساننده است. ما میشویم رساننده. ترجمان وحی بودن ناظر به خزانه است. حجت بالغه بودن به کجا میرساند؟ به خزائن. چرا او را مقدم کرد بر این؟ چرا فرمود نحن تراجمة علی وحی الله.
این نحن الحجة البالغه مراتب را رساند. حجت بالغه بودن از کجا نشات گرفته؟
حجت بالغه به کجا میخواهد برساند؟ به خزائن.
شیعتنا خزاننا. اینها خازنین ما هستند. محرم راز ما اینها هستند.
در عین کوتاهی، یک مرتبه از بیانش این است.
7- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ
وقتی حضرات کلامی را شروع میکنند و حقیقتی را بیان میکنند و چیزی را تفریع میکنند، یعنی علت آن است. میرساند به او.
از الله شروع کرده است. کدام خصوصیت؟ واحدیت. بعد متوحد بالوحدانیه. متوحد است خدا به این وحدانیت. دیگری در این مرتبه راه ندارد. تفرد دارد در امرش. یکیست که دو ندارد. فردیتی است که دو ندارد. امر الهی عالم امر است. اذا اراد ان یقول لشیء کن فیکون. کن مرتبه امر است. فیکون مرتبه خلق است.
روح از مرتبه امر الهی است. اوامر الهیه یک مرتبه از ظهور عالم امر است. نه اینکه اوامر یعنی عالم دستورات الهی.
در عالم امر فقط متفرد بامره دیده میشود. ظهور دیگری در کار نیست در عالم امر. اذا اراد ان یقول له کن است. کن مرتبه امر و ایجاد است. ایجاد وجودش کامل مرتبط است. فیکون را ممکن است کسی مستقل ببیند. اما کن هیچ جدایی ندارد. لذا متفرد بامره.
إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِيَّةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ فَخَلَقَهُمْ خَلْقاً فَقَدَّرَهُمْ لِذَلِكَ‏ «2» الْأَمْرِ
اینها را تقدیر کرد و خلق کرد. و ما ننزله الا بقدر معلوم. برگشت پذیر به عالم امر است.
فَنَحْنُ هُمْ يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ
خلقهم خلقا فقدرهم لذلک الامر. وجود اینها در عالم خلق وجود امری است. یعنی اینها حقیقت امر ظاهر در عالم خلق هستند. اراده، ذات، صفت اینها و ما یشائون الا ان یشاء الله است.
خلقی را خلق کرد که این خلق تقدیرشان به طوری است که لذلک الامر خلق شده اند. لذا بقیه را میتوانند ببرند. حجت میشوند. گسسته نشدند. تقدیر بقیه نظام خلق است. تقدیر اینها، نازل شدن اینها لذلک الامر است. بردن به سوی آن امر است. وجود خلقی شان بردن مردم است به سوی عالم امر.
فَنَحْنُ حُجَجُ اللَّهِ‏
______________________________
(1)- لسنا بخزان على ذهب، هكذا في البحار.
(2)- بذلك، هكذا في البحار.

بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 105
فِي عِبَادِهِ
اگر خلق و تقدیر ما بر آن امر است، حجت الهی هستیم. تفریع میکند بر آن. نازل شدند از مرتبه ان الله واحد متوحد بالوحدانیه… مقدمات اولیه اسماء د رتقدیر اینها و خلق اینها دخیل بوده. کثرت در وجود اینها راه پیدا نمیکند.
وَ خُزَّانُهُ عَلَى عِلْمِهِ وَ الْقَائِمُونَ بِذَلِكَ.
ما قائم به آن امر هستیم. ما آن امر را اقامه میکنیم. هر کدام از اینها اقامه کردند در مرتبه ای. تا میرسد به ختم اوصیا، اقامه مطلق محقق میشود.
در زمان استقرار حکومت حضرت قائمون بذلک الامر آشکار میشود. لذا وجود عالم خلق، عالم امر میشود.
-قبل از ظهور میتوانند برسند به خزان علم؟
نزدیک میشوند.
اقتضائش باید محقق بشود. باید به سمت این استعداد حرکت بکند. آمادگی برای این مرتبه پیدا بشود. باید ریل گذاری کرد و هدف گیری کرد. اما تحقق و فعلیتش بواسطه ولایت امام محقق میشود. البته خود آن اقتضاء کم نیست. آن هم به عنایت آنهاست. در دایره ولایت آنهاست. دوران جدا بودن نیست. دوران ظهور این عمومیت پیدا میکند. در دوران غیبت عدهای میرسند و میتوانند خزان شیعیان حضرت باشند. اینها اثر گذارند. میتوانند آماده سازی برای بقیه بکنند. اما عمومی شدنش در دوران حضرت اتفاق می افتد.
8- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِ اللَّهِ وَ عَيْبَةُ وَحْيِ اللَّهِ.
چقدر چینش زیباست. از عالم به خاص دارد می آید. ما والیان امر الهی هستیم که میخواهیم محقق بکنیم. نظام عالم امر. ما والیان امر الهی هستیم. یعنی آن ولایت تکوینی و تشریعی عالم، نحن ولاة امر الله. نه در عالم انسانی فقط. خزنه علم الهی هستیم. کسی که والی است، ولایتش در چه حیطه ای محقق میشود؟ در حیطه علم الهی. بعد که میفرماید ما والی هستیم و خزنه علم الهی هستیم، میفرماید و عیبة وحی الله.
-ولات متفرع بر خزنه علم نیست؟
یک وقت تنزل را میبینیم چرا. اما والی بواسطه خزائن تحقق میدهد. محمول میشود خزائن. خازن میشود والی. محمولش میشود خزائن. بواسطه این تحقق میدهد. تفاوت اینجا به اعتبار است. و الا این دوتا یکی هستند. خزنه علم الله عارض بر وجودشان نیست.
سومی خیلی مهم است. عیبة چیست؟ میگویند خزائن، این ساختمان خزائن پادشاهی است. در این یک صندوقی است که گرانمایه ترین و عزیزترین و زبده و صفوه همه خزائن در آن قرار میگیرد. صندوقی که در خزائن است و زبده و صفوه همه اینها هست، میشود عیبة. اگر میخواهد وحی الهی را بگوید فدر نظام علم الهی که خزائن دارد که عالم تکوین و تشریع است ،صندوق و صوه و گزیده اش که خدا انتخاب کرده است چیست؟ وحی الله است. دیدید دین کجا میرود. ما عیبة وحی الله هستیم. صندوق وحی و صفوه وحی هم ما هستیم. این میشود علم تشریع. نظام تشریع میشود صفوه علم الهی.خیلی عالی است. حرف زدن اگر کسی حکیم باشد چطوری حرف میزند؟
با یک کلام ارزش وحی و دین را در نظام خزائن علم الهی روشن میکند. از عرش الهی آغاز میشود تا فرش عالم ارض، عالم ملائکة الله، عالم ملکوت و ناسوت، میفرماید عیبة وحی الله ما هستیم. وحی الهی میشود عیبة. صندوق صفوه الهی.
صفوه علم الهی است.
همه عالم وجود به کار افتادند، در نظام ملکوتشان، در خازئنشان، به کار افتادند که وحی به دست انسان برسد و برود بالا.
9- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ‏ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا وَ صَوَّرَنَا فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا «1» فَجَعَلَنَا خُزَّانَهُ فِي سَمَاوَاتِهِ وَ أَرْضِهِ وَ لَوْلَانَا مَا عُرِفَ اللَّهُ.
اگر ما نبودیم خدا شناخته نمیشد.
من عرف نفسه عرف ربه. لولانا ما عرف الله.
رویش فکر کنید.
ظهور پیدا کردنش غیر از علمش است. اللهم عرفنی نفسک… از خدا به اینور آمده است.

10- حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَامِرٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْبَصْرِيِّ عَنْ أَبِي الْمِعْزَى عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ خَيْثَمَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ نَحْنُ خُزَّانُ اللَّهِ.
11- حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ مُوسَى عَنْ سَدِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ نَحْنُ خُزَّانُ اللَّهِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ شِيعَتُنَا خُزَّانُنَا وَ لَوْلَانَا مَا عُرِفَ اللَّهُ.
12- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اسْتِكْمَالُ‏ «2» حُجَّتِي عَلَى الْأَشْقِيَاءِ مِنْ أُمَّتِكَ مَنْ تَرَكَ وَلَايَةَ عَلِيٍّ وَ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ بَعْدِكَ فَإِنَّ فِيهِمْ‏ «3» سُنَّتَكَ وَ سُنَّةَ الْأَنْبِيَاءِ مِنْ قَبْلِكَ وَ هُمْ خُزَّانُ عِلْمِي مِنْ بَعْدِكَ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لَقَدْ أَنْبَأَنِي جَبْرَئِيلُ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ.
13- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا وَ صَوَّرَنَا فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا فَجَعَلَنَا
______________________________
(1)- صورتنا، كذا في البحار.
(2)- و في نسخة بدله، استكمل.
(3)- منهم، كذا في البحار.

بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 106
خُزَّانَهُ فِي سَمَاوَاتِهِ وَ أَرْضِهِ.
14- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ دَاوُدَ الْعِجْلِيِّ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى أُولِي الْعَزْمِ أَنِّي رَبُّكُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ أَوْصِيَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ وُلَاةُ أَمْرِي وَ خُزَّانُ عِلْمِي وَ أَنَّ الْمَهْدِيَّ أَنْتَصِرُ بِهِ لِدِينِي.
15- حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ ذَرِيحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ نَحْنُ‏ «1» لَخُزَّانُ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ وَ خُزَّانُهُ فِي السَّمَاءِ لَسْنَا بِخُزَّانِهِ عَلَى ذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ وَ إِنَّ مِنَّا لَحَمَلَةُ عَرْشِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.
16- حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَامِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ‏ «2» تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‏ صِراطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ‏ يَعْنِي عَلِيّاً إِنَّهُ جَعَلَ عَلِيّاً خَازِنَهُ عَلَى مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ ائْتَمَنَهُ عَلَيْهِ‏ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُور

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 70” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید