بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: علم در زمان ظهور(10)؛ ملک عظیم امامت در اطاعت تام شیعیان و معرفت عمیقشان نسبت به امام زمان در دوران ظهور – ملک عظیم یعنی حرکت بسوی کمالات با سرعت نوری امام
بحثی هست که عنوان این بحث را ملک عظیم مطرح میکنیم. ما در بحث علم امام هستیم. بحث علم امام ما را به موضوعات مختلفی از مباحث علم کشانده است. تا حالا شاید 9 جلسه از جلسات در باب علم امام بوده است. در علم امام در این جلسه به بحث ملک عظیم میرسیم. در روایات تاکید کرده اند، در قرآن هم آمده اکه به آل ابراهیم آتیناهم ملکا عظیما. به قرائن روایات، آل ابراهیم منظور پیامبر گرامی و ائمه هستند. به قرینه خود کتاب. نه روایات. آیا ملک عظیم همان کتاب و حکمت است؟ آیا حقیقت دیگری است؟ با توجه به روایات در خدمتش هستیم.
در بصائر روایاتی ذکر کرده است.
در باب فرض ائمه کافی هم روایاتی آمده است.
بَابُ فَرْضِ طَاعَةِ الْأَئِمَّةِ ع
1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: ذِرْوَةُ الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ «4»- وَ مِفْتَاحُهُ وَ بَابُ الْأَشْيَاءِ
باب تعبیری است. مفتاح تعبیر دیگری است.
وَ رِضَا الرَّحْمَنِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
الرحیم در نظام تشریع است. الرحمن در نظام وجود است.
اگر میخواهی بر اشیاء سلطه پیدا بکنی، اگر میخواهی به ذروه و سنام عالم امر برسی، بلندای عالم امر الهی و باب اشیاء، که همان ملکوت اشیاء است، همه اینها…
الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ
این تعبد نیست. بیان حقیقت است. حقیقت ملک عظیم همان طاعت متفرضه است. اگر کسی ملک عظیم را میخواهد یا میخواهد به ملک عظیم متصل بشود، چون ملک عظیم در نظام خدای سبحان و اسم الهی یک ظهوری دارد. در دایره نبوت و وصایت ظهوری دارد. در دایره اطاعت یک ظهوری دارد. لمن الملک الیوم، لله الواحد القهار. وقتی میرسد به دایره وصایت و نبوت، خود حقیقت نبوت و وصایت میشود ملک عظیم. چون وقتی خدا اذن میدهد و امر میکند و بلکه در روایت هست که واجب میکند طاعت امام را، آیا انسان ها تحت حقیقت و امر یک وجودی در بیایند که خداوند بگوید فعل و امر او فعل و کار من است. اگر کسی میخواهد به واقعیت برسد و سلطه به واقع پیدا بکند، طاعت او را به اینجا میرساند. این ملک عظیم است. سلطنت ظاهری میتواند بدون حاکمیت بر قلب ها باشد. سلطنت و قدرت هست. اما حاکمیت بر قلب ها ندارد. مردم دلشان با او نیست. اما دارند تبعیت میکنند.
اما وقتی حاکمیتی بر قلب ها شد و وجوب در تبعیت آمد و وقتی مردم رجوع میکنند به اطاعت امر و این با تمام اراده و کمال رو به آن حقیقت می آورند، آن حقیقت چقدر باید عظیم باشد. خداوند تبعیت او را واجب میکند. میگوید هر کاری که کرد، هر چیزی که گفت، آنا ملک عظیم است. این میشود نبوت و وصایت که ملک عظیم حقیقت نبوت و وصایت است. البته همراه با حاکمیت باید باشد. اما اگر حاکمیت محقق نشد، نقص قابل است نه نقص فاعل. مردم تن ندادند. به این وجوب تن ندادند. مردم نرسیدند. اما آیا امام ملک عظیم در وجودش محقق نشده است؟ چرا. فعل او برای پایین نیست. برای عروج به بالاتر است. اگر مردم هم نرفتند او رفته است. اگر مردم تن ندادندن چیزی از وجود او کاسته نشده است. اما مردم خودشان را محروم کردند.
بعد معرفته، بعضی گفته اند بعد معرفت امام. بعضی گفته اند بعد معرفت امام.
اگر کسی خدا را شناخت، طاعت امام قطعی است. هیچ منافاتی هم ندارد. طاعت لله بعد معرف الله. طاعت امام بعد معرفت امام. معرفت تشکیکی است و اطاعت هم تشکیکی است.
ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً «1»
بعضی رویات در مورد پیامبر اکرم، یک دسته روایت است، 8-9 تعبیر است، ان الله ادب نبیه علی محبته ثم فوض الیه امره. یا قومه علی ما اری. یا میفرماید ادب نبیه علی محبته، یعنی شوقی، تعلیم و تربیت کرد بر اساس محبت خودش، بعد امر خودش را واگذار کرد به او. یعنی این تادیب بر محبت اقتضای آن تفویض امر داشت. تفویض امر نه اینکه خدا خودش واگذار کرد و کشید کنار. فوض یعنی متقوما نسبت به نبی و قیوما نبست به خدا. این امر بیان و ارسال و تحققش را به عهده نبی قرار داد. فوض الیه امره. این یک بیان عالی است که هرجا میخواهد نفوذ امر باشد، باید از مرتبه تادیب علی محبت نشات گرفته باشد. مراتب تادیب علی محبت یعنی طاعت. طاعت محبانه. طاعت حبی. حرکت حبی. هرچقدر این حرکت حبی شدیدتر باشد، تفویض امر به او شدیدتر است.
از یک مومن که میتواند ابلاغ امر الهی بکند امر به معروف بکند، و جلوگیری از منکر بکند، به همین مقدار فوض الیه الامر. وقتی میرسد به پیامبر و حضرات معصومین، ابشار و تنذیر و ایصال به مطلوب به نهایتش میرسد.
این نگاه که ملک عظیم از این نشات گرفته است. ملک عظیم…
أُولٰئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيراً ﴿52﴾
أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لاَ يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيراً ﴿53﴾
أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْنَاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً ﴿54﴾
جریان یهود است. خدا به آل ابرهیم کتاب و حکمت و ملک عظیم داده است. خطاب به یهود است. یهود از آل ابراهیم است. علامه استفاده میکنند که آل ابراهیم قطعا دارد در مقابل یهود دارد حرف میزند. یا باید هم آل اسحاق و آل اسماعیل داخل باشند یا فقط آل اسماعیل را شامل میشود. آل ابراهیم را دارد از آنها سلب میکند. ما ملک را به آل ابراهیم دارد. بیان میکنند در المیزان.
خداوند میفرمایند ملک عظیم. وقتی خداوند میفرمایند چقدر باید این سلطه و قدرت شدید باشد که د رمنظر الهی تعبیر به ملک عظیم بشود. نکته دوم این است که خدای سبحان برای سیطره و سلطه دنیایی ارزشی قائل نیس مگر اینکه در راستای نظام آخرتی قرار بگیرد. و الا برای سطله دنیا پشیزی ارزش قائل نیست. خداوند میفرماید طغی. برای اینکه فرعون را تحقیر بکند لشکر نمیفرستد. یک نفر را میفرستد. بهش بگو اگر ایمان بیاورد به تو من حکومتت را تضمین میکنم. این خیلی تحقیر است برای او.
فرعون هم خندید. پوستینی به تن کرده. نه خلخالی به پا دارد نه دستبندی به دست دارد. خودش هم به این وضعیت آورده است. میگوید اگر به خدای من ایمان بیاوری تضمین میکنم. این تحقیر ملک دنیا بود. موسی کلیم است. باور دارد که اراده اینها هم به دست خداست.
عقل ما حکم میکند که این کار خودکشی است. ابراهیم خلیل است. برو بت ها بشکن. جوری هم بود که قرائن گذاشته بود که من بودم. گفته بود اگر من دستم برسد همه را میشکنم. تا شکست، گفتند فتی یذکرهم یقال له ابراهیم. نشان میدهد که ملک دنیا را خداوند پشیزی حساب نمیکند.
به فرعون جوری میکند که فرعو نبفهمد که موسی میخواهد به دنیا بیاید. نمیشد موسی یواشکی به دنیا بیاید؟ اما عمدما جوری میکند که منجمین فرعون بگوید کسی میخواهد به دنیا بیاید که تخت و تاج تو را از بین میبرد. اقلا 25000 کودک را کشت. خداوند تحقیرش کرد. تمام قدرتهای عالم بخواهند…
یوسف سلام الله علیه، هرچقدر تدبیر میکنند، سبب رشد و مطرح شدنش میشود. این منظر الهی است. ملکی که خدا دارد این است که متصل به اراده رب است.
روایت میفرماید که اگر علم و قدرت در نظام معرفتی بالا بروند، علم و قدرت متحدند. اگر قدرتی هست فرع علم است. الطاعة للامام بعد معرفته. اطاعت بعد از معرفت است. علم و قدرت در نظام معرفتی ما، وقتی بالا میروند عین همدیگرند. هر چی پایین می آیند جدا میشوند. اما در نظام الهی با همند. علم و قدرت حیات را میسازد. حی از علم و قدرت… چیز یکه حیات دارد مظهر علم و قدرت است. هرچقدر علم و قدرت شدیدتر باشد حیات شدت پیدا میکند. حیات محض میشود علم و قدرت محض.
اینجا هم میگوید علم به اشیاء را اگر میخواهی، علم به اشیاء عین قدرت بر اشیاء است. موسی کلیم که بر فرعون وارد میشود، در و دیوار عالم وجود مطیعش هستند. شخص فرعون و تمام عالم وجود مطیع موسی کلیم هستند. هرچند در نظام تشریع انسان میتواند تخلف بکند، اما در نظام تکوین همه عالم وجود مطیعش بودند. اگر فرعون میخواست دست دراز بکند و غلط اضافی بکند، موسی اذن داشت. چنانچه دفعه بعد که رفت عصایش را برد. اژدها که شد، ترسید. بعد مهلت خواست. گفت سحر است. اگر تمام میشد به عنوان سحر تمام میشد. چون نظام علم است.
این ملک عظیم که در دوران های مختلف به عنوان یک حقیقت فاعلی از جانب انبیاء و اوصیاء مطرح بوده، قابل هم میخواهد به مرتبه ای برسد که سیطره این محقق بشود. ملک عظیم ببینید با این نگاه چه حقیقتی میشود. از آن طرف اراده الهیه و بیان او ابالغ او و از این طرف جریان محض. همانطور که عالم تکوین عصمت دارد، در دوران استقرار حکومت حضرت، دیگر مخالفتی محقق نمیشود. لذا شیطان سر بریده میشود. سر بریده شدن شیطان یعنی مخالفتی نسبت هب حضرت حق صورت نمیگیرد. ملک عظیم خودش را مینمایاند. در نظام حضرات معصومین قابلیت ملک عظیم بود. اما ظهور نداشت. این قابلیت تا آن روز ظهور مطلق پیدا نکرده است. میخواهد عالم جوری بشود که بغیر از توحید محقق نباشد درش.
این میشود تعبیر ملک عظیمی که خداوند فرمود آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکا عظیما. تحققش در دوران ظهور میشود. اگر ملک هست، یعنی حرکت حبی. با محبت. همه میفهمند که العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة.
4- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً «2» قَالَ الطَّاعَةُ الْمَفْرُوضَةُ.
طاعت بندگی است. میفرمایند ملک عظیم طاعت مفروضه است.
ملک عظیم دو وجهه دارد. یکی نسبت به امام است. همه طائع هستند. نسبت به کسی که اطاعت میکند هم ملک عظیم است. چون با اشیاء و ورود به عالم و سنام و ذروه هستی را دارد با طاعت طی میکند. پس همانکسی هم که دارد اطاعت میکند دارد میرسد به ملک عظیم.
العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة.
عبودیت حقیقتی است که جوهر ربوبیت است. یعنی رب میشوند؟ خدا میشوند؟ نه.
کسی می آید خدمت حضرت میگوید نسبت میدهند شما که مردم را عبد خودتان میدانید. حضرت خیلی ناراحت میشوند.
10- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مَرْوَكِ بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدٍ الطَّبَرِيِّ قَالَ: كُنْتُ قَائِماً عَلَى رَأْسِ الرِّضَا ع- بِخُرَاسَانَ وَ عِنْدَهُ عِدَّةٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ فِيهِمْ إِسْحَاقُ بْنُ مُوسَى بْنِ عِيسَى الْعَبَّاسِيُّ فَقَالَ يَا إِسْحَاقُ
حضرت خودشان ابتداء میفرمایند
بَلَغَنِي أَنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّا نَزْعُمُ أَنَّ النَّاسَ عَبِيدٌ لَنَا لَا وَ قَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا قُلْتُهُ قَطُّ وَ لَا سَمِعْتُهُ مِنْ آبَائِي قَالَهُ وَ لَا بَلَغَنِي عَنْ أَحَدٍ مِنْ آبَائِي قَالَهُ وَ لَكِنِّي أَقُولُ النَّاسُ عَبِيدٌ لَنَا فِي الطَّاعَةِ
موظفند به اینکه مطیع ما باشند. این موظف بودن به مطیع بودن، یعنی کسی که امام یشود لازمه امام بودن وجوب اطاعت است.دو طرفی است. یک امر ذات اضافه است. اگر خدا او را امام جعل کرد، جعل میکند برای مردم هم وجوب اطاعت را. منتها اگر عبید لنا فی الطاعة ،اگر مردم بنده اینها بودند عظیم تر بود یا اینکه مردم موظفند مطیع باشند؟ اگر نظام عبید و اما بود، یک کسی عبد من بود. عبد من اطاعت میکرد اما دلش هم با من نبود. عبودیت صدق میکرد. اما اگر این با تمام وجودش یافت که اگر مطیع من باشد به تمام آن کمالات و سعادتی که از او متوقع است میرسد. کدامیک عظیم تر است در عبودیت و شوق به بندگی و طاعت؟ اینجا حضرت میفمرایند الناس عبید لن افی الطاعة. در طاعت موظفند. در اطاعت کردنی که ما میگوییم. این حقیقت است. چرا ما بد مطرح بکنیم. چرا بگوییم بنده هستیم و بعد آثار منفی داشتهب اشد. عبید در طاعت بالاتر است و محذور ندارد. هرچی در عبید لنا فی الطاعه بیان بکنیم کم گفته ایم. خدا گفته است باید عبید باشند.
مَوَالٍ لَنَا فِي الدِّينِ فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ.
بحث در این بود که ملک عظیم حقیقتش وراء حاکمیت ظاهری است. بند بند نظام وجودی این که معرفت و طاعتش میشود را فرا میگیرد.
در پاسخ: طاعت متفرع بر معرفت است. در روایت اول داشت که بعد معرفته. اگر میخواهد مطیع امام باشد باید به همین مقدار بشناسد. طاعت محض میشود شناخت محض.
ملک عظیم طاعت است که نسبت به امام از جانب شخص میشود حضور امام در تار و پود وجود او. این خودش معرفت است.
معرفتی که با طاعت همراه باشد، در هظور ملک عظیم.، ملک عظیم یعنی ظهور. ملک عظیم وقتی شد یعنی طاعت. معرفت ظهور ندارد. اگر ملک عیظم میخواهد ظهور پیدا بکند در نظام طاعت خودش را نشان میدهد. وقتی انسان در زمان ظهور وارد میشود، غیر از اراده امام چیزی انسان نمیبیند. تصور این خیلی عظیم است. هر فعلی دارد محقق میشود امر اوست. اطاعت امر است دیگر. همه جا را اطاعت امر فرا گرفته است. هرجا ورود پیدا بکنید امر اوست. هیچ کسی بغیر از امام محشور با کسی نیست. بقیه همه فنای فعلی و صفتی دارند در فعل و صفت امام. چون همه اراده هایشان تابع امام شده است. یک اراده است که ظاهر است که اراده امام است. یک فعل است که ظهور دارد. هر کسی هر جای عالم هست با فعل امام محشور است. این ملک عظیم است.
-الان اینطور نیست؟
الان قابل این قابلیت را دارند. اما به فعلیت نرسیده است. اوحدی اینطورند. اما در فرد است و افراد است. ملک عظیم در نظام ظاه رمیخواهد ظهور پیدا بکند. هر کسی به این درجه ولایت برسد عالم تابعش است. منتها این ظهوری ندارد جز در نظام تشریع. چون انسان کامل دست به عالم نمیزند. نظام احسن را نظام الهی میبیند. حتی در کشتی نوح که عده مومن سوار شدند. درون کشتی مخالفت شروع شد. با اینکه دارند نجات پیدا میکنند. بعد از مراتب ابتلا بوده که اینها مخلصین آن دوران بودند. معلوم میشد که آن ملک عظیم نبوده است.
اما جایی که او اراده میکند، اراده اش نافذ است، چه تشریع و چه تکوین، همه درشان این اطاعت محقق میشود
.این نگاه اطاعت در آن روز ، حقیقت ملک عظیم است که مراتبی از او در بعضی از مواقع ظهور چیدا کرده است. خود سلطنت و حاکمیت پیامبر مرتبه ای از ملک عظیم است.
این ملک عظیم در این مرتبه اش ظهور کرده بود. مطلق نبود. در زمان ظهور ملک عظیم میخاهد ظهور مطلق بشود. تخطی دیگر در کار نیست. اگر قبلش تخطی هست، هنوز استقرار حکومت حضرت نیست.
-شهادت حضرت چطور میشود؟
بیان دارد که آیا شهادت است.دو نقل است. بعضی نقل ها این است که شهادت است. بعضی نقل ها هست که از دنیا رفتن وتحویل دادن است.
اما اینکه تخطی امکان پذیر نیست و اگر کسی تخطی میکند خیلی مخفی در خفا و دور از چشم همه که هیچ ظهوری ندارد، بعضی نقل ها این را گواهی میدهد.
بحث دیگری که ملک عظیم را عظیم تر میکند این روایت است که:
1 مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى عَنْ رَجُلٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً مَا ذَلِكَ الْمُلْكُ الْعَظِيمُ قَالَ فَرْضُ الطَّاعَةِ وَ مِنْ ذَلِكَ طَاعَةُ جَهَنَّمَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَا هِشَامُ.
یعنی ملک عظیم تا کجا کشیده میشود؟ از اینجایی که فرض طاعت است، میکشاند به اینکه جهنم هم مطیع آنهاست. مطیع آنها بودن یعنی چی؟ یعنی هر کسی مقابل ملک عظیم قرار بگیرد، جایگاهش آنجاست. نه فقط منحصر به دوره ظهور است. میگوید ظهور ملک عظیم در آخرت هم هست که تازه معلوم میشود که فرض الطاعة که در دنیا بود چرا ملک عظیم است. چون جهنم میشود خلود در نار. عقاب خلودی در نار که دور بودن از طاعت است ظهور حقیقت ملک عظیم است. خلود در بهشت مظهری از ملک عظیم است. خلود در نار ظهوری از ملک عظیم است. یک مرتبه از ملک عظیم در دنیا ظهو رمیکند که همه چی زمطیع حضرت است. این مطیع بودن در برزخ و رجعت به گونه ای خودش را نشان میدهد. در دوران قیامت به طور دیگری که مطیع بودن بهشت و جهنم است نسبت به حضرت.
چرا اینجا اظهار جهنم را میکند؟ جهنم هم تاسی و تابی است. آن هم مطیع است.
آن روز اینها هم مطیعند. یعنی ملک عظیم دایره اش از دنیا کشیده میشود تا… تمام شدنی نیست.
هر طاعتی که محقق میشود در دنیا، تا کجا کشیده میشود؟ تا قیامت. هر اطاعتی دارد انسان را یا وارد بهشت میکند یا معصیتی که دارد وارد جهنم میکند. همین الان ملک عظیم در دنیا دوری از نار است.
چون هشام فرد عظیمی است، جواب دهنده هم نسبت به این شخص جواب را خیلی عالی فرموده اند.
در پاسخ: امت ختمی دعوت شده اند به جنبه های یلی الربی انبیاء گذشته.
10- ير، بصائر الدرجات مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ وَ ابْنُ يَزِيدَ مَعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً فَجَعَلْنَا مِنْهُمُ الرُّسُلَ وَ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْأَئِمَّةَ فَكَيْفَ يُقِرُّونَ فِي آلِ إِبْرَاهِيمَ وَ يُنْكِرُونَ فِي آلِ مُحَمَّدٍ ص
در آل ابراهیم میگویند عیبی ندارد. در آل نبی ختمی انکار میکنند.
قُلْتُ فَمَا مَعْنَى قَوْلِهِ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً قَالَ الْمُلْكُ الْعَظِيمُ أَنْ جَعَلَ فِيهِمْ أَئِمَّةً مَنْ أَطَاعَهُمْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاهُمْ عَصَى اللَّهَ فَهُوَ الْمُلْكُ الْعَظِيمُ «6».
میزان و معیار… گفتنش خیلی ساده است. اما اینکه میزان و معیار الهیت باشد، من اطاعهم اطاع الله. من عصاهم عصی الله. به صورت مطلق. باید به چه مرتبه ای از کمال رسیده باشد. اگر هرچی روی این فکر بکنیم که انسان در نظام الهی تا کجا ممکن است بالا برود که مظهریت همه کمالات الهی باشد که همه عالم با همه اختلاف ها و تفاوت ها، در هر جایی با اطاعت آنها اطاعت خدا محقق بشود برایشان. یعنی این افراد چطور این جامعیت در وجودشان هست که تمام اختلاف سلیقه ها و تفاوت استعدادها و تمام مراتب کمالی که امکان پذیر است که افراد مختلف در مسائل مختلف کمالاتی برایشان امکان پذیر است، همه اینها من اطاعهم اطاع الله. و من عاصهم عصی الله. این میزان مطلق بشود. ما عادت کرده ایم و این را پذیرفته ایم. میزان مطلق را تصویر نداریم عینی چی. همه هستی با تمام اختلاف ها و استعدادها و توانایی ها و عبادت ها و طاع تها، اینها میزانند. این میزان چقدر مطلق اس. چقدر قوی است. سیطره دارد که همه اینها در آن دایره گنجانده میشودند. این ظهورش در دوره ظهور کامل میشود. همه میبینند این را که همه استعدادها با اطاعت به کمالشان میرسند. ما امروز اطاعت میکنیم اما کمال را نمیبیمیم.
آن روز وقتی انسان کمال خودش را میبیند، کمالات دیگران را هم میبیند. اصطکاک در عالم از بین میرود.
هیچ استعدادی ضایع نمیشود. هیچ توانایی صرف اصطکاک رفع موانع نمیشود. شیطان سر بریده شده. مانع بیروی هم نیست. تمام اصطکاکات وجودی برای حرکت از بین میرود. ببینید سرعت سیر و کمال چقدر میشود. ما امروز بیش از 90 درصد توانایی هایمان صرف موانع میشود. نوع اطاعت های ما بسیاری اش همدیگر را دفع میکند. الهی من کانت محاسنه مساوی، فکیف لایکون مساویه مساوی. جایی که از ما خوبی است بدی است. جایی که بد است ببین چیست. وقتی بخواهند نقادی اش بکنند همه اش بیچارگی و بدبختی است. در آنجا میخواهد این نظام طاعت ظهوری پیدا بکند که این ظهور بدون اصطکاک باشد. این توحید بدون اصطکاک باشد. اگر بخواهد پیدا بشود سرعت سیر در کمالات چقدر عظیم میشود؟ ملک عظیم یعنی حرکت دادن مردم و بردنشان به سمت کمال که این با طاعت محقق میشودف اما طاعتی که اصطکاک در مقابلش نیتس. تصور طاعتی که اصککاک در مقابلش نباشد را نداریم.
مثل نیرویی میماند که بعد از جو، کمترین انرژی بیشترین حرکت را ایجاد میکند. چون اصطکاک کم است. اگر از اینجا خارج شد، اصل صرف انرژی ما تا قبل از خروج از جو است. از جو که خارج شد، انرژی کمی میخواهد. لذا ماهواره ها انرژی زیادی نمیخواهند برای ماندن در مدار.
ما قبل از ظهور در دروان اصطکاک هستیم. ملک عظیم آن موقع… تصویر کنید. تصویرش هم برای انسان شوق آور است. شوقش ایجاد بشود شوقش یک مرتبه از طلب ایجاد میکند. انتظار را می آورد. تحققش را می آورد. هرچقدر شدت انتظار بیشتر بشود، اجابت قطعی تر میشود. ما خیلی منتظر نیستیم. شدت شوق نداریم. نمیدانیم چی میخواهد محقق بشود. معرفت به او نداریم. اگر فهمیدیم که ملک عظیم یعنی حرکت بدون اصطکاک. حرکت با سرعتی که سرعت امام است به سمت کمالات، آن وقت انسان میفهمد که چقدر به این محتاج است و چقدر این را میخواهد. فقدان آن حالت برایش مولم است. دردآور است. زجه میزند. اگر سوز و ناله نداریم چون نمیدانیم چی داریم از دست میدهیم. نمیدانیم چی جزء توانایی های ماست. لذا معرفت به ملک عظیم که طاعت مطلقه ایجاد میشود، اگر این باور محقق شد و سرعت سیری که با این محقق میشود، میفهمیم که ابدیتی که در انتظار انسان است با این ملک عظیم چه رابطه ای پیدا میکند
اگر انسان فکر بکند و یادآوری بکند باعث میشود نسبت به جریان ظهور حالت اشتیاق پیدا بکند. در دوره اجابت ظهور مربوط به این است که مردم طلبشان نسبت به این حقیقت بیشتر بشود. در جایی که مردم این حقیقت برایشان کمالش برایش استعدادشان و طلبشان زیاد بشود، اجابت قعطی است.
اجابت در نظام فرد فرج شخصی است. اگر این شدت شوق برای فرد ایجاد شد، اجابت محقق میشود، منتها در فرج شخصی است.
اصطکاکات در وجود او از بین میرود.
-رفع موانع موضوعیت ندارد
چرا. مثل سر بریده شدن شیطان.
-بعد از ظهور ولنبولنکم بشیء من الجوع و …
افراد صالحی که عبور میکنند، امتحانشان را داده اند.
پس بیان ملک عظیم این است که ما نگاهمان اینطور باشد که میخواهیم بهش مشتاق بشویم. شوق پیدا بکنیم که اگر این اشتیاق ایجاد شد، رج شخصی اقلش است. غیر از اینکه در اجتماع سرایت میکند. میتواند دیگران را هم به قدر کمتری ایجاد اشتیاق بکند. هرچقدر اشتیاق شدیدتر بشود، تحققش در فرد و اجتماع شدیدتر میشود
بفهمیم، باور کنیم، مشتاق بشویم.
در پاسخ: خود حضرات معصومین که با عصمت به دنیا می آیند، کمالاتشان چطور است؟ اولیائی که با مرابتبی از کمال به دنیا می آیند… حفظ این موطن خیلی سنگین است. مثل اینجا نیست که بگویی اگر انسان ذهنش هم خطوری درش ایجاد شد مغتفر است. نه. اینطوری نیتس. در آن نظام مطابق آن نظام عقاب میشود. یک خطور هم که بیاید سقوط به دنبالش دارد. به همین نسبت. لذا حفظ آن موطن خیلی سخت تر است. هرچقدر انسان در رتبه بالاتری قرار میگیرد، حفظ آن موطن خیلی سخت میشود. سقوط از دامنه دست و پایش درد میگیرد. اما در قله، اگر سقوط کند، از هستی ساقط میشود. آنجا بودن ساده نیست. احمز بودن مطابق آنجاست. هرچند اصطکاک نباشد، اما انسان دو ظرفیتی است. هم نفس لوامه دارد و هم نفس اماره. تمایلات طبیعی هست. اینها از دورن هست. اما آنقدر مطلب قوی است که اگر کسی دنبال حرکت باشد میبیند راه برای حرکت باز باز است. اگر کسی میخواست تخطی بکند امکان پذیر است اما در خفا.
-با توجه به ملک عظیم یحسدون یعنی چی؟
یهود حسودی شان در زمان پیامبر به انبیاء خودشان نبود. به انبیاء اسماعیلی که پیامبر از نسل آنها باشد حسادت داشتند. اینجا را بر نمی تافتند. با اینکه میدانستند حق است. خداوند میفرماید ما به آل ابراهیم دادیم. چون رغم انف یهود است، آل ابراهیم منظور آل اسماعیل است. اگر بخواهیم عامش بکنیم آل اسحاق هم اضافه میشود.
یهود خودشان را اسباط میدانستند. فرزندان یعقوب. وقتی دیدند از فرزندان یعقوب نیست، حسودی میکردند.
مرحوم ملاصدرا یک نکات زیبایی در ذیل این روایات دارد. در شرح اصول کافی.
یهود همین الان نسبت به ایران حسودی میکنند. میبینند شوقی که مردم دیگر کشورها دارند با پول نیست.
حقیقت ملک عظیم این است که همه عالم میشود نور. اگر عالم در خاک بودن ماند، چیزی از آن نور کم نمیشود. اشرقت الارض بنورکم در آن روز. ارض یعنی خاک. در آن روز به نور شما همه اشراق پیدا میکند و نورانی میشود. مظهر ملک عظیم، نور شدن همه خاک است. مجرد شدن همه عالم است که همه عالم مجرد میشود.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 67” دیدگاه میگذارید;