بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: باب1 : فصل2 : حدیث 5 و 6؛ نحوه دین داری شیعیان امام زمان (ع) و ریزش ها و رویش های آنها در دوران غیبت و ظهور

متن و ترجمه حدیث مورد بحث:

5- و عن أبى عبد اللّه علیه السّلام عن النّبى صلّى اللّه علیه و اله فى حدیث انّه قال لعلىّ علیه السّلام: «اعلم أنّ ابنى منتقم من ظالمیک و ظالمى شیعتک فى الدّنیا، و یعذّبهم اللّه فى الآخرة.» فقال سلمان: «من هو؟ یا رسول اللّه! صلّى اللّه علیه و اله» قال: «التّاسع من ولد ابنى الحسین، الّذى یظهر بعد غیبته الطّویلة، فیعلن أمر اللّه و یظهر دین اللّه، و ینتقم من أعداء اللّه، و یملأ الأرض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا.»

از امام صادق علیه السّلام به نقل از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و سلّم آمده است که به على علیه السّلام فرمود: «بدان که فرزندم از ستمکاران در حق تو و حق شیعیانت، در دنیا انتقام خواهد کشید و در آخرت خداوند آنها را عذاب خواهد کرد.» سلمان سؤال کرد: «یا رسول اللّه او کیست؟» پیامبر فرمود: «نهمین فرزند از نسل پسرم حسین است که بعد از غیبتى طولانى ظاهر خواهد شد و دین و فرمان خدا را به صداى رسا به جهانیان خواهد رساند و از دشمنان خدا انتقام خواهد کشید و زمین را همان‏طور که از ظلم و ستم پر شده است از عدل و داد سرشار خواهد کرد.». اثبات الهداة، ج 3، ص 569، روایت 679.

******************

6- و عن الأصبغ بن نباتة قال: «أتیت أمیر المؤمنین علىّ بن ابى طالب علیه السّلام‏ فوجدته مفکّرا ینکت فى الأرض، فقلت له: «ما لى أراک مفکّرا تنکت فى الأرض؟

أرغبة فیها؟» قال: «لا و اللّه، ما رغبت فیها و لا فى الدّنیا یوما قطّ؛ و لکنّى فکّرت فى مولود یکون من ظهرى، الحادى عشر من ولدى، هو المهدىّ یملأها عدلا کما ملئت ظلما و جورا، تکون له حیرة و غیبة، یضلّ فیها أقوام و یهتدى فیها آخرون.» فقلت:

«یا أمیر المؤمنین! و انّ هذا الکائن؟» قال: «نعم، کما أنّه مخلوق، و أنّى لک بالعلم بهذا الأمر؟ یا أصبغ! اولئک خیار هذه الامّة، مع أبرار هذه العترة.» قلت: «و ما یکون بعد ذلک؟» قال: «یفعل اللّه ما یشآء، فإنّ له إرادات و غایات.»

اصبغ بن نباته مى‏گوید: «دیدم امیر المؤمنین علیه السّلام در حالى‏که در فکر فرو رفته است روى زمین خطوطى رسم مى‏کند. گفتم: «چه شده است شما را مى‏بینم که در اندیشه‏اید و بر زمین خط مى‏کشید، آیا علاقه و تمایلى به خاک و زمین پیدا کرده‏اید؟»

امام فرمود: «نه به خدا قسم، من هرگز به زمین و دنیا علاقه‏اى نداشته‏ام، امّا در اندیشه کسى هستم که از نسل من متولد مى‏شود؛ یازدهمین فرزندم که مهدى است و زمین را همانگونه که از ستم پر شده است از عدل و داد سرشار خواهد کرد، او دوران غیبتى خواهد داشت که در آن دوران گروهى نسبت به آن گمراه مى‏شوند و عده‏اى به راه درست قدم مى‏نهند.»- اصبغ مى‏گوید- گفتم: «یا امیر المؤمنین! واقعا چنین چیزى اتفاق خواهد افتاد؟» فرمود: «آرى چنین است و او پا به عرصه هستى خواهد نهاد (این سنت غیبت حتمی است همانطور که خلق شدنش حتمی است)، امّا اى اصبغ دست تو از فهم این مطلب کوتاه است، آن رهیافتگان، نیکان امت پیامبر و ابرار عترت او هستند.» گفتم: «بعد از آن چه خواهد شد؟» فرمود: «خدا هرچه اراده کند به انجام خواهد رساند، او اراده و اهدافى دارد- که به آنها جامه ظهور و تحقق خواهد پوشاند-». اثبات الهداة، ج 3، ص 461، روایت 108.

متن جلسه:

در خدمت روایت پنجم بودیم.

5- و عن أبى عبد اللّه عليه السّلام عن النّبى صلّى اللّه عليه و اله فى حديث انّه قال لعلىّ عليه السّلام: «اعلم أنّ ابنى منتقم من ظالميك و ظالمى شيعتك فى الدّنيا، و يعذّبهم اللّه فى الآخرة.»

بشارت میدهد پیامبر به امیر مومنان که فرزند من منتقم است از ظالمینی که ظلم به تو کردند و همچنین منتقم است از کسانی که ظلم کرده اند به شیعیان شما در دنیا و همچنین خداوند ظالمین را در آخرت تعذیب میکند و عذاب میدهد. نکته ای که در این قسمت باید توجه کرد این است که نگاه شیعه و امام شیعه یک نگاه اختصاصی جزئی مربوط به یک جمع خاص نیست. اگر اینجا میفرماید منتقم من ظالمیک و ظالمی شیعتک فی الدنیا یعنی آن کسانی که در راستای حرکت جهانی قدم بر میدارند، در راستای استقرار توحید در جهان قدم برمیدارند و ظالمین مانع آنها میشوند. و الا اگر یک عده ای بخواهند در گوشه ای دینداری ساده ای داشته باشند ظالمین با آنها کاری ندارند. میگویند بگذارند دین داری شان را بکنند. کاری به حاکمیت ما نداشته باشد. اینکه ظالمین با اینها در می افتند برای این است که اینها ادعاهایی دارند، کارهایی میکنند، قصد اعمالی را دارند که با منافع آنها سازگار نیست. و الا اگر فقط به این حد باشد که اینها میخواهند دین داری ساده شان را بکنند. کاری به آنها نداشته باشند. خب آنها هم کاری به اینها ندارند. اینکه اینجا میفرماید ظالمین تو و ظالمین به شیعیان تو، یعنی یک عده خاصی در یک گوشه عالم امام زمان می آید تا اینها را نجات بدهد و انتقام اینها را بگیرد. نه. اینها کسانی بودند و کسانی هستند که در طول تاریخ بشریت ادعا دارند که آنچه را خداوند به ما وعده داده و امام قائم ما وعده داده، نجات بشریت را در پی دارد. با این نگاه قدم بر میدارند. دنبال زمینه سازی این امر هستند. چون دنبال زمینه سازی این امر هستند، با منافع جهانی قدرت ها نزاع و معارضه پیدا میکند. لذا گاهی بعضی میگویند امام زمان مربوط به ما و شیعیان است. بیاید ما را نجات بدهد. نجات بدهد از چی؟ اگر شیعیان میخواستند یک دینداری ساده داشته باشند و بروند در کوهی و بیابانی، کسی کاری شان نداشت.دین داری شیعه دین داری ای است که با منافع ظالمه اصطکاک پیدا میکند که در عالم هست. یعنی اینطور نیست که بخواهد خودش را نجات بدهد و کاری به بقیه نداشته باشد شیعه. شیعه دنبال این است که توحید باید در زمین مستقر بشود. وظیفه خودش میداند استقرار توحید در عالم را. چون اینگونه است قدم را اینطوری بر میدارد. امام خمینی انقلاب کردند، از اول، هنوز مملکت خودمان مستقر نشده میگوید ما به دنبال صادر کردن این به تمام جهان هستیم. نگاه و فکرمان این است. این را نجات دهنده میدانیم، لذا پایش هم می ایستیم. پای لرزش هم مینشینیم. به دنبال آن حتما با ما اصطکاک پیدا میکنند با آنها. اما مصر است. میگوید کاری با شما نداریم. آنها هم ضربه خوردند. تحمل آنها را هم نکردند. اما تحمل کسی که بگوید ما با شما در می افتیم را که هرگز نمیکنند. لذا اینجا میفرماید که منتقم لظالمیک و ظالمی شیعتک، ذهن نرود که امام زمان می آید در یک گوشه ای از عالم، یک عده ای را میخواهد نجات بدهد. نه. امام زمان ذخیره بشریت است. بقیة الله است. ذخیرة الله است. میخواهد کل جهان را نجات بدهد. این نشان میدهد که شیعه باید نگاه جهانی اش باشد. همین امروز هم هر کسی در هر گوشه ای از جهان که عنوان شیعه را دارد، چون امامش جهانی است، دینش جهانی است، خدایش جهانی است، آن شیعه هم باید نگاهش جهانی باشد. فکرش جهانی باشد. مسائل جهان مسائل او باشد. نگوید من چکار دارم، اقتصاد خودم را باید حل بکنم، به بقیه چکار دارم. مسائل عالم انسانی، مسائل عالم وجود، مسائل اوست. لذا به دنبال حل آنهاست. دنبال این است که چکاری میتواند بکند. این نگاه است. طور نگاه را تغییر میدهد که حواسمان باشد که نگاه شیعه نگاه جهانی است. لذا همیشه در طول تاریخ حتی در زمانی که شیعه در کمترین عدد بوده، دشمن ترین دشمن ها را همیشه داشته است. چون نگاهش جهانی بوده. نگاهش بر اساس استقرار حاکمیت بوده، نجات مردم بوده، معلوم است حاکمان هم با اینها نمیساختند. همیشه در جنگ بودند. چطور این همه قبیله و این همه دین و این همه مکتب و اینها بوده که کسی کارشان نداشته است. الان هم کاری ندارند. چون کاری نداشتند با حاکمیت. شیعه کار دارد با حاکمیت. نگاهش حاکمیتی است از ابتدا. اگر کسی این نگاه را در وجودش از اول نداشته باشد، این در شیعه بودنش ضعیف است. این جزء کسانی است که در عقلشان ضیعفند. نگاه جامع ندارند. حواسمان باشد. در تمام دستورات دین این پراکنده است و پخش است. هر دستور دین با این نگاه باید تفسیر بشود. این را قبلا راجع بهش صحبت کردیم. بعد ها هم در حاکمیت الهی، در حاکمیت امام زمان گسترده تر راجع به این صحبت میکنیم که تمام -بفرمایش امام رحمة الله علیه- فقه طئوری عملی حکومت است. تعبیری که امام در سنخرانی شان داشتند، این است که فقه طئوری عملی حکومت است. یعنی اگر میخواهیم حکومت داری بفهمیم، فقه این است. اگر کسی فقه را طئوری عملی حکومت ببیند، با کسی که فقه را فقط یک فروعی برای یک زندگی شخصی تنهایی ببیند خیلی متفاوت است. حتی آنجایی که در لحظه های شخصی افراد دارد حکم میدهد به نگاه حاکمیتی و ایجاد طهارت در نظام وجود است که دارد آن کار را میکند. حاکمیت توحید را دارد همانجا رواج میدهد. در همان حکم فردی شخصی تنهایی. همانجا هم دارد سلطه حاکمیت توحیدی را رواج میدهد. نداریم حکمی که به یک کار شخصی فردی تنهایی و دور از حاکمیت. این ادعای مثل امثال امام رحمة الله علیه است. مثل مقام معظم رهبری است. ایشان فرمودند هیچ خصلتی و هیچ خصوصیتی و هیچ حکمی و هیچ تقریری از امام معصوم نبوده است در طول تاریخ و ارتباطاتشان مگر در راستای ایجاد حاکمیت. لذا اگر کسی خصوصیت های اینها را حمل بکند بر یک خصوصیت شخصی و خصلت فردیه و کار شخصی، این خراب کرده است. تمام برخوردهایشان، تمام ارتباطاتشان ، تمام حرکاتشان، برای ایجاد حاکمیت بوده است. در راستای تحقق حاکمیت بوده. خیلی عظیم تر میشود این نگاه وقتی که آدم نگاه بکند به رفتار امام معصوم با این نگاه تا اینکه نگاه بکند به یک حالت فردیه خاص تنهایی و خودش هم همینطور الگو بگیرد. اگر آنطوری نگاه کرد، الگو و حرکت خودش هم اینطوری میشود. اگر تنهایی دید حرکت های خودش هم تنهایی میشود. اگر خلوت و انزوا هم گفته شده در جایی، خلوت و انزوایی است که مقدمه بزرگ شدن است. مقدمه ساخته شدن برای آن حرکت است نه اینکه خودش فی نفسه مطلوب باشد.

 فقال سلمان: «من هو؟ يا رسول اللّه! صلّى اللّه عليه و اله» قال: «التّاسع من ولد ابنى الحسين، الّذى يظهر بعد غيبته الطّويلة، فيعلن أمر اللّه و يظهر دين اللّه،

وقتی عمده مردم شناختشان شناخت غلط از دین است، حضرت که می آید، اعلان میکند. اظهار میکند بیان در این نیست که دین حقیقتش نیست. دین حقیقتش هست. اینطور نیست که حقیقت دین رخت بربسته باشد و نباشد. الا حجت تمام نیست.

لکن آنچه مشهور میشود، حقیقت دین نیست. اما حقیقت دین برای کسی که دنبالش باشد، حتما هست. روایت دارد که اگر غیبت سبب تزلزل در ایمان بشود، غیبت محقق نمیشود. غیبت سبب استحکام ایمان هخواهد شد. البته عده ای ضعیفند. به هر چیزی متزلزل میشوند. ضعف اینها غیر از این است که غیبت سبب باشد. ضعف اینها سبب میشود که اینها متزلزل بشوند.

حقیقت امام معصوم و رابطه برقرار است. اما ضعفشان سبب ریزششان میشود. غیبت سبب ریزش نمیشود. قران سبب ضلالت میشود یا نه. خداوند سبب میشود یا نه. پیامبر سبب میشود یا نه؟ پیامبر علم هدایت است. لکن بعضی تحمل ندارند. میریزند. ضلالت و گمراهی حتما جزایی است. امکان ندارد ضلالت ابتدایی باشد. اما رفتار و کارهای افراد میتواند سبب بشود که وقتی مواجه به دین میشوند، تحمل ندارند و ریزش پیدا میکنند.

طولانی شدن غیبت هم مثل اصل امامت است. چنانچه امیر مومنان در زمان حیاتشان در کنار مردم بودند. مردم باهاشان مواجه بودند، خیلی ها ریختند. عدالت امام سبب ریزش بود. این ضعف مردم است یا ضعف عدالت. مردم تحمل نداشتند. اصل غیبت یک حقیقت ابتلایی است که برای تمحیص و تمییز است. برای غربال است. تا ایمان ها قوی تر بشود. علم است برای رویش بالاتر. اما قطعا عده ای تحمل این را ندارند و ریزش پیدا میکنند. اینطور نیست که کسی زندگی عادی اش را بکند و به غیبت مبتلا بشود و به راحتی سربلند بیرون بیاید. اگر کسی بخواهد داب عادی زندگی را ادامه بدهد، بعد نجات هم بخواهد، این ریزش دراد. ریزش ها هم مراتب دارد. گاهی اینها جزء اولین هدایت شده ها نیستند در گرویدن به حضرت. گاهی در مراتب اولی به حضرت ملحق نمیشوند. کسانی که در بدر و احد شرکت نرکدند، ریزش بود. اما همه در مقابل پیامبر قرار نگرفتند. اکثریتی که فرار کرده بودند، برگشتند. در زمان ظهور هم خیلی ها اابتداء ریزش پیدا میکنند. اما اینطور نیست که با این ریزش از دنیا بروند. مثال این، گاهی سوال میدهند، یک عده ای به جواب میرسند. بعد توضیح را بیشتر میکنند، عده ای دیگر هم به جواب میرسند. هرقدر توضیح بیشتر میشود، امتیازش کمتر مشود. کسانی که در اولین ظهورات ایمان می آورند، قوت ایمان اینهاست که خوب یافتند و فهمیدنند. کسانی که در مرتبه بعد میفهمند، ریزش دارند. اینطور نیست کهحتما گمراه باشند. آنهایی که در مقابل حضرت می ایستند، عده ای خاص هستند. در زمان حضرات معصومین خیلی ها ایمان نیاوردند ،اما در مقابل هم نبودند. عده ای که در مقابل ایستادند در عناد و کفر برگشت پذی رنبودند.

امام زمان یک رجعتی دارند که در زمان رجعت اینها زنده میشوند و انتقام گرفته میشود از اینها.

یک بیان دیگری دارد که حقیقت اینها در هر زمانی زنده است.

وقتی امام زمان ظهور میکنند، اولین کسانی که مورد عقاب قرار میدهند چند دسته اند. اولین دسته فرزندان بنی امیه سهتند. بعضی اعتراض میکنند که اینها که کاری نکردند. کسانی که به فعل بنی امیه به فعل آنها راضی باشند، فرزندان بنی امیه هستند. داعشی ها داعیه اموی بودن را دارند. زنده کردن بنی امیه را دارند. ادعای اینها را دارند. فرزندان آنها حساب میشوند. یکی از احکامی که در زمان ظهور حضرت اجرا میشود، قاعده من رضی بفعل قوم فهو منهم است. کسانی که راضی باشند به فعل قومی، همان حکم راجع بهشان اجرا میشود.

این در دوره حضرت اجرا میشود. هر کسی هب فعل قومی راضی باشد ملحق به او میشود. در دوران قبل از ظهور، در قیامت آشکار میشود. اما در دوره حضرت در دنیا هم حکم دارد. علتش هم این است که علم هدایت کاملا آشکار است. در دوره های قبلی این حکم اجرا نداشت، انجازش در قیامت بود. کاملا اشکار نبود. خلط بین حق و باطل میشد. ممکن بود خطا کرده باشند. در عمرشان فرصت داشتند بلکه برگردند. در دوره حضرت جهل برطرف شده است. هدایت اشکار و روشن است. ضلالت آشکار و روشن است. این برای دوران استقرار است. دوران قیام هنوز خلط امکان پذیر است.

روایات این مسئله خیلی عظیم است.

ان امرنا صعب مستصعب، لا یحتمله الا ملک مقرب، نبی مرسل، او عبد یمتحن الله قلبه للایمان.

در بعضی روایات دارد که امرنا صعب مستصعب، الا هم ندارد و تا آخر میرود. این هم دو مرتبه است. اصبغ بن نباته کنار میثم بود گفتگو میکردند. هر دو از اصحاب سر حضرت هستند. اصبغ این روایت را برای میثم خواند. با الا. میثم خیلی بر آشفته شد و رفت خدمت حضرت. ما میشنویم خیلی باکی مان نیست. که ما جزء محرومین هستیم آیا. میثم اینطوری بود. تا این حدیث را شنید، میثم رفت خدمت امیر مومنان. این حدیث از شما نقل شده است از اصبغ. درست است؟ فرمودند درست است. گفت محرومیم؟

حضرت جریانات مختلفی را ذکر کردند. جریان خضر و موسی را نقل کرد. مگر هرچه را خضر میدانست موسی تحمل میکرد. یا جریان سجده آدم که همه ملائکه تحمل نداشتند که وقتی بشارت ایجاد خلیفه را داد، گفتند یفسک الدماء، اینها تحمل نداشتند، اما بشارت باد به تو که تو از آنهایی نیستی که تحمل نداری. ملک مقرب هم در آنجا تحمل نکرده است. نبی مرسل هم مثل موسی امر خضر را تحمل نکرده است. اما به میثم بشارت میدهد که تو از آنهایی نیستی که تحمل نمیکنی.

بالاتر از نبی مرسل نیامده است.

ابتلای موسی به این پیش آمد و رشد پیدا کرد. در اینجا هم امر ولایت حضرات معصومین مراتب دارد. این مرتبه را میفرماید تو اهلش هستی. اما اینکه مراتبی هست که ملک مقرب تحملش را ندارد، نسبت به آن بیانی ندارد. تو از عبدهایی که عبد یمتحن الله قلبه للایمان هستی. اما دو واقعه را ذکر میکند، که اشاره به دیگری هم هست.

مرحوم علامه در اوایل الولایه می آورد و بیانی ذیلش دارد. این بحث ها را ندارد. ولی اصل روایات را دارد.

اینها برای حالت فناست. یعن ینبی ختمی از حیث رسالتش اینها را ندارد. لی حالات  مع الله که نبی مرسل هم ندارد. خودشان نبی مرسل هستند. از حیث نبی مرسل بودنشان نیست. در مرتبه فناست.

چو سلطان عزت علم بر کشد، جهان… در کشد.

 و ينتقم من أعداء اللّه، و يملأ الأرض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا.»[20]

یکبار در باره حقیقت عدل و ظلم در زمان ظهور را بررسی میکنیم.

در یکی از وعده ها این کا ررا انجام میدهیم.

6- و عن الأصبغ بن نباتة

اینها وقت های اختصاصی داشتند با حضرت. حضرت به کشاورزی مشغول بدوند. اینها حشر داشتند با مردم. در 5 سال حاکمیت هم بعضی از اینها وقت ویژه داشتند. حضرت هر روز می آمد دم مغازه میثم و یک ساعت برایش وقت داشت. امیر مومنان با آن همه سختی ها، در دورانی که در کوفه بودند، یک ساعت برای میثم وقت ویزه داشتند. گاهی میثم کار داشت، امیر مومنان خرما میفرختند و میثم برمیگشت. میثیم گفت به ابن عباس، بیان تفسیری که خوانده ام بگویم، گفت من چند دوره خوانده ام. ابن عباس می نوشت، بعد میثم جریانات خودش را گفت و بقیه را. او تحمل نداشت. میثم گفت تو بنویس، اگر کاذب در آمد بگو همه اش کاذب است.

قال: «أتيت أمير المؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السّلام‏

الشموس المضيية، ص: 18

فوجدته مفكّرا ينكت فى الأرض

همین زدن به زمین که اثری ازش باقی بماند. ینکت فی الارض یعنی این. نکت فی الارض یعنی چوب یا انگشت را به زمین زدن به صورتی که اثرش باقی بماند.

، فقلت له: «ما لى أراك مفكّرا تنكت فى الأرض؟

أرغبة فيها؟»

میخواست حضرت را به حرف بیاورد. و الا خوب میشناخت

قال: «لا و اللّه، ما رغبت فيها و لا فى الدّنيا يوما قطّ؛ و لكنّى فكّرت فى مولود يكون من ظهرى، الحادى عشر من ولدى، هو المهدىّ يملأها عدلا كما ملئت ظلما و جورا، تكون له حيرة و غيبة،

حیرت و غیبت خواهد بود.

 يضلّ فيها أقوام و يهتدى فيها آخرون.»

شاید غیبت مربوط به حضرت باشد. حیرت شاید برای حضرت باشد. اول اینطوری فکر میکنیم. اما با دنباله معلوم میشود که مردم در حیرت می افتند. حضرت حیرت ندارند. مردم نسبت به حضرت در غیبت قرار میگیرند. و الا خداوند که محضر عالم الغیب و الشهادة است، خودش غیبت و شهادت ندارد. غیب و شهادت مربوط به این طرف است. عالم که غیب و شهادت ندارد. آنی که برای دیگران غیب و شهادت است، او عالم غیب و شهادت است. حیرت و غیبت مربوط به مردم است. بعضی خواسته اند بگویند حضرت د رمحل سکونتش حیرت دارند. حیرت نسبت به حضرت معنا ندارد. همچنان که غیبت نسبت به حضرت معنا ندارد. حضرت مثل خورشید پشت ابر هستند. ابر حائل استفاده مردم است. نه اینکه خورشید از مبداش محروم باشد. خورشید نسبت به مبدئیتش غیبتی درش نیست. مردم اختلال ایجاد میشود بواسطه ضعفشان در ارتباطاشان. دروانی است که ارتباط با بدن نیست. مردم میخواهند به رشد برسند.

چنانچه امیر مومنین سه جنگ برایشان پیش آمد که ععده ای گمراه شدند و عده ای هدایت شدند.

در دوران انقلاب ما هم جنگ باعث رویش و ریزش شد. غیبت هم یک مرحله کمالی است. میتواند سبب هدایت بشود و سبب ریزش بشود. حیرت و غیبت چند مرحله دارد. از دورانی که خود امام زمان به دنیا آمدند، این تکون له حیرة و غیبة. چون خفاء مولد داشت. اکثر شیعیان نمیدانستند که حضرت به دنیا آمده است. چند نفر محدود خبر داشتند که امام حسن عسکری نشان داده بودند. گوسفندی را به عنوان ولیمه داده بودند. یا گوشت فرستاده بودند.

یک حیرت و غیبت در دوران امامت حضرت. وقتی امام حسن عسگری از دنیا رفتند، در دوران امام زمان بسیار پنهان بود. در بعضی از نسخ این روایت، بین این دو فراز فراز دیگری دارد.

کم تکون الحیرة و الغیبه، در کافی اینطوری آمده است. کم تکون الغیبة و الحیرة شش روز یا شش ماه یا شش سال. این میتواند ناظر به تمام مراتب اشد. تردید است. معلوم نیست. ممکن ست همین نشانه شش سالی باشد که حضرت در دوران تولد بودند تا امامتشان. یا دوران ابتدای امامتشان. طول کشید تا مردم راه پیدا کردند که امام بعدشان کیست.

دوباره همین حیرت و غیبت در زمان غیبت صغری اره دارد. در دروان غیبت کبری هم راه دارد. در ابتدای ظهور هم راه دارد. همین مسائل پیش می اید. بعضی نمیفهمند و نمیدانند. حیرت پیش می اید برایشان.

اگر حیریت و غیبت را زده اند به ابتدا، غیبت صغری و غیبت کبری و ابتدای ظهور، همه اینها جزء مراحل غیبت و ظهور است. در هر مرحله هم عده ای گمراه میشوند و عده ای هدایت میشوند.

حیرت برای امام و غیبت برای امام، مثل مثال عالم الغیب و الشهادة، غیبت برای کسی که احاطه دارد معنا ندارد. اگر غیبت برای او بود، هدایت و ضلالت برای اینها معنا نمیداد.

یضل و یهتدی نتیجه اش است. غیبت برای اینهاست.

در نسبت مردم با حضرت، غیبت و حیرت پیش آمده است. همه نسبت به حضرت غیبت پیدا میکنند. حیرت پیدا میکنند.

در روایات حیرت و غیبت، دارد از پیامبر که اشبه الناس بی خلقا و خلقا یکون له غیبة و حیرة…. یقبل بعد از آن حیرت و غبیت، ستکون بعدی فتنة صماء سیلم. یعنی تاریک تاریک که هیچ راه روشنی درش نیست. یسقط فیها کل ولیجة و بطانة. هر چیزی که در درونهاست آشکار مشیود. درونی ها و باطنی ها آشکار میشود. هم ظاهری معنا شده و هم باطنی. حمل هایی که در رحمها هست، باید آشکار بشود. این معنا نسبتش عام میشود. چه مرد باشد و چه زن. شامل مردها هم مشود. انحصار ندارد که فقط این باشد. همه را هم شامل میشود.

ذلک عند فقدان شیعتک الخامس من ولد السابع من ولدک.

و کم من مومن و مومنة حیران عند فقده ثم ….

روایت دیگر. علی ان شیعتنا یقعون فی فتنة و حیرة فی غیبته. ….. اعنهم علی ذلک

روایت دیگر. یجولون جولان النعم. یطلبون المرئی فلا یجدون. حضرت غائب نیست. اینها نمیابند. غیبته منا. از جان بماست. نه از جانب او. امام نمیشود از ماموم در غیبت باشد. ماموم میتواند از امامدر غیبت باشد. اگر امام در غیبت باشد، حجت کنار میرود. ضلالت اتمام حجت ندارد. غیبت او از جانب ماست. ما غائبیم. ما فکر میکنم که ما غائبیم. شهید آوینی تعبیر قشنگی دارند. ما خودمان را ملاک میگیریم. چون ما امام را نمیبینیم میگوییم امام نیست.

لکن بعد غیبة و حیرة… الا المخلصون

تبارئهم بعضهم عن بعض.

حیرت شیعه در زمان غیبت تعبیر دارد.

یک وقتی ان شاء الله مفصل تر و جزئی تر میخوانیم.

امام معصوم مثل زمان حضور که حضرات معصومین بودند نیست. نمیخواهیم بگوییم مثل آن موقع است. اگر میگوییم غیبت برای مردم است. دوران سوق داده بوده است به این مسئله که رابطه ها بر اساس نظام حقیقی شکل بگیرد. اساس غیبت این است. رابطه ها بر ساس حقیقت امام شکل بگیرد. و اگر کسی در این قافله جاماند ،این در غیبت قرا رگرفته است. حرکت کمالی به گونه ای بوده است که امام زمان باید ارتباطش با مردم اینگونه باشد که بدنش دیده نمیشود اما رابطه برقرار است. هر کسی جاماند، این در غیبت و حیرت است. بودن امام و حجت اصل اساسی وجود حجت در عصر است. اگر دورانی باشد که حجت نباشد، مردم میتوانند شکایت بکنند که حجت نبود. لولا الحجة لساخت باهلها. وجود حجت زنده هم لازم است. نه اینکه به روحش حاضر باشد. حجتی که باید حی و حاضر باشد. این حی حاضر در دورانی با ارتباط بدنی حجت تام بود، دارد به سمت قیامت حرکت محقق میشود. کاروران بشریت به سوی کمال است. ادم چند حکم داشت. نوح نبی 10 حکم داشت. تا به زمان خاتم اوصیا که میرسد، دین دارد به حقیقت حقیقتش نزدیک میشود. آماده برای ورود به قیامت میشود. حضور این است که رابطه اینطور باشد.

در زمان غیبت صغری، اسحاق بن یعقوب سوالات زیادی کردند از حضرت. جواب هایش آمد.

انی اخرج و لا بیعة احد فی عنقی. نبودن بیعت چه اثری با غیبت دارد

فکالانتفاع بالشمس، اذا غیبتها عن الابصار بالسحاب. آیا وقتی مانع ابر است، خورشید به شخصه دیده نمیشود، اما روشنی خورشید را نیمبینیم. کسی میتواند بگوید خروشید رد آسمان نیست؟ جسم خورشید دیده نمیشود. انتفاع به خورشید حقیقتش به نور است یا به گردی خورشید است؟ هیچ چیزی از انتفاع کم نشده است. الا اینکه مردم به یقین رسیده اند که آن حقیقت هست که این نور هست. حقیقت با رویت گردی دیده نمیشود. با دیدن آثار و علائم هم محق شده است. ما به دنبال این نیستیم که حضرت را بینیم به چشم. کسانی که به یقین میرسند تقدم و تاخر این امر برایشان فرقی نمیکند. رسیده اند، برایشان فرقی نمیکند.

آن ظهور برای چشمهایی که خفافیش از عیون بودند، برای آنها هم آشکار مشیود. و الا برای اهل دیدن حقیقت حضرت آشکار بوده است. کسی که نور را ببیند نفهمد خورشید است در ظهور میبیند.

فاغلقوا ابواب السوال عما لایعنیکم. … اکثروا الدعا بتعجیل الفرج. دنبال رابطه باشید. فان ذلک فرجکم. فرج شما همین رابطه است. نه اینکه بشینی و دعا بخوانی. دارد که وقتی فقد امامکم من بین اظهرکم، فاطلب الفرج من تحت اقدامکم. یعنی دنبال عمل کردن فرج را پیدا کنید. نه با نشستن. در روایت دیگر دارد که المنتظر کالمتشحط فی دمه. این قدر در کوشش و تلاش است تا راه پیدا بکند. اینطوری است.

این رابطه بر نمیگردد. جسم حضرت آشکار نمیشود. مثل دوران قیامت که مردم با فشار ها به آن مرتبه میرسند که توحید را مشاهده میکنند. عده زیادی رشد را کم کم پیدا میکنند و آماده میشوند برای آن ارتباطا. اگر میگوییم خفافیش عیون هم میتوانند بینند، به مرتبه ای میرسند که کم ترین مرتبه را مشاهده میکنند. لذا دارد که کسی که در دورترین نقطه است، خودش را نزدیکترنی فرد میبیند. مثل زمان پیامبر نیست که منافقانه کنار پیامبر باشند. رابطه ها بر اساس نظام ظاهری نیست. برگشت به رابطه های ظاهری هم نیست. همچنان که در قیامت مردم در اثر مشکلات ردش میکنند تا اولین مرتبه اش را بیابند، فتنه های آخر الزمان مردم را به رشد میرساند و کمال. ریزش و رویش دارد. وقتی میبینند جزاء میبینند. با دشمنی میبینند.

در روایت دارد که ما من مومن و کافر الا اینکه حقیقت حضرات را میبینند. این چشم نیست. مومن وقتی میبیند میبیند که به مقدار ایمانش محبت دارد به آنها.

کافر میبیند که به مقدار کفرش بغض دارد. تمام حقیقت کفرش مندمج میشود در بغض به حضرات.

مومن تمام حقیقت ایمانش محبتش جلوه میکند. تا حالا پراکنده میدید خودش را در کفرش. این را نمیخواهم. آن را نیمخواهم. روح کفرش آشکار میشود.

برای مومنین هم همینطور روح ایمانش می آید.

و ان من اهل کتاب الا لیومنن به قبل موته. ده روایت هم هست. 5 روایت میگوید به حضرت عیسی ایمان می آورند. 5 روایت میگویند به رسول گرامی. این دو دسته روایت جمع میشوند به اینکه عیسی که در دوران امت رسول، به رسول گرامی اسلام ایمان می آورند.

در آخرین لحظات عمرشان عیسی را میبینند، با نوید به رسول گرامی برای آنها ایمان را ایجاد میکند. اگر اهل صحیح بوند.

نفهمیدند بیش از این. قاصر بودند. ایمان آوردن به عیسی، یعنی عیسی ای که به پیامبر اسلام بشارت میدهد.

آنهایی هم که میگویند خود رسول را میبینند، یعنی حقیقت ولایت را میبینند. میبینیند که همه آن حقیقتی که دنبالش بوده اند همین بود هاست. با ایمان به حضرت از دنیا می روند. هنوز جزء ایام دنیاست و ایمانشان مقبول است.

قبل موتشان ایمان می آورند. آیه شریفه است.

یک عده ای ریزش دارند. بعضی هدایت میشوند. با این رباطه های ما هیچ تضمینی نیستکه یهتدون باشیم. کسی میتواند غیبتش نجاتش بدهد که کالمتشحط فی دمه باشد. حالش حالی باشد که اگر امام زمان او را ببیند راضی باشد. اگر در محضر حضرت خودش را ببیند، رفتارش را تغییر ندهد. نه اینکه اگر حضرت را دید افعالش تغییر بکند. اگر تغییر بکند میفهمد که مورد رضا نیست.

یک مرتبه اش هم سخت است.

فقلت:

«يا أمير المؤمنين! و انّ هذا الكائن؟» قال: «نعم، كما أنّه مخلوق،

همچنانکه حضرت مخلوق است، غیبت هم قطعا محقق خواهد شد. این کما انه مخلوق را جهات مختلفی معنا کرده اند.

و أنّى لك بالعلم بهذا الأمر؟

خطاب حضرت است به اصبغ

يا أصبغ! اولئك خيار هذه الامّة،

آنهایی که ایمان به حضرت پیدا میکنند در دوران این غیبت، برترین های این امت هستند. با ابرار امت محشور هستند. نمیتوانی تصور بکنی که چقدر سخت و سنگین میشود. همچنان که از حضرات روایات مختلف هستند که میگفتند چقدر شوق داریم به دیدن برادرانمان. شما اصحاب ما هستید. برادران ما کسانی هستند که ما را نمیبنند لکن به ما ایمان می آورند.

 مع أبرار هذه العترة.» قلت: «و ما يكون بعد ذلك؟» قال: «يفعل اللّه ما يشآء، فإنّ له إرادات و غايات.»[21]

بعد از آنکه حضرت دوران غیبتش آغاز میشود، یا دوران ظهورش، فان له بدائات و ارادات و غایات و نهایات

ظهورات مختلف حضرت حق، اراده های مخلفی نشات میگیرد. ظهور ممکن بود تا نزدیکش هم محقق بشود برای مصالحی. غایات یعنی مصالحی در کار است. نهایاتش هم یکی نیست. نشان میدهد که خود این مکتوم بودن و پنهان بودن کمال زاست و اثر گذار است.

ان شاء الله خداوند ما را جزء مهتدین قرار بدهد.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 7” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید