بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت يوسف(عليه‌السلام)

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت يوسف(ع) در قرآن کريم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 19-08-97
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
سلام مي‌کنم به همه بيننده‌ها و شنونده‌هاي بسيار نازنين‌مان، حلول ماه ربيع الاول بر شما مبارک باشد. عزاداري‌هاي دو ماه محرم و صفر انشاءالله قبول باشد و همه ما براي هميشه زير سايه‌ي اهل‌بيت(عليهم‌السلام) باشيم. با يک شروع جديد در اين فصل بسيار گرم و پاييزي همراه شما هستيم. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله ماه ربيع المولود آغازي باشد براي ارتباط بيشتر با اهل‌بيت، همچنان که در دو ماه محرم و صفر توسلات و تضرعات ما مورد قبول واقع شده باشد، انشاءالله خوشحالي‌هاي ما در اين ماه‌ها مورد قبول حق باشد و زير سايه‌ي اهل‌بيت در هر حالي باشيم.
شريعتي: هفته گذشته نکات آيات 52 و 53 از سوره يوسف را براي ما گفتند، نکات بسيار لطيف و کاربردي که انشاءالله بتوانيم از آموزه‌هاي قرآن کريم در زندگي‌مان استفاده کنيم. مباحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله خداي سبحان ارض وجود ما و ارض بيروني ما را به طاعت اولياي خودش و طاعت خودش منور بگرداند و وجود با برکت اوليائش در مملکت ما مطاع باشد تا انشاءالله فرج در زندگي ما و سرزمين ما و همه عالم محقق شود.
باز هم عرض سلام مي‌کنيم خدمت حضرت يوسف(ع) و از ايشان اذن مي‌خواهيم که به ما اجازه بدهند از برکات وجودي‌شان در اين سوره استفاده کنيم و ما را کمک و ياري کنند. در محضر آيات 52 و 53 بوديم، نکاتي را گفتيم و چند نکته‌اي باقي ماند. از جمله نکاتي که در اينجا خيلي بارز است اين است که توجه يوسف(ع) به جاي اينکه بخواهد براي اينها دين را تبليغ مستقيم کند، نشان مي‌دهد تمام اين حالات و احوالش مرتبط با خداست. با اين نشان دادن به مبدأ رابطه و نعمت‌هايي که مي‌بيند اشاره مي‌کند و با آنچه که آنها مي‌بينند، وقتي دو نفر افق نگاه را با هم قياس مي‌کنند، نگاه مي‌کند اين عظمتي که در نگاه دارد با کوتاهي نگاهي که آن دارد، تحليلي که او از يک نگاه مادي دنيايي کوتاه مي‌کند تا يک تحليلي که اين از نگاه عميق دور با افق آينده و گذشته همه را با هم مرتبط مي‌بيند، چقدر متفاوت است. يعني کسي که نگاه مادي دارد، همه چيزش متفرق و متکثر است. همه چيز او متعارض است، اما کسي که الهي است آنجايي که در چاه و زندان افتاده، آنجايي که متهم‌اش کردند، آنجايي که به عزت رسيده است، خط سيرش کاملاً مشخص است يعني مي‌داند تحت سرپرستي يک حقيقت واحدي است و دارد  جلو مي‌رود و هيچکدام از اينها مانعش نيست. هيچي او را افسرده و خسته نمي‌کند. اين نگاه براي انسان، نوع رابطه انسان را با همه اعمال و حوادث متفاوت مي‌کند. اين استقامت و شرح صدر مي‌دهد و حادثه را حادثه‌ي تحت ربوبيت حق مي‌بيند تا يک کسي که اين حادثه را در مقابل خودش ببيند.
شريعتي: وقتي زندگي اهل‌بيت را نگاه مي‌کنيم که دچار انحراف نشدند به خاطر همين نکته است.
حاج آقاي عابديني: انبياء و هر ولي به مقداري که نگاهش به اين سمت ميل پيدا مي‌کند مي‌بينيد در زندگي او يک حالت وحدتي حاکم است. يعني نه سختي براي او مثل ما سخت است، کسي که ايمان دارد باعث مي‌شود که ارتباطش را با خدا ببيند. ضربه‌گير مي‌شود و ضربه‌ها مثل يک سپر حافظي ايمان ايجاد مي‌کند که هر ضربه‌اي به او مي‌خورد و به اين شخص نمي‌خورد. نه سختي براي او نيست اما اين سختي را احساس نمي‌کند. چون مي‌بيند از يک جايي دارد تدبير مي‌شود و مي‌داند منظورش از اين سختي چيست. لذا امام حسين(ع) سخت‌ترين آزمايشات و ابتلائات را داشت. اما در مقام شکر و رضاي کامل است. «رضاً بقضائک و تسليماً بامرک» است. تسليم خداست! با اين نگاه يوسف(ع) دارد دين و خداباوري را اينطور نشان مي‌دهد. «ذلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ» (يوسف/52) سنت خداست، اگر امروز شما دنبال من فرستاديد و با عزت مرا آزاد مي‌کنيد و همه تدبيرها و خيانت‌ها عليه من برملا شد، همه اعتراف کردند که خطا کردند، چون «وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ» اين بالاترين تبليغ است که سر صحنه حادثه دارد حادثه تبليغ او را مي‌کند. آزاد شدن من توسط خدايي که من قائل هستم و عزت پيدا کردن در مقابل همه که مي‌خواستند ذليل باشم، نشان مي‌دهد خدا در کار است. سنت خداست. يعني آنجايي که سختي مي‌آيد جزع مي‌کنيم و به خدا متوسل مي‌شويم. «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا» (معارج/20) اما وقتي خير مي‌آيد ديگر کاري نداريم «وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعا» (معارج/21) بلکه ديگران را هم منع و دنبال اين هستيم که خودمان بهره‌مند شويم. اينطور نيست. يوسف(ع) در همان حالي که «مَعاذَ اللَّهِ‏ إِنَّهُ رَبِّي‏» در اوج سختي‌ها مي‌گويد، در اوج راحت هم مي‌گويد: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء الا ما رحمَ ربّي» چون در آيه اول يک حالت انتساب به خودش بود که «لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ» تا عزيز مصر يا پادشاه بداند که من پنهاني خيانت نکرده بودم. مي‌خواست اين را ثابت کند که من اهل خيانت نيستم. دوباره بلافاصله مي‌گويد: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي» اگر من گفتم: «لَمْ أَخُنْهُ» خيانت نکردم، نه اينکه به خودم باشد. خيانت نکردن را از خدا مي‌بينم که باعث شد من خيانت نکنم و الا اگر من بودم بدون توجه الهي، من به تنهايي کاري نکردم.
لذا مرحوم علامه طباطبايي در جلد ششم الميزان مي‌فرمايد: انبياء توحيد ممثل هستند، يعني اگر توحيد مي‌خواست شکل ظاهري پيدا کند، مي‌خواست در عالم مادي جوري شود که ما ببينيم، انبياء مي‌شد. چقدر تعبير زيبايي است. انبياء توحيد در مرتبه فعل هستند. اگر ما نگاهمان به انبياء اينطور باشد، دنبال ياد گرفتن توحيد و حقايق توحيدي در زندگي انبياء و ائمه(ع) مي‌گرديم و موحد مي‌شويم. «اِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ» در قرآن هم غافر به کار رفته، هم غفار به کار رفته و هم غفور به کار رفته است. «غافر، غفار، غفور» غافر آمرزنده است. غفّار شدتش است و ضيغه مبالغه است، اما غفّار در اينجا يعني کسي که گويي شغل ديگري غير از مغفرت و آمرزش ندارد. کارش مغفرت است نه اينکه يکي از صفاتش اين است، غفور وقتي که مي‌شود يعني کار خدا آمرزش است. اين نگاه وقتي به کار برده مي‌شود ملاطفت شديدتر است. يعني از غافر شديدتر است، از غفار هم شديدتر است. لذا اينجا يوسف(ع) مي‌گويد: «إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ». وقتي مي‌گويد: «رَبّي» دارد يک الگويي هم نشان مي‌دهد که اگر کسي مي‌خواهد مربي باشد بايد به اين صفت الهي متلبس باشد يا نه؟ هرکس مربي است بايد غفور و رحيم باشد. خود يوسف مربي است و او هم مظهر غفور و رحيم است. اگر کسي ديگر هم مي‌خواهد کار مربي‌گري در عالم بکند، بايد مظهر غفور و رحيم باشد. گذشتن از خطاي ديگران، نديدن آنها، نقايص را به رو نياوردن و پوشاندن، خدا نقص را برطرف مي‌کند، غفور يعني نقص را آشکار نمي‌کند ولي برطرف مي‌کند. رحيم يعني خوبي‌ها را آشکار مي‌کند، زينت‌ها را جلوه مي‌دهد، به او مي‌دهد و آشکار مي‌کند.
خدايي که با ما چنين است، اگر مي‌خواهيم با ما اينطور بماند بايد ما هم با ديگران اينطور باشيم. نقص را نبينيم و بزرگ کنيم. نقص را بپوشانيم. طرف مي‌فهمد که تو فهميدي. اما نگذار آشکار شود و خجالت زده بشود. رحيم باش و خوبي‌ها را براي او قرار بده. جلوه بده و آشکار کن، آنها خجالت زده نقص‌هايشان را آشکار کردند، يعني هم زن‌ها اظهار کردند ما بوديم و هم زليخا اظهار کرد من بودم، اينجا مي‌گويد: خدايي که مرا پرورش داده و مرا ساخته اينطور ساخته است. من هم همين صفت را با ديگران دارم.
«وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ» (يوسف/54) وقتي يوسف تعبير خواب را کرد به آن رسول و فرستاده گفتند: برو يوسف را بياور. يوسف گفت: من نمي‌آيم تا آن تهمتي که به من زدند برداشته شود و معلوم شود من خائن نبودم. دادگاه تشکيل شد و محاکمه انجام شد و اقرار کردند که ما متهم هستيم و يوسف(ع) متهم نيست و يوسف تبرئه شد. براي پادشاه جلوه يوسف بيشتر شد. چون کسي که دوازده سال در زندان بود با سختي‌هايي که آن موقع بود، تا مي‌گويند: آزاد هستي، مي‌دود و فکر چيز ديگري نيست. اما اين گفت: نه، شرافت من برايم مهم است. تا اين اتهام حل نشود که غلط بوده من از زندان بيرون نمي‌آيم! همين باعث شد که عظمت يوسف براي ملک بيشتر شد. «وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي» شدت شوق ملک به او بيشتر شد. او را نزد من بياوريد، اين خودش يک قُرب است. نمي‌گويد: به درگاه ما بياوريد، مي‌گويد: نزد من بياوريد! اصلاً از زندان فقط بخاطر من آزادش کنيد! نه براي کارهايم که پيش برود. مي‌خواهم او پيش من باشد. اين براي من خيلي محبوب است و براي من شيرين است. اگر نگاه آدم اين باشد که يک ملکي با اينکه عادل نبود و صالح نبود، کافر بود ولي يک نجابتي را ديد و اينطور مجذوب بود. اگر آدم به خداي سبحان انتقال پيدا کند، اگر در درگاه الهي انسان صالح باشد، خدا با او چه معامله‌اي مي‌کند و چطور او را براي خود برمي‌گزيند؟ در بعضي از روايات هست که کسي که با اخلاص عمل انجام مي‌دهد، وقتي او را به صحراي محشر مي‌آورند و اعمال همه در مرعي و منظر قرار مي‌گيرد، وقتي نگاه به صحيفه اعمال او مي‌کنند مي‌بينند صحيفه او خالي است و چيزي درونش نيست. همه تعجب مي‌کنند چطور او چيزي ندارد. اما مي‌گويد: وقتي خدا با او خلوت مي‌کند، پر مي‌شود صحيفه او از اعمالي که فقط خدا از او خبر داشته است. «أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي» خدا او را براي خودش برگزيده است. همانطور که در مورد حضرت موسي داريم «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي» (طه/41)‏. خدايي که مبدأ اين کمالات خودش است وقتي ببيند، بي‌خود نيست به پيغمبر اکرم مي‌گويد: حبيب من! به ابراهيم خليل مي‌گويد: خليل من، ابراهيم خليل مي‌شود خليل الله، پيغمبر مي‌شود حبيب الله! محبوب خدا مي‌شود. «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ‏ اللَّهَ‏ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» (آل‌عمران/31) اين راه براي همه باز است. لذا بايد آدم حواسش باشد که خدا در عين اينکه يک قصه بيروني است و آثار بيروني و اجتماعي دارد، نظام دروني رابطه با خدا را هم تلنگر مي‌زند که منتقل شويم. حواسمان باشد که او خريدار هر خوبي است آن هم به احسن وجه! اگر چيزي ببيند به بهترين وجه جزا مي‌دهد نه به همان مقداري که عمل شده است. يک چنين خدايي داريم. خود همين نگاه قرب آور است.
«وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ» وقتي نزد اين ملک آوردند، «قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ» اينقدر شيفته شد، مدارج کمال را بايد پله پله طي کرد. اگر کسي مي‌خواهد رئيس جمهور شود بايد قبلاً يک کاري که حالت رجال سياسي شده باشد و کار عمومي باشد را طي کرده باشد، سابقه کاري مهمي داشته باشد که بتواند رياست جمهوري را به عهده بگيرد. حالا يوسف(ع) نزد اين پادشاه آمد و يکباره تمام مدارجي که بايد پله پله طي مي‌کرد، اينقدر اين کمالات در يوسف شديد بود که يکباره تمام پله‌ها را يکجا طي کرد. خداي سبحان از وقتي يوسف را در چاه انداختند و بعد به عنوان برده فروختند، مراوده‌هاي زليخا در قصر و بعد زندان، اين داشته شرح صدري پيدا مي‌کرده که اين شرح صدر براي مقامات بايد مرتبه به مرتبه پيش مي‌آمد. اين شرح صدر را بايد در اين پايه پيدا مي‌کرد و اگر قبول مي‌شد به پايه بعدي مي‌رسيد. اينها را در همان دوران سختي پيدا کرده بود. ما خيلي از اوقات فکر مي‌کنيم اگر مي‌خواهد اين شرح صدرها پيدا شود حتماً بايد در امر شبيه ايجاد شود. اما در امري که مث همين‌ها زندان بوده، دوران عبد بودن و برده شدن خيلي سخت بود. اين سابقه کاري يوسف در دوران چاه و بندگي و زندان در حقيقت ساخته شد براي اين کار. تمام اينها دوراني بود که ارتقاء پيدا کرد. مکينٌ، مکين مطلق، امين مطلق، يعني تو به عالي ترين مرتبه‌اي هستي که تحمل هر قدرتي را داري. مکين صاحب مکنت و جاه و مقام بودن است. تو صاحب قدرت و مکانت شدي در اين حاکميت و مکين امين هستي. کسي که مکين مي‌شود و بر دلها هم حاکميت پيدا مي‌کند، مکين مطلق است. اين قدرتش مطلق است. يعني در همه امتحاناتي که سخت‌ترين امتحانات بوده پيروز و موفق بيرون آمدي، امتحاني براي تو نيست که در اين امتحان ببينيم چطوري از آب در آمد.
براي انسان گذشتن از شهوت در اوج جواني، در يک جاي خلوت، آنچنان آشکار شد که براي هرکسي آنجا بود قصه روشن شد. معلوم شد چقدر آزمايش سخت بوده است. آزمايشي که با زن‌ها پيش آمد سخت‌ترين آزمايش بود. لذا آن آخري را که موفق بود، کسي که مطلع باشد مي‌فهمد اين موفقيت چقدر عظيم بود. اين چقدر زيباست که «مکينٌ امينٌ» مکين صاحب قدرت بودن و امين نظام امانتداري است که در اينجا اين ملک براي يوسف(ع) ديد. وقتي او يوسف را براي همه مناسِب مناسب ديد و بلکه تمام قدرت را براي او شايسته ديد، يعني تو صاحب مکنت و قدرت شوي آن هم به اطلاق. بعضي مي‌گويند: در اينجا پيشنهاد کرده بود که جاي من بنشين. چون در حاکميتش هم يک بحران تعارض بود، فرصت را مناسب ديد و به يوسف پيشنهاد داد. خيلي‌ها هستند تا انسان شايسته مي‌بينند و شايستگي او را مي‌بينند زير بار نمي‌روند. گاهي زير آب او را مي‌زنند که نکند اين جاي مرا بگيرد و اين خيلي مهم است که کسي شايستگي ديگري را ابراز کند و قبول کند. ادبي که اين ملک به يوسف کرد، يوسف را مکين امين ديد. اينجا يوسف را با خودش معارض نديد. با اين محبوبيتي که يوسف داشت و وقتي زن‌ها يوسف را ديدند دستشان را بريدند و مشتاقش شدند و اين خود انصاف است. اين يک صفتي است که اگر در مسئولي باشد آن مسئول رشد و کمال پيدا مي‌کند. از جاه و مقام نترسد. بگويد: اگر اين شايسته‌تر است، او جاي من بيايد! بنده که مبلغ هستم، از اينکه يک روز مبلغ ديگري جاي من بنشيند ممکن است ترس به وجودم راه پيدا کند و اين خيلي عيب عظيمي است. لقمان به فرزندش خطاب مي‌کند: فرزندم، هرچيزي که مالک چيزي مي‌شود نسبت به آن خودخواه مي‌شود. در حالي که انسان بايد حتي در جاه و مقام امين باشد.
«لدينا» اشاره زيبايي است. يعني غير از اينکه من تو را براي خودم مي‌خواهم و دوست دارم فقط براي خودم باشي، اما در دستگاه حاکميت هم تو مطاع هستي، هرکاري خواستي بکني اين براي تو رواست. يعني تمام دستگاه را موظف به اطاعت کرده است. «لدينا» يعني بالاترين پست حکومتي، مکنت تو مطلق است، وقتي تو اين مقدار مکنت پيدا کردي، همه بايد تابع تو باشند. بعضي مي‌گويند: تخست‌وزيري را پيشنهاد کرد. بعضي مي‌گويند: خود حاکميت را پيشنهاد کرد. آنوقت يوسف(ع) پس از اينکه اين شخص اينطور مي‌گويد، يوسف (ع) دست مي‌گذارد روي نقطه بزنگاهي که گير حاکميت است «اجْعَلْنِي عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» (يوسف/55) مرا قرار بده بر خزائن ارض، خزائن ارض هرآنچه در امور مالي است از بالقوه و بالفعل، بعضي بالفعل است مثل اموالي که در خزانه است، مثل اموري که بالفعل محقق است. مثل دارايي‌هاي موجود، اما چيزهايي است دارايي است اما بالقوه است. مثل زراعت و اموالي که قابل توسعه و نمو هستند. مي‌گويد: من را قرار بده بر همه خزينه‌ها تا قدرت اداره‌ي دوران بحران را از الآن برنامه‌ريزي کنم. اگر کسي بداند که دوران بحران است و قطعاً هرکس بيايد خراب مي‌شود نمي‌آيد مسئوليت قبول کند. بايد بيايد ضايع شود و برود. يک کسي که مي‌داند و از جهت الهي پيش‌بيني کرده و خودش بيان کرده که سخت‌ترين شرايط در راه است، قحطي هفت ساله و فشار هفت سال اول که بايد مردم را تحت فشار قرار بدهي، انقباضي در بودجه عمل کني، بايد سخت بگيري، بايد خيلي از راهکارها را تغيير بدهي، قطعاً مقاومت خيلي زياد است و قطعاً خيلي‌ها نمي‌پسندند. در دوران سختي هم قطعاً خيلي‌ها تحمل نمي‌کنند و در مقابل قرار مي‌گيرند. آمده اينجا مي‌گويد: مرا قرار بده در نظام اقتصادي، کل نظام اقتصادي را به من بسپار و من حفيظ عليم هستم. «حفيظ» يعني تعهدم، يعني کاملاً به جا مصرف کردن و درست طراحي کردن، در همه اينها دقت دارم. من تعهدم را مقدم بر تخصصم مي‌دارم. اينجا چون خطر است، مسائل مالي است، تعهد بايد مقدم بر تخصص باشد. بايد بداند که منافع همه بايد حفظ و رعايت شود. نه دنبال عده‌اي از حزب و گروه باشي. اولين نکته که اينجا مطرح است اين است که وقتي يوسف خواست از زندان آزاد شود، يک دعايي کرد که مي‌گويند: تا امروز اين دعا مستجاب است. خدايا دارم از زندان مي‌روم اما قلوب نيکانت را به سمت اين زندانيان منعطف کن. امروز همين که عده‌اي در کار هستند که پولي جمع کنند و گلريزان داشته باشند تا بتوانند عده‌اي را آزاد کنند. زندان دوران سختي است و ممکن است پاي کسي عمدي يا غير عمدي به زندان باز شود. «اللهم اعطف عليهم بقلوب الأخيار و انعم عليهم الأخبار» زندانيان آنجا از همه جا قطع ارتباط هستند اما براي اينکه براي اينها سختي کمتر شود اخبار بيروني را براي اينها تو يک طوري قرار بده که هميشه به گوش اينها برسد. لذا معروف است که زنداني‌ها از کساني که بيرون هستند بيشتر خبر دارند! چون اينجا متمرکز هستند دنبال خبر هستند. بعضي از کساني که زنداني بودند، خيلي‌ها مي‌گفتند: ما شهادت مي‌دهيم که درست است. اخبار ما هميشه بيش از کساني بود که آزاد بودند. وقتي بيرون آمد گفت: سر در زندان اين جمله را نوشتند «هذا قبور الاحياء» اينها زنده هستند اما زندان برايشان مثل قبر است «و بيت الأحزان» خانه حزن است. «و تجربة الأصدقاء» محل آزمايش دوستان است. يعني کساني که اظهار دوستي مي‌کردند معلوم مي‌شود دوست هستند يا نيستند. آيا پيگير کمک به اين و خانواده‌اش هستند؟ اينجا جايي است که دوستان انسان محک مي‌خورند. اينجا جايي است که اعداء خوشحال مي‌شوند. اگر ديدي دل کسي خنک شده است با زندان افتادن کسي اين دشمن است.
شريعتي: همين‌جا براي آزادي زندانيان دعا کنيد.
حاج آقاي عابديني: انشاءالله خداي سبحان به برکت يوسف نبي، به برکت موسي بن جعفر(ع)، به برکت اين بزرگواراني که طعم زندان را چشيده بودند و سختي‌هاي زندان را مي‌دانستند، به برکت امام کاظم(ع) باب آزادي و گشايش اينها فراهم شود و اگر تعمدي در کار است، انشاءالله خداي سبحان باب اين را باز کند و خانواده‌هاي اينها را خوشحال کند به برکت آزادي در اين ماه شريف و دوستاني هم که مي‌دانند دوستي را به تمام برسانند. يا خودشان اگر مي‌توانند باني خير شوند تا بتوانند اينها را کمک کنند.
شريعتي: هنوز طعم شيرين حمايت و مشارکت شما در طرح عظيم حمايت از زندانيان بدهکار در جرايم غير عمد از خاطر ما نرفته است، انشاءالله اين طرح را هم به زودي کليد خواهيم زد. امروز صفحه 499 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه جاثيه را تلاوت خواهيم کرد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، حم‏ «1» تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ «2» إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ «3» وَ فِي خَلْقِكُمْ وَ ما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ «4» وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «5» تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ «6» وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ «7» يَسْمَعُ آياتِ اللَّهِ تُتْلى‏ عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «8» وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آياتِنا شَيْئاً اتَّخَذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ «9» مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ ما كَسَبُوا شَيْئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ «10» هذا هُدىً وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ «11» اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ «12» وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ «13»
ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان‏. حا، ميم. نزول كتاب از طرف خداوند عزّت‏مند حكيم است. همانا در آسمان‏ها و زمين براى مؤمنان نشانه‏هايى است. و در آفرينش شما و آنچه از جنبده‏ها كه (در هستى) پراكنده نموده، براى اهل يقين، نشانه‏هايى (از قدرت الهى) است. و شب و روز كه در پى يكديگرند و آنچه از روزى كه خداوند از آسمان فرو فرستاده و زمين را به واسطه‏ى آن بعد از پژمردگى‏اش سبز و زنده نموده است و گردش بادها، براى كسانى كه تعقّل كنند نشانه‏هايى (از قدرت الهى است. اين‏ها آيات الهى است كه ما آنها را به حقّ بر تو تلاوت مى‏كنيم، پس بعد از خدا و آيات او به چه سخنى ايمان مى‏آورند. واى بر هر كافر دروغ پرداز گناه پيشه. (كافر گناهكارى كه) آيات خدا را كه پيوسته بر او تلاوت مى‏شود، مى‏شنود ولى همچون كسى كه آنها را نشنيده متكبّرانه (بر انحراف خود) اصرار مى‏ورزد، پس او را به عذابى سخت بشارت ده. و هرگاه از آيات ما چيزى فهمد آن را به مسخره مى‏گيرد، آنانند كه برايشان عذاب خفّت‏بارى است. جهنّم پيش روى آنان است و آنچه را به دست آورده‏اند و آنچه را از غير خدا، اولياى خود گرفته‏اند، ذرّه‏اى آنان را بى‏نياز نمى‏كند و براى آنان عذاب بزرگى است. اين (قرآن) مايه‏ى هدايت است و كسانى كه به آيات پروردگارشان كفر ورزيدند برايشان عذابى دردناك از هول و اضطراب است. خداوند كسى است كه دريا را براى شما رام كرد تا به فرمان او كشتى‏ها در آن جريان پيدا كنند و تا از فضل او جستجو كنيد و شايد شكرگزارى كنيد. و آنچه در آسمان‏ها و آنچه در زمين است، همه از اوست كه براى شما رام نمود، همانا در اين تسخير براى كسانى كه فكر كنند، قطعاً نشانه‏هايى است.
شريعتي: اين هفته قرار هست از آيت الله سيد علي آقاي قاضي بشنويم.
حاج آقاي عابديني: در مورد مرحوم قاضي گفتگوهاي زيادي شده است. دوستان حتماً رجوع کنند. جريان مرحوم آ سيد علي آقاي قاضي اهميتش به اين جهت است که يک جريان سازي اخلاقي را بنيان گذاري کردند اما ترويج عظيمش در زمان ايشان محقق شد. ترويج اين جريان سازي از عقبه‌هاي عظيمي است که نظام اسلامي ما هرچه جلو برود تازه اين شکوفا مي‌شود که نمود اين مرحوم امام مي‌شود. نمود اين علامه طباطبايي و آيت الله بهجت مي‌شود و اينها نمود آن جريان سازي اخلاقي هستند که عنوان معرفت نفس پيدا مي‌کند و بزرگاني اينگونه در يک مکتب معرفت نفسي که جريان سازي و توسعه‌اش را مرحوم قاضي انجام داده شکل گرفته و هنوز که هنوز است اعماق اين باقي مانده تا به واسطه بعدي‌ها منکشف شود. لذا اين اهميت جريان مرحوم قاضي را در جريان سازي اخلاقي که عقبه تفکري حکمت متعاليه انقلاب اسلامي با اين جريان سازي اخلاقي خيلي عظيم است.
شريعتي: بهترين‌ها را براي شما آرزو مي‌کنم. «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين»

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت يوسف(عليه‌السلام)” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید