بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم


 

1401-09-08

حجت الاسلام عابدینی – سیره تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم (حضرت موسی علیه‌السلام)

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ» «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». خانم‌ها آقایان سلام، به این سمت خدا خیلی خیلی خوش آمدید. ما برگشتیم به همان قرار همیشگی، همین حوالی ساعت 1:10 دقیقه و خوشحالیم که زنده و مستقیم از تهران، پایتخت کشور عشق و ایمان، به تک تک شما سلام می‌کنیم. امیدوارم هر جا که هستید خداوند متعال پشت و پناهتان باشد ان‌شاءالله. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خیلی خوش آمدید.

 

حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله. و عرض ادب و سلام و احترام خدمت همه بینندگان و شنوندگان عزیزمان.
شریعتی: حالتان چطور است؟
حجت الاسلام عابدینی: الحمدالله رب العالمین.
شریعتی: ان‌شاءالله که همیشه خوب باشید. خوشحالیم خدمتتان هستیم. امشب هم بازی ایران و آمریکا است و برای عزیزانمان در تیم ملی آرزوی موفقیت می‌کنیم، اتفاق و یک رویداد بسیار بزرگی است. ان‌شاءالله با همان غیرت همیشگی بتوانیم غالب بشویم بر تیم ملی آمریکا. برای تیم ملی عزیزمان آرزوی سلامتی و تندرستی و موفقیت می‌کنیم. شما هم دعا بکنید که ان‌شاءالله امشب دل یک ملت شاد بشود ان‌شاءالله. حاج آقای عابدینی بادی تیه و سرگردانی بنی اسرائیل، ناتمام ماند، امروز با دل و جان می‌شنویم بحث شما را.
حجت الاسلام عابدینی: در خدمت شما هستیم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ/ الحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین الصلاةُ وَ السلامُ عَلی مُحَمَدٍ وَ آلِه الطاهِرین/ «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم/ وَ لَعنُ الداءِ اَجمَعین اِلی یَومِ الدِّین». «اللَّهُمَّ کُن لِوَلیَّکَ الحُجَّةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علیهِ و عَلي آبائِهِ في هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي کُلِّ سَاعَةِ وَلِیاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتَّي تُسکِنَهٌ أَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتعَهٌ فِیهَا طَوِیلا». ان‌شاءالله خدای سبحان همه ما را جزو سربازان، یاران، یاوران و بلکه سرداران حضرت ان‌شاءالله قرار بدهد.
شریعتی: الهی آمین، ان‌شاءالله.
حجت الاسلام عابدینی: در بحث تیه بودیم و تیه که همان معنای سرگردانی است که قوم بنی اسرائیل چطور مبتلا شدند به این سرگردانی و با توجه به این که روایات متعدد به خصوص در همین موضوع هم روایات ذیل همین موضوع هم به خصوص وارد شده است و در موضوعات دیگر که تمام این وقایع تاریخی که قرآن ذکر می‌کند تکرار پذیر است و در امت‌های بعدی ابتلا به آن‌ها ایجاد خواهد شد. لذا ما در حقیقت داریم سرگذشت خودمان را دوره می‌کنیم که عبرت بگیریم تا این که اگر مواجه شدیم با چنین جریانی و چنین حادثه‌ای بتوانیم بهترین موضع و تصمیم را در آن جا بگیریم، نگاه به این مسئله اهمیت زیادی پیدا می‌کند. به خصوص که یک امت بزرگی مثل قوم بنی اسرائیل در این جا مبتلا به 40 سال سرگردانی شدند. 40 سال یک دوره عمر است برای یک قومی که تازه ابتدای آن رشدشان و آن نمو اجتماعی‌شان را می‌خواستند طی بکنند بعد از این که از سلطه و بردگی فرعون نجات پیدا کرده بودند. مثلاً در نظر بگیریم 40 سال را مثل این می‌ماند که از ابتدایی که جمهوری اسلامی محقق شده است تا امروز ما حدود 43 سال است. عمر انقلاب ما. این‌ها حدود این 40 سال در حیرت بودند. در حیرت و تیه و سرگردانی حالا عرض خواهیم کرد که چگونه بود تا حدودی‌اش را ان‌شاءالله نشان می‌دهد که این‌ها هیچ رشدی در این ایام پیدا نکردند.
شریعتی: یعنی هر چه می‌رفتند دوباره سر جای اول‌شان بودند.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی این رفتن فقط رفتن ظاهری هم نبود.
شریعتی: بله، طی مسیر و این‌ها نبود.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی علاوه بر آن نگاه ظاهری که در حیرت بودند، در تمام کمالات در حیرت بودند. رشدی برای این‌ها ایجاد نشد.
شریعتی: یعنی مادی و معنوی در جا می‌زدند.
حجت الاسلام عابدینی: در جا می‌زدند. و شاید در جهات معنوی آن در جا زدن‌هایشان و هدر رفتشان شدتش هم بیشتر بود که حالا بعضی‌هایش را در خدمت دوستان آیات را و در محضر آیات خواهیم بود. ببینید اصل مسئله چگونه شروع شد؟ بعد از این که جریان حضرت موسی(ع) آن الواح مقدس را گرفتند و ابلاغ کردند به مردم بعد از همه آن جریانات گوساله پرستی و بعد جریانات، حالا قرار شد که وعده الهی به بنی اسرائیل که رفتن به سرزمین مقدس و ارض مقدس است برای آن‌ها حتمی بشود و قرار بر آن که خدا قرار داده است محقق بشود. برای این که این مسئله محقق بشود موسی(ع) تدبیری اندیشیده است. 12 نفر را از 12 سبط که این‌ها 12 قبیله، 12 سبط بودند، که این 12 قبیله هر کدام روسایی داشتند، هر کدام عباد و زهادی داشتند، علمایی داشتند، بزرگانی داشتند، روسایی داشتند که از دل آن‌ها با موسی کلیم مرتبط می‌شدند که اسباط 12گانه که ریشه‌اش هم برمی‌گردد به همان فرزندان 12 فرزند حضرت یعقوب که یکی از آن‌ها حضرت یوسف بود و 11 فرزند دیگر. این را قبلاً گفته بودیم، یادآوری کنیم ممکن است بعضی دوستان برایشان این الفاظ غریب جلوه نکند.
شریعتی: حاج آقا ظاهراً میکروفون شما یک مشکلی دارد. ما تلاوت آیات را بشنویم، برگردیم ان‌شاءالله خدمت دوستان باشیم اگر موافق باشید. صفحه 138 قرآن کریم را عزیزانم امروز تلاوت می‌کنند. ان‌شاءالله که زندگی همه ما زیر سایه قرآن کریم باشد. بشنویم و برمی‌گردیم همراه شما هستیم و در کنار شما.
شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». ما فردا یک خبرهای خوبی به شما خواهیم داد، حتماً با ما همراه باشید. هم در مورد طرح فرزندان غدیر و هم در مورد زوج‌هایی که در فاصله میلاد حضرت زینب کبری که فردا هست و پیشاپیش خدمت همه شما تبریک و شادباش می‌گویم، تا ایام ولادت حضرت زهرا ازدواج می‌کنند به خانه بخت می‌روند قرار است که هدایای ارزشمندی از طرف برنامه سمت خدا خدمتتان تقدیم بکنیم. کانال ما هم کانال قرآنی برنامه سمت خدا هم در ایتا افتتاح شده است. دوستان می‌توانند مراجعه بکنند، عزیزانمان زیرنویس می‌کنند. برمی‌گردیم به بحثمان و صحبت‌های ارزشمند حاج آقای عابدینی و وادی تیه و سرگردانی بنی اسرائیل.
حجت الاسلام عابدینی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ».
شریعتی: من عذرخواهی می‌کنم.
حجت الاسلام عابدینی: خواهش می‌کنم. عرض می‌کردم که قرار بر این شد که وارد ارز مقدس بشوند و این به عنوان یک وعده الهی به بنی اسرائیل داده شد که وارد عرض مقدس بشوند. برای این تدبیر اندیشید موسی کلیم که چه کنند که بتوانند وارد وادی مقدس بشوند که دست ظالمینی بود که حتی مردمشان از آن‌ها تحت شکنجه و عذاب بودند که حالا این را بیشتر باز خواهیم کرد. برای این که این را بتوانند یک راه کم هزینه و پرمنفعتی پیدا بکنند که کار نظامی است بالاخره حمله به یک شهر برای تسخیر آن شهر و مبارزه با حاکمین ظالم آن شهر. لذا 12 نفر را به عنوان کسانی که این‌ها وارد بشوند مدتی قبل به شهر و به عنوان نیروهای اطلاعات عملیات که بروند قبلاً شناسایی کنند. نقاط قوت، نقاط ضعف، ارتباط با مردم، با نیروهای مختلف، برقرار بکنند تا بتوانند یک ارزیابی کاملی آن هم با توجه به این که این وادی وادی پهناوری بود و جاهای مختلفی داشت، ورودی‌های مختلفی داشت، جاهای مختلف را ارزیابی بکنند و چون غریبه هم بودند حتماً باید با یک پوششی که در یک چیزی که جلب توجه نکند و امکان پذیر بکند مسئله را به صورت تاجر این‌ها از جهات متعدد و دروازه‌های مختلف وارد وادی مقدس بشوند. این تدبیر را اندیشید، 12 نفر را موسی کلیم از 12 سبط که این‌ها همه درگیر باشند. این هم خودش یک تدبیر زیبایی است که از همه طوایف مردم و خیلی حکیم است استفاده کردند که همه درگیر باشند و همه اقوام خودشان را دخیل ببینند در این جا. این 12 نفر وقتی خواستند بروند برای این‌ها فرمانده قرار دادند که یوشع بن نون به عنوان فرمانده این‌ها و کسی که مسئولیت این کار را به عهده دارد این 11 نفر دیگر هم که یکی از آن‌ها خالد بن یفنا بود و بقیه هم از 10 سبط دیگر بودند حرکت کردند و قرار شد که به آن‌ها هم موسی کلیم فرمود که چه اطلاعاتی را ما می‌خواهیم. هم جغرافیای سیاسی را می‌خواستند که بدانند از جهت مکانی آن جا چگونه است، ظرفیت‌های به اصطلاح مکانی جغرافیایی‌اش چگونه است، نقطه ضعف‌ها کجا است، نقطه قوت‌ها کجاست، نیروها، سازماندهی‌ها.
شریعتی: بعد از آن کلام بنی اسرائیل است که به حضرت موسی عرض می‌کنند که تو و پروردگارت بروید.
حجت الاسلام عابدینی: نه دیگر. حالا داریم این را چون جلسه گذشته آیات قرآن را خواندم، دو جلسه گذشته. کامل گفتیم یک بار اجمالی می‌رویم جلو، بعد با یک تفصیل بیشتری نقاطی را که در قرآن به اجمال رد شده است ولیکن در روایات تفصیلاً آمده است ما عرض می‌کنیم که آن هم نظم آیات را به هم نزده باشیم، سیر آیات را یک جا دیده باشیم. و همچنین بعداً تفصیل مسئله را هم بیان کرده باشیم. لذا آیات را پشت سر هم با یک تفسیر اجمالی آن جا بیان کرده باشیم. این 12 نفر حرکت کردند و قرار شد تا یک جایی با هم باشند، از آن جا جدا بشوند و به صورت متفرق از دروازه‌های مختلفی وارد بشوند. و موسی کلیم به این‌ها هم فرمود وقتی برمی‌گردید باز هم یک جا قرار می‌گذارم با هم برمی‌گردند و به خدمت موسی(ع) می‌رسند. و تاکید موکد هم کردند که حتی اطلاعاتتان را با هم به اشتراک نگذارید وقتی رسیدید پیش هم. یعنی یک کار کاملاً اطلاعاتی دقیق که اطلاعتتان را با هم هم به اشتراک نگذارید، یعنی وقتی می‌رسید پیش همدیگر هم آن جا صحبت‌های عمومی‌تان عیبی ندارد اما در رابطه با ماموریتتان دیگر به اصطلاح با همدیگر نمی‌خواهد گفتگو بکنید تا برسید پیش من و تمام اطلاعات را اولین بار فقط در اختیار موسی کلیم قرار بدهند قبل از این که با مردم هم ارتباطی بگیرند. این‌ها حالا چندین روز طول کشید بعضی جاها بالاخره حدوداً 1 ماه یا بیشتر این‌ها در این مسئله بودند و رفتند و بالاخره توانستند از جهات متعددی. من این‌ها را به اختصار هم عرض می‌کنم. بعضی از تواریخ آمده است، بعضی در روایات آمده است، بعضی استنباط می‌شود از مسئله، ممکن است که آدم از زوایا استنباط بکند دیگر خیلی نمی‌خواهم به جزئیات این‌ها بپردازم چون نکته مهمی که می‌خواهم آن نتیجه‌ای است که از بحث داریم. این‌ها وقتی رفتند آن جا روابط مختلفی پیدا کردند. ببینید کسانی که عمری در بردگی بودند، تازه آزاد شدند. وقتی هم آزاد شدند در یک حالت کناره شهر بیابانی نشینی داشتند، صحرای سینا و آن قسمت، در چادرها و خیمه‌ها. حالا حساب کنید یک دفعه وارد شهر بشوند، آن هم شهرهای آباد، پر زرق و برق و نعمت‌های مختلف و زیاد. قطعاً خیلی‌ها پاهایشان می‌لغزد. بعد مدت‌ها که ندیدند یا بوده است ولی برای این‌ها هیچ امکانی نبوده است.
شریعتی: مجذوب شدند.
حجت الاسلام عابدینی: حالا رسیدند این جا، این‌ها تصویرشان را خودتان در حقیقت مستمعین و شنوندگانمان داشته باشند که با این تصویر وارد این شهرها شدند، این شهرها هم پر نعمت، خیلی در حقیقت آباد، از جهات متعدد. هم خوردنی‌ها، هم دیدنی‌ها، هم خلاصه لذت‌های دیگری که امکان پذیر است عمارت‌ها، همه این‌ها را با همدیگر حالا حساب کنید ببینید که خیلی‌ها چشم‌هایشان رفت و پاهایشان لرزید، دل‌هایشان رفت. این‌ها بالاخره یک اطلاعاتی را کسب کردند اما در عین این که دیگر حالا این وسط من یک پرانتز باز بکنم یک نکته‌ای را عرض بکنم در پرانتز. یک کسی را گرفته بودند در زمان قبل از این دوران انقلاب ما. قبل از این در عراق، انگلیسی‌ها در این هورهای جوب عراق یک کسی را چریکی که آن جا زندگی می‌کرد گرفته بودند. به طوری که مثلاً این زندگی‌اش اصلاً در آن هورها بود و اخت بود با آن چیزها و سختی‌ها. این را هر چه شکنجه می‌کردند چیزی بگوید هیچ نمی‌گفت، اصلاً این شکنجه‌ها برای این کارگر نیست، اثر ندارد. این مثل این که در شکنجه مثلاً ناخوش نیست. یک تدبیری اندیشیدند. گفتند یک ماه ببرید بهترین هتل، از او خوب پذیرایی کنید، غذاهای چرب و نرم و رخت خواب گرم و همه چیز. بعد بیاورید حالا شکنجه‌اش بکنید، بگویید یا بگو یا خلاصه شکنجه می‌کنیم. یک ماه این شکست، شکست. یعنی بعد یک ماه این کاملاً شکست، یعنی عادتش و آن سنت‌اش به هم خورد. می‌خواهم بگویم ببینید این‌ها آمدند این جا، حالا یک دفعه این چیزها را که می‌بینند آن حالتی که باعث انتخاب این‌ها شده بود، آن هم موسی انتخاب نکرده بود. هر قبیله‌ای بالاخره از درون خودشان یک نفر را برگزیده بودند که این به عنوان نماینده ما برای این کار سزاوار است رفته بودند پاهایشان آن جا لغزید، شل شد. دیدند اگر برگردند بخواهند بیایند پیش موسی(ع) و این‌ها بخواهند حرف‌هایی را که مثلاً راه‌های جنگیدن با این‌ها است بگویند، باید بجنگند و جنگیدن، جهاد، یک کار سختی است. بالاخره ممکن است کسی کشته بشود، زخمی بشود، محرومیتی پیدا بشود برای او، معلولیتی پیدا بشود. همه این‌ها در آن امکان پذیر است. و این‌ها دیگر اهلش نبودند. حالا دیگر این… . لذا یک روز زودتر از آن قرارشان یا مثلاً این عده، 10 نفر از این 12 نفر، خودشان را رساندند به آن موطن قراری که بنا بود در برگشت با هم بیایند آن جا جمع شدند با همدیگر گفتند ما چه کنیم که وقتی می‌رویم پیش موسی خبر بدهیم موسی احساس بکند که این شهر این جوری فتح شدنی نیست با نیروهای ما. بلکه باید به موسی به این نتیجه برسانیم حضرت موسی را که با آن همان عصای موسی که به دریا زد و دریا شکافته شد و فرعون غرق شد، با همان نگاه معجزه‌وار این جا فتح بشود نه با دست ما و جنگ ما و جهاد ما و کار ما.
شریعتی: بی‌دردسر.
حجت الاسلام عابدینی: بی‌دردسر. یک تدبیری اندیشیدند، گفتند وقتی می‌رویم خبرها را می‌رسانیم می‌گوییم این‌ها قد مردم این گونه بود، نمی‌دانم آن جا شهر مثل ما آدم کوچک بودیم در آن جا و این‌ها هم شهر همه آدم‌های خیلی مثلاً تنومند است، میوه‌هایشان، درخت‌هایشان، نعمت‌هایشان، هر چیزی در آن جا مطابق غیر قابل قیاس برای با ما است تا چه بشود؟ مردم احساس بکنند کار مردم نیست جنگیدن. با یک سری افسانه و دروغ باطنی وقتی رسیدند به آن قوم بنی اسرائیل اول هم نرفتند پیش حضرت موسی. 2 نفر از این‌ها که یوشع و کالب بودند این‌ها رفتند خدمت موسی(ع).
شریعتی: طبق همان قرار قبلی‌شان.
حجت الاسلام عابدینی: اما 10 نفر شب رفتند بین مردم و شروع کردند شایعه پراکنی. موسی(ع) ابتداعاً گفتند این‌ها خسته بودند، از راه رسیدند، رفتند استراحتی بکنند صبح بیایند مثلاً لابد برسند و خبرها و گزارشاتشان را می‌دهند. صبح دیدند مردم سر و صدا و ولوله و… . حالا این‌ها بعضی‌هایش عرض می‌کنم در تاریخ است، بعضی‌اش استنباط از تاریخ است. حالا حتماً برای جزئیاتش دنبال مدرک و تاریخ نخواهیم باشیم. داریم تصویر می‌کنیم مسئله را ولی بعدش هم هست. در عین حال تصویر سازی مسئله است. که این‌ها منتظر بودند دیدند نه مردم دارند می‌آیند، سر و صدا. وقتی که به اصطلاح آمدند بیرون دیدند نه مردم آمدند نزدیک خیمه اجتماع. یک خیمه عبادت و اجتماع داشتند که این خیمه اجتماع و خیمه عبادت در حین آن جایی که بودند چون مدت‌های طولانی آن جا اقامت داشتند خیمه اجتماع و عبادت هم برای اجتماع بود، هم برای عبادت بود، هم برای تصمیم گیری‌ها بود، خلاصه محل رفت و آمد بود. خیلی آن خیمه، خیمه به اصطلاح کاری بود. در جلوی خیمه اجتماع جمع شدند و مردم به عنوان سر و صدا و نمی‌شود و خلاصه این چه کاری است و… . موسی(ع) پرسید چه شده است، گفتند که بله، تو می‌خواهی ما را به هلاکت بیندازی، بیندازی در دهان شیر، این‌ها که ما برویم با این‌ها بجنگیم دیوانگی است، این عاقلانه نیست. موسی(ع) گفت مگر چه شده است؟ گفت آخر شما نمی‌دانید این جا این جوری هستند، افرادش نمی‌دانم قامت‌هایشان، تنومندی‌شان، میوه‌های آن جا، همه امکانات آن جا اصلاً برای ما قابل تصور نیست و آن چه که آن‌ها گفته بودند که خودشان یک کلاغ چهل کلاغ کرده بودند این‌ها هم روی آن گذاشته بودند تازه. مدام دهان به دهان پر و بال پیدا کرده بود. ما یک موقع یک آزمایشی را یک جا کردیم خیلی جالب بود. 30-40 نفر دور هم نشسته بودیم، یک حلقه‌ای بود. بنا شد که مثلاً به این گوش اولی یک چیزی بگوید، بعد این عین این را به دومی بگوید، این دومی به سومی بگوید تا به آخری برسد.
شریعتی: رسید آخری یک چیز دیگر شده بود.
حجت الاسلام عابدینی: این آخری این حلقه وقتی که بیان کرد با اولی اصلاً تعجب کرد که من آن کلام اول با این کلامی که در گوش‌ها از این کلام گوش به گوش آمد تا به این جا رسید چقدر هر کدام یک ذره کم‌اش کرده باشند یا زیادش، یک تغییری، یک دفعه با این که قرار بر این بوده است که تغییر هم ندهند و هر کدام همانی که می‌شنوند تازه بگویند.
شریعتی: حالا شما این را ضربدر رسانه‌هایی که الان در عالم است بکنید.
حجت الاسلام عابدینی: دارم همین را عرض می‌کنم که انگیزه‌ای هم تازه برای تغییر این‌ها نداشتند، یک کلام عادی بوده است می‌خواستند فقط همین کلام را بگویند. اما حالا حساب کنید جایی که انگیزه برای تغییر هست، زبان به زبان هم مدام بچرخد، از این کانال به آن کانال و هر کدام هم ضریب بدهند به این، حالا حساب کنید چقدر تغییر ایجاد می‌شود. این‌ها هم در گوش مردم این بالاخره این حرف‌ها از این دهان به آن دهان و از این گوش به آن گوش همین جوری چرخیده بود و مدام یک چیزی که هر چه گاهی دروغ بزرگ‌تر باشد برای مردم ساده‌لوح پذیرش آن ساده‌تر می‌شود. یعنی اگر دروغ کم بگویی مردم شاید راحت نپذیرند، اما وقتی دروغ خیلی بزرگ می‌شود مردم ساده‌لوح برای آن‌ها پذیرشش ساده‌تر می‌شود. لذا این چرخش این جریان باعث شده بود که دیگر کاملاً در مقابل موسی کلیم. موسی(ع) گفت یوشع و کالب، این‌ها مورد اطمینان من بودند، خبرهایی که آوردند کاملاً شهر فتح شدنی است و خدای سبحان هم وعده داده است و تازه مثلاً یک ارتباطات درون با شهر و افراد هم که کسانی که ناراضی بودند، در شهر ارتباطاتی گرفته بودند که توانسته بودند از درون شهر هم نیرو داشته باشیم که وقتی شما وارد می‌شوید…
شریعتی: آن‌ها هم به شما ملحق بشوند.
حجت الاسلام عابدینی: آیه شریفه هم بود که وقتی که همان 2 نفر که کالب و یفنا در آن آیاتی که خواندیم که آن جا بیان کرد. «قالَ رَجُلٌ مِنَ الَّذینَ یَخافُونَ» دو نفری که از خدا می‌ترسیدند همین کالب و یوشع، «أَنعَمَ اللهُ عَلَیهُما ادخُلوا عَلَیهِمُ البَابَ» اگر از آن دروازه‌ای که این‌ها گفتند وارد بشوید، «فَإِذَا دَخَلتُمُوهُ فَإِنَّکُم غَالِبُونَ» اگر بروید اصلاً غالب هستید به طوری که رفتن شما همانا، آن قدرت پوشالی عمالقه‌ای که در آن جا به اصطلاح به عنوان حاکمان بودند و زورگو بودند و مردم هم قبولشان نداشتند و مردم هم منتظر یک به اصطلاح یک اختلالی بودند که این‌ها قیام را داشته باشند، آمادگی داشتند، که بپیوندند چون آن‌ها هم به سطوح آمده بودند، با زور و با حتی نیروهای خود عمالق هم تحت فشار بودند از طریق مسئولانشان به طوری که خود ارتش آن جا هم آمادگی‌اش برای پیوستن بوده است. این‌ها در حقیقت در این اطلاعات عملیاتی که رفته بودند و این اطلاعات را پیدا کرده بودند گفتند اگر شما داخل بشوید «فَإِذَا دَخَلتُمُوهُ فَإِنَّکُم غَالِبُونَ وَعَلَی اللهِ فَتَوَکَّلُوا إنْ کَنتُم مُؤمِنِینَ» تازه وعده الهی که به شما وعده داده است و توکل کنید بر آن وعده الهی، حتماً خلاصه پیروزی قطعی است برای شما. اما این‌ها دنبالش باز هم همان بهانه را و همان حرف‌ها را که موسی ما هرگز داخل نخواهیم شد، ابداً داخل نخواهیم شد تا وقتی که این‌ها هستند. بعد دنبال همین حرف بود که گفتند که ما این جا می‌نشینیم تو با خدایت بروید. این تو با خدایت بروید با همین نگاه بود که این قدر بزرگ بکنیم کار را که بگوییم شدنی نیست، مثل فرعون تشکیلات فرعون است که ما به عنوان یک عبیدِ برده بی سلاح بدون آموزش نمی‌توانیم در مقابل آن‌ها قد علم کنیم. لذا خدا همان جور که آن‌ها را خلق کرد همان خدا است دیگر، خدای موسی همان خدا است، پس بیاید امروز هم با معجزه این‌ها را از بین ببرد تا ما داخل بشویم. در حالی که این‌ها نمی‌دانستند که، می‌دانستند اما قرار نبود بخواهند به این باور داشته باشند که معجزه الهی برای اثبات نبوت است. خدا با معجزه نمی‌خواهد در حقیقت مردم را از تکلیفشان و کار و کوششان باز بدارد. قرار نیست جای کار و کوشش مردم را معجزبه پر کند که بگوییم ما نشستیم این جا، بعد خدا بروند. مثل این که به کسی بگویند که امام زمان ما بنشینیم، امام زمان می‌آید خودش درست می‌کند ما هم به نوا می‌رسیم. قرار نیست با معجزه جای کار مردم گرفته بشود. بله، اگر یک مانع بزرگی است، به طوری که امکان پذیر نیست، به طوری که دیگر راه هدایت بر آن‌ها بسته شده باشد مثل جریان فرعون یا مثل قوم هود و صالحی که آن جور بود آن جا معجزه الهی برای برداشتن مانع تا مومنین باز کار و کوشش به کارهای بالاتر برسند. خلاصه این‌ها با این نگاهشان دو دستگی را و چند دستگی‌ را در بنی اسرائیل ایجاد کردند. و یک عده‌ای هم، این‌ها که دارم می‌گویم این‌ها خیلی مهم است، واقعاً تکرارپذیری تاریخ را که بشنویم باید با این دقت‌ها و ظرافت‌ها. یک عده‌ای هم در بین سران بنی اسرائیل بودند که این‌ها زخم خورده بودند، یعنی این‌ها دوران سامری همراهی کرده بودند با سامری. دوران سامری خیلی نگذشته است از آن، یک مدت کوتاهی است، شاید به چند ماه نگذشته است، به چند ماه نرسیده است. با قارون عده‌ای از این‌ها همراهی داشتند، ارتباطات داشتند، منافع داشتند. قارون وقتی که خصم شد و به زمین فرو رفت در همان دوران قبل از عبور از دریا، این‌ها در حقیقت زخم خورده بودند، این‌ها مورد اعتنای مردم دیگر نبودند به عنوان کسانی که با قارون همراهی و همکاری داشتند.
شریعتی: حالا بازمانده‌هایی که پر از بغض و کینه هستند.
حجت الاسلام عابدینی: بازمانده‌هایی که پر از بغض و کینه نسبت به موسی و یاران موسی و دین موسی هستند اما در بنی اسرائیل هستند.
شریعتی: و فرصتی تا به حال برای آن‌ها ایجاد نشده بود.
حجت الاسلام عابدینی: فرصت‌هایی که ایجاد شده بوده است گاهی مثل سامری این‌ها هم رفته بودند اما باز بالاخره چه شدند، باز دوباره نشستند سر جایشان. مسئولین و اصلی‌هایشان طرد شدند و این‌ها هم نتوانستند به آن آرزوها و آمالشان برسند. این‌ها از این فرصت کمال استفاده را کردند با شایعات و دروغ بافی‌ها و شایعه سازی‌ها توانستند کاری بکنند با میل مردم هم سازگار بود که جنگ نکردن، که موسی ما اهل جنگ نیستیم. موسی(ع) فرمان داد که ما برای امر الهی که گفته است که وعده ورود به ارض مقدس را داده است برای ما مثلاً می‌خواهیم حرکت کنیم فردا و لشکر باید آماده باشد، از قبل هم آموزش‌ها را دیده بودند، اصلاً دسته‌بندی‌ها هم شده بوده است از طریق همین اسباط چندگانه هر کدام در حقیقت دوره‌هایی را دیده بودند، دسته‌بندی‌هایی شده بودند، اما فردا عده قلیلی از مثلاً بعضی از اسباط عده‌ قلیلی آمدند و بقیه با همان لباس ساده زندگی آمدند و گفتند نه ما نمی‌آییم. از همین جا این فتنه تیه آغاز شد. موسی(ع) وقتی که به این‌ها اصرار کرد که چرا نمی‌آیید، چرا در حقیقت امر الهی را اطاعت نمی‌کنید، این همه وعده و نعمت تا حالا خدا به شما داده است و الان هم این برای شما این شهر را قرار داده است، مردم آن جا هم منتظر یک قیام هستند، شما هم با رفتنتان به آن جا هم آن‌ها را از شر ظلمشان نجات می‌دهید هم خودتان به ماوا و مسکن می‌رسید و آن عرض مقدس برای شما هم محقق می‌شود و راحتی و آسایش پیدا می‌کنید از این بیابان نشینی هم راحت می‌شوید، هر چه گفت این‌ها گفتند نه.
شریعتی: و با آن ادبیات.
حجت الاسلام عابدینی: با آن ادبیات تند، به طوری که بر موسی و هارون ترسیدند مومنان و دور موسی و هارون را احاطه کردند که مورد هجوم واقع نشوند. ما یادمان نمی‌رود جریان امام حسن(ع) در وقت جنگی که بعد از شهادت امیرمومنان(ع) که امیرالمومنین آماده کرده بود لشکر را و وقتی به شهادت رسید آماده جنگ بعد از آن جنگ خوارج با معاویه بودند دوباره، لشکر آماده بود. امام حسن(ع) اولین کارش این بود که همین لشکر را حرکت بدهد برای جنگ با معاویه. به طوری شد سران لشکر امام حسن(ع) اغلب آن‌ها نامه نوشتند به معاویه که سر در حقیقت امام حسن را می‌خواهی یا زنده می‌خواهی. یعنی او را بکشیم تحویل بدهیم یا زنده می‌خواهی تحویل‌ات بدهیم. که حتی آمدند آن سجاده حضرت را از زیر پایش کشیدند. از خود این‌ها و معاویه نامه‌های این‌ها را فرستاد برای امام حسن(ع) که این‌ها هستند لشکر تو، این‌ها سردارهای تو هستند، نامه‌هایشان این‌ها است که فرستادند چگونه می‌خواهی تحویل‌ات بدهیم. با این نگاهی که موسی(ع) نگاه کرد وقتی دید این جوری است آن جا بود که گفت خدایا من فقط خودم را مالکم را، هارون را که برادرم است «فافرُق بَینَنَا وَ بَینَ القَومِ الفَاسِقینَ».نفرین موسی آن هم وقتی انبیا می‌خواهند نفرین کنند اذن الهی است چون اجابت آن قطعی است، چون دعای انبیا با اجابت قطعی همراه است. این جوری نیست که دعا کنیم ببینیم می‌شود یا نمی‌شود، دعای انبیا با اجابت قطعی است چون با اذن الهی است و آن هم در این مسائل این جوری دیگر.
شریعتی: یعنی ببینید مثلاً کار به کجا رسیده است که یک شخصیتی مثل حضرت موسی با تمام آن لطافتش نفرین می‌کند.
حجت الاسلام عابدینی: لطافت‌هایش و تمام تامل‌هایش در دورانی که بارها و بارها و بارها این‌ها خیانت کردند، گوساله پرستی‌شان که آن همه زحمت کشیده بود این‌ها آمدند چند روز رفته است کتاب بیاورد، قانون بیاورد، این‌ها گفتند گوساله پرست شدند. هر جایی که رسید، هر کاری که کرد، هر نعمتی که دیدند بلافاصله ناسپاسی کردند، هیچ موقع نگفته بود که «فافرُق بَینَنَا وَ بَینَ القَومِ الفَاسِقینَ». باز هم نمی‌گوید حضرت که «فافرُق بَینَنَا وَ بَینَ القَومِ بنی اسرائیل»، می‌گوید «فافرُق بَینَنَا وَ بَینَ القَومِ الفَاسِقینَ» بین من و آن فاسق‌ها. این جا بود که از این جا به بعد مسئله در حقیقت چه می‌شود؟ از این جا به بعد مسئله متفاوت می‌شود. اولاً طرف مقابل رفتند به دنبال این که یک عده‌ای که دنبال ریاست بودند سرپرستی را به عهده بگیرند، بگویند خیلی ما کارمان هم گیر موسی نیست که هر چه گفت گوش کنیم، هر کاری داشت. تا حالا ما را تحقیر خیلی کرده است، آن‌ها تعبیرشان این بود. ما را تحقیر خیلی کرده است، به خیلی کارها وادار کرده است، حالا چه تحقیرهایی بوده است، در مقابل چه کسی تحقیر شدند، این‌هایی که از بندگی رسیدند به ملوکیت و هر کدام در حقیقت مالک خودشان و زندگی‌شان هستند این‌ها را تحقیر نشان دادند که ما در بیابان زندگی کردن را می‌گوید اگر می‌خواهید بروید به اصطلاح به شهر باید حرکت بکنید تا برسید، نمی‌شود شهر بیاید این جا، شما باید به سمت شهر بروید. این را هم برنمی‌تابند. من و سلوی و 12چشمه و ابر بالای سر و تمام در حقیقت نعمت‌ها… .
شریعتی: زیادی تحویلشان گرفتند.
حجت الاسلام عابدینی: شایع شدنی که برای این‌ها پیش آمده بوده است این‌ها با همین شایعات، با همین شایعات توانستند مردم را، باور کردند مردم که ما تحقیر شدیم با موسی. یعنی این همه نعمت را دیدند ولی با شایعه سازی، با بزرگ کردن به اصطلاح یک چیزهای دروغ این‌ها گفتند موسی ما را تحقیر کرد، موسی آن چه که میل خودش است می‌خواهد انجام بدهد. کاری ندارد که ما شان‌مان چیست. این‌ها خیلی نکات قابل دقتی است که دروغ آنچنان گفته بشود که مردم دروغ را چه کار بکنند، از ساده‌لوحی عده‌ای از مردم دروغ را باور بکنند. لذا جمع زیادی از بنی اسرائیل که اغلب و غالب بنی اسرائیل را شامل می‌شد از موسی بریدند. از موسی بریدند، خدای سبحان هم مبتلا کرد این‌ها را که امر الهی را گوش نکردن به این که «یَتیهُونَ فِي الأَرضِ اَربَعینَ سَنَةً».
شریعتی: 40 سال تحیر، سرگردانی.
حجت الاسلام عابدینی: 40 سال تحیر در جایی که امر الهی را و امر ولی الهی را این‌ها چه کار کردند؟ اطاعت نکردند آن هم برای نفع خودشان، آن هم برای سکونت و آرامش و بهره‌مندی خودشان.
شریعتی: در یک کلام می‌توانم بگویم کفران نعمت؟
حجت الاسلام عابدینی: شاید کفران نعمت آن حداقل‌اش است. این‌ها تعبیری که استفاده می‌شود از بعضی از آیاتی که حالا قساوت قلب پیدا کردند از کفران نعمت، یعنی کفران نعمت آغازی بود که این‌ها را به قساوت قلب کشانده بود. از کفران نعمت آغاز کردند ولی کفران نعمت پی در پی باعث شد که این‌ها به قساوت قلب مبتلا بشوند، قلبشان نرم نباشد، هر چه در حقیقت حقیقت را ببینند معکوس بهره‌مند بشوند، نگاهشان عکس بشود نسبت به یعنی دیگر چیزی در وجود این‌ها اثر ندارد. خیلی سخت است این، یعنی جان به جایی برسد هر چه به او بگویی بگوید تو هر چه برای من… . یکی از کسانی که از نظام اسلامی بریده بود، حالا من اسم نمی‌آورم، وقتی برده بودند مدارک و حرف‌ها را، این برای شاید مثلاً حدود مثلاً 30 سال پیش است، وقتی برده بودند گفته بودند مثلاً این جوری است، این جوری است، فیلم‌هایش را، همه را. گفته بود هر چه شما بگویید من اعتقادم به ضد این بیشتر می‌شود. یعنی هر چه مدرک بیاورید، هر چه شما دلیل بیاورید. خود آن شخص هم رفته بود اعتراف کرده بود آن کسی که ایشان به او اعتماد کرده بود گفته بود این هم بگوید من به ضد او اعتقادم قوی‌تر است. دیگر یک جای می‌رسد انسان از جهت قساوت قلب.
شریعتی: دل سنگ می‌شود.
حجت الاسلام عابدینی: دیگر دل سنگ می‌شود، هیچی در او اثر نمی‌گذارد. مثل همان بحثی که در بحث آن ذبح گاو برای آن جلسه عرض کردیم که آخرش این بود که سنگ گاهی از او «یَتَفَجَّرُ مِنهُ الاَنهَارُ، یشَّقَّقُ فَیَخرُجُ مِنهُ المَاءُ» گاهی از سنگ آب درمی‌آید، گاهی در حقیقت «یَهبِطُ مِن خَشیَةِ الله» از… . اما قلب بعضی هیچ دیگر جای بهره‌مندی در آن نیست، جای در حقیقت لطافت در آن نیست. گاهی آدم مثلاً در داعش ببینید، به جایی می‌رسد در قساوت که دیگر هیچ خشونتی برای آن‌ها چیست؟
شریعتی: خشونت نیست اصلاً.
حجت الاسلام عابدینی: خشونت مطرح نمی‌شود. یا مثلاً این کومله و این تجزیه طلب‌هایی که پیش آمده است به جایی می‌رسد که این قدر وحشی‌گری داشتند سابق از این و حالا ولی برایشان این عادی است. این قساوت قلب، شدن قساوت به جایی می‌رسد که دیگر این‌ها برایشان عادی است، اصلاً محیط نیست، اصلاً نگاه انسانی در وجود این نیست حتی یک نگاه حیوانی نیست، حتی یک نگاه سنگی نیست. می‌گوید سنگ هم این مقدار باز نرمش در آن است. این تعبیر قرآن است. می‌گوید در بعضی از انسان‌ها این قدر قسی می‌شوند که حتی مثل سنگ هم که سنگ دیگر محضر سختی و سفتی است. درست است؟ می‌گوید سنگ هم باز یک لطافت‌هایی در آن هنوز هست که چشم‌ها از درون سنگ‌ها می‌جوشد، آب از دل سنگ جاری می‌شود، سنگ هبوط می‌کند. مثل کوه طوری که آمد این در حقیقت «مِن خَشیةِ الله» باز تابع است. ولی دل بعضی از انسان‌ها تا این حد سنگ است. این‌ها به جایی رسید که خدای سبحان، می‌خواهم تصویر مسئله را بکنید که اگر این‌ها 40 سال آواره شدند خدا رحمت کند علامه حسن زاده را. خلاصه نقل می‌کنند که ایشان گفته بودند که این سلیمان نبی وقتی که گفتند هدهد نیست اگر عذری نداشته باشد «لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا»، این که من چه عذابی می‌کنم و این‌ها، «أؤ لَأَذبَحَنَّهُ». بعد گفتند که آخر این چقدر برای یک کار جزئی این عذاب مثلاً سخت نیست. آقای حسن زاده فرموده بودند نه، خیلی هم کم است. کسی که از ولی الهی اطاعتش چه باشد اگر عذری نداشته باشد این کم هم هست. بعد آن جا دارد که گفتند که اگر به عذاب الیم‌اش این بود که می‌خواستند آن هدهد را با یک مرغ غیر همجنس در یک قفس بیندازند که این بالاترین عذابش بوده است. کم هم هست که اگر یک موقعی از الهی… . حالا این‌ها 40 سال خیلی زیاد است، در این 40 سال این‌ها ابتدا شروع کردند گفتند که حالا که ما خودمان از موسی بریدیم یک عده‌ای را به عنوان رهبران خودشان را بردند جا زدند. حالا این‌ها هم جزئیاتی دارد، من دیگر خیلی در جزئیات آن وارد نمی‌شوم. آمدند این‌ها را گفتند ما برمی‌گردیم به مصر و مصر وقتی که آن‌ها از بین رفتند و فرعونیان مردند و آن سرزمین الان آماده است و… .
شریعتی: آن سرزمین آبا و اجدادی خودمان.
حجت الاسلام عابدینی: این‌ها شروع کردند حرکت کردند، آماده شدند و بار و بندیل را بستند و حرکت کردند. هر چه حرکت می‌کردند وقتی شب استراحت می‌کردند صبح بلند می‌شدند می‌دیدند سرجای اولشان هستند. دوباره، سه‌باره، چند باره. بعد دیدند نه، این که موسی به این‌ها وعده داد که «یَتیهُونَ فِي الأَرضِ اَربَعینَ سَنَةً» به آن‌ها گفته شد، ابلاغ شد. یعنی این جور نبود که ندانستند. فهمیدند نه، این حکم الهی دارد اجرا می‌شود، این‌ها بدوند، راه بروند، بنشینند، «یَتیهُونَ فِي الأَرضِ اَربَعینَ سَنَةً» سرگردان هستند، امکان خروج از این جا را ندارند. دیدند چه کار بکنند؟ دوباره گفتند برمی‌گردیم پیش موسی بعد از مدتی که این در به دری، سر و صدای مردم هم درآمد که بالاخره این چه وضعی است، این چگونه می‌شود با این به اصطلاح حرکت‌ها. بالاخره شما آمدید ما را از موسی بریدید، از این طرف ما افتادیم در یک تله دیگری، بالاخره از یک عده دیگری هم سر و صداها راه افتاد. گفتند می‌رویم پیش موسی، می‌گوییم که حالا حرکت کنیم برویم آن ارض مقدس را بگیریم. این که نشد که برویم آن جا را بگیریم. موسی(ع) گفت حکم الهی بر شما جاری شده است.
شریعتی: دست من هم نیست.
حجت الاسلام عابدینی: دست من نیست. آن جای اقاب عمل شما است که در آن روزی که همه چیز فراهم بود آماده نشدید، آن هم با آن شدت، با آن عدت. که بعضی از شاید جاها نقل شده باشد که سنگ پرانی کردند و بعضی‌ها مثل این یوشع و کالب هم زخمی شدند از دست این‌ها به طوری که موسی و هارون را مثلاً آوردند نجات دادند از دست این‌ها. یعنی تا این حد خشمگین شده بودند حتی مردم.
شریعتی: آن جلسه بی‌ادبی این‌ها یادتان است دیگر. حاج آقای عابدینی هم اشاره کردند یاموسی، یاموسی، با آن ادبیات بسیار…
حجت الاسلام عابدینی: ادبیاتی که «رَبُّکَ» پروردگار تو، «ادعُ لَنا رَبَّکَ» که اصلاً این‌ها نگاهشان یک نگاه بی‌ادبانه بدون در حقیقت هیچ ادب و احترام، همان از قساوت قلب و کفران نعمت و طلبکارانه نشات می‌گرفت که این‌ها را هر بار ما با زبان‌های مختلف قرآنی و روایی این‌ها را بیان کردیم. در این جا آمدند پیش موسی(ع) که حالا ما حاضریم. موسی(ع) گفت نه، گفتند خودمان می‌رویم و این‌ها حرکت کردند. هر چه موسی تحضیرشان کرد که امکان پذیر نیست این‌ها حرکت کردند. رفتند و یک شکست مفصلی خوردند و برگشتند و چون بدون آن کار به اصطلاح اطلاعات عملیاتی که این‌ها کرده بودند، روابطی که برقرار کرده بودند. همه این‌ها را گذاشتند کنار. بعد آن وعده الهی و پشتیبانی الهی، اصلاً نگاه نگاهِ الهی نبود، نگاه الان دیگر کشورگشایی بود، می‌خواستند ظالمانه این‌ها بروند در حقیقت بالا، ظالم در حقیقت دیگری بشوند. آن جا موسی به عنوان منجی می‌خواست وارد بشود به آن شهر و آن شهر را در حقیقت از دست ظالم نجات بدهد، نمی‌خواست برود آن‌ها را منکوب بکند، می‌خواست آن‌ها را از دست ظلم نجات بدهد. آن جا پذیرایی مردم از این‌ها در کار بود، ارتباط ایجاد می‌شد. ببینید چقدر این‌ها… . این‌ها را چون فرصتم دارد تمام می‌شود این‌ها رفتند و شکستی خوردند و برگشتند و منتها می‌خواستند جوری بکنند که باز بیندازند گردن موسی(ع) که تو اعتنا نکردی به ما و باعث این کشته شدن‌ها باز تو بودی که این کار را کردی. یعنی در هر جهتی دنبال این بودند با شایعه سازی، با دروغ، آن چه که در حقیقت موسی(ع) آن‌ها را در حقیقت بشارت‌ها که می‌داد اوامری که این‌ها در مقابل او باشند ولی در عین حال هر ضرری به آن‌ها بخورد بیندازند گردن موسی(ع). این جا فشار را باز بر موسی(ع) وارد کردند. من این جا دلم می‌خواهد که این نکته را هم عرض بکنم که تفرقه‌ای که در این جا ایجاد شد آن فرمایش آقا که فرمودند یدِ واحده باشید که مسلمون ید واحده هستند در مقابل دشمن، یک تعبیری در این چند دقیقه‌ای که باقی مانده است استفاده بکنم تا ادامه قصه را و داستان را بعداً در محضر دوستان باشیم. ببینید، دشمن در این جریانات اخیر آن چه که هدف گرفته بود از کشور ما که ابایی هم ندارد که الان به صراحت بگوید که ما الان می‌خواهیم تجزیه کنیم کشور را. دیگر الان صراحتشان بیشتر هم شده است که تجزیه ایران، ایران با این قوام قدرت تسخیرش برای ما نیست ولی اگر تبدیل شد به 10 کشور، به 10 جزو، به راحتی می‌شود دیگر ما تعبیر «فَاستَخفَ قُومُهُ فَاطاعُوهُ» که فرعون داشت این‌ها را آمد فرقه فرقه کرد، این‌ها را آمد دسته دسته کرد، دسته‌ها را به جان هم انداخت، «فَاستَخفَ قُومُهُ فَاطاعُوهُ». و چون این‌ها را دسته دسته کرد، فرقه فرقه کرد، خوب اطاعتش می‌کردند. هر کدام در رقابت این که یک امتیازی از این بگیرند علیه آن دسته خودشان این‌ها با فرعون یک رابطه برقرار می‌کردند، علیه دیگری «فَاستَخفَ قُومُهُ فَاطاعُوهُ» همه هم در حقیقت با این نگاه مطیع او شدند.
شریعتی: می‌گویند تفرقه بیندازد حکومت کن.
حجت الاسلام عابدینی: بله. این جریانی که پیش آمد که ابتداعاً گاهی با نگاه اعتراضی شاید خیلی از مردم هم اعتراضی داشتند، نگاهشان را با آن نگاه آمدند، اما کم کم دیدند که نه، مسئله بحث اعتراض نیست، بحث آشوب است و اغتشاش است و کشتار است و آن هم به فجیع‌ترین وضع، آن هم در حقیقت یک جوری که از روی قساوت که آدم وقتی که می‌بیند آن جهادی که آقا هم فرمودند یک چیزی است که قرآن آتش زدن، نمی‌دانم مسجد آتش زدن، انسان را با فجیع‌ترین وضع کشتن و فیلم گرفتن و بعد خودشان منتشر کردن به عنوان یک قساوت این‌ها و به آن افتخار کردن، در مقابل این حرکتی که دشمن دارد انجام می‌دهد ببینید دشمن به دنبال این تفرقه است. تعبیر قرآن این است «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَقُوا وَ اختَلَفُوا». مرحوم علامه ذیل این آیه می‌فرماید که چرا «تَفَرَقُوا وَ اختَلَفُوا» کنار هم آمده است. تفرقه و اختلاف که یک معناست. اگر تک تک بیایند معنایشان کامل هر دو معنا است، اما چون کنار هم آمدند مرحوم علامه یک بیانی دارد در المیزان خیلی زیباست. ایشان می‌فرماید که «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَقُوا وَ اختَلَفُوا» تفرقه و اختلاف وقتی کنار هم آمدند به خصوص دنبال «وَ اختَلَفُوا» آمده است «مِن بَعدِ مَا جَاءَهُمُ البَیّناتُ» که بعد از این که معلوم است چیست، مسئله روشن است.
شریعتی: اتمام حجت شده است.
حجت الاسلام عابدینی: ایشان می‌فرماید که آن تفرقه یعنی در نظام عمل ابتداعاً به تفرقه وامی‌دارند، در نظام عمل. بعد «وَ اختَلَفُوا» در نظام اعتقاد است. یعنی از تفرقه عملی کشیده می‌شود، آغاز می‌شود، به اختلاف اعتقادی منجر می‌شود. یعنی می‌بینید که ابتدا در صحنه جامعه، در صحنه عمل، یک اختلاف‌های جزئی عملی با همدیگر شروع بشود که این اختلاف‌های جزئی عملی وقتی شروع شد، وقتی هر کسی در قبال دیگری خودش را دید در نظام عمل، آن موقع به یک اختلاف اعتقادی کشیده می‌شود. چگونه؟ به این صورت که من وقتی این حرف را زدم در قبال حرفم می‌خواهم دفاع کنم، برای آن به اصطلاح فلسفه می‌تراشم، برهان و دلیل می‌خواهم درست بکنم برای این. درست است؟
شریعتی: بله.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی از مرتبه عمل کشیده می‌شود به مرتبه چه؟ فکر، تفکر، عقیده. وقتی به مرتبه تفکر و عقیده کشیده شد دیگر جمع کردن این‌ها امکان پذیر نیست. در این جریان ببینید جریان موسی(ع) و بنی اسرائیل همین جوری بود، شروع کردند به تفرقه عملی ابتدا و تفرقه عملی کشیده شد به تفرقه اعتقادی که تا حدی که مقابل موسی ایستاد، تا حدی که دیگر موسی را به عنوان نبی الهی نشناختند، تا حدی که رهبرانشان در زمان حضور موسی از دیگران تبعیت کردند. درست است؟ در جریان اخیر هم اگر ما بخواهیم در مقابل ترفند دشمن که دنبال تفرقه است ما اگر بخواهیم یک حرکتی انجام بدهیم چه کار باید بکنیم که جنگ ما، پاتک ما، مطابق تک او باشد. ببینید تفرقه در مقابلش اجتماع است. اجتماع چگونه شکل می‌گیرد، اجتماع «إِنَّما یَجمَعُ الناس الرِضا وَ السَخَط» مردم را آن چیزی که جمع می‌کند کنار هم رضای مشترک است و سخط مشترک.
شریعتی: خشنودی و غضب.
حجت الاسلام عابدینی: دشمنی‌های مشترک و محبت‌های مشترک. من نمی‌دانم چقدر وقت داریم.
شریعتی: کمتر از 1 دقیقه، 1 دقیقه. حالا بگویید.
حجت الاسلام عابدینی: که جمع می‌کند مردم را این در حقیقت محبت‌ها و بغض‌های مشترک. اگر ما می‌خواهیم در مقابل حرکت دشمن قد علم کنیم بتوانیم بایستیم باید نسبت به دشمن مشترک خودمان که آن نظام استکباری است که در راس همه دشمنی‌ها است مشترک بودن دشمن، اتحاد و اتفاقمان واحد بشود که ان‌شاءالله خدای سبحان عنایت هم بکند امشب هم یک نظری بشود تا بتوانیم پیروزی ایجاد بشود و این پیروزی دل همه مردم را خوش بکند و هم یک محبت مشترک. یعنی اگر ما روابطمان محبت‌آمیز بوده است تا به حالا، در مقابل این حرکت دشمن باید به عنوان یک حرکت جهادی محبت‌های بیشتر را شکل بدهیم، به طوری که مردم از درون خانواده یعنی بین زن و شوهر و فرزند و خانواده و ارحام و فامیل و محله و محل کار اگر تا به حال محبت بوده است این محبت‌ها را شدت بیشتری بدهیم. که حالا این نتیجه دارد، بحث دارد، که چگونه این به عنوان یک حرکت جنگی و جهادی تلقی می‌شود در مقابل حرکت تفرقه آمیزی که دشمن شروع کرده است. چون فرصت تمام شده است می‌خواستیم به اوجش برسیم ولی متاسفانه نشد.
شریعتی: ان‌شاءالله هفته آینده. خیلی از شما ممنون و متشکرم. یک دعای جانانه بکنیم برای موفقیت تیم ملی فوتبال کشورمان در بازی امشب مقابل آمریکا. حاج آقای عابدینی هم دعا می‌کنند و عزیزانم آمین می‌گویند و ان‌شاءالله خداحافظی می‌کنیم.
حجت الاسلام عابدینی: ان‌شاءالله مردم با صلوات بر پیغمبر و آل پیغمبر همه تقاضا داشته باشند که ان‌شاءالله این پیروزی محقق بشود که یکی از مظاهر وحدت ما است. پرچم ما یکی از مظاهر وحدت ما است. این هم از مظاهر در حقیقت عزت پرچم ما است که ان‌شاءالله این پرچم ما به اهتزاز درمی‌آید با این نگاه و مردم مردم پرچم را اهتزازش را می‌بینند. ان‌شاءالله فوتبالیست‌های ما را خدا قوت الهی بدهد و آن محبت الهی را به آن‌ها بدهد و توانایی بدهد بتوانند غلبه بکنند. چون فقط یک بحث به اصطلاح فوتبال ظاهری نیست هر چند بالاخره این‌ها بحث عادی است، همیشه برد و باخت دارد، نمی‌خواهیم یک جانبه هم نگاه بکنیم. اما در عین حال همه دعا می‌کنیم و از خدا می‌خواهیم ان‌شاءالله تقدیر را این گونه قرار بدهد که این پیروزی باعث خوشحالی و خشنودی همه مومنان در سراسر عالم نه فقط ایران باشد.
شریعتی: الهی آمین. ان‌شاءالله دل مردم را شاد بکنند فوتبالیست‌های عزیزمان و ان‌شاءالله امشب همه ما خوشحال باشیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. و کبوتر دلمان را راهی مدینه النبی می‌کنیم. تا فردا و تا سلامی دوباره.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید