بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم
1401-08-10
حجت الاسلام عابدینی -سیره تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم (حضرت موسی علیه السلام)
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. روی تو را ز چشمه نور آفریدن/ لعل تو را از شراب طهور آفریدن پنهان مکن جمال خود از عاشقان خویش/ خورشید را برای ظهور آفریدن منعم مکن ز مهر خود که ذره را/ مفتون مهر و عاشق نور آفریدن از پرتو جمال تو در کوه و بر و بحر/ سینای عشق و نخله طور آفریدن عمری اسیر هجر تو بود و فقان نکرد/ بنگر دل مرا چه صبور آفریدن پروانه را در آتش هجران خود مسوز/ او را برای درک حضور آفریدن.
سلام خدمت شما به سمت خدای امروز خوش آمدید. قصه حضرت موسی را در محضر حاج آقای عابدینی مرور میکنیم و نکات لطیف آن را میشنویم. از نکتههای تربیتی بهرهمند میشویم.
حجت الاسلام عابدینی: اللهم کل ولیک الحجه ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذا الساعه و فی کل الساعه ولی و حافظا و قاعدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. با سلام بر موسی و هارون. سلام علی موسی و هارون. و اذن از آن دو بزرگوار اجازه میگیریم که به این موضوع وارد شویم. نکاتی از آیات بحث اصحاب سبت تفسیر و نکات آن باقی مانده بود و انشاءالله اگر امکان پذیر شد نکات تکمیلی را عرض میکنیم. ما در محضر آیه شصت و یکم سوره بقره هستیم. همچنان در سوره بقره هستیم و آیاتی که مربوط به جریان بنی اسرائیل و حضرت موسی هست. آیه شریفه این است «بسم الله الرحمن الرحیم. و اذ قلتم یا موسی لن نصبر علی طعام واحد فادع لنا ربک یخرج لنا مما تنبت الارض من بقلها و قثائها و فومها و عدسها و بصلها قال اتستبدلون الذی هو ادنی بالذی هو خیر اهبطوا مصرا فان لکم ما سالتم و ضربت علیم الذله و المسکنه و باوا بغضب من الله ذلک بانهم کانوا یکفرون بایات الله و یقتلون النبیین بغیر الحق ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون» این آیه در ادامه نعمتهایی که خدا به موسی کلیم و قوم او و بنی اسرائیل داده بود که بعد از من نصلوا بود و بعد از نجات از فرعونیان بود و بعد از این بود که آن سنگ دوازده چشمه که جاری شد و حدود نه نعمتی که خدای سبحان به اینها داده بود و در آیات قبل برای اینها شمرده بود این جز آخرین نعمتی است که دارد برای اینها قرار میدهد و بعد از آن قصه تفاوت میکند. بعد از جریان این نعمت که باز یاد بیاور که نعمتها را قصه این است که بنی اسرائیل چه بعد از ابتلای به سرگردانی بود که اینها مبتلا شدند که چون که این قبل باشد یا بعد باشد اختلافی هست ما خیلی به این مسئله نمیپردازیم چون برای قرآن این مسئله خیلی مهم نبوده است که این تقدم یا تأخر باشد ما هم مطابق آن روش قرآنی سعی میکنیم که همان روش را داشته باشیم معلوم میشود که آن خیلی دخلی در نظام هدایتگری ندارد که مقدم باشد یا مؤخر باشد. اصل این است که بنی اسرائیل بعد از اینکه جریان بودن آنها در آن بیابانی که صحرانی سینا بود که حالا برای کوه طور آمدند که موسی آن الواح و تورات را بگیرد و بعد حرکت کنند به سمت ارض مقدس که بخواهند به سمت آن بروند و وارد آن شوند که حالا چه قصههایی در آن محقق میشود در اینجا اینها علاوه بر اینکه منع سلوا برای خوردن و آشامیدن آنها بود که منع آن غذای آمادهای بود که برای اینکه میآمد و سلوا هم آن نوشیدنی آمادهای بود که برای اینکه آمده بود در کنار آن دوازده چشمه هم جاری شد و آن چه که از آب مصرف داشتن برای شستشو و خوردن و استفادههای استحمام که همه چیز برای آنها آماده بود این آماده بودن یک نوع آمادگی ویژه بود که در طول تاریخ نداریم که برای یک قومی این جوری آمادگی ایجاد شود یعنی بیواسطه و به صورت مستقیم خدای سبحان روزی یک جمع کثیری را در یک مدت طولانی بدهد. گاهی بوده است که در مورد حضرت مریم (س) یک فرد بوده است که خدای سبحان برای او رزق را آماده میکرد و زکریا (س) وقتی که وارد میشد میدید که رزق مریم برای او آماده است اولا این فرد بوده است و ثانیا یک مدتی بوده است اما یک مدت طولانی برای جمع زیاد آن هم در اینکه مبتلا به این بودند که در این بیابان باید به امر الهی حرکت کنند و بعد این همه نعمت و آن هم بیواسطه. اولاً نعمت بیواسطه اثر آن ذکر است. وقتی که انسان یک چیزی را به اعجاز میگیرد برای او ایجاد میشود اثر ایجاز یک ذکر و توجه ویژه است. این دائماً یک توجه است که مستقیم دارد از جانب خدا میآید. دارم آن را میبینم. دست خدا آشکار است. یک موقع است که دست خدا به واسطه اسباب و وسایط میآید خب انسان غافل میشود و اسباب رهزن میشوند باید بگویند که دیدهای میخواهم سبب سوراخ کن تا حجوب را بر کند از بیخ و بن که تا دست اصلی را ببیند اما جایی که اسباب و وسایط نیستند و بیحجاب و بیواسطه خدای سبحان واسطه میدهد و میبینید که این سنگ خود آن علتی نیست برای اینکه این آب از آن جاری شود و این همه آب و چشمه غیر از عادی است و لذا دائماً به این توجه دارد و این یک نکته است. آب و غمام و ابری که بالای سر آنها بود. برای اینکه یک معجزهای با دوام بود. این یک بود. دو ـ طعم و مزه آن چیزی که بیواسطه است با آن چیزی که با واسطه است متفاوت است یعنی انسان وقتی که بر سر این سفره مینشیند به ما میگویند که وقتی که از آن آبی که آبی است که مستقیم از آنجا نازل شده است انسان میخورد آن مزه آن چنان میماند که آن آب مزه را برای انسان ایجاد نمیکند. یک رابطه مستقیم ایجاد میشود یعنی آن مثل این است که این تنزل یافته بیواسطه از خزائن الهی است. این حتماً هر چه حجاب به آن نخورده است و واسطه به آن نخورده است تعینات آن کمتر است و لذات آن هم بیشتر است. بکرتر است و دست نخوردهتر است. این لذت بالاتر است. قومی که نگاه آن به پایین است و سر او به پایین است و نگاه او به بالا نیست و طعم اینها را چشیده است و طعم با واسطهها را چشیده است. اینها سالیانی در مصر زندگی میکردند و میدانستند غذاهای دیگر چه مزهای دارد و چه طعمهایی دارد بالاخره میدانستند طعم اینها را چشیده بودند اما کسی که نگاه او به سفل است با این نگاه که کسی که در بهشت قرار میگیرد آیا لذتهای بهشتی برای او تکرار پذیر میشود و خسته کننده میشود؟ نه امکان پذیر نیست چون آنجا لحظه به لحظه جدید است و این نعمتی که از جانب خداوند میآید اگر تکراری باشد به این معنا که این همان مزه قبل باشد این نقص است ولی کاری است که ما با اسباب و وسایط عادی به دست میآوریم. هر چند لا تکرار فی تجلی خدا، تکرار در تجلی خدا نیست. همه چیز تازه و نو است اما ممکن است که من غافل شوم و این را تکرار ببینم اما آن چیزی که از آنجا بیواسطه میآید تکرار نیست و لذا دائماً مزه بعد از مزه و شیرینی بعد از شیرینی و لذت بعد از لذت دارد. آن نگاه که بریده هم نیست چون روزیهای دیگر بریده میشود اما آنجا بریده نیست یعنی اتصال آن واضح است و هر چیزی که اتصال آن واضحتر باشد ضربدر آن اتصال مزه و لذت آن میشود. یعنی اگر این مزه ده باشد با اتصالی که دارد که مثلاً من به خانه یک کریمی رفتم بزرگی رفتم و حالا از من پذیرایی میکند. آن غذایی که من اینجا میخورم اگر جای دیگر هم این غذا را میخوردم چون در محضر آن کریمی است که او را دوست دارم این غذا خیلی به من بیشتر مزه میدهد چون میبینم که غذای معشوق و محبوب من است اما وقتی غذای محبوب و معشوق من باشد خوردن آن برای من متفاوت است و تکراری نیست چون محبوب من تکراری نیست. این را آنهایی که مزه عشق را چشیده باشند میفهمند. در جایی که طرف عاشق پیشه میشود میگوید که من هر بار که تو را میبینم اولین بار است که تو را انگار میبینم. اگر از او چیزی به این رسیده باشد میگوید که اولین بار است که انگار برای من این رسیده است. با اینکه ممکن است که قبلاً هم از این غذا به او داده باشند اما این تازگی را حس میکند چون متصل است. تصویر صحیح در مسئله قبح کاری که اینها کردند را بیشتر آشکار میکند. بعد در این نگاهی که خدای سبحان اینها را آزاد از بندگی فرعون کرد و پذیرایی از اینها بیواسطه و مستقیم میکند با بهترین غذایی که ممکن است مرغ شکاری پخته شده و کباب شده و آب عسل یعنی آن نوشیدنی باشد و یا ترجبین شیرین باشد و آن غذای آنها مرغ باشد با این نگاه که اینها تکراری نیستند چون از یک جایی دارند میآیند که اگر تکرار باشد نقص است چون تجلی خود او بیتکرار است آن چیزی که از او هم نشأت میگیرد بیتکرار است. در محضر یک چنین حالاتی که مدتی در این غرق شدهاند این جهل اینها و بیتفاوتی و آن عدم توجه اینها باعث شده است که نگاه آنها به این مسئله یاد آن بهانهگیریهای سابق و لذتهای سابق بیفتند. «و اذ قلتم یا موسی» بعد از مدتی اینها میگوید یا موسی. یا رسول الله نمیگویند. یا نبی الله نمیگویند و حتی موسی بن عمران هم نه که با نام پدر یک اهمیتی قائل شوند. یک ادبیات طلبکارانه ناسپاسی از ابتدا «اذ قلتم یا موسی لن نصبر» لن نفی ابد است و اصلا و اصلا و اصلا ما حاضر نیستیم که بر این طعام صبر کنیم. یک موقع هست که طرف میگوید که ما اینها را میخوریم و دوست داریم که آنها هم باشد. یک جور ادبیات است که گفتند که ما آب هم میخواهیم. موسی هم گفت که باشد. از خدا خواست و خدا هم داد. یک موقع است که میگویند غذا میخواهیم و خدا برای آنها قرار داد و یک موقع است که میگویند ما سایبان میخواهیم و خدا میگوید که سایبان را هم برای شما قرار دادیم اما یک موقع میگوید این نعمت تو را نمیخواهیم این را دور بینداز و یک چیز دیگری میخواهیم. آن وقت چی میخواهیم؟ دنبال آن بیان میکند که لن نصبر ما اصلاً دیگر صبر نداریم و صبر ما تمام شده است یعنی با یک لجاجت و با یک نگاه بدبینی مثل این است که یقه او را گرفته باشند که میکنی یا در حقیقت تو را اذیت کنیم و این دعا را میکنی و یا این تقاضا را میکنی؟ لن نصبر علی طعام واحد که این طعامی که به خدا نسبت دارد با این نگاه وحدت آن وحدت لذت بخش است و نه وحدت تکرار. یک وقت است که تنوع مکدی وحدتی است که وحدت آن است و آن لذت وحدت آن است که ما لذت بردن واحد است اما از کثرتهای مختلف انسان لذت میبرد اما همان لذت، وحدت آن است. اینها میگویند که لن نصبر علی طعام واحد، لن نصبر که جای صبر نیست. «فدعوا لنا ربک» از خدای خودت بخواه. «نفدعوا لنا ربنا» از خدای خود بخواه. ادبیات ما در حرفهای ما نزدیک اینها هست. اگر یک موقعی انسان طلبکارانه از خدا چیزی را این جوری طلب میکند. چرا به من نمیدهد؟ چرا با من این کار را کرده است؟ کانه خدا یک کسی است که آنجا نشسته است و نعوذبالله خادم ما است و منتظر است که ما امر کنیم و اطاعت کند که اگر او اطاعت نکرد مقصر است. گاهی این نوع نگاه در ادبیات گفتاری ما خیلی جسارت است. در نگاه ما و در نوع درخواست و حاجت ما این گاهی قرار میگیرد. شما تا وقتی این را میشنوید چه قدر برای شما سخت است و میگویید این چه ادبیاتی است و بعد از اینکه من این همه تصویر نعمت به اینها دادم و خدا قبل از این را برای اینها شمرده است. نعمت های آخر است و اول نیست که همه نمیدانند چه به چه هست، نه این همه نعمتها را داده است اما سر هر نعمتی اینها دارند بهانهگیری میکنند. با هر نعمتی یک بهانه که تا الان چند تا را خواندیم که سر هر نعمتی چه قدر بهانهگیری کردند. «فدعوا لنا ربک یخرج لنا مما تبنب الارض» آن چیزی که برای اینها میآمد از آسمان میآمد. تعبیر اینها یخرج لنا مما تنبت الارض. برای ما از زمین در بیاورد. حالا چیزی که از آسمان میآید لطیفتر است یا آن چیزی که از زمین و با تدریج و با مسئله در میآید. تقاضا چه جوری است که یخرج لنا مما تنبت الارض که از آن چیزی که از زمین در میآید و میروید از آنها میخواهیم. من بقلها سبزی میخواهیم، فومها، خیار میخواهند، قثائها خیار چمبر، عدسها، عدس میخواهیم و پیاز میخواهیم. حالا بعضیها فوم را گندم گفتهاند که وارد شده است. ما این پنج تا چیز را میخواهیم. اولاً این پنج تا همه خام است و پختن میخواهد و بعد هم در بین چیزهایی که هست جز بهترینها نیست. بهترینها را باز میخواستند باز میگفتیم که تشخیص دادند و بهترینها را خواستند که سیر و پیاز و عدس و خیار چمبر که این خواستنهای این جوری بود. خدای سبحان در جواب میگوید که «قال اتستبدلون الذی هو ادنی بالذی» اینها مما تنبت الارض که یک نکته زیبا دارد که یک موقع انسان رابطه آن چیزی که هست را با خدا میبیند و از یک حیث فاعلی به عالم نگاه میکنیم. وقتی ازحیث فاعلی نگاه میکنیم یک مرتبه رؤیت است و همه چیز از نگاه فاعلی عظیمتر و بزرگتر و لذیذتر است چون متصل به یک فاعلی است که بینهایت است ولی یک موقع هست که شی را به نسبت قابلی نگاه میکنیم که اینجا زمین است. زمین دورترین مرتبه عالم از جهات نظام وجودی است و پستترین مرتبه است و محبوبترین مرتبه است که اگر میخواهد چیزی از آن در بیاید یک تدریجی را میخواهد و یک مرتبهای را میخواهد و سختی را میخواهد و فصل آن را میخواهد و دردسرهای خود را دارد و چون محدودیتهای خود را دارد. پس یک موقع از نگاه فاعلی به عالم نگاه میکنید از چشم خدا نگاه میکنی لذت عالم بر هر چیزی متصل به آن عظمت نامتناهی است. خدا در جریان من و سلوا علت فاعلی را برای آنها در نظر گرفته بود که از آن منظر نگاه کنند. که این فعل خدا است و از آنجا اما اینها آمدند از چه جهتی از زمین که حیث قابلی است، درست است که زمین هم مخلوق خدا است اما از محدودترین مرتبه که این «ان من شی الا عندنا خزائنه و ما ننرله الا بقدر معلوم» ما در پستترین مرتبه و محدودترین مرتبه که عالم مادی شده است و زمین در عالم مادی جز پستترین عالم مادی است که دیگر این سختترین و جرم سختی است که این محدودترین است. به جای نگاه به آسمان نگاه به زمین دارند. به جای نگاه به فاعل، نگاه به قابل دارند یعنی آن اجزای در حقیقت محدود است و سخت است. یعنی نگاه به زمین ارزشمند است از نگاه به فاعلی که این برای آنها اهمیت بیشتری دارد. اینها خیلی در قرآن زیبا ترسیم شده است. نگاه مادی است و نگاه ارزشهای مادی است و توجه به نگاه مادی است و دل اینها را اینها پر میکند. خدای ما دید که اینها گوساله پرست شدند. تنبت الارض را که خدا در کلماتی که اینجا آورده است تفکرات اینها را به لفظ کشیده است. با لفظ دارد بیان میکند و بعد میفرماید که «قال اتستبدلون الذی هو ادنی بالذی هو خیر» حق شما این بود که این جوری بخواهید. ما شما را خواستیم برترین عالم قرار بدهیم و ما شما را خواستیم مبارزین با ظلم قرار بدهیم و ما شما را خواستیم فاتحین علی ظالمین قرار بدهیم و ما شما را خواستیم نجات دهنده بشریت قرار بدهیم. ما این همه برای شما کمال قائل شدیم که بشریت به دنبال شما بیفتند آن وقت تو آمدی تو که این همه خدا به تو نعمت داد و موسی کلیم را داد و با این همه نعمتی که به تو دادیم، تو میگویی که من عدس میخواهم و سیر میخواهم و اگر اینها نباشد من هیچ چیزی نمیخواهم. میگوید نگاه کن ببین خواستههای یک شخص چه هست اندازه آن را بفهم چه قدر است. اینها خواسته و اندازه آنها این است. شعار آنها چه هست؟ شعار آن جمع هر چه که باشد اندازه آنها هم همین قدر است. دنبال چه چیزی است و دغدغه او چه هست و شعار او چه هست. لذا گاهی یک کسی یک حیوان به اسم انسان است و گاهی یکی یک جماد است به اسم انسان و گاهی یک کسی یک درخت به اسم انسان است اما یکی انسان باشد نگاه او این باشد که خدا او را خلیفه خود قرار داده است میخواهد ظلم را با دست او از بین ببرد و میخواهد عدالت را به دست او جاری کند و میخواهد در حقیقت بشریت را رشد بدهد میخواهد بشریت را از مرتبه حیوانی نجات بدهد این کجا این انسان و بعد وسط حالتی که موسی دارد اینها را حرکت میدهد که بروند شهرهایی که ظلم آنها را فرار گرفته است بروند آنها را نجات بدهند وسط این کار اینها میگویند شعار ما این است که عدس و سیر و پیاز و خیار چمبر. مدل دارد بیان میکند برای امروز ما. بیربط به امروز ما نیست. نگاه کنیم که ببینیم سقف تقاضای ما کجا است. یک موقع سقف تقاضای خود را در یک مرتبهای قرار میدهید که مراتب پایین در آن بگنجد منتهی به نحو لا به شرط. یعنی اینها همه در آن هست ولی تو آن را میخواهی و از اینها عبور کنی و نه در اینها بمانی. اما کسی که همه شعار او این است یعنی میخواهد من در اینجا بمانم و من همین جا میخواهم بمانم و حد من همین است و حیوانیت است و اگر شکم و زیر شکم من تأمین شد حد من همین است. این حیوان هم همین را میخواهد. تمام دعوای حیوان همین است. این همه انبیا آمدند و این همه از انبیا شهید شدند و زحمت کشیدند و کتاب آوردند و خدا این همه ارسال رسولان کرد که بشر را از شکم او نجات بدهد و بگوید که شکم تو هست اما تو فقط شکم نیستی. بالا بیایید و این مقدار نگاه را اگر کسی نتواند برای خود قرار بدهد چه قدر این اگر ما بودیم میدیدیم که موسی کلیم با اینها چه کند؟ این همه نعمت را خدا قرار داده است و عزت را قرار داده است که دشمنان به عزت اینها اعتراف کنند اما او بیاید بگوید که من شکم میخواهم. شکم برای آنها داده بود که سیر باشند اما سیر شدن عالی را … «اتستبدلون الذی هو ادنی بالذی هو خیر» میگوید اگر شما به نگاه مادی هم نگاه کنید آنکه بهتر است را میخواهید کنار بگذارید و بدتر را میخواهید. حتی در نگاه مادی شما. غیر از اینکه شما را برای این مرتبه برگزید. نمیدانم چه طور آدم مظلومیت موسی را ترسیم کند. یعنی ببینیم خود بنده درخواست من چه هست و بعد میفهمم که حد وجودی من چه هست. طلب چه چیزی در وجود خود دارم که الان او بشوم. هر چه که طالب آنی، آنی. هر چه که در جستن آنی، آنی. ببین تو چه میخواهی. «اتستبدلون الذی هو ادنی بالذی هو خیر» خوب را رها کنی و آن بد را بخواهی. چه طوری به این بفهماند که این خوب برای تو بهتر از این است. یا اگر میخواهی این را بگو خدایا این خیلی خوب است اینها را هم بدهی خوب است، ما اینها را هم خیلی دوست داریم. این یک مدل خواستن بود که میخواهیم این جوری هم باشد. یک نوع کثرتگرایی هست که به تنوع طلبی حیوانی برمیگردد و یک نوع کثرتگرایی هست که برمیگردد به تجلیات الهی که خدایا من این را داشتم و آنها را هم میخواهم چون در هر جلوهای تو یک جور جلوه میکنی و زیبا هستی و با صد هزار جلوه بیرون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را. این دو مدل خواستن است و این باز از نگاه فاعلی است ولی او از نگاه ارضی است و زمینی است و مثل اینکه سنگ شده است و تقاضا دارد و مثل اینکه درخت شده است و تقاضا دارد و مثل اینکه یک حیوان شده است که تقاضای او این است. بگوید که من آنها را نمیخواهم. با اهانت و تحقیر با موسی صحبت کردند که تو مأمور ما هستی و ما هر چه میخواهیم تو باید همانها را بخواهی. کاری نداشته باش که خدا چه میخواهد و کاری نداریم که تو نبی ما هستی، نه تو حرف ما را بزن و ما کسی را میخواهیم که حرف ما را بزند. یعنی آن کسی که ولی نعمت است من هستم. هوای من است و میل من است. وجود تو از کجا است و روزی تو از کجا است؟ هوای نفس تو تابع شیطان تو است و اگر قرار شد که هوای تو حاکم شود شیطان حاکم شده است. گاهی احساس میکنیم که خدای سبحان آیات را امروز نازل کرده است و تا ما متنبه بشویم و حواس ما جمع شود. مردم ما خیلی مردم خوبی هستند. با سختیها و با فشارها و با تحریمها ایستادند ولی خیلی جا داشت که مردم بگویند که ما عدس میخواهیم و سیر میخواهیم و چیزی که نیست و یا کم شده است این را میخواهیم. مردم اگر می گویند با شاکلیت میگویند و با رعایت میگویند. میگویند که خدا تا حالا لطف خیلی کرده است اما یک عده گاهی وسط میافتند که آنها طعم مزاق مردم را میخواهند عوض کنند و به سمت زمین و به سمت صفر بکشانند. گفتار را نوع آن را تغییر بدهند. لن نصبر علی طعام ما اینها را نمیخواهیم و ما اینها را میخواهیم و شکم ما باید سیر شود و ما میخواهیم خوش باشیم و ما میخواهیم خوش بگذرانیم، ما میخواهیم آزاد باشیم. کسی نگوید که اینجا این کار را نکن و اینها را به ما نگویند. یعنی ما میخواهیم خدا باشیم و خدا چه حقی دارد که به ما بگوید که این کار را نکن. خدا گفته است، خدا اشتباه کرده است که گفته است، این نگاه دنبال آن آیه ادامه دارد که میفرماید که «اتستبدلون الذی هو ادنی بالذی هو خیر اهبطوا مصرا» سزاوار هستید که سقوط کنید، هبوط کنید. آدم (س) از بهشت به زمین هبوط کرد و دیگر مجبور شد که دیگر با دسترنج خود زندگی کند، بکارد و درو کند چون توجه به شجره منعیه کرد. اهبطوا با این تناظر دارد شما از این موطنی که داشتید با این تقاضا سقوط کردید، پایین آمدید. جزای این سقوط کردن و پایین آمدند که در برابر آن همه نعمتهای الهی بود اهبطوا مصرا، باید وارد این شهر شوید. وارد این شهر شدن برای خود یک قدرتی دارد و برای خود یک سلطانی دارد و یک لشکری دارد و باید بروید با اینها بجنگید و از اینها که میخواهید داشته باشید. پس من شما را رها میکنم. اگر از زمین میخواهید باید این جور انجام بدهید. اگر اینها را بخواهید من شما را رها میکنم و شما را ول میکنم و دیگر آن توجهات و پشتیبانیهای من از شما گرفته میشود چون خود شما میخواهید. من لج به شما نکردم و شما چون ناسپاس هستید و میگویید که من آنها را نمیخواهم، میگوید که نمیخواهید خب اشکالی ندارد و چه چیزی میخواهید اینها وارد این شهر شوید و زمین دارد و آب دارد و بکارید و بخورید. بعد اینها میگویند که نه، ما این جوری نمیخواهیم. جنگیدن و سختی نمیخواهیم و ما میخواهیم که همه چیز جور شود و بدهی بخوریم. بچریم. ما میخواهیم بچریم نه با جنگیدن. خدای سبحان چه طور با اینها صبر کرده است. «اتستبدلون الذی هو ادنی بالذی هو خیر اهبطوا مصرا» حالا شهر مصر است یا یک شهر گمنام باشد که احتمالات مختلف است. «فان لکم ما سالتم» آن چیزی که شما میخواهید این طور محقق میشود. بروید بجنگید و وارد شوید و آب و زمین هم هست و اینها هم ظالم هستند و مردم آنجا هم مایل هستند که شما با این ظالمین بجنگید و نجات پیدا کنند و حاضر هستند که به شما زمین و آب هم بدهند و حق کسی هم ضایع نمیشود برای اینکه آنها از دست ظلم نجات پیدا میکنند. این کار را بکنید اگر دل شما میخواهد. بعد دنبال آنها میفرماید که خدا وقتی آنها را رها کند «ضربت علیهم الذله» اینها فکر میکنند که با این به خوشی میرسند مهر ذلت و مسکنت بر اینها خورد یا به تعبیری خیمه ذلت یعنی اگر شما این جوری شدید و در مقابل حکم خدا قرار گرفتید ذلیل و خار و بیچاره میشوید. چون یک موقع هست که یک کسی که از اول حکم خدا برای او نیامده بود و یا او قبول نکرد از اول ولی شما که این همه نعمت خدا برای شما آورده است کنار میگذارید با این همه معجزات و این موسی کلیم و با این همه سختیها و با این هم گذشتهایی که خدا از شما کرده است وقتی که گوساله پرست شدید شما را بخشید و وقتی که قبول نکردید کوه طور را آورد و باز هم از شما گذشت و با اینکه حرفهایی به موسی زدید و باز از شما گذشت و این همه نعمت داد. «و ضربت علیهم الذله و المسکنه» ضربت یعنی ذلت تام. ذلت با مسکنت فرق دارد که ذلت وقتی انسان ذلیل میشود گاهی انسان ذلت را ظاهر نمیبینند ولی این ذلیل است و بیچاره است و مسکنت این جایی است که این ذلت در اعضا و جوارح انسان هم آشکار میشود. پس فرق بین ذلت و مسکنت این است که ذلت آن ذلت درونی است که بیچاره شده است از جهت فشار و سختی و ناراحتی اما نگذاشته است که هنوز در اعضا و جوارح او آشکار شود اما مسکنت آن است که به آن مرتبه ظاهر شود. تعبیر ضربت شد و نه خطاب به اینهایی که الان هستند چون یهود در این مسئله همه مشترک هستند میگوید ضربت گفت تا تغییر زبانی که اینجا ایجاد شده است که نشان بدهد که این «ضربت علیهم الذله و المسکنه» همیشه برای یهود خواهد بود. یعنی هیچ موقع روی خوش نخواهید دید چون همیشه بقیه به هم مرتبط هستید و همه شما این نگاه را قبول دارید و رویکرد همه شما همین است. لذا یهود زمان پیغمبر هم این را انکار نکردند که همین روحیه را دارند. «ضربت علیهم الذله و المسکنه» دنبال آن خیلی عظیم میشود که «و باءوا بغضب من الله» رجوع به غضب الهی کردند. خود اینها با دست خود و با این شعارهای خود و با این حرفها خود را تحت غضب الهی بردند و تحت غضب الهی که بردند که این غضب الهی تا آنجا کشاند که اینها به تعبیر قرآن «یقتلوان النبیین بغیر الحق» به جایی در قساوت رسیدند که حتی به کشتن روی آوردند آن هم کشتن بهترینها که انبیا بودند. از کجا شروع شد؟ عدس و پیاز و سیر خواستن در مقابل نعمتهایی که برای آنها بود. خیلی سخت است به کفر کشیده شدن و قتل انبیا. یعنی قتل انبیا برای آنها عادی شد. آن چنان مورد غضب الهی قرار گرفتند که قتل آدمهای خوب برای آنها عادی شد، وحشی شدند. خدا رحم کند که ببینید خیلی سنگین است که آدم در برابر نعمتهای الهی این طور به تمسخر بگیرد. هبوط وقتی ارضی شد نتیجه آن دشمنی و خونریزی و فساد است. این بینش این جوری میشود که دیگر هر چیزی را در مقابل خواسته و هوای نفس مانع ببیند تا مرز برداشتن او از روی زمین قدم برمیدارد. میگوید که هوای نفس من را این مانع است. انبیا هوای نفس آنها را مانع بودند لذا انبیا را میکشتند که راحت باشند و در عالم بچرند. این ذلت است و این حیوان شدن است. وقتی انسان در مرز حیوان شدن خود را ببیند و در این مرتبه متوقف کند نهایت ذلت است.
شریعتی: صفحه 110 قرآن کریم را تلاوت میکنیم.
صفحه 110 قرآن کریم
حجت الاسلام عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم. مردم ما قدردان هستند و همان طور که امام فرمود که بهترین مردمی است که در طول تاریخ حتی از عصر پیغمبر اکرم که نشان دادن که در صحنه هستند و نگاه آنها این است که آن حال انسانی و نعمتهای خدا را که به آنها داده است توجه دارند و اگر گاهی ممکن است که یک عده کم و قلیلی گاهی یک حرفهایی بزنند در این جمع کثیری که هستند خدای سبحان نگاه خود را از این اجتماع برنمیدارد و رحمت خود را نازل میکند. همیشه یک عدهای بودند که به اسم غر زدن همیشه بودن یعنی بالاترین رفاه هم که باشد ناراضی هستند. بله کشور اسلامی حتما وظیفه آن این است که درصدد رفاه مردم باشد. دشمن ما درصدد این است که نگذارد که این ایجاد شود. بعضی از مسئولین ما هم در طول این تاریخ بودند که مرعوب بودند و یا توان نداشتند و یا نفوذی بودند و نمیخواستند اما در کل سیر حرکت ما به نسبت آن چیزی که باید باشد ضعیفتر هست ولی انشاءالله خوب بوده است امنیت ما، واقعاً الان در نگاههایی که هست ما همه ضعفها را قبول داریم اما نگاه این است که راه این نیست که بگوییم که ما آن پیشتازی عزت را در مقابل استکبار نمیخواهیم، ما فقط خوردن و خوابیدن را میخواهیم. قطعاً نگاه مردم ما این نخواهد بود و اگر کسی هم معترض است اعتراض او به این است که باید وضعیت رفاه کشش بیش از این هست اما اگر کسی بود که حرف دشمن ما را میخواست بزند البته او میخواهد بگوید که من شهوت را میخواهم و من فقط شکم را میخواهم هیچ چیز دیگری غیر از این نمیخواهم، قطعاً خود مردم ما هم این را نمیپسندند. نگذاریم که این شعار در حرفها برای ما غالب شود که ما فقط شکم میخواهیم این مهم است که نشان بدهیم که ما انسان هستیم و ما انسانیت را میخواهیم و اگر اینها را میخواهیم اینها را به عنوان آن چیزی که عدالت اقتضا میکند میخواهیم. انشاءالله خدای سبحان نعمتهایی را که به ما داده است حفظ کند و ما را از شر شیطان حفظ کند و ما را بنده شکم و شهوت قرار ندهد و ما را از بند شکم و شهوت آزاد کند و آن حقایق عالی انسانیت را به دست مردم کشور ما به پا کند و ظهور امام زمان را نزدیک و نزدیکتر بگردان
اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم” دیدگاه میگذارید;