بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم

برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 01-09- 99

حجت الاسلام عابدینی: ایام بارانی حتماً وقت اجابت دعا هم هست و رحمت الهی همان جور که در ظاهر نازل میشود در باطن هم انشاءالله اینها با هم نسبت دارد. انشاءالله این ایام ظاهری هم بابرکت باشد و هم نافع باشد و ضرر نداشته باشد، هم انشاءالله رحمت‌های باطنی بر آمرزش گناهان ما و رفع بلایا انشاءالله و همچنین هدایت‌های بیش‌تر برای ما محقق شود.
شریعتی:انشاءالله در رأس همه‌ی خواسته‌ها و حاجات ما، دعا برای آمدن مولا و صاحب‌مان، حضرت بقیة الله الاعظم باشد. حدیث قدسی را با دل و جان میشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم كن لوليِّك الحُجَّةِ بن الحسن، صلواتُكَ عليه و على آبائهِ، في هذه السّاعة و في كلِّ ساعةٍ، وليّاً و حافظاً، و قائداً و ناصراً، و دليلًا و عيناً، حتى تسكنه أرضك طوعاً، و تُمتّعَهُ فيها طويلا.
انشاءالله خدای سبحان به برکت این رحمت نازل خود و به برکت همه‌ی رحمت‌های نازل خود، ما را جز یاران و سربازان حضرت قرار بدهند و فرج حضرت را نزدیک و نزدیک‌تر بگرداند که ما هم انشاءالله ببینیم و ما در کنار حضرت باشیم و آن دولت توحیدی را که انشاءالله پرچم توحید را در همه عالم برافراشته میکند، ما هم سهیم و در اقامه‌ی آن دولت توحیدی باشیم و برکات آن دولت توحیدی را بچشیم.
در محضر احادیث قدسی هستیم که خدای به موسی کلیم میفرمایند.
شریعتی: بیش‌ترین احادیث قدسی را راجع به حضرت موسی فرمودند.
حجت الاسلام عابدینی: نسبت به انبیای دیگر شاید آن روایاتی که در رابطه با آن احادیث قدسی است، مجموع آن به انداز‌ه‌ای که برای حضرت موسی هست، شاید نباشد.
میفرماید که: (قَالَ يَا رَبِّ أَخْبِرْنِي عَنْ آيَةِ رِضَاكَ عَنْ عَبْدِكَ) (أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص: 283) یک علامتی برای من اگر بخواهد باشد که از این علامت بفهمم که تو از بنده‌ی خود راضی هستی، آن علامت چه هست؟ ما مثلاً در ماشین نشستیم و رانندگی میکنیم. خب این صفحه‌هایی که جلوی ما هست، نشان میدهد که وضع ماشین سالم هست یا سالم نیست. اینها یک هشدار برای انسان است و یک علامت است. در جاده داریم میرویم که این علائم رانندگی که در جاده هست چه قدر برای انسان این علائم رانندگی مهم است. اینجا میگوید رضای تو یک حقیقتی است و میشود که یک علامت‌هایی داشته باشد که ما از این علامت‌ها، دل ما محکم‌تر شود که بفهمیم که رضای شما در آن است. این علامت چه هست؟ (فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ) خدا به موسای کلیم خطاب کرد که (إِذَا رَأَيْتَنِي أُهَيِّئُ عَبْدِي لِطَاعَتِي) هر وقت دیدی بنده‌ی من میل به طاعت پیدا میکند و حال طاعت پیدا میکند، توفیق طاعت پیدا میکند. اوحی آماده شدن است. راه افتادن، وقتی که دیدی اینجوری است. (وَ أَصْرِفُهُ عَنْ مَعْصِيَتِي) وقتی که دیدی به معصیت میخواهد قصد کند، جلوی آن مانع میگذارم و میل او برداشته میشود و موفق به معصیت نمیشود. گاهی هم نه اینقدر حواس او به جاهای دیگر است که اصلاً میل پیدا نمیکند. همه‌ی این مراتب را شامل میشود. پس چه در طاعت که آماده میشود و مراتب آمادگی و چه در معصیت که انصراف میشود و مراتب انصراف. میگوید اگر این دو تا را دیدی، بدان علامت رضای ما از بنده است. خیلی روشن و واضح است. یعنی دو تا یکی در جانب جلوگیری از بدیها است و یکی در جانب شوق به خوبیها است. ما دو تا فطرت در وجود خود داریم: یکی فطرت شوق به کمال است و یکی فطرت فرار از نقص است. این دو تا با هم کار میکنند لازم و ملزوم هم هستند اما یکی نیستند. یعنی شوق به کمال، کمالات را انسان میبیند، خوشحال میشود و میل پیدا میکند و حرکت میکند. فطرت فرار از نقص، نقایص را میبیند، بد او میآید و جدا میشود. کندن با فطرت فرار از نقص است و رسیدن با فطرت شوق به کمال است. پس رسیدن بدون کندن امکان پذیر نیست. کندن هم بدون شوق به کمال امکان پذیر نیست اما یکی از اینها را فطرت فرار از نقص ایجاد میکند که کندن است. در کنار این باز فطرت شوق به کمال هم باشد که تا رسیدن محقق شود. اگر آدم بکند ولی نداند که کمال چه هست، حیران میشود که کجا برود ولی کنده است. حیران است و نمیداند که کجا برود. اگر بداند که کجا باید برود مثل ماشینی میماند که آن را روی جک گذاشته باشند، موتور این ماشین سالم است و گاز میدهد اما حرکتی صورت نمیگیرد چون کندن محقق نمیشود. پس باید هم کندن محقق شود و هم تا رسیدن هم باشد و انسان هم افق دیدن آن کمال را داشته باشد تا آن حرکت صورت بگیرد.
جلوگیری از معصیت، کندن است و طاعت رسیدن است. این در نگاه اول اینگونه است و در نگاه دوم و بالاتر بعد از آنکه در نگاه اول محقق شد، آن وقت تمام معصیت و طاعت، کندن و انقطاع میشود. تمام طاعت‌های ما، اعمال عبادی ما برای کندن است. عمل برای کندن است. یک تعبیر علامه‌ی طباطبایی دارد که خیلی زیبا است. ذیل این آیه‌ی شریفه البته یک جاهایی این آیه‌ی شریفه را استشهاد میآورد و بعد میگوید. خود ذیل آیه، این شرح نیامده است. میفرماید (إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه‏) (تفسير القمي/ ج‏2/ ص: 208) کلمه‌ی طیب اینجا با صعود آمده است. صعود کردن را که به قله وقتی صعود میکنیم. صعود نگاه به قله و حرکت به سمت قله است اما (وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه‏) رفع بالا آمدن است ولی یکی را با صعود خطاب کرده است و یکی را با رفع آمده است. بیان ایشان این است که وقتی انسان نگاه به قله میکند، بالا میرود، این را صعود میگویند. چه قدر از پایین کنده و به بالا آمده است، رفع میگویند. خیلی این دو نگاه، عالی برای انسان ترسیم میکند. مثل تیکاف هواپیما است که یک کندن و بلند شدن دارد و یک کندن به سمت مقصد است. حالا دیگر به سمت مقصد حرکت کردن است و بعد فرود آمدن در مقصد است.
شریعتی: و همان عزم است که این کندن را محقق میکند.
حجت الاسلام عابدینی: این عزم، کندن را محقق میکند و جزم، آن یقین است. پس یک عزم داریم که کندن را محقق میکند و یک جزم داریم که صعود کلم الطیب است. این خلاصه بیان این است که تمام اعمال ما برای کندن است. کندن نسبت به طاعات و کندن از بدیها است و طاعات به ضمیمه‌ی معاصی، کندن از هر چه که تعلق است و نه از بدیها فقط باشد، از هر چه که تعلق باشد که انسان را میخواهد برای رفتن و رسیدن، آزاد کند.
شریعتی: (الهی هب لی کمال انقطاع الیک).
حجت الاسلام عابدینی: که این کمال انقطاع با تمام جدا شدن از تمام تعلقات است که این یک کمال انقطاع که با فرمایشی که امام رحمة الله میفرمودند، فرمودند که آن کمال انقطاع با این حاصل که حتی از شهوات عقلانی هم عبور میکند. نه فقط شهوات مثالی و نه فقط … یعنی دیگر آنجا طاعت هم لذت‌دار برای او نیست، فوق لذت است. چون یک موقع هست که لذت است و یک موقع هست که فنا است. این ‌چون خدا دوست دارد، این کار را میکند. اصلاً خودی نمیبیند. این مراتب دارد. ما به آنها کاری نداریم اما آن کندن از معاصی و کاری که طاعات ایجاد میکند و برای انسان انقطاع ایجاد میکند. روزه انقطاع ایجاد میکند. حج انقطاع ایجاد میکند. نماز انقطاع ایجاد میکند. زکات و خمس انقطاع ایجاد میکند. جهاد انقطاع ایجاد میکند. اینها عبادات ما است که انقطاع ایجاد میکند یعنی انسان میکند. یعنی بعد در کنار اینها که عزم است، جزمی است که یقین است که آنها انسان را بعد از این انقطاع او را با خدا میرساند. خداوند سبحان رضای خود را و آیات رضای خود را که دوری از معاصی و شوق به طاعات است در همه‌ی ما انشاءالله محقق بگرداند.
شریعتی: حالا وارد قصه‌ی موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) شویم.
حجت الاسلام عابدینی: ما باز هم عرض ادب و سلام داریم که (سلام علی موسی و هارون) و صلوات بر موسی و هارون (علی نبینا و آله و علیه السلام) میفرستیم و اذن از آن دو بزرگوار میگیریم که به ما اجازه بدهند و ما واقعاً آنها را حیّ میبینیم. چنان چه پیغمبر اکرم در معراج خود تک تک این انبیا را در آسمانهای مختلف دیدند و با آنها گفتگو کردند و گفتگوهای آنها مضبوط در احادیث معراجی است. لذا حی هستند و حاضر هستند و ناظر هستند. لذا یک تعبیر این است که علی قدم موسی، در اینجا حرکت میکنند. بعضیها علی مشرب عیسی حرکت میکنند. عیسوی مشرب هستند و موسی مسلک هستند. یعنی خود اینها در کنار اینکه دین ختمی هستند و دین ختمی آنها، دین جامع هست ولیکن این دین جامع، ظهورات مختلفی در طول اعصار گذشته داشته که هر کدام از اینها یک ظهوری در اعصار گذشته هستند که کامل آنها دین ختمی(ص) میشود اما آنها ظهورات هستند اما بعضیها در دین ختمی، آن حال قبض را دارند. بعضیها حال بسط را دارند. بعضیها هر کدام از اینها بر یک کدام از مسالکی هستند که قبلاً ظهور و بروز پیدا میکنند. در عین اینکه تحت دین ختمی هستند.
شریعتی: یعنی مسبوق به سابقه بوده است و نمونه‌های آن را میتوانستیم پیدا کنیم.
حجت الاسلام عابدینی: الان حال بعضیها حال موسوی است و حال بعضیها حال عیسوی است و حال بعضیها داودی است و هر کدام از این حالات یک خصوصیاتی دارد و یک حالاتی ایجاد میکند لذا پیغمبر اکرم هم که در معراجیه با این انبیای بزرگ ملاقات میکردند، حال آنها را در امت ختمی آنجا مطرح میکند که هر کدام حالات آنها چگونه است. لذا هر کدام از اینها موکل بر  آسمان اول هستند. اگر قبلاً یاد شما باشد حضرت ادریس را که بیان میکردیم، به آن اشاره کردیم که بعضی از اینها در آسمان دوم هستند و تا آسمان هفتم که پیغمبر اکرم ملاقات با آنها داشت و خصوصیات اینها. حالا داشتیم عرض میکردیم که بدانیم که اینها زنده هستند و بدانیم که اینها حیات دارند و بدانیم که با اینها ارتباط ایجاد میشود. بدانیم اینها شخصیت‌هایی هستند که (وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي‏) (طه/ 41) خدای سبحان، موسای کلیم را برای خود انتخاب کرد و ساخت. (وَ لِتُصْنَعَ عَلى‏ عَيْني‏) (طه/ 39) موسای کلیم جلوی روی خدای متعال تربیت پیدا کرد و پرورش پیدا کرد. مؤدب به ادب الهی است و دست پرورده‌ی خدای سبحان است. با این نگاه اگر ببینیم که محبت ما نسبت به انبیا زیاد میشود. حیف است که ما پیامبری مثل موسای کلیم و هارون النبی را رها برای صهیونیست‌ها کنیم که آنها هم قدر نمیدانند و آنها هم آنچه که خود آنها میخواهند و جباریت خود آنها میخواهند. ما مثل لطافت موسای کلیم جدا و این قساوت صهیونیست‌ها کجا. نسبتی بین آنها نیست که بگوییم نبی آنها است. پست‌تر از این هستند که بخواهند نسبتی با موسای کلیم پیدا کنند. ما تابع موسای کلیم هستیم و ما تابع عیسی روح الله هستیم و ما تابع نوح نبی الله هستیم. ما تابع ابراهیم خلیل الله هستیم و ما افتخار میکنیم که اینها انبیای ما هستند و ما افتخار میکنیم که اسم موسای کلیم در قرآن در بین انبیای بزرگ، از همه بیش‌تر آمده است. آیات قرآن در مورد این نبی الهی، این افتخار خود میدانیم و به این میبالیم و تبعیت داریم و ارتباط از آنها پیدا میکنیم. ما شفاعت از آنها میخواهیم و با آنها انس میگیریم. اینها را باور داریم و انبیای الهی را نور واحدی میدانیم که تجلیات پیغمبر اکرم و اهل بیت(ع) هستند و هر کدام یک ظهوری از حضرات را دارند، نشان میدهند.
با این نگاه و با عرض سلام و ادب وارد قصه‌ی موسای کلیم میشویم. آنجا که ماجرای معجزه‌ی حضرت موسی و ید بیضا و عصا محقق شد، فرعون برای اینکه خود را از تک و تا نیندازد، شش یا هفت حیله را در گفتگو به کار برد که طوایف مختلف را منصرف از جریان موسای کلیم کند. بعضی را با جریان ملیگرایی و بعضی را با جریان علم‌گرایی و بعضی را با جریان سیاسی که حاکمیت شما را میخواهند بگیرند و سلطنت میخواهند. بعضیها را با بحث سیاسی که میخواهند شما را از این کشور اخراج کنند. بعد از چند صد سالی که شما حاکم بودید و آنها برده‌ی شما بودند، حالا آنها میخواهند حاکم باشند و شما را برده کنند و شما را اخراج کنند. در حقیقت عنوانهای دیگری که بعضیها را با چیزهای دینی که میخواهد دین شما را تغییر بدهد و بعضیها را با فساد کشیدن که میخواهد همه چیز را به هم بریزد. اینها آیات در قرآن است. بعضیها را با جریانهای فرهنگی که آن طریقی که دارید و آن طریق قبیله‌ای که شما دارید، میخواهد به هم بزند. بعضیها را با تبعیت آبایی که شما را میخواهد ارتباط شما را با آباء شما قطع کند که امروز اینها مشتری دارد و همه‌ی اینها امروز به عنوان نیرنگ‌ها و حیله‌هایی که گاهی دشمن از اینها سوء استفاده میکند. بله اینها میتواند در طریق حق استفاده شود. ما نفی مطلق ملیگرایی و آباء‌گرایی را نمیکنیم اما آبائی که علی علم باشند نه آبائی که به تعبیر قرآن اگر آباء شما جاهل هم بودند، تابع آباء خود باشیم؟ نه ما ملاک داریم. میگوییم که اگر آباء ما اهل علم بودند، اهل تقوا بودند، اهل خدا بودند، ما افتخار میکنیم که اینها آباء ما هستند و اگر مرزهای ما، مرزهایی بود که این مرزها در کنار دین بود، ما افتخار میکنیم که این مرزها و جان خود را هم فدا میکنیم که این مرزها حفظ شود و اگر طریقه و فرهنگ ما فرهنگی بود که توحیدی بود، ما تمام وجود خود را فدای این فرهنگ میکنیم. ما با اینها میبالیم اگر این سازگاری با نظام توحیدی را داشته باشند اما اگر اینها در مقابل توحید بودند و در مقابل خدا بودند، هیچ ارزشی ندارد. هیچ بهایی ندارد. آنجا اینجور نیست که بسنجیم. در مقابل توحید خدا هیچ چیزی نمیتواند قد علم کند و همه هر آنچه هستند از آن کمتر هستند که با هستیاش نام هستی برند. اینجوری نیست ولی در راستای آنکه باشم، همه چیز ارزشمند میشود و ارزش آن نامتناهی میشود. نه فقط ارزش ملیگرایی، ملیگرایی آن هم نامتناهی میشود. فرهنگ آن هم ارزش آن نامتناهی میشود. با این نگاه یک موقع تصور بیاعتنایی به عقبه‌ی وجودی خود نمیخواهیم بکنیم، بلکه عقبه‌ی وجودی خود را با نگاه توحیدی، تمام جان خود را هم فدای آن میکنیم تا باقی بماند. تا اینجا آمده بودیم که با حیله‌های مختلف در مقابل طوایف مختلف، عالمان و ثروتمندان و قدرتمندان و مردم عادی و هر کدام را به نحوی تحت تأثیر قرار داده بود ولی میخواست برخورد با موسای کلیم کند به طوری که او را بکشد. آنجا آمد از اینها مشورت گرفت. اول اظهار کرد که بگذارید من، او را بکشم و اگر خدایی را که اظهار میکند، خدای او بیاید و به داد او برسد که آنجا آیات آن را عرض خواهیم کرد. وقتی که از ملأ و آن دور و بریهای خود و مشاورین خود مشورت گرفت که چه کار کنند که (بِمَاذَا یَأمُرُون) که یأتمرون که بحث این بود که مشورت چی میدید، نه اینکه امر چه میکنید. آن وقت آنجا دارد که ملأ به او گفتند که (أَرْجِهْ وَ أَخاهُ) (شعرا/ 36) فرصت بده. این الان اگر با این بیّنه‌ای که اقامه کرده است، اگر بخواهی در مقابل او بایستی، از کنترل تو خارج میشود چون در خود دربار فرعون دل‌ها به سمت موسی میل پیدا کرده بود و عده‌ای متزلزل شده بود و همه یک دست نبودند. اینجا دیدند که موسی هم حضور دارد و موسی هم معجزه دارد و عصا دارد که اختیار فرعون را از کف او خارج کرده، به طوری که نتوانست خود را کنترل کند پس دیگر آن قدرت مطلقه‌ای که برای فرعون میدیدند، دیگر الان به چالش کشیده شده. لذا جرأت بر مخالفت پیدا کردند. اینها کار خدای سبحان است که گاهی یک نمایی را به آدم نشان میدهد که نشان دهد که دشمنی که اینقدر خود را مقتدر نشان میدهد، اینجوری هم نیست. همین الان جریان آمریکا واقعاً خدای سبحان یک آیت الهی است. یاد من نمیرود که حضرت آیت الله بهجت (رحمة الله) علیه وقتی که جریان شوروی پیش آمد و متلاشی به ایالت‌های مختلف شد و به کشورهای مختلف تبدیل شد. ایشان همان موقع فرمودند که آیا مقام شکر شما زیادتر شد که یک کشور ابرقدرتی بالای سر ما قرار داشت و این الان به صورت کشورهای مختلف شده است و دیگر این زورگویی را نمیتوانند نسبت به کشور ما داشته باشند. آن قدرت را ندارند که بخواهند به ما زورگویی داشته باشند. اگر شاکر باشیم دور نیست و زیاد دور نیست که آمریکای مستکبر هم به همین وضعیت مبتلا خواهد شد و این جور در حقیقت متلاشی شود و تجزیه شود. اینها امکان پذیر در دستگاه‌های الهی است. همین جریاناتی که پیش آمده، خود آن یک نمادی است و هر چند که بتوانند آن را کنترل کنند اما نشان میدهد که خیلی آن چیزی که به ما نشان میدادند که استحکامی دارد و همه چیز طبق یک برنامه است، اینجور نیست. همان طور که ادنی چیزی که یک پشه، نمرود را سرنگون میکند، گاهی از دست خود آنها … تعبیر بسیار زیبایی است که وقتی خدای سبحان میخواهد آدم را بگیرد، احتیاج ندارد که یک نیرو بفرستد که آدم را بگیرد. با یک پشه هم میشود و دست و پای آدم، خود آدم را میگیرد. جنود خدا، دست و پا و اعضا و جوارح خود انسان هستند. خود انسان با پای خود در چاه میافتد. اصلاً احتیاج ندارد که کسی او را بگیرد و او را در چاه بیندازد. جنود خدا از درون خود او بیرون میریزد و اگر این باور را بکنیم، آن موقع در برابر یک ابرقدرت‌هایی که وهمی هستند و تمام قدرت آنها در دست خدای سبحان است، تا اذن الهی نباشد، کاری نمیتوانند بکنند و اگر تا جایی وهم آنها هست، آنها ابتلا برای ما هست که ما رشد کنیم. اگر این رشد محقق شود، ریختن آنها و فروپاشی آنها ساده است. جریان جالوت با آن قدرتمندی و ابرقدرتی و سلاح‌های فراوان در مقابل طالوتی که با یک مشت آدم حرکت کردند و به طوری که اینها سلاح مناسب نداشتند و آن سرمایه‌ی جنگی مناسب نداشتند و آزموده و جنگجو و سرباز نبودند. یک مشت آدم آواره بودند. چون قرآن میفرماید که طاقت آنها طاق شده بود، گفتند که یک کسی بیاید و با ما همراه شود و ما با این جالوت بجنگیم. وقتی که رفتند عظمت جالوت را دیدند، ترسیدند اما یک عده‌ی با ایمان گفتند که (كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرين‏) (بقره/ 249) وقتی هم مقابل جالوت قرار گرفتند، آنجا در حقیقت از خدای سبحان چه خواستند؟ استقامت خواستند، صبر خواستند و (أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرين‏) (بقره/ 250) و همین سبب پیروزی شد. با یک سنگ داود(س) به پیشانی جالوت، جالوت از اسب به زمین افتاد و تمام لشکر متفرق شد. به این بند بود به شرطی که ما باور کنیم که (كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ) تا در حقیقت اینجور میگوییم شد، دهان ما آب نیفتد که مذاکره و او به ما رحم کند. وقتی اینجوری شد خدا هم رحم نمیکند. میگوید که خب بگذارید همان رحم کند. کسی که به غیر از من امید بست، بگذارید همان به او کمک کند. اگر کسی به من امید بست و فهمید که اینها پوشالی است، من هم او را کفایت میکنم. من هم در حقیقت برای او حل میکنم. ما این باور باید در وجود ما شکل بگیرد و الا موسای کلیم جلوی فرعون رفت.
(أَرْجِهْ وَ أَخاهُ) به اینها مهلت بدهید. حالا دو نقل هست که گفتند که اینها را تحت نظر بگیرد و نگذارید زیاد ارتباط اینور و آنور بگیرند. بعضیها گفتند که بگیرید و آنها را زندانی کنید. بعد گفتند که زندانی کردن، دردسر است و بعد گفتند که تحت نظر باشند. (أَرْجِهْ وَ أَخاهُ) مهلت به خود و برادر او بدهید تا اینها در حقیقت بعد شما بفرستید (قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرينَ) (شعرا/ 36) در شهرهای مختلف بفرستید. چون عالمان و ساحران آنها پخش بودند. در شهرهای مختلف بفرستید و از آنجا هر چه ساحر قوی است، جمع کنند. این را هم چه جوری جمع کنند، یک قرارگاه تشکیل دادند. ببینید دشمن برای ما قرارگاه تشکیل داده. برای مقابله‌ی ما اتاق جنگ تشکیل داده است. جنگ اقتصادی، جنگ فرهنگی، خود آنها اظهار میکنند که در اتاق جنگ، نیرو برای این کار دارند. برای این کار سازماندهی دارند.
شریعتی: همه‌ چیز آنها با برنامه است.
حجت الاسلام عابدینی: ما در نظام مقابله‌ی با آنها که حالت تدافعی میخواهیم پیدا کنیم، ما آن برنامه را نداریم یعنی ما میخواهیم با اینها این برنامه را بکنیم، این حالت برای ما نیست که حالا این بحث را میخواستم بعداً شروع کنم اما آن را تعجیل میکنم. اینکه میفرماید که بعد از اینکه قرار شد به موسی مهلت بدهند، یک قرارگاه تشکیل دادند که چند کار را با هم انجام بدهند. فقط یک کار نبود که بفرستند که سحره را بیاورند تا با موسی مقابله کنند نه، اینها باید با مردم و زمینه‌ی آن را آماده میکردند. خود آل فرعون و درباریان را باید آماده میکردند. اختلافات درونی را باید برطرف میکردند. از یک طرفی مقابل آنها خود قوم موسی و بنی اسرائیل را باید مرعوب‌تر میکردند. با آنها هم باید دسته‌بندیهای مختلف را ایجاد میکردند. یک عده که به سمت خود در این جریان بیش‌ترین، این قدر کارهای مختلفی انجام دادند …
شریعتی: یعنی جنگ روانی خود را زودتر راه انداخته بودند.
حجت الاسلام عابدینی: جنگ روانی آنها قویتر از آن جنگ مقابله‌ی آن سحره با موسی بود. آن جریان مقابله‌ی سحره با موسی، آن یکی از کارهای آنها بود. فقط این نبود که موسی … تعبیری که در خود قرآن کریم آمده است چه در سوره‌ی شعرا و چه در سوره‌ی طه که مفصل آمده است. اینها برای ما راه نشان میدهد که حواس ما باشد که نگاه ما یک نگاه دقیقی باشد. در سوره‌ی طه میفرماید که وقتی که مناظره‌‌ها تمام شد و بعد که قرار گذاشتند که با سحره جمع شوند (فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنا وَ بَيْنَك‏) (طه/ 58) گفت که تو روز را قرار بده و موسای کلیم آن روز را قرار داد و بعد در آنجایی که جای باز باشد (قالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى‏) (طه/ 59) همه‌ی مردم جمع شوند. (فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتى‏) (طه/ 60) از همین جا و از همین لحظه ( فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ) فرعون پشت کرد و رفت و تمام همت خود را جمع کرد. (فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتى‏) از آن لحظه، لحظه‌ی جنگ برای او بود و اتاق جنگ تشکیل داد. (فَجَمَعَ كَيْدَهُ) تمام قوای خود را جمع کرد و تمام کید خود را جمع کرد. اینها خیلی جالب است و نمیشود ما به صورت عادی با دشمن معارضه کنیم و دشمن با تمام همت خود باشد و ما از سر تفریح بخواهیم مقابله کنیم و پیروز بشویم. وقتی که بدن ما یک بیماری و یک ویروس یا یک میکروبی وارد بدن میشود، این در حقیقت عضو بدن ما ابتدائاً شروع میکند، همان عضو و همان قسمتی که وارد شده است. مثلاً اگر از این نوک انگشت من که زخم شده است، بیماری و میکروبی وارد شده باشد، این قسمت ابتدا با این درگیر میشوند. اگر حریف شدند، چون این آزمایشگاه‌های تمام سلول‌های ایمنی ما، آزمایشگاه به اصطلاح ثابتی در خود دارند که تمام پادزهرهایی که تا به حال در این بدن به کار رفته و از عقبه‌های آبائی بوده، اینها را میشناسند. مثل یک کتابخانه‌ی آزمایشگاهی فعال است تا ویروس را تجزیه و تحلیل میکنند، بلافاصله درمان آن را دارند. مگر ویروس جدید باشد یا قدرت ویروس زیاد باشد که بر قدرت آنها غلبه کند. اگر این نتوانست حریف شود عضو درگیر می شود. یعنی دست درگیر می شود و اگر دست نتوانست یک دفعه بدن تب می کند. بدن تب می کند یعنی تمام نظام عادی بدن، کشور بدن که این همه افراد دارد، سلول ها افراد این بدن هستند. که تک تک این افرادی که چندین میلیارد سلول در بدن ما هست خودش یک جهان است. اینها وقتی که این بدن تب می کند یعنی آژیر قرمز در سراسر بدن به صدا در می آید که دیگر این عضو حریف این کار نیست. این بیماری در بدن اپیدمی شده است. یعنی در تمام بدن دارد سرایت پیدا می کند و این عضو حریف مقابله نیست. تمام بدن بسیج می شود. وقتی بسیج می شود کارهای عادی بدن تعطیل می شود. بدن ضعف پیدا می کند. میل به غذا کم می شود. عمده تولیدات بدن صرف تولید سلول های ایمنی می شود. وقتی تولید سلول های ایمنی بالا رفت یعنی همه سلول ها سرباز می شوند. همه آنها کارگر، کارمند و … بودند در حالت بسیج سرباز می شوند. یعنی تولید سلول-های ایمنی بالا می رود و تولید بقیه سلول ها کم می شود. تمام سلو ل هایی که کارهای دیگری داشتند در راستای تولید سلول های ایمنی تبدیل می شوند و در کمک به این کار قرار می گیرند. حتی غذا خوردن برای انسان بی میل می شود. چون خود این غذا خوردن دستگاه هاضمه را کامل می خواهد به کار گیرد. به کار گرفتن دستگاه هاضمه خود کلی توان از انسان می برد. همین را در حد ضرورت که بتوانند آن سرمایه تولیدات را داشته باشند ولیکن اضافه نباشد. چه قدر زیبا است. چه قدر خدای سبحان الگو درست کرده است که برای ما نشان بدهد اگر می خواهید در حقیقت حفظ کشور را داشته باشید در وقت بحران باید چگونه باشد، در وقت عادی باید چگونه باشد. با این جریان در حقیقت می خواهیم بگوییم یک الگوسازی را برای ما داشت می کرد. فرعون این را خوب تشخیص داد که اگر می خواهد در مقابل جریان موسی کلیم که یک حرکت هدایت شونده ای است که مملکتی را که او ساخته است این آسیب او است. به عنوان فرعون این بیماری است. هر چند به عنوان حقیقت این روشنگری و هدایت و سلامت بدن است اما به عنوان فرعون می گوید این یک بیماری است. همه ساختار را یک عضو دیگر حریف آن نیست. بند انگشت دیگر حریف آن نیست. عضو دست فقط حریف آن نیست. باید تمام بدن در مقابل جریان موسی بسیج بشوند تا حریف بشوند. (فَجَمَعَ كَيْدَهُ) (طه/60) خیلی زیبا است.
شریعتی: دیگر عضوها را نماند قرار.
حجت الاسلام عابدینی: همه با هم. بسیج کرد. با 7 حیله همه را جذب کرد. بسیج کرد که با این بسیج تمام (فَجَمَعَ كَيْدَهُ) (طه/60) تمام کید و مکر خود را بسیج کرد. دشمن ما جریان امریکا برای تحریم ما (فَجَمَعَ كَيْدَهُ) (طه/60) تمام کید خود را جمع کرد. می شود ما با آسودگی و راحت و بدون هیچ برخوردی و بدون هیچ سختی ای … آن حیله گری خود را کرد و ما نشستیم گفتیم بلکه دولت آنها عوض بشود. بلکه اینها به ما رحم کنند. قرارداد نوشتیم گفتیم امضا آنها حجت است. دشمن است کجا امضای آن حجت است. حیله گر است کجا امضای آن حجت است. همان طور که آقا فرمودند گرگ هار است نمی شود به آن اعتماد کرد. (فَجَمَعَ كَيْدَهُ) (طه/60) یعنی واقعاً خدای سبحان دارد به ما نشان می دهد که دشمن ما تمام کید خود آمده است (ثُمَّ أَتى قالَ لَهُمْ مُوسى‏ ‏) (طه/60 و 61) وقتی که در حقیقت اینها این کار را کردند موسی کلیم هم بیکار ننشست. موسی کلیم همه تمام قوای خود را بسیج کرد. اگر نیرو ندارد، اگر فعلاً خودش و هارون است، اما خودشان از یک منطقی برخوردار هستند که این منطق، منطق نبوت است. منطق خدا است. منطق فطرت است. دل ها را می لرزاند. دل ها را در حقیقت تکان می دهد. همان طور که قبلاً گفتیم کلام انبیاء تکان دهنده دل ها است. هر چند اگر شنیدند ممکن است عمل نکنند. اما تکان دهنده است. قطعاً ایجاد تزلزل می کند اگر آن منطق را درست به کار بگیرند. این جا دارد که موسی کلیم گفت (قالَ لَهُمْ مُوسى‏ وَيْلَكُم‏) (طه/61) خطاب کرد به چه ملأ، چه ساحرانی که هر دو آمده است، که جمع می شوند. (لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبا) (طه/61) شما جلوی من نایستادید، جلوی خدا ایستادید، نمی ترسید. اگر جلوی من بودید می گفتید یکی مثل ما. من فقط رسول خدا هستم. و این کلام وقتی که از یقین بر می آید کاملاً طرف مقابل باور می کند که یعنی چه. لذا با همین یک کلام که وَیلَکُم، بترسید، (لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبا) (طه/61) به خدا دروغ می بندید.
شریعتی: خیلی حرف سنگینی هم بود. یعنی خیلی کلام بلند [بود.] حجت الاسلام عابدینی: آن هم از یک زبان است. ما الان لغلغه زمان ما است این حرف. آن باوری که موسی کلیم داشت و این را با تمام جانش داشت می گفت طرف مقابل می فهمد. وقتی امام سجاد (ع) مروان پیش او آمد عرض کرد که به ما پیغام دادند و می خواهند حمله کنند. آقا فرمود که بگویید خدای سبحان را از وقتی آنها می خواهند حرکت کنند تا وقتی که برسند اراده-ها است و سکه به اسم حاکمیت ضرب کنید. تا این پیغام را به آنها دادند طرف فهمید این پیغام، پیغام عادی نیست. گفت این یک پیغام سیاسی نیست، این یک پیغام الهی است. ترسیدند. یعنی یک پیغام همه دل طرف را با همه نظامی گری خود دل طرف را خالی می کند. چون از یک ایمان و باور و یقینی بر می آید. ما اینها را کلام خودمان قیاس می کنیم، می گوییم این جا چه طور موسی کلیم این حرف را زد اینها متزلزل شدند. وقتی امام (ره) یک تشر می زد اینها می ترسیدند. بعضی از آنها نقل می کنند که ما در جریان طبس دیدیم که کأنه امام دست خود را تکان می داد، این هواپیماها و هلی کوپترهای ما به هم می خورد. این یک نگاه الهی است. ما باور داریم که طوفان جند و لشکر خدا می شود. آنها می یابند که این لشکر خدا است. با تمام محاسبات آنها نمی سازد. همه چیز به هم می ریزد. به اینها باور داریم به شرطی که ما (كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ) (بقره/249) یک بار نیست. سنت خدا است. چه بسیار گروه های کمی که غلبه کردند بر گروه های زیاد. منتها با یقین، با ایمان. (وَيْلَكُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذابٍ) (طه/61) اگر به خدا دروغ بستید آن وقت یسحتکم، که این برای شما، تعبیر که حضرت آیت الله جوادی دارند می فرماید درخت را وقتی پوست آن را بکنند این درخت هلاک می شود. آن چیزی که باعث تنفس گیاه و حذف گیاه می شد پوست درخت بود اگر پوست درخت را کامل بکنید دیگر این درخت خشک می شود. از بین می رود. دیگر دوام ندارد. فیسحتکم بعذاب، خدا پوست شما را با عذاب می کند. خیلی تهدید بزرگی است. دیگر حیاتی برای شما نمی ماند. شما را بیچاره می کند. استیصال پیدا می کنید. چون وقتی پوست کنده می-شود استیصال می شود. استیصال یعنی یک عذابی که دیگر آدم هیچ راه گریزی ندارد. هیچ چاره و مفری از آن پیدا نمی کند. (فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى‏) (طه/61) قرآن انسان را بیچاره می کند از بس کلام بلند و عمیق است و هر کس دروغ بگوید این حتماً به ناامیدی می-رسد. یعنی امید (وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى‏) (طه/69) کسی با کذب به فلاح و نتیجه نمی-رسد. عرض کردیم که سلسله علل هستی و عالم همه با هم مرتبط هستند. یعنی ما اینها را گسسته می بینیم هر یک تکانی، هر یک حرکتی، هر یک شئ ای در عالم با تمام هستی مرتبط است. وقتی شما آمدید یک چیزی را دروغ مطرح کردید، کذب مطرح کردید، یعنی شما آمدید یک چیزی را که نیست خواستید هست نشان دهید. یا یک چیزی را که هست خواستید بگویید نیست. این کذب است. وقتی خواستید این حلقه را از همه زنجیره جدا کنید امکان پذیر نیست. بر فرض توانستید وقتی دروغ را گفتید از این جریانی که پیش آمده از این واقعه چند دور و اطراف آن هم درست کنید به دروغ آنها را هم همراه کنید. اما یک زنجیره بی نهایت است. اینها دروغ را رسوا می کنند. (قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى‏) (طه/61) کسی که دروغ می گوید حتماً به ناامیدی و نیستی می رسد. حتماً جلوی راه او بسته می شود. این یک قاعده جهانی است، اصلاً به دین کاری ندارد. این دارد نظام هستی را بیان می کند. می گوید در هستی این قاعده است. اگر کسی به دروغ چنگ زد، اگر کسی خواست افترا ببندد، این حتماً به نتیجه نخواهد رسید. این دارد به ساحر ها می گوید که این یک نحوه دروغ بود. یک نحوه آن را که نیست، هست نشان دادن است. واقعیت ندارد. می شود جلوی چشم مردم دروغ را ایجاد کرد ولی در مقابل خدا نمی شود دروغ گفت. اگر خواستید در مقابل خدا دروغ بگویید خدا را به چالش بکشید، رسول الهی را به چالش بکشید آن جا دروغ کاملاً رسوا است. در بین مردم هم دروغ رسوا می شود اما ممکن است زمان ببرد. اما در مقابل خدا که هستی محض است، اصلاً دروغ راه ندارد. (قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى‏) (طه/61) آدم دیوانه می شود. چه جوری می شود این حرف این قدر کوتاه، ولی این یک قاعده ای است که در اعتقادات بروید، در اخلاق بروید، در عمل بروید، در قوانین بروید، (قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى‏) (طه/61).
شریعتی: در آن مجلس فرعون و اطرافیانش هستند. اطرافیان مشورت دادند گفتند به موسی و هارون فرصت بدهید و قبل از این که موسی جلسه را ترک کند این نکات را مطرح کنید.
حجت الاسلام عابدینی: بعضی می گویند این آیه شریفه وقتی بود که موسی کلیم با مسحره جمع شدند در آن یوم زینه. ولیکن بعضی از تفسیرها هم می گویند نه همان انتهای جلسه بود. هر دو را ما قبول می کنیم. امکان دارد هر دو هم محقق شده باشد. ولی تلنگرهای جدی بود و متزلزل کرد. دنبال این وقتی این را فرمود: (فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى‏) (طه/62) تا موسی کلیم این تلنگر عظیم را زد (فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ) (طه/62) ولوله افتاد، پچ پچ ها زیاد شده به طوری که با همدیگر سازگار نشدند یعنی حرف ها مختلف شد. مواضع مختلف شد. (فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ) (طه/62) در آن امرشان تنازع پیدا شد. دیگر بر آن اتفاق نبود. یعنی اگر ما حرف خدا را پای آن بایستیم حتماً در دشمن ما ولوله و تنازع ایجاد می شود حتی اگر ملأ و مطرفینی، مثل ملأ و مطرفین اطراف فرعون باشند، یعنی ثروتمندان و زراندوزان و حاکمان سیاسی که مرتبط با فرعون بودند. در دل مردم عادی هم خیلی اثر داشت. (فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى‏) (طه/62) یعنی تمام تدابیری را که فرعون چیده بود (جمع امروه) همه قرارگاهی را که تشکیل داد اما با یک کلام موسی کلیم تمام آن جنگ روانی و همت عظیمی که او به خرج داده بود همه آن به چالش کشیده شده بود. اینها را دارد برای ما می گوید یا برای غیر می گوید. اینها را برای چه کسی دارند می گویند. قصه است یا واقعیت است؟ افسانه است یا حقیقت است؟ اگر حقیقت است یعنی امروز اگر کسی این کار را کند سنت خدا هست یا نیست؟ اگر سنت خداست، اگر ما حرف خدا را زدیم، پای حرف خدا ایستادیم تمام ارکان آن مستبدین و مستکبرین متزلزل می شود. (فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى‏) (طه/62) این آیه یک بیان کاملی است از وضعیت یک جلسه عظیمی که ابهت فرعون شکسته شد. با یک کلام موسی شکسته شد. یعنی این چیزی این جا پیش آمد شاید این کلام موسی در  این جا اثری که گذاشت کمتر از آن معجزه ای که موسی کلیم در ید بیضا و اژدها شدن عصا اثر این حرف نبود.
شریعتی: چون ستون باورهای آنها را نشانه گرفت.
حجت الاسلام عابدینی: در مقابل آنها فرعون تدبیر آوردن سحره را کرد. اما در مقابل این حرفی که با وجدان و فطرت آنها مرتبط می شد نتوانست کاری کند. اینها مدل کار ما است که در مقابل ابرقدرت ها، در مقابل کسانی که مستکبر هستند چگونه رفتار کنیم آنها را متزلزل کنیم. ما سلاح قوی داریم. سلاح ما چند تا موشک نیست. آنها هم سر جای خود اهمیت خود را دارد. که بعضی فکر کنند اگر ما موشک داریم، آنها هم موشک دارند. ممکن است موشک او قوی تر از موشک ما باشد. هر چند اگر آنها ایمان ندارند، زود می ترسند حتی اگر موشک آنها قوی تر باشد زودتر جا را خالی می کنند و در می روند. حتی اگر بر فرضی هم که باشد ما سلاح قوی تر داریم که آنها ندارند. یک سلاحی داریم، باور به خدا است. که می گوییم خدا قدرت نامتناهی است و دست آنها هم روی ماشه می خواهد برود به اذن خدا باید باشد. جنود خدا خود آنها هستند. اگر خدا جنود خود را به کار بگیرد از درون خود آنها تزلزل را ایجاد می کند. نمی خواهد این تزلزل از بیرون فقط ایجاد بشود. ما باید زحمت خودمان را بکشیم. اما باور داریم که خدای سبحان در خلوت ترین و سری ترین کارهای آنها، جنود خدا و دست خدا آن جا حاضر است. این جریان با این عظمت که فرعون نقشه چید و این همه کار کرد یک دفعه با یک کلام الهی که از جانب موسی کلیم در آن جلسه القاء شد همه نظم جلسه را به هم زد. (فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى‏) (طه/62) از این جا دوباره فرعون آن جنگ های روانی خود را شروع کرد تا ذهن ها را منحرف کند. که گفت اینها دو ساحر هستند که می خواهند شما را از زمین خود بیرون کنند و فرهنگ شما را زیر سوال ببرند (فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُم‏) (طه/64) پس بیایید همه با هم متحد بشویم. همت های خود را روی هم بگذاریم. کیدها و چاره جویی ها و حیله های خود را روی همدیگر بگذاریم. راه نجات همه ما به این بسته است. تک تک نمی توانیم مقابله کنیم. اگر یک عده ای جلو نیایند همه [از بین می روند.] مثل یک کشتی می ماند که اگر همه سر جای خودشان نباشند این کشتی غرق می-شود. همه باید با هم آن را نجات دهیم. (فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُم‏) (طه/64) کیده خودش جمع است به اینها دارد می گوید: (فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا) (طه/64) یک واحد بشوید. اختلافات را کنار بگذارید. الان وقت اختلاف نیست. اینها را بگذارید بعداً صحبت می کنیم. (ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْم‏مَنِ اسْتَعْلى‏) (طه/64) اگر امروز کسی اتحاد کردند، وحدت کردند اینها می توانند پیروز شوند.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم حاج آقای عابدینی. خیلی ممنون و سپاسگزارم از دوستان عزیزم که تا این لحظه با ما همراه بودند. صفحه 598 را تلاوت خواهیم کرد.

صفحه 598 قرآن
شریعتی: با احترام و افتخار همراه شما هستیم. خیلی ممنون و متشکرم از این که ما را تماشا می کنید. برنامه سمت خدا کوششی همگانی در راستای اعتلای معارف دینی. ان شاءالله روز پنج شنبه هم به همراه کارشناسان عزیزمان در اختتامیه ششمین دوره ختم قرآن کریم از حرم کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه همراه شما و در کنار شما خواهیم بود با یک مراسم تضرع و دعای جمعی که به نظر من در این شرایط این با هم بودن و این تضرع دسته جمعی خالی از لطف نخواهد بود. و ان شاءالله برکات آن به زندگی تک تک ما سرایت کند. باید خداحافظی کنیم حسن ختام فرمایشات حاج آقای عابدینی را و ان شاءالله بعد از آن دعا کنند همه آمین بگوییم.
حجت الاسلام عابدینی: ان شاءالله خدای سبحان … من می خواستم راجع به احمد بن ادریس قمی بگویم. فقط همین قدر که یاد او کنیم که احمد بن ادریس قمی استاد مرحوم کلینی بوده است. و مرحوم کلینی صاحب کافی که این همه برکات دارد در دوران غیبت صغری زندگی می-کرده است و شاگردپروری بزرگی داشته است. و شاگردان خوبی که سرچشمه خیلی از معارف بودند از شاگردان احمد بن ادریس قمی بودند. از کسانی که امام عسکری (ع) را ادراک کرده است و در دوران غیبت صغری زندگی می کرده است.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید