بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم

برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 03-08- 99

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام می‌کنم به دوستان عزیزم، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمة الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم.
شریعتی: ایام شهادت امام عسکری را تسلیت می‌گویم. امشب شب شهادت است و انشاءالله بهترین بهره‌ها نصیب ما شود و از همین‌جا محضر آقایمان امام زمان(عج) تسلیت می‌گوییم. حسن مطلع بحث ما احادیث قدسی است. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) دعای سلامتی امام زمان را هدیه می‌کنیم به امام زمان(عج) و عرض تسلیت داریم به مناسبت شهادت پدرشان و همچنین یک تذکر ویژه‌ای است برای ما، اینکه با شهادت امام عسکری(ع) امامت امام زمان(عج) هم انشاءالله آغاز می‌شود و یک بهانه است برای اینکه ارتباطمان را با مقام ولایت و صاحبمان و حجتمان بیشتر کنیم و رابطه ما قوی‌تر شود و انس ما بیشتر شود و باب عهدی هم دوباره ببندیم که در این روز امامت ایشان که اصل وصایت ایشان از امروز، از فردایی که شهادت است آغاز می‌شود روز عهد دوباره ما هم با این مقام امامت و ولایت باشد که برای فرجشان آماده باشیم و زمینه آنچه را که لازم است در وجود خودمان آماده کنیم و اینها هم سخت نیست، ولی باور می‌خواهد که انسان انس با امامش بداند که امام زمان فعال در عالم است. امام زمان ننشسته در جایی منتظر ظهور باشد. فعال در عالم است تا ظهور محقق شود.
یعنی وقتی پرده بالا می‌رود و ظهور محقق می‌شود همه می‌یابند که امام فعال کامل در عالم بوده اما چشم‌ها از دیدنش محجوب بوده است. منتظر به این معنا نیست. آن امر علی حده است. مثل اینکه انبیاء بعثت پیدا می‌کردند و قبل از بعثت هم انبیاء فعال بودند اما وقتی مبعوث می‌شدند این یک فصل جدید است. امام زمان امام است و وظیفه امام هدایتگری و رساندن مردم به کمال است اما جریان ظهور یک امر ویژه است که نهایت بحثی است که جلسه گذشته هم در مورد امام رضا(ع) و رابطه با ظهور بود، می‌خواهد هستی با او معنای جدیدی پیدا کند که وارد دالان قیامت شویم انشاءالله با ظهور و حقیقت توحید بروز کند. ایامی است که دلها به یاد حضرت بیشتر می‌تپد و انس می‌گیرد و این ذکر و یاد آثار توجه بیشتر را به بار می‌رود. از جانب حضرت همیشه توجه تام است. ما چون رویمان برگشته آن توجه را ادراک نمی‌کنیم. در این ایام ما رو می‌کنیم و توجه می‌کنیم و آن توجه را می‌یابیم. فکر نکنیم که حضرت در این ایام به ما توجه می‌کند. توجه دائماً هست، ما یک خرده برمی‌گردیم نگاه می‌کنیم می‌بینیم. از آن طرف دائماً لطف او شامل همه ما هست. امام ماست.
شریعتی: «انّا غير مهملين لمراعاتكم و لا ناسين‏ لذكركم‏»
حاج آقای عابدینی: یعنی دائماً به یاد ما هستند و دو مؤمن که به هم می‌رسند، افضل هما ایماناً، أحبه الله عند الله» آن کسی است که نسبت به برادر مؤمنش محبتش بیشتر باشد. قطعاً یک سلام به حضرت که می‌کنیم، یک توجه که می‌کنیم، ارتباطی که برقرار می‌شود مثل دو مؤمنی هستند که با همدیگر ملاقات کردند. حالا با این دو نگاه ایمان حضرت و محبوبیت او نزد خدا نسبت به ما چقدر متفاوت است. او بی نهایت است. آنوقت در این روایت می‌فرماید: هرکدام محبتشان به مؤمن دیگر بیشتر باشد، اینها نزد خدا محبوب‌تر هستند. پس از آن طرف ما می‌آییم. چون اینها نزد خدا محبوب‌تر هستند، محبتشان به مؤمنین غیر قابل وصف است. اگر این نگاه را انسان پیدا کند که امام بالاترین محبتی که در عالم امکان، امکان پذیر باشد را نسبت به مؤمنین دارد. تعبیر این است که أرحم و ارئف است از پدر مهربان. اگر این نگاه را داشته باشیم انس ما و ارتباط با حضرات بیشتر می‌شود و در سختی‌ها ارتباط ما قوی‌تر می‌شود و سختی‌ها با ارتباط راحت می‌شود. یعنی انسان وقتی در سختی‌ها ارتباط برقرار می‌کند، به تعبیر حضرت آیت الله ممدوحی(ره) می‌فرمودند: تقوا برای انسان ضربه‌گیر ایجاد می‌کند. یعنی باعث می‌شود کسی که باتقواست، با خدا ارتباط دارد. سختی‌ها وقتی به این می‌خورد ضربه‌گیر دارد آسان می‌شود. به این اصابت نمی‌کند. مثل سپر ماشین‌هایی که ضربه‌گیر دارند تا کمتر به ماشین منتقل شود، انسان با تقوا ضربه‌گیر و سپر پیدا می‌کند و این باعث می‌شود به او می‌خورد و به این اصابت نمی‌کند. اما کسی که تقوا ندارد هر مشکلی می‌رسد مستقیم به شخص می‌خورد. لذا همه را ادراک می‌کند و چون پشتوانه و عقبه ندارد شدت بیشتری از این درد اصابت به او می‌کند. غیر از اینکه او را می‌یابد چون دور و اطرافش کسی را برای نجات نمی‌بیند ادراکش نسبت به سختی بیش از خود سختی می‌شود. «ما لهم من حمیم و لا شفیع» نه حمیم، دوستی دارم، نه شفیعی، «ما لهم من ناصر» نصرت کننده‌ای ندارم. وقتی نصرت کننده ندارند، درد و الم بر انسان مضاعف می‌شود. چون هیچ امیدی به نجات پیدا نمی‌کند این برایش احاطه ایجاد می‌شود. اما اگر انسان تقوا داشت، توسلات داشت، ارتباطات داشت. حضرات را در کار خودش دید. محبت به خودش را از جانب آنها دید، اینها ضربه گیر ایجاد می‌کند.
حدیث قدسی امروز، از عمار یاسر نقل می‌کنند که فرمانده بود. گروهش منتظر بودند برسد. به عمار گفتند: دیر رسیدی؟ گفت: حالا که دیر رسیدم یک تحفه‌ای به شما می‌دهم. یک حدیثی برای شما می‌خوانم که در حقیقت این جبران کند. اینها نگاهشان یک نگاهی است که اگر می‌خواهند جایزه بدهند یک راهی را نشان می‌دهند. جایزه دادن نشان دادن یک راه کمال است. این تحفه و هدیه است. لذا می‌فرماید: اگر تأخیر کردم، شما برادری قبل از خود داشتید که نامش موسی است. «قار یا ربّ» موسی به خدا عرض کرد که «أخبرنی بأحب خلقک الیک» بهترین خلق تو کیست؟ نزد شما محبوب‌تر کیست؟ «قال لِمَ» چرا می‌پرسی؟ «قال لأحبه لک» تا بخاطر تو او را دوست داشته باشم. چون محبوب توست من هم دوستش داشته باشم. اصلاً اینها مدل کار است که اگر انسان در راه خدا محبت کرد، این خدا دوستی در قالب ارتباط با بندگان خداست. لذا دوستی فی الله است. اینها نجات دهنده است. لذا خدا می‌فرماید: اگر کسی، کسی را در راه من دوست داشت بخاطر من، دیگر او اجرش با من است. هیچ چیز او را حد نمی‌زند. بعد فرمود: یک نفر دارد در غرب عالم خدا را عبادت می‌کند. یک نفر دیگر در شرق عالم خدا را عبادت می‌کند، اگر به آن کسی که در شرق است یک ناراحتی برسد، این کسی که در غرب است با اینکه هیچ ارتباطی با همدیگر ندارند. این زمان حضرت موسی است، یکی این طرف زمین و یکی آن طرف زمین بوده است و اگر راه می‌افتادند دریاها و اقیانوس‌ها مانع بود که اینها بتوانند به هم برسند. می‌فرماید: اگر حادثه‌ای شود و این هم خبردار شود، این هم ناراحت می‌شود. ارتباط ایمانی، اگر او خوشحال شود، این هم خوشحال می‌شود.
اگر کسی به اینجا رسید که درد دیگران درد او شد، خوشی دیگران خوشی او شد، با اینکه اصلاً ربطی به او نداشته باشد. نه بگوید: این فقط نزدیک من است. من با این کار دارم، می‌روم جلسه او تا بخندم. اصلاً از جهت ظاهری ربطی به هم ندارد. اگر دردی برسد گویی به او رسیده، اگر زخمی به او برسد گویی در بدن او فرو رفته است. «لا یحبه الا فی» رابطه محبتی اینها فقط بخاطر من است. چون او مؤمن است، این هم مؤمن است. فقط بخاطر این رابطه، اگر اینطور شد می‌شود خدا دوستی، می‌گوید: یعنی خدا دوستی را در ارتباط مؤمنین با همدیگر ببینید. این خیلی زیباست. خدا دوستی را در دوست داشتن مؤمنان پیدا کنیم. اگر اینطور شود مشکل و مصیبتی روی زمین باقی نمی‌ماند. مگر می‌شود او الآن گرفتار باشد و در ازدواج فرزندش گرفتار باشد و دیگری بی خیال باشد، مگر می‌شود. مگر می‌شود یک جوان مؤمنی می‌خواهد ازدواج کند می‌بیند اصلاً هیچ چیزی برایش مهیا نیست، دیگری پول داشته باشد و بی خیال باشد. امکان ندارد. اگر پدر می‌خواهد جهاز دختر را تأمین کند و بعد می‌بیند ندارد و نمی‌شود. قیمت‌ها سر سام آور است، هیچ وجی ندارد، دیگری نمی‌تواند برای این بی تفاوت باشد. اگر خدایا تو به من پیغام ویژه‌ای می‌فرستادی که چه کنم برای من رسول ویژه‌ای می‌فرستادی که این کار را بکن. چطور آدم حاضر بود خدا یک پیک ویژه بفرستد. می‌گوید: از جانب خدا آمده می‌گوید: این کار را بکن. تعبیر روایات این است «المؤمن المحتاج رسول الله تعالی الیکم» مؤمنی که محتاج هست رسول ویژه‌ی خداست به سوی شما، «رسول الله تعالی الیکم» آمده و اگر شنیدیم، حداقل این است که متأثر شویم اگر پول نداریم. بی تفاوت نمانیم و نگوییم نداریم دیگر به ما چه ربطی دارد. همانجا که نداریم چه باشیم؟ متأثر شویم اگر متأثر شویم خود این جبران کننده است و رحمت حق را نازل می‌کند. ممکن است من به چند نفر بتوانم رو بزنم و پیامک می‌دهم  و روز بزنم، اگر این رابطه ایجاد شود و مؤمنین با هم اینطور پیوسته شوند هیچ اختلالی ایجاد نمی‌شود. در روایت شریفی خدا از پیغمبر اکرم می‌فرماید: خدایا نگذار حاجت من بدست کافر برآورده شود که این باعث شود دل من به سمت کافر میل پیدا کند. «و یحبه قلبی» که قلب من ناخودآگاه به سوی او که به من لطف کرده برود و اگر اینطور شد هر انحرافی پیش بیاید، کسانی که کوتاهی کردند در کمک به این، آنها هم مقصر می‌شوند. بعد می‌فرماید: این بهترین خلق من است.
شریعتی: به بحث احتجاجات موسی و فرعون رسیدیم. نکات نابی را شنیدیم.
حاج آقای عابدینی: خدمت حضرت موسی و حضرت هارون(س) و همچنین سلام و عرض ادب داریم خدمت پیغمبر اکرم و ذریه طیبه او، اذن می‌گیریم از حضرت موسی و هارون اجازه بدهند ما وارد شویم و کمک کنند. بحثی را که مطرح کردیم در سوره طه به این آیه شریفه رسیدیم که خیلی مست کننده بود. «قالَ رَبُّنَا الَّذِي‏ أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» (طه/50)    وقتی سؤال کرد فرعون که «من ربکم یا موسی» پروردگاری که می‌گویی تو را فرستاده و ما رسل رب هستیم،موسی وارد شده جریان را خوب تصویر کنیم. موسی در محیطی آمده که شرک سراسر محیط را فرا گرفته سالیان طولانی است. قبل از موسی(ع) تا زمان‌های قبل فاصله مشرک بودن مردم زیاد بود. حالا می‌گوید: ما رسولان پروردگار هستیم. این واژه یک واژه مبهمی برای فرعون و اطرافیانش است. تصویری که از رب دارند این است که یک خدایی هست که خالق آسمان‌ها و زمین است و آن خدا چون عظیم است قابل ارتباط و شناختن نیست. دست ما کوتاه و خرما بر نخیل! اصلاً امکان ارتباط نیست، لذا آن خدا را کنار می‌گذارند. آن خدا نقشی در زندگی ما ندارد. بعضی از مقدسین یا روشنفکران می‌آیند بخاطر اینکه خدا را از زندگی حذف کنند می‌گویند: خدا خیلی عظیم است و اگر در زندگی آوردیم، این آلوده می‌شود. می‌خواهیم خدا آلوده نشود، خدای قدسی جداست. در اجتماع و زندگی نیاوریم. در حاکمیت چرا امر خدا، خدا آلوده می‌شود. در اقتصاد چرا حرف خدا؟ در مسائل اجتماعی و حل مسأله خدا را نیاوریم. این نگاه روشنفکری امروزی با آن نگاه مشکرانه یک نگاه است. اینطور نبود خالق را قبول نداشته باشند. اللهی هست، اما آن الله از بس قدسی و عظیم است در یک لایه‌ای است که امکان ارتباط با او نداریم. پس کنار می‌گذاریم و ارباب متفرقی که هرکدام تأثیری دارند. خدا اینها را خلق کرده اما به اینها تأثیراتی داده که مستقل هستند. خالقشان را آن رب می‌دیدند اما می‌گفتند: در کار اینها مستقل هستند. لذا ما باید به در خانه اینها برویم. نه اینکه بگوییم: ملائکه الله هستند، نه، اصلاً اینها مستقل هستند. چون آن خدا ارتباط با ما ندارد، می‌خواهم تصویر مسأله روشن شود و یک ربوبیت مستقل برای اینها می‌دیدند.
ربوبیت مستقل هم برای اینها در حل مسائل دنیایی بود. اصلاً به آخرت معتقد نبودند. در جاهای مختلف تعبیرات هست که «أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْض‏» ما گم شدیم، چه کسی می‌خواهد، «فَما بالُ الْقُرُونِ‏ الْأُولى‏» (طه/51) بار قبل گفتیم، آنهایی که گذشته بودند چه شدند؟ پوسیدند و رفتند و تمام شد. این تأثیر را هم مربوط به عالم دنیا می‌بینند. یک کسی آمده در جمعی که نگاهشان به رب اینگونه است، فرعون هم در میان این ربوبیت‌ها برای خودش ربوبیتی قائل است که می‌گوید: قانونگذاری و فرمانروایی برای مصر، حاکمیت فقط حق من است. باران می‌برد، او رب باران باشد. یکی رب آتش باشد اما قانونگذاری و حاکمیت و سیطره و سلطه بر اموال و نفوس با من است. حرف من باید اجرا شود. قانون من باید اطاعت شود. کسی حق ندارد قانون دیگری بیاورد. چون من رب هستم و اگر بقیه هم رب هستند، آن ربوبیت عیب ندارد اما تداخل ندارد که باران بیاید یا نیاید، به ربوبیت من خدشه نمی‌زند. چون ربوبیت من قانون‌گذاری است، اطاعت از مردم است. سلطه بر اموال مردم است. من این ربوبیت را دارم. می‌خواهیم مسأله خوب تصویر شود تا بفهمیم موسی کلیم چرا با این استدلال‌ها آمده است؟ این استدلال‌ها کجا را می‌زند و چقدر دقیق است. با این نگاه موسی کلیم وارد شده بر او و می‌گوید: ما رسولان پروردگار تو هستیم. پروردگار تو یعنی تو تحت ربوبیت دیگری هستی که او ما را فرستاده است. پس باید نسبت به خاضع باشی. این اولین نقطه حساسیت فرعون آشکار می‌شود که کسی نبود بخواهد به من امر کند. به من دستور بدهد و برایم قانون بگذارد. بقیه ربوبیت‌ها هم اگر هستند هستند اما به من امر نمی‌کنند. کسی به من امر نمی‌کند و بر من سلطه ندارند. اگر من بر آنها سلطه ندارم، کاری به کار من ندارند. باور کرده و این را فرهنگ کرده که من فقط حکمران هستم. این آمده نقطه ثقل وجود فرعون را هدف گیری کرده است. با همین کلامی که ما رسولان پروردگار تو هستیم در خال زده است. آنوقت او خوب متوجه می‌شود «انا رسولا ربک» ما رسولان پروردگار تو هستیم. این برایش حساسیت برانگیز می‌شود. از آیه قبل اینها را گفتیم. «إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ‏ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ» (طه/47) دومین نکته که می‌گوید چیست؟ تصرف در قانون گذاری اوست. می‌گوید: تو دست از سر مردم بردار! رهایشان کن، «فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ» تا می‌گوید رهایشان کن یعنی تمام هیبت و ربوبیت و عظمت فرعون را به چالش کشیده است. اینها امانت خدا هستند. ما رسول خدا هستیم و امین هستیم و تعبیر نقل قرآن کریم خیلی زیباست که ما رسولان امین هستیم و چون امانتدار هستیم پس باید امانت را دست امانتدار برگردانیم. تو امین نیستی و مردم امانت هستند و نمی‌توانند دست تو باشند. تک تک کلمات با فرعون جنگ تفکری و فرهنگی دارد.
بعد فرمود: «قالَ فَمَنْ رَبُّكُما» یکباره با واژه‌های جدیدی روبرو می‌شود. رسول پروردگار، آن هم پروردگار تو خطاب کردند. رسولان او، اینها جدید است. لذا تا می‌آید می‌گوید: «قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى‏»، «قالَ رَبُّنَا الَّذِي‏ أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» باز هم موسی کلیم دارد به برجک کامل فرعونی می‌زند که رب ما کسی است که «قالَ رَبُّنَا الَّذِي‏ أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» نه فقط خلق کرده است، این «ثم هدی» برای فرعون سخت است. فرعون خودش تاریخ تولد داشت، مردم می‌دانستند پدر او کیست. نمی‌خواست بگوید من خالق شما و قبلی‌ها هستم. دعوا سر هدایت است، قانون‌گذاری است، بردن است و حرکت است. لذا موسی کلیم می‌گفت: ما خدایی که خالق باشد را قبول داریم، خدا ما را خلق کرده و بقیه را هم خلق کرده، عیبی ندارد. ولی دست ماست که چه کار کنیم. من باید قانون‌گذاری کنم که این چه کند و آن چه کند، فکر می‌کنید این نگاه امروز نیست؟ اگر کشوری می‌آید که قانون من باید همه جا حاکم باشد. یا در شورای امنیت برای خود حق وتو قائل شوند، یعنی اگر عده‌ای رأی دادند و ما ناراضی باشیم ملغی می‌شود. یا می‌آیند به قول فرمایش آقا قوانین را پشت پرده پخت وپز می‌کنند، بعد به عنوان قوانین بین المللی عرضه می‌کنند آنطور که می‌خواهند. قانون‌گذاری حق ماست و کشورهای ضعیف حقی ندارند دخالت کنند. آنها برده ما هستند. لذا می‌گویند: منافع ما هرجا به خطر بیافتد ما حق داریم دخالت کنیم. به خودشان حق می‌دهند. آن فرعونیت حاکم است. می‌گوید: آزادی که ما می‌گوییم باید همه جا باشد. لذا کشورها را محکوم می‌کنند با قوانین خودشان، با قوانین خود تحریم می‌کنند. حتی اگر سازمان ملل و شورای امنیت که دست پخت خودشان بوده، همان را هم زیر پا می‌گذارند. می‌گویند: اگر شورای امنیت گفت این لغو شود، ما می‌گوییم نه، ما فوق شورای امنیت هستیم. می‌گوید: یک کشور ایران است، می‌گوید: تو چه حقی داری که اروپا از تو می‌ترسد؟ کشورهای شرق از تو می‌ترسند؟ ما پهباد تو را می‌زنیم که مظهر قدرت توست. ما به رأس جالوت سنگ می‌زنیم تا جالوت را از عرش به زمین بیاندازیم. این کشور خیلی هزینه می‌خواهد. قطعاً فرعون می‌بیند یک کشور ایستاده و بقیه جرأت دارند با او درگیر شوند، در عراق و افغانستان با او درگیر می‌شوند جرأتی است که از ایران به آنها داده شده است. اینجاست که موسی کلیم با پوستینی که به تن داشته آمده جلوی تمام دبدبه وکبکبه او ایستاده و گفته: اگر تو به رسول من ایمان بیاوری من حکومت تو را عادلانه تضمین می‌کنم. دست بردار از سر مردمی که به بندگی کشیدی. امروز تطبیق دارد. یعنی جریان موسی جریان امام(ره) است و جریان مقام معظم رهبری است. ایستادند و می‌گویند: آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. دشمن را باید دید و شناخت، این گرگ در لباس میش است. دست و پنجه‌اش مخملین است اما فولادین است. این شناختن، خیلی‌ها سادگی می‌کنند می‌گویند: بابا فرعون است. نمی‌شود با او درگیر شد. موسی تو کجا می‌روی جلوی فرعونی که این همه قدرت دارد. این با استدلال، اصلاً فرهنگش را به چالش کشیده است. تمام اطرافیان متعجب از اینکه این آمده با یک لباس ساده می‌گوید، «قالَ رَبُّنَا الَّذِي‏ أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» (طه/50) همه را خلق کرده، «ثم هدی» او دارد می‌برد و حق دارد ببرد. قانون، قانون اوست و ما رسولان او هستیم، پس قانون‌گذار خداست و ما مجری قانون هستیم. تو چه کاره هستی. تمام ربوبیت این به زیر کشیده می‌شود. سیاسی‌ترین حرف است و نمی‌شود این حرف‌ها را فقط یک حرف‌های اعتقادی دید. در محضر دخالت در هستی و اداره هستی دارد قانونگذار بیان می‌کند. امروز هم همین است. «قالَ رَبُّنَا الَّذِي‏ أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» هر قانونی که مُهر دین رویش نباشد که هدای الهی به آن اطلاق نشود، باطل است. طاغوت و کفر است. نگوییم عقل بشر، عقل بشر در ارتباط با خداست، خدا عقل را خلق کرده و جزء مخلوقات الهی است. عقل آن چیزی است که انسان را به سمت بهشت هدایت می‌کند. این به سمت بهشت هدایت کردن با اخذ از نور وحی است که می‌شود چراغ روشنی که حرکت ایجاد می‌کند. مصباح هدایت می‌شود.
امروز همان حرف‌ها و ربوبیت‌ها و ارباب متفرق است که ما حقوق بشر را فقط می‌توانیم حرف بزنیم و هرکس غیر از این چیزی بگوید باطل است. «قالَ رَبُّنَا الَّذِي‏ أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» همه هستی، آنوقت زیبایی‌اش این است که در سوره‌ی شعرا آنجا همین بحث را خیلی زیبا مطرح می‌کند که در سوره شعرا آیاتی که می‌آید، از فرعون سؤال می‌کند که «وَ ما رَبُ‏ الْعالَمِينَ‏» (شعرا/23) رب عالمین کیست؟ «قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ» (شعرا/24) رب آسمان‌ها، ربّ زمین، اگر می‌گفت: رب آسمان‌ها می‌گفتند: عیب ندارد. قدسی است، باشد، به زندگی زمینی ما کاری نداشته باشد. در آسمان‌ها باشد. «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ» اگر اهل یقین هستید. یعنی اگر اهل شهود و رؤیت هستید، نگاه می‌کنید او خداست که دارد در زمین و آسمان و هرچه در اینهاست را حرکت می‌دهد. این یکی از افراد «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَ‏ هَدى‏» (طه/50) زمین و آسمان و ما بینهما است. دوباره این سؤال می‌کند «قالَ‏ لِمَنْ‏ حَوْلَهُ‏ أَ لا تَسْتَمِعُونَ» (شعرا/35) مسخره کردن، گوش نمی‌کنید. من می‌گویم خدا کیه؟ خدا را با آثارش معرفی می‌کنیم. من می‌گویم: خدا کیست؟ این می‌گوید، خدا، خدای آسمان‌ها و زمین، خدا کیه، چون می‌دانست آن خدایی که یک حقیقت نامتناهی را می‌دانستند، خدا قابل تعریف نیست. چون خودشان می‌گفتند که عظمتش باعث می‌شود امکان شناختش نباشد منتهی تعطیل است؟ نه، از آثار و صفاتش می‌شود شناخت. آثار و صفات برای اوست و از او منقطع نیست. مرتبط با اوست. این می‌خواهد انقطاع ایجاد کند و موسی را در منگنه‌ای بیاندازد که حضرت موسی در تعریف حقیقتی که اطلاقش باعث شود هیچ شناختی نسبت به او محقق نشود را گیر کند و سکوت کند. موسی کلیم با صفاتش، آثارش را معرفی کرد.
می‌گوید: «قالَ‏ لِمَنْ‏ حَوْلَهُ‏ أَ لا تَسْتَمِعُونَ» موسی ادامه داد «قالَ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ» (شعرا/26) نه فقط ربّ شماست، ربّ تمام انسان‌های قبل هم بوده است. آباء اولین پدران شما هستند. آنها هم تحت همین ربوبیت بودند. فکر نکنید امروز آمده، رب از ابتدا همین بوده است. «قالَ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ» تمامش سیاسی است. در عین اینکه اوج اعتقاد است. محاجه اعتقادی است ولی دارد با یک شخصیت سیاسی حاکمیتی احتجاج سیاسی می‌کند که تو ناحق هستی و باید پایین بیایی. جریانی است که در طول تاریخ بوده و هست و خواهد بود. هدایتگری فقط کار خداست. هی می‌بیند موسی کلیم پا روی دم این بیشتر می‌گذارد و هی او را تحت محاصره قرار داده است. فرعون می‌گوید: «قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ» این اصلاً دیوانه است. جواب وقتی ندارد رمی به جنون می‌کند، حرف‌های او منطقی نیست. حضرت دوباره ادامه داد، «قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» محسوس‌اش کرد. مشرق و مغرب را ببینید. بین اینها، زمینی زمینی‌اش کرد. «قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» او گفت: تو مجنون هستی. او هم گفت: اگر اهل عقل باشید. این با ادب صحبت می‌کند چون لین می‌خواهد صحبت کند. تعقل کنید کفایت می‌کند. کسی تفکر می‌کند می‌بیند ربّ من ربّ مشرق و مغرب است، مثل همین احتجاجی که در رابطه با حضرت ابراهیم با نمرود کرد. «رَبِّيَ‏ الَّذِي‏ يُحْيِي‏ وَ يُمِيتُ قالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ» (بقره/258) ابراهیم گفت: پروردگار من می‌میراند و زنده می‌کند، پس حیات دست اوست و حاکمیت باید دست او باشد. یعنی اگر حاکمیت دست کسی است که می‌میراند و زنده می‌کند. «أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ» یک اعدامی را آورد آزاد کرد یک فرد زندانی معمولی را اعدام کرد. ابراهیم خلیل دید با این نمی‌شود سر به سر گذاشت. استدلال تام بود. اما گفت: «إِبْراهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ» پروردگار ما کسی است که مشرق خورشید را می‌آورد. تو اگر می‌توانی از مغرب بیاور. چون این می‌توانست بگوید: اگر پروردگار تو خورشید را از مغرب بیاورد، می‌دانست ابراهیم می‌تواند این کار را کند. «فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ» اینجا گیر کرد و استدلال دوباره به مشرق و مغرب کشید. اینها زیباست، اینها انبیاء هستند و به تعلیم الهی دارند حرف می‌زنند. این حرف‌ها پایه‌های عظیم دارد. اگر قرآن را اینطور خواندی که اینطور با نمرود و فرعون دارد احتجاج می‌کند، احتجاجی که امروز هم به کار می‌آید. درس اعتقاد را طوری نگوییم که طرف بگوید اعتقادی که اینها می‌گویند به منافع ما ضرر نمی‌زند. اعتقادشان در مرحله‌ای بود که حاکمیت مستبدی را به چالش می‌کشید. حاکمیت توحیدی، خدا باید حاکم باشد. لذا می‌فرماید: «رَبُ‏ الْمَشْرِقِ‏ وَ الْمَغْرِبِ‏ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» اینجا گیر کرد. «قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي» اگر بخواهی غیر من خدای دیگری را به خدایی بگیری، «لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ» تو را جزء زندانی‌ها قرار می‌دهم. بک عده در زندان‌ها وضع سختی داشتند. «لأجعلنَّک» لام تأکید است، أجعلَّن نون تأکید ثقیله در عربی است. مسجونین کسانی که عمرشان در زندان هستند. نه اینکه مدتی زندانی هستند.
با این نگاه، سؤال کرد «فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى‏» (طه/51) پس اگر می‌گوید: رب من کسی است که همه را خلق کرده، «ثم هدی» دوران قدیم که مردن از دنیا رفتند، از مبدأ یکباره احتجاج به معاد رفت. اینها از بین رفتند، آنها چه می‌شوند و کجا برگشت می‌کنند؟ «قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي فِي كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى‏» (طه/52) همه ثبت است. در یک مکتوبی که آن نه گمراهی درونش است نه نسیان، انسان مظهر این است که گاهی یادش می‌رود و گاهی حواسش به جایی پرت می‌شود. نه یادش می‌رود نه حواسش به چیز دیگری پرت می‌شود که این فراموش شود، گم کند. هیچکدام نیست. می‌گوید: تمامش ثبت است چون خدایی است که همه چیز در محضرش است. «الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً» (طه/53) می‌خواهد بگوید: «أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَ‏ هَدى‏» اگر می‌خواهیم «أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَ‏ هَدى‏» را بشناسیم، بحث سنگین است اما در عین اینکه سنگین است، قرآن سرشار از این مباحث هم هست. «موقنین» یقین، انسان از راه دل می‌بیند اینها راست است. این قسمت احتجاج است و احتجاجات سخت‌ترین قسمت بحث است. احتجاج فطری است. وقتی با مردم بنی اسرائیل روبرو می‌شود سختی بیشتر است. سختی مقابله با فرعون برای موسی پیش سختی با بنی اسرائیل قابل قیاس نیست. تا امروز هم بنی اسرائیل غالباً حالت سماجت و لجاجت دارند. «الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدا» (طه/53) زمین را مهد قرار داد. گهواره و آرامش قرار داد. آرامش آن سکون نیست. «وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا» آرامشی است که راه در آن نشان داده می‌شود. آمده مظاهر مادی عالم ارض را که خدا طوری در زمین قرار داده، اینها را نگاه کنید می‌فهمید «ثم هدی» یعنی چه. یعنی همه چیز «ثم هدی» است. از جزء ماده گرفته، از زمین گرفته که مهد است، اما راه‌ها را… هیچ جا بن بست نیست. نشان می‌دهد طریق به سوی خدا همینطور است. زمین را مظهر او خلق کرد تا از این به او منتقل شوی و داری این مسیر عادی مادی می‌روی، به سمت مسیر الهی سلوکی بروی. «وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى» باران را فرستاد مثل اینکه زمین را مهد قرار داد. از این باران انواع گیاهان می‌روید و به خود می‌بالد و به ثمر می‌نشیند. چقدر زیباست، «كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‏» (طه/54) در حقیقت سیر کنید و گوسفندان خود را بگذارید بچرند.
نکته زیبایی را اینجا می‌گویند: «كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ» داریم «شَهِدَ اللَّهُ‏ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم‏» (آل‌عمران/18) مؤمنین را در کنار خدا می‌برد و می‌گوید: اینها شهادت می‌دهند خدا واحد است. گاهی مؤمنین را در کنار انعام می‌برد. «كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ» این مرتبه نازل بدن انسان است. آن مرتبه عالی اوج انسان است. چقدر زیباست. در جسمتان و روحتان سیر است. اگر روح حرکت کرد در کنار خدا می‌رود، «شَهِدَ اللَّهُ‏ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم‏»، اینجا می‌گوید: شما با انعام خود بخورید. در این مرتبه نمانید وگرنه انعام می‌شوی. «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‏» نُهی یعنی کسی که نهی دارد. نهی تعبیر زیبایی است. اگر کسی در خانه سازی حدود برای خانه قرار می‌دهد. برای مزرعه دیوار می‌گذارد. نُهی یعنی چیزی که نهی دارد، عقل یعنی چیزی که نهی پذیری درونش است. نهی پذیری یعنی حدود قرار می‌دهد، و الا کسی که آزاد مطلق است و نهی برای او نیست، عقل ندارد. عقل می‌داند اینجا نباید برود و این حدود این نیست، کسی که نهی دارد صاحب عقل است. یا ذی حجر، کسی که صاحب حجر است. یک ممنوعیت‌هایی را پذیرفته است که این ممنوعیت‌ها عقل است. یا اولی الالباب، اصطلاحاتی که برای عقل به کار برده شده زیباست که عقل نشان می‌دهد حریم قائل است. کسی که حریمی ندارد، عقل ندارد. آنجایی که حریم هست صاحب عقل است.
آیه بعد می‌فرماید: «مِنْها خَلَقْناكُمْ‏ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى‏» (طه/55) از زمین شما را خلق کردیم. در زمین شما را برمی‌گردانیم. از زمین شما را خارج می‌کنیم. این آیه می‌فرماید شما از زمین هستید. «منها خَلَقناکُم» وقتی موت محقق می‌شود «اللَّهُ يَتَوَفَّى‏ الْأَنْفُسَ‏ حِينَ مَوْتِها» (زمر/42) شما را توفی می‌کند. توفی، یعنی گرفتن به تمام. اگر وقتی انسان به تمام اخذ می‌شود از جانب ملک الموت در حالی که بدن جا مانده است و او رفته است. پس اینکه به ارض می‌رود دیگر شما نیستید. من یک أنا دارم. می‌گوید: تو آن که توفی شدی و اخذ شدی، تو در حقیقت اینکه وارد زمین شدی. اگر آنکه توفی شدی من هستم، اینکه در زمین رفته کیست. می‌گوید: به اتحاد بدن با روح، این هم اطلاق می‌شود. از زمین هستی و به زمین برمی‌گردی ولی اصل و حقیقت تو «یتوفاکم» آن روح و توّفی شده است. این آیه و آیات دیگری که تواضع و وجود انسان را که بداند از خاک است و برگشت به خاک دارد. «وَ لَقَدْ أَرَيْناهُ‏ آياتِنا كُلَّها فَكَذَّبَ وَ أَبى‏» (طه/56) ما همه آیات را به فرعون نشان دادیم. می‌خواستیم به اینجا برسیم که بیان کنیم اما باشد برای جلسه بعد.
شریعتی: نکات خوبی را شنیدیم. دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای عابدینی: انشاءالله به برکت امام عسکری و امام زمان(عج) خدای متعال این مملکت را که مردم خیلی صبر کردند را جزای خیر بدهد و گشایش‌های اقتصادی و رفع این مریضی باشد. رسیدگی به جوان‌ها باشد. به مدیران و مسئولین ما عقل بالاتر بدهد تا بتوانند خدمت بیشتری بکنند. انشاءالله صبر مردم سختی هم رحمت حق را نازل می‌کند و گره‌ها باز شود. انشاءالله.
شریعتی: آیات پایانی سوره مبارکه معارج و آیات ابتدایی سوره مبارکه نوح را تلاوت خواهیم کرد.
«عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ‏ خَيْراً مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ «41» فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ «42» يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً كَأَنَّهُمْ إِلى‏ نُصُبٍ يُوفِضُونَ «43» خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِكَ الْيَوْمُ الَّذِي كانُوا  يُوعَدُونَ «44»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «1» قالَ يا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ «2» أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِيعُونِ «3» يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ «4» قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَ نَهاراً «5» فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلَّا فِراراً «6» وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً «7» ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً «8» ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً «9» فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّارا»
ترجمه آیات: پس آنان را به حال خود واگذار، ياوه بگويند و بازى كنند تا روزى را كه وعده داده شده‏اند، ملاقات كنند. روزى كه شتابان از قبرها بيرون آيند، چنان كه گويى به سوى نشان‏هايى نصب شده مى‏دوند. چشمانشان فرو افتاده و ذلّتى (وصف‏ناپذير) آنان را فرا گرفته است. اين است آن روزى كه به ايشان وعده داده مى‏شد.
به نام خداوند بخشنده مهربان،‏ همانا ما نوح را به سوى قومش فرستاديم كه قوم خود را قبل از آنكه عذابى دردآور به سراغشان بيايد هشدار بده. (نوح) گفت: اى قوم من! همانا من براى شما هشدار دهنده‏اى آشكارم. خدا را بپرستيد و از او پروا داشته باشيد و مرا اطاعت كنيد. (اگر چنين كنيد) خداوند بخشى از گناهانتان را مى‏بخشد و عمر شما را تا زمان تعيين شده به عقب مى‏اندازد (و از مرگهاى قهرآميز شما را دور مى‏دارد) امّا اجل معيّن شده (از سوى) خدا، هنگامى كه فرارسد تأخير بردار نيست. اگر مى‏دانستيد. (نوح) گفت: پروردگارا همانا من قوم خود را شب و روز دعوت كردم. ولى دعوت من جز بر فرار آنان نيفزود. و البتّه هرگاه كه آنان را دعوت كردم تا (ايمان آورند و) تو آنان را بيامرزى، انگشتانشان را در گوشهايشان نهادند و لباسهايشان را بر سر كشيدند و (بر طغيان خود) اصرار كردند و سخت تكبر ورزيدند. آنگاه من آنان را با صداى بلند دعوت كردم. سپس گاهى به طور آشكار و گاهى در نهان (با آنان سخن) گفتم. پس گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او بسيار آمرزنده است.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید