بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم

برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 27-02- 99

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

تشنه‌ام اين رمضان، تشنه‌تر از هر رمضاني *** شب قدر آمده تا قدر دل خويش بداني

ليلة القدر عزيزي است بيا دل بتکانيم *** راستي روزه مگر چيست، همين خانه تکاني

ماه کنعان ندهد سلطنت مصر فريبت *** تو چرا مثل پدر نيستي اي يوسف ثاني

نيست تقصير عصا معجزه‌ي موسويت نيست *** کاش مي‌شد که شعيبت بپذيرد به شباني

بي نشانان زمين زنده به گوران زمانيم *** همه همسايه‌ي مرگيم همين است نشاني

سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بينندگان و شنوندگان عزيز، به سمت خداي امروز خوش آمديد. طاعات و عبادات شما قبول باشد. شب قدر پيش روست، انشاءالله بهترين‌ها براي مردم ما رقم بخورد و ظرف وجودي‌ ما مهياي نزول برکات شود. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم.

شريعتي: براي ما از مراقبات امشب بگوييد و بعد وارد بحث شويم.

حاج آقاي عابديني: (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله از ياران و ياوران و بلکه سرداران حضرت باشيم به برکت عبادات و ادعيه‌اي که هست. انشاءالله فرج حضرت اينقدر نزديک شود که به زودي خودمان را کنار حضرت ببينيم. ايام را تسليت مي‌گويم و اميدوارم عزاداري‌ها قبول واقع شده باشد. مولا اميرالمؤمنين که شجره ولايت قائم به ايشان هست، نه در امت ختمي بلکه در طول دوران ولايتي که بشر داشته همه شعاعي از ولايت اميرالمؤمنين بوده که من وصي بودم و آدم بين آب و گل بود و هنوز خلق نشده بود و اين حقيقت نوراني اميرالمؤمنين بود که در طول تاريخ بشريت به صورت ولايت انبياء و ولايت اولياء ظهور پيدا کرده و ما هم که امت خاتم هستيم از اين نور ولايت بهره بيشتري داشته باشيم، به خصوص اين شب‌ها که تعلق ويژه‌اي به اميرالمؤمنين دارد و اتفاقي نيست که سه شب قدر در هر سالي است هر سه شب به مولا اميرالمؤمنين گره خورده است. شب اول قدر، شب ضربت خوردن حضرت است و شب دوم قدر شب شهادت حضرت است و شب سوم قدر شب سوم حضرت هست و هر سه شب تعلق ويژه‌اي به ولايت دارد و اگر ما باور کنيم حوادثي که در عالم اتفاق مي‌افتد طبق نقشه الهي است و هيچ کدام اتفاقي در آن نيست و کاملاً برنامه‌ريزي شده است و گره زدن اين شب‌ها به ولايت يک گره واقعي و حقيقي و يک نقشه الهي است و بايد مطابق اين حرکت کرد و همين نتيجه دهنده است. لذا در اين شبها دلمان را با شجره ولايت پيوند بزنيم تا ميوه‌هاي شيرين اين شاخه هم مطابق تنه شود.

نکته‌اي که بايد مطرح کنم اين هست که تدبيري که خداي سبحان براي ما قرار داده اين است که دل انسان استعداد محض است و آماده رنگ پذيري است و از اين طرف استعداد نامتناهي در وجود انسان در رنگ پذيري و قبول و پذيرش است و از طرف ديگر خداي سبحان يک فاعليت‌هاي نامتناهي را قرار داده و اين دل در مقابل هرچيزي قرار بگيرد، رنگ او را مي‌گيرد. در طول دوران زندگي ما خداي سبحان وفَيات و تولدهاي حضرات معصومين را پخش کرده تا دائماً اگر دل ما رنگ و بوي ديگري گرفته وقتي در اين ايام با اينها انس مي‌گيرد رنگ و بوي اين دل تغيير کند. با شدت محبتي که ايجاد مي‌شود اين رنگ و بو غلبه مي‌کند بر محبت‌هاي ضعيفي که بوده است. لذا اين حقيقت يک حقيقت عظيمي است و از آن طرف اثر گذاري در رنگ را در حضرات معصومين اينقدر قوي قرار داده که همه کمالات در وجود اينها بالفعل است و ما هم طالب همه کمالات هستيم. مشتاق هستيم. اين دو وقتي کنار هم هست فطرتاً تأثير آن کمالات در اين طلب هست مگر اينکه کسي اين وجودش را خراب کرده باشد با انکار و عناد و معاصي بسيار، معاصي کم هم مي‌تواند پاک شود اما وقتي معصيت زياد شد گاهي راه بسته مي‌شود. اگر خداي نکرده حصار غلط کشيده شود نمي‌گذاريم وارد شود وگرنه دل آمادگي داشت و آن طرف هم کمال فعليت بود و آماده ارتباط بود.

اين نگاه در ماه رمضان که کندن از تعلقات ديگر انسان هست خيلي شديدتر مي‌شود. يعني وقتي که محبت‌هاي خوراک و اينها در وجود آدم کمرنگ مي‌شود به تبعش آنچه مربوط به دنياست کمرنگ مي‌شود و وقتي کمرنگ مي‌شود محبت حضرات اهل‌بيت(ع) پررنگ‌تر مي‌شود، به خصوص که در شب‌هاي قدر انسان از ابتداي شب که مرسوم است انسان خودش را به مقام ولايت بسپارد و با اين ولايت بگويد: من چيزي بلد نيستم و نمي‌دانم و اگر بکنم مقبول است، اما بسپارد. اين کارهايي که انجام مي‌دهد بدن بدون روح است و روح را آنها مي‌دمند. روح آن است که با آن ارتباط برقرار مي‌کند و رنگي است که او مي‌دمد و دلي که از آنها مي‌گيرد و اخذ مي‌کند، اين پيوند رابطه بين شب‌هاي قدر در وقتي که انسان با هزار اسم الهي همنشين مي‌شود چه تدبير عالي است. حتي اگر نمي‌داند اين اسم‌ها چه هستند اما مي‌داند اينها اسم‌هاي محبوب هستند. اينها اسم‌هاي خدا هستند و اينها کمالاتي است که خدا به اينها متصف است. اينها ابواب ارتباط با خداست. وقتي انسان خودش را در معرض اين اسماء قرار مي‌دهد مثل آينه‌اي که مقابل صورتي قرار مي‌گيرد که آن صورت وقتي آينه خودش را در مقابل قرار بدهد منعکس مي‌شود. اگر بفهمد و توجه داشته باشد که خيلي عظيم‌ است، يک آينه زلال‌تر و قوي‌تر است. حتي اگر نمي‌داند همين اسماء است. متعدد روايت داريم مي‌فرمايد: کسي که را که در قيامت مي‌برند اعمالش را مي‌بينند از حسنات بهره‌اي ندارد. او راهي دوزخ مي‌کنند، وسط راه مي‌گويند: بايست. سؤال مي‌کنند: در جايي که ساکن بودي عالمي که او را بشناسي و ديده باشي و با او حشري داشته باشي؟ مي‌گويد: نه، ارتباطي نداشتم. مي‌گويد: اسمش هم نشنيده بودي؟ مي‌گويد: چرا شنيده بودم. مي‌گويد: او را برگردانيد. همين مقداري که اسم يک شعاعي از ولايت در وجود اين شکل گرفته باشد هم مي‌تواند سبب نجات شود.

اگر اين حالت با خود مقام ولايت و عشق بازي و شور محبت با ولايت در اين شب‌ها محقق شود چه خواهد کرد؟ اگر اين شور انسان را از دريچه ولايتي که امام سجاد فرمودند: اين دريچه ولايت باب اسماء الهي را به روي ما گشوده باشد، که از دريچه ولايت به اسماء الهي انسان راه پيدا کرده باشد و حالش اين باشد. اين اسماء و رابطه در قيامت با انسان چه خواهد کرد. حتي همان اسم ظاهري، آنجا مي‌گويد: اسم آن عالم را اگر شنيدي برگردانيد. اگر اينجا آمده در مجلس دعاي جوشن کبير نشسته است، نشسته در جايي که هزار اسم خدا گفته مي‌شود و انسان آنجا با اينکه خوابش مي‌آيد اما بيدار مي‌ماند، اينها کم نيست. اگر انسان دلش اينقدر براي پذيرش آماده است، انسان دلش مثل آينه است و تصويري که مقابلش است را منعکس مي‌کند. اگر با اين نگاه وارد مجالس اهل‌بيت و شب‌هاي قدر شويم، به ما گفتند: بياييد. همين که مي‌رويم، خدا غافل نيست و اثري که بايد بگذارد را مترتّب مي‌کند. هرچند ما عمقش را نمي‌دانيم چون گفتن عمقش براي همه مقدور نيست. ما نمي‌دانيم و هرچه بگويند علم حصولي است. اينها حقيقتش علم حضوري و شهود است. همين مقدار حشر با اسماء ظاهري الهي شهود است و تأثير در وجود است. اينها کم کم با گوشت و پوست انسان با روح انسان درآميخته مي‌شود و کاري از اين مي‌آيد که چيزي جلودارش نيست. لذا به مقداري که انسان در شب‌هاي قدر که شب‌هاي تقدير سال آينده ماست، عرضه اعمال مي‌شود تا تقدير سال بعد شود. هرقدر اين عرضه اعمال سال گذشته با توبه و استغفار و اداي حق الناس و حق الله بهتر همراه شده باشد، تقدير اعمال مطابق اين عرض اعمال است. تقدير سال آينده مطابق عرض اعمال سال گذشته است. پرونده سال گذشته را عرضه مي‌کنند و مطابق اين سال بعد را مي‌نويسند. خوب است در آخرين لحظاتي که بر شب قدر آخرين وارد مي‌شويم عرض اعمال خود را با توبه و استغفار و صدقه دادن، هر عملي در شب‌هاي قدر مطابق هزار ماه آن عمل است. نه هزار برابر! هر کاري در شب قدر مطابق هزار ماه است نه فقط قرآن خواندنش که يک آيه قرآن مطابق ختم قرآن است. توبه‌اش هم اينگونه است. خداي سبحان اين تصرف در زمان را کرده براي امت ختمي تا در اين شب مطابق هزار ماه از او کار بيايد. گر گدا کاهل بود تقصير صاحبخانه چيست!؟ اين همه عظمت را براي ما قرار دادند و وجود ما آئينه‌اي است که در مقابل حقايق قرار بگيرد و منعکس کنيم. از اين طرف عمل را اينقدر عظيم قرار دادند. آ ميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي مي‌فرمودند: محروميت‌هاي ما اين است که اينها را باور نمي‌کنيم. چون اينها آنقدري بود که مي‌شد بگويند، مسأله فوق اين است. تازه ما اين را هم باور نمي‌کنيم. اين آنقدري بود که مي‌شد بگويند. اما مسأله فوق اين است که قابل گفتن براي ما نبود که بتوانند بگويند. ما نمي‌فهميديم. ممکن بود انکار کنيم و از اصل آن محروم شويم. وجودمان را باز بگذاريم که اينها از خداي سبحان شدني است. اين شب‌ها براي همديگر دعا کنيم. ما با دهان ديگران گناه نکرديم و آنها با دهان ما گناه نکردند. براي همديگر دعا کنيم.

در روايت هست که «الهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات» گفتن با همين يک دعا، انسان با همه مؤمنين و مؤمنات رابطه برقرار مي‌کند و همه مؤمنيني که بودند و خواهند آمد اين رابطه محقق مي‌شود. دست خدا در اين ارتباطات بسته نيست. باور ما ضعيف است، فکر مي‌کنيم چطور مي‌شود مغفرت من در آينده تأثير بگذارد. اين عمل من حساب مي‌شود که گويي من با اين همه مؤمنين ارتباط برقرار کردم. حاجات مادي هم داشته باشيم، دور شدن از اين بيماري و سلامتي بيماران، رحمت براي کساني که در اين ايام با غربت و مظلوميت از دنيا رفتند و براي خانواده‌هايشان طلب صبر کنيم. لحظه به لحظه‌ي اين شب‌ها قيمت ندارد و هر ذکر مطابق هزار ماه است. انشاءالله بهره‌هاي بيشتري بگيريم.

خدمت حضرت موسي عرض ادب داريم و اذن مي‌گيريم که گفتگويي داشته باشيم، اولين نکته اين است که در قرآن در مورد حضرت موسي تعبيرات زيبايي وارد شده است. موسي کليم و انبياي بزرگ در وجود همه ما تأثير دارند چون حضرات معصومين وارث اينها هستند و حقيقت وجودي آنها در وجود حضرات معصومين ادامه پيدا کرده و هرچيزي آنها دارند اينجا هست، لذا وراثت حضرات معصومين براي ما هم تحقق دارد به قدري که علاقه داريم. لذا پيغمبر اکرم در قرآن کريم مي‌فرمايد: آن کسي که قبل از من بوده را تأييد مي‌کنم، تصديق مي‌کنم. انبياء در يک راستا بودند و همه زمينه‌چيني کرده بودند براي امت ختمي و پيغمبر اکرم، لذا محبت به انبياء هم از همين سنخ است و وقتي ما گفتگو در مورد انبياء داريم، در دلمان را باز کرديم به روي حقيقت موسوي يا حقيقت عيسوي يا حقيقت آدمي يا نوحي و ابراهيمي، و همه انبياي بزرگواري که در دل را باز کرديم و مثل آئينه‌اي خودمان را در مقابل آنها قرار داديم و آنها بيوتشان را با همين گفتگوهاي محبت آميز و حکمت آميز و تربيتي در دل ما وارد مي‌کنند. لذا هرچقدر محبت ما بيشتر مي‌شود به حضرات معصومين بيشتر مي‌شود چون اينها وارث همه انبياء هستند. با اين نگاه در چندين جا قرآن مي‌فرمايد: «وَ قَرَّبْناهُ‏ نَجِيًّا» (مريم/52) ما موسي کليم را اينقدر نزديک کرديم که ديگر با او نجوا مي‌کرديم.

در آيه ديگر مي‌فرمايد: «وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ‏ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى‏» (طه/13) من تو را اختيار کردم. خداي سبحان اگر به صورت کلي به ما بگويد: «يا عبادي» بندگان من، تعبيري که خواجه عبدالله دارد، اگر يکبار گويد بنده من، از عرش بگذرد خنده من! اينجا به موسي کليم الله، خداي سبحان مي‌فرمايد. «وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ‏ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى‏» من تو را در مقامي که موسي را از همه چيز جدا کرده، خيلي زيباست. حالا اين انسان دوست داشتني هست يا نيست؟ اين انسان بايد در دل آدم جا پيدا کند يا نه؟ کسي که خدا اختيار کرده، کسي که محبوب خداست وقتي دوستش داشتيم محبوب خدا مي‌شويم. «فَتَنَّاكَ‏ فُتُوناً» (طه/40) ما تو را به آزمايش‌هاي مختلفي مبتلا کرديم که تو توانستي از پس هرکدام بربيايي. توانستي موفق شوي، اينها تصديق‌هاي خداي سبحان است نسبت به يک انساني که براي ما الگو و اسوه قرار گرفته است. بعضي فکر مي‌کنند حضرت موسي براي يهود است يا حضرت عيسي براي مسيحيت است. اين انبياء براي ما هستند. آنچه در قرآن نسبت به حضرت موسي و عيسي آمده افضل از چيزي است که در تورات و انجيل آمده نسبت به اين دو بزرگوار، يعني اگر مسيحيان گوش دل باز کنند، به مسيحي که در قرآن معرفي شده، يهوديان گوش دل باز کنند به موسي که در قرآن آمده، مقدس‌تر و الهي‌تر و عظيم‌تر و با کمال‌تر از آن چيزي است که در کتاب خودشان مطرح شده است. لذا اميدواريم با مطرح کردن کمال موسوي و عيسوي در دل همه اهل کتاب را به روي قرآن کريم باز کنيم ببينند انسان کاملي که قرآن معرفي کرده حقيقت چيزي است که اينها دنبالش هستند. ما حضرت موسي را براي پيغمبر رقيب نمي‌بينيم. بيش از دو هزار و دويست آيه قرآن در مورد انبياء است و اينها را شئون پيغمبر مي‌بيند و اينها را در طريق اينکه انسان مي‌خواهد پيغمبر شود بايد اينها را بشناسد. پيغمبر اکرم وارث همه کمالات آنهاست و حضرات معصومين وارث هستند. وارث يعني آنچه آنها داشتند را دارد. لذا با اين نگاه در دلمان را باز مي‌کنيم به روي محبت، يا در آيه ديگر مي‌فرمايد: موسي، من تو را ساختم جلوي چشمم رشد کني. آنچه ذکر مي‌کند يعني رحمت رحيمي ويژه نه رحمت رحماني که همه هستند، «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي» (طه/41) تو را انتخاب کردم براي خودم، يک شخص چقدر بايد الهيت در وجودش محقق شده باشد، عبد باشد. عنانيت نباشد. چون هرکدام از اينها يعني اينکه موسي تو هيچ عنانيتي از خودت نداري. حدي نداري که محدودت کرده باشد. آن کسي که من دوست دارم کسي است که حد او شکسته شده و عنانيت‌هايش دور شده است. هرچقدر انسان عنانيت و منيت داشته باشد اين دورش مي‌کند. آدم وقتي منيت و عجب و غرور دارد، کوچک مي‌شود. هرکس جرم مرتکب شود کوچک مي‌شود. کسي بزرگ مي‌شود که همه اينها را گذاشته و هيچي ندارد. يعني فقط خدا را مي‌بيند. اراده الهي فقط در وجودش حاکم است. «وَ لِتُصْنَعَ‏ عَلى‏ عَيْنِي» (طه/39) «وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا» (مريم/52) اين تعبيرات نسبت به موسي کليم يک تعبيرات زيبايي است. خدايا ما اينها را دوست داريم و مي‌خواهيم، اين حسرت، طلب است.

خدا رحمت کند حضرت آيت الله بهاءالديني، مي‌فرمود: يک طلبه‌اي درس من مي‌آمد خيلي علاقه داشت و زحمت مي‌کشيد و درس را متوجه نمي‌شد. از دنيا رفت، ديدم محضر اميرالمؤمنين(ع) است و نهج‌البلاغه مي‌خواند و خوب هم مي‌فهمد. چون طلب بود در اينجا، اين طلب مهم است. از اينجا انسان مي‌رود موانعي که بوده برداشته مي‌شود و اين طلب‌ها به فعليت مي‌رسد.

سه سوره در رابطه با بحث حضرت موسي بود، موسي کليم به آتش رسيد و وقتي رسيد، در سوره‌هاي مختلف نحوه‌ي ورود موسي کليم را مختلف توضيح داده بودند. موسي کليم چهل سال با فرعون مبارزه کرد. دوباره بعد از چهل سال وقتي با بني اسرائيل حرکت کردند، يک چهل سال ساخته شدن، يک چهل سال مبارزه جدي صريح، يک چهل سال مواجه شدن با نفاق و ايمان‌هاي ضعيف و برخوردهاي منافقانه اطرافيان، «فَتَنَّاكَ‏ فُتُوناً» براي تو خيلي آزمايش‌هاي مختلف پيش آورديم و به اينجا رسانديم.

در بحث طور سينا بوديم، يکي از نکات اين است که «فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ‏ يا مُوسى‏، إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» (طه/11 و 12) وارد وادي مقدسي شده در اين وادي که درخت در آن قرار داشت و از دور به صورت آتش مي‌ديد. اولاً آتش روي اين درخت به صورت بقعه بود. اين حالت بقعه روي درخت، آتش بود. آتش حاجت موسي بود. خداي سبحان از راه فقر انسان به انسان تجلي مي‌کند. لذا هرچه فقر ما بيشتر باشد، تجلي الهي بيشتر مي‌شود. موسي اوج فقر بود و آتش فقرش بود، همان آتش واسطه رسالتش شد. «فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ‏ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى‏ إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ» (قصص/30) يعني اين بقعه مبارکه درختي است که درخت زيتون بوده يا عناب بوده، آتش هيچ به درختي که تازه و با طراوت بود ضرر نمي‌زد. آتش هم در زير باران شديد خاموش نمي‌شد. شب هم شب جمعه بود، اينها هرکدام يک نکته دارد. زمان ويژه، مکان ويژه، اگر خدا مي‌خواهد به موسي کليم چيزي بدهد مکان بايد طاهر باشد. تعبيري که مرحوم علامه طباطبايي دارند، مي‌گويند: زمين و زمان في نفسه مثل همديگر هستند اما به واسطه وقايع ارزش اين زمين‌ها متفاوت مي‌شود. لذا اگر وادي مقدس است، تجلي خداي سبحان در اينجا محقق شده است. اين وادي مقدس است. اين تجلي بي واسطه خداي سبحان اين وادي را خيلي مقدس مي‌کند. اگر آدم مي‌خواهد در وادي مقدس برود بايد چطور برود؟ «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» ظاهر اين است که کفشت را دربياور.

وقتي آدم به مکان‌هاي مبارک مثل مسجد مي‌رود، کفشش را درمي‌آورد. اينجا مدفن يک عالمي است، هرچقدر وادي که مقدس است، تقدس‌اش بيشتر باشد و امکان اخذ پيام در وادي مقدس شديدتر مي‌شود. يعني جان انسان در زمان و مکان مقدس که قرار بگيرد، مثل آينه‌اي است که آنجا مانع نيست و غبار و آلودگي نيست. از يک طرف جان بايد طاهر باشد. از يک طرف وادي بايد طاهر باشد و از يک طرف زمان بايد طاهر باشد. شب‌ قدر يک زمان طاهر است. وادي مسجد است، اگر انسان استغفار کند، نسبت به آنچه سابق از اين داشته، چشم طاهر يعني چشمي که بي مبالات به هرچيزي نگاه نکرده است. گوش طاهر به هر چيزي گوش نکرده است. اگر انسان در اينطور جاها برود، هرچيزي در وادي مقدس معناي ويژه‌اي دارد اما در وادي مقدس هر چيزي پيامش ويژه‌تر است. لذا زيارت مي‌رويد، حواستان باشد، اگر کسي از شما سؤال مي‌کند، گاهي اين سؤال بهانه است، از شما سؤال مي‌کند اما يک چيزي را به شما منتقل مي‌کند. اگر اينطور نگاه کرديم اين شب‌ها که وارد دعا مي‌شويم، مفاتيح را باز مي‌کنيم، در يک مجلسي وارد شديم، پاي تلويزيون نشستيم، در خانه هم سعي کنيد وادي مقدس داشته باشيد. جايي که نماز و دعا مي‌خوانيم وادي مقدس است. اينها نکته ساده‌اي است اما عملياتي و عميق است. انسان وضو مي‌گيرد يک طهارت است. توبه يک طهارت است. «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» از همين مسأله درآوردن کفش آغاز مي‌شود. کفش را دربياور، اين ظاهر است. اما مي‌رسد به آنجا که دغدغه موسي چه بود؟ همسرش حامله بود، وضع حملش بود، گرفتار شد و سرما بود. تاريکي بود، آتش مي‌خواست. با نگراني اينجا آمده مي‌گويد: «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» همه اينها را رها کن و از دلت دور کن. دلت شور نزند و خودت را خالي کن. خودت را از حبّ همسر و ترس فرعون خالي کن. يکي از دغدغه‌هايش رويارويي با فرعون بود. بعضي نقل‌ها مي‌گويند: حبّ دنيا و آخرت هرچه هست را از دلت خالي کن. بهشت و جهنم جوار است و اينجا خودش است.

وقتي وارد مکان مي‌شويم، محبت‌ها و تعلقات و آن کثرات را جا بگذاريم. احساس کنيم هرچه بتوانيم سبک برويم و ببينيم در محضر خودش قرار بگيريم، همه اجابت مي‌شود. خدا مي‌خواهد تو را بالاتر ببرد و همه آنها را هم اجابت کند. لذا به موسي کليم مي‌گويد: «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» کفشت را دربياور. تمام محبت دنيا و آخرت را با من محشور هستي. در محضر هزار اسم الهي مي‌رويم. هزار اسم الهي را براي خودش مي‌خواهيم. هرچقدر انسان علاقه‌اش به آن اسماء بيشتر باشد، حتي نداند معني اين اسم چيست، الفباي عاشقي است. چيزي که اينجا داده مي‌شود غير از چيزي است که انسان در حالت عادي مي‌خواهد. اينها از رحمت‌هاي ويژه خداي سبحان است. «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» اينجا وادي مقدس است و نمي‌شود با تعلقات بيايي. کسي که محبت همسر و فرزند را نداشته باشد نمي‌تواند وزنه محبت خدا را بزند. وزنه محبت ولايت را هزار برابر که مي‌گوييم، هزاران هزار برابر وزنه محبتي است که انسان با همسر و فرزند زده است. اگر کسي آن را نتوانسته باشد بزند، اينها را اصلاً نمي‌تواند بزند. لذا وزنه محبت همسر و فرزند و دوست را بزن اما در اينجا نمان. «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» يعني تو برتر از اين هم هستي. مقامات بيشتري داري.

«وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى‏» اين انشاء است، گوش کن، تحقق پيدا کرد با همين کلام، در آيات ديگري مي‌فرمايد، در سوره قصص «فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ‏ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ» (قصص/30) اگر ما يکجايي نشستيم يک دعاي با حال خوانديم، اين بقعه مبارکه مي‌شود. ذکري گفتيم، محبتي به مؤمني کرديم، بقعه مبارکه است. خدمتي کرديم، اگر اينها متراکم شد اين بقعه مبارک‌تر مي‌شود. هرچقدر خدمت به مردم و محرومين، توجه به خدا زياد شود، لذا کي مسجد نوراني‌تر مي‌شود، مسجدي که فعال است، مسجدي که هم عبادت است و هم خدمت است. اين مسجد بقعه‌اش مبارک‌تر است. وقايعي که ايجاد مي‌شود تأثيرگذارتر است. در ادامه «فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ‏ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى‏ إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ» يعني خدا از چه چيزي با موسي صحبت کرد؟ از شجره صحبت کرد. يعني شجره کلام را منتقل مي‌کرد، يا نه تجلي الهي از شجره بود. کلام خدا اينطور نبود که لب و دهاني به شجره داده باشد. انسان وقتي توفّي مي‌شود و قبض روح، «اللَّهُ يَتَوَفَّى‏ الْأَنْفُسَ» در بعضي آيات دارد، ملک الموت توفي مي‌کند. گاهي دارد رسل ما که اعوان و انصار ملک الموت مي‌شوند توفّي مي‌کنند. آيا اينها سه طور توفّي است؟ نه، فقط خدا متوفي است اما بستگي دارد اگر انسان با اسباب محشور باشد، متوفي را رسل مي‌بيند، اگر اسباب را يک واحد ببيند، ملک الموت مي‌بيند. اگر فقط با خدا محشور باشد، خدا را متوفي مي‌بيند. اين به رؤيت متوفي است. قائم به ادراک کسي است که الآن توفي مي‌شود. اينجا هم کلام الهي مراتبي دارد. گاهي با انبياء من وراء حجاب صحبت مي‌کند. گاهي رسول مي‌فرستد و گاهي وحي است و بدون حجاب است. در همه اينها خدا گوينده است. گاهي نبي به لحاظ حکمي که مي‌آيد بايد واسطه باشد. اينجا «من الشجره» براي اين بود که موسي مشغولش کند و طلب داشت و آتش طلب او بود. خدا هم با آن واسطه براي او تجلي کرد. اينجا واسطه بين محجوب کننده و حاجب نبود. با اينکه با درخت بود که کلام دارد.

شريعتي: امروز صفحه 409 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ «42» فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ «43» مَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ «44» لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ «45» وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ يُرْسِلَ الرِّياحَ مُبَشِّراتٍ وَ لِيُذِيقَكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ «46» وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلًا إِلى‏ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ «47» اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً فَيَبْسُطُهُ فِي السَّماءِ كَيْفَ يَشاءُ وَ يَجْعَلُهُ كِسَفاً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ «48» وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ «49» فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ»

ترجمه آيات: بگو: در زمين سير كنيد پس بنگريد عاقبت كسانى كه قبل از شما (زندگى مى‏كردند و) بيشترشان مشرك بودند چگونه بود. (حال كه دانستى فرجام شرك هلاكت است،) پس به دين استوار ايمان بياور، پيش از آن كه روزى بيايد كه براى آن برگشتى از (قهر) خدا ممكن نيست، در آن روز مردم از هم جدا (و دسته دسته) مى‏شوند. هر كس كفر ورزد، كفرش به زيان اوست و كسانى كه كار شايسته انجام دهند (سعادت ابدى را) براى خودشان آماده مى‏كنند. تا (خداوند) كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، از فضل خويش پاداش دهد؛ (و كافران را محروم كند، زيرا) او كافران را دوست نمى‏دارد. و از نشانه‏هاى الهى اين است كه بادها را مى‏فرستد، تا مژده (باران) دهند و بخشى از رحمتش را به شما بچشاند و كشتى‏ها به فرمانش حركت كنند، و شما از فضل او (روزى) بجوييد، شايد شكرگزارى كنيد. و البتّه ما پيش از تو پيامبرانى را به سوى قومشان فرستاديم، پس آنان دلايل روشن براى مردم آوردند، (برخى ايمان آوردند و بعضى كفر ورزيدند) پس، از كسانى كه مرتكب جرم شدند انتقام گرفتيم، و (مؤمنان را يارى كرديم كه) يارى مؤمنان حقّى است بر عهده‏ى ما. خداوند كسى است كه بادها را مى‏فرستد و ابرى برمى‏انگيزد و آن را در آسمان، هر گونه بخواهد مى‏گستراند و آن را بخش بخش مى‏كند، پس مى‏بينى كه باران از لابلاى آن (ابر) بيرون مى‏آيد. پس هرگاه آن (باران) رابه هر كس از بندگانش كه بخواهد برساند، به ناگاه آنان شادمان گردند. و هر چند پيش از آن كه (باران) بر آنان نازل شود، (آرى،) پيش از آن نوميد بودند. پس به آثار رحمت خدا بنگر كه چگونه زمين را بعد از مرگش زنده مى‏كند. همانا خداست زنده كننده‏ى مردگان و او بر هر چيزى قدرت دارد.

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید