بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم

برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 28-10- 98

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

در اين کشتي در آ پا در رکاب ماست درياها *** مترس از موج بسم الله مجراها و مرساها

اگر اين ساحران اطوار مي‌ريزند طوري نيست *** عصا در دست اينک مي‌رسند از کوه موساها

زمين آسمان جول را به حال خويش بگذاريد *** کسي چشم انتظار ماست آن بالا و بالاها

بيايد هرکه از فرهاد شيرين‌عقل‌تر باشد *** نيايد هيچکس جز ما و مجنون‌ها و ليلاها

همين از سر گذشتن سرگذشت ماست انگاري *** همين سرها، سرهاي سرگردان صحراها

شب قدري رقم زد خون ما تقدير عالم را *** که همرنگ غروب ماست، صبح سرخ فرداها

سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده‌هاي خوب و نازنين‌مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان عزيز هم عرض سلام دارم.

شريعتي: هفته گذشته در ذيل بحث سيره تربيتي انبياء، وارد قصه‌ي حضرت موسي(ع) شديم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم، (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله خداي متعال توفيق بدهد از ياران و ياوران و سرداران حضرت باشيم.

در محضر حضرت موسي(ع) هستيم و عرض ادب خدمت ايشان داريم و اذن مي‌گيريم که اجازه بدهند وارد سرگذشتشان شويم و بتوانيم بهترين بهره‌ها را از سرگذشت ايشان در جريان قوم بني اسرائيل به دست آورديم. با نگاهي که قبلاً عرض کرديم، جرياناتي که خداي سبحان در عالم پيش آورده است، همه در نقشه الهي مقدمه بوده براي اينکه انسان در آخرالزمان به استعدادي برسد، دوران کودکي و نوجواني و جواني بشريت است و تا اين بشريت به بلوغ برسد، از نتيجه‌اي که در دولت آخرالزماني خداي سبحان مي‌خواهد محقق کند. لذا کاملاً نقشه الهي است و همه انبياء آمدند مرتبه‌اي از اين بلوغ را ايجاد کنند تا آمادگي کامل ايجاد شود و لذا همه آنها با همه کارهايي که کردند و سختي‌هايي که کشيدند به دنبال اين هستند و نگاهشان به ماست که پس از آن همه زحمت‌ها، وظيفه‌اي که به دست ما رسيده مي‌توانيم به انجام برسانيم و خدا سبحان امداد کند تا بتوانيم اين بار امانت را به نتيجه نهايي‌اش که حاکميت توحيد در سراسر عالم است و رسيدن انسان‌ها به نهايت استعداد هست برسيم. اين طرح کلي خداي سبحان است در خلقت عالم و افتخاري است براي ما که در دوره‌اي قرار گرفتيم که تمام زحمت‌هاي گذشتگان خلاصه و عصاره‌اش به عنوان استعداد براي ما مطرح است و آخرين وزنه‌اي که دولت آخرالزماني است را براي ما و بدست ما مقدمه‌اش را برپا کنند. نمي‌شود خداي سبحان تکليفي را از کسي بخواهد و قبلش استعداد و سرمايه‌اش را نداده باشد.

ابتداي بحث اين نکته را عرض کنم که مردم الحمدلله در حماسه ديگري در نماز جمعه تاريخي شرکت کردند و الحمدلله بسياري از توطئه‌ها را خنثي کردند. نماز شکر و خضوع و تواضع به امامت نايب عام امام زمان با شوق برپا شد و اين شرکت حبّي و شوقي رحمت حق را نازل مي‌کند. ايشان نکته‌اي را مطرح کردند و سرلوحه بحثشان بود و آياتي را از سوره ابراهيم خواندند در رابطه با حضرت موسي و نکته‌اش را عرض مي‌کنيم، اين آيات را تلاوت کردند که «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ‏ قَوْمَكَ‏ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» (ابراهيم/5) اين آيه بسيار عالي است و چقدر دقيق انتخاب کردند، اين ظلمات همه ظلمات را شامل مي‌شود. از ظلمت‌هاي ضعف و بيچارگي که در مقابل فرعونيان بودند تا تاريکي‌هاي جهالت و عدم هدايت را شامل مي‌شود. هر ظلمتي که براي بشر. خداي سبحان موسي را فرستاد تا همه عزت و نور را به اين قوم بدهد. کمالات با هم متحد هستند هرچند ظلمت‌ها متکثر هستند، منتهي رسالت موسي با «وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ» است که «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» مرحومه علامه طباطبايي ذيل اين آيه نکته شنيدني را بيان مي‌کنند که تفصيلي است که خالي از زيبايي نيست. ايشان مي‌فرمايند: ايام چيست؟ مگر همه ايام مربوط به خدا نيست؟ چرا اين ايام اختصاص به خدا پيدا مي‌کنند؟ مي‌فرمايد: اين ايام خاص است که نه فقط ايام، بلکه تمام اشيايي که در زمان هستند مربوط به خداست. يک جايي که فقط ظهور خداست، در بعضي ايام آدم احتمال مي‌دهد که اين را به خدا نسبت بدهد، به اغيار نسبت بدهد، ظاهر مانعي ندارد. يک روزهايي است که فقط آدم مي‌خواهد بگويد: من بودم، اين بوده، نمي‌شود. اين يک قدرت فوق العاده‌اي است که ظهور کرده است. هرجايي اينطور تجلي ايجاد شود که هرچه آدم نگاه مي‌کند، پيروزي انقلاب از ايام الله بود که کسي باور نمي‌کرد که پيروزي محقق شود و امثال اينها که امام چند بار تذکر دادند. بعضي از ايام الله بعداً هستند. مثلاً مي‌فرمايند: وقتي انسان مي‌ميرد، موت هرکسي جزء ايام الله است. يوم الظهور که امام زمان تجلي مي‌کند ايام الله است. اينها روايت است که بعداً محقق خواهد شد. قيامت از ايام الله است که فقط خدا ظهور دارد. روز قيامت و روز رجعت و روز ظهور فقط خدا آشکار است.

در بعضي از ايام الله خدا ظاهر است اما آدم مي‌فهمد که اينجا نمي‌شود به غير نگاه کرد. دست خدا آشکار است و پنهان نيست. آيات وحدانيت و سلطنت خدا آشکار مي‌شود، سلطان آخرت در آن ايام، چون دست خدا در آخرت وضوح تام دارد، ديدن خدا آشکارا، ظهور و سلطنت خدا «وَ بَرَزُوا لِلَّهِ‏ الْواحِدِ الْقَهَّارِ» (ابراهيم/48) مظهري از آنها به نحو مظاهر آن روز در عالم دنيا محقق مي‌شود که با اسباب دنيا سازگار نيست. بعد مي‌فرمايد: اينها مثل قيامت و مرگ، آنوقت‌هايي که قوم نوح و عاد و ثمود دچار عذاب شدند و نابود شدند. اينها جزء ايام الله است. مي‌فرمايد: گاهي غلبه و عزت الهي است ظهورش و گاهي نعمت و جمال الهي است. يکجا قوم نوح و عاد و ثمود از بين مي‌روند، گاهي غلبه نعمت است و اينقدر تجلي نعمت آشکار است، آدم مي‌فهمد اين غير از عنايت الهي نيست. وقتي سفينه نوح به برکت الهي بر جودي نشست و يا وقتي ابراهيم خليل الرحمان آتش برايش سرد شد. اين هم تجلي نعمت بي نظير است. گاهي خدا در زندگي افراد پيش مي‌آورد که يکباره بن بستي باز مي‌شود يا راهي که باز بود يکباره بسته مي‌شود. هردوي اينها جزء يوم الله براي انسان است که اگر اين ايام را چه نسبت به فرد باشد يا اجتماع، اگر زنده نگه داشتند و يادشان ماند، اين آيات نجات دهنده است و رحمت حق را نازل مي‌کند. «وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجاكُمْ‏ مِنْ‏ آلِ فِرْعَوْنَ» (ابراهيم/6) يادتان باشد يکي از آنها وقتي بود که شما را از آل فرعون نجات داد. اين يادآوري يکطور شکرگزاري است و باعث مي‌شود آدم موحد بماند و گرفتار اسباب نشود و دچار يأس نشود. خدا در کار است و براي خدا بن بست معنا ندارد.

شهادت سردار سليماني براي ما ذکر ايامي شد که ايمان در دلها دوباره زنده شد، شهادت طلبي در دلها زنده شد و ياد خدا در دلها زنده شد. آن چيزي که دشمن مي‌خواست براي ما بن بست ايجاد کند، از قبل اين دلها پر کشيد و يک انقلابي در وجود مردم ايجاد شد. ما بايد خيلي صبر داشته باشيد و لبريز باشيم. اگر انسان در وقتش لبريز از صبر و شکر شد، اگر کم کم عادتها انسان را دور مي‌کند، ولي اين لبريز از صبر ممکن است به صبر تبديل شود ولي مي‌ماند. اما اگر در لحظه وقوعش اين مرتبه از صبر و شکر ايجاد نشد، ممکن است عادت‌ها از ياد انسان ببرد. همينطور در پاسخي که با حمله هوايي به آنها داديم، خداي سبحان در دل آنها رعب ايجاد کرد و شکست را پذيرفتند و قدمي از قدم برنداشتند و اين از ايام الله است. اين کار موشک نبود، کار هدايت موشکي نبود، کار من و شما نبود و فقط کار خدا بود و اين «صبار شکور» است. دست خدا را ببينيم. روز قيامت وقتي خداي سبحان تجلي مي‌کند دارد «يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ‏ فِي جَنْبِ اللَّه‏» (زمر/56) آدم مي‌بيند با همه چيز محشور بوده غير از خدا! چقدر کوتاهي کردم در حالي که در جنب الهي بودم. با همه چيز خودم را محشور ديدم غير از خداي سبحان و اين حسرت عظيمي به دنبال دارد. انشاءالله همگي صبار و شکور باشيم. اين نماز جمعه با حضور مردم يوم الله بود.

بحث ما در جريان حضرت موسي(ع) با مقدماتي از حضرت يوسف(ع) گفتيم که وقت وفات يوسف آغاز شد و بني اسرائيل را جمع کرد و گفت: يک دوران چهارصد ساله‌ي سخت و شديد براي بني اسرائيل در پيش است که بني اسرائيل به ذلت کشيده مي‌شوند، فرزندان پسر و مردان اينها کشته مي‌شوند، زنان اينها زنده نگه داشته مي‌شوند و اين زنان به بيگاري کشيده مي‌شوند و اين يک ذلتي است که قومي زنانش در درگاه ديگران و پيشکار ديگران باشند و هر جسارتي بخواهند نسبت به اينها داشته باشند و اين بالاترين ذلتي است که باعث شد حتي اعراب در زمان جاهليت بخاطر ترس از اين دختران را زنده به گور مي‌کردند که در دست ديگران نيافتند. حضرت يوسف يک چنين حالي براي بني اسرائيل پيش بيني کرد که پيش خواهد آمد. توصيه کرد که اين سه جرياني که اينها به شما تهاجم فرهنگي خواهند کرد و مردانتان را اينطور ذبح خواهند کرد و از طرف ديگري نظام درون خانواده را متلاشي خواهند کرد، چون بني اسرائيل از يک فرهنگ توحيدي برخوردار بودند، که از ابراهيم خليل شروع شده بود تا يوسف نبي، يک فرهنگ غني ايجاد شده بود که به راحتي مورد هجوم قرار نمي‌گرفت. اما حاکميتي که يوسف(ع) ايجاد کرد ضميمه کرد اين فرهنگ غني را به حاکميت توحيدي، وقتي يک فرهنگ حاکميت پيدا مي‌کند غناي آن فرهنگ آشکار مي‌شود، غناي فرهنگ وقتي آشکار شد به اين راحتي از يادها نمي‌رود، وقتي انقلاب ما پيروز شد، تئوريسين‌هاي غربي پيش بيني کردند که قبل از پيروزي انقلاب، پايان تمدن‌ها محقق شده و تمدن بشريت به نهايت رسيده است و ديگر جنگي به عنوان جنگ تمدن‌ها در کار نخواهد بود و اين آخرين دستاورد بشري است و بعد از اينکه انقلاب پيروز شد، همان کساني که پيش بيني کرده بودند، دوباره تحليل جديدي کردند که اين جنگ ديگري در پيش است و انقلاب اسلامي يک حاکميت نيست، يک فرهنگ است که خودش را به رخ جهانيان مي‌کشد و امروز اين فرهنگ زنده‌تر شده و اينکه به چالش کشانده تمام عناصري که عناصر مثبت فرهنگي و ليبراليستي مي‌ديدند، تمام را به چالش کشيده و باعث شده عريان اينها آشکار شوند. يعني دست به ترور مي‌زنند و جنگ راه مي‌اندازند تا منافعشان تأمين شود و همان وحشي‌گري قرون جاهليت بشريت را که با يک زرورق در غالب ليبراليستي امروز به عنوان آخرين دستاورد بشر عرضه کردند بودند، همين جاهليت را آشکار مي‌کند و همه وحشي‌گري‌ها و گرسنگي‌ها دست پنجه در فقر و سختي دارند مثل يمن اما به واسطه اينکه يک ابر قدرتي منافعش را اين مي‌بيند، اجازه نمي‌دهند در اين محاصره سازمان‌هاي بين المللي به اينها کمک کنند. فکر نکنيم داريم به تاريخ بي ربط به خودمان را مي‌بينيم. همان قدرتها در آن روز اين کارها را مي‌کردند و امروز هم با وحشي گري اين کارها را مي‌کنند. همه اينها منتسب به يک نوع تفکر است. قدرت طلبي و سلطه که وقتي مي‌آيد ديکتاتوري و استکبار درونش است. لذا آن زمان هم وقتي يوسف از دنيا رفت، فرعونيان و مصريان که حاکميت داشتند، فرعونيان و مصرياني که با جريان يوسف به کما رفته بودند، بعد شروع به بازگشت کردند و در بازگشت شروع کردند اول پست‌ها را گرفتند.

شريعتي: بني اسرائيل يک نگاه توحيدي داشت، اين نگاه توحيدي تبديل به فرهنگ شد و اين فرهنگ حاکميت پيدا کرد و هجمه‌ها شروع شد.

حاج آقاي عابديني: حالا يوسف از دنيا رفته، اينطور نيست که کسي مثل يوسف جانشين شود، قدرت اصلي دست آنها بوده ولي در رده حاکميت بودند، لذا قدرت اصلي دست آنها برگشته و با حسادت‌هايي که از اينها داشتند حريف يوسف نبي نمي‌شدند و حالا که نيست اينها جرأت پيدا مي‌کنند و در قبال فرهنگ اينها مي‌دانند که اگر حاکميت از دست اينها خارج شود، فرهنگ به تنهايي تبليغ و رواجش سخت است. اين از بحث‌هايي است که خيلي بايد روي آن کار شود. وقتي پيغمبر اکرم به مدينه تشريف آوردند، اولين کار اين بود که حاکميت تشکيل دادند. با اينکه يهوديان مختلف اطراف مدينه دور تا دور پيغمبر را گرفته بودند، ديدند اگر اين دين و فرهنگ بخواهد رشد کند، اين يک دستور براي ماست که تا جايي که مي‌توانيم بايد حاکميت را در يک محله و شهر پياده کنيم. حتي وقتي موسي(ع) براي نجات بني اسرائيل آمد، اولين دستوري که داد اين بود که خانه‌هايتان را مقابل هم قرار بدهيد. يعني يک محله قدرتمند تشکيل بدهيم و اين نحوه‌اي از حاکميت است که بياييم از بي در و پيکر بودن رهايي پيدا کنيم و جامعه منسجم باشد. اينها دستورات انبياء است. اگر در جامعه‌اي حاکميت خوب اجرا نمي‌شود، براي اجراي بهتر حاکميت بايد از اين سنخ استفاده کرد، بياييم هسته‌هايي را محکم بنا کنيم و از اينجا منتشر کنيم که ببينند و الگوسازي کنيم و اين تحقق حاکميت را نشان بدهيم.

عده‌اي به واسطه زيرکي در حاکميت ماندند و آشکار نشدند و با تهاجم فرهنگي باعث شدند جريان بني اسرائيل از استحکام فرهنگي به تکثر فرهنگي کشيده شود و تکثر فرهنگي وحدت را از بين مي‌برد و اثرش اين است که در وقت‌هاي سخت خودشان را با هم يکي نمي‌ديدند. هرکس يک سازي براي خود داشت و بي تفاوت نسبت به همديگر بودند. اين فرهنگ باعث شد يک من واحد تشکيل شود. اين فرهنگ واحد باعث شد من واحد تشکيل شود و اگر يکي آسيب مي‌ديد ديگري احساس مي‌کرد به ديگري آسيب وارد شده است. براي رفعش کمک مي‌کرد. وقتي تکثر فرهنگي ايجاد شد ديگر مثل افراد مختلفي که به هم کاري ندارند، با اين دوازده فرزندي که از يعقوب بودند اختلافاتي که داشتند ولي در پرتو فرهنگ واحد بودند و با از دست دادن فرهنگ، اينها درس براي امروز ماست که اگر اختلاف و تکثر هست بايد با منشأهاي وحدتي که اصل فرهنگ حاکم بر ماست و دين ماست که کثرت‌ها بايد تحت اين ديده شوند اما پررنگ نباشند. کثرت مؤيد است و نقطه قوت است، به شرطي که کثرت نماند و وحدت از بين برود. در حالي که وحدت غالب باشد و اين کثرت‌ها ديده شود، اين کثرت اثر خوب دارد و ممدوح است.

نکته ديگر اين بود که اينها زنان اينها را که گسستن خانواده‌ها بود را از درون خانه‌ها بيرون کشيدند و به بيگاري گرفتند. زنان اينها کم کم وقتي در زندگي آنها قرار مي‌گرفتند، نگاه شهوتراني آنها به زنان اينها آثاري را به جا گذاشت و فرزنداني به دنيا آمدند که نه متعلق به بني اسرائيل بودند و آن فرهنگ را داشتند و نه متعلق به آنها بودند و آن فرهنگ را داشتند. نه آنها مي‌پذيرفتند، نه اينجا قابل قبول بودند. اينها يک طايفه‌اي      شدند که هميشه بعد از اينکه موسي آمد يکي از مسائل و مصائب موسي در تمام جاها عده‌اي بودند که به ظاهر داخل در بني اسرائيل بودند اما دلهايشان اينجا نبود و دلبستگي به اينجا نداشتند، لذا بيشترين آسيب‌ها به موسي کليم از اين دسته ايجاد مي‌شد و به بقيه کشيده مي‌شد. گاهي ولنگاري اجتماعي نسلي را به وجود مي‌آورد که اين نسل اجتماع را از بين مي‌برد. متأسفانه بعضي کشورهاي همسايه ما اين فرهنگ قوي حاکم نيست و اين ولنگاري اجتماعي تأثير بيشتري مي‌گذارد. اين نسل کم کم شکل مي‌گيرد و ممکن است در سالهاي بعدي بيشتر خودش را آشکار کند و خطراتي است که اگر امروز به آن نپردازيم تمام هستي ما و اطراف ما را از بين مي‌برد.

اينها چاره انديشيدند و در مقابل تمام چاره‌جويي‌هايي که اينها کرده بودند جريان انتظار را به عنوان يک حقيقت حاکم اميد بخش اثرگذار توحد آفرين براي قوم بني اسرائيل ايجاد کردند. اين چهارصد سال يک اجل محتوم نبود، لذا در ادامه وقتي شدت بر بني اسرائيل بيشتر شد و تضرعات اينها به درگاه الهي بيشتر شد، اين ايام کم شد و اين زودتر اتفاق افتاد. در بحثي که داشتيم در کتاب کمال الدين و تمام النعمه شيخ صدوق که در مورد امام زمان(عج) هست، ترجمه شده است. اين کتاب اولين ابوابش درباره‌ي غيبت‌هاي انبياء است که از ادريس(س) اين غيبت آغاز مي‌شود و غيبت زمان حضرت ادريس که چندين ساله بود و بعد حضرت آمد و آن شدت تبديل به فرج شد و بعد از زمان ادريس به زمان نوح وعده داده شد و اين دوران تا نوح ظهور کرد و آمد و بعد هم خود نوح غيبتي داشت که از آن عبور مي‌کنيم تا نوح به حضرت هود وعده داد که اين دوران بين نوح تا هود، فرزندان هود حاکميت پيدا کردند اما حاکميتشان صالحه نبود لذا باز هم ظلم حاکم شد و فرزندي که وصي نوح بود به حاکميت نرسيد و بعد از هود(ع) که قيام کننده بود، حضرت صالح قيام کرد تا از زمان هود(ع) به جريان حضرت ابراهيم خليل رسيد و حضرت ابراهيم خليل به عنوان يکي از اولوالعزم من الرسل که قيام عظيمي هم داشت تا حضرت ابراهيم هم غيبت‌هايي داشته که از خود تولدش که غائبانه بود و اثر حمل نبود و سيزده سال در غار غائب بود تا وقتي آمد و هجرت کرد.

بعد از جريان ابراهيم خليل، زمان يوسف(ع) شد که يوسف هم يک غيبت بيست ساله داشت که از يعقوب و فرزندان يعقوب دور شد به دست خود فرزندان يعقوب و اين غيبت يوسف(ع) بود. بعد از اين جريان يوسف دارد وعده مي‌دهد به بالاترين بحثي که در بحث غيبت جديد است و آثار جديد دارد. چهارصد سال اين غيبت قرار است طول بکشد و شدت قرار است بعد از چشيدن حاکميت باشد. تا جايي که گفتيم رجال را مي‌کشند، زنان حامله را مي‌شکافند و فرزندان پسر را ذبح مي‌کنند. تا اينکه کسي از فرزندان لاوي بن يعقوب که قائم مي‌نامند و منظور حضرت موسي است، اميد را در بني اسرائيل در اين دوران سخت با اين وعده ظهور باعث شد بني اسرائيل در اين فشارها دوام بياورند. اينقدر فشار سنگين بود، اينها فقط کارهاي سنگين و سخت را مي‌کردند و حتي در نظام تکنولوژي و فناوري‌ها اجازه نداشتند. آهنگري را نمي‌توانستند بکنند. نجاري حق نداشتند ياد بگيرند چون ممکن است در خفي همين شما را به يک قدرتي مسلح کند. چون قوم با همي بودند فقط خدمت‌هاي سخت از اينها مي‌گرفتند. همان کاري که دشمن ما امروز به ما مي‌گويد که شما حق نداريد تکنولوژي پيشرفته داشته باشيد. لذا وقتي مادر موسي مي‌خواست يک گهواره بسازد، هرچه رجوع کرد يک بني اسرائيل نجار پيدا کند، هيچکس را پيدا نکرد. هيچ جايي براي اينها در نظام فني نگذاشته بودند، دشمن تا اين مرتبه را مي‌خواهد و به هيچ مرتبه‌اي از ما راضي نيست که بگويد: هسته‌اي نباشد، موشکي هم نباشد، نظام نانو نباشد، هرکدام را دست مي‌گذاريم مي‌گويد: نباشد. لذا اينها در يک شدتي بودند و فشاري که علمايي داشتند و برايشان اين علما گاهي در خفي صحبت مي‌کردند. در صحرا مي‌رفتند و براي اينها صحبت مي‌کردند. لذا هروقت خيلي برايشان جو سنگين مي‌شد و نااميدي غلبه مي‌کرد سراغ عالمانشان مي‌رفتند که مي‌شود براي ما جلسه بگذاريد که از نااميدي دربياييم.

وقتي خيلي سنگين شد برايشان «وَ طُلِبَ‏ الْفَقِيهُ‏ الَّذِي‏ كَانُوا يَسْتَرِيحُونَ إِلَى أَحَادِيثِهِ فَاسْتَتَرَ وَ رَاسَلُوهُ فَقَالُوا كُنَّا مَعَ الشِّدَّةِ نَسْتَرِيحُ إِلَى حَدِيثِكَ» وقتي خيلي کار براي ما سخت مي‌شود، شما که صحبت مي‌کنيد ما آرامش پيدا مي‌کنيم. خدا امام را رحمت کند. وقتي عراق اول انقلاب چند فرودگاه را بمباران کرد، امام فرمود: يک دزدي سر ديوار آمد و چند سنگ انداخت و رفت، يکباره مسأله ساده شد. صحبت‌هاي آقا همه اميدآفرين است. لذا آن فقيه و عالم اميد آفرين بود. در عين هشداري اينها بيداري و اميد مي‌دادند. چون بعضي مي‌گويند: بايد اميد داد که تحمل کنيد. ظلم پذيري اينجا نيست، اميدي است که ايجاد مي‌کند آماده کند اينها را براي ظهور، يعني بايد قوي شوند و آماده شوند. دارد که «فَخَرَجَ بِهِمْ إِلَى بَعْضِ الصَّحَارِي» در بيابان‌ها قرار گذاشتند «وَ جَلَسَ يُحَدِّثُهُمْ حَدِيثَ الْقَائِمِ» با اينها شروع به گفتگو کرد. چيزي که به اينها اميد مي‌داد، گفتار در مورد ظهور بود. ما ظرفيت جريان ظهور را هنوز خوب استفاده نکرديم و اگر امروز براي ما زمينه شود، اميدي ايجاد مي‌شود که کسي جلودارش نيست و هيچ قدرتي نمي‌تواند مقاومت کند به واسطه انرژي که اين جريان به ما مي‌دهد. وقتي شروع کرد از خصوصيات حجت گفت، به جايي رسيد که يکباره ديدند کسي از دور مي‌آيد.

شريعتي: امروز صفحه 290 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ إِنْ‏ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها وَ إِذاً لا يَلْبَثُونَ خِلافَكَ إِلَّا قَلِيلًا «76» سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِيلًا «77» أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً «78» وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً «79» وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً «80» وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً «81» وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً «82» وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى‏ بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ كانَ يَؤُساً «83» قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى‏ سَبِيلًا «84» وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا «85» وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنا وَكِيلًا»

ترجمه آيات: و بسا نزديك بود كافران (با نيرنگ يا غلبه) تو را از اين سرزمين بلغزانند تا از آن بيرونت كنند، ودر آن هنگام، جز مدّت كمى پس از تو پايدار نمى‏ ماندند (و به خاطر اين ظلم گرفتار قهر الهى مى‏شدند). اين، سنّت (هلاكت طغيان‏گران) درباره‏ى پيامبرانى كه پيش از تو فرستاديم جارى بوده است و براى سنّت ما هيچ تغييرى نمى‏يابى. نماز را به هنگام بازگشت خورشيد (به سمت مغرب) تا تاريكى شب، بپادار، و همچنين قرآنِ سپيده‏دمان را. همانا (قرائت) قرآن (به هنگام) فجر (در نماز صبح) مورد مشاهده (فرشتگان) است. و پاسى از شب را بيدار باش وتهجّد و عبادت كن، و اين وظيفه‏اى افزون براى توست، باشد كه پروردگارت تو را به مقامى محمود وپسنديده برانگيزد. و بگو: پروردگارا! مرا با ورودى نيكو و صادقانه وارد (كارها) كن و با خروجى نيكو بيرون آر و براى من از پيش خودت سلطه و برهانى نيرومند قرار ده. و بگو: حقّ آمد و باطل نابود شد، همانا باطل، نابود شدنى است. و آنچه از قرآن فرو مى‏فرستيم، مايه‏ى شفا (ى دل) و رحمتى براى مؤمنان است و ستمگران را جز خسران نمى‏افزايد. و هرگاه كه به انسان نعمتى عطا كرديم، روى گرداند و شانه‏ى خودرا (از روى تكبّر) چرخاند و چون (كمترين) گزندى به او رسد (از همه چيز) مأيوس و نوميد شود. بگو: هر كس بر ساختار و خُلق و خوى خويش عمل مى‏كند، پس پروردگارتان داناتر است به كسى كه به هدايت نزديك‏تر است. و از تو درباره‏ى روح مى‏پرسند. بگو: روح از امور پروردگارم (و مربوط به او) است و جز اندكى از دانش به شما نداده‏اند. واگر بخواهيم، هر آينه آنچه را به تو وحى كرده‏ايم، (از يادت) مى‏بريم، سپس كسى را نمى‏يابى كه در برابر ما از تو دفاع كند.

شريعتي: حادثه سلي سيستان و بلوچستان خيلي کام دل ما را تلخ کرد. دوستاني که مي‌خواهند کمک کنند مي‌توانيد به کانال برنامه مراجعه کنيد و راه‌هاي مشارکت را ملاحظه کنيد. نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي عابديني: در اين حالتي که حالت اضطرار اينها بود و خيلي هم متضرع به درگاه الهي بودند، خداي سبحان رحمتش را نازل کرد. همينطور که اينها مشغول گفتگو بودند و توسلات را شديد کردند، ديدند از دور کسي مي‌آيد. وقتي ديدند اين شخص آمد، چون موسي را نديده بودند و نمي‌شناختند، ديدند همان خصوصيات را دارد. وقتي از او سؤال کرد ديد موسي است. مرتبه‌اي از اجابت در اينجا محقق شد ولي موسي(ع) اينطور نبود که به رسالت مبعوث شده باشد اما طليعه‌ي اين نجات محقق شد. موسي کليم از اينجا به مدين رفت و بعد دوباره اين دوره براي اينها سخت شد و ده سال طول کشيد و اين فقيه را خواستند و اين گفت: حدود پنجاه سال ديگر مانده و ده سال با شعيب گذشت و چهل سال باقي مانده بود. اينها اظهار ستايش الهي کردند که خدايا شکرت که چهل سال ديگر باقي مانده است. تا خداي سبحان مقام ستايش اينها را ديد، گفت: چهل سال تبديل به سي سال شد. دوباره در سه مرحله به درگاه الهي تضرع داشتند تا اينکه هنوز بلند نشده بودند موسي با رسالت بر آنها رسيد. اينقدر اثر دارد که انسان ياد منجي باشد و تضرع کند در تسريع ظهور بسيار تأثير دارد و سعي کنيم اين را جز زندگي‌مان قرار بدهيم. با يک سلام، صلوات، ادعيه و دعاي عهد و گفتمان مهدويت را در زندگي جاري کنيم.

انشاءالله خداي سبحان سختي‌هايي که براي سيل زدگان پيش آمده را با رحمت خود جبران کند و دل مردم را که از اين سختي به رحمت جوشيده را مقبول خود قرار بدهد.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید